خارى در صحيح به سند خويش از رسول خدا (ص) روايت كرده است كه فرمود:«فاطمه پاره تن من است هر كه او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.»
نسايى در خصايص به سند خود از مسور بن مخرمه روايت كرده است كه گفت:«پيامبر (ص) فرمود:فاطمه پاره تن من است، هر كه او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.»
مسلم نيز در صحيح خود حديثى از پيامبر نقل كرده است كه فرمود:«همانا فاطمه پاره تن من است، هر آن چه او را بيازارد مرا آزار مىدهد.»
و در روايت مسلم است كه:«همانا دخترم پاره تن من است،آن چه وى را ناپسند آيد براى من نيز ناپسند است، و آن چه او را مىآزارد مرا نيز آزار دهد.»
در اصابه به نقل از صحيحين از مسور بن مخرمه نقل شده است كه گفت:
«از رسول خدا (ص) شنيدم كه بر منبر مىفرمود: فاطمه پاره تن من است، آن چه او را بيازارد مرا آزار دهد و آن چه او را ناپسند آيد مرا نيز ناپسند آيد.»
ابو نعيم در حلية الاوليا به سند خود از مسور بن مخرمه نقل كرده است كه گفت:«شنيدم رسول خدا (ص) مىفرمود:همانا فاطمه، دخترم، پاره تن من است، هر آن چه او را ناپسند آيد مرا نيز پسنديده نباشد و هر آن چه او را بيازارد مرا آزارده است.»
ابو نعيم گويد:اين روايت را عمرو بن دينار از ابن ابى مليكه از مسور و نيز ايوب سختيانى آن را از ابن ابى مليكه از عبد الله بن زبير روايت كردهاند.
ترمذى نيز در صحيح از قول پيامبر (ص) روايت كرده است كه فرمود:«فاطمه پاره تن من است آن چه او را پسند نيايد مرا نيز ناپسند باشد و آن چه او را بيازارد مرا آزارده است.»
آنگاه وى گويد:«اين حديثحسن و صحيح است.»
و نيز در همان جا آمده است:«فاطمه پاره تن من است آن چه او را مىآزارد مرا آزار دهد و آن چه او را به سختى افكند مرا به دشوارى افكنده است.»
ترمذى اين حديث را نيز حسن و صحيح دانسته است.
در شفا آمده است:«فاطمه پاره تن من است آن چه او را به خشم آرد مرا نيز به خشم آورد.»
حاكم در مستدرك به سند خود از مسور بن مخرمه نقل كرده است كه گفت:«رسول خدا (ص) فرمود:فاطمه شعبهاى از من است هر آن چه او را گشاده و مسرور مىدارد مرا شاد كند و هر آن چه او را افسرده سازد مرا غمين ساخته است.»
وى گويد:«اين حديث صحيح است.»
همچنين در همان جا به سند خود از مسور بن مخرمه نقل كرده است كه گفت:«حسن بن حسن براى خواستگارى دخترش به او پيغام فرستاد، پس او گفت: هيچ نسب و سببى در نزد من محبوبتر از نسب و سبب و خويشاوندى با شما نيست اما رسول خدا (ص) فرمود: فاطمه پاره تن يا پارهگوشت من است آن چه او را فسرده كند مرا فسرده سازد و آن چه او را شاد كند مرا مسرور كرده است و پيوندهاى خويشى در روز قيامتبريده گردد پيوند و خويشى من و دختر او پيش توست.اگر من او را به همسرى تو دهم اين پيمان را مىگيرم و (در روز قيامت) پوزش خواهانه به سويش رهسپار مىشوم.»
حاكم گويد:«اين حديث صحيح است.»
ابو الفرج اصفهانى در اغانى نوشته است:«عبد الله بن حسن مثنى بن حسن السبط بر عمر بن عبد العزيز وارد شد، در آن هنگام عبد الله جوانى باوقار و نمكين بود.عمر جاى او را در صدر مجلس قرار داد و احترامش گذاشت و خواستههاى او را روا كرد.يكى از عمر بن عبد العزيز علت اين رفتار را جويا شد و وى پاسخ داد:افراد موثق برايم حديثى نقل كردهاند كه گويى خود آن را از دهان رسول خدا (ص) شنيدهام.آن حضرت فرمود:همانا فاطمه پاره تن من است هر آن چه او را شاد دارد مرا خوشحال مىكند و هر آنچه او را به خشم آورد مرا ناراحت كرده است.بنابراين عبد الله نيز پارهاى از پاره تن رسول خداست.»
شدت علاقه پيامبر (ص) به فاطمه (س)
حاكم در مستدرك به سند خود از ابو ثعلبه خشنى نقل كرده است كه گفت:«عادت رسول خدا (ص) بر اين بود كه چون از جنگ يا سفرى بازمىگشتبه مسجد مىرفت و دو ركعت نماز مىگزارد، آنگاه به فاطمه درود مىفرستاد و سپس پيش همسرانش مىرفت.»
همچنين وى به سند خود از ابن عمران نقل كرده است كه گفت:«پيامبر (ص) چون قصد مسافرت داشت، آخرين كسى را كه وداع مىگفت فاطمه بود و چون از سفرى بازمىگشت نخستين كسى را كه مىديد فاطمه بود.»
ابن شهر آشوب در مناقب با چند سند از عايشه نقل كرده است كه گفت:«على (ع) از پيامبر-كه ميان او و فاطمه كه در بستر خوابيده بودند،نشسته بود-پرسيد:كدام يك از ما پيش تو محبوبتريم من يا او (فاطمه) ؟پيامبر فرمود:او نزد من محبوبتر است و تو عزيزترى.»
در پاسخ به اين پرسش،نمىتوان جوابى بهتر از اين يافت.فاطمه را از روى مهربانى و شفقت محبوب مىداند و على را به خاطر بزرگى در فضل و جايگاهش عزيز مىشمارد.
كتاب: سيره معصومان جلد 2،ص 12 ، 13 و 19
نويسنده: سيد محسن امين
ترجمه: على حجتى كرمانى
درودهاي خداوند و فرشتگان و حاملان عرش او و همه آفريدگان زميني و آسماني بر آن گوهر قدسي باد كه قالب انساني يافت. آن صورت نفس كلّي، فيض بخش عوالم عقلاني، پاره حقيقت نبوي، سرآمد نگاه انوار علوي، سرچشمههاي اسرار فاطمي، رهايي يافته و رهايي دهنده دوستدارانش از آتش دوزخ، ميوه درخت يقين، بانوي بانوان دو عالم، شناخته ارج و ناشناخته مزار، روشنيِ چشم رسول و زهراي پاك بتول.*
* صلوات كبير، محيالدّينابنعربي.
سيره رفتاري حضرت زهرا عليهاالسلام
گاهي شكوه بانوي بزرگ جهان، چنان دل و جان را لبريز ميسازد كه توان سخن گفتن را از انسان ميگيرد. جايگاه رفيع فاطمه اطهر عليهاالسلام خيره كننده ديدگان هر بيناست. باري! برخي در شناختن و شناساندن اين بانو، كه مادرِ عصمت و آينه عفاف است، به دامن روايات و آياتي پناه ميبرند كه گوياي شأن والاي اوست.
در شأن فاطمه عليهاالسلام آيات بسياري نازل گشته و روايات نيز همچون دريايي موّاج و متلاطم طراوت بخش ساحل انديشهها و كرانههاي معرفت است.
امّا در اين ميان، راه ديگري نيز وجود دارد كه ما را با ژرفاي كمالات و جلوه فضيلتهاي اين بانو آشنا ميسازد، آن هم نگريستن به سيره عملي و شيوه رفتاري آن بزرگوار است. در واقع، زندگينامه زيبا و پرنكته و آموزنده او در ابعاد گونه گون، آينهاي است كه نوري از بزرگيها و فضيلتهاي او را بر رواق دلمان ميتاباند و شبستان جان را همچون روز، روشن ميسازد.
نگارنده در اين نوشته مروري دارد بر چند فراز برجسته از زندگي حضرت زهرا عليهاالسلام كه بيشتر كاربردي و عملي است؛ چرا كه فاطمه عليهاالسلام «اسوه» و «الگو» است.
پس شايسته است كه در بند بند اين بخشهاي نوراني از حيات فاطمه عليهاالسلام ، به دقت بنگريم و با نگرشي جامع درس هايي را كه از اين نمونهها ميآموزيم، در كلاس زندگي به كار بنديم.
1. معنويت در خانه فاطمه عليهاالسلام
زندگي حضرت فاطمه عليهاالسلام سراسر نور و پر از معنويت بود. او توانست در خانه كوچك خود، با تمام مشكلات، به عرفان كامل برسد. وي به جايي رسيد كه جبرئيل امين بر او نازل ميشد.
فاطمه عليهاالسلام عاشق عبادت بود. او در تسليم و اطاعت و در استقبال از عبادت، چنان به پيش رفت كه حتي سلامت خويش را از ياد بُرد.
امام باقر عليهالسلام در شأن عبادت او فرمود: «كانت تَقُومُ حَتّي تَورَّمَ قدماها»
روزي رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم به او فرمود: «دخترم از خدا چيزي بخواه كه جبرئيل از جانب خدا وعده اجابت داده است.»، فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: «حاجتي جز توفيق در بندگي خدا ندارم. آرزويم اين است ناظر جمال او باشم و به وجه كريمش نظاره كنم» و خود در مناجاتش ميفرمود: «أسالك لذّة النّظر الي وجهك».
همسر و فرزندان او، عاشق معبود يگانه بودند. خانهاي كه پر از نور و نماز و قرآن و عبادت است، ارزشمند است.
حضرت علي عليهالسلام و فاطمه زهرا عليهاالسلام هر دو عاشقانه و خالصانه عبادت ميكردند. اين طور نبود كه فقط علي عليهالسلام در نماز غرق شود؛ بلكه فاطمه زهرا عليهاالسلام نيز چنان در محراب به عبادت ميايستاد كه از شدّت ترس، نَفَسش به شماره ميافتاد.
امروز بايد زن و مرد به اين زوج ملكوتي اقتدا كنند و هر دو به معراج عرفان، معنويّت و سير و سلوك برسند.
علاّمه مجلسي قدسسره در مورد خانه علي و فاطمه عليهماالسلام از انس بن مالك، و بُريره نقل ميكند:
هنگامي كه رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم اين آيه شريفه را خواند: «في بيوتٍ اَذِنَ اللّهُ اَن تُرْفَعَ و يُذْكَرَ فيها اسمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بالْغُدُوِّ والآصالِ»1؛ در خانههايي (مانند معابد، مساجد و منازل انبيا و اوليا) خدا رخصت داده كه آنجا رفعت يابد و در آن، ذكر نام خدا شود و صبح و شام تسبيح و تنزيه ذات پاك او كنند.
مردي برخاست و سؤال كرد: اي رسول خدا! اين خانهها كدامند؟
حضرت فرمود: خانههاي انبيا. سپس ابوبكر برخاست و پرسيد: اي رسول خدا! آيا اين خانه (اشاره به خانه علي و فاطمه) نيز از همان خانههاست؟ حضرت فرمود: آري و از برترين آنان است.
ابن عباس ميگويد: در مسجد پيامبر بوديم كه يكي از قاريان قرآن آيه «في بيوتٍ اذِنَ اللّهُ...» را تلاوت كرد. پرسيدم: اي رسول خدا! اين خانهها كدام خانهها هستند؟
حضرت فرمود: خانههاي انبيا. و سپس با دست خويش به خانه فاطمه زهرا عليهاالسلام اشاره كرد.2
2. ايمان فاطمه عليهاالسلام
امام باقر عليهالسلام ميفرمايد: روزي پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم سلمان را براي رساندن پيامي به خانه فاطمه عليهاالسلام فرستاد. سلمان ميگويد: سپس از درنگ كوتاهي در پشت درخانه آن حضرت، سلام گفتم، صداي فاطمه عليهاالسلام را از داخل خانه شنيدم كه قرآن ميخواند و در بيرون اتاق، دستاس در حال چرخيدن بود. ماجرا را به پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم خبر دادم. آن حضرت تبسّمي كرده و فرمود:
«يا سلمانُ اِنَّ ابنَتي فاطمةَ مَلاءَ اللّهُ قَلْبَها و جَوارِحَها الي مشاشِها...؛ اي سلمان! خداوند قلب، اعضا و جوارح دخترم فاطمه را تا فرق سرش مملوّ از ايمان كرده است. دخترم خود را در اطاعت و عبادت خدا قرار داده. پس خداوند فرشتهاي را به نام زوقابيل (جبرئيل) فرستاده تا به جاي او دستاس را بگرداند.»3
3. در محراب عبادت
پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم فرمود: دخترم فاطمه، سرور زنان جهان از اوّلين و آخرين است. هنگامي كه او در محراب عبادت ميايستد، هفتاد هزار فرشته از فرشتگان مقرّبين بر او سلام گفته و همان ندايي را كه به مريم ميگفتند، به فاطمه عليهاالسلام ميگويند كه: «اِنَّ اللّهَ اصطَفاكِ و طَهَّرَكِ واصْطفاكِ علي نِساءالعالمينَ»4
حَسن بَصري (زاهد معروف) ميگويد: «لم يَكُنْ في الاُمّةِ اَزْهَدَ و لا اَعْبَدَ مِنْ فاطِمَةَ...؛ در امت اسلام عابدتر از فاطمه عليهاالسلام نبود. وي آنقدر نماز ميخواند و عبادت ميكرد كه دو پاي مباركش ورم مينمود.»5
4. فاطمه عليهاالسلام و مائده آسماني
حضرت فاطمه عليهاالسلام به نماز، علاقه فراواني داشت و هرگاه حاجتي داشت، به نماز متوسّل ميشد. سه روز بود كه در خانه علي عليهالسلام و فاطمه عليهاالسلام غذا يافت نميشد و آنان اين مدت را بدون غذا سپري كردند. علي عليهالسلام وارد منزل شد در حالي كه رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم نشسته و فاطمه عليهاالسلام نماز ميخواند و بين اين دو نفر ظرفي سرپوشيده بود. وقتي فاطمه عليهاالسلام از نماز فارغ شد، سرپوش را از آن ظرف برداشت اما ظرف مملوّ از نان و گوشت بود. علي عليهالسلام فرمود: اي فاطمه! اين از كجا برايت رسيده؟ گفت: از جانب خدا نازل شده است. خداوند به هر كه بخواهد، روزي ميدهد. رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم فرمود: آيا ميخواهيد نظير اين را براي شما نقل كنم؟ گفتند: بله، اي رسول خدا! فرمود: اي علي! مَثَل شما مثل زكرياست كه هر وقت بر حضرت مريم عليهاالسلام وارد ميشد، ميديد كه در محراب عبادت است و در نزد وي خوراك نهاده شده است. زكريا ميفرمود: اي مريم! اين از كجا آمده است؟ مريم در جواب ميگفت: از جانب خدا! خدا هركس را كه بخواهد، روزي ميدهد. آن گاه آن غذا را يك ماه خوردند و آن كاسه همان ظرفي است كه حضرت مهدي «قائم آل محمّد صلياللهعليهوآلهوسلم » در آن غذا ميخورد.6
5. حضرت زهرا عليهاالسلام و ترس از قيامت
حضرت زهرا عليهاالسلام به شدّت از روز قيامت و سختي آن نگران بود. او از پدرش رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم درباره چگونگي زنده شدن و احوال قيامت سؤالات بسياري مينمود.
علاّمه مجلسي قدسسره مينويسد:
هنگامي كه آيه «و اِنَّ جَهَنَّم لَمَوعِدُهُم اجمعين لها سبعةُ ابوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنهُمْ جُزءٌ مَقْسومٌ»7 بر پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم نازل شد، آن حضرت به شدّت گريست و يارانش نيز با گريه آن حضرت، گريه كردند؛ اما كسي نميدانست كه پيامبر چرا ميگريد و جبرئيل چه چيزي را بر او نازل كرده كه باعث گريه فراوان پيامبر شده است. از طرفي، هيچ كس ياراي سخن گفتن با آن حضرت را نداشت. اصحاب چون ميدانستند وقتي پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم نگاهش به فاطمه عليهاالسلام ميافتد، شاد ميگردد، فردي را به خانه فاطمه عليهاالسلام فرستادند تا وي را از اين ماجرا و گريه پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم باخبر سازد. دختر رسول خدا با شنيدن اين خبر برآشفت و خانه را به قصد مسجد و ديدار پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم ترك گفت. هنگامي كه فاطمه عليهاالسلام نزد پيامبر آمد، فرمود: «پدرجان! جانم فدايت باد! چه چيز تو را به گريه درآورده است؟!». پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم آنچه را كه جبرئيل بر او نازل كرده بود، بر دخترش تلاوت كرد. فاطمه عليهاالسلام از شدّت ترس و وحشت، با صورت بر زمين افتاد، در حالي كه ميفرمود: «اَلوَيْلُ وِ ثُمَّ الوَيْلُ لِمَنْ دَخَلَ فِيالنّار؛ واي، پس واي بر كسي كه وارد دوزخ شود!»
علي عليهالسلام دست بر سر ميگذاشت و فرياد ميزد: «وا بُعْدَ سَفَراه وا قِلّة زاداهُ في سَفَرِالقيامة؛ واي از دوري سفر، واي از كمي توشه راه سفر قيامت!»
6. اُنس با قرآن كريم
توجّه ويژه حضرت زهرا عليهاالسلام به قرآن كريم، درس ديگري به شيفتگان اين كتاب آسماني ميدهد. حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: «حُبِّبَ اِليَّ مِنْ دنياكُمْ ثلاث، تِلاوَتُ كتاب اللّهِ، والنَّظَرُ في وجه رسول اللّهِ وَالإِنفاقُ في سبيل اللّه؛ سه چيز از دنياي شما را دوست دارم: تلاوت قرآن كريم، نگاه به چهره مقدّس پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم ؛ انفاق در راه خدا.»8
فاطمه زهرا عليهاالسلام ، با قرآن مأنوس بود و پيوسته از خانه كوچكش آواي خوش قرآن به گوش ميرسيد. گفتههاي ياران و اصحاب رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم مؤيّد اين سيره و شيوه آن بانوي باعظمت است.
حضرت فاطمه عليهاالسلام به قرآن اهميت ميداد به گونهاي كه وصيّت كرد در شب اوّل قبر، علي عليهالسلام بر مزارش بسيار قرآن بخواند. حتّي خادمهاش فضّه نيز تا بيست سال به غير قرآن لب نگشود و جز با قرآن پاسخ نداد.
7. دعا براي ديگران
فاطمه عليهاالسلام چگونه سخن گفتن با خدا و دعا كردن را به آيندگان آموخت. او در دعا نيز همه را بر خود مقدّم ميداشت. امام حسن عليهالسلام ميفرمايد:
مادرم فاطمه عليهاالسلام را در شب جمعهاي ديدم كه پيوسته در حال ركوع و سجود بود تا اين كه صبح دميد و شنيدم كه مردان و زنان با ايمان را نام ميبُرد و بسيار براي آنان دعا ميكرد؛ اما نديدم حتّي يك بار براي خود دعا كند. از روي تعجّب گفتم: مادر! چرا براي خودت دعا نميكني و از خدا چيزي نميخواهي ؛ همان گونه كه براي ديگران دعا ميكني؟ مادرم در پاسخ فرمود: «يا بُنيَّ! اَلْجار ثُمّ الدّار؛ فرزندم! اوّل همسايه سپس اهل خانه.»9
8. احترام به پيامبر اسلام صلياللهعليهوآلهوسلم
هنگامي كه آيه «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً»10 بر پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم نازل گشت؛ حضرت فاطمه عليهاالسلام پدر را «رسول اللّه» خطاب كرد. امام حسين عليهالسلام از مادرش فاطمه زهرا عليهاالسلام نقل ميكند:
از آن روزي كه اين آيه بر پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم نازل شد، هيبت آن حضرت، مانع شد كه او را «پدر» خطاب كنم، از اين رو ميگفتم: يا رسول اللّه. چون پيامبر چنين ديد، فرمود: «دخترم! اين آيه درباره تو و اهل بيت تو نازل نشده است؛ زيرا تو از من هستي و من از تو. تو مرا پدر خطاب كن. دخترم! اين آيه درباره مُستكبران نازل گشته كه احترام مرا نگه نميدارند. پدر گفتن تو براي آرامش قلب من بهتر و به خشنودي خداوند نزديكتر است.» سپس پيشاني مرا بوسيد و مقداري از آب دهان خود را به [صورت] من كشيد كه از آن پس هرگز نياز به عطر پيدا نكردم.11
«ادب» نمودار شخصيت انسان و بزرگترين سرمايه است. علي عليهالسلام فرمود: «لاميراث كَالأَدَب؛ هيچ ارثي گران بهاتر از ادب نيست.»
