معرفی وبلاگ
با سلام خدمت دوستان تبلاگنویس من تصمیم گرفتم چون در اواخر سال 91 هستیم وآستانه عید نوروز سال 92:بر آن شدم تا باایجاد این تبلاگ درباره نوروز ایرانیان هم به این سنت ایرانی بپردازیم وهم ارزیابی کنیم سال تولید ملی وسالی که قرار است رهبرمان آن را نامگذاری کند :امید است که بتوانم با ایجاد این تبلاگ به شما دوستان کمک کنم سخنی از رهبر عزیزم درباره نوروز: به نظر من آن‌چه كه ملت ایران در باب عید نوروز انجام داده است، یكى از زیباترین و شایسته‌ترین كارهایى است كه مى‌شود با یك مراسم تاریخى و سنّتى انجام داد. اوّلِ سال شمسى ما ایرانی‌ها، - یعنى اوّل بهار - عید نوروز است. اوّلاً ملت ایران افتخار دارد كه سال شمسى او هم سال هجرى است؛ یعنى هم‌چنان‌كه سال قمرى ما - كه سال 1418 است - از مبدأ هجرت خاتم الانبیاء علیه و على آله الصّلاة والسّلام است، سال شمسى ما هم از مبدأ هجرت است. بقیه‌ى ملت‌هاى مسلمان براى سال شمسى خود، از سال میلادى استفاده مى‌كنند؛ ولى ما ایرانی‌ها، هجرت نبىّ اكرم را، هم مبدأ سال قمرى قرار دادیم، هم مبدأ سال شمسى. با ما همرا باشید
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 269231
تعداد نوشته ها : 182
تعداد نظرات : 3
Rss
طراح قالب
zekrollaei92:zahrazekrollaei

سال حماسه اقتصادي و سياسي


رهبر انقلاب در پيامي به مناسبت آغاز سال 1392، با اشاره به حركت رو به جلوي ملت ايران در سال گذشته بويژه در مواجهه اقتصادي و سياسي با جهان استكبار، چشم انداز سال 92 را اميدوارانه و همراه با پيشرفت و تحرك و ورزيدگي و حضور جهادي ملت ايران در عرصه هاي سياسي و اقتصادي دانستند و تاكيد كردند: با اين نگاه، سال 92 را «سال حماسه ي سياسي و حماسه ي اقتصادي» نامگذاري مي‌كنيم.

 


پيام نوروزي رهبر

 

"حماسه" ركن اصلي و كليد واژه اصلي پيام نوروزي رهبر معظم انقلاب در سال 1392 است. در واقع  نگاه اصلي رهبر معظم انقلاب در سال جديد ايجاد يك حركت عظيم در دو حوزه "اقتصاد" و "سياست" مي باشد.  كلمه حماسه در لغت گونه‌اي از آثار است كه به توصيف اعمال پهلواني و افتخارات و بزرگي‌هاي ملي  يا فردي مي‌پردازد.  حماسه همواره با شگفتي و حوادث خارق العاده روبرو است.  در واقع ، چشم انداز آينده نظام و كشور در سال آينده  از نگاه رهبر معظم انقلاب ايجاد افتخار آفريني  و انجام حركتهاي عظيم و تاثير گذار در حوزه هاي اقتصاد و سياست همراه است. 

رويكرد حماسي بدين معناست كه  صرف يك حركت معمول و عادي  در حوزه هاي مزبور كفايت نكرده و لازم است  با انرژي بيشتر اقدامات لازم در دو حوزه اقتصاد و سياست انجام شود. البته مي بايست به اين امر توجه كرد كه در اين حماسه هيچ شخص يا قهرمان فردي نمي تواند متكفل امر شود، بلكه اين حماسه آفريني به آحاد ملت مرتبط است و تك تك مردم ايران قهرمانان اين حماسه خواهند بود.

در واقع نگاه اصلي رهبر معظم انقلاب در سال جديد ايجاد يك حركت عظيم در دو حوزه "اقتصاد" و "سياست" مي باشد. كلمه حماسه در لغت گونه‌اي از آثار است كه به توصيف اعمال پهلواني و افتخارات و بزرگي‌هاي ملي يا فردي مي‌پردازد. حماسه همواره با شگفتي و حوادث خارق العاده روبرو است. در واقع ، چشم انداز آينده نظام و كشور در سال آينده از نگاه رهبر معظم انقلاب ايجاد افتخار آفريني و انجام حركتهاي عظيم و تاثير گذار در حوزه هاي اقتصاد و سياست همراه است.

مهم ترين نكته در حوزه اقتصاد تداوم و تاكيد بيشتر بر  توليد ملي است.  اگر چه سال گذشته سال توليد ملي  بود و مي بايست به عنوان شعار اصلي سال به امر توليد ملي توجه بيشتري مي شد ، اما با توجه به برخي سو مديريتها، ضعف دربرنامه ريزي ها و دشمني غرب و تحريمها برخي نواقص در اين حوزه بروز نمود. البته حمايت از توليد ملي صرفا يك امر يكساله نيست. بلكه مي تواند يك سال به عنوان زمينه اصلي حمايت از توليد ملي در امر سياست گذاري و قانون گذاري مد نظر قرار گيرد. اما در سالهاي بعد به اين امر به شكل عملي توجه گردد. بر همين مبنا است كه كه رهبر معظم انقلاب فرمودند:

   "در عرصه‌ي اقتصاد، به توليد ملي بايد توجه شود؛ همچنان كه در شعار سال گذشته بود. البته كارهائي هم انجام گرفت؛ منتها ترويج توليد ملي و حمايت از كار و سرمايه‌ي ايراني، يك مسئله‌ي بلند‌مدت است؛ در يك سال به سرانجام نميرسد. خوشبختانه در نيمه‌ي دوم سال 91 سياستهاي توليد ملي تصويب شد و ابلاغ شد -يعني در واقع اين كار ريل‌گذاري شد- كه بر اساس آن، مجلس و دولت ميتوانند برنامه‌ريزي كنند و حركت خوبي را آغاز كنند و ان‌شاءالله با همت بلند و با پشتكار پيش بروند."

لذا مساله اصلي براي دولت فعلي به شكل كوتاه مدت و به شكل اساسي براي دولت آينده ايجاد زمينه هاي تسهيل توليد ملي و رشد آن در راستاي اقتصاد مقاومتي و كاهش آثار تحريمها است.

بر اين اساس براي تحقق سال "سال حماسه‌ي سياسي و حماسه‌ي اقتصادي" صرفا برنامه ريزي و عمل دست اندركاران دولتي و قانون گذار كفايت نمي كند. بلكه مي بايست براي ايجاد اين حماسه زمينه حضور فعالانه، مشاركت گرايانه، پرشور و واقعي مردم در دو حوزه اقتصاد و سياست فراهم گردد.

 حوزه دوم مورد بحث عرصه سياست است. سال آينده سال انتخابات رياست جمهوري است. رهبر معظم انقلاب اسلامي در اين باره فرمودند:

"در زمينه‌ي امور سياسي، كار بزرگ سال 92، انتخابات رياست جمهوري است؛ كه در واقع مقدرات اجرائي و سياسي، و  به يك معنا مقدرات عمومي كشور را براي چهار سال آينده برنامه‌ريزي ميكند. ان‌شاءالله  مردم با حضور خودشان در اين ميدان هم خواهند توانست آينده‌ي نيكي را براي كشور و براي خودشان رقم بزنند"

براي ايجاد حماسه انتخاباتي، پيش زمينه ها و شرايط مختلفي مورد نياز است. وجود فضاي رقابتي سالم، رعايت اخلاق انتخاباتي و وجود نامزدهاي متنوع با برنامه هاي مختلف و كارآمد ميل به مشاركت در ميان مردم را بالاتر خواهد برد و حضور حماسي آنها را در پي خواهد داشت.  در جريانات پس از انتخابات سال 1388 و حوادث تلخ پس از آن و  سو استفاده فتنه گران و رسانه هاي بيگانه ، چشمهاي رسانه ها و افكار عمومي به اين انتخابات دوخته شده است. مسلما  با حضور گسترده و عظيم مردم، دولتي با پشتوانه بالا را به وجود آمده كه دربرابر دول غربي در جريان مذاكرات اتمي با دست بالا حضور خواهد يافت.  به علاوه حضور حماسي مردم  به افكار عمومي جهان نشان مي دهد، ساز و كارهاي مردم سالاري ديني با بالندگي مي تواند تداوم يافته و جمهوريت را در عين اسلاميت عينيت بخشد.

نكته مهم در زمينه ايجاد حركت حماسي روحيه جهادي است.  حضرت آيت الله خامنه اي در باره اهميت روحيه جهادي چنين فرمودند:

"البته لازم است هم در زمينه‌ي اقتصاد، هم در زمينه‌ي سياست، حضور مردم حضور جهادي باشد. با حماسه و با شور بايد  وارد شد، با همت بلند و نگاه اميدوارانه بايد وارد شد، با دل پر اميد و پر نشاط بايد وارد ميدانها شد و با حماسه‌آفريني بايد  به اهداف خود رسيد."

بر اين اساس براي تحقق سال "سال حماسه‌ي سياسي و حماسه‌ي اقتصادي" صرفا برنامه ريزي و عمل دست اندركاران دولتي  و قانون گذار كفايت نمي كند. بلكه مي بايست براي ايجاد اين حماسه  زمينه حضور فعالانه، مشاركت گرايانه، پرشور و واقعي مردم در دو حوزه اقتصاد و سياست فراهم گردد.

يوسف قاضي زاده

بخش سياست تبيان

دسته ها : نوروز ورهبري
چهارشنبه سیم 12 1391 23:9

عيد نوروز 1392بر شما مسلمانان وايراني ها گرامي باد

چهارشنبه سیم 12 1391 11:13
نوروز و هنر

منبع:سايت شهيد آويني


در زندگي مردمان روزگاران پيشين، چيزي به نام هنر، كه تنها هنر باشد، شناخته نبوده، و هنر جدا از زندگي ، معنا و مفهومي نداشت. شكل بهتر، زيباتر و نيرومند تر هر پديده با صفت هنر وهنري، توصيف مي شد، و هنر در خوبي، زيبايي و قدرت متجلي مي گرديد. و اين هر سه، سه معيار و سه اصل بنيادين در هنري توصيف شدن هر پديده بود.
در سرزمين ماه، و در سرزمين هاي حوزه فرهنگ ايراني و ديگر سرزمين هاي شرقي، هنر، جايگاه اهورايي و خدايي نيز پيدا كرد. در هستي شناسي و جهان بيني ايراني، از عرصه هاي سه گانه هنر، تنها قدرت و آن هم به ميزاني و تا به زماني، از آن اهريمن و نيروهاي اهريمني مي توانست باشد.
اما زيبايي و نيكي كه دو صورت از ماهيتي يگانه اند، تنها مي توانستند اهورايي و خدايي باشند. در جهان ايراني، آنچه كه در زندگي انسان، نيك بود، از جلوه هاي آفرينش نيك به شمار مي آمد و از زيبايي به حد كمال بهره داشت. توصيف اردويسور آناهيتا در آبان يشت نمونه برجسته اي از اين گونه است، وهمه آنچه هنري بود، چنين بود.
دربرابر، آنچه اهريمي بود، زشت بود، سرشت پليد داشت، و هر اندازه نيرومند بود، از زيبايي و نيكي بهره نداشت. بنابر اين اهريمن و عناصر اهريمني، نمي توانستند جايگاه هنري داشته باشند. هنر، چه در عرصه هاي قدسي و چه عرصه هاي زيستي مردمان جايي براي اهريمن وهر آنچه اهريمني بود، نداشت.
آيين ها ومراسم نيز در شكل هاي گوناگون خود، با ياد و براي زنده كردن و زنده نگهداشتن نيكي ها پديد آمدند. در هيچ آئيني، بدي و زشتي را پاس نداشته اند. اصل و بن همه آيين ها نيايش و ستايش زيبايي و نيكي و آرزوي دور داشتن زشتي و پليدي است.

ماه و خورشيد هم ، اين آئينه مي گردانند. چرا كه پديد آوردنده نورند و زدانيده تاريكي، كه نهفتن گاه زشتي و پليدي است. حتي در پاره اي باورهاي كهن مردم ما، « ماه» به اين لحاظ كه دنياي تاريكي را روشن مي كند از خورشيد ارجمندتر است. و آتش نيز چنين جايگاهي دارد و شمع و چراغ و هر آنچه كه زداينده تاريكي، است و همه آيين هايي كه بر اين پايه برپا مي شوند.

بنابر اين بن مايه و جانمايه نيكي، كه زيبايي را نيز در خود نهفته دارد، وجه مشترك هنرها و آيين ها است. از اين رو هميشه ، هنرها در قالب آيين هاي گوناگون سوك و سور، نيايش ، شكر گزاري، گذار و جز اين ها، رخ مي نمايند، و رسم و آيين هر اندازه فراگيرتر و بزرگتر باشد وهر اندازه با عرصه هاي گوناگون زندگي بيشتر پيوند بخورد، و با رابطه هاي انسان و محيط در عرصه هاي طبيعي، انسان ساخت، فراطبيعي بيشتر مربوط باشد،زمينه هاي بروز هنر، در آن بيشتر است و ظرفيت بيشتري براي بروز هنرها دارد. نوروز چنين بود، و چنين هست.

نوروز، در سرزمين ما و در تاريخ ما و در همه سرزمين هايي كه مردمانش با ما تبار مشترك و جهان بيني و آيين هاي مشترك و همسان دارند و جشن آفرينش انسان و باز آفريني طبيعت و جشن بزرگ شگفتگي و نوزايي بوده است و هنوز هم هست.

در نوروز هر كس مي خواهد تا آنجا كه در توان دارد، در هر چيز ودر هر كار بهترين ها را پديد آورد، و نيكي ها را در بهترين و زيباترين قالب و با بهتريم آرزوها، بنماياند.
و چنين بود كه نوروز با زايش هنر توام شد. و چنين بود كه هنرهايي از گونه نمايش، موسيقي، آواز، سخنوري، شعر ، سرود، نگارگري وهنرهاي دستي، چه در سطح محلي و چه در سطح ملي در گستره جهان ايراني همه از نوروز متاثر بودند و در كنش متقابل خود با نوروز، بر آن اثر داشته اند و در استمرار نوروز تا به زمانه ما، همچنان با آن همراهند .   

