سراغ مرقد گم گشته زهرا ز مولا پرس نشان پهلوي بشكسته را از شير يكتا پرس
عدو زد بيت زهرا آتش از كين غدير، افسوس سؤال جايگاه سيلي از آن مرد رسوا پرس
ميان درب و ديوار و فشار ظالم غدّار ز ناموس خدا اي دوست سرّ اين معما پرس
نظر كن، كرده محسن را به راه دوست قرباني ز زهرا رمز اين قرباني و از راز اهدا پرس
ز شمع سوخته سرّ فداكاري چه ميپرسي؟ شفق چون گشت طالع، رازهاي شام احيا پرس
چه بر زهرا گذشت اي دوست، ميدانم نميداني سؤال حال زهرا را تو شبها از ثريّا پرس
شبي پرسيدم از نيلوفر محزون، چنين ميگفت: سؤال بازوي نيلي زهرا را ز شبها پرس
ز بعد رحلت ختم رسولان، گل شده پرپر بيا احوال گلزار و گلستان را ز گلها پرس
نشان غاصبان بيحيا از حضرت زهرا كه كرده خطبه سوزندهاي چون آتش انشا پرس
نموده «باقرا» اسلام ناب از خطبهاش زنده ز زهرا سرّ اين احيا و راز و رمز ابقا پرس
* * *
اين مدينه، چشمه سارِ چشمِ گريان من است قلبِ شيعه، سوگوارِ بيتُ الأحزان من است
اين بقيع و اين جمادي، مثنويهاي غمند فاطميّه، غصّهدارِ قبرِ پنهان من است
محمدابراهيم احمدي (نادم)
اسوه تقوا
هاشم كلانتري (شمع)
بيتو يا فاطمه، من بي كس و تنها چه كنم در غم مرگ تو اي اسوه تقوا چه كنم
با وجود تو غم از دل بزدودم همه حال بعد از اين با غمت اي بانوي عُظمي چه كنم
باغبان رفته و گلها همه پژمرده شدند بيگل روي تو اي نوگلِ طه چه كنم
فاطمه! رفتي و شد روز علي چون شب تار با چنين فتنه كه شد بعد تو برپا چه كنم
مرگت اي راحت جان، از دو جهان سيرم كرد عمر اگر طول كشد، بيتو من اينجا چه كنم
زندگي با تو صفا داشت ولي صد افسوس رفتي اي همسر والا، منِ تنها چه كنم
محسنت كشته شد از ضربِ لگد در پسِ در با عزيزانِ تو و گريه آنها چه كنم
نور رخسار تو ميداد به اين خانه، صفا خانه، غمخانه شد، اي زهره زهرا چه كنم
من اگر از غم مرگ تو نميرم، عجب است زندگي بي تو در اين وادي غمها چه كنم
بس كن اين قصّه كه شد باعث خاموشي «شمع» گر شفاعت نكند فاطمه فردا چه كنم
احمد باقريان ـ جهرم
منبع:تبيان زنجان
با توجه به اينكه «حب دنيا سرچشمه همه گناهان» است، چنانكه در حديث معروف نبوي آمده «حب الدنيا رأس كل خطيئة» و همه تجربيات و مشاهدات ما نيز نشان ميدهد كه تمام تجاوزها، جنايتها، ظلمها، و ستمها، دروغها، خيانتها به خاطر همين دلبستگي شديد به «مال» و «مقام» و «شهوت» صورت ميگيرد، روشن ميشود كه زهد و وارستگي پايه اصلي تقوي و پاكي و صلاح است.
ولي زهد به معني ترك دنيا و رهبانيت و بيگانگي از اجتماع نيست، بلكه حقيقت زهد همان آزادگي و عدم اسارت در چنگال دنيا است.
زاهد كسي است كه اگر تمام دنيا را در اختيار داشته باشد دلبسته و وابسته به آن نباشد، اگر يك روز ببيند رضاي خدا در اين است كه از همه آن چشم بپوشد به اين معامله حاضر باشد، و از جان و دل بگويد «هر دو عالم را به دشمن بده كه ما را دوست بس» و اگر يك روز حفظ آزادگي و شرف و ايمان در چشم پوشي از مال و جان زندگي بود فرياد «هيهات منا الذلة» بلند كند.
و به گفته قرآن مجيد زاهد كسي است كه نه بر گذشته و آنچه از دست داده تأسف بخورد، و نه از آنچه فعلا در اختيار دارد زياد خوشحال باشد.
«لكيلا تأسوا علي ما فاتكم و لاتفرحوا بما آتاكم»
حديد 23
با اين فراز كوتاه به سراغ شخصيت فاطمه (عليهاالسلام) در اين زمينه از ديدگاه احاديث پيغمبر اكرم(ص) در كتب ديگران ميرويم:
23- «ابن حجر» و ديگران در روايتي از پيغمبر اكرم(ص) نقل كردهاند: «او هنگامي كه از سفر باز ميگشت نخست به سراغ دخترش فاطمه زهرا(س) ميآمد، و مدتي نزد او ميماند، ولي يكبار براي فاطمه زهرا(س) دو دست بند از نقره، و همچنين يك گردنبند و دو گوشواره ساخته بودند، و پردهاي در اطاق آويزان كرده بود.
هنگامي كه پيامبر(ص) وارد شد و اين منظره را ديد بيرون آمد، در حالي كه آثار غضب در چهرهاش نمايان بود، به مسجد و بر منبر نشست.
فاطمه (سلام اللّه عليها) دانست كه ناخشنودي پيغمبر(ص) به خاطر همان مختصر زينت است، همه را نزد پدر فرستاد تا در راه خدا صرف كند.
هنگامي كه چشم پيامبر(ص) به آن افتاد سه بار فرمود: «فعلت، فداها ابوها»: فاطمه آنچه را كه ميخواستم انجام داد، پدرش به فدايش باد.»
واضح است يك جفت دست بند نقره و گردن بند و گوشوارهاي از نقره چندان بهائي ندارد، و از آن بي بهاتر پرده سادهاي است كه انسان بر در اطاق بياويزد، ولي پيغمبر اكرم(ص) همين را دون شأن فاطمه ميشمرد، و افتخار و فضيليت او را در سجاياي انسانيش ميدانست.
فاطمه(س) اين درس را از محضر پدر به خوبي آموخت، هم زرق و برق دنيا را ترك گفت و خود را از اسارت آن رهائي بخشيد، و هم آنچه را داشت در راه خدا و بندگان محروم صرف كرد.
در حديثي كه سابقا از «حلية الاولياء» (تحت شماره 3) نقل كرديم، خوانديم كه فاطمه زهرا (عليهاالسلام) حتي پوشش كافي در خانه براي آمدن ميهمانهاي نامحرم نداشت كه پيغمبر اكرم(ص) عباي خود را به او داد تا خود را بپوشاند و آماده براي آمدن ميهمانان جهت عيادت او در بيماريش گردد.
داستان جهيزيه فاطمه(س) و مراسم شب زفاف او كه در نهايت سادگي برگزار شد دليل روشن ديگري بر زهد و وارستگي كامل او است.
خدمات او در خانه علي(ع) تا آنجا كه با يك دست گندم را براي پختن نان آسياب ميكرد، و با دست ديگرش طفلش را در آغوش ميگرفت، همه شاهد گوياي مقام زهد او است، گواه اين معني حديث زير است.
24- ابو نعيم اصفهاني در «حلية الاولياء» چنين نقل ميكند:
«لقد طحنت فاطمة بنت رسول اللّه(ص) حتي مجلت يدها، و ربا، و اثر قطب الرحي في يدها»:
«فاطمه دختر رسول خدا(ص) آنقدر با دست خود آسياب كرد كه دستش تاول زد، و ورم كرد، و آثار دستاس در دستش نمايان گشت».
25- در «مسند احمد» كه از معروفترين منابع اهل سنت است از «انس بن مالك» چنين نقل شده كه روزي «بلال» براي نماز صبح دير به خدمت پيغمبر(ص) آمد، رسول اللّه(ص) فرمود: «چرا دير آمدي؟ عرض كرد: از كنار خانه فاطمه (عليهاالسلام) ميگذشتم در حالي كه با دست خود آسيا ميكرد، و كودكش گريان بود، گفتم اگر اجازه فرمائي من آسيا ميكنم و شما كودك را آرام كنيد، و اگر اجازه فرمائيد من كودك را آرام ميكنم و شما آسيا كنيد.
او گفت: من نسبت به فرزندم از تو مهربانترم (و من مشغول آسيا كردن شدم و او كودش را آرام كرد) و اين امر باعث تأخيرم شد.
پيغمبر اكرم(ص) فرمود: «فرحمتها رحمك اللّه»:
«تو نسبت به فاطمه رحم و محبت كردي خداوند تو را مشمول رحمت كند»!
فضائل اخلاقي بانوي اسلام از جمله شجاعت و شهامتش در مقام دفاع از پدرش پيغمبر اكرم(ص) در مقابل مشركان مكه، و آمدنش به ميدان احد، براي بستن زخمهاي پيغمبر اكرم(ص) مطلبي است كه بر كسي پوشيده نيست، و در احاديث گذشته اسناد و مدارك آن آمد.
او از لحظه تولد در مسير عبوديت و بندگي خدا بود و اين امر تا لحظه پايان عمرش ادامه داشت، حديث زير شاهد گوياي اين معني است.
26- در «ذخائر العقبي» در داستان تولد بانوي اسلام فاطمه زهرا(س) و انعقاد نطفه او از ميوه بهشتي و آمدن زنان با شخصيت جهان همچون مريم و حوا به هنگام تولد او آمده است:
«فولدت فاطمة (عليهاالسلام) فوقعت حين وقعت علي الارض ساجدة»:
«به اين گونه فاطمه متولد شد و در حين تولد براي خدا سجده كرد».
من از كار مردم مدينه كه زنان خود را بعد از وفات به صورت ناخوشايندي براي دفن ميبرند، و تنها پارچهاي بر او ميافكنند كه حجم بدن از پشت آن نمايان است ناخرسندم.
اسماء گفت: من در سرزمين حبشه چيزي ديدهام كه با آن جنازه مردگان را حمل ميكردند، سپس شاخههائي از درخت نخل را برداشت و به صورت تابوت مخصوصي در آورد كه پارچهاي را روي چوبهاي آن ميافكندند، و بدن را درون آن ميگذاردند، به گونهاي كه بدن پيدا نبود.
هنگامي كه فاطمه بانوي بزرگ اسلام(س) آن رامشاهده كرد فرمود: «بسيار خوب و عالي است» (و هنگامي كه من از دنيا رفتم مرا با آن برداريد)...
و در ذيل همين حديث آمده است: «هنگامي كه فاطمه(س) چشمش به آن افتاد تبسم فرمود، و اين تنها تبسم او بعد از وفات پيغمبر اكرم(ص) بود»!
-------------------------------------------------------------------------------
برترين بانوي جهان فاطمه زهرا(س) ،آيت الله مكارم شيرازي
منبع:تبيان زنجان
1. الا اي چاه يارم را گرفتند
گلم، باغم، بهارم را گرفتند
ميان كوچه ها با ضرب سيلي
همه دار و ندارم را گرفتند.
...
ايام شهادت اولين شهيد راه ولايت بر شما تسليت باد.
2. ناموس خدا، دخت نبي، همسر حيدر
امّ الحسنين، شافعه ي خلق به محشر
اين غم نرود از نظر ما كه ز كين شد
نيلي رخت از سيلي آن شوم بد اختر
يا رب تو عذابش بنما بيشتر از پيش
آنكس كه به پهلوي وي از كينه زدي در
3. هر سينه كه دوستدار زهراست
آشفته و بي قرار زهراست
گنجينه ي هفت آسمان ها
در سينه ي خون نگار زهراست
از شرح كرامتش همين بس
عالم همه وامدار زهراست
4. بريزم اشك غم، از ديده بر رخسار مادر جان
بنالم در عزايت بادل افكار مادر جان
به ياد آرم از آن ساعت كه با پهلوي بشكسته
كشيدي ناله در بين در و ديوار مادر جان
از آن غصب فدك و ز بردن حيدر سوي مسجد
مرا ديگر نباشد طاقت گفتار مادر جان
5. گل من كه رنگش نيلي نبود / جواب محبت كه سيلي نبود
...
خدايا به سوز دل مولا علي-ع و به پهلوي بشكسته ي زهراي مرضيه-س
قَسمت مي دهيم كه فرج منتقم شان را برساني .. آمين
6. اي بتول پاك، السلام
قلب چاك چاك السلام
حاصل جواني علي
ماه ارغواني علي
لحظه اي درنگ كن بمان
وقت ناتواني علي
بي تو سر بلند مي كنند
دشمنان جاني علي
بي تو سجده مي كند به خاك
روح آسماني علي
7. سرفصل كتاب آفرينش زهراست
روح ادب وكمال و بينش زهراست
روزي كه گشايند در باغ بهشت
مسئول گزينش و پذيرش زهراست
--
8. گرچه مظلومي مولا سندي معتبر است اين سند ثابت و امضا شده با ميخ در است.
بانو نمي يابيمت ، اما كنار تو گريه مرسوم است ، مگر مي توان پهلوي تو بود و
شكسته نبود .
9. نام خود را خصم ، داغ ننگ زد / ديد بار شيشه داري ، سنگ زد
10. باد پاييزي اگر برگ خزان را مي برد
مهر زهرا هم گناه شيعيان را مي برد
11. تا كه پرسيدم ز منطق، عشق چيست
در جوابم اينچنين گفت و گريست
ليلي ومجنون همه افسانه اند
عشق تفسيري ز زهرا (س)وعليست(ع)
منبع:تبيان زنجان
منتخبي از كتب شناختي حضرت فاطمه (س) براي آشنايي بيشتر شما عزيزان در سالروز شهادت دخت پيامبر (ع) بي شك راه گشاي شناخت بهتر از اين الگوي بزرگ خواهد بود .
زندگاني حضرت فاطمه(ع)/برگزيده منتهي الامال/حاج شيخ عباس قمي /دفتر نشر برگزيده
فصل اول: ولادت با سعادت حضرت فاطمه(ع)-فصل دوم: اسسمي و القاب شريفه حضرت فاطمه(ع)-[نماز توسل به حضرت فاطمه(ع)-فصل سوم: وفات و وصيت هاي حضرت فاطمه(ع)
چشمه در بستر/سيدمسعود آقايي/مؤسسه فرهنگي انتشاراتي حضور
هر نويسندهاي كه در زمينه معارف فاطمي قلم بهدست گرفته است با توجّه به توان و علاقهاي كه داشته به موضوع خاصّي از ويژگيها و ابعاد شخصيّت اين الگوي كامل الهي پرداخته است. مؤلف اثر حاضر ميكوشد تا خواننده را با اقدامات حضرت فاطمه عليهاالسلام و علل و انگيزههاي آن آشنا سازد. اين كتاب داراي 468 صفحه، 74 موضوع اصلي و سه ضميمه تكميلي است. وي در مقدمه كتاب درباره هدف از تأليف اين اثر مينويسد: «من ميخواهم از اين بيكرانِ بلندِ بينهايت، سطري بنويسم. آيا تواني هست؟ من ميخواهم به عشق نوشيدن قطرهاي از جام ولايش و برگرفتن نَمي از يَمِ وجودش جلوهاي از جلوات و شمّهاي از مَلكاتش را بنگارم... [اما] چگونه ميتوان سوزش شمع، خيزش موج، خروش طوفان، غرّش رعد، صلابت كوه، ريزش باران، صبوري سرو، و ايستادگي نخل را نوشت؟»
فاطمه زهرا شادماني دل پيامبر/ احمد رحماني همداني/حسن افتخارزاده سبزواري/ نشر بدر
اصل كتاب به زبان عربي است و عنوانش ؛ "فاطمه الزهرا بهجت قلب المصطفي".جزء كتابهاي دست يك درباره حضرت زهرا(س) و زواياي پنهان زندگي ايشان است. ترجمهاي روان و چاپي درخور؛ يك كتاب به ياد ماندني را به شما عرضه كرده است.
فاطمه الزهرا از ولادت تا شهادت/مؤلف: سيد محمد كاظم قزويني/مترجم: علي كرمي/ نشر مرتضي
اهل علم، مؤلف اين كتاب را "علامه" ميخوانند. وي مجتهدي مبرز و كلامي مسلمي است كه يك دوره كتاب ارزشمند درباره زندگي اهلبيت(عليهم السلام)، تاليف كرده است. اصل كتابها به زبان عربي تاليف شدهاند ولي اغلب آنها در زمان حيات مؤلف به فارسي برگردانده شده و به چاپ رسيدند. آيتالله قزويني اين كتابها را به سياق واحد "من المهد الي اللحد" تاليف نموده و در آنها ضمن بهره بردن از منابع دسته يك تاريخ و حديث و كلام به تبيين شرايط و كيفيت زندگي حضرات اهل بيت پرداختند. امام علي، زينب كبري، امام هادي و امام زمان (عليهم السلام) در اين مجموعه ارزشمند، پرفروشترين بودهاند.
زندگاني فاطمه الزهرا/ حسين عماد زاده/نشر اسلام
كتابي با نثري سليس و همه فهم كه مانند ساير كتابهاي انتشارات اسلام، هم دقيق و مستند هستند و هم كاملا ايراني. خدا سايه حاج احمد سياح، مدير دانشمند و پر كار انتشارات اسلام را بر سر ما قبيله كتاب دوست، حفظ كند. پيرمرد مجتهدي كه كت و شلوار ميپوشد و تا همين امروز كه بالغ بر هشتاد سال سن دارد به مغازه ميآيد و به لطف حضرت حق، پشت ميزي مينشيند كه لغت نامه بسيار ارزشمند و ماندگار خويش را همان جا تدوين نموده است. او هنوز هم هر سال كارهاي جديدي ارائه ميكند.
صديقه شهيده/ سيد عبدالرزاق موسوي مقرم /دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين
موسوي مقرم را با مقتلهايي ميشناسند كه تاليف كرده است. از بس كه در عين اختصار پر مغز و مستند است. اين كتاب جزء معدود كتابهاي فارسي است كه اهل تاريخ و اسلامشناسان، آن را به زبان عربي و ساير زبانها برگرداندهاند.
نهج الحيات(فرهنگ سخنان حضرت فاطمه(س))/محمد دشتي/ مؤسسه تحقيقاتي اميرالمؤمنين
دانشنامهاي كوچك از احاديث كمتر شنيده شده حضرت صديقه كبري.
مرحوم محمد دشتي را كه ميشناسيد. نهج البلاغه با تحقيقات ايشان به دوره جديدي از استفاده و استقبال وارد شد؛ تا جائيكه رهبر انقلاب دشتي را و تحقيقات دقيقش را ستوده و آن را به عنوان الگويي بينظير معرفي فرمودند. او با حفظ سياق مرحوم سيد رضي مدون نهج البلاغه، اقدام به تدوين كتابي از بيانات و احاديث حضرت فاطمه(سلام الله عليها) نموده است.
سيصد و شصت داستان از فضايل، مصائب و كرامات حضرت فاطمه(س)/ عباس عزيزي/ نشر سلسله
عباس عزيزي را بيشتر با داستانها وحكايتهايش ميشناسيم كه با محوريت اهل بيت(ع)، از منابع دست يك روايي، تهيه و روانه بازار كرده است. كتابهايي كه شايد حجم زيادي نداشته باشند ولي سرشار از حكايتهاي ناشنيدهاي هستند كه با حسن سليقه و انتخاب در جايي گرد آمدهاند.
