خارى در صحيح به سند خويش از رسول خدا (ص) روايت كرده است كه فرمود:«فاطمه پاره تن من است هر كه او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.»
نسايى در خصايص به سند خود از مسور بن مخرمه روايت كرده است كه گفت:«پيامبر (ص) فرمود:فاطمه پاره تن من است، هر كه او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.»
مسلم نيز در صحيح خود حديثى از پيامبر نقل كرده است كه فرمود:«همانا فاطمه پاره تن من است، هر آن چه او را بيازارد مرا آزار مىدهد.»
و در روايت مسلم است كه:«همانا دخترم پاره تن من است،آن چه وى را ناپسند آيد براى من نيز ناپسند است، و آن چه او را مىآزارد مرا نيز آزار دهد.»
در اصابه به نقل از صحيحين از مسور بن مخرمه نقل شده است كه گفت:
«از رسول خدا (ص) شنيدم كه بر منبر مىفرمود: فاطمه پاره تن من است، آن چه او را بيازارد مرا آزار دهد و آن چه او را ناپسند آيد مرا نيز ناپسند آيد.»
ابو نعيم در حلية الاوليا به سند خود از مسور بن مخرمه نقل كرده است كه گفت:«شنيدم رسول خدا (ص) مىفرمود:همانا فاطمه، دخترم، پاره تن من است، هر آن چه او را ناپسند آيد مرا نيز پسنديده نباشد و هر آن چه او را بيازارد مرا آزارده است.»
ابو نعيم گويد:اين روايت را عمرو بن دينار از ابن ابى مليكه از مسور و نيز ايوب سختيانى آن را از ابن ابى مليكه از عبد الله بن زبير روايت كردهاند.
ترمذى نيز در صحيح از قول پيامبر (ص) روايت كرده است كه فرمود:«فاطمه پاره تن من است آن چه او را پسند نيايد مرا نيز ناپسند باشد و آن چه او را بيازارد مرا آزارده است.»
آنگاه وى گويد:«اين حديثحسن و صحيح است.»
و نيز در همان جا آمده است:«فاطمه پاره تن من است آن چه او را مىآزارد مرا آزار دهد و آن چه او را به سختى افكند مرا به دشوارى افكنده است.»
ترمذى اين حديث را نيز حسن و صحيح دانسته است.
در شفا آمده است:«فاطمه پاره تن من است آن چه او را به خشم آرد مرا نيز به خشم آورد.»
حاكم در مستدرك به سند خود از مسور بن مخرمه نقل كرده است كه گفت:«رسول خدا (ص) فرمود:فاطمه شعبهاى از من است هر آن چه او را گشاده و مسرور مىدارد مرا شاد كند و هر آن چه او را افسرده سازد مرا غمين ساخته است.»
وى گويد:«اين حديث صحيح است.»
همچنين در همان جا به سند خود از مسور بن مخرمه نقل كرده است كه گفت:«حسن بن حسن براى خواستگارى دخترش به او پيغام فرستاد، پس او گفت: هيچ نسب و سببى در نزد من محبوبتر از نسب و سبب و خويشاوندى با شما نيست اما رسول خدا (ص) فرمود: فاطمه پاره تن يا پارهگوشت من است آن چه او را فسرده كند مرا فسرده سازد و آن چه او را شاد كند مرا مسرور كرده است و پيوندهاى خويشى در روز قيامتبريده گردد پيوند و خويشى من و دختر او پيش توست.اگر من او را به همسرى تو دهم اين پيمان را مىگيرم و (در روز قيامت) پوزش خواهانه به سويش رهسپار مىشوم.»
حاكم گويد:«اين حديث صحيح است.»
ابو الفرج اصفهانى در اغانى نوشته است:«عبد الله بن حسن مثنى بن حسن السبط بر عمر بن عبد العزيز وارد شد، در آن هنگام عبد الله جوانى باوقار و نمكين بود.عمر جاى او را در صدر مجلس قرار داد و احترامش گذاشت و خواستههاى او را روا كرد.يكى از عمر بن عبد العزيز علت اين رفتار را جويا شد و وى پاسخ داد:افراد موثق برايم حديثى نقل كردهاند كه گويى خود آن را از دهان رسول خدا (ص) شنيدهام.آن حضرت فرمود:همانا فاطمه پاره تن من است هر آن چه او را شاد دارد مرا خوشحال مىكند و هر آنچه او را به خشم آورد مرا ناراحت كرده است.بنابراين عبد الله نيز پارهاى از پاره تن رسول خداست.»
شدت علاقه پيامبر (ص) به فاطمه (س)
حاكم در مستدرك به سند خود از ابو ثعلبه خشنى نقل كرده است كه گفت:«عادت رسول خدا (ص) بر اين بود كه چون از جنگ يا سفرى بازمىگشتبه مسجد مىرفت و دو ركعت نماز مىگزارد، آنگاه به فاطمه درود مىفرستاد و سپس پيش همسرانش مىرفت.»
همچنين وى به سند خود از ابن عمران نقل كرده است كه گفت:«پيامبر (ص) چون قصد مسافرت داشت، آخرين كسى را كه وداع مىگفت فاطمه بود و چون از سفرى بازمىگشت نخستين كسى را كه مىديد فاطمه بود.»
ابن شهر آشوب در مناقب با چند سند از عايشه نقل كرده است كه گفت:«على (ع) از پيامبر-كه ميان او و فاطمه كه در بستر خوابيده بودند،نشسته بود-پرسيد:كدام يك از ما پيش تو محبوبتريم من يا او (فاطمه) ؟پيامبر فرمود:او نزد من محبوبتر است و تو عزيزترى.»
در پاسخ به اين پرسش،نمىتوان جوابى بهتر از اين يافت.فاطمه را از روى مهربانى و شفقت محبوب مىداند و على را به خاطر بزرگى در فضل و جايگاهش عزيز مىشمارد.
كتاب: سيره معصومان جلد 2،ص 12 ، 13 و 19
نويسنده: سيد محسن امين
ترجمه: على حجتى كرمانى
درودهاي خداوند و فرشتگان و حاملان عرش او و همه آفريدگان زميني و آسماني بر آن گوهر قدسي باد كه قالب انساني يافت. آن صورت نفس كلّي، فيض بخش عوالم عقلاني، پاره حقيقت نبوي، سرآمد نگاه انوار علوي، سرچشمههاي اسرار فاطمي، رهايي يافته و رهايي دهنده دوستدارانش از آتش دوزخ، ميوه درخت يقين، بانوي بانوان دو عالم، شناخته ارج و ناشناخته مزار، روشنيِ چشم رسول و زهراي پاك بتول.*
* صلوات كبير، محيالدّينابنعربي.
سيره رفتاري حضرت زهرا عليهاالسلام
گاهي شكوه بانوي بزرگ جهان، چنان دل و جان را لبريز ميسازد كه توان سخن گفتن را از انسان ميگيرد. جايگاه رفيع فاطمه اطهر عليهاالسلام خيره كننده ديدگان هر بيناست. باري! برخي در شناختن و شناساندن اين بانو، كه مادرِ عصمت و آينه عفاف است، به دامن روايات و آياتي پناه ميبرند كه گوياي شأن والاي اوست.
در شأن فاطمه عليهاالسلام آيات بسياري نازل گشته و روايات نيز همچون دريايي موّاج و متلاطم طراوت بخش ساحل انديشهها و كرانههاي معرفت است.
امّا در اين ميان، راه ديگري نيز وجود دارد كه ما را با ژرفاي كمالات و جلوه فضيلتهاي اين بانو آشنا ميسازد، آن هم نگريستن به سيره عملي و شيوه رفتاري آن بزرگوار است. در واقع، زندگينامه زيبا و پرنكته و آموزنده او در ابعاد گونه گون، آينهاي است كه نوري از بزرگيها و فضيلتهاي او را بر رواق دلمان ميتاباند و شبستان جان را همچون روز، روشن ميسازد.
نگارنده در اين نوشته مروري دارد بر چند فراز برجسته از زندگي حضرت زهرا عليهاالسلام كه بيشتر كاربردي و عملي است؛ چرا كه فاطمه عليهاالسلام «اسوه» و «الگو» است.
پس شايسته است كه در بند بند اين بخشهاي نوراني از حيات فاطمه عليهاالسلام ، به دقت بنگريم و با نگرشي جامع درس هايي را كه از اين نمونهها ميآموزيم، در كلاس زندگي به كار بنديم.
1. معنويت در خانه فاطمه عليهاالسلام
زندگي حضرت فاطمه عليهاالسلام سراسر نور و پر از معنويت بود. او توانست در خانه كوچك خود، با تمام مشكلات، به عرفان كامل برسد. وي به جايي رسيد كه جبرئيل امين بر او نازل ميشد.
فاطمه عليهاالسلام عاشق عبادت بود. او در تسليم و اطاعت و در استقبال از عبادت، چنان به پيش رفت كه حتي سلامت خويش را از ياد بُرد.
امام باقر عليهالسلام در شأن عبادت او فرمود: «كانت تَقُومُ حَتّي تَورَّمَ قدماها»
روزي رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم به او فرمود: «دخترم از خدا چيزي بخواه كه جبرئيل از جانب خدا وعده اجابت داده است.»، فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: «حاجتي جز توفيق در بندگي خدا ندارم. آرزويم اين است ناظر جمال او باشم و به وجه كريمش نظاره كنم» و خود در مناجاتش ميفرمود: «أسالك لذّة النّظر الي وجهك».
همسر و فرزندان او، عاشق معبود يگانه بودند. خانهاي كه پر از نور و نماز و قرآن و عبادت است، ارزشمند است.
حضرت علي عليهالسلام و فاطمه زهرا عليهاالسلام هر دو عاشقانه و خالصانه عبادت ميكردند. اين طور نبود كه فقط علي عليهالسلام در نماز غرق شود؛ بلكه فاطمه زهرا عليهاالسلام نيز چنان در محراب به عبادت ميايستاد كه از شدّت ترس، نَفَسش به شماره ميافتاد.
امروز بايد زن و مرد به اين زوج ملكوتي اقتدا كنند و هر دو به معراج عرفان، معنويّت و سير و سلوك برسند.
