معرفی وبلاگ
با سلام خدمت دوستان تبلاگنویس من تصمیم گرفتم چون در اواخر سال 91 هستیم وآستانه عید نوروز سال 92:بر آن شدم تا باایجاد این تبلاگ درباره نوروز ایرانیان هم به این سنت ایرانی بپردازیم وهم ارزیابی کنیم سال تولید ملی وسالی که قرار است رهبرمان آن را نامگذاری کند :امید است که بتوانم با ایجاد این تبلاگ به شما دوستان کمک کنم سخنی از رهبر عزیزم درباره نوروز: به نظر من آن‌چه كه ملت ایران در باب عید نوروز انجام داده است، یكى از زیباترین و شایسته‌ترین كارهایى است كه مى‌شود با یك مراسم تاریخى و سنّتى انجام داد. اوّلِ سال شمسى ما ایرانی‌ها، - یعنى اوّل بهار - عید نوروز است. اوّلاً ملت ایران افتخار دارد كه سال شمسى او هم سال هجرى است؛ یعنى هم‌چنان‌كه سال قمرى ما - كه سال 1418 است - از مبدأ هجرت خاتم الانبیاء علیه و على آله الصّلاة والسّلام است، سال شمسى ما هم از مبدأ هجرت است. بقیه‌ى ملت‌هاى مسلمان براى سال شمسى خود، از سال میلادى استفاده مى‌كنند؛ ولى ما ایرانی‌ها، هجرت نبىّ اكرم را، هم مبدأ سال قمرى قرار دادیم، هم مبدأ سال شمسى. با ما همرا باشید
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 270055
تعداد نوشته ها : 182
تعداد نظرات : 3
Rss
طراح قالب
zekrollaei92:zahrazekrollaei


سراغ مرقد گم گشته زهرا ز مولا پرس     نشان پهلوي بشكسته را از شير يكتا پرس
عدو زد بيت زهرا آتش از كين غدير،       افسوس  سؤال جايگاه سيلي از آن مرد رسوا پرس
ميان درب و ديوار و فشار ظالم غدّار         ز ناموس خدا اي دوست سرّ اين معما پرس
نظر كن، كرده محسن را به راه دوست قرباني  ز زهرا رمز اين قرباني و از راز اهدا پرس
ز شمع سوخته سرّ فداكاري چه مي‏پرسي؟  شفق چون گشت طالع، رازهاي شام احيا پرس
چه بر زهرا گذشت اي دوست، مي‏دانم نمي‏داني  سؤال حال زهرا را تو شبها از ثريّا پرس
شبي پرسيدم از نيلوفر محزون، چنين مي‏گفت:  سؤال بازوي نيلي زهرا را ز شبها پرس
ز بعد رحلت ختم رسولان، گل شده پرپر  بيا احوال گلزار و گلستان را ز گلها پرس
نشان غاصبان بي‏حيا از حضرت زهرا  كه كرده خطبه سوزنده‏اي چون آتش انشا پرس
نموده «باقرا» اسلام ناب از خطبه‏اش زنده  ز زهرا سرّ اين احيا و راز و رمز ابقا پرس

* * *
اين مدينه، چشمه سارِ چشمِ گريان من است  قلبِ شيعه، سوگوارِ بيتُ الأحزان من است
اين بقيع و اين جمادي، مثنوي‏هاي غمند  فاطميّه، غصّه‏دارِ قبرِ پنهان من است

محمدابراهيم احمدي (نادم)
اسوه تقوا

هاشم كلانتري (شمع)
بي‏تو يا فاطمه، من بي كس و تنها چه كنم  در غم مرگ تو اي اسوه تقوا چه كنم
با وجود تو غم از دل بزدودم همه حال  بعد از اين با غمت اي بانوي عُظمي چه كنم
باغبان رفته و گلها همه پژمرده شدند  بي‏گل روي تو اي نوگلِ طه چه كنم
فاطمه! رفتي و شد روز علي چون شب تار  با چنين فتنه كه شد بعد تو برپا چه كنم
مرگت اي راحت جان، از دو جهان سيرم كرد  عمر اگر طول كشد، بي‏تو من اينجا چه كنم
زندگي با تو صفا داشت ولي صد افسوس  رفتي اي همسر والا، منِ تنها چه كنم
محسنت كشته شد از ضربِ لگد در پسِ در  با عزيزانِ تو و گريه آنها چه كنم
نور رخسار تو مي‏داد به اين خانه، صفا  خانه، غمخانه شد، اي زهره زهرا چه كنم
من اگر از غم مرگ تو نميرم، عجب است  زندگي بي تو در اين وادي غمها چه كنم
بس كن اين قصّه كه شد باعث خاموشي «شمع»  گر شفاعت نكند فاطمه فردا چه كنم


احمد باقريان ـ جهرم

سه شنبه سیزدهم 1 1392 1:56

منبع:تبيان زنجان


 با توجه به اينكه «حب دنيا سرچشمه همه گناهان» است، چنانكه در حديث معروف نبوي آمده «حب الدنيا رأس كل خطيئة» و همه تجربيات و مشاهدات ما نيز نشان مي‏دهد كه تمام تجاوزها، جنايتها، ظلمها، و ستمها، دروغها، خيانتها به خاطر همين دلبستگي شديد به «مال» و «مقام» و «شهوت» صورت مي‏گيرد، روشن مي‏شود كه زهد و وارستگي پايه اصلي تقوي و پاكي و صلاح است.

ولي زهد به معني ترك دنيا و رهبانيت و بيگانگي از اجتماع نيست، بلكه حقيقت زهد همان آزادگي و عدم اسارت در چنگال دنيا است.

زاهد كسي است كه اگر تمام دنيا را در اختيار داشته باشد دلبسته و وابسته به آن نباشد، اگر يك روز ببيند رضاي خدا در اين است كه از همه آن چشم بپوشد به اين معامله حاضر باشد، و از جان و دل بگويد «هر دو عالم را به دشمن بده كه ما را دوست بس» و اگر يك روز حفظ آزادگي و شرف و ايمان در چشم پوشي از مال و جان زندگي بود فرياد «هيهات منا الذلة» بلند كند.

و به گفته قرآن مجيد زاهد كسي است كه نه بر گذشته و آنچه از دست داده تأسف بخورد، و نه از آنچه فعلا در اختيار دارد زياد خوشحال باشد.

«لكيلا تأسوا علي ما فاتكم و لاتفرحوا بما آتاكم»

حديد 23

با اين فراز كوتاه به سراغ شخصيت فاطمه (عليهاالسلام) در اين زمينه از ديدگاه احاديث پيغمبر اكرم‏(ص) در كتب ديگران مي‏رويم:

23- «ابن حجر» و ديگران در روايتي از پيغمبر اكرم‏(ص) نقل كرده‏اند: «او هنگامي كه از سفر باز مي‏گشت نخست به سراغ دخترش فاطمه زهرا(س) مي‏آمد، و مدتي نزد او مي‏ماند، ولي يكبار براي فاطمه زهرا(س) دو دست بند از نقره، و همچنين يك گردنبند و دو گوشواره ساخته بودند، و پرده‏اي در اطاق آويزان كرده بود.

هنگامي كه پيامبر(ص) وارد شد و اين منظره را ديد بيرون آمد، در حالي كه آثار غضب در چهره‏اش نمايان بود، به مسجد و بر منبر نشست.

فاطمه (سلام اللّه عليها) دانست كه ناخشنودي پيغمبر(ص) به خاطر همان مختصر زينت است، همه را نزد پدر فرستاد تا در راه خدا صرف كند.

هنگامي كه چشم پيامبر(ص) به آن افتاد سه بار فرمود: «فعلت، فداها ابوها»: فاطمه آنچه را كه مي‏خواستم انجام داد، پدرش به فدايش باد.»

واضح است يك جفت دست بند نقره و گردن بند و گوشواره‏اي از نقره چندان بهائي ندارد، و از آن بي بهاتر پرده ساده‏اي است كه انسان بر در اطاق بياويزد، ولي پيغمبر اكرم‏(ص) همين را دون شأن فاطمه مي‏شمرد، و افتخار و فضيليت او را در سجاياي انسانيش مي‏دانست.

فاطمه‏(س) اين درس را از محضر پدر به خوبي آموخت، هم زرق و برق دنيا را ترك گفت و خود را از اسارت آن رهائي بخشيد، و هم آنچه را داشت در راه خدا و بندگان محروم صرف كرد.

در حديثي كه سابقا از «حلية الاولياء» (تحت شماره 3) نقل كرديم، خوانديم كه فاطمه زهرا (عليهاالسلام) حتي پوشش كافي در خانه براي آمدن ميهمانهاي نامحرم نداشت كه پيغمبر اكرم‏(ص) عباي خود را به او داد تا خود را بپوشاند و آماده براي آمدن ميهمانان جهت عيادت او در بيماريش گردد.

داستان جهيزيه فاطمه‏(س) و مراسم شب زفاف او كه در نهايت سادگي برگزار شد دليل روشن ديگري بر زهد و وارستگي كامل او است.

خدمات او در خانه علي(ع) تا آنجا كه با يك دست گندم را براي پختن نان آسياب مي‏كرد، و با دست ديگرش طفلش را در آغوش مي‏گرفت، همه شاهد گوياي مقام زهد او است، گواه اين معني حديث زير است.

24- ابو نعيم اصفهاني در «حلية الاولياء» چنين نقل مي‏كند:

«لقد طحنت فاطمة بنت رسول اللّه‏(ص) حتي مجلت يدها، و ربا، و اثر قطب الرحي في يدها»:

«فاطمه دختر رسول خدا(ص) آنقدر با دست خود آسياب كرد كه دستش تاول زد، و ورم كرد، و آثار دستاس در دستش نمايان گشت».

25- در «مسند احمد» كه از معروفترين منابع اهل سنت است از «انس بن مالك» چنين نقل شده كه روزي «بلال» براي نماز صبح دير به خدمت پيغمبر(ص) آمد، رسول اللّه‏(ص) فرمود: «چرا دير آمدي؟ عرض كرد: از كنار خانه فاطمه (عليهاالسلام) مي‏گذشتم در حالي كه با دست خود آسيا مي‏كرد، و كودكش گريان بود، گفتم اگر اجازه فرمائي من آسيا مي‏كنم و شما كودك را آرام كنيد، و اگر اجازه فرمائيد من كودك را آرام مي‏كنم و شما آسيا كنيد.

او گفت: من نسبت به فرزندم از تو مهربانترم (و من مشغول آسيا كردن شدم و او كودش را آرام كرد) و اين امر باعث تأخيرم شد.

پيغمبر اكرم‏(ص) فرمود: «فرحمتها رحمك اللّه»:

«تو نسبت به فاطمه رحم و محبت كردي خداوند تو را مشمول رحمت كند»!

فضائل اخلاقي بانوي اسلام از جمله شجاعت و شهامتش در مقام دفاع از پدرش پيغمبر اكرم‏(ص) در مقابل مشركان مكه، و آمدنش به ميدان احد، براي بستن زخمهاي پيغمبر اكرم‏(ص) مطلبي است كه بر كسي پوشيده نيست، و در احاديث گذشته اسناد و مدارك آن آمد.

او از لحظه تولد در مسير عبوديت و بندگي خدا بود و اين امر تا لحظه پايان عمرش ادامه داشت، حديث زير شاهد گوياي اين معني است.

26- در «ذخائر العقبي» در داستان تولد بانوي اسلام فاطمه زهرا(س) و انعقاد نطفه او از ميوه بهشتي و آمدن زنان با شخصيت جهان همچون مريم و حوا به هنگام تولد او آمده است:

«فولدت فاطمة (عليهاالسلام) فوقعت حين وقعت علي الارض ساجدة»:

«به اين گونه فاطمه متولد شد و در حين تولد براي خدا سجده كرد».

من از كار مردم مدينه كه زنان خود را بعد از وفات به صورت ناخوشايندي براي دفن مي‏برند، و تنها پارچه‏اي بر او مي‏افكنند كه حجم بدن از پشت آن نمايان است ناخرسندم.

اسماء گفت: من در سرزمين حبشه چيزي ديده‏ام كه با آن جنازه مردگان را حمل مي‏كردند، سپس شاخه‏هائي از درخت نخل را برداشت و به صورت تابوت مخصوصي در آورد كه پارچه‏اي را روي چوبهاي آن مي‏افكندند، و بدن را درون آن مي‏گذاردند، به گونه‏اي كه بدن پيدا نبود.

هنگامي كه فاطمه بانوي بزرگ اسلام‏(س) آن رامشاهده كرد فرمود: «بسيار خوب و عالي است» (و هنگامي كه من از دنيا رفتم مرا با آن برداريد)...

و در ذيل همين حديث آمده است: «هنگامي كه فاطمه‏(س) چشمش به آن افتاد تبسم فرمود، و اين تنها تبسم او بعد از وفات پيغمبر اكرم‏(ص) بود»!

-------------------------------------------------------------------------------

برترين بانوي جهان فاطمه زهرا(س) ،آيت الله مكارم شيرازي

چهارشنبه هفتم 1 1392 1:19

منبع:تبيان زنجان

1. الا اي چاه يارم را گرفتند
گلم، باغم، بهارم را گرفتند
ميان كوچه ها با ضرب سيلي
همه دار و ندارم را گرفتند.
...
ايام شهادت اولين شهيد راه ولايت بر شما تسليت باد.


2. ناموس خدا، دخت نبي، همسر حيدر
امّ الحسنين، شافعه ي خلق به محشر
اين غم نرود از نظر ما كه ز كين شد
نيلي رخت از سيلي آن شوم بد اختر
يا رب تو عذابش بنما بيشتر از پيش
آنكس كه به پهلوي وي از كينه زدي در

3. هر سينه كه دوستدار زهراست
آشفته و بي قرار زهراست
گنجينه ي هفت آسمان ها
در سينه ي خون نگار زهراست
از شرح كرامتش همين بس
عالم همه وامدار زهراست

4. بريزم اشك غم، از ديده بر رخسار مادر جان
بنالم در عزايت بادل افكار مادر جان
به ياد آرم از آن ساعت كه با پهلوي بشكسته
كشيدي ناله در بين در و ديوار مادر جان
از آن غصب فدك و ز بردن حيدر سوي مسجد
مرا ديگر نباشد طاقت گفتار مادر جان

5. گل من كه رنگش نيلي نبود / جواب محبت كه سيلي نبود
...
خدايا به سوز دل مولا علي-ع و به پهلوي بشكسته ي زهراي مرضيه-س
قَسمت مي دهيم كه فرج منتقم شان را برساني .. آمين

6. اي بتول پاك، السلام
قلب چاك چاك السلام
حاصل جواني علي
ماه ارغواني علي
لحظه اي درنگ كن بمان
وقت ناتواني علي
بي تو سر بلند مي كنند
دشمنان جاني علي
بي تو سجده مي كند به خاك
روح آسماني علي


7. سرفصل كتاب آفرينش زهراست
روح ادب وكمال و بينش زهراست
روزي كه گشايند در باغ بهشت
مسئول گزينش و پذيرش زهراست
--


8. گرچه مظلومي مولا سندي معتبر است اين سند ثابت و امضا شده با ميخ در است.

بانو نمي يابيمت ، اما كنار تو گريه مرسوم است ، مگر مي توان پهلوي تو بود و
شكسته نبود .
9. نام خود را خصم ، داغ ننگ زد / ديد بار شيشه داري ، سنگ زد


10. باد پاييزي اگر برگ خزان را مي برد
مهر زهرا هم گناه شيعيان را مي برد


11. تا كه پرسيدم ز منطق، عشق چيست
در جوابم اينچنين گفت و گريست
ليلي ومجنون همه افسانه اند
عشق تفسيري ز زهرا (س)وعليست(ع)

پنج شنبه اول 1 1392 13:34

منبع:تبيان زنجان

منتخبي از كتب شناختي حضرت فاطمه (س) براي آشنايي بيشتر شما عزيزان در سالروز شهادت دخت پيامبر (ع) بي شك راه گشاي شناخت بهتر از اين الگوي بزرگ خواهد بود .

زندگاني حضرت فاطمه(ع)/برگزيده منتهي الامال/حاج شيخ عباس قمي /دفتر نشر برگزيده

فصل اول: ولادت با سعادت حضرت فاطمه(ع)-فصل دوم: اسسمي و القاب شريفه حضرت فاطمه(ع)-[نماز توسل به حضرت فاطمه(ع)-فصل سوم: وفات و وصيت هاي حضرت فاطمه(ع)

چشمه در بستر/سيدمسعود آقايي/مؤسسه فرهنگي انتشاراتي حضور
هر نويسنده‏اي كه در زمينه معارف فاطمي قلم به‏دست گرفته است با توجّه به توان و علاقه‏اي كه داشته به موضوع خاصّي از ويژگي‏ها و ابعاد شخصيّت اين الگوي كامل الهي پرداخته است. مؤلف اثر حاضر مي‏كوشد تا خواننده را با اقدامات حضرت فاطمه عليهاالسلام و علل و انگيزه‏هاي آن آشنا سازد. اين كتاب داراي 468 صفحه، 74 موضوع اصلي و سه ضميمه تكميلي است. وي در مقدمه كتاب درباره هدف از تأليف اين اثر مي‏نويسد: «من مي‏خواهم از اين بي‏كرانِ بلندِ بي‏نهايت، سطري بنويسم. آيا تواني هست؟ من مي‏خواهم به عشق نوشيدن قطره‏اي از جام ولايش و برگرفتن نَمي از يَمِ وجودش جلوه‏اي از جلوات و شمّه‏اي از مَلكاتش را بنگارم... [اما] چگونه مي‏توان سوزش شمع، خيزش موج، خروش طوفان، غرّش رعد، صلابت كوه، ريزش باران، صبوري سرو، و ايستادگي نخل را نوشت؟»

فاطمه زهرا شادماني دل پيامبر/ احمد رحماني همداني/حسن افتخارزاده سبزواري/ نشر بدر
اصل كتاب به زبان عربي است و عنوانش ؛ "فاطمه الزهرا بهجت قلب المصطفي".جزء كتابهاي دست يك درباره حضرت زهرا(س) و زواياي پنهان زندگي ايشان است. ترجمه‌اي روان و چاپي درخور؛ يك كتاب به ياد ماندني را به شما عرضه كرده است.

 فاطمه الزهرا از ولادت تا شهادت/مؤلف: سيد محمد كاظم قزويني/مترجم: علي كرمي/ نشر مرتضي
اهل علم، مؤلف اين كتاب را "علامه" مي‌خوانند. وي مجتهدي مبرز و كلامي مسلمي است كه يك دوره كتاب ارزشمند درباره زندگي اهل‌بيت(عليهم السلام)، تاليف كرده است. اصل كتابها به زبان عربي تاليف شده‌اند ولي اغلب آنها در زمان حيات مؤلف به فارسي برگردانده شده و به چاپ رسيدند. آيت‌الله قزويني اين كتابها را به سياق واحد "من المهد الي اللحد" تاليف نموده‌ و در آنها ضمن بهره بردن از منابع دسته يك تاريخ و حديث و كلام به تبيين شرايط و كيفيت زندگي حضرات اهل بيت پرداختند. امام علي، زينب كبري، امام هادي و امام زمان (عليهم السلام) در اين مجموعه ارزشمند، پرفروش‌ترين بوده‌اند.

 زندگاني فاطمه الزهرا/ حسين عماد زاده/نشر اسلام
كتابي با نثري سليس و همه فهم كه مانند ساير كتابهاي انتشارات اسلام، هم دقيق و مستند هستند و هم كاملا ايراني. خدا سايه حاج احمد سياح، مدير دانشمند و پر كار انتشارات اسلام را بر سر ما قبيله كتاب دوست، حفظ كند. پيرمرد مجتهدي كه كت و شلوار مي‌پوشد و تا همين امروز كه بالغ بر هشتاد سال سن دارد به مغازه مي‌آيد و به لطف حضرت حق، پشت ميزي مي‌نشيند كه لغت نامه بسيار ارزشمند و ماندگار خويش را همان جا تدوين نموده است. او هنوز هم هر سال كارهاي جديدي ارائه مي‌كند.  

 صديقه شهيده/ سيد عبدالرزاق موسوي مقرم /دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين
موسوي مقرم را با مقتل‌هايي مي‌شناسند كه تاليف كرده است. از بس كه در عين اختصار پر مغز و مستند است. اين كتاب جزء معدود كتابهاي فارسي است كه اهل تاريخ و اسلام‌شناسان، آن را به زبان عربي و ساير زبانها  برگردانده‌اند.

 نهج الحيات(فرهنگ سخنان حضرت فاطمه(س))/محمد دشتي/ مؤسسه تحقيقاتي اميرالمؤمنين
دانشنامه‌اي كوچك از احاديث كمتر شنيده شده حضرت صديقه كبري.