ادب، سيره رايج بين اين دختر و پدر بزرگوارش بود. هرگاه رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم نزد فاطمه عليهاالسلام ميرفت، او بر ميخاست و پدر را ميبوسيد و او را در جاي خود مينشانيد. البته رسول خدا هم به فاطمهاش عنايت ويژه داشت؛ چرا كه وي كوثر الهي بود كه به او كرامت شده است.
9. سبقت گرفتن در سلام
آن حضرت به پيروي از رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم به سلام كردن بسيار اهميت ميداد. در روايت آمده است كه شخصي گفت: نزد حضرت فاطمه عليهالسلام آمدم، تا مرا ديد، سلام كرد و در اين امرِ نيكو بر من پيشي گرفت. سپس فرمود: چه چيز تو را به اينجا آورده است؟ عرض كردم: به جهت به دست آوردن خير و بركت. فاطمه عليهاالسلام فرمود: پدرم مرا خبر داد كه هركس سه روز نزد من و يا پدرم آيد و سلام كند، خداوند بهشت را بر وي واجب ميگرداند.12
10. تحمّل سختيها
در روزهاي نخست شكلگيري حكومت اسلامي در مدينه، مسلمانان با مشكلات بسياري مواجه بودند. بسياري از مهاجران و انصار، با تنگدستي روزگار ميگذراندند. در اين حال علي عليهالسلام نيز همانند ساير مسلمانان زندگي ميكرد و هنگام توانمندي، ديگران را برخود مقدّم ميداشت. تا چند سال، وضع به همين منوال سپري شد. علي عليهالسلام و فاطمه عليهاالسلام در خانه زيراندازي جز يك پوست گوسفند نداشتند. فاطمه عليهاالسلام صبر كرد و سختيهاي زندگي را به خاطر رضاي خدا و خشنودي پدر و شوهر خويش تحمّل نمود. پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم ضمن باخبر بودن از وضع زندگي علي عليهالسلام و فاطمه عليهاالسلام ، پيوسته دختر خود را به صبر و شكيبايي در برابر مشكلات زندگي فراميخواند.
اَنَس ميگويد: روزي فاطمه عليهاالسلام خدمت پدر آمد و عرض كرد: يا رسول اللّه! من و پسر عمويم زيراندازي جز يك پوست گوسفند نداريم. شبها خودمان از آن استفاده ميكنيم و روزها علف شترمان را روي آن پهن مينماييم. پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم فرمود: دخترم! صبر كن؛ زيرا موسي بن عمران تا ده سال از روزهاي زندگي خود را سپري كرد، در حالي كه چيزي جز يك عباي قطوانيه نداشت.13
فاطمه عليهاالسلام هنگام سختيها ميفرمود: «يا رسول اللّه! خداوند را در برابر نعمتهايش ستايش ميكنم و بر نعمتهاي ظاهرياش شكر گزارم.»14 او ساده زندگي ميكرد و از تحمّل مشكلات زندگي پرهيز نداشت تا به شيرينيهاي آخرت برسد. وسايل زندگي حضرت ساده و مهريهاش اندك بود. او آيين خانه داري و همسر داري را به خوبي مراعات ميكرد و در زندگي، واقعاً شريك همسرش بود. گاهي كه در خانه غذايي نبود و كودكان گرسنه بودند، فاطمه عليهاالسلام به علي عليهالسلام چيزي نميگفت و چيزي از او درخواست نميكرد. او بيم داشت از اين كه همسرش نتواند خواسته او را برآورده كند و شرمنده شود. فاطمه عليهاالسلام در جواب علي عليهالسلام كه ميفرمود: چرا به من خبر ندادي تا غذايي براي شما تهيه كنم؟ ميگفت: اي ابوالحسن! من از خدايم شرم ميكنم كه تو را به چيزي كه بر آن قدرت نداري، تكليف كنم!
آري، فاطمه عليهاالسلام در تمام عرصهها نمونه و الگوست. در خانواده، همدم رنجها و غصّههاي شوهر بود و پناه او.
علي عليهالسلام ميفرمود: وقتي به خانه ميآمدم و به زهرا نگاه ميكردم، تمام غم و اندوهم برطرف ميشد. هرگز كاري نكردم كه فاطمه از من خشمناك و ناراحت شود. فاطمه نيز هرگز مرا خشمناك نساخت.
11. حجاب و عفاف
حضرت زهرا عليهاالسلام هم در سخن، معلّم حجاب بود، هم در رفتار، اسوه عفاف. وي عقيده داشت: «بهترين چيز براي زن، آن است كه نه مردان نامحرم او را ببينند و نه او مردان نامحرم را.» علي عليهالسلام ميفرمايد: روزي با گروهي از اصحاب، خدمت رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم بوديم. آن حضرت به اصحاب فرمود: صلاح و مصلحت زن در چيست؟ هيچ كس نتوانست پاسخ صحيحي بدهد، وقتي كه اصحاب متفرّق شدند، من به خانه رفتم و موضوع سؤال رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم را به فاطمه عليهاالسلام گفتم. فرمود: من جوابش را ميدانم:
«صلاح زن در آن است كه مردان بيگانه را نبيند و مردان بيگانه هم او را نبينند.»
من هنگامي كه خدمت رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم رسيدم، عرض كردم: فاطمه عليهاالسلام در پاسخ سؤال شما چنين فرموده است. پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم سخنِ پخته و منطقي زهرا عليهاالسلام را پسنديد و فرمود: «فاطمه عليهاالسلام پاره تن من است.»15
البته در توضيح فرموده حضرت زهرا عليهاالسلام ميتوان گفت كه عدم رعايت پوشش از طرف زنان در جامعه، ميتواند فساد مردان را به دنبال داشته باشد كه سرانجام اين بيمبالاتي، به سستي بنيان خانواده و اجتماع خواهد انجاميد.
پس بهترين، زيباترين و با صفاترين زندگي براي زنان در پرتو سخن پرمغز زهرا عليهاالسلام خلاصه ميشود كه: «صلاح زن در آن است كه نه او مرد بيگانه را ببيند و نه مرد بيگانه او را.»
حضرت زهرا عليهاالسلام همان گونه كه فرمود، طبق آن نيز رفتار كرد. تا آنجا حجاب را رعايت ميكرد كه روزي يكي از مسلمانان به نام «ابن مكتوم» كه نابينا بود، به خانه فاطمه عليهاالسلام آمد. فاطمه از آن اتاق به اتاق ديگري رفت، به او گفتند: ابن مكتوم نابيناست. حضرت فرمود: او نابيناست؛ اما من كه نابينا نيستم...!
از وصيّتهاي فاطمه عليهاالسلام اين بود كه: «پس از مرگ، بدن مرا داخل تابوتي بگذاريد، تا حجم بدنم پيدا نشود.» اين شيوه تا آن زمان مرسوم نبود و اين وصيّت، درسي از عفاف و حجاب و حيا بود كه بانوان بايد آن را مورد توجّه قرار دهند.
اي زن به تو از فاطمه اين گونه خطاب است ارزندهترين زينت زن، حفظ حجاب است
فرمان خدا، قول نبيّ، نصّ كتاب است از بهر زنان افضلِ طاعات، حجاب است
12. انفاق و ايثار
نمونه بارز انفاق و ايثار آن بزرگوار، بخشش «لباس عروسي» به زن فقير، آن هم در شب عروسياست.
هنگامي كه موكب عروس رهسپار خانه علي عليهالسلام بود، زن سائلي پيش آمد، و در برابر عروس اظهار احتياج به لباس نمود. فاطمه عليهاالسلام مظهر تقوا و ايثار، همراهان را به دور خود جمع كرد، و بي درنگ «لباس عروسي» را از تن در آورد و به آن زن فقير بخشيد. حضرت با اين عمل، ديگري را برخود مقدّم داشت. اين عمل وي به قدري جالب و اين فداكاري، به اندازهاي بزرگ است كه تاكنون تاريخ نتوانسته نمونهاي از آن را در خاطره خود ثبت نمايد. آري، زهراي اطهر با همان لباس معمولي به خانه شوهر رفت و سند ايثار در چهره درخشان زندگياش ثبت گرديد.16
فاطمه عليهاالسلام و خانوادهاش، مأواي بيچارگان و نيازمندان بودند. علي عليهالسلام و زهرا سه روز روزه نذر گرفتند و هر سه روز، غذاي افطار خود را به يتيم، مسكين و اسير دادند. خداي متعال در تقدير از اين ايثار خالصانه، كه جز به خاطر خدا انگيزه ديگري نداشت، سوره «هل أتي» را نازل فرمود.
13. فعاليتهاي سياسي ـ اجتماعي
فاطمه عليهاالسلام در برابر مسائل سياسي و اجتماعي جامعه اسلامي، بي تفاوت نبود و پيوسته جبهه حق را ياري ميكرد. در صحنههاي اجتماعي و دفاع از دين و رهبر، حاضر بود. حضرت در جنگ اُحُد شركت داشت و به امدادگري و مداواي زخمهاي رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم مشغول بود. پس از رحلت رسول اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم كه خلافت غصب شد و «فدك» را از او گرفتند، همراه زنان بني هاشم به مسجد آمد و در جمع مسلمانان حاضر، در خطبهاي غرّا كه پشت پرده خواند، از بدعتها، ستمها، حق كشيها، فراموش كردن وصيّت پيامبر و احياي سنّتهاي جاهلي انتقاد كرد.
فاطمه عليهاالسلام در اثبات حق و مقابله با انحراف در رهبري امت اسلامي، از هيچ كوششي فروگذار نكرد و اين امر را تكليف خود دانست. گاهي شبها همراه علي عليهالسلام به در خانه مهاجرين و انصار ميرفت و حمايت از ولايت و وصيت رسول را در يادها زنده ميكرد و آنان را به دفاع از حقّ شوهرش در مسئله خلافت و حقّ خودش فرا ميخواند، اگرچه جز كلامي سرد و بي مهر نميشنيد!
فاطمه عليهاالسلام عنايت ويژهاي به مسئله دفاع از امامت و ولايت امام علي عليهالسلام داشت و به عنوان يك وظيفه اجتماعي در قالبهاي مختلف، روي آن اهتمام و جدّيت ميورزيد. در مسئله «فدك» آن چيزي كه جوهر اصلي كارها و پيگيريهاي حضرت فاطمه عليهاالسلام بود، همان دفاع از «حقّ ولايت حضرت اميرمؤمنان عليهالسلام » بود. حتّي آخرين وصيّت او يعني تشييع، به خاك سپاري و مخفي نگه داشتن قبر هم در واقع تداوم حضور سياسي و اجتماعي حضرت زهرا عليهاالسلام بود. اين وصيّت، ميزان هدفداري و بزرگواري ايشان را نشان ميدهد. تا حضرت زنده بود، علي عليهالسلام حامي نيرومندي داشت. به تعبير بعضي از بزرگان: «به خاطر فاطمه عليهاالسلام ، حُرمت حضرت اميرمؤمنان عليهالسلام را تا حدّي پاس ميداشتند؛ اما پس از شهادت آن مظلومه، علي عليهالسلام تنها و بي پناه و مظلومتر شد.» در يك جمله، فاطمه، فدايي امامت و رهبريت شد.
اينها و نمونههايي ديگر از سيره رفتاري آن بانوي بيهمتا، جلوههاي الگو بودن او براي همه فضيلت خواهان و حق جويان است كه در پي «اُسوه» و سر مشق «چگونه زيستن»اند.
اميد است اين خصلتها و رفتارها، چون تابلويي، پيوسته در برابر ديدگانمان باشد. و اگر همواره آن حضرت را سرمشق و اسوه ميدانيم و معرّفي ميكنيم، «ابعاد الگويي» او را نيز در قالب سيره عملي و رفتاري حضرتش بشناسيم و بشناسانيم. زيرا اين گونه، بهتر ميتوان مَشي و مرام فاطمي را در بستر زندگي و اخلاق عيني پياده كرد.
نكتهها
الف) ناگفته نماند آنچه فاطمه عليهاالسلام را اسوه و نمونه ساخته، كمال انساني اوست و بدين خاطر، متعلّق به عالم انسانيت است.
ارزشهاي انساني، اختصاص به زن يا مرد ندارد و به تبع آن، اسوههاي انساني نيز همين گونهاند.
در يك جمله، فاطمه عليهاالسلام چنان كه اسوه زنان است، اسوه مردان نيز هست. همان گونه كه پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم و امامان عليهمالسلام اين چنيناند.
ب) بايد توجّه داشت كه سنّتهاي الهي و قوانين هستي، كه قواعد حاكم بر زندگي انسان بخشي از آن است، همه ثابت و غير قابل تغييرند. رابطه انسان با خدا و با جامعه و طبيعت، رابطهاي است كه در جوهر خود از اصول ثابتي تبعيت ميكند و قابل تغيير نيست و حضرت زهرا عليهاالسلام به عنوان زني كه عالِم به اين ارزشها بوده و بر طبق موازين الهي و انساني زندگي ميكرده، ميتواند الگوي همه انسانها تا «انتهاي تاريخ» باشد.
به عبارت ديگر، همان طور كه «دين» امر ثابتي است، «الگو»هم ميتواند ثابت و جاودانه باشد؛ لذا زندگي و سلوك آن حضرت همواره براي انسانها «چه در حال و چه در آينده» اسوه و الگوست.
ج) از خصوصيات اسوههاي الهي اين است كه همواره از ساير افراد بشر در مراتب كمال انساني پيشقدم هستند و اين تقدّم به صورتي است كه بشر هرچه در ابعاد مختلف رشد كند، بازهم نميتواند بينياز از آنان باشد. ما انسانها هرچه سعي و تلاش كنيم، به افق فضائل آنان نميرسيم و نميتوانيم در حدود آنان و مانند آنها عمل كنيم، ولي بايد در محدوده توان و استعداد خود در مسير آنان حركت نماييم.
اين كه ميگوييم فاطمه عليهاالسلام يا ساير حضرات معصومان عليهمالسلام الگوي همگانند، بدان معنا نيست كه بايد فاطمه عليهاالسلام يا علي عليهالسلام شد، بلكه مقصود «فاطمهوار بودن و فاطمه گونه زيستن» است... .
در سخني از صادق آل محمّد عليهالسلام آمده است: به خدا سوگند! من شما و روحهايتان و بوي خوشتان را دوست ميدارم. ما را در اين جهت با پرهيزكاري و تلاش خود ياري كنيد. هرگز به ولايت ما نميرسيد جز با كوشش و تقوا. و كسي كه ديگري را به عنوان «امام» و «اسوه» برگزيده است، بايد عملش مطابق با عمل او باشد.17
پديدآورنده:عسگري اسلامپور كريمي ،
پينوشتها:
1. نور / 35.
2. فاطمه در كلام اهل سنّت، ص 343.
3. مناقب آل ابي طالب، ج 3، ص 338.
4. آل عمران / 42؛ اَمالي، صدوق، ص 437.
5. ربيع الابرار، ج 2، ص 104.
6. بحارالانوار، ج 42، ص 31.
7. حجر / 44.
8. اخلاق حضرت فاطمه(س)، ص 17.
9. علل الشرايع، ص 215.
10. نور، / 63.
11. بحارالانوار، ج 43، ص 93.
12. اخلاق حضرت فاطمه(س)، ص 63.
13. احقاق الحق، ج 10، ص 400.
14. سفينةالبحار، ج 1، ص 571.
15. كشف الغمّه، ج 2، ص 92. البته در بعضي از روايات آمده امام حسن(ع) سؤال رسول خدا(ص) را از مادرش پرسيد و زهرا(س) جواب فوق را داد. ر.ك: وسايل الشيعه، ج 2، ص 9.
16.بااقتباسازالوقايعوالحوادث،ملبوبي،ج4،ص186.
17. ارشاد القلوب، ديلمي، ص 101، چ بيروت.
سراغ مرقد گم گشته زهرا ز مولا پرس نشان پهلوي بشكسته را از شير يكتا پرس
عدو زد بيت زهرا آتش از كين غدير، افسوس سؤال جايگاه سيلي از آن مرد رسوا پرس
ميان درب و ديوار و فشار ظالم غدّار ز ناموس خدا اي دوست سرّ اين معما پرس
نظر كن، كرده محسن را به راه دوست قرباني ز زهرا رمز اين قرباني و از راز اهدا پرس
ز شمع سوخته سرّ فداكاري چه ميپرسي؟ شفق چون گشت طالع، رازهاي شام احيا پرس
چه بر زهرا گذشت اي دوست، ميدانم نميداني سؤال حال زهرا را تو شبها از ثريّا پرس
شبي پرسيدم از نيلوفر محزون، چنين ميگفت: سؤال بازوي نيلي زهرا را ز شبها پرس
ز بعد رحلت ختم رسولان، گل شده پرپر بيا احوال گلزار و گلستان را ز گلها پرس
نشان غاصبان بيحيا از حضرت زهرا كه كرده خطبه سوزندهاي چون آتش انشا پرس
نموده «باقرا» اسلام ناب از خطبهاش زنده ز زهرا سرّ اين احيا و راز و رمز ابقا پرس
* * *
اين مدينه، چشمه سارِ چشمِ گريان من است قلبِ شيعه، سوگوارِ بيتُ الأحزان من است
اين بقيع و اين جمادي، مثنويهاي غمند فاطميّه، غصّهدارِ قبرِ پنهان من است
محمدابراهيم احمدي (نادم)
اسوه تقوا
هاشم كلانتري (شمع)
بيتو يا فاطمه، من بي كس و تنها چه كنم در غم مرگ تو اي اسوه تقوا چه كنم
با وجود تو غم از دل بزدودم همه حال بعد از اين با غمت اي بانوي عُظمي چه كنم
باغبان رفته و گلها همه پژمرده شدند بيگل روي تو اي نوگلِ طه چه كنم
فاطمه! رفتي و شد روز علي چون شب تار با چنين فتنه كه شد بعد تو برپا چه كنم
مرگت اي راحت جان، از دو جهان سيرم كرد عمر اگر طول كشد، بيتو من اينجا چه كنم
زندگي با تو صفا داشت ولي صد افسوس رفتي اي همسر والا، منِ تنها چه كنم
محسنت كشته شد از ضربِ لگد در پسِ در با عزيزانِ تو و گريه آنها چه كنم
نور رخسار تو ميداد به اين خانه، صفا خانه، غمخانه شد، اي زهره زهرا چه كنم
من اگر از غم مرگ تو نميرم، عجب است زندگي بي تو در اين وادي غمها چه كنم
بس كن اين قصّه كه شد باعث خاموشي «شمع» گر شفاعت نكند فاطمه فردا چه كنم
احمد باقريان ـ جهرم
منبع:تبيان زنجان
با توجه به اينكه «حب دنيا سرچشمه همه گناهان» است، چنانكه در حديث معروف نبوي آمده «حب الدنيا رأس كل خطيئة» و همه تجربيات و مشاهدات ما نيز نشان ميدهد كه تمام تجاوزها، جنايتها، ظلمها، و ستمها، دروغها، خيانتها به خاطر همين دلبستگي شديد به «مال» و «مقام» و «شهوت» صورت ميگيرد، روشن ميشود كه زهد و وارستگي پايه اصلي تقوي و پاكي و صلاح است.
ولي زهد به معني ترك دنيا و رهبانيت و بيگانگي از اجتماع نيست، بلكه حقيقت زهد همان آزادگي و عدم اسارت در چنگال دنيا است.
زاهد كسي است كه اگر تمام دنيا را در اختيار داشته باشد دلبسته و وابسته به آن نباشد، اگر يك روز ببيند رضاي خدا در اين است كه از همه آن چشم بپوشد به اين معامله حاضر باشد، و از جان و دل بگويد «هر دو عالم را به دشمن بده كه ما را دوست بس» و اگر يك روز حفظ آزادگي و شرف و ايمان در چشم پوشي از مال و جان زندگي بود فرياد «هيهات منا الذلة» بلند كند.
و به گفته قرآن مجيد زاهد كسي است كه نه بر گذشته و آنچه از دست داده تأسف بخورد، و نه از آنچه فعلا در اختيار دارد زياد خوشحال باشد.