كرامات الفاطميه/ علي مير خلف زاده /نشر مهدي يار
كرامات الفاطميه مجموعهاي است مربوط به معجزات حضرت فاطمه زهرا(س) كه به همراه بخشهاي كوتاهي از تاريخ اسلام و سوگندنامه فاطمه زهرا(س) در چندين فصل تدوين شده است. اين كتاب تا امروز بيش از نه چاپ داشته است كه شايد نشان از خواندني بودنش باشد.
اسرار و آثار تسبيح حضرت زهرا(س)/ عليرضا رجالي تهراني/ نشر نبوغ
تسبيح حضرتشان تنها لطف كوچكي است كه از آن روزها تا همين امروز، رونق بخش لحظات تعقيبات نماز ما است. عليرضا رجالي تهراني كوشيده است بگويد اين ذكر پر رمز و راز چه عالمي دارد.
رنجها و فرياد هاي فاطمه(س)/ عباس قمي/محمد محمدياشتهاردي/نشر ناصر
اين كتاب ترجمهاي است از كتاب "بيت الاحزان في مصايب سيده النسوان" اثر بي بديل حاج شيخ عباس قمي معروف به محدث قمي. نه مؤلف معرفي ميخواهد نه اثر.
تحليل سيره فاطمه الزهرا(س) /علي اكبرزاده/نشر انصاريان
انتشارات انصاريان يك ناشر موفق و پر كار است. در چند سال اخير با انتخاب مديوم بينالمللي براي چاپ و نشر كتاب در كشورهاي اروپايي و آمريكايي كاري كرده است كارستان. كتاب هم كه نگاهي به سيره معصومانه ام االائمه(س) است. سيره يعني تمام شئون عملي يك معصوم؛ و اين همان چيزي است كه اسوه حسنه آل الله ناميده ميشود.
پرتوي از فضايل فاطمه زهرا در كلام معصومين(عليهم صلوات الله)/ علي محمد نژاد/نشر سناء
اين مجموعه متضمن 235 حديث از پيامبر اعظم و امامان معصوم است كه طي آن فضايل حضرت زهرا(س) تبيين شده است. احاديث به دو زبان عربي و فارسي گرد آمده و منابع هر يك نيز ذكر شده است. كتاب اگرچه دست يك نيست ولي با داشتن يكصد و هشتاد صفحه دفتر كوچكي است كه هم ميتوان در زمان كمي خواندش و هم به راحتي به همراه داشتش.
زندگاني حضرت فاطمه الزهراء(س) و دختران آن حضرت/ سيد هاشم رسولي محلاتي/ نشر فرهنگ اسلامي
رسولي محلاتي مجموعهاي چند جلدي درباره زندگاني اهل بيت(ع) نگاشته است كه تمام آنها را دفتر نشر فرهنگ اسلامي منتشر نموده است. اين كتاب يكي از همان مجلدات است. شاخصهي كارهاي رسولي محلاتي جامع الاطراف بودنش ميباشد و كليشهاي نبودنش.
آتش به خانه وحي/ سيد محمد حسين سجاد/نشر مهر ثامن الائمه
اين مجموعه در سه بخش تنظيم يافته است. نگارنده در بخش اول نگاهي گذرا به ابعاد مختلف شخصيت بانوي اسلام(س) دارد. در بخش دوم چگونگي رفتار مردم با دختر پيامبر خاتم تشريح ميشود و در بخش پاياني نيز مصائب و رنجهاي حضرت فاطمه(س) گفته شده است. نكته جالب اين است كه تمام متون كتاب شامل مدارك و ماخذي از كتب معتبر اهل سنت است كه تمامشان بر اثبات مظلوميت حضرت زهرا(س) تاكيد ورزيدهاند.
زندگاني فاطمه زهراء/ سيد جعفر شهيدي/ دفتر نشر فرهنگ اسلامي
بيش از 15 مرتبه اين كتاب تجديد چاپ شده است. ميگويند استاد شهيدي در نجف شاگرد مرحوم آيت الله خوئي بوده است و از اين رو مجتهدي فنان است. او از ياران و همكاران نزديك مرحوم دهخدا بوده و از اين روست كه رئيس بنياد لغتنامه دهخدا هم هستند. هرچه هست خانهاش، كتابخانه كتابخوانهاي نارمكنشين است و خودشان دوران نقاهت ضايعه قلبيشان را ميگذرانند.
كشتي پهلو گرفته/ سيد مهدي شجاعي/ نشر نيستان
از اين كتاب تاكنون بيش از دويست هزار نسخه به فروش رفته است. يك متن ادبي و روحاني از سيد مهدي شجاعي؛ كه در عين استناد به منابع درجه يك، از اتقان در روايتگري برخوردار است. خيليها معتقدند كه "كشتي پهلو گرفته" شاهكار شجاعي است.
روضههاي مكتوب شجاعي را با دل بايد گريست.
فاطمه فاطمه است/ علي شريعتي/ نشر چاپخش.
يك متن ادبي پر از حس و حال. علي شريعتي در مقام يك شيعه علوي كوشيده است كه بسرايد فاطمه بودن فاطمه را!
زندگاني صديقه كبري حضرت فاطمه زهرا(س)/ عبدالحسين دستغيب/ نشر جزايري
خيليها دستغيب را از اولياي خدا ميدانند و از خواص اهل علم. اين را شايد از ضريح با صفا و زيبايش كه در كنج بارگاه اخ الرضا، شاهچراغ، قرار گرفته است هم مي توان فهميد. او كه از سيده نساء عالمين بنويسد بايد ببيني!
زندگاني فاطمه الزهرا(س)/ ناصر مكارم شيرازي/ نشر محبان فاطمه
چه چيزي از اين بهتر و بالاتر كه يك مرجع تقليد در رثاي حضرت زهرا مرثيهنگاري كند. كتابي ارزشمند كه وقتي ميخوانيش مطمئني كه صحيحترين و معتبرترين اقوال تاريخي را خواندهاي. جناب مكارم شيرازي پر تاليفترين مرجع روزگار ما هستند.
بحار الانوار(جلد 43)/محمد باقر مجلسي/ محمد روحاني علي آبادي/ نشر مهام
اگر دلت ميخواهد كه تمام احاديث مرتبط با حضرت زهرا(س) را در كتابي داشته باشي بايد جلد 43 كتاب شريف بحارالانوار را بخري ! خاصيت ترجمه بحارالانوار اين است كه تك جلدي هم ميتواني بخري اش . به خلاف چاپ عربي كه فقط به صورت دوره كامل به فروش ميرسد. اگر اهل تحقيقي سراغ اين كتاب برو و الا فلا!
اسرار فدك/ محمد باقر انصاري – سيد حسين رجائي/ نشر دليل ما
از آن دست كتابهايي است كه از خريدنش پشيمان نخواهيد شد. آقايان انصاري و رجائي متن خطبه فدكيه را با 17 نسخه اصيل تاريخي، تطبيق دادهاند. يك كار نادر گروهي كه تمام اختلاف نسخهها را مشخص كرده است. اين كتاب، يك كتابشناسي پر و پيمان هم از كتابهاي مرتبط با خطبه فدك دارد. (ليست بيش از 200 عنوان كتاب تخصصي درباره سرزمين فدك و خطبهاش)
منبع:تبيان زنجان
فاطمه زهراعليهاالسلام دختر پيامبر اكرم، سيماي پرفروغ ايمان، نمونه روشن تقوا، و اسوه تمامعيار زن مسلمان است. در فضيلت آن بانوي بزرگوار نويسندگان مذاهب اسلامي روايتها آوردهاند كه هر يك بيانگر گوشهاي از عظمت روحي آن نور مبين و گوهر ثمين است. مسلمانان نيكنهاد عموما و شيعيان شيفتهجان خصوصا عشق محمد و آل محمد را پيوسته در سويداي دل نهفته داشتهاند. در طول قرون با دل و جان به خاندان رسالت عشق ورزيده و جلوههاي اين مهرورزي را با خامه اخلاص رقم زدهاند.
از جمله عالم نامور شيعه حسين بن علي بن محمد بن احمد الخزاعي در تفسير روضالجنان و روح الجنان في تفسير القرآن علاوه بر مطالب متنوع لغوي، فقهي، كلامي، ادبي در فضيلتخاتون دو جهان حضرت صديقه كبري روايتها آورده است، همچنين ذكر و نقل روايت از امامان «امام علي، امام حسن، امام حسين، عليبن الحسين، ابوجعفر محمدبن علي، جعفربن محمد الصادق، عليبن موسي الرضاعليهمالسلام» (1) در تفسير گرانقدر كشف الاسرار و عدة الابرار بيانگر علاقه و گرايش ابوالفضل رشيدالدين ميبدي به آن انوار پاك است. در اين جا براي نشان دادن همآوايي مفسران شيعي و سني در ذكر مناقب و فضايل حضرت فاطمه، به عنوان نمونه شواهدي از دو تفسير فوق ارائه ميگردد.
حضرت فاطمهعليهاالسلام و توبه حضرت آدمعليهالسلام
ميدانيم كه انديشه جاودانگي به قدمتحيات بشر است. نخستين وسوسه شيطان نيز از همين روزنه و بدينشكل صورت ميپذيرد كه ابتدا شيطان با سوگند خود را خيرخواه آدم و حوا مينماياند (2) و سپس سبب نهي پروردگار را از نزديك شدن به شجره خلد، فرشته شدن يا جاودانگي آن دو القا ميكند (3) چون آن دو مبتلا به ترك مندوب شدند توبه كردند و نداي «ربنا ظلمنا» از جان برآوردند تا رحمتحق در كسوت «كلمات» (4) و تماثيل نور متجلي شد. در اين باب صاحب تفسير عظيم روضالجنان چنين آورده است: «چون خداي تعالي آدم را بيافريد و حيات در او آفريد... بر ساق عرش اشباحي و تماثيلي از نور ديد كه بر بالاي سر هر يك نوشته بود: محمد و علي و فاطمه و الحسن و الحسين. آدم گفت: بار خدايا پيش از من بر صورت من خلقي آفريدي؟ گفت: نه. گفت: اينان كهاند؟ گفت: فرزندان تواند ولولاهم لما خلقتك و اگر نه ايشانندي تو را خود نيافريدي. گفت: بار خدايا گرامي بندگانند بر تو. گفت: اي آدم اين نامها ياد گير تا در وقت درماندگي مرا به اين نامها بخواني تا فريادت رسم. آدم اين نامها ياد گرفت. چون اين ترك مندوب كرد و خواست تا از آن توبه كند، گفت: بار خدايا به حق محمدصلي الله عليه وآله و عليعليهالسلام و فاطمهعليهاالسلام والحسنعليهالسلام والحسينعليهالسلام به حق اين بزرگان كه توبه من قبول كني. خداي تعالي توبه آدم قبول كرد فهذه هي الكلمات». (5)
علماي اهل سنت همانند علماي شيعه به دوستي اهلبيت مباهات كرده و در اين خصوص به روايات متعدد استناد كردهاند. زمخشري در تفسير كشاف ذيل آيهاي كه مودت ذويالقربي را اجر رسالتشمرده، (شوري /23) حديث مفصلي از پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله نقل ميكند كه مطلع آن چنين است: «من مات علي حب آل محمد مات شهيدا». (6) از پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله نيز سؤال شد محبت چه كساني به موجب آيه «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة في القربي» (شوري /23) بر ما واجب شده؟ حضرت بيان فرمودند: عليعليهالسلام و فاطمهعليهاالسلام و ابناهما». (7)
حديث كساء و حضرت فاطمهعليهاالسلام
مراد از اهلبيت در آيه تطهير (سوره احزاب/33) پنج تن آل عباست در اين خصوص قول پيامبر كه از منابع اهل سنت نيز نقل شده است كافي است كه فرمود: «اين آيه درباره من و علي و حسن و حسين و فاطمه نازل شده است» (8) ميبدي نقل ميكند كه: «ربالعالمين منت مينهد بر مصطفي عربي كه خواست ما و حكم ما آن است كه اهلبيت تو پاك باشند از هر چه آلايش خلقيت است و اوساخ بشريت تا «از خانه به كدخداي ماند همه چيز». الطيبات للطيبين والطيبون للطيبات و در همان تفسير از قول امسلمه آورده است: چون آيه تطهير نازل شد «فارسل رسول الله الي فاطمة و علي والحسن والحسين فقال هؤلاء اهل بيتي» (9) در تفسير روضالجنان هم ميخوانيم: «رسول -عليهالسلام- حسنعليهالسلام را بر دست راستخود نشاند و حسين را بر دست چپ و علي را و فاطمه را در پيش روي، آن گه گليمي خيبري بر ايشان افكند و گفت: اللهم لكل نبي اهل و هؤلاء اهلي، در حال خداي تعالي اين آيت فرستاد (.. انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا» (10)
با وجود قدر و شان عظيم امسلمه و تاييد نيكنهادي او توسط پيامبر از همراهي با پنج تن منع ميشود ولي جبرئيل با حسن قبول «انت منا» (11) با نورانيتي مضاعف به ملكوت پرواز مينمايد و در آسمانها مينازد و فخر ميكرد و ميگفت: «من مثلي وانا في السماء طاووس الملائكة و في الارضمن اهل بيت محمد» يعني چون من كيست كه در آسمان رئيس فرشتگانم و در زمين از اهلبيت محمد خاتم پيغامبرانم؟» (12)
مباهله و حضرت فاطمهعليهاالسلام
چون سران مسيحي شهر نجران از قبول حقيقتسرباز زدند و بر اين پندار كه عيسيعليهالسلام فرزند خداست پاي فشردند به پيامبر اكرم وحي شد تا با آنان مباهله كند، ماجراي مباهله با حضور باشكوه پيامبر و چهار نور پاك به شرح زير صورت پذيرفت:
«حضرت پيامبر و علي و حسنين از پيش ميرفتند و فاطمه -عليهاالسلام- بر اثر ايشان ميرفت تا به صحرا شدند. ترسايان بيامدند و اسقف ايشان از پيش ايستاد. اسقف گفت: اينان كهاند از محمد. گفتند: آن برنا پسر عم و داماد اوستبر دخترش و آن زن دختر اوست و آن كودكان دخترزادگان اويند. اسقف به ترسايان نگريد و گفت: بنگريد كه محمد چگونه واثق است كه به مباهله فرزندان و خاصگان خود را آورده است. از مباهله او حذر كنيد كه اگر نه مكان قيصر بودي من اسلام آوردمي، رويها ديدم كه اگر از خدا بخواستندي تا كوهها را از جاي بركند اجابت كردي». (13)
رشيدالدين فضلالله ميبدي در ذيل آيه مباركه: «فقل تعالوا ندع ابنائنا وابناءكم ونسائنا ونسائكم وانفسنا وانفسكم» (آلعمران /61) ماجراي مباهله را چنين ياد ميكند:
«آن روز كه حضرت رسول اكرمصلي الله عليه وآله براي مباهله به صحرا رفتند دستحسن و حسينعليهماالسلام را گرفته و فاطمهعليهاالسلام و عليعليهالسلام از پس ايشان به راه افتادند «رسول ايشان را با پناه خود گرفت و گليم بر ايشان پوشانيد و گفت: اللهم ان هؤلاء اهلي، جبرئيل آمد و گفت: يا محمد و انا من اهلكم چه باشد يا محمد اگر مرا بپذيري و در شمار اهل بيتخويش آري؟ رسولصلي الله عليه وآله گفت: يا جبرئيل و انت منا.» (14)
پيوند ملكوتي
ازدواج سيده عالم يعني پيوند نور با نور و انتقال زهره زهراعليهاالسلام از بيت نبوت به منزل امامت در واقع سرآغاز ظهور انوار پاك يازده گوهر تابناك برج امامتبود كه باشكوهي الهي در زمين و شوري ملكوتي در آسمان برگزار گرديد. در فضيلتحضرت عليعليهالسلام بر ديگر خواستگاران فاطمهعليهاالسلام پيامبر اكرم فرمود: «لولا علي لم يكن لفاطمة كفو». (15)
پيام ملكوتي همسري حضرت علي و فاطمه را فرشتهاي شگرف به نام محمود به رسول اكرم رسانيد. پيامبر پرسيد: «يا محمود چه كار را آمدهاي؟ گفت: جئتك لتزويج النور من النور. آمدهام تا نور را به نور دهي. گفتم: آن نور كدام است كه او را به نور دهم. گفت: تزويج فاطمة من علي فاطمهعليهاالسلام را به عليعليهالسلام دهي كه خداي تعالي اين عقد را در آسمان ببست.» (16)
آن گاه فرمان آمد، اي مقربان درگاه اي خاصگيان پادشاه سوره «هل اتي علي الانسان» برخوانيد. ايشان همه به آوازي دلرباي و الحان طربفزاي سوره «هل اتي» خواندن گرفتند و درخت طوبي بر خود بلرزيد و در بهشت گوهر و مرواريد و حلهها باريدن گرفت.» (17)
روز بعد از ازدواج وقتي زنان قريش براي تهنيت آمدند حضرت فاطمه جامهاي فاخر بر تن داشت كه آنان متحير بماندند گفتند: «يا فاطمه اين حله از كجا آوردي كه همانا در دنيا نباشد و ما نديديم و نشنيده؟ گفت: هذا من عندالله از نزد خداست.» (18)
رشيدالدين فضلالله ميبدي در پيوند همسري حضرت عليعليهالسلام با حضرت فاطمهعليهاالسلام سخنان زير را نيز ميافزايد: فرشتهاي فصيح به نام راحيل بر منبري سپيد برآمد و خداي را ثنا گفت آن گاه خداوند ذوالجلال بيواسطه ندا كرد كه: اي جبرئيل و اي ميكائيل شما دو گواه باشيد كه من فاطمه زهراعليهاالسلام را به زني به علي مرتضي دادم.» (19) چون فرشته اين بشارت را به حبيب خدا داد آن حضرت مهاجر و انصار را خواندند و روي به عليعليهالسلام كردند و فرمودند: «يا علي چنين حكمي در آسمان رفت اكنون من فاطمهعليهاالسلام دخترم را به چهارصد (20) درم كاوين به زني به تو دادم.» (21)
حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام سيدة النساء العالمين
حضرت زهراي مرضيه در خانه نبوت و مركز وحي تربيتشد پدري چون پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله، همسري چون علي مرتضي، و فرزنداني چون حسنين داشت. روزي زنان قريش با همسران رسولصلي الله عليه وآله از حسب و نسب خويش و مفاخرت قوم خود سخن ميگفتند. چون فاطمهعليهاالسلام وارد جمع شد همه ساكتشدند يكي از ايشان گفت: «چرا حديث رها كردي؟ گفتند: براي آن كه در پيش او حديثحسب و نسب كردن محال باشد، ديگري گفت: ما بالكم يا بنيهاشم... چيست اي بنيهاشم كه همه سيادت جمع كردي خود را و گوي سيادت از همه عالم بربودي، اما پدرت سيد ولد آدم است. و اما تو سيده زنان جهاني. اما شوهرت سيد عرب است و اما فرزندانتسيدان جوانان بهشتند و اما متحمزه سيد شهيدان است.» (22) بدينجهت پارهاي از مفسران آيه «نسبا و صهرا» را در شان حضرت عليعليهالسلام دانستهاند كه اميرالمؤمنين جامع سبب و نسب بود «و هيچ كس را از صحابه اين هر دو بيك جاي نبود.» (23)
حضرت محمدصلي الله عليه وآله و فاطمهعليهاالسلام
از سخنان و شيوه رفتار پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله با فاطمه زهراي مرضيهعليهاالسلام پي ميبريم كه علاوه بر محبت فطري پدر و فرزندي، ملكات انساني و فضايل معنوي، دينداري و پارسايي امالائمه حضرت فاطمهعليهاالسلام موجب اصلي جلالت و عظمت قدر آن بزرگوار نزد پدر بوده است. محدثان و مفسران قرآن در باب عظمت كفو ولايت و مصداق روشن: «انا اعطيناك الكوثر». روايات متعددي نقل كردهاند كه در اين جا به ذكر چند نمونه از تفسير روضالجنان (ابوالفتوح رازي) و تفسير كشفالاسرار ميبدي اكتفا ميشود.