علاّمه مجلسي قدسسره در مورد خانه علي و فاطمه عليهماالسلام از انس بن مالك، و بُريره نقل ميكند:
هنگامي كه رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم اين آيه شريفه را خواند: «في بيوتٍ اَذِنَ اللّهُ اَن تُرْفَعَ و يُذْكَرَ فيها اسمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بالْغُدُوِّ والآصالِ»1؛ در خانههايي (مانند معابد، مساجد و منازل انبيا و اوليا) خدا رخصت داده كه آنجا رفعت يابد و در آن، ذكر نام خدا شود و صبح و شام تسبيح و تنزيه ذات پاك او كنند.
مردي برخاست و سؤال كرد: اي رسول خدا! اين خانهها كدامند؟
حضرت فرمود: خانههاي انبيا. سپس ابوبكر برخاست و پرسيد: اي رسول خدا! آيا اين خانه (اشاره به خانه علي و فاطمه) نيز از همان خانههاست؟ حضرت فرمود: آري و از برترين آنان است.
ابن عباس ميگويد: در مسجد پيامبر بوديم كه يكي از قاريان قرآن آيه «في بيوتٍ اذِنَ اللّهُ...» را تلاوت كرد. پرسيدم: اي رسول خدا! اين خانهها كدام خانهها هستند؟
حضرت فرمود: خانههاي انبيا. و سپس با دست خويش به خانه فاطمه زهرا عليهاالسلام اشاره كرد.2
2. ايمان فاطمه عليهاالسلام
امام باقر عليهالسلام ميفرمايد: روزي پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم سلمان را براي رساندن پيامي به خانه فاطمه عليهاالسلام فرستاد. سلمان ميگويد: سپس از درنگ كوتاهي در پشت درخانه آن حضرت، سلام گفتم، صداي فاطمه عليهاالسلام را از داخل خانه شنيدم كه قرآن ميخواند و در بيرون اتاق، دستاس در حال چرخيدن بود. ماجرا را به پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم خبر دادم. آن حضرت تبسّمي كرده و فرمود:
«يا سلمانُ اِنَّ ابنَتي فاطمةَ مَلاءَ اللّهُ قَلْبَها و جَوارِحَها الي مشاشِها...؛ اي سلمان! خداوند قلب، اعضا و جوارح دخترم فاطمه را تا فرق سرش مملوّ از ايمان كرده است. دخترم خود را در اطاعت و عبادت خدا قرار داده. پس خداوند فرشتهاي را به نام زوقابيل (جبرئيل) فرستاده تا به جاي او دستاس را بگرداند.»3
3. در محراب عبادت
پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم فرمود: دخترم فاطمه، سرور زنان جهان از اوّلين و آخرين است. هنگامي كه او در محراب عبادت ميايستد، هفتاد هزار فرشته از فرشتگان مقرّبين بر او سلام گفته و همان ندايي را كه به مريم ميگفتند، به فاطمه عليهاالسلام ميگويند كه: «اِنَّ اللّهَ اصطَفاكِ و طَهَّرَكِ واصْطفاكِ علي نِساءالعالمينَ»4
حَسن بَصري (زاهد معروف) ميگويد: «لم يَكُنْ في الاُمّةِ اَزْهَدَ و لا اَعْبَدَ مِنْ فاطِمَةَ...؛ در امت اسلام عابدتر از فاطمه عليهاالسلام نبود. وي آنقدر نماز ميخواند و عبادت ميكرد كه دو پاي مباركش ورم مينمود.»5
4. فاطمه عليهاالسلام و مائده آسماني
حضرت فاطمه عليهاالسلام به نماز، علاقه فراواني داشت و هرگاه حاجتي داشت، به نماز متوسّل ميشد. سه روز بود كه در خانه علي عليهالسلام و فاطمه عليهاالسلام غذا يافت نميشد و آنان اين مدت را بدون غذا سپري كردند. علي عليهالسلام وارد منزل شد در حالي كه رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم نشسته و فاطمه عليهاالسلام نماز ميخواند و بين اين دو نفر ظرفي سرپوشيده بود. وقتي فاطمه عليهاالسلام از نماز فارغ شد، سرپوش را از آن ظرف برداشت اما ظرف مملوّ از نان و گوشت بود. علي عليهالسلام فرمود: اي فاطمه! اين از كجا برايت رسيده؟ گفت: از جانب خدا نازل شده است. خداوند به هر كه بخواهد، روزي ميدهد. رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم فرمود: آيا ميخواهيد نظير اين را براي شما نقل كنم؟ گفتند: بله، اي رسول خدا! فرمود: اي علي! مَثَل شما مثل زكرياست كه هر وقت بر حضرت مريم عليهاالسلام وارد ميشد، ميديد كه در محراب عبادت است و در نزد وي خوراك نهاده شده است. زكريا ميفرمود: اي مريم! اين از كجا آمده است؟ مريم در جواب ميگفت: از جانب خدا! خدا هركس را كه بخواهد، روزي ميدهد. آن گاه آن غذا را يك ماه خوردند و آن كاسه همان ظرفي است كه حضرت مهدي «قائم آل محمّد صلياللهعليهوآلهوسلم » در آن غذا ميخورد.6
5. حضرت زهرا عليهاالسلام و ترس از قيامت
حضرت زهرا عليهاالسلام به شدّت از روز قيامت و سختي آن نگران بود. او از پدرش رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم درباره چگونگي زنده شدن و احوال قيامت سؤالات بسياري مينمود.
علاّمه مجلسي قدسسره مينويسد:
هنگامي كه آيه «و اِنَّ جَهَنَّم لَمَوعِدُهُم اجمعين لها سبعةُ ابوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنهُمْ جُزءٌ مَقْسومٌ»7 بر پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم نازل شد، آن حضرت به شدّت گريست و يارانش نيز با گريه آن حضرت، گريه كردند؛ اما كسي نميدانست كه پيامبر چرا ميگريد و جبرئيل چه چيزي را بر او نازل كرده كه باعث گريه فراوان پيامبر شده است. از طرفي، هيچ كس ياراي سخن گفتن با آن حضرت را نداشت. اصحاب چون ميدانستند وقتي پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم نگاهش به فاطمه عليهاالسلام ميافتد، شاد ميگردد، فردي را به خانه فاطمه عليهاالسلام فرستادند تا وي را از اين ماجرا و گريه پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم باخبر سازد. دختر رسول خدا با شنيدن اين خبر برآشفت و خانه را به قصد مسجد و ديدار پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم ترك گفت. هنگامي كه فاطمه عليهاالسلام نزد پيامبر آمد، فرمود: «پدرجان! جانم فدايت باد! چه چيز تو را به گريه درآورده است؟!». پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم آنچه را كه جبرئيل بر او نازل كرده بود، بر دخترش تلاوت كرد. فاطمه عليهاالسلام از شدّت ترس و وحشت، با صورت بر زمين افتاد، در حالي كه ميفرمود: «اَلوَيْلُ وِ ثُمَّ الوَيْلُ لِمَنْ دَخَلَ فِيالنّار؛ واي، پس واي بر كسي كه وارد دوزخ شود!»
علي عليهالسلام دست بر سر ميگذاشت و فرياد ميزد: «وا بُعْدَ سَفَراه وا قِلّة زاداهُ في سَفَرِالقيامة؛ واي از دوري سفر، واي از كمي توشه راه سفر قيامت!»
6. اُنس با قرآن كريم
توجّه ويژه حضرت زهرا عليهاالسلام به قرآن كريم، درس ديگري به شيفتگان اين كتاب آسماني ميدهد. حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: «حُبِّبَ اِليَّ مِنْ دنياكُمْ ثلاث، تِلاوَتُ كتاب اللّهِ، والنَّظَرُ في وجه رسول اللّهِ وَالإِنفاقُ في سبيل اللّه؛ سه چيز از دنياي شما را دوست دارم: تلاوت قرآن كريم، نگاه به چهره مقدّس پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم ؛ انفاق در راه خدا.»8
فاطمه زهرا عليهاالسلام ، با قرآن مأنوس بود و پيوسته از خانه كوچكش آواي خوش قرآن به گوش ميرسيد. گفتههاي ياران و اصحاب رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم مؤيّد اين سيره و شيوه آن بانوي باعظمت است.
حضرت فاطمه عليهاالسلام به قرآن اهميت ميداد به گونهاي كه وصيّت كرد در شب اوّل قبر، علي عليهالسلام بر مزارش بسيار قرآن بخواند. حتّي خادمهاش فضّه نيز تا بيست سال به غير قرآن لب نگشود و جز با قرآن پاسخ نداد.
7. دعا براي ديگران
فاطمه عليهاالسلام چگونه سخن گفتن با خدا و دعا كردن را به آيندگان آموخت. او در دعا نيز همه را بر خود مقدّم ميداشت. امام حسن عليهالسلام ميفرمايد:
مادرم فاطمه عليهاالسلام را در شب جمعهاي ديدم كه پيوسته در حال ركوع و سجود بود تا اين كه صبح دميد و شنيدم كه مردان و زنان با ايمان را نام ميبُرد و بسيار براي آنان دعا ميكرد؛ اما نديدم حتّي يك بار براي خود دعا كند. از روي تعجّب گفتم: مادر! چرا براي خودت دعا نميكني و از خدا چيزي نميخواهي ؛ همان گونه كه براي ديگران دعا ميكني؟ مادرم در پاسخ فرمود: «يا بُنيَّ! اَلْجار ثُمّ الدّار؛ فرزندم! اوّل همسايه سپس اهل خانه.»9
8. احترام به پيامبر اسلام صلياللهعليهوآلهوسلم
هنگامي كه آيه «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً»10 بر پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم نازل گشت؛ حضرت فاطمه عليهاالسلام پدر را «رسول اللّه» خطاب كرد. امام حسين عليهالسلام از مادرش فاطمه زهرا عليهاالسلام نقل ميكند:
از آن روزي كه اين آيه بر پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم نازل شد، هيبت آن حضرت، مانع شد كه او را «پدر» خطاب كنم، از اين رو ميگفتم: يا رسول اللّه. چون پيامبر چنين ديد، فرمود: «دخترم! اين آيه درباره تو و اهل بيت تو نازل نشده است؛ زيرا تو از من هستي و من از تو. تو مرا پدر خطاب كن. دخترم! اين آيه درباره مُستكبران نازل گشته كه احترام مرا نگه نميدارند. پدر گفتن تو براي آرامش قلب من بهتر و به خشنودي خداوند نزديكتر است.» سپس پيشاني مرا بوسيد و مقداري از آب دهان خود را به [صورت] من كشيد كه از آن پس هرگز نياز به عطر پيدا نكردم.11
«ادب» نمودار شخصيت انسان و بزرگترين سرمايه است. علي عليهالسلام فرمود: «لاميراث كَالأَدَب؛ هيچ ارثي گران بهاتر از ادب نيست.»