مرحوم محمد دشتي را كه مي‌شناسيد. نهج البلاغه با تحقيقات ايشان به دوره جديدي از استفاده و استقبال وارد شد؛ تا جائيكه رهبر انقلاب دشتي را و تحقيقات دقيقش را ستوده و آن را به عنوان الگويي بي‌نظير معرفي فرمودند. او با حفظ سياق مرحوم سيد رضي مدون نهج البلاغه، اقدام به تدوين كتابي از بيانات و احاديث حضرت فاطمه(سلام الله عليها) نموده است. 

 سيصد و شصت داستان از فضايل، مصائب و كرامات حضرت فاطمه(س)/ عباس عزيزي/ نشر سلسله
عباس عزيزي را بيشتر با داستانها وحكايتهايش مي‌شناسيم كه با محوريت اهل بيت(ع)، از منابع دست يك روايي، تهيه و روانه بازار كرده است. كتابهايي كه شايد حجم زيادي نداشته باشند ولي سرشار از حكايت‌هاي ناشنيده‌اي هستند كه با حسن سليقه و انتخاب در جايي گرد آمده‌اند.

كرامات الفاطميه/ علي مير خلف زاده /نشر مهدي يار
كرامات الفاطميه مجموعه‌اي است مربوط به معجزات حضرت فاطمه زهرا(س) كه به همراه بخشهاي كوتاهي از تاريخ اسلام و سوگندنامه فاطمه زهرا(س) در چندين فصل تدوين شده است. اين كتاب تا امروز بيش از نه چاپ داشته است كه شايد نشان از خواندني بودنش باشد.

 اسرار و آثار تسبيح حضرت زهرا(س)/ عليرضا رجالي تهراني/ نشر نبوغ
تسبيح حضرتشان تنها لطف كوچكي است كه از آن روزها تا همين امروز، رونق بخش لحظات تعقيبات نماز ما است. عليرضا رجالي تهراني كوشيده است بگويد اين ذكر پر رمز و راز چه عالمي دارد.

 رنجها و فرياد هاي فاطمه(س)/ عباس قمي/محمد محمدي‌اشتهاردي/نشر ناصر
اين كتاب ترجمه‌اي است از كتاب "بيت الاحزان في مصايب سيده النسوان" اثر بي بديل حاج شيخ عباس قمي معروف به محدث قمي.  نه مؤلف معرفي مي‌خواهد نه اثر.  

 تحليل سيره فاطمه الزهرا(س) /علي اكبرزاده/نشر انصاريان
انتشارات انصاريان يك ناشر موفق و پر كار است. در چند سال اخير با انتخاب مديوم بين‌المللي براي چاپ و نشر كتاب در كشورهاي اروپايي و آمريكايي كاري كرده است كارستان. كتاب هم كه نگاهي به سيره معصومانه ام االائمه(س) است. سيره يعني تمام شئون عملي يك معصوم؛ و اين همان چيزي است كه اسوه حسنه آل الله ناميده مي‌شود.

 پرتوي از فضايل فاطمه زهرا در كلام معصومين(عليهم صلوات الله)/ علي محمد نژاد/نشر سناء
اين مجموعه متضمن 235 حديث از پيامبر اعظم و امامان معصوم است كه طي آن فضايل حضرت زهرا(س) تبيين شده است. احاديث به دو زبان عربي و فارسي گرد آمده و منابع هر يك نيز ذكر شده است. كتاب اگرچه دست يك نيست ولي با داشتن يكصد و هشتاد صفحه دفتر كوچكي است كه هم مي‌توان در زمان كمي خواندش و هم به راحتي به همراه داشتش.

 زندگاني حضرت فاطمه الزهراء(س) و دختران آن حضرت/ سيد هاشم رسولي محلاتي/ نشر فرهنگ اسلامي
رسولي محلاتي مجموعه‌اي چند جلدي درباره زندگاني اهل بيت(ع) نگاشته است كه تمام آنها را دفتر نشر فرهنگ اسلامي منتشر نموده است. اين كتاب يكي از همان مجلدات است. شاخصه‌ي كارهاي رسولي محلاتي جامع الاطراف بودنش مي‌باشد و كليشه‌اي نبودنش.

 آتش به خانه وحي/ سيد محمد حسين سجاد/نشر مهر ثامن الائمه
اين مجموعه در سه بخش تنظيم يافته است. نگارنده در بخش اول نگاهي گذرا به ابعاد مختلف شخصيت بانوي اسلام(س) دارد. در بخش دوم چگونگي رفتار مردم با دختر پيامبر خاتم تشريح مي‌شود و در بخش پاياني نيز مصائب و رنج‌هاي حضرت فاطمه(س) گفته شده است. نكته جالب اين است كه تمام متون كتاب شامل مدارك و ماخذي از كتب معتبر اهل سنت است كه تمام‌شان بر اثبات مظلوميت حضرت زهرا(س) تاكيد ورزيده‌اند. 

  زندگاني فاطمه زهراء/ سيد جعفر شهيدي/ دفتر نشر فرهنگ اسلامي
بيش از 15 مرتبه اين كتاب تجديد چاپ شده است. مي‌گويند استاد شهيدي در نجف شاگرد مرحوم آيت الله خوئي بوده است و از اين رو مجتهدي فنان است. او از ياران و همكاران نزديك مرحوم دهخدا بوده و از اين روست كه رئيس بنياد لغت‌نامه دهخدا هم هستند. هرچه هست خانه‌اش، كتابخانه كتابخوان‌هاي نارمك‌نشين است و خودشان دوران نقاهت ضايعه قلبي‌شان را مي‌گذرانند.

   كشتي پهلو گرفته/ سيد مهدي شجاعي/ نشر نيستان
از اين كتاب تاكنون بيش از دويست هزار نسخه به فروش رفته است. يك متن ادبي و روحاني از سيد مهدي شجاعي؛ كه در عين استناد به منابع درجه يك، از اتقان در روايتگري برخوردار است. خيلي‌ها معتقدند كه "كشتي پهلو گرفته" شاهكار شجاعي است.

روضه‌هاي مكتوب شجاعي را با دل بايد گريست. 

 فاطمه فاطمه است/ علي شريعتي/ نشر چاپخش.
يك متن ادبي پر از حس و حال. علي شريعتي در مقام يك شيعه علوي كوشيده است كه بسرايد فاطمه بودن فاطمه را!

 زندگاني صديقه كبري حضرت فاطمه زهرا(س)/ عبدالحسين دستغيب/ نشر جزايري
خيلي‌ها دستغيب را از اولياي خدا مي‌دانند و از خواص اهل علم. اين را شايد از ضريح با صفا و زيبايش كه در كنج بارگاه اخ الرضا، شاهچراغ، قرار گرفته است هم مي توان فهميد. او كه از سيده نساء عالمين بنويسد بايد ببيني!

 زندگاني فاطمه الزهرا(س)/ ناصر مكارم شيرازي/ نشر محبان فاطمه
چه چيزي از اين بهتر و بالاتر كه يك مرجع تقليد در رثاي حضرت زهرا مرثيه‌نگاري كند. كتابي ارزشمند كه وقتي مي‌خوانيش مطمئني كه صحيح‌ترين و معتبرترين اقوال تاريخي را خوانده‌اي. جناب مكارم شيرازي پر تاليف‌‌ترين مرجع روزگار ما هستند.  

 بحار الانوار(جلد 43)/محمد باقر مجلسي/ محمد روحاني علي آبادي/ نشر مهام
اگر دلت مي‌خواهد كه تمام احاديث مرتبط با حضرت زهرا(س) را در كتابي داشته باشي بايد جلد 43 كتاب شريف بحارالانوار را بخري ! خاصيت ترجمه بحارالانوار اين است كه تك جلدي هم مي‌تواني بخري اش . به خلاف چاپ عربي كه فقط به صورت دوره كامل به فروش مي‌رسد. اگر اهل تحقيقي سراغ اين كتاب برو و الا فلا!

  اسرار فدك/ محمد باقر انصاري – سيد حسين رجائي/ نشر دليل ما
از آن دست كتابهايي است كه از خريدنش پشيمان نخواهيد شد. آقايان انصاري و رجائي متن خطبه فدكيه را با 17 نسخه اصيل تاريخي، تطبيق داده‌اند. يك كار نادر گروهي كه تمام اختلاف نسخه‌ها را مشخص كرده است. اين كتاب، يك كتابشناسي پر و پيمان هم از كتابهاي مرتبط با خطبه فدك دارد. (ليست بيش از 200 عنوان كتاب تخصصي درباره سرزمين فدك و خطبه‌اش) 

دوشنبه دوازدهم 1 1392 11:47

منبع:تبيان زنجان

 

  فاطمه زهراعليهاالسلام دختر پيامبر اكرم، سيماي پرفروغ ايمان، نمونه روشن تقوا، و اسوه تمام‏عيار زن مسلمان است. در فضيلت آن بانوي بزرگوار نويسندگان مذاهب اسلامي روايتها آورده‏اند كه هر يك بيانگر گوشه‏اي از عظمت روحي آن نور مبين و گوهر ثمين است. مسلمانان نيك‏نهاد عموما و شيعيان شيفته‏جان خصوصا عشق محمد و آل محمد را پيوسته در سويداي دل نهفته داشته‏اند. در طول قرون با دل و جان به خاندان رسالت عشق ورزيده و جلوه‏هاي اين مهرورزي را با خامه اخلاص رقم زده‏اند.

از جمله عالم نامور شيعه حسين بن علي بن محمد بن احمد الخزاعي در تفسير روض‏الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن علاوه بر مطالب متنوع لغوي، فقهي، كلامي، ادبي در فضيلت‏خاتون دو جهان حضرت صديقه كبري روايتها آورده است، همچنين ذكر و نقل روايت از امامان «امام علي، امام حسن، امام حسين، علي‏بن الحسين، ابوجعفر محمدبن علي، جعفربن محمد الصادق، علي‏بن موسي الرضاعليهم‏السلام‏» (1) در تفسير گرانقدر كشف الاسرار و عدة الابرار بيانگر علاقه و گرايش ابوالفضل رشيدالدين ميبدي به آن انوار پاك است. در اين جا براي نشان دادن هم‏آوايي مفسران شيعي و سني در ذكر مناقب و فضايل حضرت فاطمه، به عنوان نمونه شواهدي از دو تفسير فوق ارائه مي‏گردد.

حضرت فاطمه‏عليهاالسلام و توبه حضرت آدم‏عليه‏السلام
مي‏دانيم كه انديشه جاودانگي به قدمت‏حيات بشر است. نخستين وسوسه شيطان نيز از همين روزنه و بدين‏شكل صورت مي‏پذيرد كه ابتدا شيطان با سوگند خود را خيرخواه آدم و حوا مي‏نماياند (2) و سپس سبب نهي پروردگار را از نزديك شدن به شجره خلد، فرشته شدن يا جاودانگي آن دو القا مي‏كند (3) چون آن دو مبتلا به ترك مندوب شدند توبه كردند و نداي «ربنا ظلمنا» از جان برآوردند تا رحمت‏حق در كسوت «كلمات‏» (4) و تماثيل نور متجلي شد. در اين باب صاحب تفسير عظيم روض‏الجنان چنين آورده است: «چون خداي تعالي آدم را بيافريد و حيات در او آفريد... بر ساق عرش اشباحي و تماثيلي از نور ديد كه بر بالاي سر هر يك نوشته بود: محمد و علي و فاطمه و الحسن و الحسين. آدم گفت: بار خدايا پيش از من بر صورت من خلقي آفريدي؟ گفت: نه. گفت: اينان كه‏اند؟ گفت: فرزندان تواند ولولاهم لما خلقتك و اگر نه ايشانندي تو را خود نيافريدي. گفت: بار خدايا گرامي بندگانند بر تو. گفت: اي آدم اين نامها ياد گير تا در وقت درماندگي مرا به اين نامها بخواني تا فريادت رسم. آدم اين نامها ياد گرفت. چون اين ترك مندوب كرد و خواست تا از آن توبه كند، گفت: بار خدايا به حق محمدصلي الله عليه وآله و علي‏عليه‏السلام و فاطمه‏عليهاالسلام والحسن‏عليه‏السلام والحسين‏عليه‏السلام به حق اين بزرگان كه توبه من قبول كني. خداي تعالي توبه آدم قبول كرد فهذه هي الكلمات‏». (5)

علماي اهل سنت همانند علماي شيعه به دوستي اهل‏بيت مباهات كرده و در اين خصوص به روايات متعدد استناد كرده‏اند. زمخشري در تفسير كشاف ذيل آيه‏اي كه مودت ذوي‏القربي را اجر رسالت‏شمرده، (شوري /23) حديث مفصلي از پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله نقل مي‏كند كه مطلع آن چنين است: «من مات علي حب آل محمد مات شهيدا». (6) از پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله نيز سؤال شد محبت چه كساني به موجب آيه «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة في القربي‏» (شوري /23) بر ما واجب شده؟ حضرت بيان فرمودند: علي‏عليه‏السلام و فاطمه‏عليهاالسلام و ابناهما». (7)

حديث كساء و حضرت فاطمه‏عليهاالسلام
مراد از اهل‏بيت در آيه تطهير (سوره احزاب/33) پنج تن آل عباست در اين خصوص قول پيامبر كه از منابع اهل سنت نيز نقل شده است كافي است كه فرمود: «اين آيه درباره من و علي و حسن و حسين و فاطمه نازل شده است‏» (8) ميبدي نقل مي‏كند كه: «رب‏العالمين منت مي‏نهد بر مصطفي عربي كه خواست ما و حكم ما آن است كه اهل‏بيت تو پاك باشند از هر چه آلايش خلقيت است و اوساخ بشريت تا «از خانه به كدخداي ماند همه چيز». الطيبات للطيبين والطيبون للطيبات و در همان تفسير از قول ام‏سلمه آورده است: چون آيه تطهير نازل شد «فارسل رسول الله الي فاطمة و علي والحسن والحسين فقال هؤلاء اهل بيتي‏» (9) در تفسير روض‏الجنان هم مي‏خوانيم: «رسول -عليه‏السلام- حسن‏عليه‏السلام را بر دست راست‏خود نشاند و حسين را بر دست چپ و علي را و فاطمه را در پيش روي، آن گه گليمي خيبري بر ايشان افكند و گفت: اللهم لكل نبي اهل و هؤلاء اهلي، در حال خداي تعالي اين آيت فرستاد (.. انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا» (10)

با وجود قدر و شان عظيم ام‏سلمه و تاييد نيك‏نهادي او توسط پيامبر از همراهي با پنج تن منع مي‏شود ولي جبرئيل با حسن قبول «انت منا» (11) با نورانيتي مضاعف به ملكوت پرواز مي‏نمايد و در آسمانها مي‏نازد و فخر مي‏كرد و مي‏گفت: «من مثلي وانا في السماء طاووس الملائكة و في الارض‏من اهل بيت محمد» يعني چون من كيست كه در آسمان رئيس فرشتگانم و در زمين از اهل‏بيت محمد خاتم پيغامبرانم؟» (12)

مباهله و حضرت فاطمه‏عليهاالسلام
چون سران مسيحي شهر نجران از قبول حقيقت‏سرباز زدند و بر اين پندار كه عيسي‏عليه‏السلام فرزند خداست پاي فشردند به پيامبر اكرم وحي شد تا با آنان مباهله كند، ماجراي مباهله با حضور باشكوه پيامبر و چهار نور پاك به شرح زير صورت پذيرفت:

«حضرت پيامبر و علي و حسنين از پيش مي‏رفتند و فاطمه -عليهاالسلام- بر اثر ايشان مي‏رفت تا به صحرا شدند. ترسايان بيامدند و اسقف ايشان از پيش ايستاد. اسقف گفت: اينان كه‏اند از محمد. گفتند: آن برنا پسر عم و داماد اوست‏بر دخترش و آن زن دختر اوست و آن كودكان دخترزادگان اويند. اسقف به ترسايان نگريد و گفت: بنگريد كه محمد چگونه واثق است كه به مباهله فرزندان و خاصگان خود را آورده است. از مباهله او حذر كنيد كه اگر نه مكان قيصر بودي من اسلام آوردمي، رويها ديدم كه اگر از خدا بخواستندي تا كوهها را از جاي بركند اجابت كردي‏». (13)

رشيدالدين فضل‏الله ميبدي در ذيل آيه مباركه: «فقل تعالوا ندع ابنائنا وابناءكم ونسائنا ونسائكم وانفسنا وانفسكم‏» (آل‏عمران /61) ماجراي مباهله را چنين ياد مي‏كند:

«آن روز كه حضرت رسول اكرم‏صلي الله عليه وآله براي مباهله به صحرا رفتند دست‏حسن و حسين‏عليهماالسلام را گرفته و فاطمه‏عليهاالسلام و علي‏عليه‏السلام از پس ايشان به راه افتادند «رسول ايشان را با پناه خود گرفت و گليم بر ايشان پوشانيد و گفت: اللهم ان هؤلاء اهلي، جبرئيل آمد و گفت: يا محمد و انا من اهلكم چه باشد يا محمد اگر مرا بپذيري و در شمار اهل بيت‏خويش آري؟ رسول‏صلي الله عليه وآله گفت: يا جبرئيل و انت منا.» (14)

پيوند ملكوتي
ازدواج سيده عالم يعني پيوند نور با نور و انتقال زهره زهراعليهاالسلام از بيت نبوت به منزل امامت در واقع سرآغاز ظهور انوار پاك يازده گوهر تابناك برج امامت‏بود كه باشكوهي الهي در زمين و شوري ملكوتي در آسمان برگزار گرديد. در فضيلت‏حضرت علي‏عليه‏السلام بر ديگر خواستگاران فاطمه‏عليهاالسلام پيامبر اكرم فرمود: «لولا علي لم يكن لفاطمة كفو». (15)

پيام ملكوتي همسري حضرت علي و فاطمه را فرشته‏اي شگرف به نام محمود به رسول اكرم رسانيد. پيامبر پرسيد: «يا محمود چه كار را آمده‏اي؟ گفت: جئتك لتزويج النور من النور. آمده‏ام تا نور را به نور دهي. گفتم: آن نور كدام است كه او را به نور دهم. گفت: تزويج فاطمة من علي فاطمه‏عليهاالسلام را به علي‏عليه‏السلام دهي كه خداي تعالي اين عقد را در آسمان ببست.» (16)

آن گاه فرمان آمد، اي مقربان درگاه اي خاصگيان پادشاه سوره «هل اتي علي الانسان‏» برخوانيد. ايشان همه به آوازي دلرباي و الحان طرب‏فزاي سوره «هل اتي‏» خواندن گرفتند و درخت طوبي بر خود بلرزيد و در بهشت گوهر و مرواريد و حله‏ها باريدن گرفت.» (17)

روز بعد از ازدواج وقتي زنان قريش براي تهنيت آمدند حضرت فاطمه جامه‏اي فاخر بر تن داشت كه آنان متحير بماندند گفتند: «يا فاطمه اين حله از كجا آوردي كه همانا در دنيا نباشد و ما نديديم و نشنيده؟ گفت: هذا من عندالله از نزد خداست.» (18)

رشيدالدين فضل‏الله ميبدي در پيوند همسري حضرت علي‏عليه‏السلام با حضرت فاطمه‏عليهاالسلام سخنان زير را نيز مي‏افزايد: فرشته‏اي فصيح به نام راحيل بر منبري سپيد برآمد و خداي را ثنا گفت آن گاه خداوند ذوالجلال بي‏واسطه ندا كرد كه: اي جبرئيل و اي ميكائيل شما دو گواه باشيد كه من فاطمه زهراعليهاالسلام را به زني به علي مرتضي دادم.» (19) چون فرشته اين بشارت را به حبيب خدا داد آن حضرت مهاجر و انصار را خواندند و روي به علي‏عليه‏السلام كردند و فرمودند: «يا علي چنين حكمي در آسمان رفت اكنون من فاطمه‏عليهاالسلام دخترم را به چهارصد (20) درم كاوين به زني به تو دادم.» (21)

حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام سيدة النساء العالمين
حضرت زهراي مرضيه در خانه نبوت و مركز وحي تربيت‏شد پدري چون پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله، همسري چون علي مرتضي، و فرزنداني چون حسنين داشت. روزي زنان قريش با همسران رسول‏صلي الله عليه وآله از حسب و نسب خويش و مفاخرت قوم خود سخن مي‏گفتند. چون فاطمه‏عليهاالسلام وارد جمع شد همه ساكت‏شدند يكي از ايشان گفت: «چرا حديث رها كردي؟ گفتند: براي آن كه در پيش او حديث‏حسب و نسب كردن محال باشد، ديگري گفت: ما بالكم يا بني‏هاشم... چيست اي بني‏هاشم كه همه سيادت جمع كردي خود را و گوي سيادت از همه عالم بربودي، اما پدرت سيد ولد آدم است. و اما تو سيده زنان جهاني. اما شوهرت سيد عرب است و اما فرزندانت‏سيدان جوانان بهشتند و اما مت‏حمزه سيد شهيدان است.» (22) بدين‏جهت پاره‏اي از مفسران آيه «نسبا و صهرا» را در شان حضرت علي‏عليه‏السلام دانسته‏اند كه اميرالمؤمنين جامع سبب و نسب بود «و هيچ كس را از صحابه اين هر دو بيك جاي نبود.» (23)

حضرت محمدصلي الله عليه وآله و فاطمه‏عليهاالسلام
از سخنان و شيوه رفتار پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله با فاطمه زهراي مرضيه‏عليهاالسلام پي مي‏بريم كه علاوه بر محبت فطري پدر و فرزندي، ملكات انساني و فضايل معنوي، دينداري و پارسايي ام‏الائمه حضرت فاطمه‏عليهاالسلام موجب اصلي جلالت و عظمت قدر آن بزرگوار نزد پدر بوده است. محدثان و مفسران قرآن در باب عظمت كفو ولايت و مصداق روشن: «انا اعطيناك الكوثر». روايات متعددي نقل كرده‏اند كه در اين جا به ذكر چند نمونه از تفسير روض‏الجنان (ابوالفتوح رازي) و تفسير كشف‏الاسرار ميبدي اكتفا مي‏شود.

