چرا قبر امام علي (ع)كه در ابتدا مخفي بود توسط امامان بعدي آشكار شد ولي قبر حضرت فاطمه (س) هم چنان مخفي مانده است؟
يك علت مهم مخفي بودن قبر حضرت زهرا (س) اين است كه هنوز رفع ظلم از آن حضرت نشده است، زيرا كساني كه در حق آن حضرت ظلم نمودند و در واقع قاتل آن حضرت هستند هنوز به عنوان صحابي كبار و خليفة الرسول مورد احترام و اكرام ميباشند. در واقع قهر نمودن حضرت فاطمه زهرا (س) با ظالمين در زمان نزديك به شهادتشان و وصيت آن حضرت به دفن شبانه بدون حضور كساني كه آن مظلومه مقهوره را آزردند، يك شيوه و سبك مبارزه است كه آن حضرت براي رسوا نمودن كساني كه مورد غضب پاره تن رسول (ص) قرار گرفتند، انتخاب نمود و جايي براي جعل حديث و تغيير تاريخ براي پوشاندن اين ستم باقي نگذاشت و سند بزرگي است بر مظلوميت آن حضرت.
و اما حضرت امير (ع) گر چه بزرگ مظلوم عالم بود ولي در مورد آن حضرت شيوه فرق داشت و علت مهم مخفي بودن قبر آن حضرت امير (ع) شدت دشمني عدهاي از خوارج و بني اميه بوده كه احتمال نبش قبر آن حضرت توسط آنها داده ميشده است و در زمانهاي بعد، پس از نابود شدن خوارج و بني اميه و گذشت ساليان متمادي از حكومت بني عباس، زماني كه در ظاهر مقداري از آن شدت دشمني كاسته شد و امكان نبش قبر براي دشمنان وجود نداشت. بخصوص كه موقعيت مكاني قبر آن حضرت در نزديكي منطقهاي تقريبا شيعه نشين قرار گرفته بود كه بعدها شيعيان مانند پروانه دور شمع قبر آن حضرت جمع شدند، به خاطر اين جهات، ائمه عليهم السلام مكان قبر آن حضرت (ع) را براي مردم بيان كردند.
سراغ مرقد گم گشته زهرا ز مولا پرس نشان پهلوي بشكسته را از شير يكتا پرس
عدو زد بيت زهرا آتش از كين غدير، افسوس سؤال جايگاه سيلي از آن مرد رسوا پرس
ميان درب و ديوار و فشار ظالم غدّار ز ناموس خدا اي دوست سرّ اين معما پرس
نظر كن، كرده محسن را به راه دوست قرباني ز زهرا رمز اين قرباني و از راز اهدا پرس
ز شمع سوخته سرّ فداكاري چه ميپرسي؟ شفق چون گشت طالع، رازهاي شام احيا پرس
چه بر زهرا گذشت اي دوست، ميدانم نميداني سؤال حال زهرا را تو شبها از ثريّا پرس
شبي پرسيدم از نيلوفر محزون، چنين ميگفت: سؤال بازوي نيلي زهرا را ز شبها پرس
ز بعد رحلت ختم رسولان، گل شده پرپر بيا احوال گلزار و گلستان را ز گلها پرس
نشان غاصبان بيحيا از حضرت زهرا كه كرده خطبه سوزندهاي چون آتش انشا پرس
نموده «باقرا» اسلام ناب از خطبهاش زنده ز زهرا سرّ اين احيا و راز و رمز ابقا پرس
* * *
اين مدينه، چشمه سارِ چشمِ گريان من است قلبِ شيعه، سوگوارِ بيتُ الأحزان من است
اين بقيع و اين جمادي، مثنويهاي غمند فاطميّه، غصّهدارِ قبرِ پنهان من است
محمدابراهيم احمدي (نادم)
اسوه تقوا
هاشم كلانتري (شمع)
بيتو يا فاطمه، من بي كس و تنها چه كنم در غم مرگ تو اي اسوه تقوا چه كنم
با وجود تو غم از دل بزدودم همه حال بعد از اين با غمت اي بانوي عُظمي چه كنم
باغبان رفته و گلها همه پژمرده شدند بيگل روي تو اي نوگلِ طه چه كنم
فاطمه! رفتي و شد روز علي چون شب تار با چنين فتنه كه شد بعد تو برپا چه كنم
مرگت اي راحت جان، از دو جهان سيرم كرد عمر اگر طول كشد، بيتو من اينجا چه كنم
زندگي با تو صفا داشت ولي صد افسوس رفتي اي همسر والا، منِ تنها چه كنم
محسنت كشته شد از ضربِ لگد در پسِ در با عزيزانِ تو و گريه آنها چه كنم
نور رخسار تو ميداد به اين خانه، صفا خانه، غمخانه شد، اي زهره زهرا چه كنم
من اگر از غم مرگ تو نميرم، عجب است زندگي بي تو در اين وادي غمها چه كنم
بس كن اين قصّه كه شد باعث خاموشي «شمع» گر شفاعت نكند فاطمه فردا چه كنم
احمد باقريان ـ جهرم
فاطمه كيست؟
اين كيست كه پيامبر اكرم (ص) برترين و والاترين انسان روي زمين فدايش مي شود، دستش را بوسه مي زند، او را جاي خود مي نشاند، هر صبح و شام بر او سلام مي كند (السلام عليكم اهل البيت) قبل از مسافرت از او اجازه مي گيرد، پيش از همه به ديدارش مي آيد و آخرين وداع را با او انجام مي دهد . اين چه محبتي است؟ اين چه علاقه اي است؟ گويا فاطمه شب قدر است و رسول خدا در وجودش قرآن را مي يابد . فاطمه تقويم يزدان است كه طالع نيك را در سيمايش مشاهده مي كند . فاطمه گنجينه رحمت است كه از راه او و به خاطر او درهاي رحمت گسترده خداوند بر بندگان گشوده مي شود . فاطمه ميزان سنجش اعمال است كه به مقدار محبتش قرب عند الله و قبولي اعمال در پيشگاه ربوبي اندازه گيري مي شود و به مقدار دشمنيش مقدار دوري و بعد از خداوند حساب مي شود بلكه فاطمه، بيت معمور و كتاب مسطور و لوح محفوظ الهي است . سخن به گزاف نمي گويم كه عين حقيقت و مصداق روايت است .
اگر ديگران جان اند او جانان است . اگر ديگران سنگ اند او مرجان است . هر ذره اي از جانش جهاني است و هر قطره اي از اشكهاي نيمه شبش جاني . حكيمان بايد آب حيات را از در شهوار كلامش دريابند و طبيبان، شفاي جان و روان بيماران را از توسل به ذاتش .
و اين چه فضيلتي است كه پدرش با آن مقام و منزلت - كه هيچ نبي مرسلي و هيچ ملك مقربي به آن درجه نرسيده است - در برابرش تعظيم مي كند . اين جا ديگر بحث عاطفه پدر و فرزندي نيست; اين محبتي استخدائي و عاطفه اي است جاودانه و روحاني . هرگز كسي چنين محبتي نه پيش از او و نه پس از او در تاريخ نديده است . اين علاقه اي است ويژه كه تنها در محبت محمد و زهرا ديده مي شود و بس: صفائي است رباني و محبتي است ملكوتي مانند ستاره اي درخشان، كوكبي دري، نورش و فروغش محيط دل را مي افروزد و او را چون هاله اي مقدس در ميان اختران زمين و آسمان الگو مي سازد و نور مي بخشد .