ادب، سيره رايج بين اين دختر و پدر بزرگوارش بود. هرگاه رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم نزد فاطمه عليهاالسلام ميرفت، او بر ميخاست و پدر را ميبوسيد و او را در جاي خود مينشانيد. البته رسول خدا هم به فاطمهاش عنايت ويژه داشت؛ چرا كه وي كوثر الهي بود كه به او كرامت شده است.
9. سبقت گرفتن در سلام
آن حضرت به پيروي از رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم به سلام كردن بسيار اهميت ميداد. در روايت آمده است كه شخصي گفت: نزد حضرت فاطمه عليهالسلام آمدم، تا مرا ديد، سلام كرد و در اين امرِ نيكو بر من پيشي گرفت. سپس فرمود: چه چيز تو را به اينجا آورده است؟ عرض كردم: به جهت به دست آوردن خير و بركت. فاطمه عليهاالسلام فرمود: پدرم مرا خبر داد كه هركس سه روز نزد من و يا پدرم آيد و سلام كند، خداوند بهشت را بر وي واجب ميگرداند.12
10. تحمّل سختيها
در روزهاي نخست شكلگيري حكومت اسلامي در مدينه، مسلمانان با مشكلات بسياري مواجه بودند. بسياري از مهاجران و انصار، با تنگدستي روزگار ميگذراندند. در اين حال علي عليهالسلام نيز همانند ساير مسلمانان زندگي ميكرد و هنگام توانمندي، ديگران را برخود مقدّم ميداشت. تا چند سال، وضع به همين منوال سپري شد. علي عليهالسلام و فاطمه عليهاالسلام در خانه زيراندازي جز يك پوست گوسفند نداشتند. فاطمه عليهاالسلام صبر كرد و سختيهاي زندگي را به خاطر رضاي خدا و خشنودي پدر و شوهر خويش تحمّل نمود. پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم ضمن باخبر بودن از وضع زندگي علي عليهالسلام و فاطمه عليهاالسلام ، پيوسته دختر خود را به صبر و شكيبايي در برابر مشكلات زندگي فراميخواند.
اَنَس ميگويد: روزي فاطمه عليهاالسلام خدمت پدر آمد و عرض كرد: يا رسول اللّه! من و پسر عمويم زيراندازي جز يك پوست گوسفند نداريم. شبها خودمان از آن استفاده ميكنيم و روزها علف شترمان را روي آن پهن مينماييم. پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم فرمود: دخترم! صبر كن؛ زيرا موسي بن عمران تا ده سال از روزهاي زندگي خود را سپري كرد، در حالي كه چيزي جز يك عباي قطوانيه نداشت.13
فاطمه عليهاالسلام هنگام سختيها ميفرمود: «يا رسول اللّه! خداوند را در برابر نعمتهايش ستايش ميكنم و بر نعمتهاي ظاهرياش شكر گزارم.»14 او ساده زندگي ميكرد و از تحمّل مشكلات زندگي پرهيز نداشت تا به شيرينيهاي آخرت برسد. وسايل زندگي حضرت ساده و مهريهاش اندك بود. او آيين خانه داري و همسر داري را به خوبي مراعات ميكرد و در زندگي، واقعاً شريك همسرش بود. گاهي كه در خانه غذايي نبود و كودكان گرسنه بودند، فاطمه عليهاالسلام به علي عليهالسلام چيزي نميگفت و چيزي از او درخواست نميكرد. او بيم داشت از اين كه همسرش نتواند خواسته او را برآورده كند و شرمنده شود. فاطمه عليهاالسلام در جواب علي عليهالسلام كه ميفرمود: چرا به من خبر ندادي تا غذايي براي شما تهيه كنم؟ ميگفت: اي ابوالحسن! من از خدايم شرم ميكنم كه تو را به چيزي كه بر آن قدرت نداري، تكليف كنم!
آري، فاطمه عليهاالسلام در تمام عرصهها نمونه و الگوست. در خانواده، همدم رنجها و غصّههاي شوهر بود و پناه او.
علي عليهالسلام ميفرمود: وقتي به خانه ميآمدم و به زهرا نگاه ميكردم، تمام غم و اندوهم برطرف ميشد. هرگز كاري نكردم كه فاطمه از من خشمناك و ناراحت شود. فاطمه نيز هرگز مرا خشمناك نساخت.
11. حجاب و عفاف
حضرت زهرا عليهاالسلام هم در سخن، معلّم حجاب بود، هم در رفتار، اسوه عفاف. وي عقيده داشت: «بهترين چيز براي زن، آن است كه نه مردان نامحرم او را ببينند و نه او مردان نامحرم را.» علي عليهالسلام ميفرمايد: روزي با گروهي از اصحاب، خدمت رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم بوديم. آن حضرت به اصحاب فرمود: صلاح و مصلحت زن در چيست؟ هيچ كس نتوانست پاسخ صحيحي بدهد، وقتي كه اصحاب متفرّق شدند، من به خانه رفتم و موضوع سؤال رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم را به فاطمه عليهاالسلام گفتم. فرمود: من جوابش را ميدانم:
«صلاح زن در آن است كه مردان بيگانه را نبيند و مردان بيگانه هم او را نبينند.»
من هنگامي كه خدمت رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم رسيدم، عرض كردم: فاطمه عليهاالسلام در پاسخ سؤال شما چنين فرموده است. پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم سخنِ پخته و منطقي زهرا عليهاالسلام را پسنديد و فرمود: «فاطمه عليهاالسلام پاره تن من است.»15
البته در توضيح فرموده حضرت زهرا عليهاالسلام ميتوان گفت كه عدم رعايت پوشش از طرف زنان در جامعه، ميتواند فساد مردان را به دنبال داشته باشد كه سرانجام اين بيمبالاتي، به سستي بنيان خانواده و اجتماع خواهد انجاميد.
پس بهترين، زيباترين و با صفاترين زندگي براي زنان در پرتو سخن پرمغز زهرا عليهاالسلام خلاصه ميشود كه: «صلاح زن در آن است كه نه او مرد بيگانه را ببيند و نه مرد بيگانه او را.»
حضرت زهرا عليهاالسلام همان گونه كه فرمود، طبق آن نيز رفتار كرد. تا آنجا حجاب را رعايت ميكرد كه روزي يكي از مسلمانان به نام «ابن مكتوم» كه نابينا بود، به خانه فاطمه عليهاالسلام آمد. فاطمه از آن اتاق به اتاق ديگري رفت، به او گفتند: ابن مكتوم نابيناست. حضرت فرمود: او نابيناست؛ اما من كه نابينا نيستم...!
از وصيّتهاي فاطمه عليهاالسلام اين بود كه: «پس از مرگ، بدن مرا داخل تابوتي بگذاريد، تا حجم بدنم پيدا نشود.» اين شيوه تا آن زمان مرسوم نبود و اين وصيّت، درسي از عفاف و حجاب و حيا بود كه بانوان بايد آن را مورد توجّه قرار دهند.
اي زن به تو از فاطمه اين گونه خطاب است ارزندهترين زينت زن، حفظ حجاب است
فرمان خدا، قول نبيّ، نصّ كتاب است از بهر زنان افضلِ طاعات، حجاب است
12. انفاق و ايثار
نمونه بارز انفاق و ايثار آن بزرگوار، بخشش «لباس عروسي» به زن فقير، آن هم در شب عروسياست.
هنگامي كه موكب عروس رهسپار خانه علي عليهالسلام بود، زن سائلي پيش آمد، و در برابر عروس اظهار احتياج به لباس نمود. فاطمه عليهاالسلام مظهر تقوا و ايثار، همراهان را به دور خود جمع كرد، و بي درنگ «لباس عروسي» را از تن در آورد و به آن زن فقير بخشيد. حضرت با اين عمل، ديگري را برخود مقدّم داشت. اين عمل وي به قدري جالب و اين فداكاري، به اندازهاي بزرگ است كه تاكنون تاريخ نتوانسته نمونهاي از آن را در خاطره خود ثبت نمايد. آري، زهراي اطهر با همان لباس معمولي به خانه شوهر رفت و سند ايثار در چهره درخشان زندگياش ثبت گرديد.16
فاطمه عليهاالسلام و خانوادهاش، مأواي بيچارگان و نيازمندان بودند. علي عليهالسلام و زهرا سه روز روزه نذر گرفتند و هر سه روز، غذاي افطار خود را به يتيم، مسكين و اسير دادند. خداي متعال در تقدير از اين ايثار خالصانه، كه جز به خاطر خدا انگيزه ديگري نداشت، سوره «هل أتي» را نازل فرمود.
13. فعاليتهاي سياسي ـ اجتماعي
فاطمه عليهاالسلام در برابر مسائل سياسي و اجتماعي جامعه اسلامي، بي تفاوت نبود و پيوسته جبهه حق را ياري ميكرد. در صحنههاي اجتماعي و دفاع از دين و رهبر، حاضر بود. حضرت در جنگ اُحُد شركت داشت و به امدادگري و مداواي زخمهاي رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم مشغول بود. پس از رحلت رسول اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم كه خلافت غصب شد و «فدك» را از او گرفتند، همراه زنان بني هاشم به مسجد آمد و در جمع مسلمانان حاضر، در خطبهاي غرّا كه پشت پرده خواند، از بدعتها، ستمها، حق كشيها، فراموش كردن وصيّت پيامبر و احياي سنّتهاي جاهلي انتقاد كرد.
فاطمه عليهاالسلام در اثبات حق و مقابله با انحراف در رهبري امت اسلامي، از هيچ كوششي فروگذار نكرد و اين امر را تكليف خود دانست. گاهي شبها همراه علي عليهالسلام به در خانه مهاجرين و انصار ميرفت و حمايت از ولايت و وصيت رسول را در يادها زنده ميكرد و آنان را به دفاع از حقّ شوهرش در مسئله خلافت و حقّ خودش فرا ميخواند، اگرچه جز كلامي سرد و بي مهر نميشنيد!