1 - حضرت فاطمه مادر امامان
در خبر است كه رسول شبي به نزديك خديجهعليهاالسلام بود و او سخن ميگفت: رسول گفت: يا خديجه من تكلمين؟ با كي سخن ميگويي؟ گفت: اي رسولالله با اين جنين كه در شكم دارم. رسول گفت: بشارت باد تو را كه جبرئيل مرا بشارت داد كه مادينه است و مادر امامان است.»
2 - خانه فاطمهعليهاالسلام
اتاقي گلين و كوچك با معنويتي بيكرانه است كه تجليگاه نور الهي و مصداق بارز آيت قرآني «في بيوت اذن الله» است. «يك روز رسول -عليهالسلام- اين آيت ميخواند مردي برخاست و گفت: اين خانهها كدام است؟ گفت: بيوت الانبياء، خانههاي پيغامبران است. ابوبكر برخاست و گفت: يا رسولالله خانه فاطمه و علي از اين جمله هست؟ گفت: هو من افاضلها، خانه ايشان فاضلترين خانههاي ايشان است.» (25)
3 - محبتحضرت محمدصلي الله عليه وآله و اطاعت فاطمهعليهاالسلام
علاقه و احترامي كه رسولالله نسبتبه فاطمهعليهاالسلام اظهار ميداشتند در تاريخ رابطه پدر و فرزندي بينظير است. از جمله عادتهاي پيامبر اكرم چنان بود كه در ابتدا و بازگشت از سفر به ديدار فاطمهعليهاالسلام ميرفتند، روزي پيامبر اكرم به ديدار فاطمهعليهاالسلام رفتند و آن روز بر در سراي گليمي خيبري آويخته بود، چون آن را ديدند، بازگشتند، فاطمهعليهاالسلام برخاست و به حجره رسول آمد و از سبب پرسيد؟ حضرت فرمودند: «يا فاطمه من بر عادت آنجا آمدم و لكن در سراي تو بر رسم جباران ديدم پرده فروگذاشته بازگشتم [فاطمهعليهاالسلام] برفت پرده از در سراي دور كرد.» (26)
4 - فاطمهعليهاالسلام و سجود پيامبرصلي الله عليه وآله
در ابتداي دعوت پيامبر اكرم به اسلام كفار دندان مبارك حضرت را شكستند و خاك و پليدي بر او ميريختند و حضرتش را ساحر و كاهن و مجنون ميخواندند. در تفسير آيه مباركه «ان الذين يؤذون الله ورسوله». (سوره احزاب /57) از قول عبدالله مسعود نقل شده است كه گفت: «ديدم رسول خدا را در مسجدالحرام سر به سجود نهاده كه كافري شكنبه شتر ميان دو كتف وي فروگذاشت رسول سر از زمين برنداشت تا آن گه كه فاطمه زهراعليهاالسلام بيامد و آن از كتف وي بينداخت.» (27)
5 - فاطمه زهراعليهاالسلام و اندوه پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله
آن روز كه جبرئيل آيه «ان جهنم لموعدهم اجمعين» (سوره حجر /43) را آورد حضرت اندوهناك شدند و بسيار گريستند و هيچ كس از صحابه زهره نداشت كه از سر آن تاثر شديد جويا شود. عبدالرحمن عوف ميدانست كه رسول خدا به ديدار فاطمه آسايش مييابد از حضرت فاطمه درخواست نمود تا از پيامبر اكرم سبب اين اندوه بزرگ را بپرسد. پيامبر در جواب به فاطمهعليهاالسلام فرمودند: چه پرسي از آنچه وهم و فهم هيچ كس بدان نرسد؟ چون حضرت اشارهاي به ابواب جهنم و چگونگي دركات دوزخ كردند «فاطمهعليهاالسلام بيفتاد و بيهوش شد چون به هوش باز آمد گفت: «الويل الويل لمن دخل النار». (28)
6 - دوستي فاطمهعليهاالسلام
چون قريش پيمان حديبيه را شكستند ابوسفيان را براي عذرخواهي نزد پيامبر فرستادند. او خواست از علاقه پيامبر به حضرت فاطمه به نفع خود سود جويد اين بود كه به در خانه فاطمهعليهاالسلام رفت و ماجرا را گفت، آن حضرت به او گفتند: «اين كار بزرگتر از آن است كه حديث زنان در آن گنجد.» (29)
7 - فاطمهعليهاالسلام و نوازش يتيم
مفسران قرآن كريم آيه «ويسئلونك عن اليتامي» (سوره بقره /55) را تاكيدي به «اصلاح كار و مال» (30) و نيكي به يتيمان دانستهاند. «روزي مهتر عالم يتيمي را ديدند كه كودكان او را سرزنش ميكنند و او ميگريد و در خاك ميغلتد، چون حضرت سبب درماندگي او را پرسيدند. گفت: پدرم روز احد كشته شد، خواهرم فرمان يافت و مادرم شوهر كرد و مرا براند حضرت رسول گفتند: اي غلام اندوه مدار من كه محمدم پدر توام و فاطمه خواهر تو و عايشه مادر تو... آن گاه مصطفي دست وي گرفت و به خانه فاطمه برد و گفت: يا فاطمهعليهاالسلام اين فرزند ماست و برادر تو، فاطمهعليهاالسلام برخاست و او را بنواختخرما پيش وي بنهاد...» (31)
8 - حجاب حضرت زهراعليهاالسلام
پوشيدگي زن از ديد نامحرم يك فرمان قرآني است. در گذشته براي بيان اين مفهوم خصوصا در فقه واژه «ستر» (32) را به كار ميبردند. سعدي شاعر خوشسخن هم در معرفي زن پارسا چنين گفته است:
«چو مستور باشد زن و خوبروي به ديدار او در بهشت استشوي» (33)
و در تفسير همچنين ميخوانيم:
«در خبر است كه روزي رسول در حجره فاطمه -عليهاالسلام- بود. مردي نابيناي مادرزاد در بزد. رسول گفت: درآي، او درآمد فاطمهعليهاالسلام برخاست و در خانه رفت و تا او بنرفت از خانه بيرون نيامد. رسول بر سبيل امتحان گفت: يا فاطمه چرا از او پنهان شدي و او چيزي نبيند؟ گفت: يا رسولالله اگر مرا نبيند، من او را بينم. اليس الله تعالي قال: «وقل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن ويحفظن فروجهن». رسول -عليهالسلام- گفت: الحمدلله اراني في اهل بيتي ما سرني; سپاس آن خداي را كه با من نمود در اهلالبيت من آنچه مرا خرم بكرد.» (34)
حضرت عليعليهالسلام و فاطمهعليهاالسلام
بزرگان علم و عالمان دين در شناختشاني از شؤون حضرت عليعليهالسلام و فاطمه زهراعليهاالسلام درماندهاند. ما از طريق رواياتي چون: «احب النساء الي رسول الله فاطمة و من الرجال عليعليهالسلام) و (... فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرك ليلة القدر و انما سميت فاطمة لان الخلق فطموا عن معرفتها» (35) گوشهاي از عظمت اين دو عزيز را باز مينماييم و از ميان انبوه روايات تنها به ذكر چند روايت از تفسير روضالجنان و كشفالاسرار اكتفا مينماييم.
1 - ياري و پرستاري فاطمهعليهاالسلام
در جنگ احد كه رسول اكرم و حضرت عليعليهالسلام جراحاتي برداشتند حضرت فاطمهعليهاالسلام چهره مبارك پدر و روي نازنين همسر را شست. در همين غزوه شجاعت و فداكاري عليعليهالسلام تا آنجا جلوه نمود كه جبرئيل از آسمان آواز داد: «لاسيف الا ذوالفقار ولافتي الا علي» پس از جنگ آن تيغ را به فاطمهعليهاالسلام داد و گفت: «بستان اين شمشير را كه امروز با من وفا كرد.» (36)
2 - دعاي حضرت محمدصلي الله عليه وآله
پيامبر اكرم در پاسخ به طعنه زنان قريش كه به حضرت زهراعليهاالسلام گفته بودند: پدرت تو را به مردي درويش داده است چنين فرمودند: «بدان كه اين زنان كه اين گفتند نه بر طريق شفقت گفتند. من تو را به مردي دادم كه «اقدمهم سلما و اكثرهم علما واعظمهم حلما» به اسلام از همه پيشتر است و به علم از همه بيشتر و به حلم از همه عظيمتر. آنگه دعا كرد ايشان را و گفت: بار خدايا جمع ايشان مجتمع دار و دلهاشان به هم آر و فرزندان ايشان را وارثان بهشت نعيم كن.» (37)
3 - شمهاي از فضايل حضرت عليعليهالسلام و فاطمهعليهاالسلام
در وجود مبارك حضرت فاطمه فضايل بيشماري جمع است و زندگاني آن بانوي دوسراي در همه ابعاد نمونه است، از جمله پايداري آن اسوه كامل در تنگدستي و هجوم فقر مادي است; آوردهاند:
«يك روز اميرالمؤمنين -عليهالسلام- در حجره فاطمه شد او را يافت كه حسن و حسين را ميخوابانيد و ايشان نميخفتند از گرسنگي، فاطمه گفت: يابن عم رسولالله! بنگر تا چيزكي به دست آري براي اين كودكان كه از گرسنگي بنميخسبند و سه روز است تا طعام نخوردهاند؟
اميرالمؤمنين از خانه به در آمد و بنزديك عبدالرحمن عوف شد و او را گفت: ديناري زر به قرض مرا ده. عبدالرحمن دست در كيسه كرد و ديناري از آن برداشت و به اميرالمؤمنين داد او بستد. اميرالمؤمنين به بازار آمد تا چيزي بخرد مقداد را بر سر راه ديد از حالش جويا شد، ديناري كه به قرض گرفته بود به او داد و گفت: تو اوليتري كه تو چهار روز است كه چيز نيافتهاي و ما سه روز. مقداد آن بستد و برفت، اميرالمؤمنين به مسجد رسول آمد. در شان او و اين قصه، آيت آمده بود كه: «ويؤثرون علي انفسهم ولو كان بهم خصاصة و...» (حشر /9) (38)
4 - پيوستن دو دريا
بعضي از اهل اشارت در تفسير: مرج البحرين يلتقيان (سورة الرحمن /19) نوشتهاند مقصود از بحرين، فاطمهعليهاالسلام و عليعليهالسلام است. و بينهما برزخ (محمدصلي الله عليه وآله) «يخرج منهما اللؤلؤ والمرجان،» الحسن والحسينعليهماالسلام است.
و نيز گفتهاند: از تخصيصات و تشريفات آدمي يكي آن است كه در نهاد وي دو بحر آفريدهاند يكي بحر سر، ديگر بحر دل، اين اشاره استبه آيه مرجالبحرين و بحرين اين جا خوف و رجاست عامه مسلمانان را و بحر قبض و بسط خواص مؤمنان را و بحر هيبت و انس انبياء و صديقان را.» (39)
5 - حضرت فاطمهعليهاالسلام خاتون قيامت
ميبدي در تفسير آيه شريفه: «انما وليكم الله و رسوله» (سوره مائده /55) با استناد به حديث: «من كنت مولاه فعلي مولاه» ولايت دين را اجل ولايات ميداند و در فضيلت عليعليهالسلام چنين مينويسد: «علي مرتضي ابن عم مصطفي شوهر خاتون قيامت فاطمه زهراعليهاالسلام كه خلافت را حارس بود و اولياء را صدر و بدر بود...» (40)
در تفسير كشفالاسرار علاوه بر آنچه گذشت نام و ياد حضرت فاطمهعليهاالسلام مكرر (41) آمده است، براي كوتاهي سخن به ذكر پارهاي بسنده شده است.
تاكيد احاديث و همآوازي علماي اهل سنتبا شيعيان در دوستي اهلبيت موجب پيدايش اشعاري در مدح حبيبه خدا حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام شده است كه گزيده اي از آن اشعار را ميتوان در كتاب مناقب فاطمي (42) مشاهده نمود، البته انعكاس انوار ولايت از مشكوة وجود حضرت زهراعليهاالسلام در لابهلاي ديوان شاعران نيكنهاد ما به چشم ميخورد. از آن شمار استشعر عطار نيشابوري كه در آن ماجراي بيان احوال فاطمهعليهاالسلام به رسول اكرم و تعليم تسبيح نماز به صديقه كبري آمده است پارهاي از آن ابيات چنين است:
«فاطمه خاتون جنت ناگهي پيش سيد رفت در خلوتگهي گفت كرد از آس دستم آبله يك كنيزك از تو ميخواهم صله تا مرا از آس رنجي كم رسد تا كيام از آس چندين غم رسد؟ آس گردونم چو يك ارزن بود آس كردن خود چه كار من بود وي عجب در پيش صدر روزگار بود آن ساعت غنيمتبيشمار دستبگشاد و ببخشيد آن همه هيچ نگذاشت از براي فاطمه يك دعاش آموخت زيبا و عزيز گفت اين بهتر تو را زآن جمله چيز انس حضرت جانفزايتبس بود تا كه تو هستي خدايتبس بود» (43)
در تعليم تسبيح حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام نوشتهاند: پس از مراسم باشكوه شب ازدواج آن حضرت كه همسران پيامبر و زنان مهاجر و انصار همه به خانههاي خود برگشتند فقط اسماء نزد آن حضرت ماند، چون حضرت فاطمه از خدمت چندين روزه اسماء شرمگين بود تقاضاي خادمهاي كرد، پيامبر فرمود: خادمهاي خواهي يا چيزي كه از خادمه بهتر باشد؟ گفت: و آن چيستيا رسولالله؟ گفت: آن كه به عقب هر نماز سيوچهار بار تكبير كني و سيوسه بار تسبيح و سيوسه بار تحميد اين بر زبان صد است و در ترازو هزار يا فاطمه هيچ كس نباشد كه هر بامداد و شبنگاه اين تسبيح بكند و الا خداي تعالي او را مهمات دنيايي و آخرتي كفايت كند.» (44)
آنچه براي ما پس از سپري شدن قرنها شايان توجه ميباشد اين است كه رسول اكرمصلي الله عليه وآله بجاي بخشش خادمه تسبيحي تعليم فرزندش نمود كه فيض آن جاودانه است چنان كه هم اكنون، امت اسلام تسبيح حضرت زهراعليهاالسلام را بعد از هر نماز ميخوانند و نام آن دخت پارسا و انسيه حورا تا آفتاب ميدرخشد و مسلماني نماز گزارد برجاست و از بركات آن تسبيح و تحميد روح مقدسش بهرهمند ميگردد. زندگاني كوتاه حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام نمودار نوراني صفات حسنه است انعكاس احاديث نبوي و سخنان ائمه هدي در تفسير روضالجنان و كشفالاسرار نمايانگر گوشهاي از فضايل زهراي مرضيه است و اين سخن درست است كه بزرگان علم و ادب و عرفان و كلام... از بيان شاني از شؤون اين گوهر تابناك و اسوه راستين اسلام ناتوانند و در اين مقام ابيات زير بيان حال همگان است كه گفت:
«وصف تو بگذشت از قدر عقول عقل در شرح شما شد بوالفضول گرچه عاجز آمد اين عقل از بيان عاجزانه جنبشي بايد در آن» (45)
والسلام
خسرواني شريعتي، سيد محمود؛
پينوشتها و مآخذ
1- ركني، محمد مهدي، جلوههاي تشيع در تفسير كشفالاسرار; يادنامه علامه اميني به اهتمام سيد جعفر شهيدي، محمدرضا حكيمي، تهران، مؤسسه انجام كتاب، 1361، ص 165-230.
2- سوره اعراف/21.
3- سوره اعراف /20.
4- سوره بقره /37.
5- الخزاعي النيشابوري، حسين بن علي بن محمد بن احمد، روضالجنان و روح الجنان في تفسير القرآن به تصحيح محمد جعفر ياحقي، محمد مهدي ناصح، بيست جلد، بنياد پژوهشهاي اسلامي، مشهد، 1371، ج1، ص228.
6- جارالله محمود بن عمر الزمخشري، الكشاف، بيروت، دارالكتاب العربي، ربيعالاول،1366، ج6، ص220.
7- ابوالفضل رشيدالدين ميبدي، كشفالاسرار و عدةالابرار، به اهتمام علياصغر حكمت، ده جلد، دانشگاه تهران، 1331-1339، ج9، ص23.
8- سيد عبدالحسين شرفالدين، الكلمة الغرا في تفضيل الزهرا، ترجمه محمد بيدارفر، انتشارات الزهرا، تهران، 1362، ص50.
9- ابوالفضل رشيدالدين ميبدي، همان كتاب، ج8، ص45.
10- الخزاعي النيشابوري، همان كتاب، ج15، ص419.
11- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، يكصدوده جلد، داراحياء التراث العربي،1403، ج17، ص262.
12- ابوالفضل رشيدالدين ميبدي، همان كتاب، ج2، ص151.
13- الخزاعي النيشابوري، همان كتاب، ج4، ص363.
14- ابوالفضل رشيدالدين ميبدي، همان كتاب، ج2، ص147 و 151.
15- محمدباقر مجلسي، همان كتاب، ج43، ص145.
16- الخزاعي النيشابوري، همان كتاب، ج14، ص243.
17- ابوالفضل رشيدالدين ميبدي، همان كتاب، ج7، ص50.
18- الخزاعي النيشابوري، همان كتاب، ج14، ص275.
19- ابوالفضل رشيدالدين ميبدي، همان كتاب، ج7، ص50.
20- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، چاپ دوم، المكتبة الاسلاميه، 1362، ج43، ص105. در اين حديث مهر حضرت فاطمهعليهاالسلام پانصد درهم آمده است: «.. مهر جدته فاطمه و هو خمس مائه درهم جياد».
21- رشيدالدين فضلالله، همان كتاب، ج7، ص51.
22- الخزاعي النيشابوري، همان كتاب، ج5، ص400.
23- همان، ج14، ص243.
24- همان، ج17، ص122.
25- همان، ج14، ص152.
26- همان، ج17، ص265.
27- ابوالفضل رشيدالدين، همان كتاب، ج8، ص87.
28- همان، ج5، ص330.
29- همان، ج10، ص647.
30- ابوالمحاسن الحسين بن الحسن الجرجاني، تفسير گازر جلاء الاذهان و جلاء الاحزان، به تصحيح ميرجلالالدين حسيني ارموي، تهران، ناشر: مهرآيين، 1378، ج1، ص277.
31- ابوالفضل رشيدالدين، همان كتاب، ج1، ص595.
32- شهيد مرتضي مطهري، مساله حجاب، نشريه انجمن اسلامي پزشكان، تهران، 1348، ص73.
33- مصلحالدين سعدي شيرازي، كليات سعدي، به اهتمام محمدعلي فروغي، انتشارات اميركبير، تهران، چاپ اول، 1320، ص355.
34- الخزاعي النيشابوري، همان كتاب، ج14، ص124.
35- محمد باقر مجلسي، همان كتاب، ج43، ص38 و 65.