هنگامي كه پدر بر دخترش وارد مي شود، دختر بر مي خيزد ، از او استقبال مي كند و دست مباركش را بوسه مي زند; با چه عشقي و چه علاقه اي; گويا نسيم زندگي و حيات جاودانه را در بوسه دست پدر مي يابد و يا آنكه زندگي را با ديدار پدر وداع مي كند، و زندگي چيزي جز بوسه زدن بر دست پيامبر نيست و حيات دائمي چيزي جز ديدار رباني با سرمنشا خلقت و راز آفرينش نمي باشد . و فاطمه كه سراسر وجودش مالامال از ايمان و خلوص استخود را پرتوي از آن نور پر فروغ مي بيند و شعاعي از آن آفتاب درخشنده . . و هنگامي كه فاطمه بر پدر وارد مي شود، رسول خدا دستش را مي گيرد و بر آن بوسه مي زند و ردا و عبايش را مي گستراند تا محبوبه خدا بر آن بنشيند، آنگاه با تمام وجود در خدمت اين كوكب دري قرار مي گيرد و لحظه اي از او غافل نمي شود گويا اين لحظه ديدار، تمام زندگي است و زندگي تمام است . بي جهت نيست كه پيامبر او را «روحي التي بين جنبي» مي خواند كه او جان پيامبر و روح و روان رسول الله است .
در امالي صدوق، روايتي طولاني از ابن عباس نقل شده كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
«. . . و اما دخترم فاطمه، پس اوستسرور زنان جهانيان از اولين و آخرين و اوستبضعه من و نور ديده ام و ميوه دلم و روح ما بين دو پهلويم . من هنگامي كه به او نگريستم به ياد حال او پس از مرگم افتادم . گويا مي بينم كه حرمتش را مي شكنند و حقش را غصب مي كنند و ارثش را منع مي كنند و پهلويش را مي شكنند و جنينش را سقط مي كنند و او فرياد مي زند: وا محمداه! ولي پاسخي نمي شنود و ياري مي طلبد و كسي به فريادش نمي رسد و او پس از من همچنان گريان و نالان است تا آنكه درد و بيماري بر او چيره مي شود پس خداي عزوجل مريم دختر عمران را مي فرستد كه مونس او باشد، پس او را مي بينم كه مي گويد: بارالها! از زندگي دنيا خسته شدم و از اهل دنيا نالان گشتم، پس مرا به پدرم برسان، آنگاه خداي عزوجل او را به من ملحق مي كند و او نخستين كسي است از اهل بيتم كه پس از من به من ملحق مي شود و او گريان و نالان و غمگين و حزين بر من وارد مي شود . پس در آنجا خواهم گفت: خداوندا! از رحمتت دور ساز آنان كه او را ظلم كردند و مجازات كن آنان كه حقش را غصب نمودند و خوار ساز آنها كه او را خوار ساختند و در دوزخ براي هميشه فروافكن او كه پهلويش را شكست تا جنينش سقط شود، پس فرشتگان آمين خواهند گفت .» (1)
امام كاظم عليه السلام فرمود: از پدرم پرسيدم: پس از بيرون رفتن فرشتگان از منزل رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، چه گذشت؟ فرمود: روزي كه درد بر پيامبر غلبه كرد و آثار مرگ در او هويدا شد علي و فاطمه و حسن و حسين را طلبيد و به افرادي كه در منزل بودند دستور داد خارج شوند، سپس به ام سلمه فرمود: دم در بايست و نگذار كسي نزديك شود! آنگاه علي را خواست . حضرت امير نزديك شد . پيامبر دست فاطمه را گرفت و مدتي طولاني دستحضرت زهرا را بر سينه خود گذاشت و با دست ديگر دست علي را گرفت . هنگامي كه حضرت رسول مي خواستسخن بگويد، گريه بر او غالب شد و توانائي سخن را از وي گرفت . فاطمه بسيار گريست . علي و حسن و حسين نيز از گريه رسول الله گريستند . پس فاطمه عرض كرد: اي رسول خدا! قلبم را سوزاندي و گريه ات جگرم را آتش زد . اي سرور و سيد اولين و آخرين و اي امين پروردگار و حبيبش و پيام آورش! پس از تو بر فرزندانم چه ميگذرد؟ پس از تو بر اهل بيتت چه مي گذرد؟ بر علي، برادرت و يار و ياورت چه خواهد گذشت؟ سپس گريست و صورت پيامبر را بوسيد، علي و حسن و حسين نيز خود را در آغوش رسول الله انداختند . پيامبر سر را بلند كرد و در حالي كه دست زهرا در دستش بود، آن را در دست علي گذاشت و فرمود:
يا ابا الحسن! اين امانتخدا و امانت رسول خدا است نزد تو پس خدا و رسولش را در اين امانت نگهدارو تو قطعا چنين خواهي بود . اين به خدا سرور زنان اهل بهشت از اولين و آخرين است . اين به خدا (همتاي) مريم كبرا است . به خدا سوگند من به اين مقام نرسيدم جز آن كه از خدا خواستم به او و به شما (فضائلي) بدهد و هرچه درخواست كردم به من عطا فرمود . . . و بدان يا علي! همانا من راضي و خشنود هستم از كسي كه دخترم فاطمه از او راضي باشد و همچنين پروردگارم و فرشتگان چنين هستند .
يا علي! واي بر كسي كه او را ظلم كند و واي بر كسي كه حقش را بربايد و واي بر كسي كه حرمتش را بشكند و واي بر كسي كه در خانه اش را بسوزاند و واي بر كسي كه شويش و همسرش را مورد اذيت و آزار قرار دهد و واي بر كسي كه با او مبارزه و ستيز كند . خداوندا! من از همه آنان بيزار هستم و آنها هم از من بيزارند . سپس رسول خدا آنان را نام برد و فاطمه و علي و حسن و حسين را در بغل گرفت و فرمود: بارخدايا! من خشنود هستم از اينان و از كساني كه پيروي از اينها كنند و تضمين مي كنم كه آنان وارد بهشتشوند و من دشمنم با هر كس كه آنان را دشمن بدارد و مورد ستم قرار دهد يا بر آنان پيشي بگيرد و تضمين ميكنم دوزخ را براي آنان و براي پيروانشان . وانگهي فاطمه جان! به خدا قسم راضي نمي شوم تا تو راضي شوي . راضي نمي شوم تا تو راضي گردي .»
از اين حديث و صدها حديث ديگر در مي يابيم كه خداوند متعال مسلمانان را با پيروي و محبت فاطمه آزمايش مي كند تا مؤمنان از منافقان و سپيدرويان از سيه رويان شناخته و جدا شوند و چنانكه يافتيم رسول خدا فاطمه را محك آزمايش قرارداده و وجود مبارك او را سنجش ايمان توصيف نموده است . چرا؟ آيا به خاطر اينكه زهرا تنها دختر و بازمانده اوست؟ هرگز چنين مطلبي در باره رسول الله متصور نيست . او در وجود زهرا تمام صفات نيك و كمالات عاليه انساني مي ديد زهرا زيباترين خوبيها را در نهاد خود نهاده بود . زهرا با اخلاص و پرستش واقعي پروردگارش به بالاترين مقام نائل شد . . اخلاص در تمام زمينه ها . . اخلاص او در مناجات هاي نيمه شب و عبادت راستين و بي اميد پاداش . مي فهميد چه مي گويم؟ زهرا خدا را شايسته پرستش مي داند و چون شناخت كامل دارد او را ستايش و نيايش و پرستش مي كند، زهرا خدا را شايسته عبادت مي داند و او را در نيمه شب و در همه وقت و هر زمان مي خواند، اشك مي ريزد، به نماز مي ايستد تا جائي كه پاهاي مباركش ورم مي كند و از عبادت دستبردار نيست و اگر از او پرسي: تو كه بالاترين مقام را عند الله داري پس چرا خود را در عبادتش به اذيت مي اندازي و اينچنين به درگاهش تضرع مي كني؟ مي فرمايد: «ا لم اكن عبدا شكورا؟» آيا روا نيستبنده اي سپاسگزار باشم؟
اين عبادتها تنها به خاطر شكر و سپاس است و هرگز كسي نتواند او را به حق سپاس گويد و فاطمه چون اين راز را مي داند لذا اگر شبانه روز و بي وقفه خدا را بخواند باز خودرا مقصر مي داند نه مانند ما كه از خواندن نماز واجب هم خسته مي شويم و با اكراه چهار ركعت نماز دست و پا شكسته مي خوانيم و توقع داريم در اعلي عليين ما را جاي دهند! زهي تفاوت .