1 - حضرت فاطمه مادر امامان

در خبر است كه رسول شبي به نزديك خديجه‏عليهاالسلام بود و او سخن مي‏گفت: رسول گفت: يا خديجه من تكلمين؟ با كي سخن مي‏گويي؟ گفت: اي رسول‏الله با اين جنين كه در شكم دارم. رسول گفت: بشارت باد تو را كه جبرئيل مرا بشارت داد كه مادينه است و مادر امامان است.»

2 - خانه فاطمه‏عليهاالسلام

اتاقي گلين و كوچك با معنويتي بي‏كرانه است كه تجليگاه نور الهي و مصداق بارز آيت قرآني «في بيوت اذن الله‏» است. «يك روز رسول -عليه‏السلام- اين آيت مي‏خواند مردي برخاست و گفت: اين خانه‏ها كدام است؟ گفت: بيوت الانبياء، خانه‏هاي پيغامبران است. ابوبكر برخاست و گفت: يا رسول‏الله خانه فاطمه و علي از اين جمله هست؟ گفت: هو من افاضلها، خانه ايشان فاضلترين خانه‏هاي ايشان است.» (25)

3 - محبت‏حضرت محمدصلي الله عليه وآله و اطاعت فاطمه‏عليهاالسلام

علاقه و احترامي كه رسول‏الله نسبت‏به فاطمه‏عليهاالسلام اظهار مي‏داشتند در تاريخ رابطه پدر و فرزندي بي‏نظير است. از جمله عادت‏هاي پيامبر اكرم چنان بود كه در ابتدا و بازگشت از سفر به ديدار فاطمه‏عليهاالسلام مي‏رفتند، روزي پيامبر اكرم به ديدار فاطمه‏عليهاالسلام رفتند و آن روز بر در سراي گليمي خيبري آويخته بود، چون آن را ديدند، بازگشتند، فاطمه‏عليهاالسلام برخاست و به حجره رسول آمد و از سبب پرسيد؟ حضرت فرمودند: «يا فاطمه من بر عادت آن‏جا آمدم و لكن در سراي تو بر رسم جباران ديدم پرده فروگذاشته بازگشتم [فاطمه‏عليهاالسلام] برفت پرده از در سراي دور كرد.» (26)

4 - فاطمه‏عليهاالسلام و سجود پيامبرصلي الله عليه وآله

در ابتداي دعوت پيامبر اكرم به اسلام كفار دندان مبارك حضرت را شكستند و خاك و پليدي بر او مي‏ريختند و حضرتش را ساحر و كاهن و مجنون مي‏خواندند. در تفسير آيه مباركه «ان الذين يؤذون الله ورسوله‏». (سوره احزاب /57) از قول عبدالله مسعود نقل شده است كه گفت: «ديدم رسول خدا را در مسجدالحرام سر به سجود نهاده كه كافري شكنبه شتر ميان دو كتف وي فروگذاشت رسول سر از زمين برنداشت تا آن گه كه فاطمه زهراعليهاالسلام بيامد و آن از كتف وي بينداخت.» (27)

5 - فاطمه زهراعليهاالسلام و اندوه پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله

آن روز كه جبرئيل آيه «ان جهنم لموعدهم اجمعين‏» (سوره حجر /43) را آورد حضرت اندوهناك شدند و بسيار گريستند و هيچ كس از صحابه زهره نداشت كه از سر آن تاثر شديد جويا شود. عبدالرحمن عوف مي‏دانست كه رسول خدا به ديدار فاطمه آسايش مي‏يابد از حضرت فاطمه درخواست نمود تا از پيامبر اكرم سبب اين اندوه بزرگ را بپرسد. پيامبر در جواب به فاطمه‏عليهاالسلام فرمودند: چه پرسي از آنچه وهم و فهم هيچ كس بدان نرسد؟ چون حضرت اشاره‏اي به ابواب جهنم و چگونگي دركات دوزخ كردند «فاطمه‏عليهاالسلام بيفتاد و بيهوش شد چون به هوش باز آمد گفت: «الويل الويل لمن دخل النار». (28)

6 - دوستي فاطمه‏عليهاالسلام

چون قريش پيمان حديبيه را شكستند ابوسفيان را براي عذرخواهي نزد پيامبر فرستادند. او خواست از علاقه پيامبر به حضرت فاطمه به نفع خود سود جويد اين بود كه به در خانه فاطمه‏عليهاالسلام رفت و ماجرا را گفت، آن حضرت به او گفتند: «اين كار بزرگتر از آن است كه حديث زنان در آن گنجد.» (29)

7 - فاطمه‏عليهاالسلام و نوازش يتيم

مفسران قرآن كريم آيه «ويسئلونك عن اليتامي‏» (سوره بقره /55) را تاكيدي به «اصلاح كار و مال‏» (30) و نيكي به يتيمان دانسته‏اند. «روزي مهتر عالم يتيمي را ديدند كه كودكان او را سرزنش مي‏كنند و او مي‏گريد و در خاك مي‏غلتد، چون حضرت سبب درماندگي او را پرسيدند. گفت: پدرم روز احد كشته شد، خواهرم فرمان يافت و مادرم شوهر كرد و مرا براند حضرت رسول گفتند: اي غلام اندوه مدار من كه محمدم پدر توام و فاطمه خواهر تو و عايشه مادر تو... آن گاه مصطفي دست وي گرفت و به خانه فاطمه برد و گفت: يا فاطمه‏عليهاالسلام اين فرزند ماست و برادر تو، فاطمه‏عليهاالسلام برخاست و او را بنواخت‏خرما پيش وي بنهاد...» (31)

8 - حجاب حضرت زهراعليهاالسلام

پوشيدگي زن از ديد نامحرم يك فرمان قرآني است. در گذشته براي بيان اين مفهوم خصوصا در فقه واژه «ستر» (32) را به كار مي‏بردند. سعدي شاعر خوش‏سخن هم در معرفي زن پارسا چنين گفته است:

«چو مستور باشد زن و خوبروي به ديدار او در بهشت است‏شوي‏» (33)

و در تفسير هم‏چنين مي‏خوانيم:

«در خبر است كه روزي رسول در حجره فاطمه -عليهاالسلام- بود. مردي نابيناي مادرزاد در بزد. رسول گفت: درآي، او درآمد فاطمه‏عليهاالسلام برخاست و در خانه رفت و تا او بنرفت از خانه بيرون نيامد. رسول بر سبيل امتحان گفت: يا فاطمه چرا از او پنهان شدي و او چيزي نبيند؟ گفت: يا رسول‏الله اگر مرا نبيند، من او را بينم. اليس الله تعالي قال: «وقل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن ويحفظن فروجهن‏». رسول -عليه‏السلام- گفت: الحمدلله اراني في اهل بيتي ما سرني; سپاس آن خداي را كه با من نمود در اهل‏البيت من آنچه مرا خرم بكرد.» (34)

حضرت علي‏عليه‏السلام و فاطمه‏عليهاالسلام
بزرگان علم و عالمان دين در شناخت‏شاني از شؤون حضرت علي‏عليه‏السلام و فاطمه زهراعليهاالسلام درمانده‏اند. ما از طريق رواياتي چون: «احب النساء الي رسول الله فاطمة و من الرجال علي‏عليه‏السلام) و (... فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرك ليلة القدر و انما سميت فاطمة لان الخلق فطموا عن معرفتها» (35) گوشه‏اي از عظمت اين دو عزيز را باز مي‏نماييم و از ميان انبوه روايات تنها به ذكر چند روايت از تفسير روض‏الجنان و كشف‏الاسرار اكتفا مي‏نماييم.

1 - ياري و پرستاري فاطمه‏عليهاالسلام

در جنگ احد كه رسول اكرم و حضرت علي‏عليه‏السلام جراحاتي برداشتند حضرت فاطمه‏عليهاالسلام چهره مبارك پدر و روي نازنين همسر را شست. در همين غزوه شجاعت و فداكاري علي‏عليه‏السلام تا آنجا جلوه نمود كه جبرئيل از آسمان آواز داد: «لاسيف الا ذوالفقار ولافتي الا علي‏» پس از جنگ آن تيغ را به فاطمه‏عليهاالسلام داد و گفت: «بستان اين شمشير را كه امروز با من وفا كرد.» (36)

2 - دعاي حضرت محمدصلي الله عليه وآله

پيامبر اكرم در پاسخ به طعنه زنان قريش كه به حضرت زهراعليهاالسلام گفته بودند: پدرت تو را به مردي درويش داده است چنين فرمودند: «بدان كه اين زنان كه اين گفتند نه بر طريق شفقت گفتند. من تو را به مردي دادم كه «اقدمهم سلما و اكثرهم علما واعظمهم حلما» به اسلام از همه پيشتر است و به علم از همه بيشتر و به حلم از همه عظيمتر. آن‏گه دعا كرد ايشان را و گفت: بار خدايا جمع ايشان مجتمع دار و دلهاشان به هم آر و فرزندان ايشان را وارثان بهشت نعيم كن.» (37)

3 - شمه‏اي از فضايل حضرت علي‏عليه‏السلام و فاطمه‏عليهاالسلام

در وجود مبارك حضرت فاطمه فضايل بيشماري جمع است و زندگاني آن بانوي دوسراي در همه ابعاد نمونه است، از جمله پايداري آن اسوه كامل در تنگدستي و هجوم فقر مادي است; آورده‏اند:

«يك روز اميرالمؤمنين -عليه‏السلام- در حجره فاطمه شد او را يافت كه حسن و حسين را مي‏خوابانيد و ايشان نمي‏خفتند از گرسنگي، فاطمه گفت: يابن عم رسول‏الله! بنگر تا چيزكي به دست آري براي اين كودكان كه از گرسنگي بنمي‏خسبند و سه روز است تا طعام نخورده‏اند؟

اميرالمؤمنين از خانه به در آمد و بنزديك عبدالرحمن عوف شد و او را گفت: ديناري زر به قرض مرا ده. عبدالرحمن دست در كيسه كرد و ديناري از آن برداشت و به اميرالمؤمنين داد او بستد. اميرالمؤمنين به بازار آمد تا چيزي بخرد مقداد را بر سر راه ديد از حالش جويا شد، ديناري كه به قرض گرفته بود به او داد و گفت: تو اوليتري كه تو چهار روز است كه چيز نيافته‏اي و ما سه روز. مقداد آن بستد و برفت، اميرالمؤمنين به مسجد رسول آمد. در شان او و اين قصه، آيت آمده بود كه: «ويؤثرون علي انفسهم ولو كان بهم خصاصة و...» (حشر /9) (38)

4 - پيوستن دو دريا

بعضي از اهل اشارت در تفسير: مرج البحرين يلتقيان (سورة الرحمن /19) نوشته‏اند مقصود از بحرين، فاطمه‏عليهاالسلام و علي‏عليه‏السلام است. و بينهما برزخ (محمدصلي الله عليه وآله) «يخرج منهما اللؤلؤ والمرجان،» الحسن والحسين‏عليهماالسلام است.

و نيز گفته‏اند: از تخصيصات و تشريفات آدمي يكي آن است كه در نهاد وي دو بحر آفريده‏اند يكي بحر سر، ديگر بحر دل، اين اشاره است‏به آيه مرج‏البحرين و بحرين اين جا خوف و رجاست عامه مسلمانان را و بحر قبض و بسط خواص مؤمنان را و بحر هيبت و انس انبياء و صديقان را.» (39)

5 - حضرت فاطمه‏عليهاالسلام خاتون قيامت

ميبدي در تفسير آيه شريفه: «انما وليكم الله و رسوله‏» (سوره مائده /55) با استناد به حديث: «من كنت مولاه فعلي مولاه‏» ولايت دين را اجل ولايات مي‏داند و در فضيلت علي‏عليه‏السلام چنين مي‏نويسد: «علي مرتضي ابن عم مصطفي شوهر خاتون قيامت فاطمه زهراعليهاالسلام كه خلافت را حارس بود و اولياء را صدر و بدر بود...» (40)

در تفسير كشف‏الاسرار علاوه بر آنچه گذشت نام و ياد حضرت فاطمه‏عليهاالسلام مكرر (41) آمده است، براي كوتاهي سخن به ذكر پاره‏اي بسنده شده است.

تاكيد احاديث و همآوازي علماي اهل سنت‏با شيعيان در دوستي اهل‏بيت موجب پيدايش اشعاري در مدح حبيبه خدا حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام شده است كه گزيده اي از آن اشعار را مي‏توان در كتاب مناقب فاطمي (42) مشاهده نمود، البته انعكاس انوار ولايت از مشكوة وجود حضرت زهراعليهاالسلام در لابه‏لاي ديوان شاعران نيك‏نهاد ما به چشم مي‏خورد. از آن شمار است‏شعر عطار نيشابوري كه در آن ماجراي بيان احوال فاطمه‏عليهاالسلام به رسول اكرم و تعليم تسبيح نماز به صديقه كبري آمده است پاره‏اي از آن ابيات چنين است:

«فاطمه خاتون جنت ناگهي پيش سيد رفت در خلوتگهي گفت كرد از آس دستم آبله يك كنيزك از تو مي‏خواهم صله تا مرا از آس رنجي كم رسد تا كي‏ام از آس چندين غم رسد؟ آس گردونم چو يك ارزن بود آس كردن خود چه كار من بود وي عجب در پيش صدر روزگار بود آن ساعت غنيمت‏بي‏شمار دست‏بگشاد و ببخشيد آن همه هيچ نگذاشت از براي فاطمه يك دعاش آموخت زيبا و عزيز گفت اين بهتر تو را زآن جمله چيز انس حضرت جانفزايت‏بس بود تا كه تو هستي خدايت‏بس بود» (43)

در تعليم تسبيح حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام نوشته‏اند: پس از مراسم باشكوه شب ازدواج آن حضرت كه همسران پيامبر و زنان مهاجر و انصار همه به خانه‏هاي خود برگشتند فقط اسماء نزد آن حضرت ماند، چون حضرت فاطمه از خدمت چندين روزه اسماء شرمگين بود تقاضاي خادمه‏اي كرد، پيامبر فرمود: خادمه‏اي خواهي يا چيزي كه از خادمه بهتر باشد؟ گفت: و آن چيست‏يا رسول‏الله؟ گفت: آن كه به عقب هر نماز سي‏وچهار بار تكبير كني و سي‏وسه بار تسبيح و سي‏وسه بار تحميد اين بر زبان صد است و در ترازو هزار يا فاطمه هيچ كس نباشد كه هر بامداد و شبنگاه اين تسبيح بكند و الا خداي تعالي او را مهمات دنيايي و آخرتي كفايت كند.» (44)

آنچه براي ما پس از سپري شدن قرنها شايان توجه مي‏باشد اين است كه رسول اكرم‏صلي الله عليه وآله بجاي بخشش خادمه تسبيحي تعليم فرزندش نمود كه فيض آن جاودانه است چنان كه هم اكنون، امت اسلام تسبيح حضرت زهراعليهاالسلام را بعد از هر نماز مي‏خوانند و نام آن دخت پارسا و انسيه حورا تا آفتاب مي‏درخشد و مسلماني نماز گزارد برجاست و از بركات آن تسبيح و تحميد روح مقدسش بهره‏مند مي‏گردد. زندگاني كوتاه حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام نمودار نوراني صفات حسنه است انعكاس احاديث نبوي و سخنان ائمه هدي در تفسير روض‏الجنان و كشف‏الاسرار نمايانگر گوشه‏اي از فضايل زهراي مرضيه است و اين سخن درست است كه بزرگان علم و ادب و عرفان و كلام... از بيان شاني از شؤون اين گوهر تابناك و اسوه راستين اسلام ناتوانند و در اين مقام ابيات زير بيان حال همگان است كه گفت:

«وصف تو بگذشت از قدر عقول عقل در شرح شما شد بوالفضول گرچه عاجز آمد اين عقل از بيان عاجزانه جنبشي بايد در آن‏» (45)

والسلام

خسرواني شريعتي، سيد محمود؛


پي‏نوشت‏ها و مآخذ

1- ركني، محمد مهدي، جلوه‏هاي تشيع در تفسير كشف‏الاسرار; يادنامه علامه اميني به اهتمام سيد جعفر شهيدي، محمدرضا حكيمي، تهران، مؤسسه انجام كتاب، 1361، ص 165-230.

2- سوره اعراف/21.

3- سوره اعراف /20.

4- سوره بقره /37.

5- الخزاعي النيشابوري، حسين بن علي بن محمد بن احمد، روض‏الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن به تصحيح محمد جعفر ياحقي، محمد مهدي ناصح، بيست جلد، بنياد پژوهشهاي اسلامي، مشهد، 1371، ج‏1، ص‏228.

6- جارالله محمود بن عمر الزمخشري، الكشاف، بيروت، دارالكتاب العربي، ربيع‏الاول،1366، ج‏6، ص‏220.

7- ابوالفضل رشيدالدين ميبدي، كشف‏الاسرار و عدة‏الابرار، به اهتمام علي‏اصغر حكمت، ده جلد، دانشگاه تهران، 1331-1339، ج‏9، ص‏23.

8- سيد عبدالحسين شرف‏الدين، الكلمة الغرا في تفضيل الزهرا، ترجمه محمد بيدارفر، انتشارات الزهرا، تهران، 1362، ص‏50.

9- ابوالفضل رشيدالدين ميبدي، همان كتاب، ج‏8، ص‏45.

10- الخزاعي النيشابوري، همان كتاب، ج‏15، ص‏419.

11- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، يكصدوده جلد، داراحياء التراث العربي،1403، ج‏17، ص‏262.

12- ابوالفضل رشيدالدين ميبدي، همان كتاب، ج‏2، ص‏151.

13- الخزاعي النيشابوري، همان كتاب، ج‏4، ص‏363.

14- ابوالفضل رشيدالدين ميبدي، همان كتاب، ج‏2، ص‏147 و 151.

15- محمدباقر مجلسي، همان كتاب، ج‏43، ص‏145.

16- الخزاعي النيشابوري، همان كتاب، ج‏14، ص‏243.

17- ابوالفضل رشيدالدين ميبدي، همان كتاب، ج‏7، ص‏50.

18- الخزاعي النيشابوري، همان كتاب، ج‏14، ص‏275.

19- ابوالفضل رشيدالدين ميبدي، همان كتاب، ج‏7، ص‏50.

20- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، چاپ دوم، المكتبة الاسلاميه، 1362، ج‏43، ص‏105. در اين حديث مهر حضرت فاطمه‏عليهاالسلام پانصد درهم آمده است: «.. مهر جدته فاطمه و هو خمس مائه درهم جياد».

21- رشيدالدين فضل‏الله، همان كتاب، ج‏7، ص‏51.

22- الخزاعي النيشابوري، همان كتاب، ج‏5، ص‏400.

23- همان، ج‏14، ص‏243.

24- همان، ج‏17، ص‏122.

25- همان، ج‏14، ص‏152.

26- همان، ج‏17، ص‏265.

27- ابوالفضل رشيدالدين، همان كتاب، ج‏8، ص‏87.

28- همان، ج‏5، ص‏330.

29- همان، ج‏10، ص‏647.

30- ابوالمحاسن الحسين بن الحسن الجرجاني، تفسير گازر جلاء الاذهان و جلاء الاحزان، به تصحيح ميرجلال‏الدين حسيني ارموي، تهران، ناشر: مهرآيين، 1378، ج‏1، ص‏277.