36- الخزاعي النيشابوري، همان كتاب، ج5، ص43.
37- همان، ج14، ص273.
38- همان، ج4، ص45 و46.
39- ابوالفضل رشيدالدين، همان كتاب، ج9، ص412، 421.
40- همان، ج3، ص150.
41- محمد جواد شريعت، فهرست كشفالاسرار، ناشر: اميركبير، تهران،1363، ص955.
42- احمد احمدي بيرجندي، مناقب فاطمي در شعر فارسي، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي،1369.
43- فريدالدين عطار نيشابوري، مصيبتنامه، به اهتمام نوراني وصال، ناشر كتابفروشي زوار، تهران، 1364، ص41.
44- الخزاعي النيشابوري، همان كتاب، ج14، ص274.
45- جلالالدين محمد مولوي، مثنوي به تصحيح رينولد نيكلسون، به اهتمام نصرالله پورجوادي، انتشارات اميركبير، تهران،1363، ج3، ص3.
منبع:تبيان زنجان
حضرت فاطمه زهرا (س) در دوران كوتاه رحلت رسول خدا (ص)، يكبار در مسجد نبوى حضور يافت و خطبهاي خواند چنان كه عظمت و هيبت كلام فاطمى ستونهاى مسجد و بلكه عرش الهى را به لرزه انداخت. به موجب كلام امام صادق عليه السلام، بانوي بزرگوار اسلام حضرت فاطمه (س) پس از درگذشت پدر بزرگوارشان، دائم اشكبار بود و پى در پى از شدت غصه از حال مىرفت و جسم مباركش روز به روز نحيف و نحيف تر مىشد.
اما آن ولى و حجت الهى به همه اين اندوهها جهت الهى داد و همه را براى تقويت دين خدا و تحكيم موقعيت وصى و جانشين رسول خدا (ص) هزينه كرد و در كمال ماتم زدگى، مصائب خود را زمينه نهيب زدن بر مردمانى قرارداد كه غفلت و مصلحت انديشى دنيايى در خطر برگشت به جاهليت قرارشان داده بود.
اين چنين بود كه زهراى اطهر (س) در چهره بزرگترين حامى و پيشواى مظلوم خويش ظاهر شد و سند حقانيت اميرالمؤمنين علي (ع) و مظلوميت آن حضرت را با خون خود، ابديت بخشيد.
در شرايطى كه جو سنگين حاكم بر مدينه نفس ها را در سينه ها خفه مى كرد، دختر پيامبر (ص) حقايق را در چهره مسلمانان نهيب زد: "اى بندگان خدا شما پرچمداران امر و نهى و حاملان دين و وحى او هستيد، شما امانتداران خدا بر خويشتن بوده و مأمور رسانيدن احكام دين او به ملل ديگر مى باشيد...
به سوى شما از ميان خودتان پيامبرى آمد كه رنج و ناراحتى شما بر او دشوار بود و بر ايمان آوردن شما حرص مى ورزيد و به مؤمنين دلسوز و مهربان بود...
و هنگامى كه خداى تعالى خانه جاودانى انبيا و جايگاه برگزيدگان را براى پيغمبرش اختيارنمود، كينه هاى درونى و نفاق شما ظاهر گشت و جامه دين مندرس و فرسوده شد، گمراهان خاموش به سخن درآمدند و گمنامان فرومايه دعوى نبوغ كردند. شتر باطل گرايان به صدا درآمد و در صحن خانه هايتان جولان نمود. شيطان از كمينگاه خود درحالى كه شما را به سوى خود مى خواند سركشيد و ديد كه چه زود دعوتش را پذيرفتيد...
كجا مى رويد در حالى كه كتاب خدا پيش روى شما است. كتابى كه مطالب و امورش هويدا و احكامش درخشان و نشانه هايش روشن و نواهيش آشكار و اوامرش واضح است و شما آن را پشت سر خود انداخته ايد؟ آيا قصد اعراض از قرآن را داريد و يا به غير قرآن مى خواهيد داورى كنيد و حكم غير قرآن براى ستمكاران چه بد جزايى است! و هر كه جز اسلام دين ديگرى اختيار كند از او پذيرفته نشود و در قيامت جزو زيانكاران خواهد بود. "
همه هستى و لحظه لحظه عمر حضرت فاطمه مرضيه (س) يك بانگ را تكرار مى كرد. فرياد اعتنا و توجه به دين خدا، آنچنان كه خداوند خود خواسته و بدان امر فرموده: فرياد بيدار باش به مسلمانان كه خط اصيل دين را گم نكنند و اين نهيب ها در دوران پررنج پس از پيامبر (ص) تا لحظه شهادت بانوى اسلام، به شكل فريادهاى اعلام مظلوميت اميرالمؤمنين علي عليه السلام و يادآورى حق پايمال شده او كه نشانه زير پا نهادن دين خدا بود، درآمد
سخنان آخرين و سفارشهاي شيرين و يا غم آلود انسانهاي آسماني، صحيفهايسبز و روشن است دايره المعارفي است درس آموز كه طراوت و بالندگي خود را درتمامي عصرها و نسلها حفظ نموده نگاه آدمي را به فراسوي حوادث اوج ميدهد.
پارهاي از اين سخنان لبريز از آموزهاي اخلاقي، كلامي، فقهي، ادبي و ... است كهبسان مشعلي فروزان، راه راستي و درستي را براي همگان نمايان ميسازد. گرچه فضايبرخي از آنان، با غبار غم و موج ماتم همراه است اما به يقين فراز و فرود حوادثبه همراه شيوه شيرين زندگي در بيان، ارائه الگوهاي اطمينان بخش و هدايت آفريندر كلام و منطقي محكم و درست در گفتار، طلوعي روشن و تابناك در افق ديدگان آدميميآفريند.
در اين ميان گنجينه سخنان پاك بانوي آفرينش، فاطمه زهرا(س) كه در هفت گفتار ويك نوشتار از آن حضرت به دست ما رسيده است.
نمونهاي جاودان و روحافزا است كه هر يك، كتاب معرفت همراه با آموزندههايزندگي ساز و درس آموز خواهد بود.
ما هم نگاهي نو به هشت نكته گرانسنگ اين سخنان ميافكنيم و يكايك آنان را درنهانخانه وجودمان ميسپاريم:
1- ادب در كلام، احترام به شوهر
پارهاي از انديشمندان «دبستان» را خلاصه«ادبستان» دانشمندان و آفرينش را مدرسهاي گسترده براي تربيت آموزي و ادبآفريني شمردهاند.
ادب - كه نگهداشتن حد هر چيزي است - شيوه هميشه پيشوايان معصوم بوده است و درگفتار و رفتار آنان تجلي مييافته است.
سلاله ياسين، فاطمه زهرا(س) در حالي كه واپسين سخنان خود را با همسر ارجمندشدرميان ميگذارد، بدون آن كه طوفان حوادث غباري بر سخنان او بنشاند و يا بغض واندوه لحظهاي از ادب و احترام وي را بر بايد، شوهر خويش را با كنيه خطاب نمودو عبارت: «يا اباالحسن» بر زبان راند.
چنانكه در عرب مرسوم بوده و هست، سخن گفتن با كسي همراه با بيان كنيه او نشاناز نوعي احترام و دلدادگي دارد.
در سخني ديگر رو به علي(ع) نموده، با عبارتي آهنگين و عشق افروز، دعاييارزشمند براي نيكبختي دنيوي و اخروي همسر خود كرده و ميفرمايد:
«جزاك الله عني خير الجزاء يا بن عم رسول الله(ص») پروردگار سبحان تو راپاداش دهد برترين پاداشها اي پسر عموي رسول خدا - درود خداوند بر او و آل اوباد.
انتخاب واژههاي زمردين و چينش ارزش آفرين در عبارت، بيانگر دقت و ژرف نگري دراستفادههاي معنوي از هر يك از آنان است، چنانكه در «يابن عم» (پسرعمو) اشارهبه ريشهاي ديرين در نسب پيامبر اسلام و علي(ع) دارد و عبارت «رسول خدا» درسخن حضرت زهرا اشاره به رسالت پيامبر و آثار روحي معنوي اين واژه نسبتبه ارزشقدسي آن حضرت و ولايتي كه علي(ع) از رسول الله دارد، ناگفتههاي گفتني بسياري رابازگو ميكند.
شايان توجه است كه اگر دخت آفتاب جايگزين اين عبارت را «ابي» (پدرم) قرارميداد بدون شك اين بار معنوي از آن احساس نميشد و چنين تاثيري ژرف نميگذاشت.
2- بيان حالتخود، تشريح لحظهها
پس از شروعي شيرين و ادب آميز، سخن زهرايمرضيه(س) با بيان حالت و چگونگي زندگاني آن حضرت جاذبهاي ديگر به خود گرفتهاست: «لم يبق لي الا رمق من الحياه» براي من لحظهاي بيش از زندگاني نماندهاست. بديهي است در اين لحظه روحيهاي خاص و لحظاتي حساس وجود داشته، درخشانترينواژهها بيان خواهد شد.
پس از آن به تشريح زمان خود پرداخته، ميفرمايد: «و حان زمان الرحيل والوداع» (زمان كوچ و خدا حافظي فرا رسيده است) هنگامهاي طاقتسوز و هنگاميدرد افروز كه توان از همگان ميربايد، به ويژه زماني كه بانويي هجده ساله باصورتي نيلي، پهلويي شكسته و بازويي نشان دار از ماجرايي ستم آلود در بسترآرميده باشد. سپس با عبارتي كوتاه ريزش رنج از بلنداي كلمات بر پهنه وجود امامعلي(ع) پديدار ميشود كه:
فاستمع كلامي فانك لاتسمع بعد ذلك صوت فاطمه ابدا «(علي جان» سخنان مرا بشنوكه پس از اين صداي فاطمه را نخواهي شنيد، هيچگاه) گويي يكايك واژهها در توفانياز غم و اندوه نمايان شده است و افزون بر توجه بخشيدن با كلمه «فاستمع» صدايمظلوميت و مهرباني در لابلاي حروف به گوش جان ميرسد.
3- شروع سخن، نخستين وصيت
مجموعه واژههايي كه در گفتارها از آن استفادهميكنيم; گاهي «امر» است كه در آن از فراز اقتدار، آمرانه لب به سخن ميگشاييمو دستور ميدهيم، و زماني «التماس» است كه در «حضيض» نياز و ناتواني،خواسته خود را از ژرفاي وجود طلب مينماييم و موقعي «خواهش» و يا «سفارش» كه جلوهاي از برابري، دوستي و صميميت در آن نمايان است. گزينش كلماتي كه چنينهالهاي از مفاهيم داشته باشند فضاي عبارات و جملات را دگرگون ميكنند و با اندكدقتي لازم، برداشتهايي ارجمند نصيب آدمي مينمايد.
به سخنان ياس عصمت، حضرت زهرا(س) بر ميگرديم و پس از تشريح لحظهها و حالات او،عبارت آغازين آن بانو را مينگريم: اوصيك(وصيت و سفارش ميكنم ...) چنانچه كهميبينيم، گستره ادب، بزرگواري و صفا و صميميت در وجود حضرت چنين واژه پرمفهومي را بر شاخسار بيان بيبي نمايان ساخته است در حالي كه به جاي آن اينواژهها هيچگونه زشتي نداشت:
از تو ميخواهم كه ...
به تو ميگويم كه ...
بايد چنين كني ...
و ...
پس از اين عبارت، نخستين وصيت آغاز ميشود:
«اوصيك اولا ان تتزوج بعدي» (نخستين وصيت من به تو اين است كه پس از منازدواج كني) توگويي اين عبارت كوتاه نسيمي صفا بخش بر تمامي بدبينيها وبدگوييهاست كه ازدواج شوهر را پس از رحلت همسر نشان از بيمهري و دوري از وفا ووفاداري ميدانند. فلسفه ازدواج در كلامي پس از اين عبارت بيان شده است كه بدانميپردازيم اما پيش از آن، فاطمه زهرا(س) مورد ازدواج امام(ع) را تشريح ميكندكه: ... بابنه اختي امامه فانها تكون لولدي مثلي (نخستين وصيت من به تو ايناست كه پس از من با امامه; دختر خواهرم ازدواج كني زيرا او همانند من بهفرزندانم مهربان است) شيوه سخن گفتن و منطق در برخورد همراه با عطري آسمانياست كه ابتدا شوهر خود را ترغيب به ازدواج نموده، سپس با دليلي آرام بخش وگويا، علت پيشنهاد خود را به ازدواج با «امامه» توضيح ميدهد. پس از اين سخنفلسفه بيان خود را نسبتبه ازدواج پس از خويش تشريح ميكند:
فان الرجال لابد لهم من النساء
(همانا مردان براي زندگي خويش نياز به زناندارند)
و اين خود، واقعيتي است كه دست آفرينش به عنوان غريزه در نهاد آدمينهاده است و پاك بانوي هستي با توجه ژرف بدان، نگاه همگان را به اين نكته توجهميسازد.
4- مخفي بودن مراسم; استمرار مبارزه
پيكارهاي عقيدتي و مبارزههاي فكريفرهنگي، عرصهاي برتر از مكان و زمان دارد. از آغاز آفرينش تا پايان هستي بودهو خواهد بود و شعاعي فراتر از درگيري انسانها بر سر مقام و موقعيت و يا داراييو دانايي خواهد داشت.
در اين عرصه ارزشهاي والاي الهي و جلوههاي جاودان انسان در توفان هواها وهوسها، غبار آلود ميشود و گاه مسير سعادت انسانها دگرگون ميگردد.
حوادث غم آلود صدر اسلام و سراشيبي سقوط ارزشهاي ديني در آن زمان، ماجرايي بودكه در غصب فدك جلوهگر شد اما تاثيري تلخ در راه هدايت افراد گذارد كه تافرجام روزگار آثار آن باقي خواهد بود.
چنين بينش عرشي و عميقي بود كه دخت رسول الله را بر آن داشت پس از مبارزهايرودررو و سنگين با غاصبان خلافت، اين پيكار حق عليه باطل را پس از حيات خويشاستمرار بخشد و براي هميشه فريادي عليه ضلالت و گمراهي و غصب و غارت فرود آورد.
فرازي از سخنان آن حضرت را ميخوانيم:
اذا توفيت فلا تعلم احدا
«(علي جان» پس از وفات من، هيچ كس را آگاه مكن)
پس از آن برخي از محرمان ولايت و شيفتگان امامت را نام ميبرد تا در مراسم شركتكنند:
الا ام سلمه و ام ايمن و فضه و من الرجال ابني و العباس و سلمان و عماراو المقداد و اباذر و حذيفه (مگر ام سلمه و ام ايمن و فضه را از زنان و ازمردان دو فرزندم حسن و حسين(ع) و عباس و سلمان و عمار و مقداد و اباذر و حذيفهرا خبر كن) گويي عمق ستم ستمكاران چنان فاجعهاي آفريده است كه زهراي اندوهگينو ستمديده را بر آن داشته، تاكيدي ديگر با بياني صريح و شفاف نسبتبه مقصودخود بيان نمايد:
اوصيك ان لا يشهد احد جنازتي من هؤلاء الذين ظلموني و اخذوا حقي فانهم عدويو عدو رسول الله.
«(همسرم!» تو را وصيت ميكنم كه هيچ كس از آنان كه به من ظلم و ستم كردهاندو حق مرا غصب نمودند، نبايد در تشييع پيكرم شركت كنند! زيرا آنان دشمنان من ودشمنان رسول خدا ميباشند) و بار ديگر با واژههايي گوناگون غم و اندوه خود وبغض فرو رفته در ژرفاي وجود خويش را بيان ميكند:
و لا تترك ان يصلي علي احد منهم و لا من اتباعهم.
(و اجازه نده كه فردي از آنها و پيروانشان بر من نماز بگزارد) پس از اين سخن،راه عمل به وصيتخود را تشريح مينمايد كه انجام مراسم به دور از ديدگان دشمنانخواهد بود:
و ادفني في الليل اذا هداءت العيون و نامت الابصار (مرا شب دفن كن، آن هنگامكه چشمها آرام گرفته و ديدهها به خواب فرو رفته باشد) و باز آن بانوي معصوم ومظلوم تصميم به تصريح نام دشمنان ميگيرد تا براي چندمين بار افزون بر بيان سخنخود و تاكيد جملات، دوبار نيز نام دشمنان خود را بر زبان جاري كند كه تا بيرقهستي در اهتزاز است وانسانهاي انديشمند و دين باور به وصاياي وي مينگرند، آگاهباشند كه با دلي لبريز از اندوه و نگاهي سرشار از اشك غم دنيا را ترك كرده استو از دست غاصبان راضي نبوده است. از اينرو ميفرمايد:
و لا تؤذنن بي احدا و لا تؤذنن بي ابابكر و عمر بحق محمد رسول الله(ص) ان لا يصليعلي ابوبكر و لا عمر هيچ كس را خبر نكن و ابابكر و عمر را نيز آگاه نساز و تو راسوگند ميدهم به حق محمد(ص) كه ابابكر و عمر بر پيكر من نماز نخوانند.
آري قسم دادن آن حضرت به حق محمد(ص) و اشاره به رسالت پدر خود در كلام، خبر ازتصميم راسخ و قطعي فاطمه(س) در اعلان برائت از دشمنان بوده است و اين برائت رابا رسالت پدر بيان ميكند تا رنگ شخصي و يا خواستههاي مادي به خود نگيرد وهمگان درس تبري از آن بياموزند.
5- سفارش هنگام غسل; صحيفه عفاف
آخرين لبخند فاطمه(س) در دنيا، آن زماني بودكه از پوشيده بودن پيكر خويش پس از رحلت آگاه شد، هنگامي كه يكي از نزديكانچگونگي پنهانسازي بدن را زير پارچهاي كه بر چندين قطعه چوب قرار دارد به آنحضرت نشان داد. پس از اين لحظه آرامش بيشتر به آن بانو روي آورد و براي پس ازرحلتخود و هنگام غسل سخني ارزشمند و جملهاي عفاف آفرين فرمود:
يا اسماء! اذا انامت فاغسليني انت و علي بن ابيطالب و لاتدخلني علي احدا ( اياسماء! وقتي از دنيا رفتم تو و علي(ع) مرا غسل دهيد و هيچ كس را در كنار جنازهمن قرار ندهيد) آنجا كه بنيان تقوا، پاكدامني و خويشتنداري در برابر گناه درژرفاي وجود آدمي، قرار گيرد و عشق به عبادات و طاعات در انديشه انسان آراميابد، براي لحظههايي كه از نظر فقهي تكليفي ندارد، نيز ناراحت و آشفته خاطرخواهد بود و اين نشان از روشني دل و ديده آن حضرت از باورهاي پاك و آسماني استو راهي هموار و نوراني براي پيروان پاك نيت و فاطمي سيرت خواهد بود تا گامهاييبيشتر در راه رسيدن به قلههاي قدس و تكامل بپيمايند.
6- پس از دفن و نيازهاي ضروري انسان
اذا انا مت فتول غسلي و جهزني و صل علي وانزلني قبري و الحدني و سو التراب علي و اجلس عند راسي قباله وجهي
وقتي وفاتنمودم، علي جان! تو غسل و كفن مرا بعهده گير و بر من نماز بگزار و مرا درونقبر گذاشته دفنم كن و خاك بر روي قبر من ريخته آن را صاف نما. بر بالينم وروبريم بنشين.