«لكيلا تأسوا علي ما فاتكم و لاتفرحوا بما آتاكم»
حديد 23
با اين فراز كوتاه به سراغ شخصيت فاطمه (عليهاالسلام) در اين زمينه از ديدگاه احاديث پيغمبر اكرم(ص) در كتب ديگران ميرويم:
23- «ابن حجر» و ديگران در روايتي از پيغمبر اكرم(ص) نقل كردهاند: «او هنگامي كه از سفر باز ميگشت نخست به سراغ دخترش فاطمه زهرا(س) ميآمد، و مدتي نزد او ميماند، ولي يكبار براي فاطمه زهرا(س) دو دست بند از نقره، و همچنين يك گردنبند و دو گوشواره ساخته بودند، و پردهاي در اطاق آويزان كرده بود.
هنگامي كه پيامبر(ص) وارد شد و اين منظره را ديد بيرون آمد، در حالي كه آثار غضب در چهرهاش نمايان بود، به مسجد و بر منبر نشست.
فاطمه (سلام اللّه عليها) دانست كه ناخشنودي پيغمبر(ص) به خاطر همان مختصر زينت است، همه را نزد پدر فرستاد تا در راه خدا صرف كند.
هنگامي كه چشم پيامبر(ص) به آن افتاد سه بار فرمود: «فعلت، فداها ابوها»: فاطمه آنچه را كه ميخواستم انجام داد، پدرش به فدايش باد.»
واضح است يك جفت دست بند نقره و گردن بند و گوشوارهاي از نقره چندان بهائي ندارد، و از آن بي بهاتر پرده سادهاي است كه انسان بر در اطاق بياويزد، ولي پيغمبر اكرم(ص) همين را دون شأن فاطمه ميشمرد، و افتخار و فضيليت او را در سجاياي انسانيش ميدانست.
فاطمه(س) اين درس را از محضر پدر به خوبي آموخت، هم زرق و برق دنيا را ترك گفت و خود را از اسارت آن رهائي بخشيد، و هم آنچه را داشت در راه خدا و بندگان محروم صرف كرد.
در حديثي كه سابقا از «حلية الاولياء» (تحت شماره 3) نقل كرديم، خوانديم كه فاطمه زهرا (عليهاالسلام) حتي پوشش كافي در خانه براي آمدن ميهمانهاي نامحرم نداشت كه پيغمبر اكرم(ص) عباي خود را به او داد تا خود را بپوشاند و آماده براي آمدن ميهمانان جهت عيادت او در بيماريش گردد.
داستان جهيزيه فاطمه(س) و مراسم شب زفاف او كه در نهايت سادگي برگزار شد دليل روشن ديگري بر زهد و وارستگي كامل او است.
خدمات او در خانه علي(ع) تا آنجا كه با يك دست گندم را براي پختن نان آسياب ميكرد، و با دست ديگرش طفلش را در آغوش ميگرفت، همه شاهد گوياي مقام زهد او است، گواه اين معني حديث زير است.
24- ابو نعيم اصفهاني در «حلية الاولياء» چنين نقل ميكند:
«لقد طحنت فاطمة بنت رسول اللّه(ص) حتي مجلت يدها، و ربا، و اثر قطب الرحي في يدها»:
«فاطمه دختر رسول خدا(ص) آنقدر با دست خود آسياب كرد كه دستش تاول زد، و ورم كرد، و آثار دستاس در دستش نمايان گشت».
25- در «مسند احمد» كه از معروفترين منابع اهل سنت است از «انس بن مالك» چنين نقل شده كه روزي «بلال» براي نماز صبح دير به خدمت پيغمبر(ص) آمد، رسول اللّه(ص) فرمود: «چرا دير آمدي؟ عرض كرد: از كنار خانه فاطمه (عليهاالسلام) ميگذشتم در حالي كه با دست خود آسيا ميكرد، و كودكش گريان بود، گفتم اگر اجازه فرمائي من آسيا ميكنم و شما كودك را آرام كنيد، و اگر اجازه فرمائيد من كودك را آرام ميكنم و شما آسيا كنيد.
او گفت: من نسبت به فرزندم از تو مهربانترم (و من مشغول آسيا كردن شدم و او كودش را آرام كرد) و اين امر باعث تأخيرم شد.
پيغمبر اكرم(ص) فرمود: «فرحمتها رحمك اللّه»:
«تو نسبت به فاطمه رحم و محبت كردي خداوند تو را مشمول رحمت كند»!
فضائل اخلاقي بانوي اسلام از جمله شجاعت و شهامتش در مقام دفاع از پدرش پيغمبر اكرم(ص) در مقابل مشركان مكه، و آمدنش به ميدان احد، براي بستن زخمهاي پيغمبر اكرم(ص) مطلبي است كه بر كسي پوشيده نيست، و در احاديث گذشته اسناد و مدارك آن آمد.
او از لحظه تولد در مسير عبوديت و بندگي خدا بود و اين امر تا لحظه پايان عمرش ادامه داشت، حديث زير شاهد گوياي اين معني است.
26- در «ذخائر العقبي» در داستان تولد بانوي اسلام فاطمه زهرا(س) و انعقاد نطفه او از ميوه بهشتي و آمدن زنان با شخصيت جهان همچون مريم و حوا به هنگام تولد او آمده است:
«فولدت فاطمة (عليهاالسلام) فوقعت حين وقعت علي الارض ساجدة»:
«به اين گونه فاطمه متولد شد و در حين تولد براي خدا سجده كرد».
من از كار مردم مدينه كه زنان خود را بعد از وفات به صورت ناخوشايندي براي دفن ميبرند، و تنها پارچهاي بر او ميافكنند كه حجم بدن از پشت آن نمايان است ناخرسندم.
اسماء گفت: من در سرزمين حبشه چيزي ديدهام كه با آن جنازه مردگان را حمل ميكردند، سپس شاخههائي از درخت نخل را برداشت و به صورت تابوت مخصوصي در آورد كه پارچهاي را روي چوبهاي آن ميافكندند، و بدن را درون آن ميگذاردند، به گونهاي كه بدن پيدا نبود.
هنگامي كه فاطمه بانوي بزرگ اسلام(س) آن رامشاهده كرد فرمود: «بسيار خوب و عالي است» (و هنگامي كه من از دنيا رفتم مرا با آن برداريد)...
و در ذيل همين حديث آمده است: «هنگامي كه فاطمه(س) چشمش به آن افتاد تبسم فرمود، و اين تنها تبسم او بعد از وفات پيغمبر اكرم(ص) بود»!
-------------------------------------------------------------------------------
برترين بانوي جهان فاطمه زهرا(س) ،آيت الله مكارم شيرازي
سال حماسه اقتصادي و سياسي
رهبر انقلاب در پيامي به مناسبت آغاز سال 1392، با اشاره به حركت رو به جلوي ملت ايران در سال گذشته بويژه در مواجهه اقتصادي و سياسي با جهان استكبار، چشم انداز سال 92 را اميدوارانه و همراه با پيشرفت و تحرك و ورزيدگي و حضور جهادي ملت ايران در عرصه هاي سياسي و اقتصادي دانستند و تاكيد كردند: با اين نگاه، سال 92 را «سال حماسه ي سياسي و حماسه ي اقتصادي» نامگذاري ميكنيم.
"حماسه" ركن اصلي و كليد واژه اصلي پيام نوروزي رهبر معظم انقلاب در سال 1392 است. در واقع نگاه اصلي رهبر معظم انقلاب در سال جديد ايجاد يك حركت عظيم در دو حوزه "اقتصاد" و "سياست" مي باشد. كلمه حماسه در لغت گونهاي از آثار است كه به توصيف اعمال پهلواني و افتخارات و بزرگيهاي ملي يا فردي ميپردازد. حماسه همواره با شگفتي و حوادث خارق العاده روبرو است. در واقع ، چشم انداز آينده نظام و كشور در سال آينده از نگاه رهبر معظم انقلاب ايجاد افتخار آفريني و انجام حركتهاي عظيم و تاثير گذار در حوزه هاي اقتصاد و سياست همراه است.
رويكرد حماسي بدين معناست كه صرف يك حركت معمول و عادي در حوزه هاي مزبور كفايت نكرده و لازم است با انرژي بيشتر اقدامات لازم در دو حوزه اقتصاد و سياست انجام شود. البته مي بايست به اين امر توجه كرد كه در اين حماسه هيچ شخص يا قهرمان فردي نمي تواند متكفل امر شود، بلكه اين حماسه آفريني به آحاد ملت مرتبط است و تك تك مردم ايران قهرمانان اين حماسه خواهند بود.
مهم ترين نكته در حوزه اقتصاد تداوم و تاكيد بيشتر بر توليد ملي است. اگر چه سال گذشته سال توليد ملي بود و مي بايست به عنوان شعار اصلي سال به امر توليد ملي توجه بيشتري مي شد ، اما با توجه به برخي سو مديريتها، ضعف دربرنامه ريزي ها و دشمني غرب و تحريمها برخي نواقص در اين حوزه بروز نمود. البته حمايت از توليد ملي صرفا يك امر يكساله نيست. بلكه مي تواند يك سال به عنوان زمينه اصلي حمايت از توليد ملي در امر سياست گذاري و قانون گذاري مد نظر قرار گيرد. اما در سالهاي بعد به اين امر به شكل عملي توجه گردد. بر همين مبنا است كه كه رهبر معظم انقلاب فرمودند:
"در عرصهي اقتصاد، به توليد ملي بايد توجه شود؛ همچنان كه در شعار سال گذشته بود. البته كارهائي هم انجام گرفت؛ منتها ترويج توليد ملي و حمايت از كار و سرمايهي ايراني، يك مسئلهي بلندمدت است؛ در يك سال به سرانجام نميرسد. خوشبختانه در نيمهي دوم سال 91 سياستهاي توليد ملي تصويب شد و ابلاغ شد -يعني در واقع اين كار ريلگذاري شد- كه بر اساس آن، مجلس و دولت ميتوانند برنامهريزي كنند و حركت خوبي را آغاز كنند و انشاءالله با همت بلند و با پشتكار پيش بروند."
لذا مساله اصلي براي دولت فعلي به شكل كوتاه مدت و به شكل اساسي براي دولت آينده ايجاد زمينه هاي تسهيل توليد ملي و رشد آن در راستاي اقتصاد مقاومتي و كاهش آثار تحريمها است.
حوزه دوم مورد بحث عرصه سياست است. سال آينده سال انتخابات رياست جمهوري است. رهبر معظم انقلاب اسلامي در اين باره فرمودند:
"در زمينهي امور سياسي، كار بزرگ سال 92، انتخابات رياست جمهوري است؛ كه در واقع مقدرات اجرائي و سياسي، و به يك معنا مقدرات عمومي كشور را براي چهار سال آينده برنامهريزي ميكند. انشاءالله مردم با حضور خودشان در اين ميدان هم خواهند توانست آيندهي نيكي را براي كشور و براي خودشان رقم بزنند"
براي ايجاد حماسه انتخاباتي، پيش زمينه ها و شرايط مختلفي مورد نياز است. وجود فضاي رقابتي سالم، رعايت اخلاق انتخاباتي و وجود نامزدهاي متنوع با برنامه هاي مختلف و كارآمد ميل به مشاركت در ميان مردم را بالاتر خواهد برد و حضور حماسي آنها را در پي خواهد داشت. در جريانات پس از انتخابات سال 1388 و حوادث تلخ پس از آن و سو استفاده فتنه گران و رسانه هاي بيگانه ، چشمهاي رسانه ها و افكار عمومي به اين انتخابات دوخته شده است. مسلما با حضور گسترده و عظيم مردم، دولتي با پشتوانه بالا را به وجود آمده كه دربرابر دول غربي در جريان مذاكرات اتمي با دست بالا حضور خواهد يافت. به علاوه حضور حماسي مردم به افكار عمومي جهان نشان مي دهد، ساز و كارهاي مردم سالاري ديني با بالندگي مي تواند تداوم يافته و جمهوريت را در عين اسلاميت عينيت بخشد.
نكته مهم در زمينه ايجاد حركت حماسي روحيه جهادي است. حضرت آيت الله خامنه اي در باره اهميت روحيه جهادي چنين فرمودند:
"البته لازم است هم در زمينهي اقتصاد، هم در زمينهي سياست، حضور مردم حضور جهادي باشد. با حماسه و با شور بايد وارد شد، با همت بلند و نگاه اميدوارانه بايد وارد شد، با دل پر اميد و پر نشاط بايد وارد ميدانها شد و با حماسهآفريني بايد به اهداف خود رسيد."
بر اين اساس براي تحقق سال "سال حماسهي سياسي و حماسهي اقتصادي" صرفا برنامه ريزي و عمل دست اندركاران دولتي و قانون گذار كفايت نمي كند. بلكه مي بايست براي ايجاد اين حماسه زمينه حضور فعالانه، مشاركت گرايانه، پرشور و واقعي مردم در دو حوزه اقتصاد و سياست فراهم گردد.
يوسف قاضي زاده
بخش سياست تبيان
عيد نوروز 1392بر شما مسلمانان وايراني ها گرامي باد
منبع:تبيان زنجان
1. الا اي چاه يارم را گرفتند
گلم، باغم، بهارم را گرفتند
ميان كوچه ها با ضرب سيلي
همه دار و ندارم را گرفتند.
...
ايام شهادت اولين شهيد راه ولايت بر شما تسليت باد.
2. ناموس خدا، دخت نبي، همسر حيدر
امّ الحسنين، شافعه ي خلق به محشر
اين غم نرود از نظر ما كه ز كين شد
نيلي رخت از سيلي آن شوم بد اختر
يا رب تو عذابش بنما بيشتر از پيش
آنكس كه به پهلوي وي از كينه زدي در
3. هر سينه كه دوستدار زهراست
آشفته و بي قرار زهراست
گنجينه ي هفت آسمان ها
در سينه ي خون نگار زهراست
از شرح كرامتش همين بس
عالم همه وامدار زهراست
4. بريزم اشك غم، از ديده بر رخسار مادر جان
بنالم در عزايت بادل افكار مادر جان
به ياد آرم از آن ساعت كه با پهلوي بشكسته
كشيدي ناله در بين در و ديوار مادر جان
از آن غصب فدك و ز بردن حيدر سوي مسجد
مرا ديگر نباشد طاقت گفتار مادر جان
5. گل من كه رنگش نيلي نبود / جواب محبت كه سيلي نبود
...
خدايا به سوز دل مولا علي-ع و به پهلوي بشكسته ي زهراي مرضيه-س
قَسمت مي دهيم كه فرج منتقم شان را برساني .. آمين
6. اي بتول پاك، السلام
قلب چاك چاك السلام
حاصل جواني علي
ماه ارغواني علي
لحظه اي درنگ كن بمان
وقت ناتواني علي
بي تو سر بلند مي كنند
دشمنان جاني علي
بي تو سجده مي كند به خاك
روح آسماني علي
7. سرفصل كتاب آفرينش زهراست
روح ادب وكمال و بينش زهراست
روزي كه گشايند در باغ بهشت
مسئول گزينش و پذيرش زهراست
--
8. گرچه مظلومي مولا سندي معتبر است اين سند ثابت و امضا شده با ميخ در است.
بانو نمي يابيمت ، اما كنار تو گريه مرسوم است ، مگر مي توان پهلوي تو بود و
شكسته نبود .
9. نام خود را خصم ، داغ ننگ زد / ديد بار شيشه داري ، سنگ زد
10. باد پاييزي اگر برگ خزان را مي برد
مهر زهرا هم گناه شيعيان را مي برد
11. تا كه پرسيدم ز منطق، عشق چيست
در جوابم اينچنين گفت و گريست
ليلي ومجنون همه افسانه اند
عشق تفسيري ز زهرا (س)وعليست(ع)
1. در حريم فاطميّه مرغ دل پر مي زند
ناله از مظلومي زهراي اطهر مي زند
السلام عليك يا فاطمة الزهرا
2. جاهلان خيال بافتند
فرق شيعه را شكافتند
زخم شيعه را نمك زدند
قفل بر در فدك زدند
تاب ديدنت نداشتند
داغ بر دلت گذاشتند
تير و قلب عاشق آه آه
سيلي و شقايق آه آه
3. حضرت فاطمه-س:
خداوند امر به معروف را براي اصلاح مردم قرار داد.
---
شهادت زهراي ازهر، فاطمه ي اطهر تسليت باد.
4. اي بتول پاك السلام
قلب چاك چاك السلام
حاصل جواني علي
ماه ارغواني علي
لحظه اي درنگ كن بمان
وقت ناتواني علي
بي تو سر بلند مي كنند
دشمنان جاني علي
بي تو سجده مي كند به خاك
روح آسماني علي
5. يا علي خرابم از غمت
سوختم كبابم از غمت
زخم كهنه را نمك زدند
همسر تو را كتك زدند
6. اي تو مهر آب فاطمه
اسوه ي حجاب فاطمه
ياس پرپر علي بمان
سايه ي سر علي بمان
قوت دل علي نرو
از مقابل علي نرو
7. مرو مادر دلم طاقت نداره
دلم بعد از تو خيلي بي قراره
مگه بابام علي شب هاي بي تو
سرم رو روي زانوهاش بذاره
8. منم زينب كه بي دلدار مانده ست
به قلبم خون به چشمم خار مانده ست
نگاهم خيره مي ماند هميشه
به آن خوني كه بر ديوار مانده ست.
در اين روزها و شب هاي پاك و نوراني، اگه مجلس عزاي بي بي رفتيد
و در اندوه مصائب اون حضرت قلبتون شكست و اشكتون جاري شد، ما رو هم از دعاي خيرتون محروم نكنيد.
چرا قبر امام علي (ع)كه در ابتدا مخفي بود توسط امامان بعدي آشكار شد ولي قبر حضرت فاطمه (س) هم چنان مخفي مانده است؟
يك علت مهم مخفي بودن قبر حضرت زهرا (س) اين است كه هنوز رفع ظلم از آن حضرت نشده است، زيرا كساني كه در حق آن حضرت ظلم نمودند و در واقع قاتل آن حضرت هستند هنوز به عنوان صحابي كبار و خليفة الرسول مورد احترام و اكرام ميباشند. در واقع قهر نمودن حضرت فاطمه زهرا (س) با ظالمين در زمان نزديك به شهادتشان و وصيت آن حضرت به دفن شبانه بدون حضور كساني كه آن مظلومه مقهوره را آزردند، يك شيوه و سبك مبارزه است كه آن حضرت براي رسوا نمودن كساني كه مورد غضب پاره تن رسول (ص) قرار گرفتند، انتخاب نمود و جايي براي جعل حديث و تغيير تاريخ براي پوشاندن اين ستم باقي نگذاشت و سند بزرگي است بر مظلوميت آن حضرت.
و اما حضرت امير (ع) گر چه بزرگ مظلوم عالم بود ولي در مورد آن حضرت شيوه فرق داشت و علت مهم مخفي بودن قبر آن حضرت امير (ع) شدت دشمني عدهاي از خوارج و بني اميه بوده كه احتمال نبش قبر آن حضرت توسط آنها داده ميشده است و در زمانهاي بعد، پس از نابود شدن خوارج و بني اميه و گذشت ساليان متمادي از حكومت بني عباس، زماني كه در ظاهر مقداري از آن شدت دشمني كاسته شد و امكان نبش قبر براي دشمنان وجود نداشت. بخصوص كه موقعيت مكاني قبر آن حضرت در نزديكي منطقهاي تقريبا شيعه نشين قرار گرفته بود كه بعدها شيعيان مانند پروانه دور شمع قبر آن حضرت جمع شدند، به خاطر اين جهات، ائمه عليهم السلام مكان قبر آن حضرت (ع) را براي مردم بيان كردند.
منبع:سايت شهيد آويني
در زندگي مردمان روزگاران پيشين، چيزي به نام هنر، كه تنها هنر باشد، شناخته نبوده، و هنر جدا از زندگي ، معنا و مفهومي نداشت. شكل بهتر، زيباتر و نيرومند تر هر پديده با صفت هنر وهنري، توصيف مي شد، و هنر در خوبي، زيبايي و قدرت متجلي مي گرديد. و اين هر سه، سه معيار و سه اصل بنيادين در هنري توصيف شدن هر پديده بود.
در سرزمين ماه، و در سرزمين هاي حوزه فرهنگ ايراني و ديگر سرزمين هاي شرقي، هنر، جايگاه اهورايي و خدايي نيز پيدا كرد. در هستي شناسي و جهان بيني ايراني، از عرصه هاي سه گانه هنر، تنها قدرت و آن هم به ميزاني و تا به زماني، از آن اهريمن و نيروهاي اهريمني مي توانست باشد.