و زهرا در قنوت نماز شبش براي ما طمعكاران بي ارزش دعا مي كند و در راز و نياز دل شبش كه تاريكي شب را با ناله هاي دلسوزش مي شكافد از خدايش براي ما طلب مغفرت و آمرزش مي كند و آنگاه كه فرزند دلبندش حسن مجتبي سلام الله عليه به او عرض مي كند: مادر! همه چيز را براي ديگران خواستي . . براي خود هيچ نخواستي! پاسخ مي دهد: «الجار ثم الدار» و چقدر معني در اين جمله كوتاه نهفته است و چقدر شايستگي و عظمت در اين دو كلمه جاي گرفته است: اول همسايه بعد به خود مي رسيم و هيچ وقتبه فكر خود نبود كه همه اش به فكر ديگران . اين عظمت را در چه كسي جز فاطمه مي توان يافت؟
به هر حال فاطمه - همچنان قبرش - براي هميشه ناشناخته ماند نه دشمنان كه حتي دوستان نيز او را نشناختند . و اما از دشمنان چه بگويم . . سرانجام پيش بيني پيامبر كه نتيجه علم لدني او بود به وقوع پيوست و مردم به جاي سفارش خدا و رسولش «الا المودة في القربي» با قرباي پيامبر نه تنها مودت نكردند كه با تمام توان دشمني و عداوت كردند و دشمني و ظلم را به حد اعلا رساندند . فدك غصب شد . . فاطمه اهانتشد . . علي، ريسمان به گردن به مسجد برده شد . . خانه پيامبر به آتش كشيده شد . . پهلوي زهرا از سيلي اعدا شكست . . محسنش سقط شد . . آفتاب نبوت به كسوف گرائيد . . مهتاب ولايت در خانه زنداني شد . . و ظلم و تعدي سراسر خانه يادگار محمد را فرا گرفت .
زهرا دستها را به آسمان بلند كرد و با قلبي شكسته و بدني رنجور و جسمي عليل راز و نياز كرد و با خدايش درد دل نمود: بار الها! بالاترين قدرت از آن تو است . . حق مرا از دشمنانتبستان!
اشك در ديدگان علي چرخيد و گويا روي خود را به طرف ديوار كرد تا زهرا اشك علي را نبيند . با قدرت قلب مباركش را تسلي داد و فرياد زد: «اي دختر برگزيده خدا و اي بازمانده رسالت و بقيه نبوت! آرام باش . خواري و بدبختي از آن دشمنانت است نه از آن تو . آنچه خدا براي تو فراهم كرده بسيار ارجمندتر و ارزنده تر است از آنچه اينان از تو به زور گرفتند پس كارشان را به خدا واگذار و پاداشت را از او بگير» .
و اينچنين سايه لبخندي پژمرده بر سيماي رنگ رفته زهرا نقش بست و با صدائي گرفته فرمود: «حسبي الله» خدا مرا بس است .
و اين آغاز غروب بازمانده نبوت و پشتيبان ولايتبود . شمع چراغ محمدي داشتبه پايان مي رسيد و رخساره پژمرده زهراي اطهر در افق زندگي آرام آرام غروب مي كرد . هرچندگاهي كه مي گذشت نگاهي حسرت آميز بر كودكان خردسال خويش مي انداخت و فورا خود را پاسخ مي داد كه: خدا آنان را در مي يابد، جاي شكوه و نگراني نيست . درست است كه در اين اوان كودكي و آغاز زندگي بايد گرد يتيمي بر رخساره شان بنشيند چنانكه خود او رنجيتيمي خديجه كبرا را چشيده بود ولي قلب، كاملا آرام است و مطمئن زيرا مي داند كه سرپرستي آنان را علي بر عهده دارد و علي هرگز نمي گذارد كه عزيزان فاطمه احساس غربت كنند هرچند درد فراق، جانكاه و سخت است ولي نگران كننده نيست زيرا اين فرزندان، تربيتشده دست مبارك رسول خدا، علي مرتضي و زهراي سيدة النسا هستندو محال است در فراق عزيزترين عزيزان، لحظه اي آرامش خود را از دست دهند و جز صبر و شكر عكس العملي داشته باشند .
به هر حال وعده حق رسول الله محقق شد و سفر وداع آغاز گشت . فاطمه در حالي با علي و فرزندانش وداع مي كرد كه از آن سوي، رسول الله او را در بر مي گرفت و اين علي بود كه با صدائي نالان، آهسته آهسته با پيامبر درد دل مي كرد: «اي رسول خدا! امانتي را كه به من سپردي (به زودي) بازگردانده شد و اينسان اندوهم جاودان و شبهايم بي قرار است تا آنگاه كه خداوند مرا به شما ملحق سازد .
هان! دخترت به سويت مي آيد و از امتت گلايه و شكايت مي كند و بي حرمتيهايشان را به سمع مباركت مي رساند . اي رسول خدا از او چيزي نپرس زيرا زبان حالش بالاترين گويا است . . در اين مدت كوتاه فراقت هرگز تو را از ياد نبرديم و پيوسته ذكر و ياد تو بر زبانمان جاري بود . سلام بر هر دوي شما (تو و دختر عزيزت) سلام كسي كه وداع و خدا حافظي مي كند نه خسته شده و نه از زيارتتان ملول است . اگر از كنارتان دور شوم هرگز از روي ملالت نيست و اگر در اينجا اقامت دائمي گزينم نه از سوء ظن استبه آنچه خدا صابران را وعده داده است .»
و اينسان آن قديسه پاك از اين كوكب رختبربست و به سوي معشوقش شتافت; همو كه هر صبح و شام به يادش بود و از ذكرش لحظه اي غافل نمي شد تا پيوسته در راس شاكران و سرآمد صابران باشد . شايد آن روز تلخ و دردناك دوشنبه 13 جمادي الاولي سال 11 هجري (632 ميلادي) بود كه زهره اسلام و زهراي محمد از كوثر محمدي چيده شد و دنياي ما زيباترين و خشبوترين گلهاي زندگي را از دست داد و تبهكاران نگذاشتند كه اين گل خشبوي نبي بيشتر عطر افشاني كند و جهان را از خس و خاشاكهاي بدبو برهاند . و اينچنين فاطمه به شهادت رسيد تا پيوسته جهان اسلام در غم او سيل اشك ببارد . سلام و درود هميشگي خدا بر او و پدرش و شوهرش و فرزندان اطهرش باد .
پديدآورنده: استاد سيدمحمدجواد مهري » ،
پينوشت:
1) امالي صدوق، ص 113 .
زندگى بانوى بزرگ اسلام با آن كه در جوانى به خزان گراييد، در همان دوران كوتاه، درس هاى فراوانى براى پيروان حضرتش به جا گذاشت. يكى از اين آموزه ها كه سراسر عمر پربركت فاطمه مرضيه (سلام الله عليها) يكصدا و همسو آن را فرياد مى كرد، «اهتمام و جديت نسبت به دين» بوده است.
مظلوميت ريحانه رسول خدا:
مظلوميت با همه بخش هاى زندگى صديقه طاهره پيوند خورد، به ويژه حوادث دوران پس از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه همچو تندبادى بر آن «ياس نبى» وزيد و منجر به شهادت دردناك و غم آور آن «ريحانه رسول» گرديد، اما همين مظلوميت هاى پيوسته نيز همگى يك جهت را نشان مى دهد و آن «سوى دين دارى و پايدارى به پاى دين اصيل» است.
* ولادت حضرت فاطمه (سلام الله عليها) با انزواى مادربزرگوارش ازسوى زنان قريش همراه شد. آنان به دليل ازدواج حضرت خديجه (سلام الله عليها) با پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) با وى قطع رابطه كردند و حاضر نشدند در لحظات دشوار وضع حمل به يارى او بشتابند. بدين شكل زهراى اطهر (سلام الله عليها) در فضايى آكنده از مظلوميت متولد شد. اما پيام اين مظلوميت چيزى نبود جز «دفاع از دين خدا و حمايت از رسول خدا محمد (صلي الله عليه و آله)»
* كودكى فاطمه مرضيه (سلام الله عليها) با دوره نخست تبليغ دين در مكه توأم گرديد. مشاهده پدر كه به ضرب سنگباران زخمى شده و ... بخشى از سهم كودكى فاطمه (س ) در رسالت دشوار رسول خدا محمد (صلي الله عليه و آله) بود.