دوشنبه بیست و هشتم 12 1391 22:53
نوروز در روايات شيعه و در كتاب التاج جاحظ بصري

منبع:سايت شهيد آويني

الف – در روايات شيعه

پيوسته اين پرسش براي جستجوگري كه به فلسفه اعياد تا عمق تاريخ كهن به كنكاش مي پردازد مطرح است كه نوروز چرا مقدس است؟ و قداست آن از چه چيزي مايه مي گيرد و اينكه در پيش از اسلام زردشتيان و ايرانيان اين عيد را با شكوه زيادي برگزار مي كردند و همراه باراز و نياز و دعا و مراسم ويژه انجام مي گرفت و با مذهب زرتشتي گره خورده بود و بهار و رستاخيز را نيز نشانگر بود، فلسفه وجوديش چه بود. پس از اسلام نيز در ايران و برخي از كشورهاي اسلامي اين قداست همچنان استمرار يافت و تداوم خود را حفظ نمود تا جايي كه وارد حوزه احاديث و روايات ديني شده و بابي به نام باب النيروز در مباحث عيد شناسي مفتوح گشته و به اعمال و آداب آن توجه خاص شد چه رمز و رازي در نوروز نهفته بود كه در اين روايات به تثبيت نوروز انجاميد.
حقير با توجه به مطالعاتي كه در زمينه قرآن شناسي داشته همواره به نكات و مباحثي كه به تثبيت و تصديق اديان پيش از مبعث حضرت محمد ( ص ) در قرآن كريم اشارت رفته است توجه ويژه اي  داشته و قرآن نيز آيات عديده اي را به تصديق بمالديه اهل الكتاب اختصاص داده است كه در دين شناسي حايز اهميت هستند. قرآن هيچگاه در مورد اديان صاحب كتاب، خط بطلان نهايي نكشيد و نه تنها اين كار را نكرد بلكه تصديق صريح نمود و جاي بسي تاسف است كه هنوز كتابي منتشر نشده كه موارد تصديق تورات و انجيل و زبور و كتابهاي عهد عتيق و عهد جديد و نيز اوستاي زرتشت را گرد آوري و تدوين كند حال آن كه موارد مشترك بسياري، مضامين اين كتابها با قرآن داشته كه مي توان همه را مشخص و جمع آوري نمود و ميزان تصديق را كه قرآن كريم به آن ناطق است، دريافت.
در قرآن كريم يكبار از مجوس ( زردتشتيان ) در رديف صاحبان كتاب يا اهل الكتاب، ياد شده كه قابل تامل بوده و آن در سوره مباركه  حج ( ايه 17 ) است كه مي فرمايد: " ان الذين آمنوا و الذين هادوا و الصابءين و النصاري و المجوس، و الذين اشركوا ان الله يفصل بينهم يوم القيامه ان الله علي كل شي شهيد )
يعني : همانا خدا روز رستاخيز ميان كساني كه ايمان آورده اند و يهوديان و صابءين و مسيحيان و زرتشتيان و كساني كه شرك ورزيدند حكم مي كند، به راستي خدا بر همه چيز گواه است.
آنچه شگفت انگيز است و يكي از افتخارات ايرانيان محسوب مي شود اين است كه خاستگاه دين زرتشتي ايران زمين بوده كه در قرآن تحت عنوان " مجوس" از آنان در رديف " اهل الكتاب " نام برده است و اين ويژگي را هيچكدام از اقوام اروپايي و آسيايي و افريقايي و شرق دور دارا نمي باشند كه دينشان در كتاب آسماني قرآن به رسميت شناخته شود و به ويژه سنت نبوي نيز مطابق نص صريح حديث بر اكرم ( ص ) مسلمين را مكلف كرد مانند اهل كتاب با زرتشتيان ) بري داشتند كه كشتند و علاوه بر آن در صحاح سته احدايث زيادي آمده كه از مجوس همچون اهل كتاب جزيه مي گرفتند و درمنابع بسيار معتبر همچون سنن سعيد بن منصور و مسند امام احمد بن حنبل و الام شافعي و صحيح بخاري و مسند طيالسي و سنن كبراي بيهقي و اموال ابو عبيد و روض الانف سهيلي و روايات و گزارش هايي آنده مبني بر اهل كتاب بودن " زدتشتيان " و داشتن پيامبري صاحب كتاب ( يعني حضرت زرتشت ) كه اين روايات از جهت اينكه در كهن ترين منابع ثبت و ضبط شده بسيار مورد اعتماد بوده و افتخاري براي ايراني محسوب مي شود كه آخرين دين الهي به تثبيت و تاييد آنان و پيامبر شان و كتابشان پرداخته باشد. حتي سعيد بن منصور در سنن خود از عبدالرحمان اين عوف ( صحابي مشهور) گواهي آورده كه پيامبر اكرم ( ص ) از مجوسيان ناحيه هجر ( شرق عربستان سعودي ) جزيه گرفته است.
در كتب حديث و كتب فقهي و كتب " الاموال " مفصل به مسايل اهل كتاب بودن مجوسيان ( زرتشتيان ) استدلال شده و در مباحث جزيه به آنها تصريح شده است كه نياز به عرضه آنها نيست و در مقاله نيز دنبال اين نيستيم  كه اين موضوع را در روايات اهل سنت آثار فقهي آنان بررسي كنيم، آنچه در مقاله كوتاه مقصود و منظور است عرضه رواياتي است كه از سوي شيعه و از قول امامان بزرگوار در تاييد و تثبيت  " نوروز " و آداب و اعمال آن آمده است.
در نخستين كه زرتشتيان اهل كتابند و حضرت زرتشت بري در رديف هزاران بري الهي بوده، در منابع شيعي نيز روايات و اقوال زياد است و حتي حضرت زرتشت ظهور بر اكرم ( ص) و باقي ماندن شريعت وي تا روز قيامت را نيز پيش بيني كرده است. سيد ابن طاووس ( 589-664 ) كه از علماي برجسته اماميه محسوب مي شود و داراي تاليفات كثيري است و به اتفاق اعلام شيعه از با تقواترين انسان هاي دوره خود بوده است و در كتاب الملاحم و الفتن " ( فصل 27 ) از قول ابومعشر مي گويد: جاماسب و زرتشت در هزار سال قبل از بعثت پيغمبر ( ص ) حكم كرده اند كه طالع قرآن ( نشان مي دهد ) كه شريعت رسول الله ( ص ) تا روز قيامت باقي خواهد بود.
در بين زرتشتيان پيش از اسلام دو عيد بسيار مبارك و مشهور بود يكي عيد نوروز و ديگري مهرگان ( مهرجان ) بدون گمان در اديان اعياد همراه با اعمال مذهبي برگزار مي شده است و چون دين حضرت زرتشت نيز داراي اعيادي مقدس همچون نوروز بوده اند ( مانند دين مقدس اسلام كه دو عيد فطر و قربان مهم ترين و برجسته ترين اعياد ديني مسلمانانت محسوب مي شوند ) اعمال و آداب ويژه اي داشته است كه در كتابهايي كه از پهلوي به پارسي و عربي

ترجمه

شده و يا در آداب و مراسم برگزاري اين آيين در نزد زرتشتيان و بقيه ايرانيان مسلمان كه به صورت سنتي و شفاهي آن را حفظ كرده اند باقي مانده است، كه براي نمونه برخي از آن آداب در نوروزنامه ها و كتاب هايي همچون كتاب التاج " " جاحظ بصري " انژاس يافته است كه بعدها برخي از خلفاي عباسي نيز تحت تاثير آثار ايراني به قداست اين جشن توجه داشته ومراسمي را نيز به پاس آن برگزار مي كرده اند و فلسفه و رمز اين كه چرا در روايات شيعه اين اندازه به اين عيد توجه شده است ريشه در اعتقادات ديني و باور به " اهل الكتاب " بودن زرتشتيان و دريافت ارزش و اهميت اين عيد ديني بوده كه از پيش از اسلام بر جاي مانده است. اگر اين عيد صبغه ديني آن غلبه نداشت ( همچون عيد فطر و عيد قربان ) و قداستي به عنوان يكي از اعياد دين زرتشت مورد توجه نبود هيچگاه اين احاديث با اين صراحت در مورد آن روايت نمي شد، لذا جاي بسي تامل دارد كه اين روايات را مورد بررسي قرار داد و حداقل فهرستي از آنها تهيه نمود تا بتوان بعدها به تحليل علمي آنها پرداخت . و اگر حضرت امام صادق( ع ) به يكي از ياران خود فرموده اند: نوروز روزي است كه خداوند از بندگانش پيمان گرفت كه او را بپرستند و او را شريك و انبازي نگيرند به پيامبران و راهنمايان او بگروند و به پيشوايان دين ايمان بياورند و همان روزي است كه آفتاب در آن طلوع كرد و بادها وزيدن گرفت. زمين در آن شكوفا و درخشان شد. همان روزي است كه كشتي نوح در كوه آرام گرفت. همان روزي است كه پيامبر خدا امير المومنين علي ( ع ) را بر دوش گرفت تا بت هاي قريش را در كعبه به زير افكند و بتان را خرد كنند. چنانكه ابراهيم نيز اين كار را كرد.
تمام اين ويژگي ها نشان مي دهد كه نوروز محتواي ديني به خصوصي داشته است. اينك جا دارد رواياتي كه پيش از علامه مجلسي در كتب معتبر روايي شيعه آمده نقل كينم . همه مي دانند كه كتب اربعه شيعه از نظر اعتبار و ارزش همچون صحاح سته نزد اهل سنت است و لذا روايات مندرج در كتب چهار گانه شيعه يعني : كافي شيخ كليني، من لايحضره الفقيه شيخ صدوق، تهذيب الاحكام و الاستبصار شيخ طوسي، از حيث وارد شدن در اين منابع اهميت ويژه دارند و پس از جرح و تعديل آنها مي تواند مصدر فتوا و احكام و باورها باشد . رواياتي كه در سه كتاب از كتب چهار گانه حديث شيعه آمده چنين است:
1- با لفظ نوروز يكبار اين روايات آمده است:
- يوم ... النوروز اهدوااليه الشيء
اين روايت در تهذيب الاحكام طوسي جلد 6 ( ص 378، سطر 11 ) ثبت و ضبط شده است.
2- با لفظ الءيروز چهار بار روايات زير نقل شده است
يا اميرالمومنين اليوم النيروز        ( من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، جلد 3، ص 300، سطر4 )
فاذا كان يوم المهرجان اوالنيروز...      ( الكافي شيخ كليني ، ج 5، ص141، سطر 6 )
يوم المهرجان و النيروز اهدوااليه الشيء( من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 3، ص300، سطر 13 )
اتي علي بهديه النيروز فقال ما هذا؟(  من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 3، ص300، سطر  3 )
3- با لفظ " نيروزا " يك بار در روايت منقول است:
اصنعوالناكل يوم نيروزا            (من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 3، ص300، سطر 4 )
4- با لفظ نيروزنا يك بار در روايت منقول است:
نيروزنا كل يوم                (من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 3، ص300، سطر  5 )
نكته قابل توجه در اين است كه بيشتر اين روايات در كتاب من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق آمده كه روايات اين كتاب نسبت به ساير كتب اربعه از اعتبار وارزش بيشترين برخوردار است به ويژه كه شيخ صدوق در آن كتاب بيشتر به روايات فقهي و علمي عنايت داشته است و علاوه بر آن روايات اين با منابع حديث اهل سنت از نظر مضمون و محتوا و حتي الفاظ اشتراك چشمگيري نسبت به ساير كتابهاي حديث شيعه دارد.
اينك در پايان مقاله به روايت مشهور معلي بن خنيس پرداخته و از قول حاج شيخ عباس قمي در مفاتيح الجنان ( فصل 11 ) اعمال عيد توروز را بنابر تعليم امام جعفر صادق ( ع ) به معلي بن خنيس نقل مي كنيم :
و اما اعمال عيد نوروز: پس چنان است كه حضرت صادق ( عليه ااسلام ) به معلي بن خنيس فرموده كه:
1-               چون روز نوروز شود غسل كن،
2-               و پاكيزه ترين جامه هاي خود را بپوش،
3-               و به بهترين بوهاي خوش خود را خوشبو گردان،
4-               و در آن روز روزه بدار،
5-               پس چون از نماز پيشين و پسين و نافله هاي آن فارغ شوي چهار ركعت نماز بگذار يعني دو ركعت به يك سلام، و در ركعت اول بعد از حمد ده مرتبه سوره انا انزالناه بخوان، و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه " قل يا ايهاالكافرون " و در ركعت سيم بعد از حمد ده مرتبه سوره " قل خو الله احد " و در ركعت چهارم بعد از حمد ده مرتبه " قل اعوذ برب الفلق " و " قل اعوذ برب الناس " بخوان و بعد از نماز به سجده شكر برو و اين دعا بخوان:
" اللهم صل علي محمد و آل محمد آلا وصياء المرضيين و علي جميع انبياءك و رسلك با فضل صلواتك و بارك عليهم با فضل بركاتك و صل علي ارواحهم و اجسادهم، اللهم بارك علي محمد و آل محمد و بارك لنا في يومنا هذاالذي فضلته و كرمته و شرفته و عظمت خطره ، اللهم بارك لي فيما انعمت به علي حتي لا اشكر احدا" غيرك و وسع علي في رزقي يا ذاالجلال و الا كرام، اللهم ما غاب عني فلا يعيبن عني عونك و حفظك و ما فقدت من شي فلاتفقد ني عونك عليه حتي لا اتكلف ما لا احتاج اليه يا ذا الجلال و الا كرام :
بار خداي بر محمد و آل محمد اوصياء پسنديده رحمت فرست و هم بر همه پيامبران و فرستادگانت به بهترين رحمت هايت و بركت ده برايشان به بهترين بركاتت و بر جسم و جانشان رحمت فرست، بارخدايا برمحمد و آل محمد بركت ده و به ما در اين روزي كه بر تريش دادي و گراميش نمودي و شرافت و بزرگيش بخشيدي بركت ده، بار خدايا مرا در آنچه بر من انعام كردي بركت ببخش تا به غير از تو ديگري را سپاس نكنم و در روزيم گشايش و وسعت ده اي صاحب جلال و بزرگواري، بار خدايا هر چه از من نهان باشد. پس كمك و نگهداري تو از من نهان مباد و هر چيز را گم كنم پس مبادا گمم كني ياريت را تا به رنج و زحمت نيفتم براي آنچه محتاج آن نيستم اي صاحب جلالت و بزرگواري سپس حاج شيخ عباس قمي مي نويسد: چون چنين كني گناهان پنجاه ساله تو آمرزيده شود و بسيار بگو يا ذالجلال و الاكرام .