31- ابوالفضل رشيدالدين، همان كتاب، ج‏1، ص‏595.

32- شهيد مرتضي مطهري، مساله حجاب، نشريه انجمن اسلامي پزشكان، تهران، 1348، ص‏73.

33- مصلح‏الدين سعدي شيرازي، كليات سعدي، به اهتمام محمدعلي فروغي، انتشارات اميركبير، تهران، چاپ اول، 1320، ص‏355.

34- الخزاعي النيشابوري، همان كتاب، ج‏14، ص‏124.

35- محمد باقر مجلسي، همان كتاب، ج‏43، ص‏38 و 65.

36- الخزاعي النيشابوري، همان كتاب، ج‏5، ص‏43.

37- همان، ج‏14، ص‏273.

38- همان، ج‏4، ص‏45 و46.

39- ابوالفضل رشيدالدين، همان كتاب، ج‏9، ص‏412، 421.

40- همان، ج‏3، ص‏150.

41- محمد جواد شريعت، فهرست كشف‏الاسرار، ناشر: اميركبير، تهران،1363، ص‏955.

42- احمد احمدي بيرجندي، مناقب فاطمي در شعر فارسي، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي،1369.

43- فريدالدين عطار نيشابوري، مصيبت‏نامه، به اهتمام نوراني وصال، ناشر كتابفروشي زوار، تهران، 1364، ص‏41.

44- الخزاعي النيشابوري، همان كتاب، ج‏14، ص‏274.

45- جلال‏الدين محمد مولوي، مثنوي به تصحيح رينولد نيكلسون، به اهتمام نصرالله پورجوادي، انتشارات اميركبير، تهران،1363، ج‏3، ص‏3.

پنج شنبه هشتم 1 1392 10:47

منبع:تبيان زنجان

 

حضرت فاطمه زهرا (س) در دوران كوتاه رحلت رسول خدا (ص)، يكبار در مسجد نبوى حضور يافت و خطبه‌اي خواند چنان كه عظمت و هيبت كلام فاطمى ستون‌هاى مسجد و بلكه عرش الهى را به لرزه انداخت. به موجب كلام امام صادق عليه السلام، بانوي بزرگوار اسلام حضرت فاطمه (س) پس از درگذشت پدر بزرگوارشان، دائم اشكبار بود و پى در پى از شدت غصه از حال مى‌رفت و جسم مباركش روز به روز نحيف و نحيف تر مى‌شد.

اما آن ولى و حجت الهى به همه اين اندوهها جهت الهى داد و همه را براى تقويت دين خدا و تحكيم موقعيت وصى و جانشين رسول خدا (ص) هزينه كرد و در كمال ماتم زدگى، مصائب خود را زمينه نهيب زدن بر مردمانى قرارداد كه غفلت و مصلحت انديشى دنيايى در خطر برگشت به جاهليت قرارشان داده بود.

اين چنين بود كه زهراى اطهر (س) در چهره بزرگترين حامى و پيشواى مظلوم خويش ظاهر شد و سند حقانيت اميرالمؤمنين علي (ع) و مظلوميت آن حضرت را با خون خود، ابديت بخشيد.

در شرايطى كه جو سنگين حاكم بر مدينه نفس ها را در سينه ها خفه مى كرد، دختر پيامبر (ص) حقايق را در چهره مسلمانان نهيب زد: "اى بندگان خدا شما پرچمداران امر و نهى و حاملان دين و وحى او هستيد، شما امانتداران خدا بر خويشتن بوده و مأمور رسانيدن احكام دين او به ملل ديگر مى باشيد...

به سوى شما از ميان خودتان پيامبرى آمد كه رنج و ناراحتى شما بر او دشوار بود و بر ايمان آوردن شما حرص مى ورزيد و به مؤمنين دلسوز و مهربان بود...

و هنگامى كه خداى تعالى خانه جاودانى انبيا و جايگاه برگزيدگان را براى پيغمبرش اختيارنمود، كينه هاى درونى و نفاق شما ظاهر گشت و جامه دين مندرس و فرسوده شد، گمراهان خاموش به سخن درآمدند و گمنامان فرومايه دعوى نبوغ كردند. شتر باطل گرايان به صدا درآمد و در صحن خانه هايتان جولان نمود. شيطان از كمينگاه خود درحالى كه شما را به سوى خود مى خواند سركشيد و ديد كه چه زود دعوتش را پذيرفتيد...

كجا مى رويد در حالى كه كتاب خدا پيش روى شما است. كتابى كه مطالب و امورش هويدا و احكامش درخشان و نشانه هايش روشن و نواهيش آشكار و اوامرش واضح است و شما آن را پشت سر خود انداخته ايد؟ آيا قصد اعراض از قرآن را داريد و يا به غير قرآن مى خواهيد داورى كنيد و حكم غير قرآن براى ستمكاران چه بد جزايى است! و هر كه جز اسلام دين ديگرى اختيار كند از او پذيرفته نشود و در قيامت جزو زيانكاران خواهد بود. "

همه هستى و لحظه لحظه عمر حضرت فاطمه مرضيه (س) يك بانگ را تكرار مى كرد. فرياد اعتنا و توجه به دين خدا، آنچنان كه خداوند خود خواسته و بدان امر فرموده: فرياد بيدار باش به مسلمانان كه خط اصيل دين را گم نكنند و اين نهيب ها در دوران پررنج پس از پيامبر (ص) تا لحظه شهادت بانوى اسلام، به شكل فريادهاى اعلام مظلوميت اميرالمؤمنين علي عليه السلام و يادآورى حق پايمال شده او كه نشانه زير پا نهادن دين خدا بود، درآمد

چهارشنبه هفتم 1 1392 11:48

سخنان آخرين و سفارش‏هاي شيرين و يا غم آلود انسانهاي آسماني، صحيفه‏اي‏سبز و روشن است دايره المعارفي است درس آموز كه طراوت و بالندگي خود را درتمامي عصرها و نسلها حفظ نموده نگاه آدمي را به فراسوي حوادث اوج مي‏دهد.

پاره‏اي از اين سخنان لبريز از آموزهاي اخلاقي، كلامي، فقهي، ادبي و ... است كه‏بسان مشعلي فروزان، راه راستي و درستي را براي همگان نمايان مي‏سازد. گرچه فضاي‏برخي از آنان، با غبار غم و موج ماتم همراه است اما به يقين فراز و فرود حوادث‏به همراه شيوه شيرين زندگي در بيان، ارائه الگوهاي اطمينان بخش و هدايت آفرين‏در كلام و منطقي محكم و درست در گفتار، طلوعي روشن و تابناك در افق ديدگان آدمي‏مي‏آفريند.

در اين ميان گنجينه سخنان پاك بانوي آفرينش، فاطمه زهرا(س) كه در هفت گفتار ويك نوشتار از آن حضرت به دست ما رسيده است.

نمونه‏اي جاودان و روح‏افزا است كه هر يك، كتاب معرفت همراه با آموزنده‏هاي‏زندگي ساز و درس آموز خواهد بود.

ما هم نگاهي نو به هشت نكته گرانسنگ اين سخنان مي‏افكنيم و يكايك آنان را درنهانخانه وجودمان مي‏سپاريم:

1- ادب در كلام، احترام به شوهر
پاره‏اي از انديشمندان «دبستان‏» را خلاصه‏«ادبستان‏» دانشمندان و آفرينش را مدرسه‏اي گسترده براي تربيت آموزي و ادب‏آفريني شمرده‏اند.

ادب - كه نگهداشتن حد هر چيزي است - شيوه هميشه پيشوايان معصوم بوده است و درگفتار و رفتار آنان تجلي مي‏يافته است.

سلاله ياسين، فاطمه زهرا(س) در حالي كه واپسين سخنان خود را با همسر ارجمندش‏درميان مي‏گذارد، بدون آن كه طوفان حوادث غباري بر سخنان او بنشاند و يا بغض واندوه لحظه‏اي از ادب و احترام وي را بر بايد، شوهر خويش را با كنيه خطاب نمودو عبارت: «يا اباالحسن‏» بر زبان راند.

چنانكه در عرب مرسوم بوده و هست، سخن گفتن با كسي همراه با بيان كنيه او نشان‏از نوعي احترام و دلدادگي دارد.

در سخني ديگر رو به علي(ع) نموده، با عبارتي آهنگين و عشق افروز، دعايي‏ارزشمند براي نيكبختي دنيوي و اخروي همسر خود كرده و مي‏فرمايد:

«جزاك الله عني خير الجزاء يا بن عم رسول الله(ص‏») پروردگار سبحان تو راپاداش دهد برترين پاداش‏ها اي پسر عموي رسول خدا - درود خداوند بر او و آل اوباد.

انتخاب واژه‏هاي زمردين و چينش ارزش آفرين در عبارت، بيانگر دقت و ژرف نگري دراستفاده‏هاي معنوي از هر يك از آنان است، چنانكه در «يابن عم‏» (پسرعمو) اشاره‏به ريشه‏اي ديرين در نسب پيامبر اسلام و علي(ع) دارد و عبارت «رسول خدا» درسخن حضرت زهرا اشاره به رسالت پيامبر و آثار روحي معنوي اين واژه نسبت‏به ارزش‏قدسي آن حضرت و ولايتي كه علي(ع) از رسول الله دارد، ناگفته‏هاي گفتني بسياري رابازگو مي‏كند.

شايان توجه است كه اگر دخت آفتاب جايگزين اين عبارت را «ابي‏» (پدرم) قرارمي‏داد بدون شك اين بار معنوي از آن احساس نمي‏شد و چنين تاثيري ژرف نمي‏گذاشت.

2- بيان حالت‏خود، تشريح لحظه‏ها
پس از شروعي شيرين و ادب آميز، سخن زهراي‏مرضيه(س) با بيان حالت و چگونگي زندگاني آن حضرت جاذبه‏اي ديگر به خود گرفته‏است: «لم يبق لي الا رمق من الحياه‏» براي من لحظه‏اي بيش از زندگاني نمانده‏است. بديهي است در اين لحظه روحيه‏اي خاص و لحظاتي حساس وجود داشته، درخشان‏ترين‏واژه‏ها بيان خواهد شد.

پس از آن به تشريح زمان خود پرداخته، مي‏فرمايد: «و حان زمان الرحيل والوداع‏» (زمان كوچ و خدا حافظي فرا رسيده است) هنگامه‏اي طاقت‏سوز و هنگامي‏درد افروز كه توان از همگان مي‏ربايد، به ويژه زماني كه بانويي هجده ساله باصورتي نيلي، پهلويي شكسته و بازويي نشان دار از ماجرايي ستم آلود در بسترآرميده باشد. سپس با عبارتي كوتاه ريزش رنج از بلنداي كلمات بر پهنه وجود امام‏علي(ع) پديدار مي‏شود كه:

فاستمع كلامي فانك لاتسمع بعد ذلك صوت فاطمه ابدا «(علي جان‏» سخنان مرا بشنوكه پس از اين صداي فاطمه را نخواهي شنيد، هيچگاه) گويي يكايك واژه‏ها در توفاني‏از غم و اندوه نمايان شده است و افزون بر توجه بخشيدن با كلمه «فاستمع‏» صداي‏مظلوميت و مهرباني در لابلاي حروف به گوش جان مي‏رسد.

3- شروع سخن، نخستين وصيت
مجموعه واژه‏هايي كه در گفتارها از آن استفاده‏مي‏كنيم; گاهي «امر» است كه در آن از فراز اقتدار، آمرانه لب به سخن مي‏گشاييم‏و دستور مي‏دهيم، و زماني «التماس‏» است كه در «حضيض‏» نياز و ناتواني،خواسته خود را از ژرفاي وجود طلب مي‏نماييم و موقعي «خواهش‏» و يا «سفارش‏» كه جلوه‏اي از برابري، دوستي و صميميت در آن نمايان است. گزينش كلماتي كه چنين‏هاله‏اي از مفاهيم داشته باشند فضاي عبارات و جملات را دگرگون مي‏كنند و با اندك‏دقتي لازم، برداشت‏هايي ارجمند نصيب آدمي مي‏نمايد.

به سخنان ياس عصمت، حضرت زهرا(س) بر مي‏گرديم و پس از تشريح لحظه‏ها و حالات او،عبارت آغازين آن بانو را مي‏نگريم: اوصيك(وصيت و سفارش مي‏كنم ...) چنانچه كه‏مي‏بينيم، گستره ادب، بزرگواري و صفا و صميميت در وجود حضرت چنين واژه پرمفهومي را بر شاخسار بيان بي‏بي نمايان ساخته است در حالي كه به جاي آن اين‏واژه‏ها هيچگونه زشتي نداشت:

از تو مي‏خواهم كه ...

به تو مي‏گويم كه ...

بايد چنين كني ...

و ...

پس از اين عبارت، نخستين وصيت آغاز مي‏شود:

«اوصيك اولا ان تتزوج بعدي‏» (نخستين وصيت من به تو اين است كه پس از من‏ازدواج كني) توگويي اين عبارت كوتاه نسيمي صفا بخش بر تمامي بدبيني‏ها وبدگويي‏هاست كه ازدواج شوهر را پس از رحلت همسر نشان از بي‏مهري و دوري از وفا ووفاداري مي‏دانند. فلسفه ازدواج در كلامي پس از اين عبارت بيان شده است كه بدان‏مي‏پردازيم اما پيش از آن، فاطمه زهرا(س) مورد ازدواج امام(ع) را تشريح مي‏كندكه: ... بابنه اختي امامه فانها تكون لولدي مثلي (نخستين وصيت من به تو اين‏است كه پس از من با امامه; دختر خواهرم ازدواج كني زيرا او همانند من به‏فرزندانم مهربان است) شيوه سخن گفتن و منطق در برخورد همراه با عطري آسماني‏است كه ابتدا شوهر خود را ترغيب به ازدواج نموده، سپس با دليلي آرام بخش وگويا، علت پيشنهاد خود را به ازدواج با «امامه‏» توضيح مي‏دهد. پس از اين سخن‏فلسفه بيان خود را نسبت‏به ازدواج پس از خويش تشريح مي‏كند:

فان الرجال لابد لهم من النساء

(همانا مردان براي زندگي خويش نياز به زنان‏دارند)

و اين خود، واقعيتي است كه دست آفرينش به عنوان غريزه در نهاد آدمي‏نهاده است و پاك بانوي هستي با توجه ژرف بدان، نگاه همگان را به اين نكته توجه‏مي‏سازد.

4- مخفي بودن مراسم; استمرار مبارزه
پيكارهاي عقيدتي و مبارزه‏هاي فكري‏فرهنگي، عرصه‏اي برتر از مكان و زمان دارد. از آغاز آفرينش تا پايان هستي بوده‏و خواهد بود و شعاعي فراتر از درگيري انسانها بر سر مقام و موقعيت و يا دارايي‏و دانايي خواهد داشت.

در اين عرصه ارزشهاي والاي الهي و جلوه‏هاي جاودان انسان در توفان هواها وهوسها، غبار آلود مي‏شود و گاه مسير سعادت انسانها دگرگون مي‏گردد.

حوادث غم آلود صدر اسلام و سراشيبي سقوط ارزشهاي ديني در آن زمان، ماجرايي بودكه در غصب فدك جلوه‏گر شد اما تاثيري تلخ در راه هدايت افراد گذارد كه تافرجام روزگار آثار آن باقي خواهد بود.

چنين بينش عرشي و عميقي بود كه دخت رسول الله را بر آن داشت پس از مبارزه‏اي‏رودررو و سنگين با غاصبان خلافت، اين پيكار حق عليه باطل را پس از حيات خويش‏استمرار بخشد و براي هميشه فريادي عليه ضلالت و گمراهي و غصب و غارت فرود آورد.

فرازي از سخنان آن حضرت را مي‏خوانيم:

اذا توفيت فلا تعلم احدا

«(علي جان‏» پس از وفات من، هيچ كس را آگاه مكن)

پس از آن برخي از محرمان ولايت و شيفتگان امامت را نام مي‏برد تا در مراسم شركت‏كنند:

الا ام سلمه و ام ايمن و فضه و من الرجال ابني و العباس و سلمان و عماراو المقداد و اباذر و حذيفه (مگر ام سلمه و ام ايمن و فضه را از زنان و ازمردان دو فرزندم حسن و حسين(ع) و عباس و سلمان و عمار و مقداد و اباذر و حذيفه‏را خبر كن) گويي عمق ستم ستمكاران چنان فاجعه‏اي آفريده است كه زهراي اندوهگين‏و ستمديده را بر آن داشته، تاكيدي ديگر با بياني صريح و شفاف نسبت‏به مقصودخود بيان نمايد:

اوصيك ان لا يشهد احد جنازتي من هؤلاء الذين ظلموني و اخذوا حقي فانهم عدوي‏و عدو رسول الله.

«(همسرم!» تو را وصيت مي‏كنم كه هيچ كس از آنان كه به من ظلم و ستم كرده‏اندو حق مرا غصب نمودند، نبايد در تشييع پيكرم شركت كنند! زيرا آنان دشمنان من ودشمنان رسول خدا مي‏باشند) و بار ديگر با واژه‏هايي گوناگون غم و اندوه خود وبغض فرو رفته در ژرفاي وجود خويش را بيان مي‏كند:

و لا تترك ان يصلي علي احد منهم و لا من اتباعهم.

(و اجازه نده كه فردي از آنها و پيروانشان بر من نماز بگزارد) پس از اين سخن،راه عمل به وصيت‏خود را تشريح مي‏نمايد كه انجام مراسم به دور از ديدگان دشمنان‏خواهد بود:

و ادفني في الليل اذا هداءت العيون و نامت الابصار (مرا شب دفن كن، آن هنگام‏كه چشم‏ها آرام گرفته و ديده‏ها به خواب فرو رفته باشد) و باز آن بانوي معصوم ومظلوم تصميم به تصريح نام دشمنان مي‏گيرد تا براي چندمين بار افزون بر بيان سخن‏خود و تاكيد جملات، دوبار نيز نام دشمنان خود را بر زبان جاري كند كه تا بيرق‏هستي در اهتزاز است وانسانهاي انديشمند و دين باور به وصاياي وي مي‏نگرند، آگاه‏باشند كه با دلي لبريز از اندوه و نگاهي سرشار از اشك غم دنيا را ترك كرده است‏و از دست غاصبان راضي نبوده است. از اينرو مي‏فرمايد:

و لا تؤذنن بي احدا و لا تؤذنن بي ابابكر و عمر بحق محمد رسول الله(ص) ان لا يصلي‏علي ابوبكر و لا عمر هيچ كس را خبر نكن و ابابكر و عمر را نيز آگاه نساز و تو راسوگند مي‏دهم به حق محمد(ص) كه ابابكر و عمر بر پيكر من نماز نخوانند.

آري قسم دادن آن حضرت به حق محمد(ص) و اشاره به رسالت پدر خود در كلام، خبر ازتصميم راسخ و قطعي فاطمه(س) در اعلان برائت از دشمنان بوده است و اين برائت رابا رسالت پدر بيان مي‏كند تا رنگ شخصي و يا خواسته‏هاي مادي به خود نگيرد وهمگان درس تبري از آن بياموزند.

5- سفارش هنگام غسل; صحيفه عفاف
آخرين لبخند فاطمه(س) در دنيا، آن زماني بودكه از پوشيده بودن پيكر خويش پس از رحلت آگاه شد، هنگامي كه يكي از نزديكان‏چگونگي پنهان‏سازي بدن را زير پارچه‏اي كه بر چندين قطعه چوب قرار دارد به آن‏حضرت نشان داد. پس از اين لحظه آرامش بيشتر به آن بانو روي آورد و براي پس ازرحلت‏خود و هنگام غسل سخني ارزشمند و جمله‏اي عفاف آفرين فرمود:

يا اسماء! اذا انامت فاغسليني انت و علي بن ابيطالب و لاتدخلني علي احدا ( اي‏اسماء! وقتي از دنيا رفتم تو و علي(ع) مرا غسل دهيد و هيچ كس را در كنار جنازه‏من قرار ندهيد) آنجا كه بنيان تقوا، پاكدامني و خويشتن‏داري در برابر گناه درژرفاي وجود آدمي، قرار گيرد و عشق به عبادات و طاعات در انديشه انسان آرام‏يابد، براي لحظه‏هايي كه از نظر فقهي تكليفي ندارد، نيز ناراحت و آشفته خاطرخواهد بود و اين نشان از روشني دل و ديده آن حضرت از باورهاي پاك و آسماني است‏و راهي هموار و نوراني براي پيروان پاك نيت و فاطمي سيرت خواهد بود تا گامهايي‏بيشتر در راه رسيدن به قله‏هاي قدس و تكامل بپيمايند.