فاطمه عليهاالسلام عنايت ويژهاي به مسئله دفاع از امامت و ولايت امام علي عليهالسلام داشت و به عنوان يك وظيفه اجتماعي در قالبهاي مختلف، روي آن اهتمام و جدّيت ميورزيد. در مسئله «فدك» آن چيزي كه جوهر اصلي كارها و پيگيريهاي حضرت فاطمه عليهاالسلام بود، همان دفاع از «حقّ ولايت حضرت اميرمؤمنان عليهالسلام » بود. حتّي آخرين وصيّت او يعني تشييع، به خاك سپاري و مخفي نگه داشتن قبر هم در واقع تداوم حضور سياسي و اجتماعي حضرت زهرا عليهاالسلام بود. اين وصيّت، ميزان هدفداري و بزرگواري ايشان را نشان ميدهد. تا حضرت زنده بود، علي عليهالسلام حامي نيرومندي داشت. به تعبير بعضي از بزرگان: «به خاطر فاطمه عليهاالسلام ، حُرمت حضرت اميرمؤمنان عليهالسلام را تا حدّي پاس ميداشتند؛ اما پس از شهادت آن مظلومه، علي عليهالسلام تنها و بي پناه و مظلومتر شد.» در يك جمله، فاطمه، فدايي امامت و رهبريت شد.
اينها و نمونههايي ديگر از سيره رفتاري آن بانوي بيهمتا، جلوههاي الگو بودن او براي همه فضيلت خواهان و حق جويان است كه در پي «اُسوه» و سر مشق «چگونه زيستن»اند.
اميد است اين خصلتها و رفتارها، چون تابلويي، پيوسته در برابر ديدگانمان باشد. و اگر همواره آن حضرت را سرمشق و اسوه ميدانيم و معرّفي ميكنيم، «ابعاد الگويي» او را نيز در قالب سيره عملي و رفتاري حضرتش بشناسيم و بشناسانيم. زيرا اين گونه، بهتر ميتوان مَشي و مرام فاطمي را در بستر زندگي و اخلاق عيني پياده كرد.
نكتهها
الف) ناگفته نماند آنچه فاطمه عليهاالسلام را اسوه و نمونه ساخته، كمال انساني اوست و بدين خاطر، متعلّق به عالم انسانيت است.
ارزشهاي انساني، اختصاص به زن يا مرد ندارد و به تبع آن، اسوههاي انساني نيز همين گونهاند.
در يك جمله، فاطمه عليهاالسلام چنان كه اسوه زنان است، اسوه مردان نيز هست. همان گونه كه پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم و امامان عليهمالسلام اين چنيناند.
ب) بايد توجّه داشت كه سنّتهاي الهي و قوانين هستي، كه قواعد حاكم بر زندگي انسان بخشي از آن است، همه ثابت و غير قابل تغييرند. رابطه انسان با خدا و با جامعه و طبيعت، رابطهاي است كه در جوهر خود از اصول ثابتي تبعيت ميكند و قابل تغيير نيست و حضرت زهرا عليهاالسلام به عنوان زني كه عالِم به اين ارزشها بوده و بر طبق موازين الهي و انساني زندگي ميكرده، ميتواند الگوي همه انسانها تا «انتهاي تاريخ» باشد.
به عبارت ديگر، همان طور كه «دين» امر ثابتي است، «الگو»هم ميتواند ثابت و جاودانه باشد؛ لذا زندگي و سلوك آن حضرت همواره براي انسانها «چه در حال و چه در آينده» اسوه و الگوست.
ج) از خصوصيات اسوههاي الهي اين است كه همواره از ساير افراد بشر در مراتب كمال انساني پيشقدم هستند و اين تقدّم به صورتي است كه بشر هرچه در ابعاد مختلف رشد كند، بازهم نميتواند بينياز از آنان باشد. ما انسانها هرچه سعي و تلاش كنيم، به افق فضائل آنان نميرسيم و نميتوانيم در حدود آنان و مانند آنها عمل كنيم، ولي بايد در محدوده توان و استعداد خود در مسير آنان حركت نماييم.
اين كه ميگوييم فاطمه عليهاالسلام يا ساير حضرات معصومان عليهمالسلام الگوي همگانند، بدان معنا نيست كه بايد فاطمه عليهاالسلام يا علي عليهالسلام شد، بلكه مقصود «فاطمهوار بودن و فاطمه گونه زيستن» است... .
در سخني از صادق آل محمّد عليهالسلام آمده است: به خدا سوگند! من شما و روحهايتان و بوي خوشتان را دوست ميدارم. ما را در اين جهت با پرهيزكاري و تلاش خود ياري كنيد. هرگز به ولايت ما نميرسيد جز با كوشش و تقوا. و كسي كه ديگري را به عنوان «امام» و «اسوه» برگزيده است، بايد عملش مطابق با عمل او باشد.17
پديدآورنده:عسگري اسلامپور كريمي ،
پينوشتها:
1. نور / 35.
2. فاطمه در كلام اهل سنّت، ص 343.
3. مناقب آل ابي طالب، ج 3، ص 338.
4. آل عمران / 42؛ اَمالي، صدوق، ص 437.
5. ربيع الابرار، ج 2، ص 104.
6. بحارالانوار، ج 42، ص 31.
7. حجر / 44.
8. اخلاق حضرت فاطمه(س)، ص 17.
9. علل الشرايع، ص 215.
10. نور، / 63.
11. بحارالانوار، ج 43، ص 93.
12. اخلاق حضرت فاطمه(س)، ص 63.
13. احقاق الحق، ج 10، ص 400.
14. سفينةالبحار، ج 1، ص 571.
15. كشف الغمّه، ج 2، ص 92. البته در بعضي از روايات آمده امام حسن(ع) سؤال رسول خدا(ص) را از مادرش پرسيد و زهرا(س) جواب فوق را داد. ر.ك: وسايل الشيعه، ج 2، ص 9.
16.بااقتباسازالوقايعوالحوادث،ملبوبي،ج4،ص186.
17. ارشاد القلوب، ديلمي، ص 101، چ بيروت.
منبع:تبيان زنجان
الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون» (1)
(البقره:56)
دانشمندان و تذكره نويسان شيعه متفقند كه نعش دختر پيغمبر را شبانه بخاك سپردند.
ابن سعد نيز در روايتهاي خود كه از طريق ابن شهاب،عروه،عايشه،زهري و ديگران است گويد فاطمه (ع) را شبانه دفن كردند و علي (ع) او را بخاك سپرد (2)
بلاذري نيز در دو روايتخود همين را نوشته است (3) بخاري نيز چنين نويسد:
«شوي او شبانه او را بخاك سپرد و رخصت نداد تا ابو بكر بر جنازه او حاضر شود» (4)
كليني كه از بزرگان علما و محدثان شيعي است و در آغاز قرن چهارم هجري در گذشته و كتاب خود را در نيمه دوم قرن سوم نوشته و نوشته او از ديرينهترين سندهاي شيعه بشمار ميرود،چنين نوشته است:
چون فاطمه (ع) در گذشت.امير المؤمنين او را پنهان بخاك سپرد و آثار قبر او را از ميان برد. سپس رو به مزار پيغمبر كرد و گفت:
-اي پيغمبر خدا از من و از دخترت كه بدين تو آمده و در كنار تو زير خاك خفته است،بر تو درود باد!
خدا چنين خواست كه او زودتر از ديگران بتو به پيوندد.پس از او شكيبائي من بپايان رسيده و خويشتن داري من از دست رفته.اما آنچنان كه در جدائي تو صبر را پيشه كردم،در مرگ دخترت نيز جز صبر چاره ندارم كه شكيبائي بر مصيبتسنت است.اي پيغمبر خدا!تو بر روي سينه من جان دادي!ترا بدستخود در دل خاك سپردم!قرآن خبر داده است كه پايان زندگي همه بازگشتبسوي خداست.
اكنون امانتبه صاحبش رسيد،زهرا از دست من رفت و نزد تو آرميد.
اي پيغمبر خدا پس از او آسمان و زمين زشت مينمايد،و هيچگاه اندوه دلم نميگشايد (5).
چشمانم بيخواب،و دل از سوز غم كباب است،تا خدا مرا در جوار تو ساكن گرداند.
مرگ زهرا ضربتي بود كه دل را خسته و غصهام را پيوسته گردانيد.و چه زود جمع ما را به پريشاني كشانيد.شكايتخود را بخدا ميبرم و دخترت را به تو ميسپارم!خواهد گفت كه امتت پس از تو با وي چه ستمها كردند.آنچه خواهي از او بجو و هر چه خواهي بدو بگو!تا سر دل بر تو گشايد،و خوني كه خورده استبيرون آيد و خدا كه بهترين داور است ميان او و ستمكاران داوري نمايد (6).
سلامي كه بتو ميدهم بدرود است نه از ملالت،و از روي شوق است،نه كسالت.اگر ميروم نه ملول و خسته جانم و اگر ميمانم نه بوعده خدا بد گمانم.و چون شكيبايان را وعده داده است در انتظار پاداش او ميمانم كه هر چه هست از اوست و شكيبائي نيكوست.
اگر بيم چيرگي ستمكاران نبود براي هميشه در كنار قبرت ميماندم و در اين مصيبتبزرگ، چون فرزند مرده جوي اشك از ديدگانم ميراندم.
خدا گواهست كه دخترت پنهاني بخاك ميرود.هنوز روزي چند از مرگ تو نگذشته،و نام تو از زبانها نرفته،حق او را بردند و ميراث او را خوردند.درد دل را با تو در ميان ميگذارم و دل را به ياد تو خوش ميدارم كه درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه (7).
در مقابل اين شهرت،ابن سعد روايت ديگري دارد كه ابو بكر بر دختر پيغمبر نماز خواند و بر او چهار تكبير گفت (8).پيداست كه اين روايت و يك دو حديث ديگر،در مقابل آن شهرت ارزشي ندارد،و دور نيست كه آنرا براي مصلحت وقتساخته باشند. فقدان دختر پيغمبر علي (ع) را سخت آزرده ساخت.نمونه اين آزردگي را از سخناني كه بر كنار قبر او خطاب به پيغمبر (ص) گفت ديديم.در سندهاي ديرين،دو بيت زير را نيز بدو نسبت دادهاند كه نشان دهنده سوز دروني اوست.اما شمار اين بيتها در ماخذهاي بعدي بيشتر است چنانكه در ديوان منسوب به آنحضرت نوزده بيت است (9).