اوج اين سختى، در سه سال محاصره در شعب ابى طالب عليه السلام به وقوع پيوست. تلخ كامى هايى كه با مرگ مادر عزيزش، تلخ تر شد. پيام اين دوران نيز در پاسخ نبى اكرم (ص) به وعده هاى فريبنده سران مكه جلوه مى نمود كه فرمود: «اگر خورشيد را در دست راست من و ماه را در دست چپم قراردهيد تا امر رسالت الهى را وانهم، چنين نخواهم كرد.» و اين درس بزرگ استقامت در دين بود.
* آغاز نوجوانى فاطمه (س) در مدينه با جنگ هاى پى درپى عليه مسلمانان همراه شد. عروس خانه اميرالمؤمنين عليه السلام در غياب همسر خود كه سردار بى بديل سپاه اسلام بود، بارسنگين كارهاى خانه و رسيدگى به فرزندان خردسال را به دوش مى كشيد. داستان دستان زهراى مرضيه (س ) كه از چرخاندن آسياب سنگى زخم شده بود و چادر وصله دار حضرتش كه سلمان را به گريه انداخت، همچنين ماجراى شبهاى خانه على عليه السلام كه فرزندان كوچكش گرسنه سر بر بالين مى گذاشتند، گوشه هايى از درد و رنج نوعروس آسمانى اسلام است كه همگى به پاى نهال نورس اسلام و براى جان گرفتن درخت رسالت بود.
* عزاى غمبار سيدالشهدا عليه السلام كه بزرگترين مصيبت تاريخ بشر است، پيشاپيش خاندان نبوت را به استقبال خود برد.
بر اساس روايات معتبر، جبرئيل براى رسول خدا (صلي الله عليه و آله) خبر از فرزندى آورد كه خداوند متعال به زهراى اطهر (سلام الله عليها) عطا خواهد كرد و امت، او را به شهادت خواهند رساند.
حضرت فاطمه (سلام الله عليها) خواست تا اين تقدير الهى تغييريابد. اما فرشته وحى مجدداً خبر آورد كه پاداش اين امر، استمرار امامت در نسل حسين عليه السلام خواهد بود. ادامه سلسله امامت يعنى به كمال رسيدن كار همه انبياى گذشته.
سخن كه بدين جا رسيد حضرت فاطمه (س ) اين بار سنگين را پذيرفت. اندوه مظلوميت حسين عليه السلام حتى پيش از ولادت، قلب و جان بانوى بزرگ اسلام را آكند و تا آخرين مراحل حيات همراه ايشان بود چنان كه در لحظات سراسر اندوه وداع آن حضرت با همسر مظلومش اميرالمؤمنين علي عليه السلام از آخرين وصاياى صديقه طاهره اين بود: «... كشته دشمنان در كنار فرات را از ياد مبر.» اين همه اندوه فقط به پاى دين و براى حفظ آن.
* گذشته از جهت گيرى كلى در زندگانى حضرت زهرا (سلام الله عليها)، تعاليم آن بانو نيز در جهت ترويج و تشويق «اهتمام به دين» قرار داشت. امام عسگرى عليه السلام نقل مى فرمايد: كه روزى خانمى خدمت حضرت زهرا (سلام الله عليها) آمد و سؤالاتى راجع به نماز پرسيد. چون تعداد سؤالات زياد و زمان طولانى شد، زن خجالت كشيد و گفت: بس است ديگر زحمت نمى دهم.
بانوى اسلام فرمود: هرچه مىخواهى بپرس. آيا اگر كسى اجير شود كه بار سنگينى را به بام برساند و يكصدهزار دينار (طلا) اجرت دريافت كند اين كار بر او سخت مىآيد؟. من سزاوارترم كه اين كار بر من گران نيايد. از پدرم رسول خدا (صلي الله عليه و آله) شنيدم كه فرمود: دانشمندان شيعه ما در روز قيامت در حالى محشور مىشوند كه به اندازه فهم و دانش و كوشش آنان در راه ارشاد بندگان، بر قامتشان خلعتهاى كرامت و بزرگوارى افكنده مىشود.
اين نحوه برخورد بانوى بزرگ اسلام، نوعى ارائه الگوى عملى به پيروانش در جهت اهميت دادن به فهم و پرسشگرى دين و فرهنگسازى دراين زمينه است.
در موردى ديگر حضرت زهرا (سلام الله عليها) به خانمى حجت و استدلالى آموخت تا در بحث بر مبلغ معاندى پيروز شود. زمانى كه آن زن پس از غلبه بر مخالف، ابراز شادى زيادى نمود، حضرت به او فرمودند: شادى فرشتگان به واسطه غلبه تو بر آن زن بيش از سرور تو است و غصه شيطان و عوامل او به واسطه حزن آن زن معاند، بيش از غصه خود او است.
* ماجراهايى كه پس از رحلت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بر فاطمه مرضيه (سلام الله عليها) گذشت و شدت حزن و اندوه آن گرامى در آن دوران به وصف نمى آيد.
تعبير خود ايشان در شعر منسوب به حضرتش اين است: «مصيبت هايى بر من فروريخت كه اگر به روزها افكنده مى شد آنها را به شبهاى تاريك بدل مىنمود.»
آن بانو به موجب كلام امام صادق عليه السلام، پس از درگذشت پدر، دائماً اشكبار بود اما آن ولى و حجت الهى به همه اين اندوهها جهت الهى داد و همه را براى تقويت دين خدا و تحكيم موقعيت وصى و جانشين رسول خدا (صلي الله عليه و آله) هزينه كرد و در كمال ماتم زدگى، مصائب خود را زمينه نهيب زدن بر مردمانى قرارداد كه غفلت و مصلحت انديشى دنيايى در خطر برگشت به جاهليت قرارشان داده بود.
اين چنين بود كه زهراى اطهر (سلام الله عليها) در چهره بزرگترين حامى و پيشواى مظلوم خويش ظاهر شد و سند حقانيت اميرالمؤمنين علي عليه السلام و مظلوميت آن حضرت را با خون خود مهر كرد و ابديت بخشيد.
منبع:تبيان زنجان
فاطمه زهرا (س) دختر رسول خدا (ص) و بانوى زنان جهان
مادر وى خديجه دختر خويلد، مادر مؤمنان بود.فاطمه كوچكترين دختر رسول خدا (ص) و محبوبترين آنان در نزد وى بود. سلاله رسول خدا (ص) جز از فاطمه،از ديگر دخترانش منقطع شد.
ميلاد فاطمه (س)
وى دو سال پس از بعثت در روز جمعه بيستم ماه جمادى الاخر،در شهر مكه پا به عرصه وجود نهاد.شيخ طوسى در مصباح المجتهد گويد:بنابر روايتى فاطمه در سال پنجم بعثتبه دنيا آمد.كلينى و ابن شهر آشوب نيز همين قول را كه از امام باقر (ع) روايتشده و در نزد اصحاب ما مشهور است،ذكر كردهاند.در كشف الغمه از ابن خشاب در مواليد و وفيات اهل بيت،در حديثى مرفوع از امام باقر (ع) روايتشده است كه فرمود:
«فاطمه پنجسال پس از (آغاز) نبوت به دنيا آمد و در آن هنگام قريش خانه كعبه را مىساختند.»اين اشتباه شايد از راوى حديث نشات گرفته و يا آن كه از طرف نساخ در آن سهوى روى داده باشد.زيرا بناى كعبه پيش از نبوت پيامبر (ص) بوده نه پس از آن و دليل ما بر صحت اين امر حديثى است كه در كتاب مقاتل الطالبين آمده مبنى بر آن كه فاطمه پيش از نبوت پيامبر (ص) زاده شد و در آن هنگام قريش كعبه را بنا مىكردند.