اما زيبايي و نيكي كه دو صورت از ماهيتي يگانه اند، تنها مي توانستند اهورايي و خدايي باشند. در جهان ايراني، آنچه كه در زندگي انسان، نيك بود، از جلوه هاي آفرينش نيك به شمار مي آمد و از زيبايي به حد كمال بهره داشت. توصيف اردويسور آناهيتا در آبان يشت نمونه برجسته اي از اين گونه است، وهمه آنچه هنري بود، چنين بود.
دربرابر، آنچه اهريمي بود، زشت بود، سرشت پليد داشت، و هر اندازه نيرومند بود، از زيبايي و نيكي بهره نداشت. بنابر اين اهريمن و عناصر اهريمني، نمي توانستند جايگاه هنري داشته باشند. هنر، چه در عرصه هاي قدسي و چه عرصه هاي زيستي مردمان جايي براي اهريمن وهر آنچه اهريمني بود، نداشت.
آيين ها ومراسم نيز در شكل هاي گوناگون خود، با ياد و براي زنده كردن و زنده نگهداشتن نيكي ها پديد آمدند. در هيچ آئيني، بدي و زشتي را پاس نداشته اند. اصل و بن همه آيين ها نيايش و ستايش زيبايي و نيكي و آرزوي دور داشتن زشتي و پليدي است.
ماه و خورشيد هم ، اين آئينه مي گردانند. چرا كه پديد آوردنده نورند و زدانيده تاريكي، كه نهفتن گاه زشتي و پليدي است. حتي در پاره اي باورهاي كهن مردم ما، « ماه» به اين لحاظ كه دنياي تاريكي را روشن مي كند از خورشيد ارجمندتر است. و آتش نيز چنين جايگاهي دارد و شمع و چراغ و هر آنچه كه زداينده تاريكي، است و همه آيين هايي كه بر اين پايه برپا مي شوند.
بنابر اين بن مايه و جانمايه نيكي، كه زيبايي را نيز در خود نهفته دارد، وجه مشترك هنرها و آيين ها است. از اين رو هميشه ، هنرها در قالب آيين هاي گوناگون سوك و سور، نيايش ، شكر گزاري، گذار و جز اين ها، رخ مي نمايند، و رسم و آيين هر اندازه فراگيرتر و بزرگتر باشد وهر اندازه با عرصه هاي گوناگون زندگي بيشتر پيوند بخورد، و با رابطه هاي انسان و محيط در عرصه هاي طبيعي، انسان ساخت، فراطبيعي بيشتر مربوط باشد،زمينه هاي بروز هنر، در آن بيشتر است و ظرفيت بيشتري براي بروز هنرها دارد. نوروز چنين بود، و چنين هست.
نوروز، در سرزمين ما و در تاريخ ما و در همه سرزمين هايي كه مردمانش با ما تبار مشترك و جهان بيني و آيين هاي مشترك و همسان دارند و جشن آفرينش انسان و باز آفريني طبيعت و جشن بزرگ شگفتگي و نوزايي بوده است و هنوز هم هست.
در نوروز هر كس مي خواهد تا آنجا كه در توان دارد، در هر چيز ودر هر كار بهترين ها را پديد آورد، و نيكي ها را در بهترين و زيباترين قالب و با بهتريم آرزوها، بنماياند.
و چنين بود كه نوروز با زايش هنر توام شد. و چنين بود كه هنرهايي از گونه نمايش، موسيقي، آواز، سخنوري، شعر ، سرود، نگارگري وهنرهاي دستي، چه در سطح محلي و چه در سطح ملي در گستره جهان ايراني همه از نوروز متاثر بودند و در كنش متقابل خود با نوروز، بر آن اثر داشته اند و در استمرار نوروز تا به زمانه ما، همچنان با آن همراهند .
منبع:سايت شهيد آويني
خانواده، نخستين هسته اجتماعي است كه در شمول كاركرد وفاقي نوروز قرار مي گيرد. در نوروز همه مردم هر جا باشند به خانه و كاشانه خويش باز مي گردند تا در ساعت تحويل سال و صبح نوروز در جمع خانواده و كنار سفره عيدي باشند. اين حضور جمعي خانواده در پي فعاليت يك ماه استقبال از نوروز و تميز كردن وآماده ساختن خانه و تدارك لوازم عيد است، و همراه با آدابي است كه همه ملزم به رعايت آن هستند. رعايت اين آداب نقشي پويا در انسجام خانواده دارد. براي حضور در كنار سفره عيدي و لحظه تحويل سال كه هر دو از بار تقدس برخورداند، بايد پاكيزه بود، بايد شست و شو كرد و آراسته، به ادب و به آيين بايد بر كنار سفره عيد نشست. آيينه و آب ، چراغ روشن ، كتاب و شمايل مقدس و سبزه نورسته و سكوت در انتظار آغاز سال، فضاي راز آميز و روحاني ايجاد مي كند، كه براي هميشه در خاطره كودكان تصويري ماندگار و آميخته باشادي و محبت است، و بزرگترها را به فراموش كردن دل آزردگي ها مي خواند. سپس كلام مبارك باد وشيريني سفره عيد، همه را شيرين كام مي كند و راهي ديد و بازديدهاي نوروزي.
نقش وفاقي تحويل سال، در نقاطي كه مكان زيارتگاهي و مقدسي داشته باشند، از محدوده فضاي خانواده فراتر مي رود. مردم در مكان مقدس گرد مي آيند و نوروز را با هم آغاز مي كنند. چنانكه تدر بارگاه امام رضا( ع ) در مشهد، حرم حضرت معصومه( س ) در قم، و شاه چراغ ( ع ) در شيراز و سحن و سراي امامزادگان و قدمگاه ها در شهر و روستاهاي ديگر و در كنار علم مقدس كه از نوروز تا چهل روز با نام شاه مردان بر مزار پاك در افغانستان برافراشته مي شود.
همچنين است در ساير رسم ها ومراسم نوروزي در نقاط گوناگون
محمدعلي ندائي
نمي دانم تا به حال سوال هايي از اين نوع براي شما مطرح شده است كه چرا مردم ايران و فارسي زبانان تا اين اندازه به عيد نوروز اهميت مي دهند و آداب و رسوم متعددي براي بزرگداشت آن برپا مي كنند؟ اساسا نوروز چه كاركردهاي تاريخي اجتماعي داشته است كه اين گونه در گذر زمان زنده و بالنده باقي مانده است؟ اسلام با فرهنگ ها و سنت هاي ملي و محلي اقوام چگونه برخورد كرده و به سنت كهن نوروز چگونه نگريسته است؟
در پاسخ مي توان گفت: نوروز علاوه بر نماد تحويل سال بيانگر تحول زمين و زمان هم هست. بزرگداشت سال نو اختصاص به ايران ندارد و در همه جوامع با آداب و رسوم و جشن و سرور همراه است. منتهي هر قوم و ملتي زماني را براي تحويل سال انتخاب كرده است كه شايد بتوان ادعا كرد بهترين زمان تحويل سال متعلق به ايرانيان است. زيرا كه اين تحويل، همراه و هماهنگ با تحول زمان و زمين و طبيعت است و بيش از «سال نو» اقوام ديگر، توجه به طبيعت و نقش طبيعت در زندگي بشر را نشان مي دهد.
از همان ادوار اوليه زندگي مدني انسان ها، عنصر زمان و گاه شماري يكي از لوازم و اركان آن بوده و در اين راستا ماه و ستاره و خورشيد به دليل نقششان در گاه شماري و تقويم همواره در كانون توجه مردم عادي و منجمان و گاه شماران قرار داشته است.
نوروز ايراني علاوه بر كاركردهاي تقويمي كه در هميشه ايام و ادوار ادامه داشته و خواهد داشت، از كاركردهاي تاريخي و اجتماعي برخوردار بوده است كه در كمتر سنت سال تحويلي مي توان آن را مشاهده كرد. اين كاركرد اساسي، استمرار هويت ملي و تاريخي ايرانيان در طول قرن ها و در كشاكش تحولات بزرگ بوده است.
مي دانيم در ميان اقوام وملل گوناگون ايرانيان يكي از معدود اقوامي هستند كه توانسته اند طي ده ها قرن هويت ملي خود را تداوم بخشند. اين درحالي است كه سرزمين ايران به دليل موقعيت استراتژيك خود همواره از شرق و غرب مورد تاخت و تاز قرار داشته و بارها از سوي مهاجماني چون اسكندر و مغولان اشغال شده و به تصرف درآمده است. با ظهور اسلام نيز اگرچه ايران توسط مسلمانان فتح شد و عمده اقوام ايراني اسلام آوردند، اما هيچ گاه اين تغيير و تحول بنيادين به دگرگوني هويت و انقطاع تاريخي منجر نشد و حكيم فردوسي پس از حدود سه قرن از ورود اسلام به ايران، توانست حماسه اي بسرايد كه به تعبير خود ايران و ايراني را زنده كرد. (عجم زنده كردم بدين پارسي)
اسلام هم با اين كه درقرآن كريم سنت گرايي و تقليد كوركورانه از گذشتگان و پاي بندي به رسوم نياكان را يكي از موانع پذيرش دعوت پيامبران مي شمارد و مي فرمايد: «و اذا قيل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفينا عليه آبائنا اولو كان اباؤهم لايعقلون شيئا و لا يهتدون؛ و هنگامي كه به آن ها گفته مي شود از آن چه خدا نازل كرده است پيروي كنيد، مي گويند: بلكه ما از آن چه پدران خود را بر آن يافتيم پيروي مي كنيم، آيا نه اين است كه پدران آن ها چيزي نمي فهميدند و هدايت نيافتند؟» (بقره/۱۷۰) اما از همان آغاز به سنت نوروز با ديده پذيرش نگاه كرد و نه تنها آن را رد نكرد بلكه در تمجيد و بزرگداشت آن سخن گفت. زيرا در اسلام سنت هايي مردود شمرده شده است كه غيرعقلاني و در تضاد با عقايد توحيدي باشد و سنتي مانند نوروز چيزي جز شادماني وصله رحم و نوع دوستي و همبستگي نيست. رفتارهايي كه دين مبين اسلام بسيار بر آن سفارش و بدان توصيه كرده است.
سراغ مرقد گم گشته زهرا ز مولا پرس نشان پهلوي بشكسته را از شير يكتا پرس
عدو زد بيت زهرا آتش از كين غدير، افسوس سؤال جايگاه سيلي از آن مرد رسوا پرس
ميان درب و ديوار و فشار ظالم غدّار ز ناموس خدا اي دوست سرّ اين معما پرس
نظر كن، كرده محسن را به راه دوست قرباني ز زهرا رمز اين قرباني و از راز اهدا پرس
ز شمع سوخته سرّ فداكاري چه ميپرسي؟ شفق چون گشت طالع، رازهاي شام احيا پرس
چه بر زهرا گذشت اي دوست، ميدانم نميداني سؤال حال زهرا را تو شبها از ثريّا پرس
شبي پرسيدم از نيلوفر محزون، چنين ميگفت: سؤال بازوي نيلي زهرا را ز شبها پرس
ز بعد رحلت ختم رسولان، گل شده پرپر بيا احوال گلزار و گلستان را ز گلها پرس
نشان غاصبان بيحيا از حضرت زهرا كه كرده خطبه سوزندهاي چون آتش انشا پرس
نموده «باقرا» اسلام ناب از خطبهاش زنده ز زهرا سرّ اين احيا و راز و رمز ابقا پرس
* * *
اين مدينه، چشمه سارِ چشمِ گريان من است قلبِ شيعه، سوگوارِ بيتُ الأحزان من است
اين بقيع و اين جمادي، مثنويهاي غمند فاطميّه، غصّهدارِ قبرِ پنهان من است
محمدابراهيم احمدي (نادم)
اسوه تقوا
هاشم كلانتري (شمع)
بيتو يا فاطمه، من بي كس و تنها چه كنم در غم مرگ تو اي اسوه تقوا چه كنم
با وجود تو غم از دل بزدودم همه حال بعد از اين با غمت اي بانوي عُظمي چه كنم
باغبان رفته و گلها همه پژمرده شدند بيگل روي تو اي نوگلِ طه چه كنم
فاطمه! رفتي و شد روز علي چون شب تار با چنين فتنه كه شد بعد تو برپا چه كنم
مرگت اي راحت جان، از دو جهان سيرم كرد عمر اگر طول كشد، بيتو من اينجا چه كنم
زندگي با تو صفا داشت ولي صد افسوس رفتي اي همسر والا، منِ تنها چه كنم
محسنت كشته شد از ضربِ لگد در پسِ در با عزيزانِ تو و گريه آنها چه كنم
نور رخسار تو ميداد به اين خانه، صفا خانه، غمخانه شد، اي زهره زهرا چه كنم
من اگر از غم مرگ تو نميرم، عجب است زندگي بي تو در اين وادي غمها چه كنم
بس كن اين قصّه كه شد باعث خاموشي «شمع» گر شفاعت نكند فاطمه فردا چه كنم
احمد باقريان ـ جهرم
منبع:تبيان زنجان
منتخبي از كتب شناختي حضرت فاطمه (س) براي آشنايي بيشتر شما عزيزان در سالروز شهادت دخت پيامبر (ع) بي شك راه گشاي شناخت بهتر از اين الگوي بزرگ خواهد بود .
زندگاني حضرت فاطمه(ع)/برگزيده منتهي الامال/حاج شيخ عباس قمي /دفتر نشر برگزيده
فصل اول: ولادت با سعادت حضرت فاطمه(ع)-فصل دوم: اسسمي و القاب شريفه حضرت فاطمه(ع)-[نماز توسل به حضرت فاطمه(ع)-فصل سوم: وفات و وصيت هاي حضرت فاطمه(ع)
چشمه در بستر/سيدمسعود آقايي/مؤسسه فرهنگي انتشاراتي حضور
هر نويسندهاي كه در زمينه معارف فاطمي قلم بهدست گرفته است با توجّه به توان و علاقهاي كه داشته به موضوع خاصّي از ويژگيها و ابعاد شخصيّت اين الگوي كامل الهي پرداخته است. مؤلف اثر حاضر ميكوشد تا خواننده را با اقدامات حضرت فاطمه عليهاالسلام و علل و انگيزههاي آن آشنا سازد. اين كتاب داراي 468 صفحه، 74 موضوع اصلي و سه ضميمه تكميلي است. وي در مقدمه كتاب درباره هدف از تأليف اين اثر مينويسد: «من ميخواهم از اين بيكرانِ بلندِ بينهايت، سطري بنويسم. آيا تواني هست؟ من ميخواهم به عشق نوشيدن قطرهاي از جام ولايش و برگرفتن نَمي از يَمِ وجودش جلوهاي از جلوات و شمّهاي از مَلكاتش را بنگارم... [اما] چگونه ميتوان سوزش شمع، خيزش موج، خروش طوفان، غرّش رعد، صلابت كوه، ريزش باران، صبوري سرو، و ايستادگي نخل را نوشت؟»
فاطمه زهرا شادماني دل پيامبر/ احمد رحماني همداني/حسن افتخارزاده سبزواري/ نشر بدر
اصل كتاب به زبان عربي است و عنوانش ؛ "فاطمه الزهرا بهجت قلب المصطفي".جزء كتابهاي دست يك درباره حضرت زهرا(س) و زواياي پنهان زندگي ايشان است. ترجمهاي روان و چاپي درخور؛ يك كتاب به ياد ماندني را به شما عرضه كرده است.
فاطمه الزهرا از ولادت تا شهادت/مؤلف: سيد محمد كاظم قزويني/مترجم: علي كرمي/ نشر مرتضي
اهل علم، مؤلف اين كتاب را "علامه" ميخوانند. وي مجتهدي مبرز و كلامي مسلمي است كه يك دوره كتاب ارزشمند درباره زندگي اهلبيت(عليهم السلام)، تاليف كرده است. اصل كتابها به زبان عربي تاليف شدهاند ولي اغلب آنها در زمان حيات مؤلف به فارسي برگردانده شده و به چاپ رسيدند. آيتالله قزويني اين كتابها را به سياق واحد "من المهد الي اللحد" تاليف نموده و در آنها ضمن بهره بردن از منابع دسته يك تاريخ و حديث و كلام به تبيين شرايط و كيفيت زندگي حضرات اهل بيت پرداختند. امام علي، زينب كبري، امام هادي و امام زمان (عليهم السلام) در اين مجموعه ارزشمند، پرفروشترين بودهاند.
زندگاني فاطمه الزهرا/ حسين عماد زاده/نشر اسلام
كتابي با نثري سليس و همه فهم كه مانند ساير كتابهاي انتشارات اسلام، هم دقيق و مستند هستند و هم كاملا ايراني. خدا سايه حاج احمد سياح، مدير دانشمند و پر كار انتشارات اسلام را بر سر ما قبيله كتاب دوست، حفظ كند. پيرمرد مجتهدي كه كت و شلوار ميپوشد و تا همين امروز كه بالغ بر هشتاد سال سن دارد به مغازه ميآيد و به لطف حضرت حق، پشت ميزي مينشيند كه لغت نامه بسيار ارزشمند و ماندگار خويش را همان جا تدوين نموده است. او هنوز هم هر سال كارهاي جديدي ارائه ميكند.
صديقه شهيده/ سيد عبدالرزاق موسوي مقرم /دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين
موسوي مقرم را با مقتلهايي ميشناسند كه تاليف كرده است. از بس كه در عين اختصار پر مغز و مستند است. اين كتاب جزء معدود كتابهاي فارسي است كه اهل تاريخ و اسلامشناسان، آن را به زبان عربي و ساير زبانها برگرداندهاند.
نهج الحيات(فرهنگ سخنان حضرت فاطمه(س))/محمد دشتي/ مؤسسه تحقيقاتي اميرالمؤمنين
دانشنامهاي كوچك از احاديث كمتر شنيده شده حضرت صديقه كبري.
مرحوم محمد دشتي را كه ميشناسيد. نهج البلاغه با تحقيقات ايشان به دوره جديدي از استفاده و استقبال وارد شد؛ تا جائيكه رهبر انقلاب دشتي را و تحقيقات دقيقش را ستوده و آن را به عنوان الگويي بينظير معرفي فرمودند. او با حفظ سياق مرحوم سيد رضي مدون نهج البلاغه، اقدام به تدوين كتابي از بيانات و احاديث حضرت فاطمه(سلام الله عليها) نموده است.
سيصد و شصت داستان از فضايل، مصائب و كرامات حضرت فاطمه(س)/ عباس عزيزي/ نشر سلسله
عباس عزيزي را بيشتر با داستانها وحكايتهايش ميشناسيم كه با محوريت اهل بيت(ع)، از منابع دست يك روايي، تهيه و روانه بازار كرده است. كتابهايي كه شايد حجم زيادي نداشته باشند ولي سرشار از حكايتهاي ناشنيدهاي هستند كه با حسن سليقه و انتخاب در جايي گرد آمدهاند.
كرامات الفاطميه/ علي مير خلف زاده /نشر مهدي يار
كرامات الفاطميه مجموعهاي است مربوط به معجزات حضرت فاطمه زهرا(س) كه به همراه بخشهاي كوتاهي از تاريخ اسلام و سوگندنامه فاطمه زهرا(س) در چندين فصل تدوين شده است. اين كتاب تا امروز بيش از نه چاپ داشته است كه شايد نشان از خواندني بودنش باشد.
اسرار و آثار تسبيح حضرت زهرا(س)/ عليرضا رجالي تهراني/ نشر نبوغ
تسبيح حضرتشان تنها لطف كوچكي است كه از آن روزها تا همين امروز، رونق بخش لحظات تعقيبات نماز ما است. عليرضا رجالي تهراني كوشيده است بگويد اين ذكر پر رمز و راز چه عالمي دارد.
رنجها و فرياد هاي فاطمه(س)/ عباس قمي/محمد محمدياشتهاردي/نشر ناصر
اين كتاب ترجمهاي است از كتاب "بيت الاحزان في مصايب سيده النسوان" اثر بي بديل حاج شيخ عباس قمي معروف به محدث قمي. نه مؤلف معرفي ميخواهد نه اثر.