عباراتي غم بار و ماتم افروز از سخنان زهرا(س) را مرور نموديم. سخناني كه در آن تنها به شوهر خود اجازه غسل و كفن و ورود در قبر ميدهد و پساز آن چگونگي صورت ظاهري مرقد خويش و نشستن همسر خود را بيان ميكند. اين سخنانمقدمهاي براي وصاياي بعدي آن بانو است كه فرمود:
فاكثر من تلاوه القرآن و الدعا فانها ساعه يحتاج الميت فيها الي انس الاحياء.
(«بر بالينم و روبروي من بنشين و» زياد قرآن بخوان و دعا كن; زيرا در چنينلحظههايي ميتبه انس گرفتن بازماندگان محتاج است)
آري: كتاب هدايتبخش انسانها«قرآن نازل» و دعاهايي كه خوانده ميشود،«قرآن صاعد» مائدههايي آسماني استكه در هر حال بويژه به هنگام لحظهاي آغازين ورود در قبر، ضرورتي دو چندان برايآدمي دارد زيرا چنين هنگامي، وقت تحولي سرنوشتساز در روح و جسم انسان است وآنچه او را آرامش ميبخشد و از اضطراب خاطر و نابساماني رواني نجات ميدهد; سكانسلامتبخش و راحتي آفرين ياد و نام خداست كه در «قرآن و دعاها» تجلي چشمگيريدارد.
7- زيارت: نشان و فاداري و صميميت
در فرازي ديگر از سخنان سبز و جاودان دختآفتاب ميبينيم كه بيانگر صفاتي ارزشمند براي همسران است:
اوصيك يا ابا الحسن ان لا تنساني و تزورني بعد مماتي (تو را وصيت ميكنم علي جانكه مرا فراموش نكني و پس از وفات من همواره مرا زيارت نمايي)
دنيا مزرعه اعمالآدمي است و هرآنچه از اين سوي هستي به آن سوي حيات كه اعمال صالح و كارهايخداگونه است فرستاده شود و اين سيره حسنه استمرار يابد، شادي روان و راحتي روحبيشتري نصيب انسان ميشود. در ميان تمامي اعمال، ياد آوري انسان و زيارت مرقداو، ارزشي والا و نشان از صميميت و صفا بين افراد خانواده دارد. از اينرو پس ازوفات خديجه(س) رسول خدا(ص) هماره به ياد همسر خود بود و باذبح قرباني، گوشت آنرا براي دوستان همسر خود ميفرستاد تا ياد و نام او جاويدان بماند و يا فاطمهزهرا(س) به زيارت قبر عموي خود حمزه ميرفت.
8- دعاهاي آخرين; واژههاي عاطفه آفرين
در فراز پاياني وصيت نامه حضرت زهرا(س)
عباراتي عاطفه آفرين نسبتبه فرزندان خود، سپردن همسر خويش به خداوند و سلام ودرود هميشگي به سادات و فرزندان تا روز قيامت عنوان شده است ...
انا استودعكالله تعالي و اوصيك في ولدي خيرا ...«علي جان!» من شما را به خدا ميسپارم ودرباره فرزندانم سفارش به نيكو كاري دارم.
و در وصيتي ديگر كه به قلم حضرت نوشته شده است، ميفرمايد:
و استودعك الله و اقرا علي ولدي السلام الي يوم القيامه شما را به خدا ميسپارمو بر فرزندانم تا روز قيامتسلام و درود ميفرستم.
از مجموع سخنان آخرين بزرگ بانوي ميتوان نگاه گسترده، عشق و عاطفه و توجه بهخداوند در تمامي لحظهها و حالات را فرا گرفت.
اميد آن كه فرازهاي گوناگون و درس آموز سخنان فاطمه زهرا(س) هماره در برابرآيينه نگاه ما باشد و نكتههاي اخلاقي، ادبي، اجتماعي، و عاطفي عبارات آن بيبيآويزه هوشمان قرار گيرد.
ايام فاطميه، سياهترين روزهاي تاريخ
منبع:تبيان زنجان
جمعيت در كوچه موج ميزند، علي را كشان كشان براي بيعتبه سوي مسجد ميبرند، بانو دوان دوان به دنبال مولا... پاهايش بيرمق...، زانوانش به خاك ساييده ميشوند و او هم چنان دستان علي را ميكشد... و اين غلاف شمشير است كه دستبانو را از دستان پر قدرت اما اسير در ريسمان ظلم و جنايت، جدا ميكند... و نالههاي بانو بيثمر در گلو حبس ميشود.
فاطمه - بانوي عفت - در كوچهها نقش بر زمين شده است. ميخ در، درب آتش گرفته و محسن ديده به جهان نگشوده از ديدن اين صحنهها به حال بانو ميگريند. نگاه اشك آلود مجتبي، سايبان پيكر مادر ميشود و شانههايش عصاي دستان او... و بيبي را در حالي كه هنوز زنجير نگاهش به گامهاي علي قفل شده، به خانه ميبرد... .
در و ديوار كوچه به غربت اين خاندان خون ميگريند... و باز هم شيطان صفتان مسلماننما، خم به ابرو نميآورند... .
بانوي مهر در بستر درد و الم آرميده و اين سرور عالميان است كه بر بالين او، اشك شرمساري و فراق ميريزد: به ياد ميآورد سفارشهاي باغبان سفر كردهاي كه باغ آرزوهايش را به دستان قدرتمند و غيور او سپرده... و اندوه علي آن گاه مشتعل ميشود كه باز به فاطمه مينگرد، گلستاني كه لگدكوب درب و ديوار و آتش شده است... .
قطرههاي اشك مولا، گونههاي درد آلود فاطمه را شست و شو ميدهد. غنچهي نگاه بانو ميشكفد، گويي قصد نجواي با علي را دارد... .
مولا، چون كوهي نستوه و باوقار و صبور، آمادهي شنيدن واژههاي بانو است ولي نه... پيمانهي صبر علي لبريز شده و اشكها بياختيار، چون قطرات زلال باران، جاري ميشوند و راه گلو را ميگشايند و اين بهترين فرصت است تا مولا، درد دلي را كه زنگار غم گرفته در آخرين ثانيههاي «با فاطمه بودن» بازگو كند.
اما نه... علي باز هم بايد صبوري پيشه كند، چرا كه فاطمه خود غصههاي او را ميخواند و «غم مولا» را با «درد پهلو و سينه» با هم آميخته و ميچشد و اگر علي هم بگريد... او كه مسكن دردهاي بانوست... نه علي! ... صبور باش...
بانو لب به سخن ميگشايد و اين گونه هم بغض گلوي علي را ميشكند و هم سكوت دايمياش را. فاطمه خيره در چشمان مولا، لب به وصيت ميگشايد و اميرالمؤمنين كه هرگز كوچكترين تمنايي از او نشنيده، مشتاقانه به سفارشهاي همسرش گوش جان ميسپارد... .
- علي جان! مبادا پس از رفتنم تنها بماني، مبادا كودكانم از مهر مادري فاصله بگيرند، ازدواج با «امامه» را به تو پيشنهاد ميكنم كه نسبتبه فرزندانم دلسوز و مهربان است... .
- علي جان! براي تشييعم تابوتي محيا كن كه پيكرم عفيفانه حمل شود... .
- علي جان! پيكرم را شبانه غسل كن، شبانه كفن نما و شبانه به خاك بسپار. مبادا ديوسيرتاني كه به پدرم، تو و من ظلم نمودند بر جنازهام نماز به جاي آورند... .
- علي جان! مبادا وقتي كه مرا در خاك نهادي، رهايم كني و تنهايم بگذاري. منتظرت هستم تا بالاي سرم رو به خانهي حق بنشيني و در گوشم نجواگر سلام زيباي معبودم باشي و برايم استغاثه كني... كه تو خود بهتر ميداني كه در اين ثانيهها، بيش از هر وقتي، به تو نيازمندم... .
طوفان اين كلمات دل علي كه نه، عرش و سما را به لرزه مياندازد.
نسيم ثانيهها بر فراز غربت دو يار غمديده ميگذرد، عبور لحظهها گذرگاه دوري علي و فاطمهاند. ثانيههاي وداع فرا رسيده و تا جدايي فاصلهاي نيست... .
تكيه گاه سر علي زانواني ميشوند كه زين پس از سنگيني بار غم فراق، براي هميشه خم ميمانند. چشمان علي تمام دنيا را تيره و تار ميبيند. حلقهي نگاه فاطمه، لحظه لحظه تنگتر ميشود.
فانوس ديدگانش سوسو كنان رو به خاموشي است. آينهي چشمان فاطمه، بوسهگاه خاتم پيامبران، خاتم كاري غم غربت علي ميشود و جاي ريسمان بر روي دستان علي تجليگاه درياي بيكران زجر فاطمه است. فضا عطرآگين وداع دو كبوتري است كه بال و پر يكي را به جرم حمايت از ديگري، نه تنها بشكستند، كه آتش زدند... .
نگاه خستهي بانو با باز بودن غريبي ميكند و چشمان اشكبار مولا بدرقهگر راهش ميگردد... .
مولا در مسجد است كه روح بانو تا آشيان عرش الهي پرواز ميكند. صداي گريه و شيون فضا را در هم ميپيچد. كوچه مملو از جمعيتي است كه محياي شركت در مراسم تشييع و تدفين پيكر بانويند... اما علي، وصيتهاي فاطمه را فراموش نكرده، هم از اين روست كه آنها را پراكنده ميسازد تا آن گاه كه شب پردهي تاريكي به جهان ميكشد.
بدن رنجور بانو را با كمك اسما غسل نمايد.
شب سياهترين جامهي خود را به تن كرده و علي همگان را به وداع ميخواند.
شكوفههاي بوستان وجود بانو، سر به سينهاش ميسايند تا عطر و بوي او هرگز از وجودشان دور نشود... .
در اوج ناباوري دستان بانو گشوده ميشود و كودكان را در آغوش ميفشارد كه ناگاه جبرييل بانگ برميدارد كه يا علي، ملايك تاب ديدن اين صحنه را ندارند... .
فاطمه را در اوج غربتبا بدرقهي نگاه كودكاني كه ملتمسانه مادر را ميطلبند، تشييع ميكنند و علي، بانو را با دستان خود نه به خاك، كه به آغوش پدر ميسپارد... .
زينب و حسين، زانوي يتيمي در بغل گرفتهاند و به سفارشهاي پدر جامهي عمل ميپوشانند كه بارها در گوششان زمزمه كرده كه مبادا بلند گريه كنيد، مبادا صداي ناله و گريهتان به گوش احدي از نامردان مدينه برسد. و اين كودكان چه راحت مفهوم اين سخن پدر را درك ميكنند، اما چه داغ غريبي به شانهشان سنگيني ميكند. گويي امروز بار سنگيني تمام غمهاي بشريتبر پيكرهي ناتوان اين كودكان فرود ميآيد.
و به راستي كدامين طفل در فراق مادر، آرام ميگريد؟ ...
تمام صحنهها و حوادث، پردهاي شدهاند در مقابل ديدگان اشكبار اين كودكان...
چهار ستاره در فراق ماهتاب زندگي
در غروب شمس بيبديلشان
سر به سر نهاده داغدار و بي دلند
غربت نگاه پاك و خستهي پدر
زخم پهلوي كبوتري كه رفتني است
چادري كه در كنار خانهي علي فتاده و
آتشي كه پشت درب خانه ماندني است
چشم كودكان عصمت و شكسته دل
خيره به تمام صحنههاي بيكسي است
ماندهام كه خاكيان چه بيمروتند
ورنه غربت علي و كودكان نهفته نيست.
شهر در ظلمت و خاموشي عميقي فرو رفته و همگان در خواب زمستانيشان اسيرند... اما در اين گوشهي شهر، چشمان غربت زدهي مردي مظلوم، سكوت شب را ميشكند. مردي كه با تمام هستياش، به اندازهي چند وجب خاك فاصله دارد. امشب علي با تمام وجود فرياد ميكشد كه:
مردم مدينه! آسوده بخوابيد كه ديگر صداي نالههاي شبانهي سرور زنان عالم تلنگري به خوابتان نخواهد زد. ديگر شكوه بر من نياوريد; كه بانويم در خاك آرميد...
بتاب اي مه تو بر كاشانهي من
كه تاريك است امشب خانهي من
بتاب اي مه كه بينم روي نيلي
بشويم در دل شب جاي سيلي
محبوبه ابراهيمي
سيـــــــزده بدر
سيـــــــزده بدر
چرا سال 12 ماه دارد و چرا جشن نوروز 12 روز است؟ چرا روز سيزدهم مردم به كوه و در و دشت پناه مي برند و آن همه شادماني مي كنند؟
انسان باستاني گمان مي برد كه عمر جهان 12 هزار سال است و در پايان دوازده هزار سال، عمر جهان به پايان خواهد آمد و جهان هستي نابود خواهد شد.
بهرام فره وشي استاد فقيد دانشگاه تهران كه در باره ايران باستان مطالعات ارزشمندي دارد، نوشته است كه در اساطير ايراني عمر جهان 12 هزار سال است و عدد دوازده از بروج دوازده گانه گرفته شده است و پس از اين دوازده هزار سال دوره جهان بسته مي شود و انسان هايي كه در جهان هستي، وظيفه آنها جنگ در برابر اهريمن است، پس از اين دوازده هزار سال، بر اهريمن پيروزي نهايي مي يابند و با ظهور سوشيانت ( سوشيانت نقش امام زمان را در دين زرتشتي دارد ) آخرين نيروي اهريمن از ميان مي رود و جنگ اورمزد بر ضد اهريمن با پيروزي پايان مي يابد
مهرداد بهار، متخصص فقيد اساطير و آئين هاي ايران باستان نيز ضمن نقل افسانه اي به همين مضمون يادآور مي شود كه توجيه اساطيري سال دوازده ماهه بر اساس عمر دوازده هزارساله هستي، بهترين توجيهي به نظر مي رسيد كه در چارچوب اعتقادات كهن مي گنجيد .به نوشته او جشن هاي دوازده روزه آغاز سال نيز با اين سال دوازده ماهه و دوره دوازده هزار ساله عمر جهان مربوط است. انسان آنچه را در اين دوازده روز پيش مي آمد، سرنوشت سال خود مي انگاشت. از پيش از نوروز انواع دانه ها را مي كاشتند و هردانه اي كه در طي اين دوازده روز بهتر رشد مي كرد، آن دانه را براي كاشت آن سال به كار مي بردند و گمان داشتند اگر روزهاي نوروزي به اندوه بگذرد، همه سال به اندوه خواهد گذشت
به اين ترتيب همانگونه كه پس از دوازده هزار سال، جهان به پايان مي آمد و آشفتگي نخستين باز مي گشت، دوازده روز جشن نوروز نيز، يك روز آشفتگي در پي داشت و آن روز، روز سيزده نوروز بود
بهار مي گويد، نحسي سيزدهم عيد نشان فروريختن واپسين جهان و نظام آن بود
اما بسياري از محققان اساسا به نحسي سيزده عقيده ندارند و مي گويند كه چنين چيزي در ايران باستان وجود نداشته و عدد 13 مانند همه روزهاي ديگر ميمون و مبارك بوده و نام روز سيزدهم هر ماه « تير » نام داشته و در 13 تير ماه كه نام ماه و روز برابر مي شده، جشن « تيرگان » برپا مي شده است كه جشني بزرگ مانند مهرگان بوده است
دنباله اين جشن هنوز در پاره اي مناطق ايران از جمله مازندران وجود دارد و به « تير ماه سيزده شو » ( شب سيزدهم تيرماه ) شهرت دارد.
سيزدهم فروردين كه بر اساس نام گذاري روزها در ايران قديم به روز « تير » موسوم بود، به ايزد باران تعلق داشت. در آئين مزد يسنا و در باور مردم پيش از زرتشت، اين ايزد همواره با ديو خشكسالي در مبارزه است. اگر پيروز شود باران مي بارد و چشمه ها مي جوشد و رود ها جاري مي شود، وگرنه، خشكسالي حاكم خواهد شد
بنا به نوشته كورش نيكنام در « آئين ها و مراسم سنتي زرتشتيان »، در ايران باستان پس از برگزاري مراسم نوروزي و هنگامي كه سبزه از زمين مي روييد و گندم و حبوبات سبز مي شد، در روز سيزدهم كه به ايزد باران تعلق داشت، مردم به دشت و صحرا و كنار جويبار ها مي رفتند و به شادي و پايكوبي مي پرداختند و آرزوي بارش باران مي كردند
بعضي از محققان از جمله دكتر روح الاميني شباهتي بين سيزده به در و عيد پاك مي بينند و علاوه بر همزماني، مانندگي دو مراسم را دليل هم ريشه بودن اين دو آئين مي دانند
هرآينه روز سيزدهم نوروز، چه نماد پايان عمر 12 هزار ساله جهان باشد و چه نباشد، امروزه بيشتر نشان پايان جشن هاي 12 روزه نوروزي است تا كار و زندگي به روال معمول از سر گرفته شود و يك سال ديگر در تلاش معاش و بهبود زندگي بگذرد و اين دوره همچنان با چرخ روزگار تكرار گردد. تكراري كه مانند همه تكرار هاي طبيعي و كيهاني چون طلوع و غروب خورشيد با شكوه و نامكرر جلوه مي كند
منبع:تبيان زنجان
با توجه به اينكه «حب دنيا سرچشمه همه گناهان» است، چنانكه در حديث معروف نبوي آمده «حب الدنيا رأس كل خطيئة» و همه تجربيات و مشاهدات ما نيز نشان ميدهد كه تمام تجاوزها، جنايتها، ظلمها، و ستمها، دروغها، خيانتها به خاطر همين دلبستگي شديد به «مال» و «مقام» و «شهوت» صورت ميگيرد، روشن ميشود كه زهد و وارستگي پايه اصلي تقوي و پاكي و صلاح است.
ولي زهد به معني ترك دنيا و رهبانيت و بيگانگي از اجتماع نيست، بلكه حقيقت زهد همان آزادگي و عدم اسارت در چنگال دنيا است.
زاهد كسي است كه اگر تمام دنيا را در اختيار داشته باشد دلبسته و وابسته به آن نباشد، اگر يك روز ببيند رضاي خدا در اين است كه از همه آن چشم بپوشد به اين معامله حاضر باشد، و از جان و دل بگويد «هر دو عالم را به دشمن بده كه ما را دوست بس» و اگر يك روز حفظ آزادگي و شرف و ايمان در چشم پوشي از مال و جان زندگي بود فرياد «هيهات منا الذلة» بلند كند.
و به گفته قرآن مجيد زاهد كسي است كه نه بر گذشته و آنچه از دست داده تأسف بخورد، و نه از آنچه فعلا در اختيار دارد زياد خوشحال باشد.
«لكيلا تأسوا علي ما فاتكم و لاتفرحوا بما آتاكم»
حديد 23
با اين فراز كوتاه به سراغ شخصيت فاطمه (عليهاالسلام) در اين زمينه از ديدگاه احاديث پيغمبر اكرم(ص) در كتب ديگران ميرويم:
23- «ابن حجر» و ديگران در روايتي از پيغمبر اكرم(ص) نقل كردهاند: «او هنگامي كه از سفر باز ميگشت نخست به سراغ دخترش فاطمه زهرا(س) ميآمد، و مدتي نزد او ميماند، ولي يكبار براي فاطمه زهرا(س) دو دست بند از نقره، و همچنين يك گردنبند و دو گوشواره ساخته بودند، و پردهاي در اطاق آويزان كرده بود.
هنگامي كه پيامبر(ص) وارد شد و اين منظره را ديد بيرون آمد، در حالي كه آثار غضب در چهرهاش نمايان بود، به مسجد و بر منبر نشست.