حاكم در مستدرك و ابن عبد البر در استيعاب آوردهاند كه آن حضرت زمانى به دنيا آمد كه چهل و يك سال از عمر پيامبر مىگذشت.بنابر قول اينان فاطمه پس از گذشتيك سال از نبوت پيامبر (ص) زاده شده است.در الاصابه نيز همين قول ذكر شده است. پيشينه دانشمندان اهلتسنن روايت مىكنند كه فاطمه پنجسال پس از نبوت به دنيا آمده و شايد اين خطا از راوى حديث ناشى شده كه ميان ثبت دو كلمه قبل و بعد اشتباه كرده است.
كنيه و لقب آن حضرت
فاطمه را با كنيه «ام ابيها» خواندهاند و لقب او را زهرا و بتول گفتهاند.هروى در شرح الغريبين گويد:«مريم را بتول (باكره) ناميدهاند كه از مردان كناره مىگرفت و فاطمه را بدان علتبتول گفتهاند كه از نظير و همتا بركنار است.»
نقش انگشترى آن حضرت
نقش خاتم آن حضرت اين عبارت بود:«امن المتوكلون».
كتاب: سيره معصومان جلد 2، ص 9 تا 10
نويسنده: سيد محسن امين
ترجمه: على حجتى كرمانى
درودهاي خداوند و فرشتگان و حاملان عرش او و همه آفريدگان زميني و آسماني بر آن گوهر قدسي باد كه قالب انساني يافت. آن صورت نفس كلّي، فيض بخش عوالم عقلاني، پاره حقيقت نبوي، سرآمد نگاه انوار علوي، سرچشمههاي اسرار فاطمي، رهايي يافته و رهايي دهنده دوستدارانش از آتش دوزخ، ميوه درخت يقين، بانوي بانوان دو عالم، شناخته ارج و ناشناخته مزار، روشنيِ چشم رسول و زهراي پاك بتول.*
* صلوات كبير، محيالدّينابنعربي.
سيره رفتاري حضرت زهرا عليهاالسلام
گاهي شكوه بانوي بزرگ جهان، چنان دل و جان را لبريز ميسازد كه توان سخن گفتن را از انسان ميگيرد. جايگاه رفيع فاطمه اطهر عليهاالسلام خيره كننده ديدگان هر بيناست. باري! برخي در شناختن و شناساندن اين بانو، كه مادرِ عصمت و آينه عفاف است، به دامن روايات و آياتي پناه ميبرند كه گوياي شأن والاي اوست.
در شأن فاطمه عليهاالسلام آيات بسياري نازل گشته و روايات نيز همچون دريايي موّاج و متلاطم طراوت بخش ساحل انديشهها و كرانههاي معرفت است.
امّا در اين ميان، راه ديگري نيز وجود دارد كه ما را با ژرفاي كمالات و جلوه فضيلتهاي اين بانو آشنا ميسازد، آن هم نگريستن به سيره عملي و شيوه رفتاري آن بزرگوار است. در واقع، زندگينامه زيبا و پرنكته و آموزنده او در ابعاد گونه گون، آينهاي است كه نوري از بزرگيها و فضيلتهاي او را بر رواق دلمان ميتاباند و شبستان جان را همچون روز، روشن ميسازد.
نگارنده در اين نوشته مروري دارد بر چند فراز برجسته از زندگي حضرت زهرا عليهاالسلام كه بيشتر كاربردي و عملي است؛ چرا كه فاطمه عليهاالسلام «اسوه» و «الگو» است.
پس شايسته است كه در بند بند اين بخشهاي نوراني از حيات فاطمه عليهاالسلام ، به دقت بنگريم و با نگرشي جامع درس هايي را كه از اين نمونهها ميآموزيم، در كلاس زندگي به كار بنديم.
1. معنويت در خانه فاطمه عليهاالسلام
زندگي حضرت فاطمه عليهاالسلام سراسر نور و پر از معنويت بود. او توانست در خانه كوچك خود، با تمام مشكلات، به عرفان كامل برسد. وي به جايي رسيد كه جبرئيل امين بر او نازل ميشد.
فاطمه عليهاالسلام عاشق عبادت بود. او در تسليم و اطاعت و در استقبال از عبادت، چنان به پيش رفت كه حتي سلامت خويش را از ياد بُرد.
امام باقر عليهالسلام در شأن عبادت او فرمود: «كانت تَقُومُ حَتّي تَورَّمَ قدماها»
روزي رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم به او فرمود: «دخترم از خدا چيزي بخواه كه جبرئيل از جانب خدا وعده اجابت داده است.»، فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: «حاجتي جز توفيق در بندگي خدا ندارم. آرزويم اين است ناظر جمال او باشم و به وجه كريمش نظاره كنم» و خود در مناجاتش ميفرمود: «أسالك لذّة النّظر الي وجهك».
همسر و فرزندان او، عاشق معبود يگانه بودند. خانهاي كه پر از نور و نماز و قرآن و عبادت است، ارزشمند است.
حضرت علي عليهالسلام و فاطمه زهرا عليهاالسلام هر دو عاشقانه و خالصانه عبادت ميكردند. اين طور نبود كه فقط علي عليهالسلام در نماز غرق شود؛ بلكه فاطمه زهرا عليهاالسلام نيز چنان در محراب به عبادت ميايستاد كه از شدّت ترس، نَفَسش به شماره ميافتاد.
امروز بايد زن و مرد به اين زوج ملكوتي اقتدا كنند و هر دو به معراج عرفان، معنويّت و سير و سلوك برسند.
علاّمه مجلسي قدسسره در مورد خانه علي و فاطمه عليهماالسلام از انس بن مالك، و بُريره نقل ميكند:
هنگامي كه رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم اين آيه شريفه را خواند: «في بيوتٍ اَذِنَ اللّهُ اَن تُرْفَعَ و يُذْكَرَ فيها اسمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بالْغُدُوِّ والآصالِ»1؛ در خانههايي (مانند معابد، مساجد و منازل انبيا و اوليا) خدا رخصت داده كه آنجا رفعت يابد و در آن، ذكر نام خدا شود و صبح و شام تسبيح و تنزيه ذات پاك او كنند.
مردي برخاست و سؤال كرد: اي رسول خدا! اين خانهها كدامند؟
حضرت فرمود: خانههاي انبيا. سپس ابوبكر برخاست و پرسيد: اي رسول خدا! آيا اين خانه (اشاره به خانه علي و فاطمه) نيز از همان خانههاست؟ حضرت فرمود: آري و از برترين آنان است.