تحليل سيره فاطمه الزهرا(س) /علي اكبرزاده/نشر انصاريان
انتشارات انصاريان يك ناشر موفق و پر كار است. در چند سال اخير با انتخاب مديوم بينالمللي براي چاپ و نشر كتاب در كشورهاي اروپايي و آمريكايي كاري كرده است كارستان. كتاب هم كه نگاهي به سيره معصومانه ام االائمه(س) است. سيره يعني تمام شئون عملي يك معصوم؛ و اين همان چيزي است كه اسوه حسنه آل الله ناميده ميشود.
پرتوي از فضايل فاطمه زهرا در كلام معصومين(عليهم صلوات الله)/ علي محمد نژاد/نشر سناء
اين مجموعه متضمن 235 حديث از پيامبر اعظم و امامان معصوم است كه طي آن فضايل حضرت زهرا(س) تبيين شده است. احاديث به دو زبان عربي و فارسي گرد آمده و منابع هر يك نيز ذكر شده است. كتاب اگرچه دست يك نيست ولي با داشتن يكصد و هشتاد صفحه دفتر كوچكي است كه هم ميتوان در زمان كمي خواندش و هم به راحتي به همراه داشتش.
زندگاني حضرت فاطمه الزهراء(س) و دختران آن حضرت/ سيد هاشم رسولي محلاتي/ نشر فرهنگ اسلامي
رسولي محلاتي مجموعهاي چند جلدي درباره زندگاني اهل بيت(ع) نگاشته است كه تمام آنها را دفتر نشر فرهنگ اسلامي منتشر نموده است. اين كتاب يكي از همان مجلدات است. شاخصهي كارهاي رسولي محلاتي جامع الاطراف بودنش ميباشد و كليشهاي نبودنش.
آتش به خانه وحي/ سيد محمد حسين سجاد/نشر مهر ثامن الائمه
اين مجموعه در سه بخش تنظيم يافته است. نگارنده در بخش اول نگاهي گذرا به ابعاد مختلف شخصيت بانوي اسلام(س) دارد. در بخش دوم چگونگي رفتار مردم با دختر پيامبر خاتم تشريح ميشود و در بخش پاياني نيز مصائب و رنجهاي حضرت فاطمه(س) گفته شده است. نكته جالب اين است كه تمام متون كتاب شامل مدارك و ماخذي از كتب معتبر اهل سنت است كه تمامشان بر اثبات مظلوميت حضرت زهرا(س) تاكيد ورزيدهاند.
زندگاني فاطمه زهراء/ سيد جعفر شهيدي/ دفتر نشر فرهنگ اسلامي
بيش از 15 مرتبه اين كتاب تجديد چاپ شده است. ميگويند استاد شهيدي در نجف شاگرد مرحوم آيت الله خوئي بوده است و از اين رو مجتهدي فنان است. او از ياران و همكاران نزديك مرحوم دهخدا بوده و از اين روست كه رئيس بنياد لغتنامه دهخدا هم هستند. هرچه هست خانهاش، كتابخانه كتابخوانهاي نارمكنشين است و خودشان دوران نقاهت ضايعه قلبيشان را ميگذرانند.
كشتي پهلو گرفته/ سيد مهدي شجاعي/ نشر نيستان
از اين كتاب تاكنون بيش از دويست هزار نسخه به فروش رفته است. يك متن ادبي و روحاني از سيد مهدي شجاعي؛ كه در عين استناد به منابع درجه يك، از اتقان در روايتگري برخوردار است. خيليها معتقدند كه "كشتي پهلو گرفته" شاهكار شجاعي است.
روضههاي مكتوب شجاعي را با دل بايد گريست.
فاطمه فاطمه است/ علي شريعتي/ نشر چاپخش.
يك متن ادبي پر از حس و حال. علي شريعتي در مقام يك شيعه علوي كوشيده است كه بسرايد فاطمه بودن فاطمه را!
زندگاني صديقه كبري حضرت فاطمه زهرا(س)/ عبدالحسين دستغيب/ نشر جزايري
خيليها دستغيب را از اولياي خدا ميدانند و از خواص اهل علم. اين را شايد از ضريح با صفا و زيبايش كه در كنج بارگاه اخ الرضا، شاهچراغ، قرار گرفته است هم مي توان فهميد. او كه از سيده نساء عالمين بنويسد بايد ببيني!
زندگاني فاطمه الزهرا(س)/ ناصر مكارم شيرازي/ نشر محبان فاطمه
چه چيزي از اين بهتر و بالاتر كه يك مرجع تقليد در رثاي حضرت زهرا مرثيهنگاري كند. كتابي ارزشمند كه وقتي ميخوانيش مطمئني كه صحيحترين و معتبرترين اقوال تاريخي را خواندهاي. جناب مكارم شيرازي پر تاليفترين مرجع روزگار ما هستند.
بحار الانوار(جلد 43)/محمد باقر مجلسي/ محمد روحاني علي آبادي/ نشر مهام
اگر دلت ميخواهد كه تمام احاديث مرتبط با حضرت زهرا(س) را در كتابي داشته باشي بايد جلد 43 كتاب شريف بحارالانوار را بخري ! خاصيت ترجمه بحارالانوار اين است كه تك جلدي هم ميتواني بخري اش . به خلاف چاپ عربي كه فقط به صورت دوره كامل به فروش ميرسد. اگر اهل تحقيقي سراغ اين كتاب برو و الا فلا!
اسرار فدك/ محمد باقر انصاري – سيد حسين رجائي/ نشر دليل ما
از آن دست كتابهايي است كه از خريدنش پشيمان نخواهيد شد. آقايان انصاري و رجائي متن خطبه فدكيه را با 17 نسخه اصيل تاريخي، تطبيق دادهاند. يك كار نادر گروهي كه تمام اختلاف نسخهها را مشخص كرده است. اين كتاب، يك كتابشناسي پر و پيمان هم از كتابهاي مرتبط با خطبه فدك دارد. (ليست بيش از 200 عنوان كتاب تخصصي درباره سرزمين فدك و خطبهاش)
منبع:تبيان زنجان
الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون» (1)
(البقره:56)
دانشمندان و تذكره نويسان شيعه متفقند كه نعش دختر پيغمبر را شبانه بخاك سپردند.
ابن سعد نيز در روايتهاي خود كه از طريق ابن شهاب،عروه،عايشه،زهري و ديگران است گويد فاطمه (ع) را شبانه دفن كردند و علي (ع) او را بخاك سپرد (2)
بلاذري نيز در دو روايتخود همين را نوشته است (3) بخاري نيز چنين نويسد:
«شوي او شبانه او را بخاك سپرد و رخصت نداد تا ابو بكر بر جنازه او حاضر شود» (4)
كليني كه از بزرگان علما و محدثان شيعي است و در آغاز قرن چهارم هجري در گذشته و كتاب خود را در نيمه دوم قرن سوم نوشته و نوشته او از ديرينهترين سندهاي شيعه بشمار ميرود،چنين نوشته است:
چون فاطمه (ع) در گذشت.امير المؤمنين او را پنهان بخاك سپرد و آثار قبر او را از ميان برد. سپس رو به مزار پيغمبر كرد و گفت:
-اي پيغمبر خدا از من و از دخترت كه بدين تو آمده و در كنار تو زير خاك خفته است،بر تو درود باد!
خدا چنين خواست كه او زودتر از ديگران بتو به پيوندد.پس از او شكيبائي من بپايان رسيده و خويشتن داري من از دست رفته.اما آنچنان كه در جدائي تو صبر را پيشه كردم،در مرگ دخترت نيز جز صبر چاره ندارم كه شكيبائي بر مصيبتسنت است.اي پيغمبر خدا!تو بر روي سينه من جان دادي!ترا بدستخود در دل خاك سپردم!قرآن خبر داده است كه پايان زندگي همه بازگشتبسوي خداست.
اكنون امانتبه صاحبش رسيد،زهرا از دست من رفت و نزد تو آرميد.
اي پيغمبر خدا پس از او آسمان و زمين زشت مينمايد،و هيچگاه اندوه دلم نميگشايد (5).
چشمانم بيخواب،و دل از سوز غم كباب است،تا خدا مرا در جوار تو ساكن گرداند.
مرگ زهرا ضربتي بود كه دل را خسته و غصهام را پيوسته گردانيد.و چه زود جمع ما را به پريشاني كشانيد.شكايتخود را بخدا ميبرم و دخترت را به تو ميسپارم!خواهد گفت كه امتت پس از تو با وي چه ستمها كردند.آنچه خواهي از او بجو و هر چه خواهي بدو بگو!تا سر دل بر تو گشايد،و خوني كه خورده استبيرون آيد و خدا كه بهترين داور است ميان او و ستمكاران داوري نمايد (6).
سلامي كه بتو ميدهم بدرود است نه از ملالت،و از روي شوق است،نه كسالت.اگر ميروم نه ملول و خسته جانم و اگر ميمانم نه بوعده خدا بد گمانم.و چون شكيبايان را وعده داده است در انتظار پاداش او ميمانم كه هر چه هست از اوست و شكيبائي نيكوست.
اگر بيم چيرگي ستمكاران نبود براي هميشه در كنار قبرت ميماندم و در اين مصيبتبزرگ، چون فرزند مرده جوي اشك از ديدگانم ميراندم.
خدا گواهست كه دخترت پنهاني بخاك ميرود.هنوز روزي چند از مرگ تو نگذشته،و نام تو از زبانها نرفته،حق او را بردند و ميراث او را خوردند.درد دل را با تو در ميان ميگذارم و دل را به ياد تو خوش ميدارم كه درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه (7).
در مقابل اين شهرت،ابن سعد روايت ديگري دارد كه ابو بكر بر دختر پيغمبر نماز خواند و بر او چهار تكبير گفت (8).پيداست كه اين روايت و يك دو حديث ديگر،در مقابل آن شهرت ارزشي ندارد،و دور نيست كه آنرا براي مصلحت وقتساخته باشند. فقدان دختر پيغمبر علي (ع) را سخت آزرده ساخت.نمونه اين آزردگي را از سخناني كه بر كنار قبر او خطاب به پيغمبر (ص) گفت ديديم.در سندهاي ديرين،دو بيت زير را نيز بدو نسبت دادهاند كه نشان دهنده سوز دروني اوست.اما شمار اين بيتها در ماخذهاي بعدي بيشتر است چنانكه در ديوان منسوب به آنحضرت نوزده بيت است (9).
زبير بن بكار در كتاب خود الاخبار الموفقيات كه آنرا در نيمه دوم قرن سوم نوشته و از مصادر قديمي بشمار ميرود چنين نويسد:
مدايني گويد چون امير المؤمنين علي بن ابي طالب رضي الله عنه از دفن فاطمه راغتيافتبر سر قبر او ايستاد و اين دو بيت را انشاء كرد:
لكل اجتماع من خليلين فرقة و كل الذي دون الممات قليل (10) و ان افتقادي واحدا بعد واحد دليل علي ان لا يدوم خليل (11)
اين دو بيت در بعض مصادر بدين صورت ضبط شده:
لكل اجتماع من خليلين فرقة و كل الذي دون الفراق قليل و ان افتقادي فاطما بعد احمد دليل علي ان لا يدوم خليل (12)
مصحح فاضل چاپ اخير بحار الانوار (طهران) در ذيل صفحه صد و هشتاد و هفت مجلد چهل و سوم عبارتي را دارد كه ترجمه آن اينست:
در بعض نسخهها«و ان افتقادي واحدا بعد واحد»آمده و اين درست است چه علي عليه السلام بدين دو بيت تمثل جسته نه آنرا انشاء كرده است.
ليكن عبارت زبير بن بكار چنين است:«و انشا يقول»بعلاوه اين دو بيت چنانكه نوشته شد در ديوان منسوب بآن حضرت ضبط شده است.
مجلسي نويسد:روايتشده است كه هاتفي شعر او را پاسخ داد.سپس چهار بيت را نوشته است (13).
پينوشتها:
1.آنانكه چون مصيبتي بديشان رسد گويند:همانا ما از آن خدا و بسوي او باز گردندهايم.
2.طبقات ج 8 ص 18-19.
3.انساب الاشراف ص 405.
4.صحيح ج 5 ص 177،و ر.ك بحار ص 183.
5.السلام عليك يا رسول الله عني.و السلام عليك عن ابنتك و زائرتك و البائنة في الثري ببقعتك و المختار الله لها سرعة اللحاق بك.قل يا رسول الله عن صفيتك صبري و عفا عن سيدة نساء العالمين تجلدي.الا ان في التاسي لي بسنتك في فرقتك موضع تعز فلقد و سدتك في ملحودة قبرك و فاضت نفسك بين نحري و صدري.بلي و في كتاب الله (لي) انعم القبول. انا لله و انا اليه راجعون.قد استرجعت الوديعة.و اخذت الرهينة و اختلست الزهراء فما اقبح الخضراء و الغبراء.اما حزني فسرمد.
6.و اما ليلي فمسهد.و هم لا يبرح قلبي او يختار الله لي دارك التي انت فيها مقيم.كمد مقيح و هم مهيجسرعان ما فرق بيننا و الي الله اشكو و ستنبئك ابنتك بتظافر امتك علي هضمها. فاحفها السؤال.و استخبرها الحال.فكم من غليل معتلجبصدرها لم تجد الي بثه سبيلا.و ستقول و يحكم الله و هو خير الحاكمين.
7.سلام مودع لا قال و لا سئم.فان انصرف فلا عن ملالة.و ان اقم فلا عن سوء ظن بما وعد الله الصابرين.واها واها و الصبر ايمن و اجمل و لو لا غلبة المستولين لجعلت المقام و اللبث لزاما معكوفا و لاعولت اعوال الثكلي علي جليل الرزية.فبعين الله تدفن ابنتك سرا و تهضم حقها و تمنع ارثها.و لم يتباعد العهد و لم يخلق منك الذكر.و الي الله يا رسول الله المشتكي و فيك يا رسول الله احسن العزاء.صلي الله عليك و عليها السلام و الرضوان (اصول كافي ج 1 ص 458-459) .
8.طبقات ج 8 ص 19.
9.و ر.ك.بحار ص 216.
10.جمع هر دو دوست را پريشاني است و هر چيز جز مرگ ناچيز است.
11.اينكه من يكي را پس از ديگري از دست ميدهم نشان آن است كه هيچ دوست جاويد نميماند.الاخبار الموفقيات ص 194 و رجوع شود به عقد الفريد.
12.مناقب ج 1 ص 501.
13.ص 184 ج 43.
منبع:تبيان زنجان
فاطمه زهراعليهاالسلام دختر پيامبر اكرم، سيماي پرفروغ ايمان، نمونه روشن تقوا، و اسوه تمامعيار زن مسلمان است. در فضيلت آن بانوي بزرگوار نويسندگان مذاهب اسلامي روايتها آوردهاند كه هر يك بيانگر گوشهاي از عظمت روحي آن نور مبين و گوهر ثمين است. مسلمانان نيكنهاد عموما و شيعيان شيفتهجان خصوصا عشق محمد و آل محمد را پيوسته در سويداي دل نهفته داشتهاند. در طول قرون با دل و جان به خاندان رسالت عشق ورزيده و جلوههاي اين مهرورزي را با خامه اخلاص رقم زدهاند.
از جمله عالم نامور شيعه حسين بن علي بن محمد بن احمد الخزاعي در تفسير روضالجنان و روح الجنان في تفسير القرآن علاوه بر مطالب متنوع لغوي، فقهي، كلامي، ادبي در فضيلتخاتون دو جهان حضرت صديقه كبري روايتها آورده است، همچنين ذكر و نقل روايت از امامان «امام علي، امام حسن، امام حسين، عليبن الحسين، ابوجعفر محمدبن علي، جعفربن محمد الصادق، عليبن موسي الرضاعليهمالسلام» (1) در تفسير گرانقدر كشف الاسرار و عدة الابرار بيانگر علاقه و گرايش ابوالفضل رشيدالدين ميبدي به آن انوار پاك است. در اين جا براي نشان دادن همآوايي مفسران شيعي و سني در ذكر مناقب و فضايل حضرت فاطمه، به عنوان نمونه شواهدي از دو تفسير فوق ارائه ميگردد.