6- پس از دفن و نيازهاي ضروري انسان
اذا انا مت فتول غسلي و جهزني و صل علي وانزلني قبري و الحدني و سو التراب علي و اجلس عند راسي قباله وجهي

وقتي وفات‏نمودم، علي جان! تو غسل و كفن مرا بعهده گير و بر من نماز بگزار و مرا درون‏قبر گذاشته دفنم كن و خاك بر روي قبر من ريخته آن را صاف نما. بر بالينم وروبريم بنشين.

عباراتي غم بار و ماتم افروز از سخنان زهرا(س) را مرور نموديم. سخناني كه در آن تنها به شوهر خود اجازه غسل و كفن و ورود در قبر مي‏دهد و پس‏از آن چگونگي صورت ظاهري مرقد خويش و نشستن همسر خود را بيان مي‏كند. اين سخنان‏مقدمه‏اي براي وصاياي بعدي آن بانو است كه فرمود:

فاكثر من تلاوه القرآن و الدعا فانها ساعه يحتاج الميت فيها الي انس الاحياء.

(«بر بالينم و روبروي من بنشين و» زياد قرآن بخوان و دعا كن; زيرا در چنين‏لحظه‏هايي ميت‏به انس گرفتن بازماندگان محتاج است)

آري: كتاب هدايت‏بخش انسانها«قرآن نازل‏» و دعاهايي كه خوانده مي‏شود،«قرآن صاعد» مائده‏هايي آسماني است‏كه در هر حال بويژه به هنگام لحظه‏اي آغازين ورود در قبر، ضرورتي دو چندان براي‏آدمي دارد زيرا چنين هنگامي، وقت تحولي سرنوشت‏ساز در روح و جسم انسان است وآنچه او را آرامش مي‏بخشد و از اضطراب خاطر و نابساماني رواني نجات مي‏دهد; سكان‏سلامت‏بخش و راحتي آفرين ياد و نام خداست كه در «قرآن و دعاها» تجلي چشمگيري‏دارد.

7- زيارت: نشان و فاداري و صميميت
در فرازي ديگر از سخنان سبز و جاودان دخت‏آفتاب مي‏بينيم كه بيانگر صفاتي ارزشمند براي همسران است:

اوصيك يا ابا الحسن ان لا تنساني و تزورني بعد مماتي (تو را وصيت مي‏كنم علي جان‏كه مرا فراموش نكني و پس از وفات من همواره مرا زيارت نمايي)

دنيا مزرعه اعمال‏آدمي است و هرآنچه از اين سوي هستي به آن سوي حيات كه اعمال صالح و كارهاي‏خداگونه است فرستاده شود و اين سيره حسنه استمرار يابد، شادي روان و راحتي روح‏بيشتري نصيب انسان مي‏شود. در ميان تمامي اعمال، ياد آوري انسان و زيارت مرقداو، ارزشي والا و نشان از صميميت و صفا بين افراد خانواده دارد. از اينرو پس ازوفات خديجه(س) رسول خدا(ص) هماره به ياد همسر خود بود و باذبح قرباني، گوشت آن‏را براي دوستان همسر خود مي‏فرستاد تا ياد و نام او جاويدان بماند و يا فاطمه‏زهرا(س) به زيارت قبر عموي خود حمزه مي‏رفت.

8- دعاهاي آخرين; واژه‏هاي عاطفه آفرين
در فراز پاياني وصيت نامه حضرت زهرا(س)

عباراتي عاطفه آفرين نسبت‏به فرزندان خود، سپردن همسر خويش به خداوند و سلام ودرود هميشگي به سادات و فرزندان تا روز قيامت عنوان شده است ...

انا استودعك‏الله تعالي و اوصيك في ولدي خيرا ...«علي جان!» من شما را به خدا مي‏سپارم ودرباره فرزندانم سفارش به نيكو كاري دارم.

و در وصيتي ديگر كه به قلم حضرت نوشته شده است، مي‏فرمايد:

و استودعك الله و اقرا علي ولدي السلام الي يوم القيامه شما را به خدا مي‏سپارم‏و بر فرزندانم تا روز قيامت‏سلام و درود مي‏فرستم.

از مجموع سخنان آخرين بزرگ بانوي مي‏توان نگاه گسترده، عشق و عاطفه و توجه به‏خداوند در تمامي لحظه‏ها و حالات را فرا گرفت.

اميد آن كه فرازهاي گوناگون و درس آموز سخنان فاطمه زهرا(س) هماره در برابرآيينه نگاه ما باشد و نكته‏هاي اخلاقي، ادبي، اجتماعي، و عاطفي عبارات آن بي‏بي‏آويزه هوش‏مان قرار گيرد.

سه شنبه ششم 1 1392 12:40

 ايام فاطميه، سياه‏ترين روزهاي تاريخ

منبع:تبيان زنجان

جمعيت در كوچه موج مي‏زند، علي را كشان كشان براي بيعت‏به سوي مسجد مي‏برند، بانو دوان دوان به دنبال مولا... پاهايش بي‏رمق...، زانوانش به خاك ساييده مي‏شوند و او هم چنان دستان علي را مي‏كشد... و اين غلاف شمشير است كه دست‏بانو را از دستان پر قدرت اما اسير در ريسمان ظلم و جنايت، جدا مي‏كند... و ناله‏هاي بانو بي‏ثمر در گلو حبس مي‏شود.

فاطمه - بانوي عفت - در كوچه‏ها نقش بر زمين شده است. ميخ در، درب آتش گرفته و محسن ديده به جهان نگشوده از ديدن اين صحنه‏ها به حال بانو مي‏گريند. نگاه اشك آلود مجتبي، سايبان پيكر مادر مي‏شود و شانه‏هايش عصاي دستان او... و بي‏بي را در حالي كه هنوز زنجير نگاهش به گام‏هاي علي قفل شده، به خانه مي‏برد... .

در و ديوار كوچه به غربت اين خاندان خون مي‏گريند... و باز هم شيطان صفتان مسلمان‏نما، خم به ابرو نمي‏آورند... .

بانوي مهر در بستر درد و الم آرميده و اين سرور عالميان است كه بر بالين او، اشك شرمساري و فراق مي‏ريزد: به ياد مي‏آورد سفارش‏هاي باغبان سفر كرده‏اي كه باغ آرزوهايش را به دستان قدرتمند و غيور او سپرده... و اندوه علي آن گاه مشتعل مي‏شود كه باز به فاطمه مي‏نگرد، گلستاني كه لگدكوب درب و ديوار و آتش شده است... .

قطره‏هاي اشك مولا، گونه‏هاي درد آلود فاطمه را شست و شو مي‏دهد. غنچه‏ي نگاه بانو مي‏شكفد، گويي قصد نجواي با علي را دارد... .

مولا، چون كوهي نستوه و باوقار و صبور، آماده‏ي شنيدن واژه‏هاي بانو است ولي نه... پيمانه‏ي صبر علي لبريز شده و اشك‏ها بي‏اختيار، چون قطرات زلال باران، جاري مي‏شوند و راه گلو را مي‏گشايند و اين بهترين فرصت است تا مولا، درد دلي را كه زنگار غم گرفته در آخرين ثانيه‏هاي «با فاطمه بودن‏» بازگو كند.

اما نه... علي باز هم بايد صبوري پيشه كند، چرا كه فاطمه خود غصه‏هاي او را مي‏خواند و «غم مولا» را با «درد پهلو و سينه‏» با هم آميخته و مي‏چشد و اگر علي هم بگريد... او كه مسكن دردهاي بانوست... نه علي! ... صبور باش...

بانو لب به سخن مي‏گشايد و اين گونه هم بغض گلوي علي را مي‏شكند و هم سكوت دايمي‏اش را. فاطمه خيره در چشمان مولا، لب به وصيت مي‏گشايد و اميرالمؤمنين كه هرگز كوچك‏ترين تمنايي از او نشنيده، مشتاقانه به سفارش‏هاي همسرش گوش جان مي‏سپارد... .

- علي جان! مبادا پس از رفتنم تنها بماني، مبادا كودكانم از مهر مادري فاصله بگيرند، ازدواج با «امامه‏» را به تو پيشنهاد مي‏كنم كه نسبت‏به فرزندانم دلسوز و مهربان است... .

- علي جان! براي تشييعم تابوتي محيا كن كه پيكرم عفيفانه حمل شود... .

- علي جان! پيكرم را شبانه غسل كن، شبانه كفن نما و شبانه به خاك بسپار. مبادا ديوسيرتاني كه به پدرم، تو و من ظلم نمودند بر جنازه‏ام نماز به جاي آورند... .

- علي جان! مبادا وقتي كه مرا در خاك نهادي، رهايم كني و تنهايم بگذاري. منتظرت هستم تا بالاي سرم رو به خانه‏ي حق بنشيني و در گوشم نجواگر سلام زيباي معبودم باشي و برايم استغاثه كني... كه تو خود بهتر مي‏داني كه در اين ثانيه‏ها، بيش از هر وقتي، به تو نيازمندم... .

طوفان اين كلمات دل علي كه نه، عرش و سما را به لرزه مي‏اندازد.

نسيم ثانيه‏ها بر فراز غربت دو يار غم‏ديده مي‏گذرد، عبور لحظه‏ها گذرگاه دوري علي و فاطمه‏اند. ثانيه‏هاي وداع فرا رسيده و تا جدايي فاصله‏اي نيست... .

تكيه گاه سر علي زانواني مي‏شوند كه زين پس از سنگيني بار غم فراق، براي هميشه خم مي‏مانند. چشمان علي تمام دنيا را تيره و تار مي‏بيند. حلقه‏ي نگاه فاطمه، لحظه لحظه تنگ‏تر مي‏شود.

فانوس ديدگانش سوسو كنان رو به خاموشي است. آينه‏ي چشمان فاطمه، بوسه‏گاه خاتم پيامبران، خاتم كاري غم غربت علي مي‏شود و جاي ريسمان بر روي دستان علي تجلي‏گاه درياي بيكران زجر فاطمه است. فضا عطرآگين وداع دو كبوتري است كه بال و پر يكي را به جرم حمايت از ديگري، نه تنها بشكستند، كه آتش زدند... .

نگاه خسته‏ي بانو با باز بودن غريبي مي‏كند و چشمان اشكبار مولا بدرقه‏گر راهش مي‏گردد... .

مولا در مسجد است كه روح بانو تا آشيان عرش الهي پرواز مي‏كند. صداي گريه و شيون فضا را در هم مي‏پيچد. كوچه مملو از جمعيتي است كه محياي شركت در مراسم تشييع و تدفين پيكر بانويند... اما علي، وصيت‏هاي فاطمه را فراموش نكرده، هم از اين روست كه آن‏ها را پراكنده مي‏سازد تا آن گاه كه شب پرده‏ي تاريكي به جهان مي‏كشد.

بدن رنجور بانو را با كمك اسما غسل نمايد.

شب سياه‏ترين جامه‏ي خود را به تن كرده و علي همگان را به وداع مي‏خواند.

شكوفه‏هاي بوستان وجود بانو، سر به سينه‏اش مي‏سايند تا عطر و بوي او هرگز از وجودشان دور نشود... .

در اوج ناباوري دستان بانو گشوده مي‏شود و كودكان را در آغوش مي‏فشارد كه ناگاه جبرييل بانگ برمي‏دارد كه يا علي، ملايك تاب ديدن اين صحنه را ندارند... .

فاطمه را در اوج غربت‏با بدرقه‏ي نگاه كودكاني كه ملتمسانه مادر را مي‏طلبند، تشييع مي‏كنند و علي، بانو را با دستان خود نه به خاك، كه به آغوش پدر مي‏سپارد... .

زينب و حسين، زانوي يتيمي در بغل گرفته‏اند و به سفارش‏هاي پدر جامه‏ي عمل مي‏پوشانند كه بارها در گوششان زمزمه كرده كه مبادا بلند گريه كنيد، مبادا صداي ناله و گريه‏تان به گوش احدي از نامردان مدينه برسد. و اين كودكان چه راحت مفهوم اين سخن پدر را درك مي‏كنند، اما چه داغ غريبي به شانه‏شان سنگيني مي‏كند. گويي امروز بار سنگيني تمام غم‏هاي بشريت‏بر پيكره‏ي ناتوان اين كودكان فرود مي‏آيد.

و به راستي كدامين طفل در فراق مادر، آرام مي‏گريد؟ ...

تمام صحنه‏ها و حوادث، پرده‏اي شده‏اند در مقابل ديدگان اشكبار اين كودكان...

چهار ستاره در فراق ماهتاب زندگي

در غروب شمس بي‏بديلشان

سر به سر نهاده داغدار و بي دلند

غربت نگاه پاك و خسته‏ي پدر

زخم پهلوي كبوتري كه رفتني است

چادري كه در كنار خانه‏ي علي فتاده و

آتشي كه پشت درب خانه ماندني است

چشم كودكان عصمت و شكسته دل

خيره به تمام صحنه‏هاي بي‏كسي است

مانده‏ام كه خاكيان چه بي‏مروتند

ورنه غربت علي و كودكان نهفته نيست.

شهر در ظلمت و خاموشي عميقي فرو رفته و همگان در خواب زمستاني‏شان اسيرند... اما در اين گوشه‏ي شهر، چشمان غربت زده‏ي مردي مظلوم، سكوت شب را مي‏شكند. مردي كه با تمام هستي‏اش، به اندازه‏ي چند وجب خاك فاصله دارد. امشب علي با تمام وجود فرياد مي‏كشد كه:

مردم مدينه! آسوده بخوابيد كه ديگر صداي ناله‏هاي شبانه‏ي سرور زنان عالم تلنگري به خوابتان نخواهد زد. ديگر شكوه بر من نياوريد; كه بانويم در خاك آرميد...

بتاب اي مه تو بر كاشانه‏ي من

كه تاريك است امشب خانه‏ي من

بتاب اي مه كه بينم روي نيلي

بشويم در دل شب جاي سيلي


محبوبه ابراهيمي

يکشنبه چهارم 1 1392 22:34

سيـــــــزده بدر

سيـــــــزده بدر

چرا سال 12 ماه دارد و چرا جشن نوروز 12 روز است؟ چرا روز سيزدهم مردم به كوه و در و دشت پناه مي برند و آن همه شادماني مي كنند؟

انسان باستاني گمان مي برد كه عمر جهان 12 هزار سال است و در پايان دوازده هزار سال، عمر جهان به پايان خواهد آمد و جهان هستي نابود خواهد شد.

بهرام فره وشي استاد فقيد دانشگاه تهران كه در باره ايران باستان مطالعات ارزشمندي دارد، نوشته است كه در اساطير ايراني عمر جهان 12 هزار سال است و عدد دوازده از بروج دوازده گانه گرفته شده است و پس از اين دوازده هزار سال دوره جهان بسته مي شود و انسان هايي كه در جهان هستي، وظيفه آنها جنگ در برابر اهريمن است، پس از اين دوازده هزار سال، بر اهريمن پيروزي نهايي مي يابند و با ظهور سوشيانت ( سوشيانت نقش امام زمان را در دين زرتشتي دارد ) آخرين نيروي اهريمن از ميان مي رود و جنگ اورمزد بر ضد اهريمن با پيروزي پايان مي يابد

مهرداد بهار، متخصص فقيد اساطير و آئين هاي ايران باستان نيز ضمن نقل افسانه اي به همين مضمون يادآور مي شود كه توجيه اساطيري سال دوازده ماهه بر اساس عمر دوازده هزارساله هستي، بهترين توجيهي به نظر مي رسيد كه در چارچوب اعتقادات كهن مي گنجيد .به نوشته او جشن هاي دوازده روزه آغاز سال نيز با اين سال دوازده ماهه و دوره دوازده هزار ساله عمر جهان مربوط است. انسان آنچه را در اين دوازده روز پيش مي آمد، سرنوشت سال خود مي انگاشت. از پيش از نوروز انواع دانه ها را مي كاشتند و هردانه اي كه در طي اين دوازده روز بهتر رشد مي كرد، آن دانه را براي كاشت آن سال به كار مي بردند و گمان داشتند اگر روزهاي نوروزي به اندوه بگذرد، همه سال به اندوه خواهد گذشت

به اين ترتيب همانگونه كه پس از دوازده هزار سال، جهان به پايان مي آمد و آشفتگي نخستين باز مي گشت، دوازده روز جشن نوروز نيز، يك روز آشفتگي در پي داشت و آن روز، روز سيزده نوروز بود

بهار مي گويد، نحسي سيزدهم عيد نشان فروريختن واپسين جهان و نظام آن بود

اما بسياري از محققان اساسا به نحسي سيزده عقيده ندارند و مي گويند كه چنين چيزي در ايران باستان وجود نداشته و عدد 13 مانند همه روزهاي ديگر ميمون و مبارك بوده و نام روز سيزدهم هر ماه « تير » نام داشته و در 13 تير ماه كه نام ماه و روز برابر مي شده، جشن « تيرگان » برپا مي شده است كه جشني بزرگ مانند مهرگان بوده است

دنباله اين جشن هنوز در پاره اي مناطق ايران از جمله مازندران وجود دارد و به « تير ماه سيزده شو » ( شب سيزدهم تيرماه ) شهرت دارد.

سيزدهم فروردين كه بر اساس نام گذاري روزها در ايران قديم به روز « تير » موسوم بود، به ايزد باران تعلق داشت. در آئين مزد يسنا و در باور مردم پيش از زرتشت، اين ايزد همواره با ديو خشكسالي در مبارزه است. اگر پيروز شود باران مي بارد و چشمه ها مي جوشد و رود ها جاري مي شود، وگرنه، خشكسالي حاكم خواهد شد

بنا به نوشته كورش نيكنام در « آئين ها و مراسم سنتي زرتشتيان »، در ايران باستان پس از برگزاري مراسم نوروزي و هنگامي كه سبزه از زمين مي روييد و گندم و حبوبات سبز مي شد، در روز سيزدهم كه به ايزد باران تعلق داشت، مردم به دشت و صحرا و كنار جويبار ها مي رفتند و به شادي و پايكوبي مي پرداختند و آرزوي بارش باران مي كردند

بعضي از محققان از جمله دكتر روح الاميني شباهتي بين سيزده به در و عيد پاك مي بينند و علاوه بر همزماني، مانندگي دو مراسم را دليل هم ريشه بودن اين دو آئين مي دانند

هرآينه روز سيزدهم نوروز، چه نماد پايان عمر 12 هزار ساله جهان باشد و چه نباشد، امروزه بيشتر نشان پايان جشن هاي 12 روزه نوروزي است تا كار و زندگي به روال معمول از سر گرفته شود و يك سال ديگر در تلاش معاش و بهبود زندگي بگذرد و اين دوره همچنان با چرخ روزگار تكرار گردد. تكراري كه مانند همه تكرار هاي طبيعي و كيهاني چون طلوع و غروب خورشيد با شكوه و نامكرر جلوه مي كند

 

دسته ها :
شنبه دهم 1 1392 14:8

منبع:تبيان زنجان


 با توجه به اينكه «حب دنيا سرچشمه همه گناهان» است، چنانكه در حديث معروف نبوي آمده «حب الدنيا رأس كل خطيئة» و همه تجربيات و مشاهدات ما نيز نشان مي‏دهد كه تمام تجاوزها، جنايتها، ظلمها، و ستمها، دروغها، خيانتها به خاطر همين دلبستگي شديد به «مال» و «مقام» و «شهوت» صورت مي‏گيرد، روشن مي‏شود كه زهد و وارستگي پايه اصلي تقوي و پاكي و صلاح است.

ولي زهد به معني ترك دنيا و رهبانيت و بيگانگي از اجتماع نيست، بلكه حقيقت زهد همان آزادگي و عدم اسارت در چنگال دنيا است.

زاهد كسي است كه اگر تمام دنيا را در اختيار داشته باشد دلبسته و وابسته به آن نباشد، اگر يك روز ببيند رضاي خدا در اين است كه از همه آن چشم بپوشد به اين معامله حاضر باشد، و از جان و دل بگويد «هر دو عالم را به دشمن بده كه ما را دوست بس» و اگر يك روز حفظ آزادگي و شرف و ايمان در چشم پوشي از مال و جان زندگي بود فرياد «هيهات منا الذلة» بلند كند.

و به گفته قرآن مجيد زاهد كسي است كه نه بر گذشته و آنچه از دست داده تأسف بخورد، و نه از آنچه فعلا در اختيار دارد زياد خوشحال باشد.