ب: در كتاب التاج جا حظ بصري

در خصوص انتقال فرهنگ و علوم ايراني به دنياي عرب و اسلام كتب و رسالات بسيار اندك است و البته مقالاتي نگاشته شده به طور پراكنده و بخشي از اين " انتقال " را در آثار و متون عربي نشان داده اند. از سوي ديگر تاثير فرهنگ اسلامي و مسلمانان و عرب بر ايرانيان نيز چشمگير بوده و تا كنون در اين حوزه كتب و رسالاتي نگاشته شده و به چاپ رسيده است. آنچه در اين مقاله در پي نگارش آن هستيم نشان دادن گوشه اي از " انتقال " فرهنگ و علوم ايراني در دوره نهضت است كه در كتاب التاج جاحظ بصري متجلي و متبلور شده است.
جاحظ ابو عثمان عمر و بن بحرين محبوب كناني در فاصله سال هاي بين 150 تا 160 ق در بصره متولد شد و مرگش را در 255 ق نوشته اند. تولد وي مصادف با اوايل جلوس مهدي عباسي بوده و دوران كودكي و نوجواني و بلوغ عقلي و فكري و پرورش علمي و ادبيش را همزمان با خلافت مهدي ( 158 – 169 ) هادي ( 169 – 170 ) هارون الرشيد ( 17093)  امين ( 193-298 ) گذرانده است. در اين دوران، خلافت عباسيان تحكيم مي يابد و عناصر نژادي مختلف از مسلمانان اين امكان را به دست مي آورند كه شخصيت خود بنمايانند و نقش هاي برجسته در سياست، جنگ ، دانش و مديريت ايفا نمايند. در اين دوران شاهد رشد و توسعه شهر نشيني، فرهنگي ، سياسي هستيم . عوامل گوناگوني در اين تحول بخشيدن فرهنگ جديد موثر افتاد كه از جمله يكي اختلاط فرهنگ هاي گوناگون وتعاطي و تقابل افكار و ايجاد وسعت انديشگي و تموج فكري در انديشمندان، دو ديگر پيدايش و مطرح شدن مضامين و موضوعات نوين زندگي شهري در شعر ونثر، سه ديگر ارتقاي شيوه تاليف و تصنيف بر اثر آشنايي مسلمانان با آثار

ترجمه

شده از پهلوي و سرياني و هندي و به ويژه يوناني كه روش منطقي و نظم و ترتيب و نحوه ورود و خروج در مطلب ، و اساسا" مقولات تفكر و تحقيق را در اختيار خوانندگان قرار مي داد.قرن دوم و سوم هجري يعني دوره حيات و زندگي جاحظ عصر نضج فرهنگ اسلامي و يكي از مقاطع عالي تاريخ فرهنگ انساني است و آن محصول همياري و همكاري بي نظير همه اقوام و ملل قلمر و خلافت اعم از مسلمان و ذمي بود و يكي از پرورش يافتگان عصر تجدد فرهنگي و فعالان دوره تضج فرهنگي اسلام " جاحظ " است.
جاحظ در حدود 360 تاليف از خود باقي گذاشته كه سبط ابن جوزي تقريبا" تمام آنها را در بغداد در آرامگاه امام ابوحنيفه نعمان ديده است. از آثاري كه جاحظ در آن به انژاس فرهنگ و آداب ايرانيان پرداخته " كتاب التاج " يا " كتاب التاج في اخلاق الملوك " است. اين كتاب به " اخلاق الملوك " نيز شهرت دارد. جاحظ كتاب را در دوران و روزگاري كه بغداد مركز خلافت و دارالسلام و قبه الاسلام بود تاليف نمود. برخي در انتساب اين كتاب به جاحظ ترديد كرده اند  همچنان كه رشر(Rescher) و ريختر ( Richter) و سندوبي نظر داده اند: ( آن كتاب به غلط به جاحظ بسته شد، و در واقع اثر يكي از معاصران جاحظ است كه به فتح بن خاقان ولي نعمت جاحظ تقديم كرده و از نظر سبك نوشتار و انديشگي باكار جاحظ سازگاري ندارد"

اينك ما در صدد اثبات اين كتاب به جاحظ و رد اين نظريات نيستيم زيرا در خود كتاب با كمال و وضوح ثابت مي كند كه تاليف جاحظ است و دهها دليل بر اين امر گواهي مي دهند.
جاحظ بصري قسمت مهمي از قوانين و نظامات و روسم خلافت عباسي را كه با آن معاصر بود و خود در آنها تحقيق و رسيدگي كرده و يا در آن دوره كه مي زيسته متعارف و معمول بوده است، در اين كتاب ذكر كرده است. اين كتاب را جاحظ آيينه اي قرار داده كه مجالس و منظره ها و جشن هاي رسمي و باورهاي عمومي خلفا وشاهان و بزرگان در آن با كمال و وضوح نمايان است. علاوه بر اين ، در اين كتاب بسياري از روش ها و عادات شاهانه و تزيينات و اوضاع سياسي گنجانيده شده كه پس از شروع دوران حكمفرمايي اسلام و مسلم شدن و قدرت سياسي و ديني براي مسلمين، اعراب قسمتي از آنها را از ايرانيان اقتباس كرده اند. ما به وسيله اين كتاب مي توانيم به اندازه تاثير مهمي كه تمدن ايراني در دوره عباسيان در تمدن دوره اسلامي داشته است پي ببريم. اين تاثير به حدي بوده كه خود جاحظ در اين كتاب بيشتر اوقات مقصود و روش خود را فراموش كرده و به شرح بعضي از عادات ايرانيان و رسوم و آيين هاي پيشين آنها پرداخته و به طوري از آنها ياد كرده كه گويي در آن دوران معمول و متداول بوده در صورتي كه برخي از آنها رسوم و عاداتي بودند كه ممكن نبوده تحت حكم اسلام در آيند و يا با آن موافقت داشته باشند. عبارات ومطالب اين كتاب به ما مي فهماند بر اينكه جاحظ از بعضي كتابهاي فارسي كه در اين موضوع تدوين شده بود استفاده كرده، علاوه بر اين مشاهده مي شود غالبا" بنابر اقتضاء مطلب و استمرار آن در هنگام نقل و استفاده از آن كتب به ذكر بعضي از رسوم و عادات و آيينها از ايرانيان پرداخته است، به همين جهت ظن قوي مي رود كه مولف از كتابهاي پهلوي و فارسي ( ايراني ) كه در ايام ابوجعفر منصور و خلفاي بني مروان كه پيش از او بوده اند و خلفاي هاشمي كه پس از او به نام انوشيروان تاليف شده و به وسيله اين مقفع

ترجمه

شده مرجعه كرده و در تاليف خود، از آن كتاب بهره كافي برده است.
اما نوروز در كتاب التاج كه موضوع مقاله است، جاحظ در دنباله بحث " روش پادشاهان ساساني در دادن جايزه و مقرري بابي را تحت عنوان " هداياي نوروز و مهرگان باز كرده و به تفصيل از آن سخن رانده است. جاحظ در شرح و معرفي دو جشن مهرگان و نوروز و آداب و رسوم مربوط بدان از جمله هديه دادن شاهان و هديه گرفتن شاهان اينگونه مي نگارد : " يكي از حقوق پادشاه اين است كه نوروز و مهرگان هدايايي تقديمش شود، و علت اين است كه دو فصل سال هستند.
مهرگان عبارت از فراز رسيدن فصل زمستان و سرما است، و نوروز نشانه فرارسيدن فصل گرما است، اما در نوروز مزايايي است كه در مهرگان نيست. از جمله فرا رسيدن سال نو و آغاز موسم باج و خراج و كاشتن و عوض كردن عاملان و متصديان و سكه زدن درم و دينار و پاك كردن آتشكده ها و آبريزان و قرباني نمودن و آبادي و عمارت و غيره است. پس برتري نوروز و بر مهرگان همين مزايا  مي باشد. و در چنين مواقعي از حقوق پادشاه اين است كه خاصان و افراد خاندان شاه هدايايي تقديم كنند.
جاحظ پس از اين مقدمه به نحوه هديه دادن طبقات گوناگون جامعه به شاه مي پردازد و مي نويسد: " رسم و آيين ايرانيان اين بود كه هر كس آنچه را دوست دارد به شاه هديه كند. مثلا" اگر از طبقه عالي كشور و دربار باشد و مشك را دوست بدارد بايد هديه او به شاه جز مشك چيز ديگري نباشد، و اگر عنبر را دوست داشته باشد بايد همان را هديه كند، و اگر به جامه و لباس توجه داشته باشد هديه اش بايد جامه و پارچه باشد. و اگر از دليران و جنگجويان و سواركاران باشد، عادت و رسم اين است كه اسبي يا نيزه اي يا شمشيري هديه كند، و اگر ازتيراندازان باشد رسم آن بود كه تيره هديه بفرستد و اگر توانگر و مالدار باشد رسم چنانست كه زر و سيم پيشكش نمايد، و اگر از عاملان و متصديان باشد و ماليات يا خراج مانده اي از سال پيش بر او باشد بايد ماليات گرد آورد و در كيسه هاي ابريشم بافته چين گذارد و با نوارهاي سيمين و نخ هاي ابريشمين ببندد و با عنبر آنها را مهر كنند و سپس به درگاه شاه فرستد.
و هر كس از عاملان و متصديان كه مايل بودند از پس انداز خود و يا باقيمانده از حق العمل خود پيشكشي دهد و امانت و درستكاري خود را نمايان سازد چنين مي كردند.
اما شاعران شعر، خطيبان خطبه  هديه مي كردند، و نديمان تحفه يا چيز طرفه زيبا و كميابي و يا نوبري هديه مي نمودند
اما بر زنان و بردگيان و كنيزكان خاص شاه لازم است هر چه را عزيز و گرامي مي دارند و به چيزهاي ديگر ترجيح مي دهند يعني همان طور كه دوباره مردان گفته شد، به شاه هديه كنند، و بر هر يك از زنان و همسران شاه لازم است كه اگر كنيزكي داشته باشد بداند كه شاه او را دوست دارد و از ديدارش خرسند مي شود بايد او را با بهترين وضع و آرايش هديه كند، پس اگر يكي از همسران شاه چنين كند،  بر شاه حق دارد كه بر سايز زنان او را برتر دارد وبر قرب و منزلتش بيفزايد و بداند كه آن زن شاه را بر خود ترجيح داده و مقدم  داشته و به او هديه اي نموده كه دادنش براي او فداكاري بوده و چيزي را مخصوص او گردانيده كه كمتر زني مي تواند اقدام به آن كند و چنين هديه اي تقديم نمايد.

و از حقوق خواص و ملازمان اين است كه هداياي آنها بر شاه عرضه شود و به طور عادلانه ارزيابي شود. هرگاه هديه ده هزار ( ارزش داشته باشد در ديوان خواص ثبت مي شود، و هرگاه صاحب آن هديه از كساني باشد كه طالب فزوني و سود باشد، و بر اثر پيش آمدي گرفتار مصيبتي شود، و يا بخواهد عمارتي بسازد و يا براي مهمانان خواني بگسترده و يا سور عروسي داشته باشد كه پسر خود را داماد كند و يا به دختر خود جهيزي دهد و روانه خانه شوي كند،و به هر حال نيازي  به مساعدت داشته باشد، در اين صورت به آنچه در ديوان دارد مي نگريستند ، و شخصي را برگماشته بودند كه متصدي اينگونه كارها بود و به آنهارسيدگي مي نمود. پس به هديه آن شخص رسيدگي مي كرد و هرگاه ارزش آن به ده هزار مي رسيد دو برابر بهاي آن را به او مي دادند تا در نيازي كه دارد به كار برد.
و اگر آن شخص از كساني باشد كه تير يا درم يا سيب يا ترنجي هديه كرده اند، به هر حال براي آن هديه شده است كه در ديوان ثبت شود و اگر گزندي يا پيش آمدي برايش بشود بايد به شاه اطلاع دهند، و بر شاه است كه به او كمك نمايد، خصوصا" اگر از سواركاران و ملازمان و هم صحبتان شاه باشد، پس چون به شاه اطلاع داده مي شد كه آن مرد در ديوان تيري يا درمي يا ترنجي يا سيبي دارد، شاه دستور مي داد سيبي يا ترنجي برگيرند و آن را با نظم و ترتيب از دينار زر آكنده نمايند و براي آن شخص بفرستند، اما رفتار آنها نسبت به كسي كه تيري هديه كرده بود اين بود كه تير را از خزانه بيرون مي آوردند و در حالي كه نام آن شخص بر آن نوشته شده بود در جايي نصب مي نمودند و در برابر آن از جامه هاي خاص شاهي و ساير جامه ها به قدري مي نهادند كه با ارتفاع تير برابر شود، و چون برابر مي شد صاحب تير را مي خواستند و آن جامه ها را به او مي دادند ( تا هر طور كه خواهد در حوايج خود به كار برد ) .

و هر گاه كسي در نوروز و مهرگان هديه اي حقير يا گرانبها كم يا زيادتقديم كرده باشد و آنگاه در هنگام گرفتاري و پيش آمدي به او صله يا انعامي از طرف شاه داده نشده باشد بر او لازم است كه به ديوان شاهي برود و خود را يادآوري كند، و بر او است كه احياء سنن و عادات و پيروي از قوانين غفلت نور زد، مگر اينكه غفلت او بر اثر پيش آمد يا مانعي باشد اما اگر از روي عمد يعني دانسته غفلت كند و از يادآوري خودداري نمايد، پس آيين كشور داري به شاه حق مي دهد كه او را شش ماه از مواجب و مقرري محروم سازد، و اگر آن شخص دشمني داشته باشد مقرري او را به دشمنش بدهد، زيرا رفتاري كرده است كه براي مقام شاهي ناپسند و موجب خفت و خواري كشور بوده است. جاحظ سپس از تقسيم " جامه و پيراهن " در ايام نوروز سخن مي گويد و مي نويسد : " اردشير پسر بابك بهرام گور و انوشيروان فرمان مي دادند كه در نوروز و مهرگان آنچه در خزانه جامه و پيراهن بود در آورند و بر ملازمان و خواص شاه و بعد از آنها بر ملازمان و نزديكان آن گروه، سپس بر ساير طبقات مردم بر حسب مرتبه و مقام و درجه و اهميت قسمت كنند، اين پادشاهان مي گفتند، شاه در زمستان از جامه هاي تابستاني و همچنين در تابستان از جامه هاي زمستاني بي نياز است، و از خوي و عادت پادشاهان نيست و به آنها نمي سزد كه جامه هاي خود را در خزانه پنهان دارند، و در اين روش و كردار خود را با افراد ملت مساوي كنند. پس عادتشان بر اين بود كه در مهرگان جامه هاي نو از خز و جامههاي با نگار و ملحم مي پوشيدند و مي فرمودند تا جامه هاي تابستاني آن طور كه گفته شد به مردم داده شود. و چون عيد نوروز فرامي رسيد جامه هاي سبك و نازك بر تن مي كردند و دستور مي دادند تا جامه هاي زمستاني قسمت شود.

جاحظ در پايان اين مبحث مي افزايد: " پس از آنها اردشير و بهرام و انوشيروان كسي را نمي شناسيم كه از آنها پيروي كرده باشد، جز عبدالله بن طاهر كه من از محمد بن حسن بن مصعب شنيدم كه گفت : عبدالله در نوروز و مهرگان چنان مي كرد و هر چه جامه در خزانه داشت مي بخشيد ويك جامه به جاي نمي گذاشت، و اين صفت از مهمترين صفات فضايلي است كه از او براي ما حكايت شده است.
جاحظ پس از آن گاه از بار عام شاهان ايراني در عيد نوروز سخن گفته و مي گويد : " ازعادات و اخلاق پادشاه يكي اين است كه يك روز در مهرگان و يك روز در نوروز بار عام دهد، و در اين دو روز هيچكش را از خرد و بزرگ و دانا و نادان و پست و شريف از بار يافتن باز ندارد. و عادت هر يك از پادشاهان بر اين بود كه چند روز پيش از بار عام فرمان مي داد تا مناديان و جارچيان مردم را آگاه سازند و براي آن روز آماده شوند، پس هر كس عرضي داشت آماده مي شد، يكي نامه خود را آماده مي نمود و يكي دليل و برهان بر مظلوميت خود را تهيه مي كرد و آن ديگري چون آگاه مي شد كه طرف دعوي به شاه شكايت خواهد برد با او به كنار مي آمد و آشتي مي كرد . پس در آن روز شاه موبد را فرمان مي داد كه مردان مورد اعتمادي از همراهان خود را مامور كند كه بر در سراي شاهي كه براي ورود افراد ملت باز است بايستند، تا هيچكس از بار يافتن به حضور شاه باز داشته نشود، و منادي از طرف شاه بانگ مي زند : " هر كس شخصي را از تظلم به شاه باز دارد نسبت به خدا و آيين كشور و رسم پادشاهي نافرماني كرده و هر كس نسبت به خدا نافرماني كند، خدا و شاه دشمن اويند و با او در جنگ مي باشند.