حضرت فاطمهعليهاالسلام و توبه حضرت آدمعليهالسلام
ميدانيم كه انديشه جاودانگي به قدمتحيات بشر است. نخستين وسوسه شيطان نيز از همين روزنه و بدينشكل صورت ميپذيرد كه ابتدا شيطان با سوگند خود را خيرخواه آدم و حوا مينماياند (2) و سپس سبب نهي پروردگار را از نزديك شدن به شجره خلد، فرشته شدن يا جاودانگي آن دو القا ميكند (3) چون آن دو مبتلا به ترك مندوب شدند توبه كردند و نداي «ربنا ظلمنا» از جان برآوردند تا رحمتحق در كسوت «كلمات» (4) و تماثيل نور متجلي شد. در اين باب صاحب تفسير عظيم روضالجنان چنين آورده است: «چون خداي تعالي آدم را بيافريد و حيات در او آفريد... بر ساق عرش اشباحي و تماثيلي از نور ديد كه بر بالاي سر هر يك نوشته بود: محمد و علي و فاطمه و الحسن و الحسين. آدم گفت: بار خدايا پيش از من بر صورت من خلقي آفريدي؟ گفت: نه. گفت: اينان كهاند؟ گفت: فرزندان تواند ولولاهم لما خلقتك و اگر نه ايشانندي تو را خود نيافريدي. گفت: بار خدايا گرامي بندگانند بر تو. گفت: اي آدم اين نامها ياد گير تا در وقت درماندگي مرا به اين نامها بخواني تا فريادت رسم. آدم اين نامها ياد گرفت. چون اين ترك مندوب كرد و خواست تا از آن توبه كند، گفت: بار خدايا به حق محمدصلي الله عليه وآله و عليعليهالسلام و فاطمهعليهاالسلام والحسنعليهالسلام والحسينعليهالسلام به حق اين بزرگان كه توبه من قبول كني. خداي تعالي توبه آدم قبول كرد فهذه هي الكلمات». (5)
علماي اهل سنت همانند علماي شيعه به دوستي اهلبيت مباهات كرده و در اين خصوص به روايات متعدد استناد كردهاند. زمخشري در تفسير كشاف ذيل آيهاي كه مودت ذويالقربي را اجر رسالتشمرده، (شوري /23) حديث مفصلي از پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله نقل ميكند كه مطلع آن چنين است: «من مات علي حب آل محمد مات شهيدا». (6) از پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله نيز سؤال شد محبت چه كساني به موجب آيه «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة في القربي» (شوري /23) بر ما واجب شده؟ حضرت بيان فرمودند: عليعليهالسلام و فاطمهعليهاالسلام و ابناهما». (7)
حديث كساء و حضرت فاطمهعليهاالسلام
مراد از اهلبيت در آيه تطهير (سوره احزاب/33) پنج تن آل عباست در اين خصوص قول پيامبر كه از منابع اهل سنت نيز نقل شده است كافي است كه فرمود: «اين آيه درباره من و علي و حسن و حسين و فاطمه نازل شده است» (8) ميبدي نقل ميكند كه: «ربالعالمين منت مينهد بر مصطفي عربي كه خواست ما و حكم ما آن است كه اهلبيت تو پاك باشند از هر چه آلايش خلقيت است و اوساخ بشريت تا «از خانه به كدخداي ماند همه چيز». الطيبات للطيبين والطيبون للطيبات و در همان تفسير از قول امسلمه آورده است: چون آيه تطهير نازل شد «فارسل رسول الله الي فاطمة و علي والحسن والحسين فقال هؤلاء اهل بيتي» (9) در تفسير روضالجنان هم ميخوانيم: «رسول -عليهالسلام- حسنعليهالسلام را بر دست راستخود نشاند و حسين را بر دست چپ و علي را و فاطمه را در پيش روي، آن گه گليمي خيبري بر ايشان افكند و گفت: اللهم لكل نبي اهل و هؤلاء اهلي، در حال خداي تعالي اين آيت فرستاد (.. انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا» (10)
با وجود قدر و شان عظيم امسلمه و تاييد نيكنهادي او توسط پيامبر از همراهي با پنج تن منع ميشود ولي جبرئيل با حسن قبول «انت منا» (11) با نورانيتي مضاعف به ملكوت پرواز مينمايد و در آسمانها مينازد و فخر ميكرد و ميگفت: «من مثلي وانا في السماء طاووس الملائكة و في الارضمن اهل بيت محمد» يعني چون من كيست كه در آسمان رئيس فرشتگانم و در زمين از اهلبيت محمد خاتم پيغامبرانم؟» (12)
مباهله و حضرت فاطمهعليهاالسلام
چون سران مسيحي شهر نجران از قبول حقيقتسرباز زدند و بر اين پندار كه عيسيعليهالسلام فرزند خداست پاي فشردند به پيامبر اكرم وحي شد تا با آنان مباهله كند، ماجراي مباهله با حضور باشكوه پيامبر و چهار نور پاك به شرح زير صورت پذيرفت:
«حضرت پيامبر و علي و حسنين از پيش ميرفتند و فاطمه -عليهاالسلام- بر اثر ايشان ميرفت تا به صحرا شدند. ترسايان بيامدند و اسقف ايشان از پيش ايستاد. اسقف گفت: اينان كهاند از محمد. گفتند: آن برنا پسر عم و داماد اوستبر دخترش و آن زن دختر اوست و آن كودكان دخترزادگان اويند. اسقف به ترسايان نگريد و گفت: بنگريد كه محمد چگونه واثق است كه به مباهله فرزندان و خاصگان خود را آورده است. از مباهله او حذر كنيد كه اگر نه مكان قيصر بودي من اسلام آوردمي، رويها ديدم كه اگر از خدا بخواستندي تا كوهها را از جاي بركند اجابت كردي». (13)
رشيدالدين فضلالله ميبدي در ذيل آيه مباركه: «فقل تعالوا ندع ابنائنا وابناءكم ونسائنا ونسائكم وانفسنا وانفسكم» (آلعمران /61) ماجراي مباهله را چنين ياد ميكند:
«آن روز كه حضرت رسول اكرمصلي الله عليه وآله براي مباهله به صحرا رفتند دستحسن و حسينعليهماالسلام را گرفته و فاطمهعليهاالسلام و عليعليهالسلام از پس ايشان به راه افتادند «رسول ايشان را با پناه خود گرفت و گليم بر ايشان پوشانيد و گفت: اللهم ان هؤلاء اهلي، جبرئيل آمد و گفت: يا محمد و انا من اهلكم چه باشد يا محمد اگر مرا بپذيري و در شمار اهل بيتخويش آري؟ رسولصلي الله عليه وآله گفت: يا جبرئيل و انت منا.» (14)
پيوند ملكوتي
ازدواج سيده عالم يعني پيوند نور با نور و انتقال زهره زهراعليهاالسلام از بيت نبوت به منزل امامت در واقع سرآغاز ظهور انوار پاك يازده گوهر تابناك برج امامتبود كه باشكوهي الهي در زمين و شوري ملكوتي در آسمان برگزار گرديد. در فضيلتحضرت عليعليهالسلام بر ديگر خواستگاران فاطمهعليهاالسلام پيامبر اكرم فرمود: «لولا علي لم يكن لفاطمة كفو». (15)
پيام ملكوتي همسري حضرت علي و فاطمه را فرشتهاي شگرف به نام محمود به رسول اكرم رسانيد. پيامبر پرسيد: «يا محمود چه كار را آمدهاي؟ گفت: جئتك لتزويج النور من النور. آمدهام تا نور را به نور دهي. گفتم: آن نور كدام است كه او را به نور دهم. گفت: تزويج فاطمة من علي فاطمهعليهاالسلام را به عليعليهالسلام دهي كه خداي تعالي اين عقد را در آسمان ببست.» (16)
آن گاه فرمان آمد، اي مقربان درگاه اي خاصگيان پادشاه سوره «هل اتي علي الانسان» برخوانيد. ايشان همه به آوازي دلرباي و الحان طربفزاي سوره «هل اتي» خواندن گرفتند و درخت طوبي بر خود بلرزيد و در بهشت گوهر و مرواريد و حلهها باريدن گرفت.» (17)
روز بعد از ازدواج وقتي زنان قريش براي تهنيت آمدند حضرت فاطمه جامهاي فاخر بر تن داشت كه آنان متحير بماندند گفتند: «يا فاطمه اين حله از كجا آوردي كه همانا در دنيا نباشد و ما نديديم و نشنيده؟ گفت: هذا من عندالله از نزد خداست.» (18)
رشيدالدين فضلالله ميبدي در پيوند همسري حضرت عليعليهالسلام با حضرت فاطمهعليهاالسلام سخنان زير را نيز ميافزايد: فرشتهاي فصيح به نام راحيل بر منبري سپيد برآمد و خداي را ثنا گفت آن گاه خداوند ذوالجلال بيواسطه ندا كرد كه: اي جبرئيل و اي ميكائيل شما دو گواه باشيد كه من فاطمه زهراعليهاالسلام را به زني به علي مرتضي دادم.» (19) چون فرشته اين بشارت را به حبيب خدا داد آن حضرت مهاجر و انصار را خواندند و روي به عليعليهالسلام كردند و فرمودند: «يا علي چنين حكمي در آسمان رفت اكنون من فاطمهعليهاالسلام دخترم را به چهارصد (20) درم كاوين به زني به تو دادم.» (21)
حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام سيدة النساء العالمين
حضرت زهراي مرضيه در خانه نبوت و مركز وحي تربيتشد پدري چون پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله، همسري چون علي مرتضي، و فرزنداني چون حسنين داشت. روزي زنان قريش با همسران رسولصلي الله عليه وآله از حسب و نسب خويش و مفاخرت قوم خود سخن ميگفتند. چون فاطمهعليهاالسلام وارد جمع شد همه ساكتشدند يكي از ايشان گفت: «چرا حديث رها كردي؟ گفتند: براي آن كه در پيش او حديثحسب و نسب كردن محال باشد، ديگري گفت: ما بالكم يا بنيهاشم... چيست اي بنيهاشم كه همه سيادت جمع كردي خود را و گوي سيادت از همه عالم بربودي، اما پدرت سيد ولد آدم است. و اما تو سيده زنان جهاني. اما شوهرت سيد عرب است و اما فرزندانتسيدان جوانان بهشتند و اما متحمزه سيد شهيدان است.» (22) بدينجهت پارهاي از مفسران آيه «نسبا و صهرا» را در شان حضرت عليعليهالسلام دانستهاند كه اميرالمؤمنين جامع سبب و نسب بود «و هيچ كس را از صحابه اين هر دو بيك جاي نبود.» (23)
حضرت محمدصلي الله عليه وآله و فاطمهعليهاالسلام
از سخنان و شيوه رفتار پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله با فاطمه زهراي مرضيهعليهاالسلام پي ميبريم كه علاوه بر محبت فطري پدر و فرزندي، ملكات انساني و فضايل معنوي، دينداري و پارسايي امالائمه حضرت فاطمهعليهاالسلام موجب اصلي جلالت و عظمت قدر آن بزرگوار نزد پدر بوده است. محدثان و مفسران قرآن در باب عظمت كفو ولايت و مصداق روشن: «انا اعطيناك الكوثر». روايات متعددي نقل كردهاند كه در اين جا به ذكر چند نمونه از تفسير روضالجنان (ابوالفتوح رازي) و تفسير كشفالاسرار ميبدي اكتفا ميشود.
1 - حضرت فاطمه مادر امامان
در خبر است كه رسول شبي به نزديك خديجهعليهاالسلام بود و او سخن ميگفت: رسول گفت: يا خديجه من تكلمين؟ با كي سخن ميگويي؟ گفت: اي رسولالله با اين جنين كه در شكم دارم. رسول گفت: بشارت باد تو را كه جبرئيل مرا بشارت داد كه مادينه است و مادر امامان است.»
2 - خانه فاطمهعليهاالسلام
اتاقي گلين و كوچك با معنويتي بيكرانه است كه تجليگاه نور الهي و مصداق بارز آيت قرآني «في بيوت اذن الله» است. «يك روز رسول -عليهالسلام- اين آيت ميخواند مردي برخاست و گفت: اين خانهها كدام است؟ گفت: بيوت الانبياء، خانههاي پيغامبران است. ابوبكر برخاست و گفت: يا رسولالله خانه فاطمه و علي از اين جمله هست؟ گفت: هو من افاضلها، خانه ايشان فاضلترين خانههاي ايشان است.» (25)
3 - محبتحضرت محمدصلي الله عليه وآله و اطاعت فاطمهعليهاالسلام
علاقه و احترامي كه رسولالله نسبتبه فاطمهعليهاالسلام اظهار ميداشتند در تاريخ رابطه پدر و فرزندي بينظير است. از جمله عادتهاي پيامبر اكرم چنان بود كه در ابتدا و بازگشت از سفر به ديدار فاطمهعليهاالسلام ميرفتند، روزي پيامبر اكرم به ديدار فاطمهعليهاالسلام رفتند و آن روز بر در سراي گليمي خيبري آويخته بود، چون آن را ديدند، بازگشتند، فاطمهعليهاالسلام برخاست و به حجره رسول آمد و از سبب پرسيد؟ حضرت فرمودند: «يا فاطمه من بر عادت آنجا آمدم و لكن در سراي تو بر رسم جباران ديدم پرده فروگذاشته بازگشتم [فاطمهعليهاالسلام] برفت پرده از در سراي دور كرد.» (26)
4 - فاطمهعليهاالسلام و سجود پيامبرصلي الله عليه وآله
در ابتداي دعوت پيامبر اكرم به اسلام كفار دندان مبارك حضرت را شكستند و خاك و پليدي بر او ميريختند و حضرتش را ساحر و كاهن و مجنون ميخواندند. در تفسير آيه مباركه «ان الذين يؤذون الله ورسوله». (سوره احزاب /57) از قول عبدالله مسعود نقل شده است كه گفت: «ديدم رسول خدا را در مسجدالحرام سر به سجود نهاده كه كافري شكنبه شتر ميان دو كتف وي فروگذاشت رسول سر از زمين برنداشت تا آن گه كه فاطمه زهراعليهاالسلام بيامد و آن از كتف وي بينداخت.» (27)
5 - فاطمه زهراعليهاالسلام و اندوه پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله
آن روز كه جبرئيل آيه «ان جهنم لموعدهم اجمعين» (سوره حجر /43) را آورد حضرت اندوهناك شدند و بسيار گريستند و هيچ كس از صحابه زهره نداشت كه از سر آن تاثر شديد جويا شود. عبدالرحمن عوف ميدانست كه رسول خدا به ديدار فاطمه آسايش مييابد از حضرت فاطمه درخواست نمود تا از پيامبر اكرم سبب اين اندوه بزرگ را بپرسد. پيامبر در جواب به فاطمهعليهاالسلام فرمودند: چه پرسي از آنچه وهم و فهم هيچ كس بدان نرسد؟ چون حضرت اشارهاي به ابواب جهنم و چگونگي دركات دوزخ كردند «فاطمهعليهاالسلام بيفتاد و بيهوش شد چون به هوش باز آمد گفت: «الويل الويل لمن دخل النار». (28)
6 - دوستي فاطمهعليهاالسلام
چون قريش پيمان حديبيه را شكستند ابوسفيان را براي عذرخواهي نزد پيامبر فرستادند. او خواست از علاقه پيامبر به حضرت فاطمه به نفع خود سود جويد اين بود كه به در خانه فاطمهعليهاالسلام رفت و ماجرا را گفت، آن حضرت به او گفتند: «اين كار بزرگتر از آن است كه حديث زنان در آن گنجد.» (29)
7 - فاطمهعليهاالسلام و نوازش يتيم
مفسران قرآن كريم آيه «ويسئلونك عن اليتامي» (سوره بقره /55) را تاكيدي به «اصلاح كار و مال» (30) و نيكي به يتيمان دانستهاند. «روزي مهتر عالم يتيمي را ديدند كه كودكان او را سرزنش ميكنند و او ميگريد و در خاك ميغلتد، چون حضرت سبب درماندگي او را پرسيدند. گفت: پدرم روز احد كشته شد، خواهرم فرمان يافت و مادرم شوهر كرد و مرا براند حضرت رسول گفتند: اي غلام اندوه مدار من كه محمدم پدر توام و فاطمه خواهر تو و عايشه مادر تو... آن گاه مصطفي دست وي گرفت و به خانه فاطمه برد و گفت: يا فاطمهعليهاالسلام اين فرزند ماست و برادر تو، فاطمهعليهاالسلام برخاست و او را بنواختخرما پيش وي بنهاد...» (31)
8 - حجاب حضرت زهراعليهاالسلام
پوشيدگي زن از ديد نامحرم يك فرمان قرآني است. در گذشته براي بيان اين مفهوم خصوصا در فقه واژه «ستر» (32) را به كار ميبردند. سعدي شاعر خوشسخن هم در معرفي زن پارسا چنين گفته است:
«چو مستور باشد زن و خوبروي به ديدار او در بهشت استشوي» (33)
و در تفسير همچنين ميخوانيم:
«در خبر است كه روزي رسول در حجره فاطمه -عليهاالسلام- بود. مردي نابيناي مادرزاد در بزد. رسول گفت: درآي، او درآمد فاطمهعليهاالسلام برخاست و در خانه رفت و تا او بنرفت از خانه بيرون نيامد. رسول بر سبيل امتحان گفت: يا فاطمه چرا از او پنهان شدي و او چيزي نبيند؟ گفت: يا رسولالله اگر مرا نبيند، من او را بينم. اليس الله تعالي قال: «وقل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن ويحفظن فروجهن». رسول -عليهالسلام- گفت: الحمدلله اراني في اهل بيتي ما سرني; سپاس آن خداي را كه با من نمود در اهلالبيت من آنچه مرا خرم بكرد.» (34)
حضرت عليعليهالسلام و فاطمهعليهاالسلام
بزرگان علم و عالمان دين در شناختشاني از شؤون حضرت عليعليهالسلام و فاطمه زهراعليهاالسلام درماندهاند. ما از طريق رواياتي چون: «احب النساء الي رسول الله فاطمة و من الرجال عليعليهالسلام) و (... فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرك ليلة القدر و انما سميت فاطمة لان الخلق فطموا عن معرفتها» (35) گوشهاي از عظمت اين دو عزيز را باز مينماييم و از ميان انبوه روايات تنها به ذكر چند روايت از تفسير روضالجنان و كشفالاسرار اكتفا مينماييم.
1 - ياري و پرستاري فاطمهعليهاالسلام
در جنگ احد كه رسول اكرم و حضرت عليعليهالسلام جراحاتي برداشتند حضرت فاطمهعليهاالسلام چهره مبارك پدر و روي نازنين همسر را شست. در همين غزوه شجاعت و فداكاري عليعليهالسلام تا آنجا جلوه نمود كه جبرئيل از آسمان آواز داد: «لاسيف الا ذوالفقار ولافتي الا علي» پس از جنگ آن تيغ را به فاطمهعليهاالسلام داد و گفت: «بستان اين شمشير را كه امروز با من وفا كرد.» (36)
2 - دعاي حضرت محمدصلي الله عليه وآله
پيامبر اكرم در پاسخ به طعنه زنان قريش كه به حضرت زهراعليهاالسلام گفته بودند: پدرت تو را به مردي درويش داده است چنين فرمودند: «بدان كه اين زنان كه اين گفتند نه بر طريق شفقت گفتند. من تو را به مردي دادم كه «اقدمهم سلما و اكثرهم علما واعظمهم حلما» به اسلام از همه پيشتر است و به علم از همه بيشتر و به حلم از همه عظيمتر. آنگه دعا كرد ايشان را و گفت: بار خدايا جمع ايشان مجتمع دار و دلهاشان به هم آر و فرزندان ايشان را وارثان بهشت نعيم كن.» (37)
3 - شمهاي از فضايل حضرت عليعليهالسلام و فاطمهعليهاالسلام
در وجود مبارك حضرت فاطمه فضايل بيشماري جمع است و زندگاني آن بانوي دوسراي در همه ابعاد نمونه است، از جمله پايداري آن اسوه كامل در تنگدستي و هجوم فقر مادي است; آوردهاند:
«يك روز اميرالمؤمنين -عليهالسلام- در حجره فاطمه شد او را يافت كه حسن و حسين را ميخوابانيد و ايشان نميخفتند از گرسنگي، فاطمه گفت: يابن عم رسولالله! بنگر تا چيزكي به دست آري براي اين كودكان كه از گرسنگي بنميخسبند و سه روز است تا طعام نخوردهاند؟
اميرالمؤمنين از خانه به در آمد و بنزديك عبدالرحمن عوف شد و او را گفت: ديناري زر به قرض مرا ده. عبدالرحمن دست در كيسه كرد و ديناري از آن برداشت و به اميرالمؤمنين داد او بستد. اميرالمؤمنين به بازار آمد تا چيزي بخرد مقداد را بر سر راه ديد از حالش جويا شد، ديناري كه به قرض گرفته بود به او داد و گفت: تو اوليتري كه تو چهار روز است كه چيز نيافتهاي و ما سه روز. مقداد آن بستد و برفت، اميرالمؤمنين به مسجد رسول آمد. در شان او و اين قصه، آيت آمده بود كه: «ويؤثرون علي انفسهم ولو كان بهم خصاصة و...» (حشر /9) (38)
4 - پيوستن دو دريا
بعضي از اهل اشارت در تفسير: مرج البحرين يلتقيان (سورة الرحمن /19) نوشتهاند مقصود از بحرين، فاطمهعليهاالسلام و عليعليهالسلام است. و بينهما برزخ (محمدصلي الله عليه وآله) «يخرج منهما اللؤلؤ والمرجان،» الحسن والحسينعليهماالسلام است.
و نيز گفتهاند: از تخصيصات و تشريفات آدمي يكي آن است كه در نهاد وي دو بحر آفريدهاند يكي بحر سر، ديگر بحر دل، اين اشاره استبه آيه مرجالبحرين و بحرين اين جا خوف و رجاست عامه مسلمانان را و بحر قبض و بسط خواص مؤمنان را و بحر هيبت و انس انبياء و صديقان را.» (39)
5 - حضرت فاطمهعليهاالسلام خاتون قيامت
ميبدي در تفسير آيه شريفه: «انما وليكم الله و رسوله» (سوره مائده /55) با استناد به حديث: «من كنت مولاه فعلي مولاه» ولايت دين را اجل ولايات ميداند و در فضيلت عليعليهالسلام چنين مينويسد: «علي مرتضي ابن عم مصطفي شوهر خاتون قيامت فاطمه زهراعليهاالسلام كه خلافت را حارس بود و اولياء را صدر و بدر بود...» (40)
در تفسير كشفالاسرار علاوه بر آنچه گذشت نام و ياد حضرت فاطمهعليهاالسلام مكرر (41) آمده است، براي كوتاهي سخن به ذكر پارهاي بسنده شده است.
تاكيد احاديث و همآوازي علماي اهل سنتبا شيعيان در دوستي اهلبيت موجب پيدايش اشعاري در مدح حبيبه خدا حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام شده است كه گزيده اي از آن اشعار را ميتوان در كتاب مناقب فاطمي (42) مشاهده نمود، البته انعكاس انوار ولايت از مشكوة وجود حضرت زهراعليهاالسلام در لابهلاي ديوان شاعران نيكنهاد ما به چشم ميخورد. از آن شمار استشعر عطار نيشابوري كه در آن ماجراي بيان احوال فاطمهعليهاالسلام به رسول اكرم و تعليم تسبيح نماز به صديقه كبري آمده است پارهاي از آن ابيات چنين است:
«فاطمه خاتون جنت ناگهي پيش سيد رفت در خلوتگهي گفت كرد از آس دستم آبله يك كنيزك از تو ميخواهم صله تا مرا از آس رنجي كم رسد تا كيام از آس چندين غم رسد؟ آس گردونم چو يك ارزن بود آس كردن خود چه كار من بود وي عجب در پيش صدر روزگار بود آن ساعت غنيمتبيشمار دستبگشاد و ببخشيد آن همه هيچ نگذاشت از براي فاطمه يك دعاش آموخت زيبا و عزيز گفت اين بهتر تو را زآن جمله چيز انس حضرت جانفزايتبس بود تا كه تو هستي خدايتبس بود» (43)
در تعليم تسبيح حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام نوشتهاند: پس از مراسم باشكوه شب ازدواج آن حضرت كه همسران پيامبر و زنان مهاجر و انصار همه به خانههاي خود برگشتند فقط اسماء نزد آن حضرت ماند، چون حضرت فاطمه از خدمت چندين روزه اسماء شرمگين بود تقاضاي خادمهاي كرد، پيامبر فرمود: خادمهاي خواهي يا چيزي كه از خادمه بهتر باشد؟ گفت: و آن چيستيا رسولالله؟ گفت: آن كه به عقب هر نماز سيوچهار بار تكبير كني و سيوسه بار تسبيح و سيوسه بار تحميد اين بر زبان صد است و در ترازو هزار يا فاطمه هيچ كس نباشد كه هر بامداد و شبنگاه اين تسبيح بكند و الا خداي تعالي او را مهمات دنيايي و آخرتي كفايت كند.» (44)
آنچه براي ما پس از سپري شدن قرنها شايان توجه ميباشد اين است كه رسول اكرمصلي الله عليه وآله بجاي بخشش خادمه تسبيحي تعليم فرزندش نمود كه فيض آن جاودانه است چنان كه هم اكنون، امت اسلام تسبيح حضرت زهراعليهاالسلام را بعد از هر نماز ميخوانند و نام آن دخت پارسا و انسيه حورا تا آفتاب ميدرخشد و مسلماني نماز گزارد برجاست و از بركات آن تسبيح و تحميد روح مقدسش بهرهمند ميگردد. زندگاني كوتاه حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام نمودار نوراني صفات حسنه است انعكاس احاديث نبوي و سخنان ائمه هدي در تفسير روضالجنان و كشفالاسرار نمايانگر گوشهاي از فضايل زهراي مرضيه است و اين سخن درست است كه بزرگان علم و ادب و عرفان و كلام... از بيان شاني از شؤون اين گوهر تابناك و اسوه راستين اسلام ناتوانند و در اين مقام ابيات زير بيان حال همگان است كه گفت:
«وصف تو بگذشت از قدر عقول عقل در شرح شما شد بوالفضول گرچه عاجز آمد اين عقل از بيان عاجزانه جنبشي بايد در آن» (45)
والسلام
خسرواني شريعتي، سيد محمود؛
پينوشتها و مآخذ
1- ركني، محمد مهدي، جلوههاي تشيع در تفسير كشفالاسرار; يادنامه علامه اميني به اهتمام سيد جعفر شهيدي، محمدرضا حكيمي، تهران، مؤسسه انجام كتاب، 1361، ص 165-230.