زبير بن بكار در كتاب خود الاخبار الموفقيات كه آنرا در نيمه دوم قرن سوم نوشته و از مصادر قديمي بشمار ميرود چنين نويسد:
مدايني گويد چون امير المؤمنين علي بن ابي طالب رضي الله عنه از دفن فاطمه راغتيافتبر سر قبر او ايستاد و اين دو بيت را انشاء كرد:
لكل اجتماع من خليلين فرقة و كل الذي دون الممات قليل (10) و ان افتقادي واحدا بعد واحد دليل علي ان لا يدوم خليل (11)
اين دو بيت در بعض مصادر بدين صورت ضبط شده:
لكل اجتماع من خليلين فرقة و كل الذي دون الفراق قليل و ان افتقادي فاطما بعد احمد دليل علي ان لا يدوم خليل (12)
مصحح فاضل چاپ اخير بحار الانوار (طهران) در ذيل صفحه صد و هشتاد و هفت مجلد چهل و سوم عبارتي را دارد كه ترجمه آن اينست:
در بعض نسخهها«و ان افتقادي واحدا بعد واحد»آمده و اين درست است چه علي عليه السلام بدين دو بيت تمثل جسته نه آنرا انشاء كرده است.
ليكن عبارت زبير بن بكار چنين است:«و انشا يقول»بعلاوه اين دو بيت چنانكه نوشته شد در ديوان منسوب بآن حضرت ضبط شده است.
مجلسي نويسد:روايتشده است كه هاتفي شعر او را پاسخ داد.سپس چهار بيت را نوشته است (13).
پينوشتها:
1.آنانكه چون مصيبتي بديشان رسد گويند:همانا ما از آن خدا و بسوي او باز گردندهايم.
2.طبقات ج 8 ص 18-19.
3.انساب الاشراف ص 405.
4.صحيح ج 5 ص 177،و ر.ك بحار ص 183.
5.السلام عليك يا رسول الله عني.و السلام عليك عن ابنتك و زائرتك و البائنة في الثري ببقعتك و المختار الله لها سرعة اللحاق بك.قل يا رسول الله عن صفيتك صبري و عفا عن سيدة نساء العالمين تجلدي.الا ان في التاسي لي بسنتك في فرقتك موضع تعز فلقد و سدتك في ملحودة قبرك و فاضت نفسك بين نحري و صدري.بلي و في كتاب الله (لي) انعم القبول. انا لله و انا اليه راجعون.قد استرجعت الوديعة.و اخذت الرهينة و اختلست الزهراء فما اقبح الخضراء و الغبراء.اما حزني فسرمد.
6.و اما ليلي فمسهد.و هم لا يبرح قلبي او يختار الله لي دارك التي انت فيها مقيم.كمد مقيح و هم مهيجسرعان ما فرق بيننا و الي الله اشكو و ستنبئك ابنتك بتظافر امتك علي هضمها. فاحفها السؤال.و استخبرها الحال.فكم من غليل معتلجبصدرها لم تجد الي بثه سبيلا.و ستقول و يحكم الله و هو خير الحاكمين.
7.سلام مودع لا قال و لا سئم.فان انصرف فلا عن ملالة.و ان اقم فلا عن سوء ظن بما وعد الله الصابرين.واها واها و الصبر ايمن و اجمل و لو لا غلبة المستولين لجعلت المقام و اللبث لزاما معكوفا و لاعولت اعوال الثكلي علي جليل الرزية.فبعين الله تدفن ابنتك سرا و تهضم حقها و تمنع ارثها.و لم يتباعد العهد و لم يخلق منك الذكر.و الي الله يا رسول الله المشتكي و فيك يا رسول الله احسن العزاء.صلي الله عليك و عليها السلام و الرضوان (اصول كافي ج 1 ص 458-459) .
8.طبقات ج 8 ص 19.
9.و ر.ك.بحار ص 216.
10.جمع هر دو دوست را پريشاني است و هر چيز جز مرگ ناچيز است.
11.اينكه من يكي را پس از ديگري از دست ميدهم نشان آن است كه هيچ دوست جاويد نميماند.الاخبار الموفقيات ص 194 و رجوع شود به عقد الفريد.
12.مناقب ج 1 ص 501.
13.ص 184 ج 43.
حاكم در مستدرك به سند خود از انس بن مالك و نيز ابن شهر آشوب در مناقب هم از او نقل كردهاند كه گفت:
«درباره چهره فاطمه از مادرم پرسيدم و او پاسخ داد:گويى او همانند ماه شب چهارده يا خورشيد زير ابر بود،همانند خورشيدى بود كه از زير ابر بيرون آمده.پوستبسيار سفيدى داشت و شبيهترين مردم بود به رسول خدا (ص) .
از عطاء بن ابى رباح نقل شده است كه گفت:«فاطمه دخت رسول خدا (ص) فربه مىنمود و نوك موى پيچيدهاش روى ديدگانش مىافتاد.»در كتاب كشف الغمه نقل شده است كه يكى از وعاظ از فاطمه (ع) و امتيازات و فضايلى كه خداوند بدو داده ياد كرد و غرق در شادمانى شد و آنگاه اين دو بيت را سرود:
-خورشيد از روى شرم از (ديدن) نور درخشان او به سوى شفق گريخت.
-و غنچه از شرم از (ديدن) شمايل وى خود را در برگها پوشانيد.بسيارى از كسانى كه اين دو بيت را شنيدند،جامه بر تن چاك زدند و گريه و زارى سر دادند.
ابن عبد البر در استيعاب به اسانيد خود از«عايشه ام المؤمنين»نقل كرده است كه گفت:«من هيچ كس را نديدم كه از نظر سخن و گفتار (و در روايت ديگر) و ويژگيها و خوى و سيرت شبيهتر از فاطمه به رسول خدا (ص) باشد.چون فاطمه بر پيامبر وارد مىشد، آن حضرت برمىخاست و دستانش را بوسه مىداد و به وى خوشامد مىگفت.همچنان كه هرگاه پيامبر نزد فاطمه مىرفت،او با وى چنين مىكرد.»
در روايت ابو داود آمده است كه گفت:«چون فاطمه نزد پيامبر مىآمد،آن حضرت برمىخاست و دستش را مىگرفت و مىبوسيد و او را در جاى خويش مىنشاند.پيامبر نيز هرگاه بر فاطمه وارد مىشد،او برمىخاست و به سوى حضرتش مىرفت و دستش را بوسه مىداد و در جاى خويش مىنشانيدش.»
حاكم در مستدرك به سند خود از عايشه ام المؤمنين نقل كرده است كه گفت:«هيچ كس را نديدم كه از نظر گفتار و سخن،از فاطمه به رسول خدا (ص) شبيهتر باشد.هنگامى كه فاطمه بر پيامبر وارد مىشد آن حضرت به وى خوشامد مىگفت و برمىخاست و دستش را مىگرفت و مىبوسيد و او را در جاى خويش مىنشاند.»حاكم گويد:«اين حديثبنا بر شرط شيخين صحيح است و آن دو اين حديث را اخراج نكردهاند.»
و هم او به سند خود از«عايشه»نقل كرده است كه گفت:«هيچ كس را از نظر گفتار و سخن از فاطمه به رسول خدا همانندتر نديدم. چون وى بر پيامبر وارد مىشد آن حضرت به سويش برمىخاست و مىبوسيدش و به وى خوشامد مىگفت و دستش را مىگرفت و در جايگاه خويش مىنشاندش.فاطمه نيز هرگاه پيامبر بر او وارد مىشد به استقبال او مىرفت و دستحضرتش را مىبوسيد.»
حاكم درباره اين حديث گويد:«اين حديثبنا بر شرط شيخين صحيح است.»
در شمارى از روايات آمده است كه فاطمه (س) چون راه مىسپرد،هيچ اختلافى ميان راه رفتن او با راه رفتن پيامبر (ص) به نظر نمىآمد.
در كشف الغمه از ام سلمه،ام المؤمنين،روايتشده است كه گفت:«فاطمه دختر رسول خدا (ص) از نظر چهره شبيهترين مردم به رسول خدا بود.»
كتاب: سيره معصومان جلد 2، ص 10 تا 11
نويسنده: سيد محسن امين
ترجمه: على حجتى كرمانى
منبع:تبيان زنجان
حاكم در مستدرك به سند خود روايت كرده است كه:«رسول خدا (ص) بر فاطمه وارد شد.فاطمه گردنبندى از طلا را كه به گردن داشتبه دست گرفت و گفت:اين را ابو الحسن به من تحفه داده است.رسول خدا (ص) به او فرمود:فاطمه آيا خوشحال مىشوى كه مردم بگويند فاطمه دختر محمد است و در دست تو زنجيرى از آتش است.آنگاه ننشست و از خانه بيرون آمد.فاطمه زنجير را گرفت و با آن غلامى خريد و آزاد كرد.چون پيامبر را از اين امر آگاه كردند،فرمود:خدا را شكر كه فاطمه را از آتش رهانيد.»حاكم گويد:«اين حديثبنا به شرط شيخين صحيح است.»
احمد بن حنبل در مسند از ثوبان،آزاد كرده رسول خدا (ص) نقل كرده است كه گفت:«هنگامى كه پيامبر قصد سفر داشت آخرين كسى را كه ديدار مىكرد فاطمه بود و چون باز مىگشت نخستبه ديدار فاطمه مىرفت.يكبار از جنگى بازگشت و به خانه فاطمه رفت و ديد كه بر در خانه پردهاى آويخته شده است.همچنين بر دستحسن و حسين دو دستبند نقرهاى ديد.آن حضرت با مشاهده اين موارد به خانه داخل نشد و از راه بازگشت.فاطمه دانست كه پيامبر به خاطر ديدن پرده و دستبندها به خانه قدم ننهاده.از اين رو پرده را پاره كرد و دستبندها را از دست كودكانش به در آورد و قطعه قطعه كرد.حسن و حسين گريستند فاطمه دستبند را ميان آن دو تقسيم كرد.آنان هر دو،در هر حالى كه گريه مىكردند،به سوى رسول خدا (ص) رفتند.پيامبر دستبند را از آنان گرفت و به ثوبان گفت:اينها را نزد بنى فلان ببر و براى فاطمه گردنبندى از عصب (دندان جانورى دريايى) و دو دستبند از عاج بخر.زيرا اينان اهل بيت من هستند و من دوست ندارم آنان طيبات خود را در زندگى دنيويشان بخورند.»