جاحظ پس از آن در خصوص " دادخواهي از شاه به داوران " در روز نوروز را اين گونه تشريح مي كند: " پس به مردم اجازه بار يافتن داده مي شود و نامه ها و داد خواست هاي آنها گرفته مي شود و به آنها رسيدگي مي شود و اگر در ميان آنها تظلمي از خود شاه شد باشد نخست از او شروع مي كنند و آن قضيه را بر هر مظلمه اي مقدم مي دارند، و در آن وقت شاه موبدان موبد و دبيربد و هيربد را حاضر مي ساخت آن گاه منادي بانگ مي داد: هر كس از شاه دادخواست داده و بر او ادعاءي دارد به يك سو شود و چون آنها يك سو شدند شاه با مدعيان خود بر مي خاست و در برابر موبد به زانو مي نشست و به او مي گفت : " اي موبد هيچ گناهي به درگاه خداوند بزرگتر از گناه پادشاهان نيست، زيرا خداوند آن را بر رعيت چيره كرده تا ستم را از آنها دور كنند و مرزهاي كشور و خاك آن را از تعدي نگاهدارند و دست اندازي به اموال و ناموس را براندازند. پس اگر پادشاهان، ستمگري و دست درازي كنند، ديگران كه پي آنها هستند حق دارند آتشكده ها را ويران كنند و كفن مردگان را از گورها بربايند و اين وضع كه اكنون من در برابر تو دارم و مانند برده وبنده خواري هستم مانند همان مجلسي است كه تو هرگاه شاه را برتر و مقدم داري خداوند ترا شكنجه و عقوبت فرمايد.
آن گاه موبد به او مي گفت: هر گاه خداوند خوشبختي بندگان خود را طالب باشد بهترين مخلوق روي زمين را بر آنها مي گمارد، و چون بخواهد كه مردم بدانند آن پادشاه چه قدرو منزلتي نزد ذات پروردگاري دارد همين سخنان را كه بر زبان شاه جاري شد بر زبان او جاري فرمايد.
سپس از روي حق و داد به دعوي او و خصم رسيدگي مي كرد و اگر بر شاه حقي ثابت مي شد او را به دادن آن ملزم مي ساخت و اگر ثابت نمي شد مدعي را كه دروغ گفته بود به زندان مي انداخت و او را به سختي مجازات مي نمود و منادي مي كرد كه ادعاي باطل كرده و اين سزاي كسي است كه بدان شاه سر شكستگي كشور را بخواهد .
بعد از اين دادرسي و دادخواهي به گفته جاحظ : " و چون شاه از دادرسي  نسبت به خود فارغ مي شد بر مي خاست و سپاس و ستايش خداوند را به جاي مي آورد و سپس تاج را بر سر مي نهاد و بر تخت مي نشست، و روي به خويشان و فرزندان و افراد خاندان خود و خواص و مقربان مي كرد و مي گفت: من براي اين از خود شروع كردم  وحق  ديگران را دادم تا هيچ كس طمع در حق كسي نكند، پس هر كس از شما را حقي بر گردن باشد بايد خصم خود را با سازش يا هر راهي كه بداند و نيرومندترين آنها ضعيف تر و ناتوانتر بود. مردم از دوران اردشير پسر بابك تا هنگام پادشاهي يزدگرد بزهكار بر همين روش بودند، پس چون او بر اورنگ شاهي نشست آيين خاندان ساساني را تغيير داد و در كشور تباهكاري نمود و به رعايا ستم كرد و فساد و زورگويي را رواج داد گفت: رعايا حق ندارند كهاز شاه تاوان بخواهند، و بازاري ها را آن حق نيست كه از پادشاهان تظلم كنند، و هيچ پستي را حق نيست كه با مردم پايه و عظيم در حق يا باطل برابري كند.
اين گزارشي بود كه جاحظ در خصوص نوروز و اتفاقاتي كه در اين روز رخ مي دهد صادقانه در كتابش ثبت و ضبط كرده كه بسيار با ارزش و با اهميت مي باشد و ما اصل آن را نقل و به خوانندگان اراءه نموديم. درباره گزارش اخير جاحظ راجع به نحوه " دادخواهي از شاه" در سياست نامه خواجه نظام الملك هم مطلبي به همين مضمون آمده است و بسيار شبيه نوشته جاحظ مي باشد و چون تاريخ تدوين سياست نامه موخر از زمان جاحظ و كتاب التاج وي است احتمال دارد خواجه نظري به " التاج " داشته يا منبع هر دو كتاب يكي بوده و براي مزيد اطلاع گزارش سياست نامه را نيز نقل مي كنيم :
" دادرسي پادشاهان عجم: چنين گويند كه رسم ملكان عالم عجم چنان بوده است كه روز مهرگان و روز نوروز پادشاه مر عامه را بار دادي، و هيچ كس را باز داشت نبودي: و پيش به چند روز، منادي فرمودي كه بسازيد فلان روز را ، تا هر كسي شغل خويش بساختي و قصه خويش بنوشي و حجت به دست آوردي، و خصمان كار خويش را بساختند و چون آن روز بودي، منادي ملك از بيرون در بايستادي و بانگ كردي " اگر كسي مر كسي را باز دارد از حاجت بر داشتن دادخواهي در اين روز، ملك از خون او بيزار است. پس ملك قصه هاي مردمان بستدي و همه پيش بنهادي و يك يك مي نگريدي. اگر انجا قصه اي بودي كه از ملك بناليده بودي، موبد را بر دست راست نشانده بودي و موبد موبدان قاضي القضاه باشد به زبان ايشان پس ملك برخاستي و از تخت به زير آمدي و پيش موبد به دو زانو بنشستي گفتي : نخست از همه داوري ها، داد اين مرد از من بده و هيچ ميل و محابا مكن" . آن گاه، منادي فرمودي كردن كه " هر كه را با ملك خصومتي هست، همه به يك سو بايستند تا نخست كار شما بگزارد. پس ملك موبد را گفتي" هيچ گناهي نيست نزديك ايزد، تعالي، بزرگتر از گناه پادشاهان،و حق گزاردن پادشاهان نعمت ايزد، تعالي ، را نگاهداشتن رعيت است داد و ايشان دادن ودست ستمكاران از ايشان كوتاه كردن، پس چون ملك بيدادگر باشد، لشكر همه بيدادگر شوند و خداي را و بس روزگار بر نيايد كه جهان ويران شود و ايشان به سبب شومي گناهان همه كشته شوندو ملك از خاندان تحويل كند . اكنون اي موبد، خداي را بين، و نگر تا مرا بر خويشتن نگزيني، زيرا هر چه ايزد تعالي فردا از من پرسد، از تو پرسم و اندر گردن تو كنم پس موبد بنگريستي: اگر ميان وي و ميان خصم وي حقي درست شدي، داد آن كس به تمامي بدادي و اگر كسي بر ملك باطل دعوي كردي و حجتي نداشتي، عقوبتي بزرگ فرمودي و منادي فرمودي كردن كه " اين سزاي آن كس است كه بر ملك و مملكت وي عيب جويد و اين دليري كند . چون ملك از داوري بپرداختي باز بر تخت آمدي و تاج بر سر نهادي، و روي سوي بزرگان و كسان خود كردي و گفتي من آغاز از خويشتن بدان كردم، تا شما را طمع بريده شود از ستم كردن بر كسي، اكنون هر كه از شما خصمي دارد خشنود كنيد و هر كه به وي نزديكتر بودي، آن روز روز نوروز دورتر بودي و هر كه قويتر، ضعيفتر بودي، از وقت اردشير تا به روزگار يزدگرد بزه گر، هم بر اين جمله بودند. يزدگرد روش هاي پدران را بگردانيد، و اندر جهان بيداد كردن آيين آورد: و سنت هاي بد نهاد، و مردمان در رنج افتادند به او نفرين و دعاي بد متواتر شد .
به هر روي گزارش خواجه طوسي با جاحظ بصري بسيار شبيه و همانند بود. از اينها كه بگذريم. هنر تصوير گري جاحظ در انتقال فرهنگ و ادب و تمدن پيش از اسلام ايران بسيار جالب و حانز اهميت است به ويژه كه در آداب حكومت و مملكت و كشور داري مايه تاسي برخي از خلفاي دوره اسلامي نيز بوده است. پيداست كه براي بازنگري و باز خواني تمدن ديرينه ايران زمين راهي جز شناسايي و رگه هاي اين فرهنگ ( در گذشته تاريخي ) در فرهنگ هاي همجوار به خصوص فرهنگ و تمدن عرب پس از اسلام نخواهد بود. اميد است اين مقاله توانسته باشد گوشه اي از اداب وارزش نوروز را در يكي از كهن ترين متون دوره اسلامي نمايانده باشد.
پانوشت ها :
1-               الملاحم و الفتن، سيد طاووس،

ترجمه

محمد جواد نجفي، ص 197
2-               جهت تفصيل اسناد اين روايات به كتاب و ثايق تاليف پروفسور دكتر محمد حميد الله، مهدوي دامغاني، ص 376-374 مراجعه شود.
3-               كليات مفاتيح الجنان، حاج شيخ عباس قمي، ص 605-604، چاپ محمد حسن علمي ، 1345 ش
4-               همان، ص 605
5-               زندگي و آثار جاح1 عليرضا ذكاوتي قراگوزلو، ( تهران ، انتشارات علمي و فرهنگي 1367)، ص11
6-               همان ص15
7-               الجاح1 حياته و آثار طه الحاجري ( چاپ دوم ، دارالمعارف مصر) ص 100
8-               تاج ابوعثمان جاح1

ترجمه

محمد علي خليلي، ص 11 ( چاپ كتابخانه ابن سينا، تهران 1343 ش)
9-               همان ص 200-206
10-            همان ص201
11-            همان ص 202
12-           همان ص 202-204
13-           جامه هايي را ملحم مي گفتند كه تارشان از نخ و پودشان از ابريشم بافته شده بود.
14-           تاج ابوعثمان جاح1

ترجمه

ص 204
15-           محمد بن حسن بن مصعب از خاندان طاهري است و او همان كسي است كه از طرف طاهر ذواليمينين سرامين خليفه عباسي را براي مامون به خراسان برد، پس نبايد جد او مصعب را با مصعب زبيري اشتباه كرد
16-           تاج ابوعثمان جاحظ

ترجمه

ص 204
17-           همان ص 216
18-           همان ص216-219
19-           همان ص 220-222
20-           سياستنامه ( سيرالملوك) تصحيح دكتر جعفر شعار ، ص 60-62 تصحيح عباس اقبال، ص 49-50       نادر كريميان سردشتي

دوشنبه بیست و هشتم 12 1391 20:4
    نوروز وديدار سوگواران

منبع:سايت شهيد آويني

وقتي در خانه خانواده سوكوار، خويشاوندان و همسايگان سفره نوروزي مي گسترند، شمع و چراغ مي افروزند، حتا بر دست هاي سوكواران مي گذارند و مباركباد مي گويند: اشك هاي اندوه و شوق درهم مي شوند و شادي و يگانگي زيبا و دلنشيني جايگزين اندوه تنهايي آنها مي شود. وقتي آنها را با خود همراه مي كنند تا با يكديگر به عيد مباركي اهل محله و آبادي بروند، به راستي غم و اندوه، با همه معناي آن جايش را به كيفيتي مي دهد كه آنان خود را جزيي از جمع و فارغ از غم و اندوه نوروز بي عزيز از دست رفته احساس مي كنندو تنهايي و غم آنها در شادي جمع، جمعي كه دراندوه آنها نيز اندوهگين و همراه بوده اند، گم مي شود. ( تالش )
جان كلام اين اشتراك در مباني اعتقادي و به تبع آن آيين ها و رسم هايي كه بر بنياد اين مباني پديد مي آيند محكم ترين پوندها را ميان گروه هاي انساني ايجاد مي كنند. اين مشتركات هر چه كهن تر و ريشه دارتر باشد و به ويژه اگر از پيوستگي تاريخي برخوردار باشند در وفاق و همبستگي ميان گروه هاي انساني نقشمندتر خواهند بود.
نوروز با توجه به تعلق مشترك به همه گروه هاي قومي و اعتقادي و عدم وابستگي به هيچ گروه خاصي و با داشتن همه اين ويژگي و با توجه به ماهيت وحدت آفرين اجزاء آن در شمار مهم ترين عوامل نزديكي و پيوند مردمان سراسر پهنه ايران فرهنگي است. نقشي كه هنوز در نظام روابط سنتي زنده و پويا است. كنش متقابل همه ويژگي ها و عناصر ياد شده راز ماندگاري و رمز گسترش نوروز است.    

دوشنبه بیست و هشتم 12 1391 20:4


در تب و تاب نوروز/ 18
خواص خوردني هاي هفت سين را بشناسيد
 
خبرگزاري ايمنا: سماق، سمنو، سير، سيب و سنجد از اجزاي خوردني سفره هفت سين هستند كه هر كدام خواص زيادي براي سلامتي دارند.