فاطمه (سلام اللّه عليها) دانست كه ناخشنودي پيغمبر(ص) به خاطر همان مختصر زينت است، همه را نزد پدر فرستاد تا در راه خدا صرف كند.
هنگامي كه چشم پيامبر(ص) به آن افتاد سه بار فرمود: «فعلت، فداها ابوها»: فاطمه آنچه را كه ميخواستم انجام داد، پدرش به فدايش باد.»
واضح است يك جفت دست بند نقره و گردن بند و گوشوارهاي از نقره چندان بهائي ندارد، و از آن بي بهاتر پرده سادهاي است كه انسان بر در اطاق بياويزد، ولي پيغمبر اكرم(ص) همين را دون شأن فاطمه ميشمرد، و افتخار و فضيليت او را در سجاياي انسانيش ميدانست.
فاطمه(س) اين درس را از محضر پدر به خوبي آموخت، هم زرق و برق دنيا را ترك گفت و خود را از اسارت آن رهائي بخشيد، و هم آنچه را داشت در راه خدا و بندگان محروم صرف كرد.
در حديثي كه سابقا از «حلية الاولياء» (تحت شماره 3) نقل كرديم، خوانديم كه فاطمه زهرا (عليهاالسلام) حتي پوشش كافي در خانه براي آمدن ميهمانهاي نامحرم نداشت كه پيغمبر اكرم(ص) عباي خود را به او داد تا خود را بپوشاند و آماده براي آمدن ميهمانان جهت عيادت او در بيماريش گردد.
داستان جهيزيه فاطمه(س) و مراسم شب زفاف او كه در نهايت سادگي برگزار شد دليل روشن ديگري بر زهد و وارستگي كامل او است.
خدمات او در خانه علي(ع) تا آنجا كه با يك دست گندم را براي پختن نان آسياب ميكرد، و با دست ديگرش طفلش را در آغوش ميگرفت، همه شاهد گوياي مقام زهد او است، گواه اين معني حديث زير است.
24- ابو نعيم اصفهاني در «حلية الاولياء» چنين نقل ميكند:
«لقد طحنت فاطمة بنت رسول اللّه(ص) حتي مجلت يدها، و ربا، و اثر قطب الرحي في يدها»:
«فاطمه دختر رسول خدا(ص) آنقدر با دست خود آسياب كرد كه دستش تاول زد، و ورم كرد، و آثار دستاس در دستش نمايان گشت».
25- در «مسند احمد» كه از معروفترين منابع اهل سنت است از «انس بن مالك» چنين نقل شده كه روزي «بلال» براي نماز صبح دير به خدمت پيغمبر(ص) آمد، رسول اللّه(ص) فرمود: «چرا دير آمدي؟ عرض كرد: از كنار خانه فاطمه (عليهاالسلام) ميگذشتم در حالي كه با دست خود آسيا ميكرد، و كودكش گريان بود، گفتم اگر اجازه فرمائي من آسيا ميكنم و شما كودك را آرام كنيد، و اگر اجازه فرمائيد من كودك را آرام ميكنم و شما آسيا كنيد.
او گفت: من نسبت به فرزندم از تو مهربانترم (و من مشغول آسيا كردن شدم و او كودش را آرام كرد) و اين امر باعث تأخيرم شد.
پيغمبر اكرم(ص) فرمود: «فرحمتها رحمك اللّه»:
«تو نسبت به فاطمه رحم و محبت كردي خداوند تو را مشمول رحمت كند»!
فضائل اخلاقي بانوي اسلام از جمله شجاعت و شهامتش در مقام دفاع از پدرش پيغمبر اكرم(ص) در مقابل مشركان مكه، و آمدنش به ميدان احد، براي بستن زخمهاي پيغمبر اكرم(ص) مطلبي است كه بر كسي پوشيده نيست، و در احاديث گذشته اسناد و مدارك آن آمد.
او از لحظه تولد در مسير عبوديت و بندگي خدا بود و اين امر تا لحظه پايان عمرش ادامه داشت، حديث زير شاهد گوياي اين معني است.
26- در «ذخائر العقبي» در داستان تولد بانوي اسلام فاطمه زهرا(س) و انعقاد نطفه او از ميوه بهشتي و آمدن زنان با شخصيت جهان همچون مريم و حوا به هنگام تولد او آمده است:
«فولدت فاطمة (عليهاالسلام) فوقعت حين وقعت علي الارض ساجدة»:
«به اين گونه فاطمه متولد شد و در حين تولد براي خدا سجده كرد».
من از كار مردم مدينه كه زنان خود را بعد از وفات به صورت ناخوشايندي براي دفن ميبرند، و تنها پارچهاي بر او ميافكنند كه حجم بدن از پشت آن نمايان است ناخرسندم.
اسماء گفت: من در سرزمين حبشه چيزي ديدهام كه با آن جنازه مردگان را حمل ميكردند، سپس شاخههائي از درخت نخل را برداشت و به صورت تابوت مخصوصي در آورد كه پارچهاي را روي چوبهاي آن ميافكندند، و بدن را درون آن ميگذاردند، به گونهاي كه بدن پيدا نبود.
هنگامي كه فاطمه بانوي بزرگ اسلام(س) آن رامشاهده كرد فرمود: «بسيار خوب و عالي است» (و هنگامي كه من از دنيا رفتم مرا با آن برداريد)...
و در ذيل همين حديث آمده است: «هنگامي كه فاطمه(س) چشمش به آن افتاد تبسم فرمود، و اين تنها تبسم او بعد از وفات پيغمبر اكرم(ص) بود»!
-------------------------------------------------------------------------------
برترين بانوي جهان فاطمه زهرا(س) ،آيت الله مكارم شيرازي
بانوى بزرگ اسلام، حضرت فاطمه سلام الله عليهامظلومه زمان خويش و همه سدهها و قرنهايى است كه تاكنون بر عالم اسلامگذشته است. اين مركز و قطب اهل بيت در سخنان پيامبر(ص) و نيز رفتارهاى آن حضرتبا وى به خوبى معرفى شده است; به طورى كه در جوامع روايى شيعه و سنى، بازتاببرجسته و گستردهاى دارد و همه محدثان و فقيهان به اين سخنان و رفتارهاىپيامبر(ص) در معرفى دختر بزرگوارش به ديده اعجاب نگريستهاند.
در اين مقاله، گوشهاى از شخصيت صديقه كبرى(س) را در آيينه گفتار و كردارنبوى(ص) در چهار قسمت مىنگريم:
1) رضا و غضب فاطمه(س)
2) مقام فاطمه زهرا(س) در روز مباهله
3) مقام فاطمه زهرا(س) در روز قيامت
4) مظلوميت على(ع) در شهادت فاطمه(س).
تكيه ما در اين نوشتار، بر مجامع روايى و تفسيرى اهل سنت است، چرا كه:
خوشتر آن باشد كه سر دلبران گفته آيد در حديث ديگران
رضا و غضب فاطمه(س)
محدثان و فقيهان بزرگ اهل سنت از پيامبر(ص) نقل كردهاندكه فرمود: «فاطمه بضعه منى من اغضبها فقد اغضبنى; فاطمه پاره تن من است هر كساو را غضبناك كند مرا به خشم آورده است».
اين روايت دو جنبه دارد: سند و محتوى (جنبه دليلى و مدلولى) در اين جا به ايندو جنبه اشارهاى مىكنيم:
سند روايت
اين روايت از نظر سند، صحيح اعلايى است; يعنى هيچ مناقشهاى در آننيست.
«ذهبى» يكى از منتقدان بزرگ، مىگويد:
اين روايت صحيح است. وى هم چنين روايت ذيل را هم صحيح مىداند كه: «ان الربيرضى لرضا فاطمه و يغضب لغضب فاطمه; همانا خداوند متعال به رضايت فاطمه راضىمىشود و از خشمگين كردن او به غضب مىآيد.» صحيحى كه ذهبى آن را صحيح بداند ويا بخارى به صحتاش اعتراف كند، به همه «اهل سنت» حجت است.
پس روايتبىهيچ ترديدى در حد تواتر اجماعى و مقطوع است.
محتواى روايت
مدلول و محتواى اين روايت چيست؟ آن روايت كه «فاطمه بضعه منىمن اغضبها فقد اغضبنى» مقدمه استبراى روايت دوم كه مىفرمايد «ان الرب يرضىلرضا فاطمه و يغضب لغضب فاطمه».
رضا و غضب چيست؟ از كجا پيدا مىشود و به كجا مىرسد؟ در زندگى نباتى انسان، دوقوه است: يكى قوه جذب ملائمات و ديگرى قوه دفع مناصرات، قوام موجود زنده به ايناست. اين دو قوه در زندگى حيوانى از صورت جذب و دفع درمىآيد و به صورت رضا وغضب مىشود، اين رضا و غضب در محدوده حيوانى از طبع، مدد مىگيرد اما در حياتانسانى از عقل و انديشه ناشى مىشود، به عبارت ديگر رضا و غضب انسان از عقلسرچشمه مىگيرد.
مقام عقل:
مقام عقل، يك مرتبه و جاىگاه از رشد آدمى است، در اين مرتبه،كردارها و موضعگيرىهاى انسان از حالت جذب و دفع حيوانى و طبعى، بيرون مىآيد وبه محك عقل و انديشه مىخورد. رسيدن به مرحله «آدميت» آن جاست كه همه كارهاىانسان از جمله رضا و غضب او از عقل سرچشمه بگيرد. در تمام عمر اگر يك باررضاى انسان از عقل سرچشمه بگيرد همان يك بار آدم است، بار دوم باز حيوان است.
عاقل شدن به اين حد كه رسيد اگر هميشه نه فقط يك بار و دو بار رضا و غضباو هر دو از عقل مايه بگيرد او انسانى عقلانى است، زيرا كه «يرضى لرضا العقل ويغضب لغضب العقل».
مقام عصمتخاتمى:
فوق مرتبه عقل، مقامى است كه اراده انسان در اراده خدا فانى مىشود، در اينصورت، غضب و رضايت او از رضايت و غضب خداست:
«يرضى لرضا الرب، يغضب لغضب الرب» انسانى كه به اين مقام رسيده همه چيزش ازحضرت حق است، اگر زندگى و حيات و زن و فرزندانش را از او بگيرند، غضباش از خدااست و اگر همه آنها را نيز به وى بازگردانند، رضايت او به ضايتخدا است.
اين همان مقام «عصمتخاتمى» است; يعنى عصمت آن موجود كاملى كه در عالم وجودنظيرش نيستيعنى كسى كه حب و بغض در حب و بغض خدا محو شده است; يعنى دوستى ودشمنىاش، مطابق دوستى و دشمنى خدا است، اين چنين انسانى به هوا و هوس نطقنمىكند و سخنى جز آن چه كه حق مىگويد بر زبان نمىراند: «و ما ينطق عن الهوىان هو الا وحى يوحى». از اين مرحله تعبير مىشود به «عصمتخاتمى»، كه غير ازعصمت ابراهيمى و عصمتيونسى است. صمتيونسى، هرچند عصمت است اما عصمتى است كه«وذاالنون اذ ذهب مغاضبا» دارد و نيز بايد بگويد: «لا اله الا نتسبحانك انىكنت من الظالمين». يوسف، داراى عصمت است اما «لولا ان راى برهان ربه» آنبرهان رب، عصمت است. يا باز هم مىگويد: «اذكرنى عند ربك» تا بعد بگويند درزندان درنگ كن. ختمى شدن براى حب و بغض خدا منحصر به خاتم است، وقتى به اين حدو مقام رسيد مىتوانيم بگوييم: «يرضى لرضا الرب، يغضب لغضب الرب».
مقام صديقه كبرى(س)
گاهى گفته مىشود: «يرضى لرضا الرب، يغضب لغضب الرب» لاماز طرف مىآيد تاثير مىكند در رضا و غضب و مىشود آن عصمت كبرى، اما گاهى درافق اعلا گام مىگذارد و لام از اين طرف مىآيد كه: «ان الرب يرضى لرضا فاطمه ويغضب لغضب فاطمه» آن نكته سخن فاطمه شناس جهان، حضرت امام جعفر صادق عليهالسلام معلوم مىشود كه فرمود: «انما سميت فاطمه فاطمه لان الناس فطموا عنمعرفتها; فاطمه از آن رو فاطمه ناميده شد كه مردم از شناخت معرفت او عاجز وجدا شدهاند. »
نتيجه:
پس هر كس فاطمه را غضبناك كند، غضب خدا بر او نازل مىشود و به هلاكت مىافتدچون: «ومن يحلل عليه غضبى فقد هوى; هر كس خشم من بر او فرود آيد قطعا در هلاكتافتاده است».(سوره طه، آيه81) بخارى، بزرگترين فقيه و محدث اهل سنت در«صحيح» خود مىگويد: در زمان حيات فاطمه(س) برخى وى را به غضب آوردند و آنبانو در طول شش ماهى كه بعد از رحلتحضرت رسول(ص) زنده بود با آن افراد، ازفرط خشم، سخن نگفت. از همين رو بود كه به على عليه السلام وصيت كرد كه مراشبانه دفن كن. ما كه مسلمانايم و دائما رحمتحضرت حق را مىطلبيم و از خشم وغضب او ترسناكيم و در نمازهاى هر روز خود از خدا مىخواهيم كه ما را به صراطمستقيم و به راه نعمت دادهشدگان هدايت كند و از راهى كه غضب شدگان در آن فروغلتيدند باز دارد، بايد مواظب باشيم كه فاطمه سلام الله عليها و اهل بيتپيامبر(ص) را نرنجانيم و به راه غضب شدگان، گام برنداريم.
مقام صديقه كبرى(س) در روز مباهله
فخر رازى در تفسير خود به نام «التفسيرالكبير» و امام المفسرين زمخشرى در «كشاف» و قاضى بيضاوى، كه همگى ازمفسران بزرگ اهل سنت هستند، در ذيل آيه «مباهله» نكتههاى قابل توجهاىآوردهاند، هم چنين پيشوايان حديثى اهل سنت، همانند مسلم، ترمذى، ابن منذر،حاكم نيشابورى و جلال الدين سيوطى، به قضيه «مباهله» به طور جدى پرداختهاند.
بدين صورت كه همگى از محدث و مفسر اتفاق نظر كردهاند بر اين كه وقتىپيغمبر در مباهله با نصاراى نجران بيرون آمد، عباى سياهى بر اندام آن حضرتبود، حسين(ع) را در بغل گرفته بود، سيدالشهداء در آن زمان در سنى بود كه راهمىرفت ولى پيامبر(ص) او را در آغوش گرفته بود و دستحسن(ع) در دستش، حضرت(ص)در جلو حركت مىكردند. پشتسر او فاطمه زهرا و پشتسر فاطمه على بن ابىطالب.
حق اين بود كه فخر رازى، زمخشرى، قاضى بيضاوى، حاكم نيشابورى و جلال الدينسيوطى در تمام خصوصيات قضيه نظر مىدادند، چون ارزش يك محدث و فقيه، فقط بهروايت نيست، بلكه به درايت هم هست. اساس در دين بر تفقه است، زيرا بالاترينكمالها تفقه در دين است:
«الكمال كل الكمال التفقه فى الدين» حقيقت تفقه هم اين است كه در تمامافعال و اقوال و خصوصيات دقتشود و سپس نتيجهگيرى صورت پذيرد. اين همانپيغمبرى است كه «و ما ينطق عن الهوى».
اين همان كس است كه «و ما آتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا»، اينهمان كس است كه سنت او تنها قول او نيستبلكه فعل و تقرير و تمام كردارها وحركاتاش سنت و قابل پيروى است.
همه كارها و احوال او مرتبط استبه مقام «فدنى فتدلى فكان قوب قوسين اوادنى».
اين خلاصه عالم و پيغمبر خاتم و جوهر وجود و فرد اول عالم كون هر نگاه و ياكردارش دنيايى از حكمت و معارف است.
حركت آن حضرت(ص) در روز مباهله، معناى عميقى دارد: خود حضرت در جلو، فاطمه دروسط و على(ع) پشتسر. معناى اين عمل آن است كه فاطمه برزخ بين نبوت كبرى وولايت عظما است، معناى اين عمل آن است كه فاطمه، قطب و مركزى استبين مقام وحىاعظم و مقام تبليغ وحى و مقام تفسير وحى. در پيش روى فاطمه تبليغ وحى است پشتسر او تفسير وحى است. رئيس اسقفهاى نصارا وقتى كه اين وضع را ديد، گفت:
چهرههايى رو به ما مىآورند كه اگر بخواهند كوه را از ريشه مىكنند، و اگر دستبه دعا بردارند، از تمام نصارا، يك نفر بر روى زمين باقى نخواهد ماند، پس بههيچ قيمت اينان نبايد دستبه دعا بردارند.
اى كاش كه فهم اسقف نصرانى با نقل فخر رازى توام مىشد و مصيبت اين است كهروايت از فخر رازى است ولى درايت از اسقف نصرانى. معناى اين جمله اين است كهعمل من انعكاس وحى است و وحى اين چنين است: «فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك منالعلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابناءكم و نسائنا و نساءكم و انفسنا و انفسكمثم نبتهل; پس هر كه در اين باره، پس از دانشى كه تو را حاصل آمده با تو محاجهكند، بگو: بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خويشان نزديكو شما خويشان نزديك خود را فراخوانيم، سپس مباهله كنيم و لعنتخدا را بردروغگويان قرار دهيم.»
نكته قابل توجه در اين قضيه آن است كه پيامبر(ص) بهعلى(ع) و فاطمه(س) و حسن و حسين(ع) فرمود: «اذا دعوت فامنوا; هرگاه كه مندعا كردم شما آمين بگوييد». معناى اين جمله آن است كه دعاى من (پيامبر) مقتضىاست اما شرط فعليت آن، نفس فاطمه و اهل بيت(ع) است. بايد آمين آنها به دعاى منضميمه بشود. پس وحى و سنت چنين است كه دعاى اهل بيتشرط است و مقتضى بىشرطمحال است تاثير كند. اگر دست پيغمبر(ص) بالا مىرود بايد چهار دست ديگر همراهآن به طرف آسمان بالا برود.
زمخشرى سپس مىگويد: اين قضيه دليل محكم و استوارى استبر فضل اصحاب كساء وبرهانى استبر نبوت پيامبر(ص) .
مقام فاطمه(س) در روز قيامت
ابن حجر در «لسان» و حافظ ذهبى در «ميزان»،كه هر دو از بزرگان نقل و نقد حديث اهل سنت هستند، نقل كردهاند كه «نخستينكسى كه وارد بهشت مىشود، فاطمه(س) دختر محمد(ص) است.» فرق بين دنيا و آخرتاين است كه دنيا عالم غلبه ملك بر ملكوت و بطون بر ظهور است. بر همين اساس درنشئه دنيا سيرتها تابع صورتها است و صور حاكم بر سير است. سير، منوى است، نيتاست: «لكل العلم ما نوى».
ممكن است كسى در باطن گرگ باشد اما در صورت انسان است و از اين نظر با انسانكامل فرق ندارد، ريشهاش همان است كه: «فسبحان الذى بيده ملكوت كل شىء» و ايننشاه كه نشاه ملك است، ملكوت مقهور است ولكن در آخرت منقلب مىشود «و برزوالله الواحد القهار; مردم در برابر خداى يگانه قهار ظاهر شوند.» و همه چيزظاهر خواهد شد. در اين آيه شريفه، كلمه «وبرزوا» نكته لطيفى در آن نهفتهاست. در جاى ديگر مىفرمايد: «و يحشرون على وجوههم; محشور مىشوند مردم به يكىاز اين وجوه:»
«وجوه يومئذ ناضره الى ربها ناظره; در روز قيامت، چهرههايىشاداباند و به سوى پروردگار خود مىنگرند.» آرى، اينان نه رو به زمين يا جنت وفردوس و يا.. . بلكه به روى حضرت حق، مىنگرند.