ابن عباس ميگويد: در مسجد پيامبر بوديم كه يكي از قاريان قرآن آيه «في بيوتٍ اذِنَ اللّهُ...» را تلاوت كرد. پرسيدم: اي رسول خدا! اين خانهها كدام خانهها هستند؟
حضرت فرمود: خانههاي انبيا. و سپس با دست خويش به خانه فاطمه زهرا عليهاالسلام اشاره كرد.2
2. ايمان فاطمه عليهاالسلام
امام باقر عليهالسلام ميفرمايد: روزي پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم سلمان را براي رساندن پيامي به خانه فاطمه عليهاالسلام فرستاد. سلمان ميگويد: سپس از درنگ كوتاهي در پشت درخانه آن حضرت، سلام گفتم، صداي فاطمه عليهاالسلام را از داخل خانه شنيدم كه قرآن ميخواند و در بيرون اتاق، دستاس در حال چرخيدن بود. ماجرا را به پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم خبر دادم. آن حضرت تبسّمي كرده و فرمود:
«يا سلمانُ اِنَّ ابنَتي فاطمةَ مَلاءَ اللّهُ قَلْبَها و جَوارِحَها الي مشاشِها...؛ اي سلمان! خداوند قلب، اعضا و جوارح دخترم فاطمه را تا فرق سرش مملوّ از ايمان كرده است. دخترم خود را در اطاعت و عبادت خدا قرار داده. پس خداوند فرشتهاي را به نام زوقابيل (جبرئيل) فرستاده تا به جاي او دستاس را بگرداند.»3
3. در محراب عبادت
پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم فرمود: دخترم فاطمه، سرور زنان جهان از اوّلين و آخرين است. هنگامي كه او در محراب عبادت ميايستد، هفتاد هزار فرشته از فرشتگان مقرّبين بر او سلام گفته و همان ندايي را كه به مريم ميگفتند، به فاطمه عليهاالسلام ميگويند كه: «اِنَّ اللّهَ اصطَفاكِ و طَهَّرَكِ واصْطفاكِ علي نِساءالعالمينَ»4
حَسن بَصري (زاهد معروف) ميگويد: «لم يَكُنْ في الاُمّةِ اَزْهَدَ و لا اَعْبَدَ مِنْ فاطِمَةَ...؛ در امت اسلام عابدتر از فاطمه عليهاالسلام نبود. وي آنقدر نماز ميخواند و عبادت ميكرد كه دو پاي مباركش ورم مينمود.»5
4. فاطمه عليهاالسلام و مائده آسماني
حضرت فاطمه عليهاالسلام به نماز، علاقه فراواني داشت و هرگاه حاجتي داشت، به نماز متوسّل ميشد. سه روز بود كه در خانه علي عليهالسلام و فاطمه عليهاالسلام غذا يافت نميشد و آنان اين مدت را بدون غذا سپري كردند. علي عليهالسلام وارد منزل شد در حالي كه رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم نشسته و فاطمه عليهاالسلام نماز ميخواند و بين اين دو نفر ظرفي سرپوشيده بود. وقتي فاطمه عليهاالسلام از نماز فارغ شد، سرپوش را از آن ظرف برداشت اما ظرف مملوّ از نان و گوشت بود. علي عليهالسلام فرمود: اي فاطمه! اين از كجا برايت رسيده؟ گفت: از جانب خدا نازل شده است. خداوند به هر كه بخواهد، روزي ميدهد. رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم فرمود: آيا ميخواهيد نظير اين را براي شما نقل كنم؟ گفتند: بله، اي رسول خدا! فرمود: اي علي! مَثَل شما مثل زكرياست كه هر وقت بر حضرت مريم عليهاالسلام وارد ميشد، ميديد كه در محراب عبادت است و در نزد وي خوراك نهاده شده است. زكريا ميفرمود: اي مريم! اين از كجا آمده است؟ مريم در جواب ميگفت: از جانب خدا! خدا هركس را كه بخواهد، روزي ميدهد. آن گاه آن غذا را يك ماه خوردند و آن كاسه همان ظرفي است كه حضرت مهدي «قائم آل محمّد صلياللهعليهوآلهوسلم » در آن غذا ميخورد.6
5. حضرت زهرا عليهاالسلام و ترس از قيامت
حضرت زهرا عليهاالسلام به شدّت از روز قيامت و سختي آن نگران بود. او از پدرش رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم درباره چگونگي زنده شدن و احوال قيامت سؤالات بسياري مينمود.
علاّمه مجلسي قدسسره مينويسد:
هنگامي كه آيه «و اِنَّ جَهَنَّم لَمَوعِدُهُم اجمعين لها سبعةُ ابوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنهُمْ جُزءٌ مَقْسومٌ»7 بر پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم نازل شد، آن حضرت به شدّت گريست و يارانش نيز با گريه آن حضرت، گريه كردند؛ اما كسي نميدانست كه پيامبر چرا ميگريد و جبرئيل چه چيزي را بر او نازل كرده كه باعث گريه فراوان پيامبر شده است. از طرفي، هيچ كس ياراي سخن گفتن با آن حضرت را نداشت. اصحاب چون ميدانستند وقتي پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم نگاهش به فاطمه عليهاالسلام ميافتد، شاد ميگردد، فردي را به خانه فاطمه عليهاالسلام فرستادند تا وي را از اين ماجرا و گريه پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم باخبر سازد. دختر رسول خدا با شنيدن اين خبر برآشفت و خانه را به قصد مسجد و ديدار پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم ترك گفت. هنگامي كه فاطمه عليهاالسلام نزد پيامبر آمد، فرمود: «پدرجان! جانم فدايت باد! چه چيز تو را به گريه درآورده است؟!». پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم آنچه را كه جبرئيل بر او نازل كرده بود، بر دخترش تلاوت كرد. فاطمه عليهاالسلام از شدّت ترس و وحشت، با صورت بر زمين افتاد، در حالي كه ميفرمود: «اَلوَيْلُ وِ ثُمَّ الوَيْلُ لِمَنْ دَخَلَ فِيالنّار؛ واي، پس واي بر كسي كه وارد دوزخ شود!»
علي عليهالسلام دست بر سر ميگذاشت و فرياد ميزد: «وا بُعْدَ سَفَراه وا قِلّة زاداهُ في سَفَرِالقيامة؛ واي از دوري سفر، واي از كمي توشه راه سفر قيامت!»
6. اُنس با قرآن كريم
توجّه ويژه حضرت زهرا عليهاالسلام به قرآن كريم، درس ديگري به شيفتگان اين كتاب آسماني ميدهد. حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: «حُبِّبَ اِليَّ مِنْ دنياكُمْ ثلاث، تِلاوَتُ كتاب اللّهِ، والنَّظَرُ في وجه رسول اللّهِ وَالإِنفاقُ في سبيل اللّه؛ سه چيز از دنياي شما را دوست دارم: تلاوت قرآن كريم، نگاه به چهره مقدّس پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم ؛ انفاق در راه خدا.»8
فاطمه زهرا عليهاالسلام ، با قرآن مأنوس بود و پيوسته از خانه كوچكش آواي خوش قرآن به گوش ميرسيد. گفتههاي ياران و اصحاب رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم مؤيّد اين سيره و شيوه آن بانوي باعظمت است.
حضرت فاطمه عليهاالسلام به قرآن اهميت ميداد به گونهاي كه وصيّت كرد در شب اوّل قبر، علي عليهالسلام بر مزارش بسيار قرآن بخواند. حتّي خادمهاش فضّه نيز تا بيست سال به غير قرآن لب نگشود و جز با قرآن پاسخ نداد.
7. دعا براي ديگران
فاطمه عليهاالسلام چگونه سخن گفتن با خدا و دعا كردن را به آيندگان آموخت. او در دعا نيز همه را بر خود مقدّم ميداشت. امام حسن عليهالسلام ميفرمايد:
مادرم فاطمه عليهاالسلام را در شب جمعهاي ديدم كه پيوسته در حال ركوع و سجود بود تا اين كه صبح دميد و شنيدم كه مردان و زنان با ايمان را نام ميبُرد و بسيار براي آنان دعا ميكرد؛ اما نديدم حتّي يك بار براي خود دعا كند. از روي تعجّب گفتم: مادر! چرا براي خودت دعا نميكني و از خدا چيزي نميخواهي ؛ همان گونه كه براي ديگران دعا ميكني؟ مادرم در پاسخ فرمود: «يا بُنيَّ! اَلْجار ثُمّ الدّار؛ فرزندم! اوّل همسايه سپس اهل خانه.»9
8. احترام به پيامبر اسلام صلياللهعليهوآلهوسلم
هنگامي كه آيه «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً»10 بر پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم نازل گشت؛ حضرت فاطمه عليهاالسلام پدر را «رسول اللّه» خطاب كرد. امام حسين عليهالسلام از مادرش فاطمه زهرا عليهاالسلام نقل ميكند:
از آن روزي كه اين آيه بر پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم نازل شد، هيبت آن حضرت، مانع شد كه او را «پدر» خطاب كنم، از اين رو ميگفتم: يا رسول اللّه. چون پيامبر چنين ديد، فرمود: «دخترم! اين آيه درباره تو و اهل بيت تو نازل نشده است؛ زيرا تو از من هستي و من از تو. تو مرا پدر خطاب كن. دخترم! اين آيه درباره مُستكبران نازل گشته كه احترام مرا نگه نميدارند. پدر گفتن تو براي آرامش قلب من بهتر و به خشنودي خداوند نزديكتر است.» سپس پيشاني مرا بوسيد و مقداري از آب دهان خود را به [صورت] من كشيد كه از آن پس هرگز نياز به عطر پيدا نكردم.11
«ادب» نمودار شخصيت انسان و بزرگترين سرمايه است. علي عليهالسلام فرمود: «لاميراث كَالأَدَب؛ هيچ ارثي گران بهاتر از ادب نيست.»