 

 

 

به گزارش ايمنا نوروز بزرگترين جشن ملى ايرانيان سابقه اى هزاران ساله دارد. از گذشته هاى دور آريايى هاى ساكن در فلات ايران روز اول سال و آغاز بهار را به برگزارى مراسم ويژه و توأم با سرور و شادمانى اختصاص مى دادند. در آيين هاى باستانى ايران براى هر جشن خواني يا سفره اي گسترده مى شد كه داراى انواع خوراكى ها بود. سفره نوروزى هفت سين نام داشت و مى بايست از بقيه سفره ها رنگين تر باشد. سمنو، سيب، سير، سنجد، سماق، سبزه و سكه اجزاي اصلي اين سفره هستند كه در اينجا به خواص مفيد اجزاي خوراكي آن پرداخته ايم. 
سيب: 
تحقيقات علمي جديد سيب را يك غذاي مفيد و سرشار از مواد شفابخش يافته اند. اين گفته قديمي كه با خوردن يك سيب در روز، انسان مي تواند پزشك را از خود دور كند ، به خوبي قابل دستيابي است. بهبود عملكرد دستگاه گوارش،كاهش كلسترول،كاهش خطر سرطان، افزايش طول عمر، جلوگيري از ريزش مو، تنظيم قند خون، كمك به هضم غذا، پيشگيري از ايجاد عفونت و سرشار از ويتامين هاي A, B۱, B۲, B۱۲ ,E و K خواص سيب به شمار مي روند. 
سنجد 
ميوه ي سنجد دو نوع كوچك و بزرگ دارد كه بزرگ آن داراي پوستي نازك و مغزي آردي تر است و به نام سنجد آردي معروف است. طعم اين ميوه مقداري گس است و داراي طبيعت سرد و خشك مي باشد و از لحاظ غذايي كم كالري است. درمان التهاب هاي حاد و مزمن، ضد درد و تب، باد شكن و مقوي قلب، التيام زخم و كم كالري و مقوي براي معده از خواص سنجد به شمار مي روند. 
سير
سير گياهي است علفي و دائمي بومي كه امروزه در تمامي نقاط جهان يافت مي شود. سيري كه كشت مي شود دو نوع است سير سفيد و سير صورتي، نوع كوهي يا وحشي آنرا موسير مي نامند. از نظر طب قديم ايران اين گياه طبيعت گرم و خشك دارد. سير از جمله گياهاني است كه هم ارزش غذايي دارد و هم ارزش دارويي و به اصطلاح دواي غذايي گفته مي شود. درمان و پيشگيري از فشار خون، دارا بودن خاصيت ضد عفوني كننده قوي، موثر در پيشگيري از سرطان، تسكين دردهاي قلبي، ضد باكتري,قارچ و انگل هاي روده اي، كم كردن چربي خون، ضد اسهال و ضد سرطان از خواص سير هستند. 
سمنو
سمنو يكي از دسرهاي سنتي ايراني و ويژه سفره هفت سين نوروزي است. سمنو را از جوانه گندم و آرد درست مي كنند. ماده شيرين كننده سمنو شيره اي است كه از خرد كردن جوانه گندم گرفته مي شود. اين شيره با آرد سبوس دار جوشانده مي شود. سمنو مغذي و انرژي زا و مناسب براي ورزشكاران، داروي طول عمر و آرامش اعصاب، شيرافزا و مناسب براي مادران شيرده، داراي اثر شفابخش در درمان سوء هاضمه, نازايي ,سختي زايمان ,سنگ كيسه صفرا، تاثير گذار بر كندي ضربان قلب، كمك كننده به ترميم شكستگي استخوان و عقيم بودن است.
سماق 
 سماق، درختچه اي است به ارتفاع ۴- ۳ متر كه شاخه هاي جوان و دمبرگ هاي آن را موهاي ريزي پوشانده است. گل هاي آن، حنايي رنگ است و در حدود ۱۰ سانتي متر طول دارد و داراي ميوه هاي خوشه اي شكل به رنگ قرمز و قهوه اي است كه ابتدا طعم آن گس بوده و پس از رسيدن ترش مي شوند. سماق براي رفع درد دندان و تقويت لثه، برطرف نمودن تب ,نقرس و رماتيسم، بيماران ديابتي، تحريك اشتها و تصفيه خون مفيد است.

دوشنبه بیست و هشتم 12 1391 23:29
نوروز جشن بهار:

منبع:سايت شهيد آويني

نمونه اي عالي از ميراث فرهنگي و معنوي
نوروز نخستين روز است از فروردين ماه زين جهت روز نو نام كردند، زيراك پيشاني سال نو است.
درباره پيدايش جشن فروردين يا جشن بهار افسانه هاي بسياري نقل شده است كه جنبه اساطيري دارند اما محققان آن را از مراسم كهن ايرانيان آريايي دانسته اند كه با تصرفات و تغييراتي از عصري به عصر ديگر انتقال يافته است و تا به امروز كه ايرانيان همچنان پيوند عميق خود را با نوروز حفظ حفظ كرده اند. مراسم نوروز داراي ويژگي هاي در خور توجهي است: طولاني ترين جشن ايرانيان است و دو هفته به طول مي انجامد مجموعه اي از مراسم و سنت ها را به همراه دارد و از اين رو پر مايه ترين جشن است. خانه تكاني كه با تميزي و نظافت عادي خانه تفاوت دارد  سبزه درست كردن به نيت برداشت محصول خوب و اميد بركت و فراواني چهارشنبه سوري، يعني دور كردم آفت و بلا از خانه و كاشانه روز خيرات براي رفتگان و زيارت اهل قبور ( پنجشنبه آخر سال و شب آخر سال ) چيدن سفره هفت سين ، دعاي تحويل سال نو، ديد و بازديد و بالاخره سيزده بدر به عنوان نمادي از راندن ديو سرما از شهر و روستا
ويژگي ديگر نقش اساسي است كه زنان در برپايي اين مراسم دارند و بالاخره در تمامي آيين هاي نوروز به گفته استاد غلامحسين زرين كوب يك جنبه داءما" تكرار شونده وجود دارد و آن هم پيكار ميان نور و ظلمت است و از همين روست كه حفظ و معرفي اين مراسم به عنوان يكي از غني ترين نمونه هاي ميراث شفاهي و معنوي ايران اسلامي و منبع اصلي هويت فرهنگي به جامعه بشري ضروري به نظر مي رسد. ميراثي كه به همان اندازه ميراث مادي اهميت دارد و بخشي از  حافظه بشري است و خود متشكل از بيان هاي فرهنگي و مردمي متنوعي است كه به صورت شفاهي انتقال مي يابد شكننده است و در معرض خطر، و پديده اي زنده و در حال تحول مستمر.
يكي از وظايف سازمان تربيتي، علمي و فرهنگي ملل متحد ( يونسكو ) بر طبق اساسنامه آن حفظ افزايش  و انتقال دانش به طرق مختلف و از جمله تضمين حفاظت و حمايت از ميراث بشري است .  به همين منظور از بدو تاسيس خود مجموعه اي كنوانسيون هاي مياث فرهنگي را تصويب كرده است از جمله كنوانسيون حفظ ميراث فرهنگي و طبيعي جهان مصوب سال 1972 اين كنوانسيون تنها به ميراث بنايي يا ميراث مادي محدود مي شد و ميراث معنوي را در بر نمي گرفت . بنابر اين بسياري از كشورهاي آفريقايي، آسيايي و آمريكايي لاتين با توجه به اهميت ميراث شفاهي به عنوان منبع الهام براي خلاقيت و ارزش نمادي آموزشي ، اجتماعي واقتصادي اين نوع ميراث پيشنهاد كردند كه يونسكو راههاي ديگري براي شناسايي، حفاظت، احياء و ترويج آن جستجو كرده و سند بين المللي جديدي را كه در بر گيرنده جنبه هاي گوناگون ميراث معنوي باشد تدوين كند . متعاقب آن در سال 1989 سند حفظ فرهنگ هاي سنتي و عامه مشتمل بر 7 فصل ( تعريف، شناسايي، حفظ و حراست ، اشاعه و ترويج حمايت و همكاري بين المللي تصويب شد.
در اين سند كه جنبه توصيه را دارد فرهنگ سنتي و عامه چنين تعريف شده است: مجموعه آفرينش هاي سنتي يك اجتماع فرهنگي كه توسط يك گروه يا افراد بيان مي شود و بازتابي از نيازها و انتظارات جامعه و بيان هويت فرهنگي و اجتماعي آن است و ارزش ها و هنجارهايش به صورت شفاهي انتقال مي يابد. زبان، ادبيات، موسيقي، بازي ها، اسطوره ها، آيين ها، آداب و رسوم، دانش صنعتگري، معماري و ساير هنرها اشكال متعدد فرهنگ سنتي و عامه را تشكيل مي دهند. توصيه سال 1989 يونسكو مساله تهيه فهرست موسسات ملي فعال در زمينه فرهنگ هاي سنتي و عامه و ثبت آنها در پايگاه اطلاعاتي منطقه اي و جهاني، ايجاد نظام هاي شناسايي، جمع آوري، نمايه سازي و ثبت اشكال متنوع فرهنگ هاي سنتي و عامه، حراست از آنها و حمايت از حاملان فرهنگ سنتي و عامه، آموزش، اطلاع رساني و همكاري منطقه اي و جهاني، را نيز مطرح مي ساخت. مشكل عمده اي كه در سطح جهان در زمينه تدوين كنوانسيون ميراث معنوي وجود داشت، تعيين گستره كنوانسيون بود، زيرا موضوع ميراث معنوي است و. خود تابع تغييرات مستمر و با زندگي نمادي ملت ها ارتباط دارد و بنابر اين تعيين يك سند قابل اجرا براي كليه فرهنگ ها دشوار است. در آوريل 1997 ميزگردي در تايلند برگزار شد كه در آن بر ضرورت تعيين يك نظام ملي شناسايي، حفظ و حمايت قانوني از فرهنگ سنتي و عامه به عنوان مقدمه اي براي اتخاذ اقدامات لازم در سطح جهاني تاكيد گرديد. در همين چهار چوب برنامه سرمايه هاي انساني زنده  يا گنجينه هاي زنده بشري با هدف ترويج انتقال دانش ها و مهارت هاي سنتي از طريق شناسايي و حمايت از صاحبان و حاملان آن اراءه گرديد و مدير كل يونسكو در سال 1996 با اشاره به اينكه همكاري فرهنگي بين المللي بهترين فرصت براي تشويق درك و شناخت متقابل ملت ها از يكديگر و گام نخست در ايجاد فرهنگ صلح در جهان است، از كليه كشورها در خواست كرد تا فهرستي از سرمايه هاي انساني زنده خود تهيه كنند و براي ثبت در فهرست جهاني به يونسكو تسليم نمايند. تا كنون تعداد بسياري از كشورهاي جهاني در اين زمينه اقداماتي را انجام داده اند.
در ژوءن سال 1997 بخش ميراث معنوي يونسكو با همكاري كميسيون ملي يونسكو در مراكش يك اجلاس مشورتي بين المللي در زمينه حفظ فضاهاي فرهنگي و عامه تشكيل داد. شركت كنندگان در اين اجلاس با اشاره به ضرورت مطالعه روش هاي آموزش سنتي و انتقال دانش مربوط به ميراث شفاهي محترم شمردن ساختارهاي اجتماعي آموزش و انتقال لزوم حفظ بيان هاي فرهنگي شفاهي در برابر فشارهاي اقتصادي فزاينده و به خصوص جهانگردي بين المللي و فولكلوريزه كردن بيان هاي فرهنگي شفاهي كه برخي اشكال جهانگردي آن را ترويج مي كند، به اتفاق آرا ايجاد مكانيزم بين المللي معرفي و تحليل از بهترين نمونه هاي ميراث شفاهي توسط يونسكو را تصويب كردند. عنوان اين برنامه جديد شاهكارهاي ميراث شفاهي و معنوي بشري است و هدف آن عبارت است از :
-        تجليل از شاهكارهاي ميراث شفاهي و معنوي جامعه بشري كه مي تواند فضاهاي فرهنگي و يا اشكال بيان فرهنگي سنتي و عامه باشد.
-        تشويق دولت ها، سازمان هاي غير دولتي ، اجتماعات محلي به شناسايي، حفظ و ترويج ميراث شفاهي و معنوي به عنوان گنجينه حافظه جمعي ملت ها و ضامن بقاي تنوع فرهنگي تشويق افراد و گروهها موسسات و نهادها به مشاركت در حفظ حمايت و ترويج ميراث معنوي و شفاهي
-        فضاهاي فرهنگي مورد نظر عبارتند از : مكان ( مكان فيزيكي ) و همچنين زمان ( ادواري، فصلي ، تقويمي ) اجراي فعاليت هاي فرهنگي سنتي، موجوديت اين فضاي زماني و مكاني منوط به اجراي فعاليت هاي فرهنگي سنتي است.
مكاني منوط به اجراي فعاليت هاي فرهنگي سنتي است.
براي تعريف ميراث شفاهي و معنوي همان تعريف توصيه سال 1989 يونسكو از فولكلور ( فرهنگ سنتي و عامه ) پذيرفته شده است. يعني مجموعه آفرينش هاي سنتي يك جامعه فرهنگي كه توسط يك گروه يا افراد بيان مي شود، و بازتابي از انتظارات جامعه و هويت فرهنگي و اجتماعي آن است. هنجارها و ارزش هايش به صورت شفاهي يا از روي تقليد انتقال مي يابد و خود شامل زبان، ادبيات، موسيقي، بازي ها، اسطوره ها، آيين ها و مناسك، آداب و رسوم، صنايع دستي، معماري و ساير هنرهاست . دامنه اين تعريف با افزودن اشكال سنتي ارتباطات و اطلاع رساني گسترش يافته است.
اين برنامه كه قرار است هر دو سال يكبار اجرا شود در كنفراس عمومي آينده يونسكو مطرح خواهد گرديد و ضوابطي نيز براي انتخاب شاهكارهاي ميراث شفاهي و معنوي بشري پيش بيني شده اند كه به اختصار عبارتند از :
-        ارزش آن به عنوان يكي از شاهكارهاي نبوغ خلاق انساني
-        ريشه داشتن در سنت فرهنگي يا تاريخ فرهنگي جامعه مورد نظر
-        نمونه اي استثنايي از آزادي و تنوع بيان فرهنگي، مناسبات اجتماعي
-        دگر پذيري، و تفاهم فرهنگي، حفظ حافظه جمعي آموزش جوانان و انتقال ارزش هاي جهاني و تبادل ميان نسل ها
-        نقش آن در تصديق هويت فرهنگي ملت ها و اجتماعات فرهنگي
-        اهميت آن به عنوان منبع الهام و مبادله بين فرهنگي
-        عامل برقراري ارتباط بين ملت ها و اجتماعات
-        نق شفرهنگي واجتماعي معاصر آن
-        استفاده و كاربرد مهارت ها و دانش فني در اجراي آنها
-        ارزش آنها به عنوان شاهدي يگانه از يك سنت فرهنگي زنده
-        خطر از بين رفتن آن به دليل نبود وسايل حفاظت و حمايت و يا در اثر فرايند تغييرات و دگرگوني هاي سريع، شهر نشيني و يا فرهنگ پذيري
جاي آن دارد كه محققان و پژوهشگران و نهادها و مقامات ذي ربط در زمينه معرفي نمونه هاي شاخص ميراث شفاهي و معنوي ايران به جهان در قالب برنامه هاي يونسكو و به خصوص نوروز مه خود مجموعه اي از آيين ها و مراسم است، تامل كنند.      

دوشنبه بیست و هشتم 12 1391 22:1
پيشينه و ريشه هاي نوروز

منبع:سايت شهيد آويني


در مورد پيشينه نوروز و ريشه هاي آن در سنت فرهنگي منطقه نخستين خبرها را از « سومر» داريم. جشن هاي آغاز سال سومريان با اسطوره ازدواج مقدس ايزد بانوي سرزمين با خداي مظهر رويش گياهي، مربوط مي شود. كهبه احتمال زياد بايد سومريان آن را از داخل فلات ايران با خود برده باشند.
از اسطوره هاي سومري كه پس از خوانده شدن لوح هاي يافته شده در محوطه هاي باستاني سومر رازشان گشوده شده است نيز چنين بر مي آيد كه كوهستان هاي غربي و شمال غربي سومر، يعني كوه هاي زاگرس در حوزه لرستان، براي آنان جايگاهي مقدس بوده است. همچنين است در مورد ايلاميان .