آن كس هم كه گفت: «ما عبدتكخوفا من عقابك و لاطمعا فى ثوابك بل وجدتك اهلا للعباده فعبدتك» اين باطن هم درآن عالم وقتى حشر بشود مىشود «وجوه يومئذ ناضره الى ربها ناظره»، «ذلكاليوم الحق»، «الملك يومئذ الحق». آن روز، ملك فقط حق است و يوم، يوم حقاست. وقتى اين شد، اوليت دخول در بهشتبراى چه كسى است؟ براى شخص اول در وجوداست و او بايد برترين شخص در انسانيتباشد. از طرف ديگر، از نظر عقلى و نقلىممكن نيست كسى جلوتر از حضرت ختمى مرتبت(ص) وارد بهشتبشود، چون آن حضرت، ازنظر صورت، سيرت، عمل و رفتار، برترين انسان روى زمين است. پس چرا در اين روايتآمده است كه حضرت صديقه(س) اولين كسى است كه وارد بهشت مىشود؟ در اين جا بايدگفت كه بين عقل و نقل تناقض نيست و عقلا هم همانطور است كه اول كسى كه واردمىشود فاطمه است، زيرا فاطمه، عين پيغمبر و با او متحد است. ورود فاطمه يعنىورود پيغمبر و غير از اين نمىشود.
در اين روايت راز عجيبى نهفته است كه ما اين راز را به كمك روايتهايى كه دركتابهاى حديثى عامه آمده، مىگشاييم:
عايشه مىگفت: هر وقت آرزو داشتم راه رفتن پيغمبر را ببينم به فاطمه نگاهمىكردم. راه رفتن، نگاه كردن، منطق، چهره، حرف زدن و خلاصه، وجود او عين وجودپيامبر(ص) بود.
پيامبر(ص) ابتدا فرمود: «بضعه منى; فاطمه پاره تن من است». وقتى پاره تناوست، پيغمبر بايد اول شخص باشد بعد بالاتر از آن را گفته و فرموده است: «روحىالتى بين جنبى».
پس اولين كسى كه وارد بهشت مىشود، شخص اول عالم وجود است ولكن خدا مىخواهدنشان بدهد كه اين دخترى كه آن چنان آن پدر شد كه اگر من سوره طه نازل كردم وگفتم «طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقى» اين همان دخترى است كه با آن پدر درمسابقه با معنا به آن جا رسيد كه: «قامت فى محرابها حتى تورمت قدماها» اگراين شد، پس اين شخص، شخص پيغمبر است.
حالا كيفيت چه بود؟ حال، كيفيت ورود آن حضرت به صحراى محشر چگونه است؟ شيخصدوق به سه سند در «عيون» از امام على بن موسى الرضا نقل مىكند ولى ما دراين جا از كتابهاى شيعه استمداد نمىكنيم. فقط از عقل و كتاب و سنت قطعى در نزدعامه و خاصه استنتاج مىكنيم.
كيفيت ورود آن حضرت(س) در محشر اين چنين است كه: «عليها حله الكرامه عجنتبماء الحيوان». حله كرامت چيست؟
معجون شدن به آب حيوان يعنى چه؟
اينها همه بحثهاى مفصلى دارد كه در جاى ديگر بايد به آنها پرداخت، اما چهارعبارت در ادامه اين روايت، كه در متون عامه هم آمده موجود است:
1 على احسن صوره
2 و اكمل هيبه
3 و اتم كرامه
4 و اوفر.
نظام عدل وجود، كه ظهورش در قيامت كبرا است، محال است «احسن صور» را بهبشرى بدهد مگر اين كه او بهترين سيرتها را پيش خدا بياورد; يعنى اگر در كمالاتعلمى، اخلاقى و عبادى، نيكوتر از ديگران نباشد محال استبه احسن صور بيايد:
«فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره».
علاقه پيامبر(ص) به فاطمه
عايشه مىگويد: پيامبر(ص) هنگامى كه از سفر مىآمد،اولين كسى را كه به ديدنش مىرفت فاطمه بود، هم چنين آخرين كسى كه وقت رفتن بهسفر از او جدا مىشد فاطمه بود. يعنى داناترين و دقيقترين انبياى خدا در جدايىجسمانى كمترين فواصل را بين خود و فاطمه رعايت مىكرد. وقتى هم به خانه فاطمهوارد مىشد كيفيت ورود او اين گونه بود كه:
نخست دست فاطمه را مىبوسيد. كسى كه جبرئيل خاك پايش را مىبوسيد خود دست فاطمهرا مىبوسيد، اين فقط مهر پدرى نبود بلكه مطلبى فوق آن بود. بعد سينه، سپس عرضپيشانى و تمام پيشانى را مىبوسيد و مىفرمود: من بوى بهشت را از تو استشماممىكنم، تو را كه مىبوسم، جنت قرب را مىبويم نه اين كه دخترم را مىبوسم ومىبويم. محدثان بزرگ اهل سنت نقل كردهاند كه: روزى پيامبر(ص) وارد خانهفاطمه(س) شد ديد كه دخترش لباس ساده و وصله خوردهاى بر تن دارد و مشغول دستآساست، تا صبح هم نخوابيده و مشغول عبادت بوده است، وقتى پيامبر(ص) اين وضع راديد قلب مباركاش شكست و اشك بر گونههايش لغزيد، به دخترش فرمود: «اصبرى علىمراره الدنيا».
آن چه سيوطى و ابن نجار و بقيه نقل كردهاند چه جريانى گذشت ما نمىفهميم.
همين قدر مىفهميم كه پيغمبر حركت كرد و رفت، جبرئيل نازل شد و اين آيه راآورد:
«و لسوف يعطيك ربك فترضى».
مقام حضرت فاطمه(س) در شب شهادتاش
در شب دفن فاطمه(س) گوشهاى از شخصيت آنبانوى بزرگوار به عالم بشريتشناسانده شد. على(ع) بزرگ مردى بود كه جنگها وشمشيرها و ناملايمات زندگى در او هراسى به وجود نياورد اما غصه مرگ فاطمه، كمراو را شكست، چون او مىدانست كه فاطمه كه بود. دقت در تعبيرات حضرت(ع) نكتههاىعميقى به ما مىآموزد، ايشان بر جنازه فاطمه زهرا(س) نماز خواند، سپس دستها رابه سوى آسمان بلند كرد و فرياد زد كه: «هذه بنت نبيك فاطمه اخرجتها منالظلمات الى النور; پروردگارا، اين فاطمه، دختر پيامبر تو است كه او را ازظلمات به سوى نور بردى.» گفتهاند كه: تا على(ع) اين سخن را گفت زمين بهاندازه يك ميل در يك ميل، نور باران شد و بدن فاطمه را در بر گرفت.
در واقع، خداوند سبحان، خواستبه على(ع) پاسخ دهد كه فاطمه(س) به همان نورىرسيده كه تو از آن سخن مىگويى.
مىدانيم كه «انا لله و انا اليه راجعون» براى همه است، اما براى فاطمه«الى النور» است، و اين كه على(ع) به خدا عرض كرد: تو فاطمه را از ظلماتدنيا به سوى نور، سوق دادى منظورش آن نورى است كه در آيه شريفه «الله نورالسموات والارض» آمده است.
مظلوميت على(ع) در شهادت فاطمه(س)
در ميان مومنان و پيشوايان دينى فقط يك نفر«اصبر الصابرين» لقب گرفته است و آن، اميرمومنان على بن ابىطالب(ع) است. درزيارت او يكى از عناوين اين است: «السلام عليك يا اصبر الصابرين» چرا ايشاناصبر الصابرين است؟ پاسخ اين سوال از كلام خود حضرت روشن مىشود كه فرمود: «صبركردم در حالى كه خار در چشم و استخوان در گلو داشتم». آيا در عالم كسى ديدهشده كه هم خار در چشمش خليده باشد و هم استخوان در گلويش گير كرده باشد و بااين دو حال صبر كند، اما همين مرد بزرگ و همين «اصبر الصابرين» در هنگامشهادت فاطمه(س) طاقتاش تاب شد. شگفتا، مردى كه در مشكلات سنگين روزگار و حوادثتلخ و ناگوار دوران خود و در ميدانهاى جنگ و جهاد، خم به ابرو نياورده بود، درشب شهادت فاطمه(س) آن چنان بىتاب شد كه خطاب به پيامبر(ص) عرض مىكند: اى رسولالله من در مرگ دخترت فاطمه، صبرم تمام شد، چرا كه بايد او را به طرز پنهانىدفن كنم و تنها او را در قبر بگذارم:
«قل يا رسول الله عن صفيتك صبرى و رقى عنها تجلدى».
شاعران مكتبي، هم درون مايه شعري خويش را از «باورهاي ديني» ميگيرند، هم تعابير و تركيبهاي ادبي اشعارشان، تحت تاثير فرهنگ واژگان و اصطلاحات «قرآن و حديث» است. اين شيوه، هم مستندات انديشههاي آنان را تبيين ميكند، هم با ذهنيت عامه مردم كه فرهنگ ديني دارند، راحتتر ارتباط برقرار ميسازد.
اين اثرپذيري از فرهنگ ديني در سرودههاي شاعران مكتبي، گاهي به صورت «تلميح» است، گاهي «تضمين»، گاهي «اقتباس» و گاهي به شكلهاي ديگر رنگ و بوي سخنان اولياء الهي را با خود دارد. دامنه اين بحث، بسي گسترده است، اما در اين مختصر، نيم نگاهي به گوشهاي از اين گنجينه داريم.
سرودههاي مربوط به حضرت فاطمه(ع) در آثار شاعران فارسي گوي، از اين قاعده مستثني نيست. در اين اندك، تنها به گوشهاي از اين حقيقت ادبي اشاره ميشود، با نمونههايي از آثار شاعران شيعه: مثلا «كفو» بودن علي(ع) براي فاطمه(ع) و اينكه اگر اميرالمؤمنين نبود، همتايي براي همسري زهرا(ع) يافت نميشد. اين مضمون كه در احاديث فراوان آمده است. در شعر «فؤاد كرماني» چنين جلوه يافته است:
در اوصاف كمال او همين كافي استبر دانا كه اين دوشيزه را شوهر، اميرالمؤمنين آمد
در بيت ديگري از يك غزل، ميگويد:
از اين دختر كه با دستخدا شد پايهاش همسر بر آدم تا ابد فخر و شرف باقي استحوا را
و در رباعي مشهورش، اشاره به همين «همتايي» دارد، كه ميگويد:
عالم صدف است و فاطمه گوهر اوست گيتي عرض است و اين گهر جوهر اوست در قدر و شرافتش همين بس كه ز خلق «احمد» پدر است و «مرتضي» شوهر اوست
«صغير اصفهاني» نيز، از شاعراني است كه در سرودههايش از مضامين ديني بسيار بهره گرفته است. در شعري كه با عنوان «سر خدا» در ميلاد آن حضرت سروده است، ضمن اشاره به مضمون «روح پيامبر» بودن حضرت زهرا (روحي التي بين جنبي) به بيهمتايي بانوي عصمت و همتا بودن علي(ع) براي او اشاره دارد:
فاطمه، روح نبي همسر و همتاي علي فاطمه، عاليهاي كش نبد ار زوج، علي فرد و بي مثل بد، آنگونه كه حي متعال
و در مخمس ديگري با عنايتبه همين مضمون گفته است:
تنها نه دختر است رسول خداي را كز رتبه، بر ولي خدا نيز همسر است
اشاره به «كفويت» علي و فاطمه«عليهما السلام»، توجه به مجموعه فضايلي است كه در وجود عزيز اين دو حجت الهي متبلور است. باز هم نمونه ديگري بخوانيم، از سرودههاي زنده ياد «علياكبر خوشدل تهراني» كه در شعري با عنوان «مسند نشين باغ جنان» به اين فضيلت اشاره كرده است:
كفو علي، ولي خدا، شير كردگار زينت فزاي كون و مكان بود فاطمه بين زنان نمونه، چو شويش كه در رجال آري، سزاي مرد چنان بود فاطمه
و اما بشنويم از «ناصر خسرو علوي قبادياني» كه در شعر بلند و زيبايش با عنوان «ناموس حق» چنين آورده است:
اين گوهر از جناب رسولالله پاك است و داور استخريدارش كفوي نداشتحضرت صديقه گر مي نبود حيدر كرارش
و... اختر طوسي در يك رباعي چنين سروده است:
محبوبه حق كسي بجز فاطمه نيست گر هست كسي، بگويدم آن كس كيست؟ بعد از پدرش محمد، او را همسر در رتبه كسي نيست، و گر هست علي است
در اشعار مرحوم دكتر قاسم رسا هم از اين نمونهها ديده ميشود. از جمله دراشاره به اين منقبت فاطمي، در قصيده بلند «زهره زهرا» چنين گفته است:
بر سر گردون اعلا پا نهد از برتري همسري چون با علي عالي اعلا كند
طبق مضمون احاديث، راز آفرينش علي(ع) آن بوده كه فاطمه زهرا همتا داشته باشد. به اين مضمون، شاعري ديگر چنين اشاره كرده است:
حق چو نديد همسرش در همه ممكنات، از آن واجب و لازم آمدش خلقتحيدر آورد
در قصيده بلند ديگري در مدح حضرتش ميخوانيم:
الا اي مصطفي را يار و همدم الا اي مرتضي را كفو يكتا به فرق حيدري تاج ولايت به دوش مصطفي تشريف عظمي
اينها گوشهاي از تموج فضايل اهل بيت و مناقب حضرت زهرا(ع) در شعر و ادب شاعران شيعي است، آن هم اختصاص بر محور فضيلت «كفو» و «همتا» بودن زهرا و علي(عليهما السلام).
وجود اينگونه اشارات و تضمينها و تلميحات در شعر، آن را دلنشينتر ميكند و نشانه غناي فكري و بار فرهنگي شاعر آل الله است. اميد است اين مختصر، انگيزهاي بيافريند تا اهل ذوق و ادب كه در سايه هنرشان به ساحت مقدس اولياء تقرب ميجويند و به «مدح آفتاب» ميپردازند، با مطالعات ديني و بهرهوري از فرهنگ ديني و معارف قرآن و حديث، آثار خود را پر مايهتر سازند، آنگونه كه همه پيشكسوتان «ادب آل الله» عمل ميكردند.
ابوبصير ميگويد: امام صادق(ع) فرمود: كودكان شيعيان ما را [در عالم برزخ] فاطمه زهرا(س) تربيت ميكند و در روز قيامتبه پدرانشان تحويل ميدهد.
منبع:تبيان زنجان
عايشه يكى از همسران رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله حكايت كند:
در آن هنگامى كه رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله نزد من حضور داشت ، فاطمه زهراء سلام اللّه عليها بر ما وارد شد؛ و چنان راه مى رفت كه همانند راه رفتن رسول اللّه بود.
وقتى رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله متوجّه آمدن دخترش حضرت فاطمه شد، به وى خطاب كرد و فرمود: دخترم ! خوش آمدى ، و سپس او را كنار خود، سمت راست نشاند و سخنى مخفيانه به او گفت كه ناگاه ديدم فاطمه زهراء گريان شد.
عايشه افزود: علّت گريان شدنش را جويا شدم و گفتم : اى فاطمه ! من تو را هرگز با چنين خوشى نديده بودم كه كنار پدرت باشى ، پس چرا ناگهان گريان شدى ؟!
حضرت زهراء سلام اللّه عليها در جواب اظهار داشت : اسرار پدرم را فاش نمى كنم .
بعد از آن ديدم كه رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله مطلب ديگرى مخفيانه به زهراى مرضيّه فرمود، كه خوشحال و خندان گرديد و تبسّمى نمود.
در اين موقع تعجّب من بيشتر شد و اين بار علّت گريه و خنده او را جويا شدم ؟
و آن حضرت ، دو باره در جواب من اظهار داشت : به هيچ عنوان اسرار پدرم را فاش نمى كنم .
تا آن كه رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله رحلت نمود و من از فرصت استفاده كرده و علّت خنده و گريه آن روز را، از فاطمه زهراء جويا شدم ؟
و آن حضرت اظهار داشت : پدرم در آن روز به من فرمود: جبرئيل هر سال يك بار بر من وارد مى شد؛ ولى امسال دو مرحله بر من وارد شد و اين علامت نزديك شدن مرگ من مى باشد، پس با اين سخنِ پدرم ، گريان شدم .
و در ادامه فرمايشاتش فرمود: تو از اهل بيت من ، اوّل كسى خواهى بود كه به من ملحق مى شوى ، سپس پدرم افزود:
آيا راضى و خوشحال نيستى كه سيّد و سرور زنان باشى .
و من پس از شنيدن چنين بشارتى مسرور و شادمان گشتماحقاق الحقّ: ج 25، ص 97 و ص 85 .
منبع:تبيان زنجان
معلوم نيست فاطمه دقيقاً در چه ساعتي از شب به شهادت جاويد نايل آمده است اما پنهان، نقاب در خاك كشيدن او بيشك رازي با خود دارد رازي كه امت محمد(ص) اكنون نيز تاوان آن را ميپردازد، رازي آشكار.
گونههاي شكوهمند تاريخي كه در متن خويش، حاوي مضامين متعالي ماندگار بودهاند در غالب موارد قهرماني داشتهاند كه اگرچه از سويي ارائهگر نمودي مثالي از صعود روح انساني بودهاند اما اين نيز بسيار پراهميت است كه از سوي ديگر با تاريخ و زمينههاي بروز خويش نسبتي مييافتهاند كه خواهناخواه آنان را گذشته از اينكه از تجربهگونههاي ديگر متمايز ميسازد، به امري غيرقابل گرتهبرداري مبدل ميسازد. به سخن ديگر اين قهرمانان به نحو مطلق تحقق ندارند، بل مشروطاند.
در سوي ديگر شخصيتهايي تحقق يافتهاند كه اينگونه نيستند؛ ايشان تنها با بخشي از تاريخ مرتبط نيستند؛ با كل تاريخ نسبت برقرار ميسازند و از اينرو قابليت ارائه گونهاي از زندگي مثالي را براي تمام عصرها دارند، هرچند درباره خصوصيات اين نوع از الگوبرداري همواره به خاطر متحول شدن شتابان عوامل تغييردهنده زندگي اجتماعي اختلافاتي وجود داشته است. برخي اسوههاي ديني اينگونهاند.
گمان صائب بر آن است كه آنجا كه پيامبرص ميگويد:«فاطمه خيرنساءاهل الجنه، فاطمه بهترين زنان اهل بهشت است.»، (صحيح امام محمدبن اسماعيل بخاري ج2، كتاب مناقب، باب مناقب فاطمه بنت محمدص از اين چنين اسوهاي سخن به ميان آورده است.
عصاره تاريخ بشري منظور او بوده است، چرا كه جمع بهترينان كه در بهشت به اجتماع گرد يكديگر آمدهاند، خود بهتريني دارند كه به سخن پيامبر، فاطمهس است. از اينرو فاطمه با كل تاريخ نسبتي مييابد كه در كلام نبوي، نه از سوي خود بل از سوي قادر عليم و به نحو قيدي (جن/27) بازتاب يافته است.