همچنين احمد بن حنبل از جعفر بن محمد،از پدرش روايت كرده است كه گفت:«گروهى از مردم برهنه از روم نزد رسول خدا (ص) آمدند.آن حضرت بر فاطمه وارد شد،فاطمه پردهاى آويخته بود پيامبر به او فرمود:آيا خوشحال خواهى شد اگر خداوند روز قيامت تو را بپوشاند؟اين پرده را به من بده.فاطمه پرده را به رسول خدا (ص) داد و آن حضرت آن را به اندازه دو ذراع در يك ذراع بريد و به هر يك از برهنگان داد.»
راستى در گفتار
مؤلف استيعاب به سند خود از عايشه نقل كرده است كه گفت:كسى را راست گفتارتر از فاطمه نديدم، مگر پدرش را.
كتاب: سيره معصومان جلد 2، ص 20 تا 21
نويسنده: سيد محسن امين
ترجمه: على حجتى كرمانى
خارى در صحيح به سند خويش از رسول خدا (ص) روايت كرده است كه فرمود:«فاطمه پاره تن من است هر كه او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.»
نسايى در خصايص به سند خود از مسور بن مخرمه روايت كرده است كه گفت:«پيامبر (ص) فرمود:فاطمه پاره تن من است، هر كه او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.»
مسلم نيز در صحيح خود حديثى از پيامبر نقل كرده است كه فرمود:«همانا فاطمه پاره تن من است، هر آن چه او را بيازارد مرا آزار مىدهد.»
و در روايت مسلم است كه:«همانا دخترم پاره تن من است،آن چه وى را ناپسند آيد براى من نيز ناپسند است، و آن چه او را مىآزارد مرا نيز آزار دهد.»
در اصابه به نقل از صحيحين از مسور بن مخرمه نقل شده است كه گفت:
«از رسول خدا (ص) شنيدم كه بر منبر مىفرمود: فاطمه پاره تن من است، آن چه او را بيازارد مرا آزار دهد و آن چه او را ناپسند آيد مرا نيز ناپسند آيد.»
ابو نعيم در حلية الاوليا به سند خود از مسور بن مخرمه نقل كرده است كه گفت:«شنيدم رسول خدا (ص) مىفرمود:همانا فاطمه، دخترم، پاره تن من است، هر آن چه او را ناپسند آيد مرا نيز پسنديده نباشد و هر آن چه او را بيازارد مرا آزارده است.»
ابو نعيم گويد:اين روايت را عمرو بن دينار از ابن ابى مليكه از مسور و نيز ايوب سختيانى آن را از ابن ابى مليكه از عبد الله بن زبير روايت كردهاند.
ترمذى نيز در صحيح از قول پيامبر (ص) روايت كرده است كه فرمود:«فاطمه پاره تن من است آن چه او را پسند نيايد مرا نيز ناپسند باشد و آن چه او را بيازارد مرا آزارده است.»
آنگاه وى گويد:«اين حديثحسن و صحيح است.»
و نيز در همان جا آمده است:«فاطمه پاره تن من است آن چه او را مىآزارد مرا آزار دهد و آن چه او را به سختى افكند مرا به دشوارى افكنده است.»
ترمذى اين حديث را نيز حسن و صحيح دانسته است.
در شفا آمده است:«فاطمه پاره تن من است آن چه او را به خشم آرد مرا نيز به خشم آورد.»
حاكم در مستدرك به سند خود از مسور بن مخرمه نقل كرده است كه گفت:«رسول خدا (ص) فرمود:فاطمه شعبهاى از من است هر آن چه او را گشاده و مسرور مىدارد مرا شاد كند و هر آن چه او را افسرده سازد مرا غمين ساخته است.»
وى گويد:«اين حديث صحيح است.»
همچنين در همان جا به سند خود از مسور بن مخرمه نقل كرده است كه گفت:«حسن بن حسن براى خواستگارى دخترش به او پيغام فرستاد، پس او گفت: هيچ نسب و سببى در نزد من محبوبتر از نسب و سبب و خويشاوندى با شما نيست اما رسول خدا (ص) فرمود: فاطمه پاره تن يا پارهگوشت من است آن چه او را فسرده كند مرا فسرده سازد و آن چه او را شاد كند مرا مسرور كرده است و پيوندهاى خويشى در روز قيامتبريده گردد پيوند و خويشى من و دختر او پيش توست.اگر من او را به همسرى تو دهم اين پيمان را مىگيرم و (در روز قيامت) پوزش خواهانه به سويش رهسپار مىشوم.»
حاكم گويد:«اين حديث صحيح است.»
ابو الفرج اصفهانى در اغانى نوشته است:«عبد الله بن حسن مثنى بن حسن السبط بر عمر بن عبد العزيز وارد شد، در آن هنگام عبد الله جوانى باوقار و نمكين بود.عمر جاى او را در صدر مجلس قرار داد و احترامش گذاشت و خواستههاى او را روا كرد.يكى از عمر بن عبد العزيز علت اين رفتار را جويا شد و وى پاسخ داد:افراد موثق برايم حديثى نقل كردهاند كه گويى خود آن را از دهان رسول خدا (ص) شنيدهام.آن حضرت فرمود:همانا فاطمه پاره تن من است هر آن چه او را شاد دارد مرا خوشحال مىكند و هر آنچه او را به خشم آورد مرا ناراحت كرده است.بنابراين عبد الله نيز پارهاى از پاره تن رسول خداست.»
شدت علاقه پيامبر (ص) به فاطمه (س)
حاكم در مستدرك به سند خود از ابو ثعلبه خشنى نقل كرده است كه گفت:«عادت رسول خدا (ص) بر اين بود كه چون از جنگ يا سفرى بازمىگشتبه مسجد مىرفت و دو ركعت نماز مىگزارد، آنگاه به فاطمه درود مىفرستاد و سپس پيش همسرانش مىرفت.»
همچنين وى به سند خود از ابن عمران نقل كرده است كه گفت:«پيامبر (ص) چون قصد مسافرت داشت، آخرين كسى را كه وداع مىگفت فاطمه بود و چون از سفرى بازمىگشت نخستين كسى را كه مىديد فاطمه بود.»
ابن شهر آشوب در مناقب با چند سند از عايشه نقل كرده است كه گفت:«على (ع) از پيامبر-كه ميان او و فاطمه كه در بستر خوابيده بودند،نشسته بود-پرسيد:كدام يك از ما پيش تو محبوبتريم من يا او (فاطمه) ؟پيامبر فرمود:او نزد من محبوبتر است و تو عزيزترى.»
در پاسخ به اين پرسش،نمىتوان جوابى بهتر از اين يافت.فاطمه را از روى مهربانى و شفقت محبوب مىداند و على را به خاطر بزرگى در فضل و جايگاهش عزيز مىشمارد.
كتاب: سيره معصومان جلد 2،ص 12 ، 13 و 19
نويسنده: سيد محسن امين
ترجمه: على حجتى كرمانى
كرامت عبارت است از «انجام كار خارق العاده با قدرت غير عادي و بدون ادعاي نبوت و يا امامت.» (1)
به عقيده اكثريت علماي مذاهب اسلامي - جز گروه اندكي از معتزليها - صدور كرامت از اولياي خداوند و به دست آنها ممكن است. به قول دانشمندان «ادل دليل علي امكان الشيي وقوعه; بالاترين دليل بر امكان چيزي، وقوع و انجام آن چيز است.»
در تاريخ نمونههاي زيادي از كرامات اولياي خداوند نقل شده است. مثل: سرگذشتحضرت مريمعليها السلام و جريان ولادت فرزندش حضرت عيسيعليه السلام و نزول ميوههاي بهشتي در محراب عبادت براي او و نيز داستان عاصف بن برخيا و انتقال تخت ملكه صبا از يمن به فلسطين در يك چشم به هم زدن و داستان هايي كه شيعه و سني درباره كرامات حضرت عليعليه السلام نقل كردهاند (2).
در اين مقاله بر آنيم تا به مناسبتشهادت دخت پيامبر عظيم الشان اسلام، گوشهاي از كرامتهاي حضرت زهراعليها السلام را بيان كنيم.
1 - سخن گفتن با مادر در دوران جنيني
در دوران بارداري خديجه كبري، فاطمهعليها السلام از درون شكم مادر با وي سخن ميگفت، به برخي روايات در اين زمينه اشاره ميكنيم:
الف) از خديجهعليها السلام نقل شده است: در زماني كه به فاطمه حامله شدم، وي در شكمم با من صحبت ميكرد.
«لما حملتبفاطمة كانتحملا خفيفا تكلمني من باطني; (3) زماني كه فاطمه را باردار بودم، حملي سبك بود و از باطنم با من سخن ميگفت.»
ب) دهلوي نقل ميكند: «آن زمان كه خديجه به فاطمه حامله گرديد، وي در درون شكم مادر، با وي سخن ميگفت و خديجه اين مطلب را از رسول خدا پنهان ميكرد. روزي رسول خدا بر خديجه وارد شد، ديد با كسي سخن ميگويد، بدون اين كه شخصي نزد او باشد. فرمود: با چه كسي سخن ميگفتي؟ عرض كرد: با كسي كه در شكم دارم. حضرت فرمود:«ابشري يا خديجة هذه بنت جعلها الله ام احد عشر من خلفائي يخرجون بعدي وبعد ابيهم; بشارت تو را اي خديجه، اين [را كه در شكم داري] دختري است كه خداوند او را مادر يازده تن از جانشينان من قرار داده است; كه ايشان پس از من و پدرشان [عليعليه السلام به عنوان امام] خارج ميشوند.» (4)
2 - آمدن حور العين و زنان بهشتي هنگام ولادت حضرت زهرا عليها السلام
حضرت خديجه عليها السلام به زنان قريش و بني هاشم پيغام داد كه زمان وضع حمل من نزديك است، مرا در اين امر ياري نماييد، ولي آنان پاسخ دادند: اي خديجه! چون تو در ازدواجت از سخنان ما سرپيچي نمودي، و محمد يتيم را به همسري برگزيدي، ما نيز تو را ياري نميكنيم. خديجه از اين جواب سخت غمگين و ناراحتشد، در اين هنگام چهار زن، همانند زنان بني هاشم وارد شدند، در حالي كه خديجه از ديدن آنان هراسان شده بود، يكي از آن چهار زن به خديجه گفت: غمگين مباش، پروردگارت ما را براي ياري تو فرستاده است. ما خواهران و ياوران تو هستيم. من «ساره» هستم، اين «آسيه دختر مزاحم» رفيق بهشتي تو است و اين هم «مريم دختر عمران» است و اين يكي «كلثوم خواهر موسي بن عمران» است، خدا ما را براي كمك به تو فرستاده است تا ياور و پرستار تو باشيم.
