اعلاميه امام خميني به مناسبت تحريم نوروز1342 |
متن اعلاميه امام خميني راجع به تحريم نوروز سال 1342 به نقل از جلد اول صحيفه امام به شرح زير است: بسم الله الرحمن الرحيم انالله و انااليه راجعون روحانيت اسلام امسال عيد ندارد دستگاه حاكمه ايران به احكام مقدسه اسلام تجاوز كرده و به احكام مسلمه قرآن قصد تجاوز دارد، نواميس مسلمين در شرف هتك است و دستگاه جابر با تصويبنامههاي خلاف شرع و قانون اساسي ميخواهد زنهاي عفيف را ننگين و ملت ايران را سرافكنده كند. دستگاه جابر در نظر دارد تساوي حقوق زن و مرد را تصويب و اجرا كند. يعني احكام ضروريه اسلام و قرآن كريم را زير پا بگذارد، يعني دخترهاي هجده ساله را به نظام اجباري ببرد و به سربازخانهها بكشد، يعني با زور سرنيزه دخترهاي جوان عفيف مسلمانان را به مراكز فحشا ببرد. هدف اجانب، قرآن و روحانيت است. دستهاي ناپاك اجانب با دست اين قبيل دولتها قصد دارد قرآن را از ميان بردارد و روحانيت را پايمال كند. ما بايد به نفع يهود امريكا و فلسطين هتك شويم، به زندان برويم، معدوم گرديم، فداي اغراض شوم اجانب شويم. آنها اسلام و روحانيت را براي اجراي مقاصد خود مضر و مانع ميدانند، اين سد بايد به دست دولتهاي مستبد شكسته شود. موجوديت دستگاه، رهين شكستن اين سد است. قرآن و روحانيت بايد سركوب شود. من اين عيد را براي جامعه مسلمين عزا اعلام ميكنم، تا مسلمين را از خطرهايي كه براي قرآن و مملكت قرآن در پيش است آگاه كنم. من به دستگاه جابر اعلام خطر ميكنم. من به خداي تعالي از انقلاب سياه و انقلاب از پايين نگران هستم. دستگاهها با سوء تدبير و با سوءنيت گويي مقدمات آن را فراهم ميكنند. من چاره را در اين ميبينم كه اين دولت مستبد به جرم تخلف از احكام اسلام و تجاوز به قانون اساسي كنار برود و دولتي كه پايبند به احكام اسلام و غمخوار ملت ايران باشد بيايد. بارالها من تكليف فعلي خود را ادا كرم: «اللهم قد بلغت» و اگر زنده ماندم تكليف بعدي خود را به خواست خداوند ادا خواهم كرد. خداوندا، قرآن كريم و ناموس مسلمين را از شر اجانب نجات بده. روحالله الموسوي الخمين |
قسمت اول ، قسمت دوم
فردوسي كه بدون شك مواد شاهنامه خود را معالواسطه از خداينامك و ديگر كتب و رسايل پهلوي اتخاذ كرده، اندر پادشاهي جمشيد گويد:
چو آن كارهاي وي آمد به جاي |
ز جاي مهي بر تر آورد پاي |
به فر كياني يكي سخت ساخت |
چه مايه بدو گوهر اندر نشناخت |
كه چون خواستي ديو برداشتي |
ز هامون به گردون برافراشتي |
چو خورشيد تابان ميان هوا |
نشسته برو شاه فرمانروا |
جهان انجمن شد بر تخت اوي |
از آن بر شده فره بخت اوي |
به جمشيد بر، گوهر افشاندند |
مر آن روز را روز نو خواندند |
سر سال نو، هرمز فروردين |
برآسود از رنج تن، دل ز كين |
به نوروز نو، شاه گيتي فروز |
بر آن تخت بنشست فيروز روز |
بزرگان به شادي بياراستند |
مي و رود و رامشگران خواستند |
چنين جشن فرخ از آن روزگار |
بمانده از آن خسروان يادگار |
از همين داستاني كه بيروني آن را نقل كرده نيك بر ميآيد كه نوروز را به معني «روز نو و تازه» يعني روزي كه سال نو بدان آغاز گردد، ميدانستند. ابوريحان در التفهيم نوشته:
برخي نوشتهاند سبب آنكه اين روز را نوروز خواندند آن بود كه صابيان در روزگار طهمورث پديد آمدند و چون جمشيد با پادشاهي رسيد دين را تازه كرد و چون نوروز روز نوين بود آن را جشن گرفتند و نيز گفتهاند: جم در شهرها ميگرديد و چون خواست به آذربايجان اندر شود بر تختي از زر نشست و مردم به دوش ميبردند و چون فروغ خورشيد برو تابيد و مردم او را بديدند، وي را بزرگ داشته بدان شادي كردند و آن روز را جشن گرفتند و آن روز ميان مردم آئين شد كه به يكديگر شكر دادند.