2- سوره اعراف/21.
3- سوره اعراف /20.
4- سوره بقره /37.
5- الخزاعي النيشابوري، حسين بن علي بن محمد بن احمد، روضالجنان و روح الجنان في تفسير القرآن به تصحيح محمد جعفر ياحقي، محمد مهدي ناصح، بيست جلد، بنياد پژوهشهاي اسلامي، مشهد، 1371، ج1، ص228.
6- جارالله محمود بن عمر الزمخشري، الكشاف، بيروت، دارالكتاب العربي، ربيعالاول،1366، ج6، ص220.
7- ابوالفضل رشيدالدين ميبدي، كشفالاسرار و عدةالابرار، به اهتمام علياصغر حكمت، ده جلد، دانشگاه تهران، 1331-1339، ج9، ص23.
8- سيد عبدالحسين شرفالدين، الكلمة الغرا في تفضيل الزهرا، ترجمه محمد بيدارفر، انتشارات الزهرا، تهران، 1362، ص50.
9- ابوالفضل رشيدالدين ميبدي، همان كتاب، ج8، ص45.
10- الخزاعي النيشابوري، همان كتاب، ج15، ص419.
11- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، يكصدوده جلد، داراحياء التراث العربي،1403، ج17، ص262.
12- ابوالفضل رشيدالدين ميبدي، همان كتاب، ج2، ص151.
13- الخزاعي النيشابوري، همان كتاب، ج4، ص363.
14- ابوالفضل رشيدالدين ميبدي، همان كتاب، ج2، ص147 و 151.
15- محمدباقر مجلسي، همان كتاب، ج43، ص145.
16- الخزاعي النيشابوري، همان كتاب، ج14، ص243.
17- ابوالفضل رشيدالدين ميبدي، همان كتاب، ج7، ص50.
18- الخزاعي النيشابوري، همان كتاب، ج14، ص275.
19- ابوالفضل رشيدالدين ميبدي، همان كتاب، ج7، ص50.
20- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، چاپ دوم، المكتبة الاسلاميه، 1362، ج43، ص105. در اين حديث مهر حضرت فاطمهعليهاالسلام پانصد درهم آمده است: «.. مهر جدته فاطمه و هو خمس مائه درهم جياد».
21- رشيدالدين فضلالله، همان كتاب، ج7، ص51.
22- الخزاعي النيشابوري، همان كتاب، ج5، ص400.
23- همان، ج14، ص243.
24- همان، ج17، ص122.
25- همان، ج14، ص152.
26- همان، ج17، ص265.
27- ابوالفضل رشيدالدين، همان كتاب، ج8، ص87.
28- همان، ج5، ص330.
29- همان، ج10، ص647.
30- ابوالمحاسن الحسين بن الحسن الجرجاني، تفسير گازر جلاء الاذهان و جلاء الاحزان، به تصحيح ميرجلالالدين حسيني ارموي، تهران، ناشر: مهرآيين، 1378، ج1، ص277.
31- ابوالفضل رشيدالدين، همان كتاب، ج1، ص595.
32- شهيد مرتضي مطهري، مساله حجاب، نشريه انجمن اسلامي پزشكان، تهران، 1348، ص73.
33- مصلحالدين سعدي شيرازي، كليات سعدي، به اهتمام محمدعلي فروغي، انتشارات اميركبير، تهران، چاپ اول، 1320، ص355.
34- الخزاعي النيشابوري، همان كتاب، ج14، ص124.
35- محمد باقر مجلسي، همان كتاب، ج43، ص38 و 65.
36- الخزاعي النيشابوري، همان كتاب، ج5، ص43.
37- همان، ج14، ص273.
38- همان، ج4، ص45 و46.
39- ابوالفضل رشيدالدين، همان كتاب، ج9، ص412، 421.
40- همان، ج3، ص150.
41- محمد جواد شريعت، فهرست كشفالاسرار، ناشر: اميركبير، تهران،1363، ص955.
42- احمد احمدي بيرجندي، مناقب فاطمي در شعر فارسي، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي،1369.
43- فريدالدين عطار نيشابوري، مصيبتنامه، به اهتمام نوراني وصال، ناشر كتابفروشي زوار، تهران، 1364، ص41.
44- الخزاعي النيشابوري، همان كتاب، ج14، ص274.
45- جلالالدين محمد مولوي، مثنوي به تصحيح رينولد نيكلسون، به اهتمام نصرالله پورجوادي، انتشارات اميركبير، تهران،1363، ج3، ص3.
حاكم در مستدرك به سند خود از انس بن مالك و نيز ابن شهر آشوب در مناقب هم از او نقل كردهاند كه گفت:
«درباره چهره فاطمه از مادرم پرسيدم و او پاسخ داد:گويى او همانند ماه شب چهارده يا خورشيد زير ابر بود،همانند خورشيدى بود كه از زير ابر بيرون آمده.پوستبسيار سفيدى داشت و شبيهترين مردم بود به رسول خدا (ص) .
از عطاء بن ابى رباح نقل شده است كه گفت:«فاطمه دخت رسول خدا (ص) فربه مىنمود و نوك موى پيچيدهاش روى ديدگانش مىافتاد.»در كتاب كشف الغمه نقل شده است كه يكى از وعاظ از فاطمه (ع) و امتيازات و فضايلى كه خداوند بدو داده ياد كرد و غرق در شادمانى شد و آنگاه اين دو بيت را سرود:
-خورشيد از روى شرم از (ديدن) نور درخشان او به سوى شفق گريخت.
-و غنچه از شرم از (ديدن) شمايل وى خود را در برگها پوشانيد.بسيارى از كسانى كه اين دو بيت را شنيدند،جامه بر تن چاك زدند و گريه و زارى سر دادند.
ابن عبد البر در استيعاب به اسانيد خود از«عايشه ام المؤمنين»نقل كرده است كه گفت:«من هيچ كس را نديدم كه از نظر سخن و گفتار (و در روايت ديگر) و ويژگيها و خوى و سيرت شبيهتر از فاطمه به رسول خدا (ص) باشد.چون فاطمه بر پيامبر وارد مىشد، آن حضرت برمىخاست و دستانش را بوسه مىداد و به وى خوشامد مىگفت.همچنان كه هرگاه پيامبر نزد فاطمه مىرفت،او با وى چنين مىكرد.»
در روايت ابو داود آمده است كه گفت:«چون فاطمه نزد پيامبر مىآمد،آن حضرت برمىخاست و دستش را مىگرفت و مىبوسيد و او را در جاى خويش مىنشاند.پيامبر نيز هرگاه بر فاطمه وارد مىشد،او برمىخاست و به سوى حضرتش مىرفت و دستش را بوسه مىداد و در جاى خويش مىنشانيدش.»
حاكم در مستدرك به سند خود از عايشه ام المؤمنين نقل كرده است كه گفت:«هيچ كس را نديدم كه از نظر گفتار و سخن،از فاطمه به رسول خدا (ص) شبيهتر باشد.هنگامى كه فاطمه بر پيامبر وارد مىشد آن حضرت به وى خوشامد مىگفت و برمىخاست و دستش را مىگرفت و مىبوسيد و او را در جاى خويش مىنشاند.»حاكم گويد:«اين حديثبنا بر شرط شيخين صحيح است و آن دو اين حديث را اخراج نكردهاند.»
و هم او به سند خود از«عايشه»نقل كرده است كه گفت:«هيچ كس را از نظر گفتار و سخن از فاطمه به رسول خدا همانندتر نديدم. چون وى بر پيامبر وارد مىشد آن حضرت به سويش برمىخاست و مىبوسيدش و به وى خوشامد مىگفت و دستش را مىگرفت و در جايگاه خويش مىنشاندش.فاطمه نيز هرگاه پيامبر بر او وارد مىشد به استقبال او مىرفت و دستحضرتش را مىبوسيد.»
حاكم درباره اين حديث گويد:«اين حديثبنا بر شرط شيخين صحيح است.»
در شمارى از روايات آمده است كه فاطمه (س) چون راه مىسپرد،هيچ اختلافى ميان راه رفتن او با راه رفتن پيامبر (ص) به نظر نمىآمد.
در كشف الغمه از ام سلمه،ام المؤمنين،روايتشده است كه گفت:«فاطمه دختر رسول خدا (ص) از نظر چهره شبيهترين مردم به رسول خدا بود.»
كتاب: سيره معصومان جلد 2، ص 10 تا 11
نويسنده: سيد محسن امين
ترجمه: على حجتى كرمانى
منبع:تبيان زنجان
منبع:تبيان زنجان
حضرت فاطمه زهرا (س) در دوران كوتاه رحلت رسول خدا (ص)، يكبار در مسجد نبوى حضور يافت و خطبهاي خواند چنان كه عظمت و هيبت كلام فاطمى ستونهاى مسجد و بلكه عرش الهى را به لرزه انداخت. به موجب كلام امام صادق عليه السلام، بانوي بزرگوار اسلام حضرت فاطمه (س) پس از درگذشت پدر بزرگوارشان، دائم اشكبار بود و پى در پى از شدت غصه از حال مىرفت و جسم مباركش روز به روز نحيف و نحيف تر مىشد.
اما آن ولى و حجت الهى به همه اين اندوهها جهت الهى داد و همه را براى تقويت دين خدا و تحكيم موقعيت وصى و جانشين رسول خدا (ص) هزينه كرد و در كمال ماتم زدگى، مصائب خود را زمينه نهيب زدن بر مردمانى قرارداد كه غفلت و مصلحت انديشى دنيايى در خطر برگشت به جاهليت قرارشان داده بود.
اين چنين بود كه زهراى اطهر (س) در چهره بزرگترين حامى و پيشواى مظلوم خويش ظاهر شد و سند حقانيت اميرالمؤمنين علي (ع) و مظلوميت آن حضرت را با خون خود، ابديت بخشيد.
در شرايطى كه جو سنگين حاكم بر مدينه نفس ها را در سينه ها خفه مى كرد، دختر پيامبر (ص) حقايق را در چهره مسلمانان نهيب زد: "اى بندگان خدا شما پرچمداران امر و نهى و حاملان دين و وحى او هستيد، شما امانتداران خدا بر خويشتن بوده و مأمور رسانيدن احكام دين او به ملل ديگر مى باشيد...
به سوى شما از ميان خودتان پيامبرى آمد كه رنج و ناراحتى شما بر او دشوار بود و بر ايمان آوردن شما حرص مى ورزيد و به مؤمنين دلسوز و مهربان بود...
و هنگامى كه خداى تعالى خانه جاودانى انبيا و جايگاه برگزيدگان را براى پيغمبرش اختيارنمود، كينه هاى درونى و نفاق شما ظاهر گشت و جامه دين مندرس و فرسوده شد، گمراهان خاموش به سخن درآمدند و گمنامان فرومايه دعوى نبوغ كردند. شتر باطل گرايان به صدا درآمد و در صحن خانه هايتان جولان نمود. شيطان از كمينگاه خود درحالى كه شما را به سوى خود مى خواند سركشيد و ديد كه چه زود دعوتش را پذيرفتيد...
كجا مى رويد در حالى كه كتاب خدا پيش روى شما است. كتابى كه مطالب و امورش هويدا و احكامش درخشان و نشانه هايش روشن و نواهيش آشكار و اوامرش واضح است و شما آن را پشت سر خود انداخته ايد؟ آيا قصد اعراض از قرآن را داريد و يا به غير قرآن مى خواهيد داورى كنيد و حكم غير قرآن براى ستمكاران چه بد جزايى است! و هر كه جز اسلام دين ديگرى اختيار كند از او پذيرفته نشود و در قيامت جزو زيانكاران خواهد بود. "
همه هستى و لحظه لحظه عمر حضرت فاطمه مرضيه (س) يك بانگ را تكرار مى كرد. فرياد اعتنا و توجه به دين خدا، آنچنان كه خداوند خود خواسته و بدان امر فرموده: فرياد بيدار باش به مسلمانان كه خط اصيل دين را گم نكنند و اين نهيب ها در دوران پررنج پس از پيامبر (ص) تا لحظه شهادت بانوى اسلام، به شكل فريادهاى اعلام مظلوميت اميرالمؤمنين علي عليه السلام و يادآورى حق پايمال شده او كه نشانه زير پا نهادن دين خدا بود، درآمد
سخنان آخرين و سفارشهاي شيرين و يا غم آلود انسانهاي آسماني، صحيفهايسبز و روشن است دايره المعارفي است درس آموز كه طراوت و بالندگي خود را درتمامي عصرها و نسلها حفظ نموده نگاه آدمي را به فراسوي حوادث اوج ميدهد.
پارهاي از اين سخنان لبريز از آموزهاي اخلاقي، كلامي، فقهي، ادبي و ... است كهبسان مشعلي فروزان، راه راستي و درستي را براي همگان نمايان ميسازد. گرچه فضايبرخي از آنان، با غبار غم و موج ماتم همراه است اما به يقين فراز و فرود حوادثبه همراه شيوه شيرين زندگي در بيان، ارائه الگوهاي اطمينان بخش و هدايت آفريندر كلام و منطقي محكم و درست در گفتار، طلوعي روشن و تابناك در افق ديدگان آدميميآفريند.
در اين ميان گنجينه سخنان پاك بانوي آفرينش، فاطمه زهرا(س) كه در هفت گفتار ويك نوشتار از آن حضرت به دست ما رسيده است.
نمونهاي جاودان و روحافزا است كه هر يك، كتاب معرفت همراه با آموزندههايزندگي ساز و درس آموز خواهد بود.
ما هم نگاهي نو به هشت نكته گرانسنگ اين سخنان ميافكنيم و يكايك آنان را درنهانخانه وجودمان ميسپاريم:
1- ادب در كلام، احترام به شوهر
پارهاي از انديشمندان «دبستان» را خلاصه«ادبستان» دانشمندان و آفرينش را مدرسهاي گسترده براي تربيت آموزي و ادبآفريني شمردهاند.
ادب - كه نگهداشتن حد هر چيزي است - شيوه هميشه پيشوايان معصوم بوده است و درگفتار و رفتار آنان تجلي مييافته است.
سلاله ياسين، فاطمه زهرا(س) در حالي كه واپسين سخنان خود را با همسر ارجمندشدرميان ميگذارد، بدون آن كه طوفان حوادث غباري بر سخنان او بنشاند و يا بغض واندوه لحظهاي از ادب و احترام وي را بر بايد، شوهر خويش را با كنيه خطاب نمودو عبارت: «يا اباالحسن» بر زبان راند.
چنانكه در عرب مرسوم بوده و هست، سخن گفتن با كسي همراه با بيان كنيه او نشاناز نوعي احترام و دلدادگي دارد.
در سخني ديگر رو به علي(ع) نموده، با عبارتي آهنگين و عشق افروز، دعاييارزشمند براي نيكبختي دنيوي و اخروي همسر خود كرده و ميفرمايد:
«جزاك الله عني خير الجزاء يا بن عم رسول الله(ص») پروردگار سبحان تو راپاداش دهد برترين پاداشها اي پسر عموي رسول خدا - درود خداوند بر او و آل اوباد.
انتخاب واژههاي زمردين و چينش ارزش آفرين در عبارت، بيانگر دقت و ژرف نگري دراستفادههاي معنوي از هر يك از آنان است، چنانكه در «يابن عم» (پسرعمو) اشارهبه ريشهاي ديرين در نسب پيامبر اسلام و علي(ع) دارد و عبارت «رسول خدا» درسخن حضرت زهرا اشاره به رسالت پيامبر و آثار روحي معنوي اين واژه نسبتبه ارزشقدسي آن حضرت و ولايتي كه علي(ع) از رسول الله دارد، ناگفتههاي گفتني بسياري رابازگو ميكند.
شايان توجه است كه اگر دخت آفتاب جايگزين اين عبارت را «ابي» (پدرم) قرارميداد بدون شك اين بار معنوي از آن احساس نميشد و چنين تاثيري ژرف نميگذاشت.
2- بيان حالتخود، تشريح لحظهها
پس از شروعي شيرين و ادب آميز، سخن زهرايمرضيه(س) با بيان حالت و چگونگي زندگاني آن حضرت جاذبهاي ديگر به خود گرفتهاست: «لم يبق لي الا رمق من الحياه» براي من لحظهاي بيش از زندگاني نماندهاست. بديهي است در اين لحظه روحيهاي خاص و لحظاتي حساس وجود داشته، درخشانترينواژهها بيان خواهد شد.
پس از آن به تشريح زمان خود پرداخته، ميفرمايد: «و حان زمان الرحيل والوداع» (زمان كوچ و خدا حافظي فرا رسيده است) هنگامهاي طاقتسوز و هنگاميدرد افروز كه توان از همگان ميربايد، به ويژه زماني كه بانويي هجده ساله باصورتي نيلي، پهلويي شكسته و بازويي نشان دار از ماجرايي ستم آلود در بسترآرميده باشد. سپس با عبارتي كوتاه ريزش رنج از بلنداي كلمات بر پهنه وجود امامعلي(ع) پديدار ميشود كه:
فاستمع كلامي فانك لاتسمع بعد ذلك صوت فاطمه ابدا «(علي جان» سخنان مرا بشنوكه پس از اين صداي فاطمه را نخواهي شنيد، هيچگاه) گويي يكايك واژهها در توفانياز غم و اندوه نمايان شده است و افزون بر توجه بخشيدن با كلمه «فاستمع» صدايمظلوميت و مهرباني در لابلاي حروف به گوش جان ميرسد.
3- شروع سخن، نخستين وصيت
مجموعه واژههايي كه در گفتارها از آن استفادهميكنيم; گاهي «امر» است كه در آن از فراز اقتدار، آمرانه لب به سخن ميگشاييمو دستور ميدهيم، و زماني «التماس» است كه در «حضيض» نياز و ناتواني،خواسته خود را از ژرفاي وجود طلب مينماييم و موقعي «خواهش» و يا «سفارش» كه جلوهاي از برابري، دوستي و صميميت در آن نمايان است. گزينش كلماتي كه چنينهالهاي از مفاهيم داشته باشند فضاي عبارات و جملات را دگرگون ميكنند و با اندكدقتي لازم، برداشتهايي ارجمند نصيب آدمي مينمايد.
به سخنان ياس عصمت، حضرت زهرا(س) بر ميگرديم و پس از تشريح لحظهها و حالات او،عبارت آغازين آن بانو را مينگريم: اوصيك(وصيت و سفارش ميكنم ...) چنانچه كهميبينيم، گستره ادب، بزرگواري و صفا و صميميت در وجود حضرت چنين واژه پرمفهومي را بر شاخسار بيان بيبي نمايان ساخته است در حالي كه به جاي آن اينواژهها هيچگونه زشتي نداشت:
از تو ميخواهم كه ...