«لكيلا تأسوا علي ما فاتكم و لاتفرحوا بما آتاكم»

حديد 23

با اين فراز كوتاه به سراغ شخصيت فاطمه (عليهاالسلام) در اين زمينه از ديدگاه احاديث پيغمبر اكرم‏(ص) در كتب ديگران مي‏رويم:

23- «ابن حجر» و ديگران در روايتي از پيغمبر اكرم‏(ص) نقل كرده‏اند: «او هنگامي كه از سفر باز مي‏گشت نخست به سراغ دخترش فاطمه زهرا(س) مي‏آمد، و مدتي نزد او مي‏ماند، ولي يكبار براي فاطمه زهرا(س) دو دست بند از نقره، و همچنين يك گردنبند و دو گوشواره ساخته بودند، و پرده‏اي در اطاق آويزان كرده بود.

هنگامي كه پيامبر(ص) وارد شد و اين منظره را ديد بيرون آمد، در حالي كه آثار غضب در چهره‏اش نمايان بود، به مسجد و بر منبر نشست.

فاطمه (سلام اللّه عليها) دانست كه ناخشنودي پيغمبر(ص) به خاطر همان مختصر زينت است، همه را نزد پدر فرستاد تا در راه خدا صرف كند.

هنگامي كه چشم پيامبر(ص) به آن افتاد سه بار فرمود: «فعلت، فداها ابوها»: فاطمه آنچه را كه مي‏خواستم انجام داد، پدرش به فدايش باد.»

واضح است يك جفت دست بند نقره و گردن بند و گوشواره‏اي از نقره چندان بهائي ندارد، و از آن بي بهاتر پرده ساده‏اي است كه انسان بر در اطاق بياويزد، ولي پيغمبر اكرم‏(ص) همين را دون شأن فاطمه مي‏شمرد، و افتخار و فضيليت او را در سجاياي انسانيش مي‏دانست.

فاطمه‏(س) اين درس را از محضر پدر به خوبي آموخت، هم زرق و برق دنيا را ترك گفت و خود را از اسارت آن رهائي بخشيد، و هم آنچه را داشت در راه خدا و بندگان محروم صرف كرد.

در حديثي كه سابقا از «حلية الاولياء» (تحت شماره 3) نقل كرديم، خوانديم كه فاطمه زهرا (عليهاالسلام) حتي پوشش كافي در خانه براي آمدن ميهمانهاي نامحرم نداشت كه پيغمبر اكرم‏(ص) عباي خود را به او داد تا خود را بپوشاند و آماده براي آمدن ميهمانان جهت عيادت او در بيماريش گردد.

داستان جهيزيه فاطمه‏(س) و مراسم شب زفاف او كه در نهايت سادگي برگزار شد دليل روشن ديگري بر زهد و وارستگي كامل او است.

خدمات او در خانه علي(ع) تا آنجا كه با يك دست گندم را براي پختن نان آسياب مي‏كرد، و با دست ديگرش طفلش را در آغوش مي‏گرفت، همه شاهد گوياي مقام زهد او است، گواه اين معني حديث زير است.

24- ابو نعيم اصفهاني در «حلية الاولياء» چنين نقل مي‏كند:

«لقد طحنت فاطمة بنت رسول اللّه‏(ص) حتي مجلت يدها، و ربا، و اثر قطب الرحي في يدها»:

«فاطمه دختر رسول خدا(ص) آنقدر با دست خود آسياب كرد كه دستش تاول زد، و ورم كرد، و آثار دستاس در دستش نمايان گشت».

25- در «مسند احمد» كه از معروفترين منابع اهل سنت است از «انس بن مالك» چنين نقل شده كه روزي «بلال» براي نماز صبح دير به خدمت پيغمبر(ص) آمد، رسول اللّه‏(ص) فرمود: «چرا دير آمدي؟ عرض كرد: از كنار خانه فاطمه (عليهاالسلام) مي‏گذشتم در حالي كه با دست خود آسيا مي‏كرد، و كودكش گريان بود، گفتم اگر اجازه فرمائي من آسيا مي‏كنم و شما كودك را آرام كنيد، و اگر اجازه فرمائيد من كودك را آرام مي‏كنم و شما آسيا كنيد.

او گفت: من نسبت به فرزندم از تو مهربانترم (و من مشغول آسيا كردن شدم و او كودش را آرام كرد) و اين امر باعث تأخيرم شد.

پيغمبر اكرم‏(ص) فرمود: «فرحمتها رحمك اللّه»:

«تو نسبت به فاطمه رحم و محبت كردي خداوند تو را مشمول رحمت كند»!

فضائل اخلاقي بانوي اسلام از جمله شجاعت و شهامتش در مقام دفاع از پدرش پيغمبر اكرم‏(ص) در مقابل مشركان مكه، و آمدنش به ميدان احد، براي بستن زخمهاي پيغمبر اكرم‏(ص) مطلبي است كه بر كسي پوشيده نيست، و در احاديث گذشته اسناد و مدارك آن آمد.

او از لحظه تولد در مسير عبوديت و بندگي خدا بود و اين امر تا لحظه پايان عمرش ادامه داشت، حديث زير شاهد گوياي اين معني است.

26- در «ذخائر العقبي» در داستان تولد بانوي اسلام فاطمه زهرا(س) و انعقاد نطفه او از ميوه بهشتي و آمدن زنان با شخصيت جهان همچون مريم و حوا به هنگام تولد او آمده است:

«فولدت فاطمة (عليهاالسلام) فوقعت حين وقعت علي الارض ساجدة»:

«به اين گونه فاطمه متولد شد و در حين تولد براي خدا سجده كرد».

من از كار مردم مدينه كه زنان خود را بعد از وفات به صورت ناخوشايندي براي دفن مي‏برند، و تنها پارچه‏اي بر او مي‏افكنند كه حجم بدن از پشت آن نمايان است ناخرسندم.

اسماء گفت: من در سرزمين حبشه چيزي ديده‏ام كه با آن جنازه مردگان را حمل مي‏كردند، سپس شاخه‏هائي از درخت نخل را برداشت و به صورت تابوت مخصوصي در آورد كه پارچه‏اي را روي چوبهاي آن مي‏افكندند، و بدن را درون آن مي‏گذاردند، به گونه‏اي كه بدن پيدا نبود.

هنگامي كه فاطمه بانوي بزرگ اسلام‏(س) آن رامشاهده كرد فرمود: «بسيار خوب و عالي است» (و هنگامي كه من از دنيا رفتم مرا با آن برداريد)...

و در ذيل همين حديث آمده است: «هنگامي كه فاطمه‏(س) چشمش به آن افتاد تبسم فرمود، و اين تنها تبسم او بعد از وفات پيغمبر اكرم‏(ص) بود»!

-------------------------------------------------------------------------------

برترين بانوي جهان فاطمه زهرا(س) ،آيت الله مكارم شيرازي

سه شنبه ششم 1 1392 22:56

بانوى بزرگ اسلام، حضرت فاطمه سلام الله عليهامظلومه زمان خويش و همه سده‏ها و قرن‏هايى است كه تاكنون بر عالم اسلام‏گذشته است. اين مركز و قطب اهل بيت در سخنان پيامبر(ص) و نيز رفتارهاى آن حضرت‏با وى به خوبى معرفى شده است; به طورى كه در جوامع روايى شيعه و سنى، بازتاب‏برجسته و گسترده‏اى دارد و همه محدثان و فقيهان به اين سخنان و رفتارهاى‏پيامبر(ص) در معرفى دختر بزرگوارش به ديده اعجاب نگريسته‏اند.

در اين مقاله، گوشه‏اى از شخصيت صديقه كبرى(س) را در آيينه گفتار و كردارنبوى(ص) در چهار قسمت مى‏نگريم:

1) رضا و غضب فاطمه(س)

2) مقام فاطمه زهرا(س) در روز مباهله

3) مقام فاطمه زهرا(س) در روز قيامت

4) مظلوميت على(ع) در شهادت فاطمه(س).

تكيه ما در اين نوشتار، بر مجامع روايى و تفسيرى اهل سنت است، چرا كه:

خوش‏تر آن باشد كه سر دلبران گفته آيد در حديث ديگران

رضا و غضب فاطمه(س)

محدثان و فقيهان بزرگ اهل سنت از پيامبر(ص) نقل كرده‏اندكه فرمود: «فاطمه بضعه منى من اغضبها فقد اغضبنى; فاطمه پاره تن من است هر كس‏او را غضبناك كند مرا به خشم آورده است‏».

اين روايت دو جنبه دارد: سند و محتوى (جنبه دليلى و مدلولى) در اين جا به اين‏دو جنبه اشاره‏اى مى‏كنيم:

سند روايت

اين روايت از نظر سند، صحيح اعلايى است; يعنى هيچ مناقشه‏اى در آن‏نيست.

«ذهبى‏» يكى از منتقدان بزرگ، مى‏گويد:

اين روايت صحيح است. وى هم چنين روايت ذيل را هم صحيح مى‏داند كه: «ان الرب‏يرضى لرضا فاطمه و يغضب لغضب فاطمه; همانا خداوند متعال به رضايت فاطمه راضى‏مى‏شود و از خشمگين كردن او به غضب مى‏آيد.» صحيحى كه ذهبى آن را صحيح بداند ويا بخارى به صحت‏اش اعتراف كند، به همه «اهل سنت‏» حجت است.

پس روايت‏بى‏هيچ ترديدى در حد تواتر اجماعى و مقطوع است.

محتواى روايت

مدلول و محتواى اين روايت چيست؟ آن روايت كه «فاطمه بضعه منى‏من اغضبها فقد اغضبنى‏» مقدمه است‏براى روايت دوم كه مى‏فرمايد «ان الرب يرضى‏لرضا فاطمه و يغضب لغضب فاطمه‏».

رضا و غضب چيست؟ از كجا پيدا مى‏شود و به كجا مى‏رسد؟ در زندگى نباتى انسان، دوقوه است: يكى قوه جذب ملائمات و ديگرى قوه دفع مناصرات، قوام موجود زنده به اين‏است. اين دو قوه در زندگى حيوانى از صورت جذب و دفع درمى‏آيد و به صورت رضا وغضب مى‏شود، اين رضا و غضب در محدوده حيوانى از طبع، مدد مى‏گيرد اما در حيات‏انسانى از عقل و انديشه ناشى مى‏شود، به عبارت ديگر رضا و غضب انسان از عقل‏سرچشمه مى‏گيرد.

مقام عقل:

مقام عقل، يك مرتبه و جاى‏گاه از رشد آدمى است، در اين مرتبه،كردارها و موضع‏گيرى‏هاى انسان از حالت جذب و دفع حيوانى و طبعى، بيرون مى‏آيد وبه محك عقل و انديشه مى‏خورد. رسيدن به مرحله «آدميت‏» آن جاست كه همه كارهاى‏انسان از جمله رضا و غضب او از عقل سرچشمه بگيرد. در تمام عمر اگر يك باررضاى انسان از عقل سرچشمه بگيرد همان يك بار آدم است، بار دوم باز حيوان است.

عاقل شدن به اين حد كه رسيد اگر هميشه نه فقط يك بار و دو بار رضا و غضب‏او هر دو از عقل مايه بگيرد او انسانى عقلانى است، زيرا كه «يرضى لرضا العقل ويغضب لغضب العقل‏».

مقام عصمت‏خاتمى:

فوق مرتبه عقل، مقامى است كه اراده انسان در اراده خدا فانى مى‏شود، در اين‏صورت، غضب و رضايت او از رضايت و غضب خداست:

«يرضى لرضا الرب، يغضب لغضب الرب‏» انسانى كه به اين مقام رسيده همه چيزش ازحضرت حق است، اگر زندگى و حيات و زن و فرزندانش را از او بگيرند، غضب‏اش از خدااست و اگر همه آن‏ها را نيز به وى بازگردانند، رضايت او به ضايت‏خدا است.

اين همان مقام «عصمت‏خاتمى‏» است; يعنى عصمت آن موجود كاملى كه در عالم وجودنظيرش نيست‏يعنى كسى كه حب و بغض در حب و بغض خدا محو شده است; يعنى دوستى ودشمنى‏اش، مطابق دوستى و دشمنى خدا است، اين چنين انسانى به هوا و هوس نطق‏نمى‏كند و سخنى جز آن چه كه حق مى‏گويد بر زبان نمى‏راند: «و ما ينطق عن الهوى‏ان هو الا وحى يوحى‏». از اين مرحله تعبير مى‏شود به «عصمت‏خاتمى‏»، كه غير ازعصمت ابراهيمى و عصمت‏يونسى است. صمت‏يونسى، هرچند عصمت است اما عصمتى است كه‏«وذاالنون اذ ذهب مغاضبا» دارد و نيز بايد بگويد: «لا اله الا نت‏سبحانك انى‏كنت من الظالمين‏». يوسف، داراى عصمت است اما «لولا ان راى برهان ربه‏» آن‏برهان رب، عصمت است. يا باز هم مى‏گويد: «اذكرنى عند ربك‏» تا بعد بگويند درزندان درنگ كن. ختمى شدن براى حب و بغض خدا منحصر به خاتم است، وقتى به اين حدو مقام رسيد مى‏توانيم بگوييم: «يرضى لرضا الرب، يغضب لغضب الرب‏».

مقام صديقه كبرى(س)

گاهى گفته مى‏شود: «يرضى لرضا الرب، يغضب لغضب الرب‏» لام‏از طرف مى‏آيد تاثير مى‏كند در رضا و غضب و مى‏شود آن عصمت كبرى، اما گاهى درافق اعلا گام مى‏گذارد و لام از اين طرف مى‏آيد كه: «ان الرب يرضى لرضا فاطمه ويغضب لغضب فاطمه‏» آن نكته سخن فاطمه شناس جهان، حضرت امام جعفر صادق عليه‏السلام معلوم مى‏شود كه فرمود: «انما سميت فاطمه فاطمه لان الناس فطموا عن‏معرفتها; فاطمه از آن رو فاطمه ناميده شد كه مردم از شناخت معرفت او عاجز وجدا شده‏اند. »

نتيجه:

پس هر كس فاطمه را غضبناك كند، غضب خدا بر او نازل مى‏شود و به هلاكت مى‏افتدچون: «ومن يحلل عليه غضبى فقد هوى; هر كس خشم من بر او فرود آيد قطعا در هلاكت‏افتاده است‏».(سوره طه، آيه‏81) بخارى، بزرگ‏ترين فقيه و محدث اهل سنت در«صحيح‏» خود مى‏گويد: در زمان حيات فاطمه(س) برخى وى را به غضب آوردند و آن‏بانو در طول شش ماهى كه بعد از رحلت‏حضرت رسول(ص) زنده بود با آن افراد، ازفرط خشم، سخن نگفت. از همين رو بود كه به على عليه السلام وصيت كرد كه مراشبانه دفن كن. ما كه مسلمان‏ايم و دائما رحمت‏حضرت حق را مى‏طلبيم و از خشم وغضب او ترسناكيم و در نمازهاى هر روز خود از خدا مى‏خواهيم كه ما را به صراطمستقيم و به راه نعمت داده‏شدگان هدايت كند و از راهى كه غضب شدگان در آن فروغلتيدند باز دارد، بايد مواظب باشيم كه فاطمه سلام الله عليها و اهل بيت‏پيامبر(ص) را نرنجانيم و به راه غضب شدگان، گام برنداريم.

مقام صديقه كبرى(س) در روز مباهله

فخر رازى در تفسير خود به نام «التفسيرالكبير» و امام المفسرين زمخشرى در «كشاف‏» و قاضى بيضاوى، كه همگى ازمفسران بزرگ اهل سنت هستند، در ذيل آيه «مباهله‏» نكته‏هاى قابل توجه‏اى‏آورده‏اند، هم چنين پيشوايان حديثى اهل سنت، همانند مسلم، ترمذى، ابن منذر،حاكم نيشابورى و جلال الدين سيوطى، به قضيه «مباهله‏» به طور جدى پرداخته‏اند.

بدين صورت كه همگى از محدث و مفسر اتفاق نظر كرده‏اند بر اين كه وقتى‏پيغمبر در مباهله با نصاراى نجران بيرون آمد، عباى سياهى بر اندام آن حضرت‏بود، حسين(ع) را در بغل گرفته بود، سيدالشهداء در آن زمان در سنى بود كه راه‏مى‏رفت ولى پيامبر(ص) او را در آغوش گرفته بود و دست‏حسن(ع) در دستش، حضرت(ص)در جلو حركت مى‏كردند. پشت‏سر او فاطمه زهرا و پشت‏سر فاطمه على بن ابى‏طالب.

حق اين بود كه فخر رازى، زمخشرى، قاضى بيضاوى، حاكم نيشابورى و جلال الدين‏سيوطى در تمام خصوصيات قضيه نظر مى‏دادند، چون ارزش يك محدث و فقيه، فقط به‏روايت نيست، بلكه به درايت هم هست. اساس در دين بر تفقه است، زيرا بالاترين‏كمال‏ها تفقه در دين است:

«الكمال كل الكمال التفقه فى الدين‏» حقيقت تفقه هم اين است كه در تمام‏افعال و اقوال و خصوصيات دقت‏شود و سپس نتيجه‏گيرى صورت پذيرد. اين همان‏پيغمبرى است كه «و ما ينطق عن الهوى‏».

اين همان كس است كه «و ما آتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا»، اين‏همان كس است كه سنت او تنها قول او نيست‏بلكه فعل و تقرير و تمام كردارها وحركات‏اش سنت و قابل پيروى است.

همه كارها و احوال او مرتبط است‏به مقام «فدنى فتدلى فكان قوب قوسين اوادنى‏».

اين خلاصه عالم و پيغمبر خاتم و جوهر وجود و فرد اول عالم كون هر نگاه و ياكردارش دنيايى از حكمت و معارف است.

حركت آن حضرت(ص) در روز مباهله، معناى عميقى دارد: خود حضرت در جلو، فاطمه دروسط و على(ع) پشت‏سر. معناى اين عمل آن است كه فاطمه برزخ بين نبوت كبرى وولايت عظما است، معناى اين عمل آن است كه فاطمه، قطب و مركزى است‏بين مقام وحى‏اعظم و مقام تبليغ وحى و مقام تفسير وحى. در پيش روى فاطمه تبليغ وحى است پشت‏سر او تفسير وحى است. رئيس اسقف‏هاى نصارا وقتى كه اين وضع را ديد، گفت:

چهره‏هايى رو به ما مى‏آورند كه اگر بخواهند كوه را از ريشه مى‏كنند، و اگر دست‏به دعا بردارند، از تمام نصارا، يك نفر بر روى زمين باقى نخواهد ماند، پس به‏هيچ قيمت اينان نبايد دست‏به دعا بردارند.

اى كاش كه فهم اسقف نصرانى با نقل فخر رازى توام مى‏شد و مصيبت اين است كه‏روايت از فخر رازى است ولى درايت از اسقف نصرانى. معناى اين جمله اين است كه‏عمل من انعكاس وحى است و وحى اين چنين است: «فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من‏العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابناءكم و نسائنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم‏ثم نبتهل; پس هر كه در اين باره، پس از دانشى كه تو را حاصل آمده با تو محاجه‏كند، بگو: بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خويشان نزديك‏و شما خويشان نزديك خود را فراخوانيم، سپس مباهله كنيم و لعنت‏خدا را بردروغگويان قرار دهيم.»

نكته قابل توجه در اين قضيه آن است كه پيامبر(ص) به‏على(ع) و فاطمه(س) و حسن و حسين(ع) فرمود: «اذا دعوت فامنوا; هرگاه كه من‏دعا كردم شما آمين بگوييد». معناى اين جمله آن است كه دعاى من (پيامبر) مقتضى‏است اما شرط فعليت آن، نفس فاطمه و اهل بيت(ع) است. بايد آمين آن‏ها به دعاى من‏ضميمه بشود. پس وحى و سنت چنين است كه دعاى اهل بيت‏شرط است و مقتضى بى‏شرطمحال است تاثير كند. اگر دست پيغمبر(ص) بالا مى‏رود بايد چهار دست ديگر همراه‏آن به طرف آسمان بالا برود.

زمخشرى سپس مى‏گويد: اين قضيه دليل محكم و استوارى است‏بر فضل اصحاب كساء وبرهانى است‏بر نبوت پيامبر(ص) .

مقام فاطمه(س) در روز قيامت

ابن حجر در «لسان‏» و حافظ ذهبى در «ميزان‏»،كه هر دو از بزرگان نقل و نقد حديث اهل سنت هستند، نقل كرده‏اند كه «نخستين‏كسى كه وارد بهشت مى‏شود، فاطمه(س) دختر محمد(ص) است.» فرق بين دنيا و آخرت‏اين است كه دنيا عالم غلبه ملك بر ملكوت و بطون بر ظهور است. بر همين اساس درنشئه دنيا سيرت‏ها تابع صورت‏ها است و صور حاكم بر سير است. سير، منوى است، نيت‏است: «لكل العلم ما نوى‏».