حسين بن عمرو الرستمي
كه از سرداران مأموران بود از مؤبدان مؤبد خراسان سبب پيدايش نوروز و مهرگان را پرسيد و او علت ايجاد نوروز را چنين شرح داد كه در بطيخه وبائي پديدار گشت و ساكنان آن به ناگزير فرار اختيار كردند ولي مرگ برايشان مستولي شد و همگي بمردند، و چون نخستين روز فرا رسيد خداوند باراني برايشان باريد و آنان را زنده كرد و ايشان به مساكن خود بازگشتند. پس پادشاه آن زمان گفت كه: «اين نوروز است»يعني روز نوين ميباشد و در نتيجه اين روز بدان ناميده شد و مردم آن را مبارك شمرده عيد گرفتند.و نيز گفتهاند: «چون اهريمن بركت را از روي زمين زايل كرد و باد را از وزش انداخت تا درختان خشك شوند و نزديك بود كه عالم كون دچار فساد گردد پس جمشيد به امر خداوند و ارشاد او به ناحيه جنوبي رفت و قصد مقام ابليس و ياران وي كرد، در آنجا مدتي بماند تا اين غائله رفع شد. پس مردم به اعتدال و بركت و فراواني برگشتند و از بلا نجات يافتند و در اين هنگام جم به دنيا بازگشت و در اين روز مانند آفتاب طلوع كرد و نور از او ساطع شد چه او مثل خورشيد نوراني بوده است و از اين روي مردم از دو افتاب تعجب كردند و آنچه چوب خشك بود سبز شد پس مردم گفتند: روز نو.»
ابن البخي در فارسنامه نوشته: «پس (جمشيد) بفرمود تا جمله ملوك و اصحاب اطراف و مردم جهان به اصطخر حاضر شوند چه جمشيد در سراي نو بر تخت خواهد نشستن و جشن ساختن. و همگان بر اين ميعاد آنجا حاضر شدند؛ و طالع نگاه داشت و ان ساعت كه شمس به درجه اعتدال ربيعي رسيد وقت سال گردش، در آن سراي به تخت نشست و تاج بر سر نهاد و همه بزرگان جهان در پيش او بايستادند و جمشيد گفت: بر سبيل خطبه كه ايزد تعالي ارج و بهاء ما تمام گردانيد و تأييد ارزاني داشت و در مقابله اين نعمتها بر خويشتن واجب گردانيديم كه با رعايا عدل و نيكوئي فرمائيم ـ چون اين سخنان بگفت همگان او را دعاي خير گفتند و شاديها كردند و آن روز جشن ساخت و نوروز نام نهاد و آن سال باز نوروز آئين شد ـ و آن روز هرمز از ماه فروردين بود و در آن روز بسيار خيرات فرمود و يك هفته متواتر به نشاط و خرمي مشغول بودند.»
شكي نيست كه همه اين گفتارها افسانهآميز است ولي از تواتر اين اخبار وجه تسميه نوروز و همچنين قدمت (انتساب آن به اعصار آريائي پيش از ظهور زرتشت) آشكار ميگردد.
روزهاي نوروز عامه و خاصه
جشن نوروز فقط در روز اول فروردين ماه برپا نميشده بلكه چندين روز دوام مييافته. ابوريجان در التفهيم، پساز ذكر نخستين روز فروردين، نوشته:
«و آنچه از پس او است پنج روز همه جشنها است و ششم فروردين ماه «نوروز بزرگ» است زيرا كه خسروان بدان پنج روز حقهاي حشم و كروهان بگزاردندي و حاجتها روا كردندي: آنگاه بدين روز ششم خلوت كردندي خاصگان را و اعتقاد پارسيان اندر نوروز نخستين است كه اول روزي است از فرنامه و بدو فلك آغاز گرديدن»
شهمردان رازي در روضة المنجمين نوشته:
«نوروز بزرگ ـ آنچه معروف است آن دانند كه خسروان چون نوروز بودي بر تخت نشسستندي و پنج روز رسم بودي كه حاجت مردم روا كردندي و عطاهاي فراوان دادندي، و چون اين پنج روز به گذشتي به لهو كردن و باده خوردن مشغول شدندي پس از اين روز از اين سبب بزرگ كردندي و گفتهاند كه آن روزي است كه جمشيد مردم را بشارت دادي به بيمرگي و تندرستي و آمرزندگي و گويند كه هم اندر اين روز بود كه كيومرث... ديو را بكشت و بسيار گونه گفتهاند لكن چون درستي آن ندانم بدين اختصار شد.»
برخي در ضمن رسوم درباري، مدت اين جشن را يك ماه دانستهاند و گروهي پنج روز اول را نوروز عامه و بقيه را نوروز خاصه ناميدهاند. بديهي است كه اگر فيالمثل در دربار شاهنشاهان ساساني يك ماه جشن برپا ميشده، اين امر مستلزم آن نبود كه همه مردم يك ماه تمام را جشن بگيرند بلكه در پنج روز اول همگي جشن برپا ميكردند. نوروز خاصه را «نوروز بزرگ» و «جشن بزرگ» و «نوروز ملك» هم خواندهاند.