به تو ميگويم كه ...
بايد چنين كني ...
و ...
پس از اين عبارت، نخستين وصيت آغاز ميشود:
«اوصيك اولا ان تتزوج بعدي» (نخستين وصيت من به تو اين است كه پس از منازدواج كني) توگويي اين عبارت كوتاه نسيمي صفا بخش بر تمامي بدبينيها وبدگوييهاست كه ازدواج شوهر را پس از رحلت همسر نشان از بيمهري و دوري از وفا ووفاداري ميدانند. فلسفه ازدواج در كلامي پس از اين عبارت بيان شده است كه بدانميپردازيم اما پيش از آن، فاطمه زهرا(س) مورد ازدواج امام(ع) را تشريح ميكندكه: ... بابنه اختي امامه فانها تكون لولدي مثلي (نخستين وصيت من به تو ايناست كه پس از من با امامه; دختر خواهرم ازدواج كني زيرا او همانند من بهفرزندانم مهربان است) شيوه سخن گفتن و منطق در برخورد همراه با عطري آسمانياست كه ابتدا شوهر خود را ترغيب به ازدواج نموده، سپس با دليلي آرام بخش وگويا، علت پيشنهاد خود را به ازدواج با «امامه» توضيح ميدهد. پس از اين سخنفلسفه بيان خود را نسبتبه ازدواج پس از خويش تشريح ميكند:
فان الرجال لابد لهم من النساء
(همانا مردان براي زندگي خويش نياز به زناندارند)
و اين خود، واقعيتي است كه دست آفرينش به عنوان غريزه در نهاد آدمينهاده است و پاك بانوي هستي با توجه ژرف بدان، نگاه همگان را به اين نكته توجهميسازد.
4- مخفي بودن مراسم; استمرار مبارزه
پيكارهاي عقيدتي و مبارزههاي فكريفرهنگي، عرصهاي برتر از مكان و زمان دارد. از آغاز آفرينش تا پايان هستي بودهو خواهد بود و شعاعي فراتر از درگيري انسانها بر سر مقام و موقعيت و يا داراييو دانايي خواهد داشت.
در اين عرصه ارزشهاي والاي الهي و جلوههاي جاودان انسان در توفان هواها وهوسها، غبار آلود ميشود و گاه مسير سعادت انسانها دگرگون ميگردد.
حوادث غم آلود صدر اسلام و سراشيبي سقوط ارزشهاي ديني در آن زمان، ماجرايي بودكه در غصب فدك جلوهگر شد اما تاثيري تلخ در راه هدايت افراد گذارد كه تافرجام روزگار آثار آن باقي خواهد بود.
چنين بينش عرشي و عميقي بود كه دخت رسول الله را بر آن داشت پس از مبارزهايرودررو و سنگين با غاصبان خلافت، اين پيكار حق عليه باطل را پس از حيات خويشاستمرار بخشد و براي هميشه فريادي عليه ضلالت و گمراهي و غصب و غارت فرود آورد.
فرازي از سخنان آن حضرت را ميخوانيم:
اذا توفيت فلا تعلم احدا
«(علي جان» پس از وفات من، هيچ كس را آگاه مكن)
پس از آن برخي از محرمان ولايت و شيفتگان امامت را نام ميبرد تا در مراسم شركتكنند:
الا ام سلمه و ام ايمن و فضه و من الرجال ابني و العباس و سلمان و عماراو المقداد و اباذر و حذيفه (مگر ام سلمه و ام ايمن و فضه را از زنان و ازمردان دو فرزندم حسن و حسين(ع) و عباس و سلمان و عمار و مقداد و اباذر و حذيفهرا خبر كن) گويي عمق ستم ستمكاران چنان فاجعهاي آفريده است كه زهراي اندوهگينو ستمديده را بر آن داشته، تاكيدي ديگر با بياني صريح و شفاف نسبتبه مقصودخود بيان نمايد:
اوصيك ان لا يشهد احد جنازتي من هؤلاء الذين ظلموني و اخذوا حقي فانهم عدويو عدو رسول الله.
«(همسرم!» تو را وصيت ميكنم كه هيچ كس از آنان كه به من ظلم و ستم كردهاندو حق مرا غصب نمودند، نبايد در تشييع پيكرم شركت كنند! زيرا آنان دشمنان من ودشمنان رسول خدا ميباشند) و بار ديگر با واژههايي گوناگون غم و اندوه خود وبغض فرو رفته در ژرفاي وجود خويش را بيان ميكند:
و لا تترك ان يصلي علي احد منهم و لا من اتباعهم.
(و اجازه نده كه فردي از آنها و پيروانشان بر من نماز بگزارد) پس از اين سخن،راه عمل به وصيتخود را تشريح مينمايد كه انجام مراسم به دور از ديدگان دشمنانخواهد بود:
و ادفني في الليل اذا هداءت العيون و نامت الابصار (مرا شب دفن كن، آن هنگامكه چشمها آرام گرفته و ديدهها به خواب فرو رفته باشد) و باز آن بانوي معصوم ومظلوم تصميم به تصريح نام دشمنان ميگيرد تا براي چندمين بار افزون بر بيان سخنخود و تاكيد جملات، دوبار نيز نام دشمنان خود را بر زبان جاري كند كه تا بيرقهستي در اهتزاز است وانسانهاي انديشمند و دين باور به وصاياي وي مينگرند، آگاهباشند كه با دلي لبريز از اندوه و نگاهي سرشار از اشك غم دنيا را ترك كرده استو از دست غاصبان راضي نبوده است. از اينرو ميفرمايد:
و لا تؤذنن بي احدا و لا تؤذنن بي ابابكر و عمر بحق محمد رسول الله(ص) ان لا يصليعلي ابوبكر و لا عمر هيچ كس را خبر نكن و ابابكر و عمر را نيز آگاه نساز و تو راسوگند ميدهم به حق محمد(ص) كه ابابكر و عمر بر پيكر من نماز نخوانند.
آري قسم دادن آن حضرت به حق محمد(ص) و اشاره به رسالت پدر خود در كلام، خبر ازتصميم راسخ و قطعي فاطمه(س) در اعلان برائت از دشمنان بوده است و اين برائت رابا رسالت پدر بيان ميكند تا رنگ شخصي و يا خواستههاي مادي به خود نگيرد وهمگان درس تبري از آن بياموزند.
5- سفارش هنگام غسل; صحيفه عفاف
آخرين لبخند فاطمه(س) در دنيا، آن زماني بودكه از پوشيده بودن پيكر خويش پس از رحلت آگاه شد، هنگامي كه يكي از نزديكانچگونگي پنهانسازي بدن را زير پارچهاي كه بر چندين قطعه چوب قرار دارد به آنحضرت نشان داد. پس از اين لحظه آرامش بيشتر به آن بانو روي آورد و براي پس ازرحلتخود و هنگام غسل سخني ارزشمند و جملهاي عفاف آفرين فرمود:
يا اسماء! اذا انامت فاغسليني انت و علي بن ابيطالب و لاتدخلني علي احدا ( اياسماء! وقتي از دنيا رفتم تو و علي(ع) مرا غسل دهيد و هيچ كس را در كنار جنازهمن قرار ندهيد) آنجا كه بنيان تقوا، پاكدامني و خويشتنداري در برابر گناه درژرفاي وجود آدمي، قرار گيرد و عشق به عبادات و طاعات در انديشه انسان آراميابد، براي لحظههايي كه از نظر فقهي تكليفي ندارد، نيز ناراحت و آشفته خاطرخواهد بود و اين نشان از روشني دل و ديده آن حضرت از باورهاي پاك و آسماني استو راهي هموار و نوراني براي پيروان پاك نيت و فاطمي سيرت خواهد بود تا گامهاييبيشتر در راه رسيدن به قلههاي قدس و تكامل بپيمايند.
6- پس از دفن و نيازهاي ضروري انسان
اذا انا مت فتول غسلي و جهزني و صل علي وانزلني قبري و الحدني و سو التراب علي و اجلس عند راسي قباله وجهي
وقتي وفاتنمودم، علي جان! تو غسل و كفن مرا بعهده گير و بر من نماز بگزار و مرا درونقبر گذاشته دفنم كن و خاك بر روي قبر من ريخته آن را صاف نما. بر بالينم وروبريم بنشين.
عباراتي غم بار و ماتم افروز از سخنان زهرا(س) را مرور نموديم. سخناني كه در آن تنها به شوهر خود اجازه غسل و كفن و ورود در قبر ميدهد و پساز آن چگونگي صورت ظاهري مرقد خويش و نشستن همسر خود را بيان ميكند. اين سخنانمقدمهاي براي وصاياي بعدي آن بانو است كه فرمود:
فاكثر من تلاوه القرآن و الدعا فانها ساعه يحتاج الميت فيها الي انس الاحياء.
(«بر بالينم و روبروي من بنشين و» زياد قرآن بخوان و دعا كن; زيرا در چنينلحظههايي ميتبه انس گرفتن بازماندگان محتاج است)
آري: كتاب هدايتبخش انسانها«قرآن نازل» و دعاهايي كه خوانده ميشود،«قرآن صاعد» مائدههايي آسماني استكه در هر حال بويژه به هنگام لحظهاي آغازين ورود در قبر، ضرورتي دو چندان برايآدمي دارد زيرا چنين هنگامي، وقت تحولي سرنوشتساز در روح و جسم انسان است وآنچه او را آرامش ميبخشد و از اضطراب خاطر و نابساماني رواني نجات ميدهد; سكانسلامتبخش و راحتي آفرين ياد و نام خداست كه در «قرآن و دعاها» تجلي چشمگيريدارد.
7- زيارت: نشان و فاداري و صميميت
در فرازي ديگر از سخنان سبز و جاودان دختآفتاب ميبينيم كه بيانگر صفاتي ارزشمند براي همسران است:
اوصيك يا ابا الحسن ان لا تنساني و تزورني بعد مماتي (تو را وصيت ميكنم علي جانكه مرا فراموش نكني و پس از وفات من همواره مرا زيارت نمايي)
دنيا مزرعه اعمالآدمي است و هرآنچه از اين سوي هستي به آن سوي حيات كه اعمال صالح و كارهايخداگونه است فرستاده شود و اين سيره حسنه استمرار يابد، شادي روان و راحتي روحبيشتري نصيب انسان ميشود. در ميان تمامي اعمال، ياد آوري انسان و زيارت مرقداو، ارزشي والا و نشان از صميميت و صفا بين افراد خانواده دارد. از اينرو پس ازوفات خديجه(س) رسول خدا(ص) هماره به ياد همسر خود بود و باذبح قرباني، گوشت آنرا براي دوستان همسر خود ميفرستاد تا ياد و نام او جاويدان بماند و يا فاطمهزهرا(س) به زيارت قبر عموي خود حمزه ميرفت.
8- دعاهاي آخرين; واژههاي عاطفه آفرين
در فراز پاياني وصيت نامه حضرت زهرا(س)
عباراتي عاطفه آفرين نسبتبه فرزندان خود، سپردن همسر خويش به خداوند و سلام ودرود هميشگي به سادات و فرزندان تا روز قيامت عنوان شده است ...
انا استودعكالله تعالي و اوصيك في ولدي خيرا ...«علي جان!» من شما را به خدا ميسپارم ودرباره فرزندانم سفارش به نيكو كاري دارم.
و در وصيتي ديگر كه به قلم حضرت نوشته شده است، ميفرمايد:
و استودعك الله و اقرا علي ولدي السلام الي يوم القيامه شما را به خدا ميسپارمو بر فرزندانم تا روز قيامتسلام و درود ميفرستم.
از مجموع سخنان آخرين بزرگ بانوي ميتوان نگاه گسترده، عشق و عاطفه و توجه بهخداوند در تمامي لحظهها و حالات را فرا گرفت.
اميد آن كه فرازهاي گوناگون و درس آموز سخنان فاطمه زهرا(س) هماره در برابرآيينه نگاه ما باشد و نكتههاي اخلاقي، ادبي، اجتماعي، و عاطفي عبارات آن بيبيآويزه هوشمان قرار گيرد.
ايام فاطميه، سياهترين روزهاي تاريخ
منبع:تبيان زنجان
جمعيت در كوچه موج ميزند، علي را كشان كشان براي بيعتبه سوي مسجد ميبرند، بانو دوان دوان به دنبال مولا... پاهايش بيرمق...، زانوانش به خاك ساييده ميشوند و او هم چنان دستان علي را ميكشد... و اين غلاف شمشير است كه دستبانو را از دستان پر قدرت اما اسير در ريسمان ظلم و جنايت، جدا ميكند... و نالههاي بانو بيثمر در گلو حبس ميشود.
فاطمه - بانوي عفت - در كوچهها نقش بر زمين شده است. ميخ در، درب آتش گرفته و محسن ديده به جهان نگشوده از ديدن اين صحنهها به حال بانو ميگريند. نگاه اشك آلود مجتبي، سايبان پيكر مادر ميشود و شانههايش عصاي دستان او... و بيبي را در حالي كه هنوز زنجير نگاهش به گامهاي علي قفل شده، به خانه ميبرد... .
در و ديوار كوچه به غربت اين خاندان خون ميگريند... و باز هم شيطان صفتان مسلماننما، خم به ابرو نميآورند... .
بانوي مهر در بستر درد و الم آرميده و اين سرور عالميان است كه بر بالين او، اشك شرمساري و فراق ميريزد: به ياد ميآورد سفارشهاي باغبان سفر كردهاي كه باغ آرزوهايش را به دستان قدرتمند و غيور او سپرده... و اندوه علي آن گاه مشتعل ميشود كه باز به فاطمه مينگرد، گلستاني كه لگدكوب درب و ديوار و آتش شده است... .
قطرههاي اشك مولا، گونههاي درد آلود فاطمه را شست و شو ميدهد. غنچهي نگاه بانو ميشكفد، گويي قصد نجواي با علي را دارد... .
مولا، چون كوهي نستوه و باوقار و صبور، آمادهي شنيدن واژههاي بانو است ولي نه... پيمانهي صبر علي لبريز شده و اشكها بياختيار، چون قطرات زلال باران، جاري ميشوند و راه گلو را ميگشايند و اين بهترين فرصت است تا مولا، درد دلي را كه زنگار غم گرفته در آخرين ثانيههاي «با فاطمه بودن» بازگو كند.
اما نه... علي باز هم بايد صبوري پيشه كند، چرا كه فاطمه خود غصههاي او را ميخواند و «غم مولا» را با «درد پهلو و سينه» با هم آميخته و ميچشد و اگر علي هم بگريد... او كه مسكن دردهاي بانوست... نه علي! ... صبور باش...
بانو لب به سخن ميگشايد و اين گونه هم بغض گلوي علي را ميشكند و هم سكوت دايمياش را. فاطمه خيره در چشمان مولا، لب به وصيت ميگشايد و اميرالمؤمنين كه هرگز كوچكترين تمنايي از او نشنيده، مشتاقانه به سفارشهاي همسرش گوش جان ميسپارد... .
- علي جان! مبادا پس از رفتنم تنها بماني، مبادا كودكانم از مهر مادري فاصله بگيرند، ازدواج با «امامه» را به تو پيشنهاد ميكنم كه نسبتبه فرزندانم دلسوز و مهربان است... .
- علي جان! براي تشييعم تابوتي محيا كن كه پيكرم عفيفانه حمل شود... .
- علي جان! پيكرم را شبانه غسل كن، شبانه كفن نما و شبانه به خاك بسپار. مبادا ديوسيرتاني كه به پدرم، تو و من ظلم نمودند بر جنازهام نماز به جاي آورند... .
- علي جان! مبادا وقتي كه مرا در خاك نهادي، رهايم كني و تنهايم بگذاري. منتظرت هستم تا بالاي سرم رو به خانهي حق بنشيني و در گوشم نجواگر سلام زيباي معبودم باشي و برايم استغاثه كني... كه تو خود بهتر ميداني كه در اين ثانيهها، بيش از هر وقتي، به تو نيازمندم... .
طوفان اين كلمات دل علي كه نه، عرش و سما را به لرزه مياندازد.
نسيم ثانيهها بر فراز غربت دو يار غمديده ميگذرد، عبور لحظهها گذرگاه دوري علي و فاطمهاند. ثانيههاي وداع فرا رسيده و تا جدايي فاصلهاي نيست... .
تكيه گاه سر علي زانواني ميشوند كه زين پس از سنگيني بار غم فراق، براي هميشه خم ميمانند. چشمان علي تمام دنيا را تيره و تار ميبيند. حلقهي نگاه فاطمه، لحظه لحظه تنگتر ميشود.
فانوس ديدگانش سوسو كنان رو به خاموشي است. آينهي چشمان فاطمه، بوسهگاه خاتم پيامبران، خاتم كاري غم غربت علي ميشود و جاي ريسمان بر روي دستان علي تجليگاه درياي بيكران زجر فاطمه است. فضا عطرآگين وداع دو كبوتري است كه بال و پر يكي را به جرم حمايت از ديگري، نه تنها بشكستند، كه آتش زدند... .
نگاه خستهي بانو با باز بودن غريبي ميكند و چشمان اشكبار مولا بدرقهگر راهش ميگردد... .
مولا در مسجد است كه روح بانو تا آشيان عرش الهي پرواز ميكند. صداي گريه و شيون فضا را در هم ميپيچد. كوچه مملو از جمعيتي است كه محياي شركت در مراسم تشييع و تدفين پيكر بانويند... اما علي، وصيتهاي فاطمه را فراموش نكرده، هم از اين روست كه آنها را پراكنده ميسازد تا آن گاه كه شب پردهي تاريكي به جهان ميكشد.
بدن رنجور بانو را با كمك اسما غسل نمايد.
شب سياهترين جامهي خود را به تن كرده و علي همگان را به وداع ميخواند.
شكوفههاي بوستان وجود بانو، سر به سينهاش ميسايند تا عطر و بوي او هرگز از وجودشان دور نشود... .
در اوج ناباوري دستان بانو گشوده ميشود و كودكان را در آغوش ميفشارد كه ناگاه جبرييل بانگ برميدارد كه يا علي، ملايك تاب ديدن اين صحنه را ندارند... .
فاطمه را در اوج غربتبا بدرقهي نگاه كودكاني كه ملتمسانه مادر را ميطلبند، تشييع ميكنند و علي، بانو را با دستان خود نه به خاك، كه به آغوش پدر ميسپارد... .
زينب و حسين، زانوي يتيمي در بغل گرفتهاند و به سفارشهاي پدر جامهي عمل ميپوشانند كه بارها در گوششان زمزمه كرده كه مبادا بلند گريه كنيد، مبادا صداي ناله و گريهتان به گوش احدي از نامردان مدينه برسد. و اين كودكان چه راحت مفهوم اين سخن پدر را درك ميكنند، اما چه داغ غريبي به شانهشان سنگيني ميكند. گويي امروز بار سنگيني تمام غمهاي بشريتبر پيكرهي ناتوان اين كودكان فرود ميآيد.
و به راستي كدامين طفل در فراق مادر، آرام ميگريد؟ ...
تمام صحنهها و حوادث، پردهاي شدهاند در مقابل ديدگان اشكبار اين كودكان...
چهار ستاره در فراق ماهتاب زندگي
در غروب شمس بيبديلشان
سر به سر نهاده داغدار و بي دلند
غربت نگاه پاك و خستهي پدر
زخم پهلوي كبوتري كه رفتني است
چادري كه در كنار خانهي علي فتاده و
آتشي كه پشت درب خانه ماندني است
چشم كودكان عصمت و شكسته دل
خيره به تمام صحنههاي بيكسي است
ماندهام كه خاكيان چه بيمروتند
ورنه غربت علي و كودكان نهفته نيست.
شهر در ظلمت و خاموشي عميقي فرو رفته و همگان در خواب زمستانيشان اسيرند... اما در اين گوشهي شهر، چشمان غربت زدهي مردي مظلوم، سكوت شب را ميشكند. مردي كه با تمام هستياش، به اندازهي چند وجب خاك فاصله دارد. امشب علي با تمام وجود فرياد ميكشد كه:
مردم مدينه! آسوده بخوابيد كه ديگر صداي نالههاي شبانهي سرور زنان عالم تلنگري به خوابتان نخواهد زد. ديگر شكوه بر من نياوريد; كه بانويم در خاك آرميد...
بتاب اي مه تو بر كاشانهي من
كه تاريك است امشب خانهي من
بتاب اي مه كه بينم روي نيلي
بشويم در دل شب جاي سيلي
محبوبه ابراهيمي