ممكن است كسى در باطن گرگ باشد اما در صورت انسان است و از اين نظر با انسان‏كامل فرق ندارد، ريشه‏اش همان است كه: «فسبحان الذى بيده ملكوت كل شى‏ء» و اين‏نشاه كه نشاه ملك است، ملكوت مقهور است ولكن در آخرت منقلب مى‏شود «و برزوالله الواحد القهار; مردم در برابر خداى يگانه قهار ظاهر شوند.» و همه چيزظاهر خواهد شد. در اين آيه شريفه، كلمه «وبرزوا» نكته لطيفى در آن نهفته‏است. در جاى ديگر مى‏فرمايد: «و يحشرون على وجوههم; محشور مى‏شوند مردم به يكى‏از اين وجوه:»

«وجوه يومئذ ناضره الى ربها ناظره; در روز قيامت، چهره‏هايى‏شاداب‏اند و به سوى پروردگار خود مى‏نگرند.» آرى، اينان نه رو به زمين يا جنت وفردوس و يا.. . بلكه به روى حضرت حق، مى‏نگرند.

آن كس هم كه گفت: «ما عبدتك‏خوفا من عقابك و لاطمعا فى ثوابك بل وجدتك اهلا للعباده فعبدتك‏» اين باطن هم درآن عالم وقتى حشر بشود مى‏شود «وجوه يومئذ ناضره الى ربها ناظره‏»، «ذلك‏اليوم الحق‏»، «الملك يومئذ الحق‏». آن روز، ملك فقط حق است و يوم، يوم حق‏است. وقتى اين شد، اوليت دخول در بهشت‏براى چه كسى است؟ براى شخص اول در وجوداست و او بايد برترين شخص در انسانيت‏باشد. از طرف ديگر، از نظر عقلى و نقلى‏ممكن نيست كسى جلوتر از حضرت ختمى مرتبت(ص) وارد بهشت‏بشود، چون آن حضرت، ازنظر صورت، سيرت، عمل و رفتار، برترين انسان روى زمين است. پس چرا در اين روايت‏آمده است كه حضرت صديقه(س) اولين كسى است كه وارد بهشت مى‏شود؟ در اين جا بايدگفت كه بين عقل و نقل تناقض نيست و عقلا هم همان‏طور است كه اول كسى كه واردمى‏شود فاطمه است، زيرا فاطمه، عين پيغمبر و با او متحد است. ورود فاطمه يعنى‏ورود پيغمبر و غير از اين نمى‏شود.

در اين روايت راز عجيبى نهفته است كه ما اين راز را به كمك روايت‏هايى كه دركتاب‏هاى حديثى عامه آمده، مى‏گشاييم:

عايشه مى‏گفت: هر وقت آرزو داشتم راه رفتن پيغمبر را ببينم به فاطمه نگاه‏مى‏كردم. راه رفتن، نگاه كردن، منطق، چهره، حرف زدن و خلاصه، وجود او عين وجودپيامبر(ص) بود.

پيامبر(ص) ابتدا فرمود: «بضعه منى; فاطمه پاره تن من است‏». وقتى پاره تن‏اوست، پيغمبر بايد اول شخص باشد بعد بالاتر از آن را گفته و فرموده است: «روحى‏التى بين جنبى‏».

پس اولين كسى كه وارد بهشت مى‏شود، شخص اول عالم وجود است ولكن خدا مى‏خواهدنشان بدهد كه اين دخترى كه آن چنان آن پدر شد كه اگر من سوره طه نازل كردم وگفتم «طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقى‏» اين همان دخترى است كه با آن پدر درمسابقه با معنا به آن جا رسيد كه: «قامت فى محرابها حتى تورمت قدماها» اگراين شد، پس اين شخص، شخص پيغمبر است.

حالا كيفيت چه بود؟ حال، كيفيت ورود آن حضرت به صحراى محشر چگونه است؟ شيخ‏صدوق به سه سند در «عيون‏» از امام على بن موسى الرضا نقل مى‏كند ولى ما دراين جا از كتاب‏هاى شيعه استمداد نمى‏كنيم. فقط از عقل و كتاب و سنت قطعى در نزدعامه و خاصه استنتاج مى‏كنيم.

كيفيت ورود آن حضرت(س) در محشر اين چنين است كه: «عليها حله الكرامه عجنت‏بماء الحيوان‏». حله كرامت چيست؟

معجون شدن به آب حيوان يعنى چه؟

اين‏ها همه بحث‏هاى مفصلى دارد كه در جاى ديگر بايد به آن‏ها پرداخت، اما چهارعبارت در ادامه اين روايت، كه در متون عامه هم آمده موجود است:

1 على احسن صوره

2 و اكمل هيبه

3 و اتم كرامه

4 و اوفر.

نظام عدل وجود، كه ظهورش در قيامت كبرا است، محال است «احسن صور» را به‏بشرى بدهد مگر اين كه او بهترين سيرت‏ها را پيش خدا بياورد; يعنى اگر در كمالات‏علمى، اخلاقى و عبادى، نيكوتر از ديگران نباشد محال است‏به احسن صور بيايد:

«فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره‏».

علاقه پيامبر(ص) به فاطمه

عايشه مى‏گويد: پيامبر(ص) هنگامى كه از سفر مى‏آمد،اولين كسى را كه به ديدنش مى‏رفت فاطمه بود، هم چنين آخرين كسى كه وقت رفتن به‏سفر از او جدا مى‏شد فاطمه بود. يعنى داناترين و دقيق‏ترين انبياى خدا در جدايى‏جسمانى كم‏ترين فواصل را بين خود و فاطمه رعايت مى‏كرد. وقتى هم به خانه فاطمه‏وارد مى‏شد كيفيت ورود او اين گونه بود كه:

نخست دست فاطمه را مى‏بوسيد. كسى كه جبرئيل خاك پايش را مى‏بوسيد خود دست فاطمه‏را مى‏بوسيد، اين فقط مهر پدرى نبود بلكه مطلبى فوق آن بود. بعد سينه، سپس عرض‏پيشانى و تمام پيشانى را مى‏بوسيد و مى‏فرمود: من بوى بهشت را از تو استشمام‏مى‏كنم، تو را كه مى‏بوسم، جنت قرب را مى‏بويم نه اين كه دخترم را مى‏بوسم ومى‏بويم. محدثان بزرگ اهل سنت نقل كرده‏اند كه: روزى پيامبر(ص) وارد خانه‏فاطمه(س) شد ديد كه دخترش لباس ساده و وصله خورده‏اى بر تن دارد و مشغول دست‏آس‏است، تا صبح هم نخوابيده و مشغول عبادت بوده است، وقتى پيامبر(ص) اين وضع راديد قلب مبارك‏اش شكست و اشك بر گونه‏هايش لغزيد، به دخترش فرمود: «اصبرى على‏مراره الدنيا».

آن چه سيوطى و ابن نجار و بقيه نقل كرده‏اند چه جريانى گذشت ما نمى‏فهميم.

همين قدر مى‏فهميم كه پيغمبر حركت كرد و رفت، جبرئيل نازل شد و اين آيه راآورد:

«و لسوف يعطيك ربك فترضى‏».

مقام حضرت فاطمه(س) در شب شهادت‏اش

در شب دفن فاطمه(س) گوشه‏اى از شخصيت آن‏بانوى بزرگوار به عالم بشريت‏شناسانده شد. على(ع) بزرگ مردى بود كه جنگ‏ها وشمشيرها و ناملايمات زندگى در او هراسى به وجود نياورد اما غصه مرگ فاطمه، كمراو را شكست، چون او مى‏دانست كه فاطمه كه بود. دقت در تعبيرات حضرت(ع) نكته‏هاى‏عميقى به ما مى‏آموزد، ايشان بر جنازه فاطمه زهرا(س) نماز خواند، سپس دست‏ها رابه سوى آسمان بلند كرد و فرياد زد كه: «هذه بنت نبيك فاطمه اخرجتها من‏الظلمات الى النور; پروردگارا، اين فاطمه، دختر پيامبر تو است كه او را ازظلمات به سوى نور بردى.» گفته‏اند كه: تا على(ع) اين سخن را گفت زمين به‏اندازه يك ميل در يك ميل، نور باران شد و بدن فاطمه را در بر گرفت.

در واقع، خداوند سبحان، خواست‏به على(ع) پاسخ دهد كه فاطمه(س) به همان نورى‏رسيده كه تو از آن سخن مى‏گويى.

مى‏دانيم كه «انا لله و انا اليه راجعون‏» براى همه است، اما براى فاطمه‏«الى النور» است، و اين كه على(ع) به خدا عرض كرد: تو فاطمه را از ظلمات‏دنيا به سوى نور، سوق دادى منظورش آن نورى است كه در آيه شريفه «الله نورالسموات والارض‏» آمده است.

مظلوميت على(ع) در شهادت فاطمه(س)

در ميان مومنان و پيشوايان دينى فقط يك نفر«اصبر الصابرين‏» لقب گرفته است و آن، اميرمومنان على بن ابى‏طالب(ع) است. درزيارت او يكى از عناوين اين است: «السلام عليك يا اصبر الصابرين‏» چرا ايشان‏اصبر الصابرين است؟ پاسخ اين سوال از كلام خود حضرت روشن مى‏شود كه فرمود: «صبركردم در حالى كه خار در چشم و استخوان در گلو داشتم‏». آيا در عالم كسى ديده‏شده كه هم خار در چشمش خليده باشد و هم استخوان در گلويش گير كرده باشد و بااين دو حال صبر كند، اما همين مرد بزرگ و همين «اصبر الصابرين‏» در هنگام‏شهادت فاطمه(س) طاقت‏اش تاب شد. شگفتا، مردى كه در مشكلات سنگين روزگار و حوادث‏تلخ و ناگوار دوران خود و در ميدان‏هاى جنگ و جهاد، خم به ابرو نياورده بود، درشب شهادت فاطمه(س) آن چنان بى‏تاب شد كه خطاب به پيامبر(ص) عرض مى‏كند: اى رسول‏الله من در مرگ دخترت فاطمه، صبرم تمام شد، چرا كه بايد او را به طرز پنهانى‏دفن كنم و تنها او را در قبر بگذارم:

«قل يا رسول الله عن صفيتك صبرى و رقى عنها تجلدى‏».

شنبه سوم 1 1392 11:34

شاعران مكتبي، هم درون مايه شعري خويش را از «باورهاي ديني‏» مي‏گيرند، هم تعابير و تركيبهاي ادبي اشعارشان، تحت تاثير فرهنگ واژگان و اصطلاحات «قرآن و حديث‏» است. اين شيوه، هم مستندات انديشه‏هاي آنان را تبيين مي‏كند، هم با ذهنيت عامه مردم كه فرهنگ ديني دارند، راحت‏تر ارتباط برقرار مي‏سازد.

اين اثرپذيري از فرهنگ ديني در سروده‏هاي شاعران مكتبي، گاهي به صورت «تلميح‏» است، گاهي «تضمين‏»، گاهي «اقتباس‏» و گاهي به شكلهاي ديگر رنگ و بوي سخنان اولياء الهي را با خود دارد. دامنه اين بحث، بسي گسترده است، اما در اين مختصر، نيم نگاهي به گوشه‏اي از اين گنجينه داريم.

سروده‏هاي مربوط به حضرت فاطمه(ع) در آثار شاعران فارسي گوي، از اين قاعده مستثني نيست. در اين اندك، تنها به گوشه‏اي از اين حقيقت ادبي اشاره مي‏شود، با نمونه‏هايي از آثار شاعران شيعه: مثلا «كفو» بودن علي(ع) براي فاطمه(ع) و اينكه اگر اميرالمؤمنين نبود، همتايي براي همسري زهرا(ع) يافت نمي‏شد. اين مضمون كه در احاديث فراوان آمده است. در شعر «فؤاد كرماني‏» چنين جلوه يافته است:

در اوصاف كمال او همين كافي است‏بر دانا كه اين دوشيزه را شوهر، اميرالمؤمنين آمد

در بيت ديگري از يك غزل، مي‏گويد:

از اين دختر كه با دست‏خدا شد پايه‏اش همسر بر آدم تا ابد فخر و شرف باقي است‏حوا را

و در رباعي مشهورش، اشاره به همين «همتايي‏» دارد، كه مي‏گويد:

عالم صدف است و فاطمه گوهر اوست گيتي عرض است و اين گهر جوهر اوست در قدر و شرافتش همين بس كه ز خلق «احمد» پدر است و «مرتضي‏» شوهر اوست

«صغير اصفهاني‏» نيز، از شاعراني است كه در سروده‏هايش از مضامين ديني بسيار بهره گرفته است. در شعري كه با عنوان «سر خدا» در ميلاد آن حضرت سروده است، ضمن اشاره به مضمون «روح پيامبر» بودن حضرت زهرا (روحي التي بين جنبي) به بي‏همتايي بانوي عصمت و همتا بودن علي(ع) براي او اشاره دارد:

فاطمه، روح نبي همسر و همتاي علي فاطمه، عاليه‏اي كش نبد ار زوج، علي فرد و بي مثل بد، آنگونه كه حي متعال

و در مخمس ديگري با عنايت‏به همين مضمون گفته است:

تنها نه دختر است رسول خداي را كز رتبه، بر ولي خدا نيز همسر است

اشاره به «كفويت‏» علي و فاطمه‏«عليهما السلام‏»، توجه به مجموعه فضايلي است كه در وجود عزيز اين دو حجت الهي متبلور است. باز هم نمونه ديگري بخوانيم، از سروده‏هاي زنده ياد «علي‏اكبر خوشدل تهراني‏» كه در شعري با عنوان «مسند نشين باغ جنان‏» به اين فضيلت اشاره كرده است:

كفو علي، ولي خدا، شير كردگار زينت فزاي كون و مكان بود فاطمه بين زنان نمونه، چو شويش كه در رجال آري، سزاي مرد چنان بود فاطمه

و اما بشنويم از «ناصر خسرو علوي قبادياني‏» كه در شعر بلند و زيبايش با عنوان «ناموس حق‏» چنين آورده است:

اين گوهر از جناب رسول‏الله پاك است و داور است‏خريدارش كفوي نداشت‏حضرت صديقه گر مي نبود حيدر كرارش

و... اختر طوسي در يك رباعي چنين سروده است:

محبوبه حق كسي بجز فاطمه نيست گر هست كسي، بگويدم آن كس كيست؟ بعد از پدرش محمد، او را همسر در رتبه كسي نيست، و گر هست علي است

در اشعار مرحوم دكتر قاسم رسا هم از اين نمونه‏ها ديده مي‏شود. از جمله دراشاره به اين منقبت فاطمي، در قصيده بلند «زهره زهرا» چنين گفته است:

بر سر گردون اعلا پا نهد از برتري همسري چون با علي عالي اعلا كند

طبق مضمون احاديث، راز آفرينش علي(ع) آن بوده كه فاطمه زهرا همتا داشته باشد. به اين مضمون، شاعري ديگر چنين اشاره كرده است:

حق چو نديد همسرش در همه ممكنات، از آن واجب و لازم آمدش خلقت‏حيدر آورد

در قصيده بلند ديگري در مدح حضرتش مي‏خوانيم:

الا اي مصطفي را يار و همدم الا اي مرتضي را كفو يكتا به فرق حيدري تاج ولايت به دوش مصطفي تشريف عظمي

اينها گوشه‏اي از تموج فضايل اهل بيت و مناقب حضرت زهرا(ع) در شعر و ادب شاعران شيعي است، آن هم اختصاص بر محور فضيلت «كفو» و «همتا» بودن زهرا و علي(عليهما السلام).

وجود اينگونه اشارات و تضمين‏ها و تلميحات در شعر، آن را دلنشين‏تر مي‏كند و نشانه غناي فكري و بار فرهنگي شاعر آل الله است. اميد است اين مختصر، انگيزه‏اي بيافريند تا اهل ذوق و ادب كه در سايه هنرشان به ساحت مقدس اولياء تقرب مي‏جويند و به «مدح آفتاب‏» مي‏پردازند، با مطالعات ديني و بهره‏وري از فرهنگ ديني و معارف قرآن و حديث، آثار خود را پر مايه‏تر سازند، آنگونه كه همه پيش‏كسوتان «ادب آل الله‏» عمل مي‏كردند.

ابوبصير مي‏گويد: امام صادق(ع) فرمود: كودكان شيعيان ما را [در عالم برزخ] فاطمه زهرا(س) تربيت مي‏كند و در روز قيامت‏به پدرانشان تحويل مي‏دهد.

جمعه دوم 1 1392 22:34

منبع:تبيان زنجان

عايشه يكى از همسران رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله حكايت كند:
در آن هنگامى كه رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله نزد من حضور داشت ، فاطمه زهراء سلام اللّه عليها بر ما وارد شد؛ و چنان راه مى رفت كه همانند راه رفتن رسول اللّه بود.
وقتى رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله متوجّه آمدن دخترش حضرت فاطمه شد، به وى خطاب كرد و فرمود: دخترم ! خوش آمدى ، و سپس او را كنار خود، سمت راست نشاند و سخنى مخفيانه به او گفت كه ناگاه ديدم فاطمه زهراء گريان شد.
عايشه افزود: علّت گريان شدنش را جويا شدم و گفتم : اى فاطمه ! من تو را هرگز با چنين خوشى نديده بودم كه كنار پدرت باشى ، پس ‍ چرا ناگهان گريان شدى ؟!
حضرت زهراء سلام اللّه عليها در جواب اظهار داشت : اسرار پدرم را فاش نمى كنم .
بعد از آن ديدم كه رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله مطلب ديگرى مخفيانه به زهراى مرضيّه فرمود، كه خوشحال و خندان گرديد و تبسّمى نمود.
در اين موقع تعجّب من بيشتر شد و اين بار علّت گريه و خنده او را جويا شدم ؟
و آن حضرت ، دو باره در جواب من اظهار داشت : به هيچ عنوان اسرار پدرم را فاش نمى كنم .
تا آن كه رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله رحلت نمود و من از فرصت استفاده كرده و علّت خنده و گريه آن روز را، از فاطمه زهراء جويا شدم ؟
و آن حضرت اظهار داشت : پدرم در آن روز به من فرمود: جبرئيل هر سال يك بار بر من وارد مى شد؛ ولى امسال دو مرحله بر من وارد شد و اين علامت نزديك شدن مرگ من مى باشد، پس با اين سخنِ پدرم ، گريان شدم .
و در ادامه فرمايشاتش فرمود: تو از اهل بيت من ، اوّل كسى خواهى بود كه به من ملحق مى شوى ، سپس پدرم افزود:
آيا راضى و خوشحال نيستى كه سيّد و سرور زنان باشى .
و من پس از شنيدن چنين بشارتى مسرور و شادمان گشتماحقاق الحقّ: ج 25، ص 97 و ص 85 .

سه شنبه سیزدهم 1 1392 9:47

منبع:تبيان زنجان

 معلوم نيست فاطمه دقيقاً در چه ساعتي از شب به شهادت جاويد نايل آمده است اما پنهان، نقاب در خاك كشيدن او بي‌شك رازي با خود دارد رازي كه امت محمد(ص) اكنون نيز تاوان آن را مي‌پردازد، رازي آشكار.

گونه‌هاي شكوهمند تاريخي كه در متن خويش، ‌حاوي مضامين متعالي ماندگار بوده‌اند در غالب موارد قهرماني داشته‌اند كه اگرچه از سويي ارائه‌گر نمودي مثالي از صعود روح انساني بوده‌اند اما اين نيز بسيار پراهميت است كه از سوي ديگر با تاريخ و زمينه‌هاي بروز خويش نسبتي مي‌يافته‌اند كه خواه‌ناخواه آنان را گذشته از اينكه از تجربه‌گونه‌هاي ديگر متمايز مي‌سازد،‌ به امري غيرقابل گرته‌برداري مبدل مي‌سازد. به سخن ديگر اين قهرمانان به نحو مطلق تحقق ندارند، بل مشروط‌اند.

در سوي ديگر شخصيت‌هايي تحقق يافته‌اند كه اين‌گونه نيستند؛ ايشان تنها با بخشي از تاريخ مرتبط نيستند؛ با كل تاريخ نسبت برقرار مي‌سازند و از اين‌رو قابليت ارائه گونه‌اي از زندگي مثالي را براي تمام عصرها دارند، هرچند درباره خصوصيات اين نوع از الگوبرداري همواره به خاطر متحول شدن شتابان عوامل تغييردهنده زندگي اجتماعي اختلافاتي وجود داشته است. برخي اسوه‌هاي ديني اينگونه‌اند.

گمان صائب بر آن است كه آنجا كه پيامبرص مي‌گويد:«فاطمه خيرنساءاهل الجنه، فاطمه بهترين زنان اهل بهشت است.»، (صحيح امام محمد‌بن اسماعيل بخاري ج2، كتاب مناقب، باب مناقب فاطمه بنت محمدص از اين چنين اسوه‌اي سخن به ميان آورده است.

