معرفی وبلاگ
با سلام خدمت دوستان تبلاگنویس من تصمیم گرفتم چون در اواخر سال 91 هستیم وآستانه عید نوروز سال 92:بر آن شدم تا باایجاد این تبلاگ درباره نوروز ایرانیان هم به این سنت ایرانی بپردازیم وهم ارزیابی کنیم سال تولید ملی وسالی که قرار است رهبرمان آن را نامگذاری کند :امید است که بتوانم با ایجاد این تبلاگ به شما دوستان کمک کنم سخنی از رهبر عزیزم درباره نوروز: به نظر من آن‌چه كه ملت ایران در باب عید نوروز انجام داده است، یكى از زیباترین و شایسته‌ترین كارهایى است كه مى‌شود با یك مراسم تاریخى و سنّتى انجام داد. اوّلِ سال شمسى ما ایرانی‌ها، - یعنى اوّل بهار - عید نوروز است. اوّلاً ملت ایران افتخار دارد كه سال شمسى او هم سال هجرى است؛ یعنى هم‌چنان‌كه سال قمرى ما - كه سال 1418 است - از مبدأ هجرت خاتم الانبیاء علیه و على آله الصّلاة والسّلام است، سال شمسى ما هم از مبدأ هجرت است. بقیه‌ى ملت‌هاى مسلمان براى سال شمسى خود، از سال میلادى استفاده مى‌كنند؛ ولى ما ایرانی‌ها، هجرت نبىّ اكرم را، هم مبدأ سال قمرى قرار دادیم، هم مبدأ سال شمسى. با ما همرا باشید
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 270467
تعداد نوشته ها : 182
تعداد نظرات : 3
Rss
طراح قالب
zekrollaei92:zahrazekrollaei


سراغ مرقد گم گشته زهرا ز مولا پرس     نشان پهلوي بشكسته را از شير يكتا پرس
عدو زد بيت زهرا آتش از كين غدير،       افسوس  سؤال جايگاه سيلي از آن مرد رسوا پرس
ميان درب و ديوار و فشار ظالم غدّار         ز ناموس خدا اي دوست سرّ اين معما پرس
نظر كن، كرده محسن را به راه دوست قرباني  ز زهرا رمز اين قرباني و از راز اهدا پرس
ز شمع سوخته سرّ فداكاري چه مي‏پرسي؟  شفق چون گشت طالع، رازهاي شام احيا پرس
چه بر زهرا گذشت اي دوست، مي‏دانم نمي‏داني  سؤال حال زهرا را تو شبها از ثريّا پرس
شبي پرسيدم از نيلوفر محزون، چنين مي‏گفت:  سؤال بازوي نيلي زهرا را ز شبها پرس
ز بعد رحلت ختم رسولان، گل شده پرپر  بيا احوال گلزار و گلستان را ز گلها پرس
نشان غاصبان بي‏حيا از حضرت زهرا  كه كرده خطبه سوزنده‏اي چون آتش انشا پرس
نموده «باقرا» اسلام ناب از خطبه‏اش زنده  ز زهرا سرّ اين احيا و راز و رمز ابقا پرس

* * *
اين مدينه، چشمه سارِ چشمِ گريان من است  قلبِ شيعه، سوگوارِ بيتُ الأحزان من است
اين بقيع و اين جمادي، مثنوي‏هاي غمند  فاطميّه، غصّه‏دارِ قبرِ پنهان من است

محمدابراهيم احمدي (نادم)
اسوه تقوا

هاشم كلانتري (شمع)
بي‏تو يا فاطمه، من بي كس و تنها چه كنم  در غم مرگ تو اي اسوه تقوا چه كنم
با وجود تو غم از دل بزدودم همه حال  بعد از اين با غمت اي بانوي عُظمي چه كنم
باغبان رفته و گلها همه پژمرده شدند  بي‏گل روي تو اي نوگلِ طه چه كنم
فاطمه! رفتي و شد روز علي چون شب تار  با چنين فتنه كه شد بعد تو برپا چه كنم
مرگت اي راحت جان، از دو جهان سيرم كرد  عمر اگر طول كشد، بي‏تو من اينجا چه كنم
زندگي با تو صفا داشت ولي صد افسوس  رفتي اي همسر والا، منِ تنها چه كنم
محسنت كشته شد از ضربِ لگد در پسِ در  با عزيزانِ تو و گريه آنها چه كنم
نور رخسار تو مي‏داد به اين خانه، صفا  خانه، غمخانه شد، اي زهره زهرا چه كنم
من اگر از غم مرگ تو نميرم، عجب است  زندگي بي تو در اين وادي غمها چه كنم
بس كن اين قصّه كه شد باعث خاموشي «شمع»  گر شفاعت نكند فاطمه فردا چه كنم


احمد باقريان ـ جهرم


دوشنبه بیست و ششم 1 1392 22:57

X