يك نفر از آن چهار زن در سمت راستخديجه، دومي در طرف چپ او، سومي در پيش رويش، و چهارمي در پشتسر او نشستند و فاطمه پاك و پاكيزه تولد يافت.
پس از تولد آن حضرت، ده نفر حور العين، كه در دست هر يك ظرفي بهشتي پر از آب كوثر و يك طشتبهشتي بود وارد شدند و حضرت فاطمه را با آب كوثر شستشو دادند و سپس در ميان پارچهاي كه از شير سفيدتر، و از مشك و عنبر خوشبوتر بود پيچيدند. (5) »
حضرت فاطمهعليها السلام در هنگام ولادتش حور العين و بانوان عالي مقام ياد شده را كاملا شناخت و با ذكر نام به تك تك آنها سلام كرد. اين كرامت نشان ميدهد كه ملاقات و آشنايي آن حضرت با آنان بيسابقه نبوده، و آن وجود مقدس قبلا عوالمي را طي كرده و در مسير ملكوتي خويش، آن فرستادگان آسماني را ديده و شناخته است (6).
3 - نوراني شدن مكه و جهان با نور ولادت فاطمه عليها السلام
كرامت ديگري كه براي آن بانوي بزرگ اسلام ذكر شده، اين است كه چون آن مولود مقدس پا به دنيا نهاد، نوري از طلعت او ساطع شد كه پرتو آن به تمام خانههاي مكه وارد گرديد، و در شرق و غرب زمين محلي نماند كه از نور او بيبهره باشد، چنان كه در روايتي از امام صادق عليه السلام ميخوانيم: «فلما سقطت الي الارض اشرق منها النور...; (7) زماني كه [فاطمه عليه السلام] به دنيا آمد، نور از او ساطع گشت.»
در قسمت ديگري از اين روايت ميخوانيم: «و بشر اهل السماء بعضهم بعضا بولادة فاطمة و حدث في السماء نور زاهر لم تره الملائكة قبل ذلك (8); بعضي از اهالي آسمان به برخي ديگر ولادت حضرت زهرا را بشارت ميدادند، و نور بسيار درخشاني در آسمان حادث شد كه فرشتگان قبل از آن نظيرش را نديده بودند.»
در روايت اهل سنت آمده است: «فلما تم امد حملها وانقضي وضعت فاطمة فاشرق بنور وجهها الفضاء (9); آن هنگام كه مدت حمل فاطمه تمام شد، خديجه او را به دنيا آورد، و به نور جمال او، فضا روشن و منور گرديد.»
اين نور در روز قيامت آشكارتر خواهد شد، چنانكه از ابن عباس نقل شده كه «در روز قيامت، اهل بهشت ناگهان متوجه ميشوند كه بهشت همانند روشني روز توسط خورشيد، روشن شد، سؤال ميكنند كه خدايا فرمودي «در بهشتخورشيدي وجود ندارد (10) » پس اين نور چيست؟ جبرئيل جواب ميدهد، اين نور خورشيد نيستبلكه نور خنده فاطمه و عليعليهما السلام است. (11) »
4 - سجده هنگام ولادت
كرامت ديگر آن حضرت اين است كه به هنگام ولادت به سجده افتاد، چنانكه از خديجه كبري نقل شده است: «فولدت فاطمة، فوقعت علي الارض ساجدة رافعة اصبعها (12); هنگامي كه فاطمه به دنيا آمد، به روي زمين به حال سجده افتاد در حالي كه نگشتخويش را بالا گرفته بود.»
5 - گفتن شهادتين هنگام ولادت
كرامت ديگر آن حضرت اين است كه هنگام ولادت، به توحيد و رسالت و ولايتشهادت داد. امام صادق عليه السلام در اين رابطه ميفرمايد: «فلما سقطت... فنطقت فاطمة بالشهادتين و قالت اشهد ان لا اله الا الله و ان ابي رسول الله سيد الانبياء و ان بعلي سيد الاوصياء و ولدي سادة الاسباط (13); بعد از اينكه پا به دنيا گذاشت ... سخن خود را با شهادتين آغاز نمود و گفت: شهادت ميدهم كه خدايي جز الله نيست، و پدرم فرستاده خدا و سيد و سالار پيامبران است و همسرم سيد اوصياء، و فرزندانم سيد و سالار نوادگان رسول خدا هستند.»
روايت فوق، اولا نشان ميدهد كه آن حضرت به هنگام تولد سخن گفته و ديگر اين كه از آينده و همسري خود با عليعليه السلام و امامت فرزندان خود خبر داده است.
6 - جامه بهشتي
از ابن جوزي نقل شده است: در هنگام زفاف فاطمه عليها السلام (بعد از دادن جامه عروسي خود به فقير) جبرئيل به محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله آمده، عرض كرد: يا رسول الله! پروردگارت سلام ميرساند، و مرا نيز فرمان داده كه به فاطمه سلام برسانم و براي فاطمه جامهاي از ديباي سبز از جامههاي بهشتي فرستاده است. فاطمه بعد از پوشيدن لباس نزد پدر آمد، حضرت با عباي خود، و جبرئيل با بالهاي خود آن جامه را پوشاندند تا نور آن باعث آزار ديدگان نشود (14).
7 - هم صحبتي با ملائكه
دانشمندان شيعه و سني معتقدند كه بعد از پيامبر اكرم يقينا انسانهايي بودهاند كه هم سخن ملائكه قرار ميگرفتند، منتهي در مصداق آن اختلاف دارند.
از كرامتهاي مهم حضرت اين بود كه بعد از پدر، با ملائكه هم صحبتبود.
امام صادق عليه السلام در اين باره ميفرمايد: «فاطمة بنت رسول الله كانت محدثة ولم تكن بنبية انما سميت فاطمة محدثة لان الملائكة كانت تهبط من السماء فتناديها كما تنادي مريم بنت عمران (15); فاطمه دختر رسول خدا، محدثه بود، ولي پيامبر نبود. فاطمه از اين جهت محدثه ناميده شده است كه فرشتگان از آسمان نازل ميشدند و با او همانند مريم دختر عمران گفت وگو داشتند.»
فاطمه بعد از رحلت پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله 75 روز بيشتر زنده نماند و غم جانسوز داغ پدر، قلب او را لبريز كرده بود، به اين جهت جبرئيل پي در پي به حضورش ميرسيد و او را در عزاي پدر تسليت ميگفت (16) و تسلي بخش خاطر غمين زهرا بود، و گاه از مقام و منزلت پدر بزرگوارش سخن ميگفت و گاه از حوادثي كه بعد از رحلت او بر فرزندانش وارد ميگردد، خبر ميداد. امير المؤمنين عليه السلام نيز آنچه جبرئيل املاء ميكرد، همه را به رشته تحرير در ميآورد و مجموعه اين سخنان در كتاب ويژهاي جمع آوري شده، كه به نام "مصحف فاطمه" ياد ميشود. در زيارتنامه حضرت ميخوانيم: «السلام عليك ايتها المحدثة العليمة. (17) »
8 - گردش آسياب
ميمونه ميگويد: پيامبرصلي الله عليه وآله مقداري گندم را توسط من نزد فاطمه فرستاد تا با دستاس آن را آرد نمايد، گندم را نزد حضرت بردم، ديدم حضرت ايستاده (ظاهرا نماز ميخواند) ولي آسياب ميچرخيد و حركت ميكرد، اين خبر را به پيامبرصلي الله عليه وآله عرض كردم، فرمود: خداوند، ناتواني و ضعف جسماني فاطمه را ميداند، لذا به آسياب و دستاس دستور ميدهد كه خود دور بزند، او هم ميگردد. (18)
9 - حركت گهواره
در روايتي ميخوانيم: «ربما اشتغلتبصلاتها وعبادتها فربما بكي ولدها فرؤي المهد يتحرك وكان ملك يحركه (19); گاهي حضرت مشغول خواندن نماز و عبادت بود، فرزندش گريه ميكرد، گهواره به حركت درميآمد، و فرشتهاي بود كه آن را حركت ميداد.»
10 - غذاي بهشتي
عليعليه السلام ديناري قرض گرفته بود كه با آن چيزي تهيه كند تا شدت گرسنگي را از فاطمهعليها السلام و فرزندانش رفع كند. مقداد را ديد كه از گرسنگي شديد اهل و عيالش خبر ميدهد، حضرت، دينار رابه او بخشيد. بعد از خواندن نماز ظهر و عصر، پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: اي ابالحسن آيا شما چيزي در منزل داريد تا به منزل شما بيايم، عليعليه السلام بر اثر خجالت و حياء از پيامبرصلي الله عليه وآله عرض كرد: تشريف بياوريد. پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله دست علي را گرفته و با هم وارد خانه زهراعليها السلام شدند، او در حال نماز بود و پشتسر وي ظرفي بود كه از آن بخار برميخاست.
وقتي صداي پيامبرصلي الله عليه وآله را شنيد، از محراب نماز خارج شده و به پدر بزرگوار خويش سلام كردد. پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله بعد از جواب سلام فرمودند: براي ما غذايي بياور، خداوند رحمتش را بر تو نازل كند.
فاطمهعليها السلام ظرف غذا را آورده، در مقابل پيامبرصلي الله عليه وآله و عليعليه السلام نهاد. عليعليه السلام سؤال كرد: اي فاطمه! اين طعام از كجاست؟ من هرگز طعامي به اين خوشرنگي نديده و خوشبوتر از آن بوئي استشمام نكرده و خوش مزهتر از آن نخوردهام.