ادب، سيره رايج بين اين دختر و پدر بزرگوارش بود. هرگاه رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم نزد فاطمه عليهاالسلام ميرفت، او بر ميخاست و پدر را ميبوسيد و او را در جاي خود مينشانيد. البته رسول خدا هم به فاطمهاش عنايت ويژه داشت؛ چرا كه وي كوثر الهي بود كه به او كرامت شده است.
9. سبقت گرفتن در سلام
آن حضرت به پيروي از رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم به سلام كردن بسيار اهميت ميداد. در روايت آمده است كه شخصي گفت: نزد حضرت فاطمه عليهالسلام آمدم، تا مرا ديد، سلام كرد و در اين امرِ نيكو بر من پيشي گرفت. سپس فرمود: چه چيز تو را به اينجا آورده است؟ عرض كردم: به جهت به دست آوردن خير و بركت. فاطمه عليهاالسلام فرمود: پدرم مرا خبر داد كه هركس سه روز نزد من و يا پدرم آيد و سلام كند، خداوند بهشت را بر وي واجب ميگرداند.12
10. تحمّل سختيها
در روزهاي نخست شكلگيري حكومت اسلامي در مدينه، مسلمانان با مشكلات بسياري مواجه بودند. بسياري از مهاجران و انصار، با تنگدستي روزگار ميگذراندند. در اين حال علي عليهالسلام نيز همانند ساير مسلمانان زندگي ميكرد و هنگام توانمندي، ديگران را برخود مقدّم ميداشت. تا چند سال، وضع به همين منوال سپري شد. علي عليهالسلام و فاطمه عليهاالسلام در خانه زيراندازي جز يك پوست گوسفند نداشتند. فاطمه عليهاالسلام صبر كرد و سختيهاي زندگي را به خاطر رضاي خدا و خشنودي پدر و شوهر خويش تحمّل نمود. پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم ضمن باخبر بودن از وضع زندگي علي عليهالسلام و فاطمه عليهاالسلام ، پيوسته دختر خود را به صبر و شكيبايي در برابر مشكلات زندگي فراميخواند.
اَنَس ميگويد: روزي فاطمه عليهاالسلام خدمت پدر آمد و عرض كرد: يا رسول اللّه! من و پسر عمويم زيراندازي جز يك پوست گوسفند نداريم. شبها خودمان از آن استفاده ميكنيم و روزها علف شترمان را روي آن پهن مينماييم. پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم فرمود: دخترم! صبر كن؛ زيرا موسي بن عمران تا ده سال از روزهاي زندگي خود را سپري كرد، در حالي كه چيزي جز يك عباي قطوانيه نداشت.13
فاطمه عليهاالسلام هنگام سختيها ميفرمود: «يا رسول اللّه! خداوند را در برابر نعمتهايش ستايش ميكنم و بر نعمتهاي ظاهرياش شكر گزارم.»14 او ساده زندگي ميكرد و از تحمّل مشكلات زندگي پرهيز نداشت تا به شيرينيهاي آخرت برسد. وسايل زندگي حضرت ساده و مهريهاش اندك بود. او آيين خانه داري و همسر داري را به خوبي مراعات ميكرد و در زندگي، واقعاً شريك همسرش بود. گاهي كه در خانه غذايي نبود و كودكان گرسنه بودند، فاطمه عليهاالسلام به علي عليهالسلام چيزي نميگفت و چيزي از او درخواست نميكرد. او بيم داشت از اين كه همسرش نتواند خواسته او را برآورده كند و شرمنده شود. فاطمه عليهاالسلام در جواب علي عليهالسلام كه ميفرمود: چرا به من خبر ندادي تا غذايي براي شما تهيه كنم؟ ميگفت: اي ابوالحسن! من از خدايم شرم ميكنم كه تو را به چيزي كه بر آن قدرت نداري، تكليف كنم!
آري، فاطمه عليهاالسلام در تمام عرصهها نمونه و الگوست. در خانواده، همدم رنجها و غصّههاي شوهر بود و پناه او.
علي عليهالسلام ميفرمود: وقتي به خانه ميآمدم و به زهرا نگاه ميكردم، تمام غم و اندوهم برطرف ميشد. هرگز كاري نكردم كه فاطمه از من خشمناك و ناراحت شود. فاطمه نيز هرگز مرا خشمناك نساخت.
11. حجاب و عفاف
حضرت زهرا عليهاالسلام هم در سخن، معلّم حجاب بود، هم در رفتار، اسوه عفاف. وي عقيده داشت: «بهترين چيز براي زن، آن است كه نه مردان نامحرم او را ببينند و نه او مردان نامحرم را.» علي عليهالسلام ميفرمايد: روزي با گروهي از اصحاب، خدمت رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم بوديم. آن حضرت به اصحاب فرمود: صلاح و مصلحت زن در چيست؟ هيچ كس نتوانست پاسخ صحيحي بدهد، وقتي كه اصحاب متفرّق شدند، من به خانه رفتم و موضوع سؤال رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم را به فاطمه عليهاالسلام گفتم. فرمود: من جوابش را ميدانم:
«صلاح زن در آن است كه مردان بيگانه را نبيند و مردان بيگانه هم او را نبينند.»
من هنگامي كه خدمت رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم رسيدم، عرض كردم: فاطمه عليهاالسلام در پاسخ سؤال شما چنين فرموده است. پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم سخنِ پخته و منطقي زهرا عليهاالسلام را پسنديد و فرمود: «فاطمه عليهاالسلام پاره تن من است.»15
البته در توضيح فرموده حضرت زهرا عليهاالسلام ميتوان گفت كه عدم رعايت پوشش از طرف زنان در جامعه، ميتواند فساد مردان را به دنبال داشته باشد كه سرانجام اين بيمبالاتي، به سستي بنيان خانواده و اجتماع خواهد انجاميد.
پس بهترين، زيباترين و با صفاترين زندگي براي زنان در پرتو سخن پرمغز زهرا عليهاالسلام خلاصه ميشود كه: «صلاح زن در آن است كه نه او مرد بيگانه را ببيند و نه مرد بيگانه او را.»
حضرت زهرا عليهاالسلام همان گونه كه فرمود، طبق آن نيز رفتار كرد. تا آنجا حجاب را رعايت ميكرد كه روزي يكي از مسلمانان به نام «ابن مكتوم» كه نابينا بود، به خانه فاطمه عليهاالسلام آمد. فاطمه از آن اتاق به اتاق ديگري رفت، به او گفتند: ابن مكتوم نابيناست. حضرت فرمود: او نابيناست؛ اما من كه نابينا نيستم...!
از وصيّتهاي فاطمه عليهاالسلام اين بود كه: «پس از مرگ، بدن مرا داخل تابوتي بگذاريد، تا حجم بدنم پيدا نشود.» اين شيوه تا آن زمان مرسوم نبود و اين وصيّت، درسي از عفاف و حجاب و حيا بود كه بانوان بايد آن را مورد توجّه قرار دهند.
اي زن به تو از فاطمه اين گونه خطاب است ارزندهترين زينت زن، حفظ حجاب است
فرمان خدا، قول نبيّ، نصّ كتاب است از بهر زنان افضلِ طاعات، حجاب است
12. انفاق و ايثار
نمونه بارز انفاق و ايثار آن بزرگوار، بخشش «لباس عروسي» به زن فقير، آن هم در شب عروسياست.