تحليل نقش و نگاره هاي روي اشياء و آثار يافته شده، و اطلاعات به دست آمده در محوطه هاي باستاني داخل فلات ايران نيز از حوزه گسترده فرهنگ دوره اسلامي تا مناطق مركزي و تا حدود سرزمين هاي شرقي ايراني و روابط گسترده اين مناطق با ايلام حكايت دارد.
ساموئل هنري هوك در كتاب اساطير خاورميانه آورده است:
« به نظر مي رسد سومري ها از مناطق كوهستاني شمال بين النهرين به منطقه دلتا كوچ كرده باشند.
اساطير سومري نشان مي دهد كه شرايط اقليمي محل سكونت اوليه ايشان، با شرايط موطن جديدشان بسيار تفاوت داشته است. »
ونيز مي آورد:

« تموز و ايشتر ( صورت هاي بابلي دو موزي و ايناناي سومري ) بارها زير پيكره صنوبر نر و ماده تصوير مي شوند . مي دانيم در دلتاي دجله –فرات، درخت صنوبر وجود ندارد، و اين درخت بومي ناحيه هاي كوهستاني است. اين نواحي خاستگاه اصلي سومرها بوده است. به علاوه به اين واقعيت بايد توجه داشت كه زيگورات هاي عظيم، مشخصه معماري معبدهاي سومري است و عقيده بر اين است كه رو به همان جهت خاستگاه اصلي ساخته شده اند:
ساموئل كريمر نيز در كتاب « الواح سومري » مي نويسد:
« به نظر سومريان، خدايان بر فراز كوهستان زمين و آسمان، آنجا كه خورشيد مي دمد، اقامت داشتند.
منابع ياد شده و ماخذ ديگر نيز مطالبي از اين گونه را بر اساس اسناد و مدارك مطرح كرده اند كه رعايت اختصار از آنها در مي گذريم.
علاوه بر نتايج مطالعات تطبيقي اسطوره ها، مطالعات مردم شناسي معاصر درباره آيين ها و مراسم نيز نشان مي دهد كه صورت نمايشي اسطوره كهن مرگ و باز زنده شدن خداي گياهي در مناطق گوناگون ايران استمرار يافته است. از جمله، رسم هاي مير نوروزي، كوسه گردي، پير بابو ( گيلان ) و مانند اينها. در صورتي كه از اين گونه رسم ها، در سرزمين هاي آن سوي ميان رودان ( بين النهرين ) نشانه اي در دست نيست.
از حدود چهار هزار سال پيش، مهاجرت آرياييان از سمت شمال فلات ايران، از سرزمين هاي سردسيري كه « نه ماه زمستان و سه ماه تابستان بود» آغاز مي شود، و با ساكنان داخل فلات ايران به بده و بستان فرهنگي مي پردازند. كهن ترين سندي كه از اين مهاجرت تاريخي در دست داريم، كتاب اوستا است. اهورامزدا خطاب به جم ( جمشيد ) مي گويد:
« اي جم هورچهر، پسر يونگهان»
اين زمين پر شده و بر هم آمد از رمه ها و ستوران و مردمان و سگان و پرندگان و آتشان سرخ، و رمه ها و ستوران و مردمان بر اين زمين جاي نيابند.
آنگاه جم به روشني به سوي نيمروز به راه خورشيد فراز رفت و چنين گفت:
اي سپندارمذ( = زمين ) به مهرباني فرازرو، و بيش فراخ شو، كه رمه ها و ستوران و مردمان مرا برتابي.
پس جم اين زمين را يك سوم از آنچه پيشتر بود فراخي بخشيد...» ( ونديداد – داستان جم )
اين نقل اسطوره اي كه براي ما حكم يك سند تاريخي را دارد، حكايت مهاجرت اقوام آرايايي به داخل فلات ايران است. و از متن چنين بر مي آيد كه جنگ و درگيري هم در كار نيست، كاركاري خدايي است كه به خواست اهورامزدا و با نيايش خورشيد، به فرمان جم انجام مي گيرد.
جم بعدها در تاريخ افسانه اي وحماسي ايران، به جمشيد پادشاه پيشدادي و بنيانگزار نوروز تبديل مي شود. اما در اوستا هيچ نام ونشاني از نوروز نيست. بنابر اين آرياييان مهاجر، در سرزمين جديد، كه از زيان آنها « ايران » نام گرفت، با نوروز آشنا شدند.
پس از استقرار آرياييان، در سوي شمال شرقي ايران و حوزه خراسان بزرگ، اسطوره مرگ و رستاخيز خداي گياهي، با سيمايي اسطوره اي، حماسي، در داستان سياوش رخ مي نمايد، و آن هم با نوروز پيوند پيدا مي كند.
« آتش پرستان بخارا هر سال به محلي مي روند كه احتمالا" سياوش درآنجا كشته شده است. در آنجا زاري مي كنند و قرباني مي كنند » ( تاريخ بخارا- نرشخي )
« و هر سالي هر مردي آنجا يكي خروس برد و بكشد، پيش از بر آمدن آفتاب نوروز»
ششمين روز نوروز، بنابر نقل كتاب پهلوي « ماه فروردين روز خرداد» برابر است با روز كين خواهي سياوش و مردم خوارزم روز ششم نخستين ماه سال را ابتداي سال قرار مي دادند و تاريخ خود را با « تورد» سياوش آغاز مي كردند.
دكتر بهار بخش نخست داستان سياوش را به اين دليل كه در آن نشاني از اساطير ودايي وجود ندارد، متعلق به دوره تمدن ايراني ماوراءالنهر مي داند و آن را با اعتقادات، اساطير و آيين هاي سومري، سامي، مديترانه اي مربوط مي داند. اما با توجه به تحقيقات ديگر ايشان، و با توجه به اسناد و مدارك ياد شده از ديگران كه بن آيين هاي سومري را در فلات ايران دانسته اند، به نظر مي رسد كه بخش نخست داستان سياوش و رسم هاي آغاز سال سومري ها نه اقتباس از يكديگر بلكه برخاسته از يك اصل مشترك باشند.
از ديگر حوزه هاي فرهنگي داخل فلات ايران، كه به اصطلاح به دوره پيش از تاريخ مربوط مي شوند، در اين زمينه اطلاع در خور توجهي  در دست نيست، اما از دوره هاي پس از خاموشي اين فرهنگ ها ، از هخامنشيان خبر نوروز را داريم. ايجاد مجموعه بزرگ آييني تخت جمشيد حكايت از اهميت نوروز و گسترش رواج آن در اين دوره دارد.
از دوره هاي بعدي تاريخ ايران نيز تا زمان معاصر در هر دوره اسناد و مدارك متعدد دال بررواج نوروز وجود دارد، مجموعه اين اسناد و مدارك بيانگر استمرار و پيوستگي رواج نوروز در دوره هاي مختلف تاريخي است.   

دسته ها : نوروز باستان
دوشنبه بیست و هشتم 12 1391 20:4

سلام دوستان

در لحظات ملكوتي كه به سال تحويل داريم :شهدا را وامام زمان را ورهبر ملن را فراموش نكنيم با سه صلوات از آن هاياد كنيم.

سپاسگزارم (زهرا ذكراللهي)

چهارشنبه سیم 12 1391 12:9

از فاطمه اكتفا به نامش نكنيد

نشناخته توصيف مقامش نكنيد

هر كس در او محبت زهرا نيست

علامه اگر هست سلامش نكنيد

 


 
در خانه آه دارد علي
عشق پهلو شكسته داردعلي
آن پسر جان داد فداي مادرش
حسن حسين داغ مادر دارند ياعلي


 
يا علي رفتم بقيع اما چه سود
هرچه گشتم فاطمه(س) آنجا نبود
يا علي قبر پرستويت كجاست؟
آن گل صد برگ خوش بويت كجاست؟
هرچه باشد من نمك پرورده ام
دل به عشق فاطمه خوش كرده ام
حج من بي فاطمه (س) بي حاصل است
فاطمه (س) حلال صدها مشكل است

 


سبد سبد بياريد گلهاي  نيلوفري رو

بيايد عزا بگيريم روزاي بي مادري رو

بگيد چاووش بخونه غم از دلا امون برده

بگيد حجله بيارند آخه مادر جوون مرده

 

 


پيغمبري كه عمري غمخوار امتش بود

روي كبود زهرا (س) اجر نبوتش بود؟

 

 

 

 

فاطميه قصه گوي رنجهاست      فاطميه تفسير سوز مرتضي ست

فاطميه شعر داغ لاله است             قصه ي زهراي 18 ساله ست

فاطميه شرح ديوار و در است    دفتر در مقام سخت زينب پرور است

 

 

ما گوشه نشينان غم فاطميه ايم


محتاج عطا و كرم فاطميه ايم

عمري است كه از داغ غمش سوخته ايم

 

ديدم كه ازپس در پهلوي من شكسته است
فرياد من درآنجا علي علي علي بود
بر روي سينه من با ميخ در نوشتند
اين جرم گفتن علي علي علي بود
من هم زخون سينه بر روي در نوشتم
تنها گناه زهرا علي علي علي بود

 

زآن روزي كه سيلي خورد زهرا
سيه شد روزگار اهل معنا
شنيدم زعارفي كه مي فرمود
حكم فرج را كند زهراي سيلي خورده امضا

زهرا كه شهيد گشت بي جرم و گناه

هست از غم او، سينه ي عالم پر آه

ناموس خدا كجا و سيلي خوردن

لا   حول   و  لا  قوه   الا   بالله

 


كشته شد محسن آنان كه تماشا كردنند
سند تير به اصغر زدن امضاء كردنند

اي كاش فدك اين همه اسرار نداشت

اي كاش مدينه در و ديوار نداشت

فرياد دل محسن زهرا اين بود

اي كاش در سوخته مسمار نداشت

كاش قلبم به قبرش راه داشت

كاش زهرا هم زيارتگاه داشت

 


دل از غم فاطمه توان دارد، نه

و ز تربتِ او كسي نشان دارد، نه

آن تربتِ گمگشته به بَر، زوّاري

جز مهدي صاحب الزمان دارد، نه

  

بعد از اين خورشيد مي ماند غريب ، مي تراود از لبش ام يجيب . . .

 

از مشرق قلبم رسيده فاطميه . رخت عزايم كو ، رسيده فاطميه . . .

شهادت حضرت زهرا ، شهادت حضرت فاطمه ، دهه فاطميه ، عزاداري ، سوگواري :


حضرت محمد (ص) : فاطمه پاره تن من است . هر كه او را بيازارد ، مرا آزرده خاطر كرده است و هر كه او را شاد كند ، مرا نيز خوشحال نموده است .

 

دكتر شريعتي:

خواستم بگويم، كه فاطمه دختر محمد است.

ديدم كه فاطمه نيست.

خواستم بگويم، كه فاطمه همسر علي است.

ديدم كه فاطمه نيست.

خواستم بگويم، كه فاطمه مادر حسين است.

ديدم كه فاطمه نيست.

خواستم بگويم، كه فاطمه مادر زينب است.

باز ديدم كه فاطمه نيست.

نه، اين‌ها همه هست و اين همه فاطمه نيست.

 

«فاطمه، فاطمه است»

 


حضرت حيدر به نام فاطمه حساس بود ،

خلقت از روز ازل مديون عطر ياس بود ،

 اي كه ره بستي ميان كوچه ها بر فاطمه ،

 گردنت را مي شكست آنجا اگر عباس بود .

 شهادت حضرت زهرا (س) بر شما تسليت باد

سه شنبه بیست و نهم 12 1391 22:34
نوروز و هنر

منبع:سايت شهيد آويني


در زندگي مردمان روزگاران پيشين، چيزي به نام هنر، كه تنها هنر باشد، شناخته نبوده، و هنر جدا از زندگي ، معنا و مفهومي نداشت. شكل بهتر، زيباتر و نيرومند تر هر پديده با صفت هنر وهنري، توصيف مي شد، و هنر در خوبي، زيبايي و قدرت متجلي مي گرديد. و اين هر سه، سه معيار و سه اصل بنيادين در هنري توصيف شدن هر پديده بود.
در سرزمين ماه، و در سرزمين هاي حوزه فرهنگ ايراني و ديگر سرزمين هاي شرقي، هنر، جايگاه اهورايي و خدايي نيز پيدا كرد. در هستي شناسي و جهان بيني ايراني، از عرصه هاي سه گانه هنر، تنها قدرت و آن هم به ميزاني و تا به زماني، از آن اهريمن و نيروهاي اهريمني مي توانست باشد.
اما زيبايي و نيكي كه دو صورت از ماهيتي يگانه اند، تنها مي توانستند اهورايي و خدايي باشند. در جهان ايراني، آنچه كه در زندگي انسان، نيك بود، از جلوه هاي آفرينش نيك به شمار مي آمد و از زيبايي به حد كمال بهره داشت. توصيف اردويسور آناهيتا در آبان يشت نمونه برجسته اي از اين گونه است، وهمه آنچه هنري بود، چنين بود.
دربرابر، آنچه اهريمي بود، زشت بود، سرشت پليد داشت، و هر اندازه نيرومند بود، از زيبايي و نيكي بهره نداشت. بنابر اين اهريمن و عناصر اهريمني، نمي توانستند جايگاه هنري داشته باشند. هنر، چه در عرصه هاي قدسي و چه عرصه هاي زيستي مردمان جايي براي اهريمن وهر آنچه اهريمني بود، نداشت.
آيين ها ومراسم نيز در شكل هاي گوناگون خود، با ياد و براي زنده كردن و زنده نگهداشتن نيكي ها پديد آمدند. در هيچ آئيني، بدي و زشتي را پاس نداشته اند. اصل و بن همه آيين ها نيايش و ستايش زيبايي و نيكي و آرزوي دور داشتن زشتي و پليدي است.

ماه و خورشيد هم ، اين آئينه مي گردانند. چرا كه پديد آوردنده نورند و زدانيده تاريكي، كه نهفتن گاه زشتي و پليدي است. حتي در پاره اي باورهاي كهن مردم ما، « ماه» به اين لحاظ كه دنياي تاريكي را روشن مي كند از خورشيد ارجمندتر است. و آتش نيز چنين جايگاهي دارد و شمع و چراغ و هر آنچه كه زداينده تاريكي، است و همه آيين هايي كه بر اين پايه برپا مي شوند.

بنابر اين بن مايه و جانمايه نيكي، كه زيبايي را نيز در خود نهفته دارد، وجه مشترك هنرها و آيين ها است. از اين رو هميشه ، هنرها در قالب آيين هاي گوناگون سوك و سور، نيايش ، شكر گزاري، گذار و جز اين ها، رخ مي نمايند، و رسم و آيين هر اندازه فراگيرتر و بزرگتر باشد وهر اندازه با عرصه هاي گوناگون زندگي بيشتر پيوند بخورد، و با رابطه هاي انسان و محيط در عرصه هاي طبيعي، انسان ساخت، فراطبيعي بيشتر مربوط باشد،زمينه هاي بروز هنر، در آن بيشتر است و ظرفيت بيشتري براي بروز هنرها دارد. نوروز چنين بود، و چنين هست.

نوروز، در سرزمين ما و در تاريخ ما و در همه سرزمين هايي كه مردمانش با ما تبار مشترك و جهان بيني و آيين هاي مشترك و همسان دارند و جشن آفرينش انسان و باز آفريني طبيعت و جشن بزرگ شگفتگي و نوزايي بوده است و هنوز هم هست.