عصاره تاريخ بشري منظور او بوده است، چرا كه جمع بهترينان كه در بهشت به اجتماع گرد يكديگر آمده‌اند، خود بهتريني دارند كه به سخن پيامبر، فاطمه‌س است. از اين‌رو فاطمه با كل تاريخ نسبتي مي‌يابد كه در كلام نبوي، نه از سوي خود بل از سوي قادر عليم و به نحو قيدي (جن/27) بازتاب يافته است.

بنابراين بازخواني اسوه فاطمه- البته با تجريد خصوصياتي كه در فرآيند عمل به حكم عوامل اجتماعي از اهميت چنداني برخوردار نيستند- موضوعيت تام مي‌يابد. در اين متن نبوي و البته در يك سطح معنايي ديگر اين نيز قابل ذكر است كه مراد نبي از پيشوند «بهترين زنان» بي‌شك، تفكيك قائل شدن در امر سعادت و كمال و جنسيتي نمودن آن نبوده است.

اين بيشتر اشارت دارد به استعدادها، روحيات و توانايي‌ها و نيازهاي يكسره متفاوتي كه زنان را از مردان متمايز مي‌سازد. قرآن در اين باره مي‌گويد:«هركس- از مرد يا زن- كارشايسته كند و مومن باشد، قطعا او را با زندگي پاكيزه‌اي، حيات (حقيقي) بخشيم و مسلما به آن بهتر از آنچه انجام مي‌دادند پاداش خواهيم داد.»(نحل/97) .

با اين تمهيد و به مناسبت سيزدهم جمادي‌الاول كه در روايتي سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) به شمار رفته است، به فراديدن برخي از اسوه – رفتارهاي همه زماني زهراي اطهر مي‌نشينيم كه از خويش به يادگار نهاده است.

ولادت فاطمه (س): محمد(ص) پيش از تولد فاطمه بسيار از قريش طعنه مي‌شنيد. پنج سال از بعثت گذشته بود. پيامبر را بيرون از خانه و در شهر، ابوطالب و حمزه ياري مي‌كردند كه ديگر اينها هم نبودند.... پيامبر، ناگهان از جانب خدا مامور شد كه از خديجه براي 40روز كناره‌گيري كند.خديجه از محمد(ص) نپرسيده كه چرا اين‌گونه بايد باشد؟ آن 40روز را پيامبر به روزه‌داري و راز و نياز با خداوند گذراند. محمد(ص) به خديجه بازگشت. نطفه فرزندي پديد آمد و خديجه با خود مي‌انديشيد:«اين كودك كيست كه براي آفرينش او جبرئيل نازل مي‌شود و براي خلقت او خداوند فرمان مي‌دهد؟»

زمان وضع حمل رسيده بود و خديجه به كمك زنان قريش محتاج بود. دنبال زني از بستگان قديم فرستاد كه پاسخي نيامد. برخي گفته بودند:«مگر نگفته بوديم با اين جوان يتيم ازدواج نكن؟»به هر روي خديجه تنها ماند. درد بر او فائق آمد. ناگهان احساس كرد سرنوشتش به سرنوشت بزرگترين زنان خداپرست گره خورده است؛ سرنوشت هاجر، آسيه و مريم. پس از اندكي فرزندش را كه دختري زيباروي بود در كنارش ديد.

فاطمه و مكه: فاطمه (س) با تولد خويش شايد ناخواسته به كمك پدر آمده بود. پيش از فاطمه با اينكه پيامبر دو دختر و دو پسر داشت اما او را بي‌عقب خوانده بودند. با آمدن فاطمه(س) نبرد چرخيد و اينك خداوند بود كه ايشان را ابتر و بي‌نسل پنداشته بود و از فاطمه(س) به عنوان كوثر (خير فراوان) ياد كرده بود. فاطمه مي‌باليد و پدر دل در گرو او داشت. پدر براي فاطمه هيچ‌وقت جز تبسم و خنده ارمغاني نداشت حتي آنگاه كه با سر و روي خاكي و بدني خونين به خانه مي‌آمد و معلوم بود كه از آزاري كه قريش بر او روا مي‌داشت، در امان نمانده است. باز اين لبخند همراه بود و چون پدر در آغوشش مي‌كشيد، احساس آرامش پدر را داشت، پدر براي فاطمه انسان اول بود.

و جز او حتي مادرش را در جايگاه پدر نمي‌ديد: «پدر با جبرئيل همنشيني مي‌كند و با او سخن مي‌گويد و جبرئيل حرف‌هاي خدا را بر او مي‌خواند. پدر با ملكوت آشناتر از مكه است كه در آن بزرگ شده است. او آسمان‌ها را بهتر از زمين مي‌شناسد كه بر آن راه مي‌رود... پدر روحي بهشتي دارد. او آمده تا دوزخيان را نجات دهد. پدر برگزيده خداست.» سال دهم، فاطمه تنها 5 سال داشت كه خداوند مادر از او گرفت. محمد بعدها درباره او گفته بود: «هيچ‌كس براي اسلام چون خديجه نبود، آنگاه كه كسي با ما نبود، آنچه داشت براي خدايش نهاد.» فاطمه از مادر استواري و استقامت در راهي را كه بدان ايمان دارد را آموخت.

نكته اين كه مرگ مادر در فاطمه كه آرام و استوار قدم جاي پاي مادر مي‌گذاشت. در آنچه براي پدر بود تأثير ننهاد. فاطمه فاطمه بود، پايان محاصره شعب، اما حادثه‌اي ديگر هم براي پيامبر در بر داشت. پرواز ابوطالب كه حامي محمدص بود. سال سيزدهم بعثت بود. محمد براي هميشه از مكه رفت. به جايي كه تا پيش از آن يثرب نام داشت و اينك مدينه‌النبي. پيامبر در شبي از خانه خارج شد كه قصد قتل او را كرده بودند. علي‌ع بر جاي پيامبر خفته بود تا قريش گمان نكند كه ديگر پيامبري در مكه نيست.

پيامبر 3 روز را در غار ثور سپري كرد و جز علي، ابوبكر، عامر غلام ابوبكر و هند بن ابي هاله فرزند خديجه كسي از جاي ايشان مطلع نبود. روز سوم پيامبر كه داشت به سوي يثرب مي‌رفت به علي گفت: «اي علي! من امين مردمم و امانت مردم در خانه من است، فردا در مكه اعلام كن هركس امانتي دارد بيايد و بگيرد و پس از آن خود را براي هجرت آماده كن. فاطمه مادرت را به همراه فاطمه دخترم و فاطمه دختر عبدالمطلب، به همراه خويش به يثرب بياور و نيز اگر كسي از بني‌هاشم خواست تا مهاجرت كند، او را كمك كن.» فاطمه اينك 8 ساله بود. او در خانه‌اي مي‌زيست كه جز مادر و پدرش، علي را نيز با خود داشت و او اگرچه برادرش نبود ولي مي‌ديد كه پدر، چون پسرش او را دوست دارد.

ازدواج فاطمه و علي: اين دو وجود آسماني از كودكي مشتركات زيادي با هم داشتند، هر دو در يك خانه رشد كرده بودند و از تربيت پيامبر بهره‌مند شده بودند، بنابراين از يكديگر شناخت كامل داشتند. سال دوم هجري است. جنگ بدر با تمام غروري كه براي مسلمانان در پي داشت، به پايان رسيده است.

فاطمه كه خود را وقف پدر كرده است و مادر پدرش نام گرفته، با شرايط جديدي در خانه روبه‌رو گشته است. عايشه به خانه پدر آمده. عروس نوجواني كه خود هم‌سن و سال با فاطمه است، او خود را جانشين خديجه مي‌بيند. فاطمه اينك 9 ساله يا 10 ساله است. او خواستگاران فراوان داشت.

ولي پيامبر با خواستگاران او به گونه‌اي برخورد مي‌كرد كه گويي مي‌خواستي كسي در اين باره با او سخن نگويد. وقتي يكي از اصحاب كه اتفاقاً در هجرت هم همراه پيامبر بود از فاطمه خواستگاري كرده بود با اين جواب پيامبر(ص) مواجه شده بود: «درباره ازدواج فاطمه منتظر دستور خداوندم» ديگران نيز همين را از پيامبر شنيده بودند. برخي از صحابه‌ اما تصميم گرفتند تا علي را به پيامبر معرفي كنند. او را در حال آبكشي براي درختان خرماي نخلستان‌هاي مدينه يافتند.

«چه شده؟ چرا به اينجا آمده‌ايد؟» برقي از چشمان علي جهيد، دست از كار كشيد و به خانه برگشت و لباس عوض كرد و نزد پيامبر آمد. پيامبر چون صداي وي شنيد گفت: «كسي پشت در است كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست دارند.» فاطمه راضي بود. تنها دغدغه‌اي كه او داشت يك چيز بود. توانايي و تحمل جدايي از پدر.

مهر زهرا(ص) زره علي بود، علي زره را به چهارصد و هشتاد درهم فروخت. مي‌گويند عثمان بن‌عفان آن را خريد و دوباره به علي(ع) داد. و پيامبر مقداري از آن را در اختيار سلمان، ‌ابوبكر و بلال گذارد تا با آن وسايل زندگي تهيه كنند. وسائلي كه پيامبر وقتي آن را ديده بود، گفته بود:«خداوندا! اين پيوند را براي كساني كه اكثر ظروفشان سفالين است، مبارك گردان!»
سال بعد حسن به دنيا آمد و سال ديگر حسين، سال پنجم نيز زينب به دنيا آمد. اسوه‌هاي ديگري كه همگي در دامان فاطمه تربيت شدند. از جمله همين را بزرگترين دستاورد فاطمه به شمار‌آورده‌اند كه كسي در تاريخ موفق نشده چنين نسلي را در دامان خود پرورش دهد. سال‌ها مي‌آمد و سپري مي‌شد. سال هشتم، فاطمه بازگشت به مكه را نيز ديد و تصميم پيامبر را كه قصد كرده بود تا با انصار بماند و ديگر به مكه بازنگردد براي زندگي.

فاطمه پس از رحلت پيامبر(ص):«و محمد نيست مگر بشري كه بر او وحي مي‌شود، و اگر بميرد و يا كشته شود، آيا مجدداً به سوي گذشته خود برخواهيد گشت.» «دخترم! جبرئيل هر سال يك بار قرآن را بر من مي‌خواند، ولي امسال آن را دوبار بر من خواند.» «معناي آن مي‌پندارم آخرين سال زندگي من است.» فاطمه اندوهناك شد. اشك در چشمان او حلقه زد. پيامبر ادامه داد:«و تو دخترم نخستين كس از خاندان مني كه به من ملحق مي‌شوي!»
خنده بر لبان فاطمه شكفت. محمد تنها پدري است كه مژده اين چنين خبري را به دختر خود مي‌دهد. بيست‌وهشتم صفر سال يازدهم هجري، فاطمه مي‌گفت:«انقطع عنا الوحي» ديگر بار وحي از آسمان نخواهد آمد چه مصيبتي بالاتر از اين. اما هنوز جنازه در ميان بود كه گروهي از ياران پيامبر براي مشخص كردن خليفه راهي سايباني شدند كه از آن قبيله بني‌ساعد بود. خليفه انتخاب شد. نتيجه با آنچه قبلاً در بركه‌هاي خم رقم خورده بود، شباهتي نداشت. فاطمه اما آرام‌وقرار نداشت.

زوجش را به گرفتن حقش مي‌خواند و پاسخ مي‌شنيد، آيا صداي موذن را مي‌شنوي كه مي‌گويد، «اشهد ان محمداً رسول‌‌الله» مي‌خواهي ديگر اين اذان نباشد؟!

در همراهي با دولت جديد، فاطمه رنج بسيار برد و تاوان فراوان پرداخت. تاوان شبانه به اشتري بي‌يراق سوار شدن و در پي حق رهسپار شدن. تاوان دفاع از آنچه مي‌ديد كه به ناحق گرفته شده و در جاي ديگر به ناحق به كار رفته است. آن خطبه كه در مسجد پيامبر مي‌خواند. براي آن نبود تا ادباء و شاعران پس از آن به آن استناد كنند كه در فصاحت و بلاغت يك زن كه چون پيامبر سخن مي‌گفته و راه مي‌رفته. براي آن نبود تا مشتي درخت خرما را كه در نخلستان فدك جمع بودند و براي فاطمه ارزشي نداشتند، مطالبه كند. براي آن بود كه حق را گمشده مي‌ديد. و اين او را ناراحت و غضبناك كرد. خليفه جايي گفته بود:«اي كاش آنچه داشتم مي‌دادم و ناراحتي فاطمه، نمي‌ديدم.»

چرا كه به يادداشت پيامبر گفته بود:«فاطمه پاره تن من است هر كه او را بيازارد....» و فاطمه آزرده بود. چند بار به شفاعت علي آمده بودند او حتي راضي به ملاقات نبود، ‌در بستر روي گردانيده بود، پاسخي نگفته بود.

«بسم‌الله‌الرحمن الرحيم، اين است آنچه فاطمه دختر رسول خدا بدان وصيت مي‌كند. وصيت مي‌كند در حال شهادت به يگانگي خداوند يكتا و رسالت بنده او محمد و گواهي به اين‌كه بهشت است، ‌دوزخ حق است و قيامت بي‌ترديد برپا خواهد شد و خداوند كساني را كه در گورهايند زنده خواهد كرد.‌اي علي!منم فاطمه دختر رسول خدا(ص) كه خداوند مرا به همسري تو در آورد تا در دنيا و آخرت براي تو باشم. تو در انجام كارهاي من سزاوارتر از ديگراني. مرا شبانه حنوط كن، غسل ده، كفن كن و بر من نماز بخوان و شبانه مرا دفن كن و كسي را خبر نكن تو را به خدا مي‌سپارم. به فرزندانم تا روز قيامت سلام مي‌رسانم.»

معلوم نيست فاطمه دقيقاً در چه ساعتي از شب به شهادت جاويد نايل آمده است اما پنهان، نقاب در خاك كشيدن او بي‌شك رازي با خود دارد رازي كه امت محمد(ص) اكنون نيز تاوان آن را مي‌پردازد، رازي آشكار.

نويسنده:سهند صادقي بهمني

جمعه نهم 1 1392 10:47

مصحف فاطمه(س) كتاب مخصوصي است با مطالبي كه آن مطالب از ناحيه فرشته مخصوص يا جبرئيل به حضرت فاطمه(س) القاء شده، و حضرت علي(ع) آن را نوشته و تدوين كرده است.

حضرت فاطمه(س) كتا بي به نام مصحف دارد، كه قرآن جامع همان است، و در دست امامان(ع) دست به دست مي گشته، و اكنون در نزد حضرت مهدي آل محمد(عج) است، و هنگام ظهور، آن را آشكار مي سازد، آيا اين مصحف با قرآني كه در همه جا در دسترس ماست، فرق دارد؟ پاسخ: قرآني كه اكنون در همه جا در دسترس است، تحريف و كم و زياد نشده، بلكه همان قرآني است كه با املاء پيامبر اكرم(ص) نوشته شده و تنظيم گشته است، و شخص پيامبر(ص) در نام گذاري سوره ها و تقسيم قرآن به 114 سوره، و تنظيم آن به همين صورت فعلي نظارت كامل داشته است. ولي مصحف فاطمه زهرا(س) كتاب ديگر با محتواي ديگر است، و هيچ گونه تضادي با قرآن ندارد. توضيح اين كه، مطابق روايات، مصحف فاطمه(س) كتاب مخصوصي است با مطالبي كه آن مطالب از ناحيه فرشته مخصوص يا جبرئيل به حضرت فاطمه(س) القاء شده، و حضرت علي(ع) آن را نوشته و تدوين كرده است، در اين كتاب سخني از حلال و حرام نيست، بلكه مشتمل بر حوادث غيبي آينده و اسرار آل محمد(ص) است، و در نزد امامان(ع) دست به دست مي گشته، و اكنون در نزد حضرت مهدي(عج) است و هنگام ظهور آن را آشكار مي سازد، بنابراين نسبت فوق نارواست. در اين راستا نظر شما را به چ ند روايت زير جلب مي كنيم:

1- شيخ كليني به سند خود از ابوعبيده نقل مي كند: كه يكي از اصحاب از امام صادق(ع) پرسيد: «مصحف فاطمه(س) چيست؟» امام صادق(ع) پس از سكوت طولاني فرمود: «فاطمه(س) 75 روز بعد از رسول خدا(ص) زنده بود، و در اين ايام از فراق پدر، بسيار غمگين بود. جبرئيل نزد فاطمه(س) مي آمد، و او را دلداري مي داد و احوال و مقام هاي پدرش را براي او بيان مي كرد، و از حوادث آينده و غيبي در مورد ظلم هاي دشمنان به فرزندانش به او خبر مي داد، حضرت علي(ع) آن مطالب را مي نوشت، و آن (مجموعه) نوشته شده، همان مصحف فاطمه(س) است.»1 2- روزي يكي از شاگردان امام صادق(ع) به نام حماد بن عثمان در محضر آن حضرت بود، سخن از مصحف فاطمه(س) به ميان آمد، حماد مي گويد: از آن حضرت شنيدم درباره مصحف فاطمه(س) چنين فرمود: «هنگامي كه رسول خدا(س) رحلت كرد، فاطمه(س) بسيار اندوهگين شد كه اندازه آن را كسي جز خدا نداند، در اين هنگام فرشته اي به حضور فاطمه(س) مي آمد، فاطمه(س) را دلداري مي داد، و با او هم سخن مي شد، فاطمه(س) حاضر شدن فرشته را احساس مي كرد، و صدايش را مي شنيد، ماجرا را به حضرت علي(ع) خبر داد، حضرت علي(ع) به فاط مه(س) فرمود: «وقتي كه حضور فرشته را احساس كردي و صدايش را شنيدي، به من بگو.» آنگاه فاطمه(س) به حضرت علي(ع) خبر مي داد، حضرت علي(ع) نزد فاطمه (س) مي آمد و هرچه (از فاطمه يا از فرشته) مي شنيد، مي نوشت. تا آن كه از آن نوشته ها مجموعه اي به نام مصحف، تدوين شد، در آن مصحف چيزي از حلال و حرام نيست، بلكه در آن از حوادث (غيبي) آينده، خبر داده شده است.»2 3- امام صادق(ع) در سخن ديگري فرمود: «مصحف فاطمه(س) در نزد ما است، معتقد نيستم كه در آن، چيزي از قرآن باشد، آنچه را كه مردم به آن نياز دارند در اين وجود دارد، و ما به كسي احتياج نداريم، در آن مصحف، حتي مجازات يك تازيانه و نصف تازيانه و يك چهارم تازيانه و جريمه خراش هست.»3 4- امام صادق(ع) در ضمن گفتار و احتجاج در رد مخالفان فرمود: «اگر آنها راست مي گويند، مصحف فاطمه(س) را كه وصيتش در آن است، و سلاح پيامبر(ص) نيز همراه آن است بيرون آورند.»4 يعني مصحف فاطمه(س) در نزد ما است، و وصيت حضرت زهرا(س) كه در آن مصحف ذكر شده مخالفان را تكذيب مي كند. 5- فضيل بن سكره مي گويد: به محضر امام صادق(ع) شرفياب شدم، به من فرمود: آيا مي داني كه اندكي قبل چه چيزي را مط العه مي كردم؟ گفتم: نه، فرمود: به كتاب فاطمه (س) مي نگريستم، نام همه سلاطين كه در زمين فرمان روايي مي كنند و همچنين نام پدران آنها در آن، ذكر شده است، ولي من از نوادگان امام حسن(ع) (و زمامداري آنها) چيزي را در مصحف نديدم.»5 از اين روايات فهميده مي شود، كه مصحف فاطمه(س) كتابي غير از قرآن است، و حاوي مطالبي از اخبار آينده و اسراري است كه توسط جبرئيل يا فرشته ديگر به حضرت فاطمه(س) القاء شده، و نيز مشتمل بر وصيت حضرت زهرا(س) مي باشد كه حضرت علي(ع) آن مطالب را تنظيم و تدوين نموده است، و اين مصحف در نزد امامان(ع) مي باشد. بنابراين آنچه بعضي به شيعه نسبت داده اند كه مصحف فاطمه(س) در نزد شيعيان همان قرآن حقيقي است و امام عصر(عج) هنگام ظهور، آن را آشكار مي كند، و آن غير از اين قرآني است كه در دست رس مسلمانان مي باشد، نسبت بيهوده و ناروا است.

پي نوشت ها:
1- اصول كافي، ج1، ص241، حديث.50

2- همان، ص240، حديث.2

3- همان، حديث.3

4- همان، ص241، حديث.4

5- همان، ص242، حديث8

پنج شنبه اول 1 1392 9:34

X