هنگامي كه موكب عروس رهسپار خانه علي عليهالسلام بود، زن سائلي پيش آمد، و در برابر عروس اظهار احتياج به لباس نمود. فاطمه عليهاالسلام مظهر تقوا و ايثار، همراهان را به دور خود جمع كرد، و بي درنگ «لباس عروسي» را از تن در آورد و به آن زن فقير بخشيد. حضرت با اين عمل، ديگري را برخود مقدّم داشت. اين عمل وي به قدري جالب و اين فداكاري، به اندازهاي بزرگ است كه تاكنون تاريخ نتوانسته نمونهاي از آن را در خاطره خود ثبت نمايد. آري، زهراي اطهر با همان لباس معمولي به خانه شوهر رفت و سند ايثار در چهره درخشان زندگياش ثبت گرديد.16
فاطمه عليهاالسلام و خانوادهاش، مأواي بيچارگان و نيازمندان بودند. علي عليهالسلام و زهرا سه روز روزه نذر گرفتند و هر سه روز، غذاي افطار خود را به يتيم، مسكين و اسير دادند. خداي متعال در تقدير از اين ايثار خالصانه، كه جز به خاطر خدا انگيزه ديگري نداشت، سوره «هل أتي» را نازل فرمود.
13. فعاليتهاي سياسي ـ اجتماعي
فاطمه عليهاالسلام در برابر مسائل سياسي و اجتماعي جامعه اسلامي، بي تفاوت نبود و پيوسته جبهه حق را ياري ميكرد. در صحنههاي اجتماعي و دفاع از دين و رهبر، حاضر بود. حضرت در جنگ اُحُد شركت داشت و به امدادگري و مداواي زخمهاي رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم مشغول بود. پس از رحلت رسول اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم كه خلافت غصب شد و «فدك» را از او گرفتند، همراه زنان بني هاشم به مسجد آمد و در جمع مسلمانان حاضر، در خطبهاي غرّا كه پشت پرده خواند، از بدعتها، ستمها، حق كشيها، فراموش كردن وصيّت پيامبر و احياي سنّتهاي جاهلي انتقاد كرد.
فاطمه عليهاالسلام در اثبات حق و مقابله با انحراف در رهبري امت اسلامي، از هيچ كوششي فروگذار نكرد و اين امر را تكليف خود دانست. گاهي شبها همراه علي عليهالسلام به در خانه مهاجرين و انصار ميرفت و حمايت از ولايت و وصيت رسول را در يادها زنده ميكرد و آنان را به دفاع از حقّ شوهرش در مسئله خلافت و حقّ خودش فرا ميخواند، اگرچه جز كلامي سرد و بي مهر نميشنيد!
فاطمه عليهاالسلام عنايت ويژهاي به مسئله دفاع از امامت و ولايت امام علي عليهالسلام داشت و به عنوان يك وظيفه اجتماعي در قالبهاي مختلف، روي آن اهتمام و جدّيت ميورزيد. در مسئله «فدك» آن چيزي كه جوهر اصلي كارها و پيگيريهاي حضرت فاطمه عليهاالسلام بود، همان دفاع از «حقّ ولايت حضرت اميرمؤمنان عليهالسلام » بود. حتّي آخرين وصيّت او يعني تشييع، به خاك سپاري و مخفي نگه داشتن قبر هم در واقع تداوم حضور سياسي و اجتماعي حضرت زهرا عليهاالسلام بود. اين وصيّت، ميزان هدفداري و بزرگواري ايشان را نشان ميدهد. تا حضرت زنده بود، علي عليهالسلام حامي نيرومندي داشت. به تعبير بعضي از بزرگان: «به خاطر فاطمه عليهاالسلام ، حُرمت حضرت اميرمؤمنان عليهالسلام را تا حدّي پاس ميداشتند؛ اما پس از شهادت آن مظلومه، علي عليهالسلام تنها و بي پناه و مظلومتر شد.» در يك جمله، فاطمه، فدايي امامت و رهبريت شد.
اينها و نمونههايي ديگر از سيره رفتاري آن بانوي بيهمتا، جلوههاي الگو بودن او براي همه فضيلت خواهان و حق جويان است كه در پي «اُسوه» و سر مشق «چگونه زيستن»اند.
اميد است اين خصلتها و رفتارها، چون تابلويي، پيوسته در برابر ديدگانمان باشد. و اگر همواره آن حضرت را سرمشق و اسوه ميدانيم و معرّفي ميكنيم، «ابعاد الگويي» او را نيز در قالب سيره عملي و رفتاري حضرتش بشناسيم و بشناسانيم. زيرا اين گونه، بهتر ميتوان مَشي و مرام فاطمي را در بستر زندگي و اخلاق عيني پياده كرد.
نكتهها
الف) ناگفته نماند آنچه فاطمه عليهاالسلام را اسوه و نمونه ساخته، كمال انساني اوست و بدين خاطر، متعلّق به عالم انسانيت است.
ارزشهاي انساني، اختصاص به زن يا مرد ندارد و به تبع آن، اسوههاي انساني نيز همين گونهاند.
در يك جمله، فاطمه عليهاالسلام چنان كه اسوه زنان است، اسوه مردان نيز هست. همان گونه كه پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم و امامان عليهمالسلام اين چنيناند.
ب) بايد توجّه داشت كه سنّتهاي الهي و قوانين هستي، كه قواعد حاكم بر زندگي انسان بخشي از آن است، همه ثابت و غير قابل تغييرند. رابطه انسان با خدا و با جامعه و طبيعت، رابطهاي است كه در جوهر خود از اصول ثابتي تبعيت ميكند و قابل تغيير نيست و حضرت زهرا عليهاالسلام به عنوان زني كه عالِم به اين ارزشها بوده و بر طبق موازين الهي و انساني زندگي ميكرده، ميتواند الگوي همه انسانها تا «انتهاي تاريخ» باشد.
به عبارت ديگر، همان طور كه «دين» امر ثابتي است، «الگو»هم ميتواند ثابت و جاودانه باشد؛ لذا زندگي و سلوك آن حضرت همواره براي انسانها «چه در حال و چه در آينده» اسوه و الگوست.
ج) از خصوصيات اسوههاي الهي اين است كه همواره از ساير افراد بشر در مراتب كمال انساني پيشقدم هستند و اين تقدّم به صورتي است كه بشر هرچه در ابعاد مختلف رشد كند، بازهم نميتواند بينياز از آنان باشد. ما انسانها هرچه سعي و تلاش كنيم، به افق فضائل آنان نميرسيم و نميتوانيم در حدود آنان و مانند آنها عمل كنيم، ولي بايد در محدوده توان و استعداد خود در مسير آنان حركت نماييم.
اين كه ميگوييم فاطمه عليهاالسلام يا ساير حضرات معصومان عليهمالسلام الگوي همگانند، بدان معنا نيست كه بايد فاطمه عليهاالسلام يا علي عليهالسلام شد، بلكه مقصود «فاطمهوار بودن و فاطمه گونه زيستن» است... .
در سخني از صادق آل محمّد عليهالسلام آمده است: به خدا سوگند! من شما و روحهايتان و بوي خوشتان را دوست ميدارم. ما را در اين جهت با پرهيزكاري و تلاش خود ياري كنيد. هرگز به ولايت ما نميرسيد جز با كوشش و تقوا. و كسي كه ديگري را به عنوان «امام» و «اسوه» برگزيده است، بايد عملش مطابق با عمل او باشد.17
پديدآورنده:عسگري اسلامپور كريمي ،
پينوشتها:
1. نور / 35.
2. فاطمه در كلام اهل سنّت، ص 343.
3. مناقب آل ابي طالب، ج 3، ص 338.
4. آل عمران / 42؛ اَمالي، صدوق، ص 437.
5. ربيع الابرار، ج 2، ص 104.
6. بحارالانوار، ج 42، ص 31.
7. حجر / 44.
8. اخلاق حضرت فاطمه(س)، ص 17.
9. علل الشرايع، ص 215.
10. نور، / 63.
11. بحارالانوار، ج 43، ص 93.
12. اخلاق حضرت فاطمه(س)، ص 63.
13. احقاق الحق، ج 10، ص 400.
14. سفينةالبحار، ج 1، ص 571.
15. كشف الغمّه، ج 2، ص 92. البته در بعضي از روايات آمده امام حسن(ع) سؤال رسول خدا(ص) را از مادرش پرسيد و زهرا(س) جواب فوق را داد. ر.ك: وسايل الشيعه، ج 2، ص 9.
16.بااقتباسازالوقايعوالحوادث،ملبوبي،ج4،ص186.
17. ارشاد القلوب، ديلمي، ص 101، چ بيروت.