در نوروز هر كس مي خواهد تا آنجا كه در توان دارد، در هر چيز ودر هر كار بهترين ها را پديد آورد، و نيكي ها را در بهترين و زيباترين قالب و با بهتريم آرزوها، بنماياند.
و چنين بود كه نوروز با زايش هنر توام شد. و چنين بود كه هنرهايي از گونه نمايش، موسيقي، آواز، سخنوري، شعر ، سرود، نگارگري وهنرهاي دستي، چه در سطح محلي و چه در سطح ملي در گستره جهان ايراني همه از نوروز متاثر بودند و در كنش متقابل خود با نوروز، بر آن اثر داشته اند و در استمرار نوروز تا به زمانه ما، همچنان با آن همراهند .    

سه شنبه بیست و نهم 12 1391 21:5

سلام دوستان سال گذشته كه سال قرار بود ساعت 8تحويل شود من تا صبح بيدار بودم وويژه نامه تلويزيون را مي ديدم ونماز شبي خواندم وبراي فرزندانم دعا كردم وهرسال نذر دارم كه آش رشته نذري بپزم وقتي كه سال تحويل مي شود :قرآن مي خوانم وسجده شكر به جا مي آورم كه مي تونم يك سال ديگر در كنار خانواده ام وفرزندانم باشم.

مارا از دعاي خيرتان هيچ وقت بي نصيب نكنيد وبراي رهبر عزيزمون حتما دعا كنيد.

ان شالله

دلنوشته چهارم خودم

سه شنبه بیست و نهم 12 1391 12:12
آتش افروزي در نوروز

منبع:سايت شهيد آويني


يكي از زيباترين رسم هاي كهن زرتشتي افروختن آتش پيش از دميدن آفتاب در روز اورمزد از ماه فروردين است. در آن روزگاران كه چراغ برق و نورهاي مصنوعي نبود، تقابل بيشتري ميان تاريكي شب و نور آتش پديد مي آمد: در قلب شب تاريك، ببر فراز بام گلي خانه ها، آتش يكي يكي روشن مي شد و گله گله، فروغ سرخ آن فروزان مي ماند. اين آتش ها گاهي آرامتر و گاهي سركش تر شعله مي كشيدند، تا طلوع بامداد افروخته مي ماندند و درست قبل از سر زدن سپيده صبح و روشن شدن آسمان ، شعله ها سركش تر وبلندتر مي شد. اين آتش را بر بلندترين بام هر خانه مي افروختند و زمزمه و نيايش شعله آتش فروزان را همراهي مي كرد. تقابل آسمان سياه و غرقه در ستاره هاي دور دست با نور درخشان آتش هاي بلند صحنه زيبايي مي آفريد با معني و رازهاي زنده و پويا سرانجام آواز خروسان زمزمه را و آيين آتش افروزي را به كمال مي رساند تا آفتاب سرزند.
همچنان كه در تصوير رويايي و چشم نواز اجزاي متعدد و متنوع وجود دارد، آيين زيبا و كهنسال هم سرشار از اجزاي سازنده و تركيب پيچيده اي از مفاهيم و معاني و رفتارهاي جمعي پيوسته به يكديگر است كه درهم تنيده و به هم بافته شده اند و هر يك نقش و ارزش و كنش اجتماعي و فردي دارند، همراه با گزارش هاي مقدس وباورهايي مبتني بر تاريخ جامعه و نيز تاريخ تطور و تكامل آدمي : هر يك از اين طرح هاي رفتاري در طي تاريخ تكوين يافته اند وباز خود با شرايط طبيعي زيستن بشر در جهان و در گروه هماهنگ اند. در همين آتش افروزي در بامداد اورمزد روز و فروردين ماه، تقسيم كار بر حسب جنس و سن، منزلت افراد خانواده اساطير يا گزارش هاي مقدس و البته تاريخ جامعه و تكوين و ديگر گوني مفاهيم جمعي در آن نقشمند است. حتي رقابت ها و حسادت هاي كودكانه يا شادي هاي كوچك، خروس هاي خانه ها و نوع آواز آنها و نيز خاربني كه در حاشيه كوير، مي رويد و در آتش سوزانده مي شود ، هر يك نقش و سهم و كنش ويژه و صريح دارند.

پدربزرگ آتش را روشن مي كرد و روشن نگاه مي داشت و نيايش مي خواند. هيزم و توده هاي خار و خاشاك را بچه ها كنار بيل بزرگش مي نهادند و او هيمه را بايد چنان مي سوزانيد كه دميدن سپيده بتواند آتش را روشن نگاه دارد. اين هيزم ها همه با زحمت  و تلاش به دست آمده بود. پسر بچه هاي همسايه مي دانستند كه اين توده خار كه حالا بر آتش گذاشته شده است، كدام حلقه يا به اصطلاح سيبك ( گويش بهدينان : ava) است و كي و كجا دوست و رقيب بازي و كار مزرعه آن را كنده و در آفتاب خشكانده و انبار كرده است تا امروز به كار آيد. مادر بزرگ ، فارغ از رقابت بچگانه آنها، آب تازه و كوزه هايي را كه بر آن سبزه رويانده بود ( گويش بهدينان : sesa) بر لب بام خانه مي نهاد، همراه با ميوه هاي بريده و جام آب و شير و مي و سير و سداب و گل در گلدان. اينها به نيت آن بود كه بويشان متصاعد شود و به در گذشتگان خاندان و فروهاي آنها برسد و آن رفتگان به سراي باقي را از خوردني هاي مرسوم و سنتي سهمي باشد.

مادربزرگ وقتي كه در كنج آشپزخانه دود زده قديمي، سنگ هاي كوچكي را كه در آتش داغ كرده بود، در ظرف شير مي انداخت تا بوي شير بلند شود، نام بچه هايش را كه در شير خوارگي از دستش رفته بودند، بر زبان مي آورد. آن وقت بود كه بخار و بوي شير را با دريغ و اشك مي آميخت. او نام هر يك را بر زبان مي راند و آنها را فرا مي خواند تا كوچولوهاي بي گناهش از اين بوي شير بهره ببرند و همراه با اين فراخواني، آرام و بي صدا نهاني مي گريست. اما مواظب زنده ها هم بود: حالا ديگر، با سرزدن آفتاب، پدربزرگ به جاي فروردين يشت، يا به اصطلاح فره وشي، مهر نيايش مي خواند، مادر بزرگ هم براي بچه هاي زنده و منظر خانه تخمه بو مي داد و يواشكي در بيخ مشت فضول ترين و شيطان ترين آنها، كه بيش از همه براي گرفتن تخمه خارج از نوبت پيله كرده بود، چند دانه تخمه داغ مي ريخت: عيد نوروز شروع شده بود.
در پشت اين شور و شر و فعاليت جمعي و رفتارهاي آييني، گزارش هاي مقدسي در كار است كه چندي و چوني آنها را

توضيح

مي دهد و توجيه مي كند: همچنانكه بهره شير خوارگاني كه از دنيا رفته اند، تصور مي شود كه فقط بوي شيري است كه سنگ داغ در آن انداخته باشند، كل آتش افروزي پيش از بامداد روز اورمزد، ماه فروردين هم بر مبناي باور و اسطوره اي معين انجام مي شود. اين گونه عقايد بنابر تاثير باورهاي ديگر و بافتي كه در آن جاي مي گيرند. دستخوش ديگر گوني و تغيير مي گردند و شكل و قالب نهايي خود را مي يابند. مثلا" متن هاي تاريخي اغلب مي گويند كه علت آتش  افروزي بر بلندي ها، در اين جشن ها خبر دادن و اعلام كردن امري و به ويژه زمان معيني است. اما درآن روزگاران، بيشتر مي گفتند كه روشن كردن اين آتش به افتخار يا به ياد هدايت يا براي درود فرستادن بر نهصد و نود و نه هزار روان در گذشتگاني است كه در گريز خود را به آب و آتش زده اند و از ميان آنها فقط يكي بازمانده است. احتمال دارد كه اين توجيه از هندوستان در سده اخير به ايران آمده باشد يا شكل ديگر گون شده از عقايدي ديگر و كهنه تر را در آن بتوان ديد.

اين آتش افروزي بر بام خانه در واقع آخرين رسم از شعاير گاهنبار پنجه يا ده روز پايان سال است. اين ده روز را ده روز ( فرورديان ) يا ( فرورديگان ) مي گويند كه مركب است از پنجه كوچك، يعني پنج روز اول از اشتاد روز تا اناران يا انغران ازماه اسفند به حساب زرتشتي برابر با بيست و پنجم اسفند ماه بنابر  تقويم رسمي كشور) و پنجه بزرگ ( پنجه مسترقه يا دزديه، پنج روز آخر سال) كه پنج روز دوم از فرورديان است. رابطه ده روز فرورديان با نوروز در متن پهلوي كهنسالي موسوم به نيرنگستان هم ذكر شده است و مي دانيم كه اين كتاب از قديمي تري متون پهلوي است كه از روزگار ساسانيان بر جاي مانده است و با شاهد آوردن از اوستا، به توصيف و

توضيح

آيين هاي ديني در آن دروان مي پردازد.
چنان كه سروران ارجمند ملاحظه مي فرمايند، براي گفتگو درباره آداب و رسوم ناگزير بايد به توصيف و شرح مفاهيم و معاني بسياري هم دست زد كه با آن آيين ها در ارتباط و پيوند هستند. در اينجا، ناچار بايد از مفاهيمي سخن گفت مانند گاهنبار باورهاي مربوط به بقاي روح در گذشتگان معاني واژه هايي مثل فروهر يا فروشي، و نيز چگونگي وسهم يافتن رفتگان از نيايش ها و فديه هاي آييني و در نهايت تاثير كردار آدمي در رستگاري هستي و جهان و نيز در رستگاري روان خودش پس از حيات، در واقع همين مفهوم اخير است كه به مثابه ابزاري كردار و عمل اعضاي جامعه را تحت كنترل در مي آورد و ضابطه هايي براي چگونگي رفتار اعضاي جامعه به اتكاي آن پديد مي آيد . با توجه به چنين نكاتي است كه در گفتگو از اين آيينها ومراسم ناگزير شناخت كل ساختار ديني و باورهاي باز گردنده به آنها مطرح مي شودو با مجموعه و كليتي از مفاهيم و طرح هاي رفتار سر و كار پيدا مي كنيم كه با يكديگر پيوسته اند و به صورت مرتبط با هم كار دارند ودر فعل و انفعال پديدار مي شوند. هر يك از اين آيينها و مراسم در چار چوب چنين مجموعه اي است كه معناي صريح و دقيقي مي يابند.

مثلا" اين باور وجود داشته است كه در فرورديان، يعني ده روز پايان سال، از روز اشتاد از ماه اسفند تا وهيشتوايشت گاه، روان هاي بهشتي و نيز دوزخيان به گيتي مي آيند. بهشتيان شادان و دوزخيان خرم، ولي ترسان از بيم بازگشت، در خانه هاي خود و نزد بازماندگان خود مانند. از اين رو، براي شادي روان آنان بايد خانه و مان و ميهن يعني مسكن خانواده پاكيزه باشد و در آن نيايش و آيين هاي ويژه برگزار شود. سپس در بامداد روز اورمزد، ماه فروردين يعني آغاز سال نو، روان ها به جايگاه خويش باز مي گردند. به مناسب اين ترك مجدد و و داع ساليانه روان ها با گيتي است كه بايد آييني خاص برپا كرد. يك متن متاخير پهلوي مي آورد كه نيايش براي ايزدونند يعني احتمالا" ستاره نسر واقع، در اين روز فريضه است وپختن ناني به نام ( ونند بريد ) مبناي اين پنداشته و آيين را بايد در اعتقاد كهني جستجو كرد كه ستاره ونند را و ارتباط او با ستارگاني ديگر ( تيشتر يعني شعراي يماني، سد ويس يعني سهيل يا احتمالا" الدبران، هفتو رنگ يعني دب اكبر )

هست و هم نقش آنها در آوردن به اين جهان مجموعه پيچيده و سنگيني را مي سازد كه فهم و شرح آنها همه مشكل است در برابر، رسم ( افروختن آتش) را مي بينيم كه عملي است روشن و معلوم و ساده، درست به همين سبب است كه روشن كردن آتش با شكل هاي مختلف و در زمان ها و مكان هاي متفاوتي مشاهده مي شود و دلايل و گزارش هاي گوناگون براي آن پديد مي آيد، حال آن كه مفاهيم و پنداشته هاي مربوط به ايزدونند احتمال بسيار كمتري براي باقي ماندن دارد. مي توان مجموعه باورهاي مشابه با آن را آداب و رسومي ( كدر) ونا روشن ناميد و رسم آتش افروزي را آييني ( شفاف ) خواند كه با سادگي و صراحت خويش داراي امكان بقاي بسيار و گسترش فراوان است.

چنين است كه آتش افروزي نوروزي بر بام در نزد زرتشتيان ايراني در يزد هم حتي گونه هاي متفاوت و رواج بسيار دارد. مثلا" در تفت و توابع آن، كه در كنار آنها كوه هست، مي بينيم كه هم بر بام خانه ها وهم بر روي كوه ده مرسوم به ( حسيني) در بامداد اورمزد و فروردين ماه آتش روشن مي كنند اين آتش افروختن نشانه و خبر براي آغاز سال نوست و با ساز و آواز همراه و توام است و با اين مراسم است كه شروع جشن را به همه خبر مي دهند. به همين روال، آتش افروزي نوروزي در گونه هاي متفاوت و مختلف در نزد مردماني ديگر هم پديدار مي شود كه باورهاي متفاوت دارند. از جمله آيين افروختن آتش در نوروز را در كردستان باز مي يابيم كه داراي رونق بسيار است. نمونه دوردستي از آتش افروزي نوروزي را در نزد مردم روستاهاي جنوب كشور روماني گزارش كرده اند . اين خبر در كتاب موسوم به يافته هاي ايرانشناسي در روماني از دكتر ( ويورل با جاكو) ضبط است و دوست عزيز آقاي دكتر محمد علي صوتي آن را در اختيار بنده نهادند.

اين گونه آتش افروزي چه در كردستان و چه در روماني اولا" با نوروز و جشن ايراني آغاز سال پيوسته و مربوط است، زيرا كه درست در همان تاريخ برپا مي شود. ثانيا" از آن آتش افروزي كه زرتشتيان آن را معمول مي دارند، جداشده و استقلال تام يافته است. اين ايين هاي آتش افروزي هر يك در متن باورهايي ديگر قرار گرفته اند و هر يك خود توجيه و گزارش و شكل خاصي پيدا كرده اند. به همين روال است آتش افروزي چهارشنبه سوري كه از نظر گاهشماري جاي افروختن آداب و رسوم و باورهاي پيرامون خود با آتش افروزي بر بام خانه ها يا كوه بلند در بامداد نخستين روز از ماه فروردين اختلاف دارد، هفته و نام روزهاي آن اصلا" زرتشتي نيست پريدن از روي آتش با ارجمندي و حرمت آن در آيين زرتشتي نمي خواند و نوعي توهين به آتش است، پنج گاه شبانه روز در باورهاي زرتشتي از بامداد آغاز مي شود و نه از سر شب وپس از غروب آفتاب
در اورامان كردستان اين رسم نشان شاخص و بارز از آداب نوروزي و جشن آن است: زمان آن پس از غروب آفتاب آخرين روز سال است ( قول شفاهي دوست گرامي، آقاي فرهاد و رهرام ) از اين لحاظ شكلي به خود گرفته است كه آن را بايد حد فاصل ميان آتش شب چهارشنبه سوري در كوچه ها يا حياط و آتش افروزي بامداد روز اورمزد ماه فروردين بر بام خانه دانست.