در پنج روز اول فروردين حقهاي حشم و لشكر را ميگزاردند. و حاجت آنان روا ميكردند و چون نوروز بزرگ ميرسد زندانيان را آزاد و مجرمان را عفو مينمودند و به عشرت ميپرداختند. بنابر قول جاحظ در زمان جمشيد و به گفتارابوريحان بيروني پس از وي و به نظر محققان معاصر به هنگام شاهنشاهي ساسانيان، فروردين ماه به شش بخش تقسيم ميشده كه پنج روز اولي را شاهنشاه به اشراف و پنج روز دوم را به بخشش اموال و دريافت هديههاي نوروز و پنجه سوم را به خدم خود و چهارم را به خواص خويش و پنجم را به لشكريان و ششم را به رعايا اختصاص ميداد.
نخستين پادشاهي كه در دو قسمت نوروز عامه و خاصه را به هم پيوست و همه ايام ما بين آن را جشن گرفت هرمز پسر شاهپور بود.
ادامه دارد...
درباره نوروز در داستان هاي ملي همچنين ببينيد :
نوروز و جمشيد
نوروز و شاهنامه
محمد معين -برگرفته از كتاب ستاره شمال، ياد واره دكتر محمد معين، به كوشش: دكتر كيانوش كياني- محمد حسن اصغر نيا، تهران، 1386
تهيه و تنظيم : بخش ادبيات تبيان
پلنگ صورتي: راستش بهترين خاطره من مربوط به نوروز سالي ميشود كه رنگ صورتي مد شد و يكدفعه تيپم آن لاين ترين و به روزترين تيپ تمام شهر شد! اما حيف كه از آن سال به بعد هر وقت عيد ديدني ميروم همه ميگويند: «وا... اين لباسهاي مد چند سال قبل چيه كه پوشيدي؟ مگه نميداني رنگ مد امسال قرمز يا سفيده؟!» بعد هم شنل قرمزي يا سيندرلا را نشانم ميدهند كه لباسشان مطابق مد روز است!
تمام روزهاي نوروز گذشته براي من خاطره انگيز بوده، چون سال موش بوده! در ضمن ميخواستم به همه بچهها بگويم كه من و تام پشت دوربين دوستان خوبي براي هم هستيم و فقط جلو دوربين توي سرو كله هم ميزنيم و نقشمان را بازي ميكنيم. هر چند كه به نظر من همين كه هيچ سالي به اسم گربهها نامگذاري نشده، يعني ما موشها خيلي مهمتر و زرنگتر از آنها هستيم!
بهترين نوروز براي من سالي بود كه فرد و جرج طلسم مخصوص عيدي گرفتن از بزرگترها را به من ياد دادند... آن سال توانستم از خاله پتونيا و عمو ورنون و حتي دادلي هم عيدي بگيرم! البته فعلاً پولهايم را در بانك جتها پسانداز كردم تا شايد در قرعهكشي يك اژدهاي نروژي برنده شوم!
تعطيلات نوروز به من خيلي خوش ميگذرد چون اين جوليا پندلتون خودخواه ميرود خانهشان و من هم ميتوانم نفس راحتي بكشم... بله؟ در مورد او بيانصافي ميكنم؟ حالا كه اينطور است اميدوارم وقتي در دانشگاه قبول شديد و رفتيد خوابگاه، با او هم اتاقي شويد تا ببينيد من چه ميكشم!
شبهاي عيد براي من پر از خاطره است چون ميتوانم كبريتهايم را كه مردم براي روشن كردن شمعهاي سفره هفتسينشان نياز دارند، به قيمت خوبي (البته با در نظر گرفتن سود عادلانه بر اساس افزايش نرخ تورم سالانه!) بفروشم و تعطيلات نوروز به مسافرت بروم!
بهترين خاطره من به شب چهارشنبه سوري پارسال مربوط ميشود كه وقتي شنل قرمزي از روي آتش پريد گوشه شنلش سوخت دل من حسابي خنك شد!
همان طور كه از نام فاميل من مشخص است، در ديد و بازديدهاي نوروزي عاشق خوردن شيريني و قند و نبات هستم ولي متاسفانه چند وقت پيش مرض قند گرفتم و مجبورم هرجا كه براي عيد ديدني ميروم فقط سبزههاي سفره هفتسينشان را بخورم!
زماني كه در سفرهاي طولانيام به دور دنيا وارد ايران شدم روز سيزدهبدر بود و به دعوت يك خانواده مهمان دوست ايراني براي در كردن سيزدهبدر به اوشان فشم رفتم و همراه آنها كاهو سكنجبين و كباب چنجه و تخمه آفتاب گردان خوردم. اين بهترين خاطره من از سفرهايم به دور دنيا بود!
نوشته: مريم شكراني
تنظيم براي تبيان: مريم فروزان كيا