بنابراين بازخواني اسوه فاطمه- البته با تجريد خصوصياتي كه در فرآيند عمل به حكم عوامل اجتماعي از اهميت چنداني برخوردار نيستند- موضوعيت تام مييابد. در اين متن نبوي و البته در يك سطح معنايي ديگر اين نيز قابل ذكر است كه مراد نبي از پيشوند «بهترين زنان» بيشك، تفكيك قائل شدن در امر سعادت و كمال و جنسيتي نمودن آن نبوده است.
اين بيشتر اشارت دارد به استعدادها، روحيات و تواناييها و نيازهاي يكسره متفاوتي كه زنان را از مردان متمايز ميسازد. قرآن در اين باره ميگويد:«هركس- از مرد يا زن- كارشايسته كند و مومن باشد، قطعا او را با زندگي پاكيزهاي، حيات (حقيقي) بخشيم و مسلما به آن بهتر از آنچه انجام ميدادند پاداش خواهيم داد.»(نحل/97) .
با اين تمهيد و به مناسبت سيزدهم جماديالاول كه در روايتي سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) به شمار رفته است، به فراديدن برخي از اسوه – رفتارهاي همه زماني زهراي اطهر مينشينيم كه از خويش به يادگار نهاده است.
ولادت فاطمه (س): محمد(ص) پيش از تولد فاطمه بسيار از قريش طعنه ميشنيد. پنج سال از بعثت گذشته بود. پيامبر را بيرون از خانه و در شهر، ابوطالب و حمزه ياري ميكردند كه ديگر اينها هم نبودند.... پيامبر، ناگهان از جانب خدا مامور شد كه از خديجه براي 40روز كنارهگيري كند.خديجه از محمد(ص) نپرسيده كه چرا اينگونه بايد باشد؟ آن 40روز را پيامبر به روزهداري و راز و نياز با خداوند گذراند. محمد(ص) به خديجه بازگشت. نطفه فرزندي پديد آمد و خديجه با خود ميانديشيد:«اين كودك كيست كه براي آفرينش او جبرئيل نازل ميشود و براي خلقت او خداوند فرمان ميدهد؟»
زمان وضع حمل رسيده بود و خديجه به كمك زنان قريش محتاج بود. دنبال زني از بستگان قديم فرستاد كه پاسخي نيامد. برخي گفته بودند:«مگر نگفته بوديم با اين جوان يتيم ازدواج نكن؟»به هر روي خديجه تنها ماند. درد بر او فائق آمد. ناگهان احساس كرد سرنوشتش به سرنوشت بزرگترين زنان خداپرست گره خورده است؛ سرنوشت هاجر، آسيه و مريم. پس از اندكي فرزندش را كه دختري زيباروي بود در كنارش ديد.
فاطمه و مكه: فاطمه (س) با تولد خويش شايد ناخواسته به كمك پدر آمده بود. پيش از فاطمه با اينكه پيامبر دو دختر و دو پسر داشت اما او را بيعقب خوانده بودند. با آمدن فاطمه(س) نبرد چرخيد و اينك خداوند بود كه ايشان را ابتر و بينسل پنداشته بود و از فاطمه(س) به عنوان كوثر (خير فراوان) ياد كرده بود. فاطمه ميباليد و پدر دل در گرو او داشت. پدر براي فاطمه هيچوقت جز تبسم و خنده ارمغاني نداشت حتي آنگاه كه با سر و روي خاكي و بدني خونين به خانه ميآمد و معلوم بود كه از آزاري كه قريش بر او روا ميداشت، در امان نمانده است. باز اين لبخند همراه بود و چون پدر در آغوشش ميكشيد، احساس آرامش پدر را داشت، پدر براي فاطمه انسان اول بود.
و جز او حتي مادرش را در جايگاه پدر نميديد: «پدر با جبرئيل همنشيني ميكند و با او سخن ميگويد و جبرئيل حرفهاي خدا را بر او ميخواند. پدر با ملكوت آشناتر از مكه است كه در آن بزرگ شده است. او آسمانها را بهتر از زمين ميشناسد كه بر آن راه ميرود... پدر روحي بهشتي دارد. او آمده تا دوزخيان را نجات دهد. پدر برگزيده خداست.» سال دهم، فاطمه تنها 5 سال داشت كه خداوند مادر از او گرفت. محمد بعدها درباره او گفته بود: «هيچكس براي اسلام چون خديجه نبود، آنگاه كه كسي با ما نبود، آنچه داشت براي خدايش نهاد.» فاطمه از مادر استواري و استقامت در راهي را كه بدان ايمان دارد را آموخت.
نكته اين كه مرگ مادر در فاطمه كه آرام و استوار قدم جاي پاي مادر ميگذاشت. در آنچه براي پدر بود تأثير ننهاد. فاطمه فاطمه بود، پايان محاصره شعب، اما حادثهاي ديگر هم براي پيامبر در بر داشت. پرواز ابوطالب كه حامي محمدص بود. سال سيزدهم بعثت بود. محمد براي هميشه از مكه رفت. به جايي كه تا پيش از آن يثرب نام داشت و اينك مدينهالنبي. پيامبر در شبي از خانه خارج شد كه قصد قتل او را كرده بودند. عليع بر جاي پيامبر خفته بود تا قريش گمان نكند كه ديگر پيامبري در مكه نيست.
پيامبر 3 روز را در غار ثور سپري كرد و جز علي، ابوبكر، عامر غلام ابوبكر و هند بن ابي هاله فرزند خديجه كسي از جاي ايشان مطلع نبود. روز سوم پيامبر كه داشت به سوي يثرب ميرفت به علي گفت: «اي علي! من امين مردمم و امانت مردم در خانه من است، فردا در مكه اعلام كن هركس امانتي دارد بيايد و بگيرد و پس از آن خود را براي هجرت آماده كن. فاطمه مادرت را به همراه فاطمه دخترم و فاطمه دختر عبدالمطلب، به همراه خويش به يثرب بياور و نيز اگر كسي از بنيهاشم خواست تا مهاجرت كند، او را كمك كن.» فاطمه اينك 8 ساله بود. او در خانهاي ميزيست كه جز مادر و پدرش، علي را نيز با خود داشت و او اگرچه برادرش نبود ولي ميديد كه پدر، چون پسرش او را دوست دارد.
ازدواج فاطمه و علي: اين دو وجود آسماني از كودكي مشتركات زيادي با هم داشتند، هر دو در يك خانه رشد كرده بودند و از تربيت پيامبر بهرهمند شده بودند، بنابراين از يكديگر شناخت كامل داشتند. سال دوم هجري است. جنگ بدر با تمام غروري كه براي مسلمانان در پي داشت، به پايان رسيده است.
فاطمه كه خود را وقف پدر كرده است و مادر پدرش نام گرفته، با شرايط جديدي در خانه روبهرو گشته است. عايشه به خانه پدر آمده. عروس نوجواني كه خود همسن و سال با فاطمه است، او خود را جانشين خديجه ميبيند. فاطمه اينك 9 ساله يا 10 ساله است. او خواستگاران فراوان داشت.
ولي پيامبر با خواستگاران او به گونهاي برخورد ميكرد كه گويي ميخواستي كسي در اين باره با او سخن نگويد. وقتي يكي از اصحاب كه اتفاقاً در هجرت هم همراه پيامبر بود از فاطمه خواستگاري كرده بود با اين جواب پيامبر(ص) مواجه شده بود: «درباره ازدواج فاطمه منتظر دستور خداوندم» ديگران نيز همين را از پيامبر شنيده بودند. برخي از صحابه اما تصميم گرفتند تا علي را به پيامبر معرفي كنند. او را در حال آبكشي براي درختان خرماي نخلستانهاي مدينه يافتند.
«چه شده؟ چرا به اينجا آمدهايد؟» برقي از چشمان علي جهيد، دست از كار كشيد و به خانه برگشت و لباس عوض كرد و نزد پيامبر آمد. پيامبر چون صداي وي شنيد گفت: «كسي پشت در است كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست دارند.» فاطمه راضي بود. تنها دغدغهاي كه او داشت يك چيز بود. توانايي و تحمل جدايي از پدر.
مهر زهرا(ص) زره علي بود، علي زره را به چهارصد و هشتاد درهم فروخت. ميگويند عثمان بنعفان آن را خريد و دوباره به علي(ع) داد. و پيامبر مقداري از آن را در اختيار سلمان، ابوبكر و بلال گذارد تا با آن وسايل زندگي تهيه كنند. وسائلي كه پيامبر وقتي آن را ديده بود، گفته بود:«خداوندا! اين پيوند را براي كساني كه اكثر ظروفشان سفالين است، مبارك گردان!»
سال بعد حسن به دنيا آمد و سال ديگر حسين، سال پنجم نيز زينب به دنيا آمد. اسوههاي ديگري كه همگي در دامان فاطمه تربيت شدند. از جمله همين را بزرگترين دستاورد فاطمه به شمارآوردهاند كه كسي در تاريخ موفق نشده چنين نسلي را در دامان خود پرورش دهد. سالها ميآمد و سپري ميشد. سال هشتم، فاطمه بازگشت به مكه را نيز ديد و تصميم پيامبر را كه قصد كرده بود تا با انصار بماند و ديگر به مكه بازنگردد براي زندگي.
فاطمه پس از رحلت پيامبر(ص):«و محمد نيست مگر بشري كه بر او وحي ميشود، و اگر بميرد و يا كشته شود، آيا مجدداً به سوي گذشته خود برخواهيد گشت.» «دخترم! جبرئيل هر سال يك بار قرآن را بر من ميخواند، ولي امسال آن را دوبار بر من خواند.» «معناي آن ميپندارم آخرين سال زندگي من است.» فاطمه اندوهناك شد. اشك در چشمان او حلقه زد. پيامبر ادامه داد:«و تو دخترم نخستين كس از خاندان مني كه به من ملحق ميشوي!»
خنده بر لبان فاطمه شكفت. محمد تنها پدري است كه مژده اين چنين خبري را به دختر خود ميدهد. بيستوهشتم صفر سال يازدهم هجري، فاطمه ميگفت:«انقطع عنا الوحي» ديگر بار وحي از آسمان نخواهد آمد چه مصيبتي بالاتر از اين. اما هنوز جنازه در ميان بود كه گروهي از ياران پيامبر براي مشخص كردن خليفه راهي سايباني شدند كه از آن قبيله بنيساعد بود. خليفه انتخاب شد. نتيجه با آنچه قبلاً در بركههاي خم رقم خورده بود، شباهتي نداشت. فاطمه اما آراموقرار نداشت.
زوجش را به گرفتن حقش ميخواند و پاسخ ميشنيد، آيا صداي موذن را ميشنوي كه ميگويد، «اشهد ان محمداً رسولالله» ميخواهي ديگر اين اذان نباشد؟!
در همراهي با دولت جديد، فاطمه رنج بسيار برد و تاوان فراوان پرداخت. تاوان شبانه به اشتري بييراق سوار شدن و در پي حق رهسپار شدن. تاوان دفاع از آنچه ميديد كه به ناحق گرفته شده و در جاي ديگر به ناحق به كار رفته است. آن خطبه كه در مسجد پيامبر ميخواند. براي آن نبود تا ادباء و شاعران پس از آن به آن استناد كنند كه در فصاحت و بلاغت يك زن كه چون پيامبر سخن ميگفته و راه ميرفته. براي آن نبود تا مشتي درخت خرما را كه در نخلستان فدك جمع بودند و براي فاطمه ارزشي نداشتند، مطالبه كند. براي آن بود كه حق را گمشده ميديد. و اين او را ناراحت و غضبناك كرد. خليفه جايي گفته بود:«اي كاش آنچه داشتم ميدادم و ناراحتي فاطمه، نميديدم.»
چرا كه به يادداشت پيامبر گفته بود:«فاطمه پاره تن من است هر كه او را بيازارد....» و فاطمه آزرده بود. چند بار به شفاعت علي آمده بودند او حتي راضي به ملاقات نبود، در بستر روي گردانيده بود، پاسخي نگفته بود.
«بسماللهالرحمن الرحيم، اين است آنچه فاطمه دختر رسول خدا بدان وصيت ميكند. وصيت ميكند در حال شهادت به يگانگي خداوند يكتا و رسالت بنده او محمد و گواهي به اينكه بهشت است، دوزخ حق است و قيامت بيترديد برپا خواهد شد و خداوند كساني را كه در گورهايند زنده خواهد كرد.اي علي!منم فاطمه دختر رسول خدا(ص) كه خداوند مرا به همسري تو در آورد تا در دنيا و آخرت براي تو باشم. تو در انجام كارهاي من سزاوارتر از ديگراني. مرا شبانه حنوط كن، غسل ده، كفن كن و بر من نماز بخوان و شبانه مرا دفن كن و كسي را خبر نكن تو را به خدا ميسپارم. به فرزندانم تا روز قيامت سلام ميرسانم.»
معلوم نيست فاطمه دقيقاً در چه ساعتي از شب به شهادت جاويد نايل آمده است اما پنهان، نقاب در خاك كشيدن او بيشك رازي با خود دارد رازي كه امت محمد(ص) اكنون نيز تاوان آن را ميپردازد، رازي آشكار.
نويسنده:سهند صادقي بهمني
مصحف فاطمه(س) كتاب مخصوصي است با مطالبي كه آن مطالب از ناحيه فرشته مخصوص يا جبرئيل به حضرت فاطمه(س) القاء شده، و حضرت علي(ع) آن را نوشته و تدوين كرده است.
حضرت فاطمه(س) كتا بي به نام مصحف دارد، كه قرآن جامع همان است، و در دست امامان(ع) دست به دست مي گشته، و اكنون در نزد حضرت مهدي آل محمد(عج) است، و هنگام ظهور، آن را آشكار مي سازد، آيا اين مصحف با قرآني كه در همه جا در دسترس ماست، فرق دارد؟ پاسخ: قرآني كه اكنون در همه جا در دسترس است، تحريف و كم و زياد نشده، بلكه همان قرآني است كه با املاء پيامبر اكرم(ص) نوشته شده و تنظيم گشته است، و شخص پيامبر(ص) در نام گذاري سوره ها و تقسيم قرآن به 114 سوره، و تنظيم آن به همين صورت فعلي نظارت كامل داشته است. ولي مصحف فاطمه زهرا(س) كتاب ديگر با محتواي ديگر است، و هيچ گونه تضادي با قرآن ندارد. توضيح اين كه، مطابق روايات، مصحف فاطمه(س) كتاب مخصوصي است با مطالبي كه آن مطالب از ناحيه فرشته مخصوص يا جبرئيل به حضرت فاطمه(س) القاء شده، و حضرت علي(ع) آن را نوشته و تدوين كرده است، در اين كتاب سخني از حلال و حرام نيست، بلكه مشتمل بر حوادث غيبي آينده و اسرار آل محمد(ص) است، و در نزد امامان(ع) دست به دست مي گشته، و اكنون در نزد حضرت مهدي(عج) است و هنگام ظهور آن را آشكار مي سازد، بنابراين نسبت فوق نارواست. در اين راستا نظر شما را به چ ند روايت زير جلب مي كنيم:
1- شيخ كليني به سند خود از ابوعبيده نقل مي كند: كه يكي از اصحاب از امام صادق(ع) پرسيد: «مصحف فاطمه(س) چيست؟» امام صادق(ع) پس از سكوت طولاني فرمود: «فاطمه(س) 75 روز بعد از رسول خدا(ص) زنده بود، و در اين ايام از فراق پدر، بسيار غمگين بود. جبرئيل نزد فاطمه(س) مي آمد، و او را دلداري مي داد و احوال و مقام هاي پدرش را براي او بيان مي كرد، و از حوادث آينده و غيبي در مورد ظلم هاي دشمنان به فرزندانش به او خبر مي داد، حضرت علي(ع) آن مطالب را مي نوشت، و آن (مجموعه) نوشته شده، همان مصحف فاطمه(س) است.»1 2- روزي يكي از شاگردان امام صادق(ع) به نام حماد بن عثمان در محضر آن حضرت بود، سخن از مصحف فاطمه(س) به ميان آمد، حماد مي گويد: از آن حضرت شنيدم درباره مصحف فاطمه(س) چنين فرمود: «هنگامي كه رسول خدا(س) رحلت كرد، فاطمه(س) بسيار اندوهگين شد كه اندازه آن را كسي جز خدا نداند، در اين هنگام فرشته اي به حضور فاطمه(س) مي آمد، فاطمه(س) را دلداري مي داد، و با او هم سخن مي شد، فاطمه(س) حاضر شدن فرشته را احساس مي كرد، و صدايش را مي شنيد، ماجرا را به حضرت علي(ع) خبر داد، حضرت علي(ع) به فاط مه(س) فرمود: «وقتي كه حضور فرشته را احساس كردي و صدايش را شنيدي، به من بگو.» آنگاه فاطمه(س) به حضرت علي(ع) خبر مي داد، حضرت علي(ع) نزد فاطمه (س) مي آمد و هرچه (از فاطمه يا از فرشته) مي شنيد، مي نوشت. تا آن كه از آن نوشته ها مجموعه اي به نام مصحف، تدوين شد، در آن مصحف چيزي از حلال و حرام نيست، بلكه در آن از حوادث (غيبي) آينده، خبر داده شده است.»2 3- امام صادق(ع) در سخن ديگري فرمود: «مصحف فاطمه(س) در نزد ما است، معتقد نيستم كه در آن، چيزي از قرآن باشد، آنچه را كه مردم به آن نياز دارند در اين وجود دارد، و ما به كسي احتياج نداريم، در آن مصحف، حتي مجازات يك تازيانه و نصف تازيانه و يك چهارم تازيانه و جريمه خراش هست.»3 4- امام صادق(ع) در ضمن گفتار و احتجاج در رد مخالفان فرمود: «اگر آنها راست مي گويند، مصحف فاطمه(س) را كه وصيتش در آن است، و سلاح پيامبر(ص) نيز همراه آن است بيرون آورند.»4 يعني مصحف فاطمه(س) در نزد ما است، و وصيت حضرت زهرا(س) كه در آن مصحف ذكر شده مخالفان را تكذيب مي كند. 5- فضيل بن سكره مي گويد: به محضر امام صادق(ع) شرفياب شدم، به من فرمود: آيا مي داني كه اندكي قبل چه چيزي را مط العه مي كردم؟ گفتم: نه، فرمود: به كتاب فاطمه (س) مي نگريستم، نام همه سلاطين كه در زمين فرمان روايي مي كنند و همچنين نام پدران آنها در آن، ذكر شده است، ولي من از نوادگان امام حسن(ع) (و زمامداري آنها) چيزي را در مصحف نديدم.»5 از اين روايات فهميده مي شود، كه مصحف فاطمه(س) كتابي غير از قرآن است، و حاوي مطالبي از اخبار آينده و اسراري است كه توسط جبرئيل يا فرشته ديگر به حضرت فاطمه(س) القاء شده، و نيز مشتمل بر وصيت حضرت زهرا(س) مي باشد كه حضرت علي(ع) آن مطالب را تنظيم و تدوين نموده است، و اين مصحف در نزد امامان(ع) مي باشد. بنابراين آنچه بعضي به شيعه نسبت داده اند كه مصحف فاطمه(س) در نزد شيعيان همان قرآن حقيقي است و امام عصر(عج) هنگام ظهور، آن را آشكار مي كند، و آن غير از اين قرآني است كه در دست رس مسلمانان مي باشد، نسبت بيهوده و ناروا است.
پي نوشت ها:
1- اصول كافي، ج1، ص241، حديث.50
2- همان، ص240، حديث.2
3- همان، حديث.3
4- همان، ص241، حديث.4
5- همان، ص242، حديث8