آتش را در روماني تا سي چهل سال پيش رسم بود كه در روزي از سال كه مصادف با روز آغاز سال نو شمسي مي شود، در حياط خانه ها يا در برابر خانه ها يا در باغها بيفروزند. دور و بر اين رسم را باورهاي مسيحي و داستان هايي درباره قديسان مسيحي فرا گرفته بوده است.زمان آن نهم مارس، مطابق تقويم قديمي تر در آن ديار بود. اين تقويم در سال1924 اصلاح شد واينك درست برابر است با بيست و يكم مارس، پختن خوراك مخصوصي در اين روز براي درگذشتگان وبدن آن به گورستان دهكده و شعايري ديگر از آن گزارش شده است كه همه پيوند اين آتش افروزي را با آداي كهن نوروز ايراني تصريح مي كند.

آيا اين رسم با سپاه داريوش بزرگ يا حاكمان ايراني آن روزگار به كناره هاي دانوب رسيده است يا آنكه يادگار ارتباط فرهنگي دو ملت در دوران هاي بعدي است ؟ احتمالا" در پاسخ به اين پرسش جز حدس و گمان راهي نداريم. همچنانكه در اورامان نيز روند بازماندن اين رسم آتش افروزي مبهم مي ماند. جز اين كه نظر آقاي و رهرام را باز گوييم كه مردم سني مذهب در آن ناحيه خاص از كردستان از پيوندي كه تشيع با نوروز دارد، بر كنار مانده اندآداب دروان كهنتر را در قالبي منفرد و به صورت تنها حفظ كرده اند چنانكه از آداب و مراسم جشن نوروز، در آن منطقه خاص فقط همين افروختن آتش متداول است. آنچه در اين ميان شايان توجه و ذكر است رسم ( شفاف ) آتش افروزي در نوروز است كه توانش تنوع پذيرفتن و در آمدن به اشكال گوناگون دارد و اين خود نمونه اي است از آيين هاي نوروزي: اين آداب و روسوم پاره پاره ونيز در مجموعه هاي بزرگتر در هر جاي ومكان و در نزد اقوام گوناگون هر بار با ساختني موزون ( شفاف ) پديد مي آيند و با سازگاري يافتن با ديگر باورها و رسم هاي هر گوشه از جهان شكلي متمايز به خود مي گيرندو دوام مي آورند.

بي گمان اين ( شفافيت ) آيين هاي نوروزي ابزار مهمي است كه گسترش و بقاي مراسم اين جشن ملي را تضمين مي كند و آن را فراتر از رنگ هاي محلي و بومي در هر خطه مي برد. اين نياز جهاني و بشري به ضرب آهنگ و نواختي كه زمان را از صورت خطي و تك بعدي بيرون مي آورد و آن را به شكل حلقه اي از تداوم نقش مي زند كه همواره نو مي شود و پس از پايان يافتن، از سر نو به آغاز مي پيوندد، در نوروز تجلي نابي به خود گرفته است و پاره اي از زمان را چنان قداست بخشيده است كه همگاني و فراگير و مقدس هست، اما كوتاه بيني و تعصب را به آن راهي نيست اين دست تاريخ و گرايش تفكر و انديشه ايراني است كه آداب نوروزي را چنان با ظرافت ورنگين طرح زده ( شفاف) گردانيده است هم هماهنگ با خصايصي طبيعي و ذاتي در وجود بشر و هم همساز و همنوا با طبيعت و نو شدن حيات گياهي در آن اين باز اشتراك سرشتي و همگاني مردم است كه طبعا" هماهنگي با طبيعت از مي پسندد. پس دلخواه همه آدميان است كه در بهار، چونان كه طبيعت به همه هديه هايي از برگ سبز و شكوفه و گل ميدهد، ما هم از آن تقليد كنيم وهديه بدهيم وهديه بگيريم همان طور كه برگ و بار درختان نو مي شود، ما هم جامه نو بپوشيم ومانند طبيعت كهنه ها را دور بريزيم و نو را به بازار آوريم

مثالي از اين امكان انطباق و تنوع يافتن آداب و رسوم نوروزي را در رسم تهيه سمنو مي شود ديد . من نمي دانم اين واژه وآداب پختن سمنو از كجا آمده است. امروزه پختن سمنو رسمي است زيبا نيمه مقدس و با اجزايي دلپذير و طعم خاص نوروزي، دوست گرانمايه جناب آقاي دكتر محمود بروجردي اين اطلاع را سوغات آوردند كه سمنو در فنلاند و نواحي مجاور آن هم رواج دارد. آنچه دراينجا مايلم به عرض برسانم، شباهت سمنو است با حلواي موسوم به سن حلواي سن از پختني هاي خاص و آييني زرتشتي است كه به ويژه مراسم در گذشتگان اختصاص دارد.ماده اصلي آن آرد گندمي است كه جوانه زده و خشكانده شده باشد. توجه مي فرماييد كه روياندن جوانه گندم و سپس تهيه خوراكي مخصوص از آن در سمنو هم هست و شباهت نام سمنو و حلواي سن با اين نكته همراه است. احتمال دارد عمل رويانيدن جوانه و سپس خشكاندن آن با اين نام ومعناي مشترك واژه هاي سن و سمنو از نظرگاه زباي مربوط شود. واقعيت هر چه باشد رابطه انتزاعي معيني در بنياد ماده اصلي اين خوردني آييني و طرز تهيه آن مندرج است وآن پيوند دو تصور متضاد زادن و بردن است :جوانه را مي رويانند و پيش از آنكه به گياه بدل شود آن رااز رستن باز مي دارند و در واقع جوانه مي كشند و آن را قرباني مي كنند. اين همان رفتاري است كه با سبزه هاي رويانده در سفر و خوان نوروزي هم انجام مي دهيم :دانه ها را در جايي نامناسب مي كاريم و در روز سيزدهم سال، آن به دور مي اندازيم. در همه ايت موارد ، معناي نمادين شهادت است كه بيان در مي ايد.

شهادت در حقيقت بنياد تاريخي و جوهر اصلي نوروز و جشن نوروز جشن ستايش و تجليل شهادت است :آمدن آدمي با گزينش وانتخاب آگاهانه رنج و درد و تحمل مرگ بر روز زمين به منظور رسيدن به هدفي بر تر از زندگاني و مرگ يعني رستگاري نهايي هستي اين گزيداري و انتخاب است كه نقش متعالي آدمي را در باورهاي كهن ايراني تصوير مي كند و بر اين گزارش مقدس استوار است كه داداراورمزد، آفريننده و خداي جهان جدال نيكي و بدي را در ازل به فروهر مردم نشان داد و نيز رنج زادن ومردن وسودمندي حيات را آدمي را مدد گرفتن از علم مطلق خداوندي و با آگاهي كامل دانسته و آگاهانه سود و خيز زادن و زيستن و جنگيدن با شواهد يمني را برگزيد و برگريد رنج تولد و مرگ در نهايت آن است ارج و قدري از نوع و رنگ شهادت مي بخشد. از گذار اين مفهوم ديرينه سال است كه سمنو با نوروز و گاهنبار پنجه يعني جشن آفرينش انسان در اتصال با نوروز پيوند مي يابد و حلواي سن با مراسم در گذشتگان اين مفاهيم وآيين ها با آنكه از شفافيت صريحي چون رسم افروختن آتش برخوردار نيستند همه در تركيبي موزون و دقيق و رمزين با ظرافت انديشه عظمت آدمي را با زايش جوانه و گياه پيوند مي دهند و با آمدن بهار، پيروزي آدمي را مرگ و جواني را بر پيري شادمانه جشن مي گيرند.

مرگ نبات و زادن رستاخيزي آن رمز جشن بهار و عيد نوروز است اين پنداشته كه از دير باز در اين خطه در زندگان مردم و فرهنگي منطقه حضور داشته است در هزاره اول پيش از ميلاد با باورهاي نياكان مهاجر آريايي ما در هم آميخته و نوروز رابه شكل امروزين آن بنياد نهاده است. به بيان ديگر، مراسمي كه از هزاره هاي پيشين، اقوام هند و اروپايي در بزرگداشت در گذشتگان خاندان ها بر پا مي داشتند با آداب نوروزي در هم آميخت و طرح هاي ظريف و سنجيده و سخت به فرج آيين هاي آن را پديد آورد. اين آيين ها از يك سوي رنگ بومي و محلي دارد و از سوي ديگر وجهي حكومتي و رسمي و ملي. اخبار درباره وجه حكومتي و كشوري برگزاري نوروز را نوشته هاي تاريخي ضبط كرده اند و احتمالا" بازمانده هاي تطور يافته بيت هاي نوروزي در نزد توده هاي مردم و در هر محل و منطقه به صورت زنده دوام يافته است. اين تفكيك را به خوبي در جامعه زرتشتيان ايران مي توان ديد. تا چندي پيش بر اثر محاسبه نكردن كبيسه سال، گاهنبار پنجه به ميان يا اواخر تابستان افتاده بود و آن را به مدت ده روز در آن زمان برگزار مي كردند. پس از آن، روز اورمزد ازماه فروردين مطابق با همان تقويم فرا مي رسيد كه آن را اورمزد روز مردگان مي خواندند و مراسم آن به روشني از جشن نوروز متمايز بود و نوروز يا سال نو ( گويش بهدينان ) را در آغاز سال شمسي و رسمي كشوري جشن مي گرفتند و روزهاي آن، وقت شادي و تفريح جوانان و كودكان و بازي و سرگرمي و چيدن سفره و خواندن نوروزي بود. حال آنكه اورمزد روز مردگان كه آتش افروزي بامدادي به آن اختصاص داشت، رسما" بيشتر عيد مردگان بود و بچه ها فقط يك روز در آن آزادي وبازي و تفريح داشتند واز رخت نو خبري نبود و تلاش و كوششي كه بيست سي سال پيش براي بازگرداندن گاهنبار پنجه ونوروز  آن به جاي اصلي خود آنجام گرفت. عملا" مورد استقبلال مردم واقع نشد و با گذشت زمان نيز اين وحدت را نپذيرفتند و آن را في الواقع باور نكردند و اكنون پنجه را در تابستان هم برگزار مي كنند.

دست سبزي كه در خلق شيوه ها و مراسمي با وجه ملي و عام و جهاني در كار بوده است، به نظر مي رسد كه با روش كشور داري و جهان بيني نخستين شهر ياران هخامنشي انطباق و هماهنگي دارد. در نوروز بين النهريني پيشينه اين اتحاد را در برگزاري مراسم آن در اكتيو مي توان باز ياف و منطقا" بايد بر بنياد آن خصيصه كهن جشن سال نو ايراني با رنگ ملي و به صورت ابزاري براي پيوند و وحدت اقوام و گروه هاي مختلف ساكنان اين كشور شكل گرفته باشد. اينها از گذار مفاهيم و رسم هاي ( شفاف ) به عمل پرداخته اند و توفيق تام يافته اند :

در اين جشن بهاري آيين ها و رسم هاي بسياري هست كه با هدف آشتي ميان افراد و نيز همراهي و همپايي فرهنگ هاي اقوام گوناگون با باورها و عقايد مختلف سازگاري تام دارد و آمادگي آن براي جهاني بودن و عالمگير گشتن به چشم مي خورد. در بنياد اجزاي سازنده مراسم عيد نوروز ايراني، تساهل و آشتي و صفايي همگاني هست كه در هر زمان كه ملت ايران از آن برخوردار شد و بر آن تكيه زد، رونق و ترقي و تعالي فرهنگي و اقتدار ملي و توانگري اقتصادي را به ارمغان دريافت داشت.

گواهي ديگر براي پيشتازي و تلاش فرهنگي ايراني در آشتي و تفاهيم بين المللي و اقدام براي در نور ديدن مرز و حد كشورها و حكومت ها را در اتحادي ميتوان ديد كه طليعه اي خجسته براي ديدارهاي جهاني نيرومندان و ورزشكاران در ميدان هاي مسابقات است. اسن اتحاد فرخنده در سنت عياري كهنسال ايراني نمودار مي گردد. در نزد اين جوانمردان و دلاوران دادخواه و ستيزنده با بيداد و ستم رسم بر اين بوده است كه قرار گرفتن در حيطه دولت و تابعيت از حكومتي خاص و تعلق داشتن به نژاد و قومي مخصوص اصلا"مطرح نباشد. در داستان ديرينه سال سمك عيار در فراسوي مرزها و حدود ممالك و اقوام جوانمرداني پهلوي را از سرزمين هاي بيگانه مي بينيم كه مثلا" شادي خوردگان، يعني ارادتمندان سمك اند، بي آنكه هرگز او را ديده باشند يا تابع شاهي باشند كه سمك فرمانبر اواست. اين اتحاد فقط به پاس نام و آوازه بلند عيار عدالت خواه و عشق يكتاي عياران به مظاهر نيك حيات و اخلاق متعالي جهاني پديد آمده بوده است و اين همان است كه هنوز ما هم به آن عشق مي ورزيم. اخلاق والايي كه ورزشكاران امروزه درميدان هاي بين المللي در تفكر بنيادين و اساسي خود دارند در كتابي چون سمك عيار با شرح بسيار آمده است و به صورت بيانيه پر شكوهي براي نيرومندان و پهلوانان و توانمندان جهان است.

خردمنداني كه درباره سرنوشت بشر با دلسوزي و احساس مسءوليت انديشيده اند جز اين اتحاد ويگانگي شريف و والا راهي براي زندگان خوش همگان بر روي زمين نمي يابند در آداب نوروزي ايراني اين هدف مندرج است و بياني زيبا و نمادين دارد. در اين يگانگي كه هماوازي با طبيعت بنيان غني و جاندار آن است دور انداختن كهنه هاي بي حاصل زدودن خستگي و افسردگي هديه دادن برگ هاي سبز و ساختن خانه شادي بر فراز گذشته هر چه كه هست شيوه ها وپندهاي كهني است كه همواره نوترين ها نيز هست وخواهد ماند. نيز آن گاه كه آتش افروزي نوروزي و اعلام رسيدن بهار نو را به جهان باز مي نگريم علم و درفشي از فروغ روشن بر افراشته ايم كه در نهايت مرز زمان را هم در مي نوردد و ميان خانگيان اين خاكدان از گذشتگان و رفتگان با هستان وزندگان يگانگي و وحدتي بر پا مي كند با آشتي و اميد براي آينده و آيندگان .       

دسته ها : نوروز باستان
دوشنبه بیست و هشتم 12 1391 22:52

X