رسول اكرمصلي الله عليه وآله دست مبارك خود را بين دو كتف عليعليه السلام نهاد، مختصري فشرد و فرمود: اين پاداش ديناري است كه تو در راه خدا دادي.
آن گاه اشك رسول خداصلي الله عليه وآله جاري شد و فرمود: سپاس خداي را كه ابا ميكند كه شما را بدون مزد و پاداش از دنيا ببرد. اي علي! پروردگارت ميخواهد آنچه را كه بر زكريا جاري فرموده، بر تو نيز جاري نمايد.
آنگاه رو به حضرت زهرا كرد و فرمود: «ويجريك يا فاطمة في المجري الذي اجري فيه مريم «كلما دخل عليها زكريا المحراب وجد عندها رزقا قال يا مريم اني لك هذا قال هو من عندالله; و تو را اي فاطمه در همان مسيري كه مريم را حركت داد، پيش برد. [چنان كه قرآن ميگويد:] «هر گاه زكريا وارد محراب او ميشد، غذاي مخصوصي در آن جا ميديد، از او ميپرسيد: اي مريم، اين را از كجا آوردهاي؟! ميگفت: اين از سوي خداست.» (20)
قابل دقت است هرچند اين غذا پاداش عطاي عليعليه السلام است و كرامتي براي او به حساب ميآيد، ولي براي فاطمهعليها السلام نيز كرامت محسوب ميشود; چرا كه خداوند به احترام او چنين ميوهاي را از بهشت فرستاده است.
11 - زيان نرساندن آتش به بدن فاطمه عليها السلام
انس ميگويد: حجاج بن يوسف از اين حديث كه عايشه ديده بود فاطمهعليها السلام با دستخود، غذاي داغ ديگ را به هم ميزند، پرسيد. گفتم: بله، عايشه بر فاطمه زهراعليها السلام وارد شد در حالي كه غذا براي حسنينعليهما السلام آماده ميكرد، ظرف غذا كاملا ميجوشيد، ديد فاطمه با دستخود (بدون هيچ وسيلهاي) ديگ جوشان را به هم زد، عائشه هراسان و فرياد زنان نزد پدر خود (ابوبكر) رفت، ماجرا را تعريف كرد، ابوبكر گفت: اين صحنه را كتمان كن [و با كسي مطرح نكن] زيرا امر بسيار بزرگي است.
اين خبر به پيامبرصلي الله عليه وآله رسيد، حضرت بالاي منبر رفت، بعد از حمد و ثناي الهي، فرمود: ماجراي ديگ و آتش فاطمه زهرا را خيلي بزرگ و عجيب تلقي ميكنند ... .
«لقد حرم الله عزوجل النار علي لحم فاطمة ودمها وعصبها وشعرها وفطم من النار ذريتها وشيعتها... الويل ثم الويل، الويل، لمن شك في فضل فاطمة (21); خداوند آتش را بر گوشت و خون و رگ و موي زهرا حرام نموده است (هرگز به او زياني نميرساند) و شيعيان و فرزندان او را از آتش [جهنم] به دور داشته است... . واي بر شما، خشم و عذاب خدا بر كسي كه در فضيلت فاطمه شك كند.»
اين نوع كرامت، ريشه قرآني هم دارد، چرا كه خداوند آتش را بر ابراهيمعليه السلام سرد و گلستان قرار داد، «يا نار كوني بردا وسلاما علي ابراهيم» (22) پس بعدي ندارد كه بدن فاطمه را كه انبياء به او توسل جستهاند، بر آتش حرام گرداند.
12 - گريه هستي بر گريه زهراعليها السلام
كرامت ديگر آن حضرت همراهي هستي، با رفتار او و از جمله گريه اوست. وقتي در لحظات آخر عمر پدر بزرگوارش اشك ميريخت، پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله فرمود: «والذي بعثني بالحق لقد بكي لبكائك عرش الله وما حوله من الملائكة والسموات والارضون وما فيهما; قسم به آن كسي كه مرا به رسالتبر انگيخت همانا از گريه تو عرش خدا و ملائكه و آسمانها و زمين و تمام موجودات گريستند. (23) »
كرامات بعد از شهادت
1 - بيرون آمدن دستهاي زهراعليها السلام از كفن
هنگامي كه امام عليعليه السلام بدن زهراعليها السلام را كفن كرد، وقتي كه خواستبندهاي كفن را ببندد فرزندان خود را صدا زد و فرمود: «هلموا تزودوا من امكم; بياييد از ديدار مادرتان توشه بگيريد.» حسن و حسينعليهما السلام فرياد زنان مادر را صدا ميزدند، و ميگفتند: وقتي كه به حضور جدمان رسيدي سلام ما را به او برسان و به او بگو: بعد از تو در دنيا يتيم مانديم. آه! آه! چگونه شعله غم دل از فراق پيامبرصلي الله عليه وآله و مادرمان خاموش گردد؟!
امير مؤمنان ميفرمايد: «اني اشهد الله انها قد حنت وانت ومدت يديها وضمتهما الي صدرها مليا; من خدا را گواه ميگيرم كه فاطمه ناله جان كاه كشيد و دستهاي خود را باز كرد و فرزندانش را مدتي به سينهاش چسبانيد.»
ناگاه شنيدم هاتفي در آسمان ندا داد: «يا ابالحسن ارفعهما عنها فلقد ابكيا والله ملائكة السماء ...; اي علي! حسنين را از روي سينه مادرشان بردار، سوگند به خداوند، كه فرشتگان آسمان را به گريه انداختند. (24) »
2 - نام زهراعليها السلام و نزول آب بهشتي
امام صادقعليه السلام فرمود: از ام ايمن نقل شده، كه در راه مكه به جحفه به عطش شديدي دچار شدم تا آنجا كه جانم به خطر افتاد، پس رو به آسمان نموده عرض كردم: اي پروردگار من، مرا دچار تشنگي نمودهاي در حالي كه من خادمه دختر پيغمبرت ميباشم؟ آن گاه ديدم كه سطلي از آب بهشتي ظاهر شد، از آن نوشيدم. قسم به خانمم فاطمه زهراعليها السلام كه بعد از آن تا هفتسال گرسنگي و تشنگي بر من عارض نشد. (25)
براي حضرت زهراعليه السلام كراماتبسياري نقل شده است كه به دليل ضيق مقال، به همين مقدار بسنده ميكنيم.
سيد جواد حسيني
پينوشتها:
1) شيخ محمدرضا مظفر، بداية المعارف، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، ج 1، ص 239.
2) ر.ك، علامه حلي، كشف المراد، (قم، مؤسسة النشر الاسلامي، پنجم، 1415 ه.ق)، ص351.
3) عبدالرحمن شافعي، نزهة المجالس، ج2، ص227.
4) عيون المعجزات، ص51.
5) بحار الانوار، (پيشين)، ج16، ص80 و ج43، ص2 - 4; امالي صدوق، ص475 - 476. و ر.ك: مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص304.
6) بحار الانوار، (پيشين)، ج26، ص 117 - 132.
7) بحار الانوار، ج16، ص80 - 81; ج43، ص2.
8) همان، (پيشين)، ج43، ص3.
9) شعيب بن سعد مصري، روض الفائق، ص214.
10) انسان/13.
11) بحار، (پيشين)، ج35، ص241; امالي صدوق، ص333، ح11.
12) قندوزي، ينابيع المودة، ص198; علي بن يونس عاملي، الصراط المستقيم، ص170.
13) بحار الانوار، ج43، ص3.
14) قاضي نورالله حسيني، احقاق الحق، طهران، مكتبة الاسلامية، ج10، ص401.
15) بحار الانوار (پيشين)، ج26، ص75.
16) اصول كافي، ج1، ص241; بحار الانوار، (پيشين)، ج22، ص546 و ج26، ص41.
17) بحار الانوار، ج 97، ص 195.
18) عسقلاني، لسان الميزان، چاپ حيدر آباد، ج5، ص65; ميزان الاعتدال، ذهيس، بيروت، دارالمعرفة، ج3، ص468.
19) بحار الانوار، ج43، ص45.
20) ذخائر العقبي، چاپ قدس، ص45 - 47.
21) فاطمة الزهراء، پيشين، ص102.
22) انبياء/69.
23) بحار الانوار، ج22، ص491 - 484.
24) بيت الاحزان، ص154.
25) بحارالانوار، ج 62، ص 102; مستدرك الوسائل، ج 5، ص 135، ح 41.
منبع:تبيان زنجان
وصاياي فاطمه (س) به طور پراكنده و غير منظم در روايات و تواريخ نقل شده و همچنين كساني را كه فاطمه به آنها وصيت كرد، و اينكه آيا وصاياي او شفاهي بوده يا كتبي، و يا مقداري شفاهي و مقداري كتبي، و به هر صورت موضوعات مورد بحث در اين باره به گونههاي پراكنده و مختلفي نقل شده كه ما ناچاريم آنها را قسمتبنديكرده و هر موردي را جداگانه مورد بحث قرار دهيم:
ام ايمن، اسماء، سلمي...
بجز امير المؤمنين (ع) كه نامش در وصاياي فاطمه (ع) زياد ديده ميشود نام اين سه بانوي محترمه، يعني ام ايمن و اسماء و سلمي همسر ابي رافع نيز در روايات آمده است.
ام ايمن همان بانوي فداكار و با ايماني است كه قبل از اين نامش ذكر شد و كسي بود كه به صدق مدعاي فاطمه شهادت داد، و طبق روايات پيغمبر دربارهاش فرمود «او زني است از اهل بهشت...» و او در خانه پيغمبر و خديجه زندگي ميكرد و پس از آن نيز به مدينه هجرت كرد و به خانه اسامه رفت و پس از او نيز در خدمت اهل بيت پيغمبر انجام وظيفه ميكرد.
و اما اسماء بنت عميس پس از آنكه شوهرش جعفر بن ابيطالب در جنگ موته به شهادت رسيد به همسري ابوبكر در آمد و اين جريان قبل از رحلت رسول خدا (ص) انجام شد، و از اين رو برخي بعيد دانستهاند كه اسماء در جريان وصيت و شهادت و مراسم غسل و تدفين فاطمه (ع) حضور داشته باشد، و همان احتمالاتي را كه در بخش چهارم و در مراسم ازدواج داده شد همانها را در اينجا ذكر كردهاند، اما به عقيده نگارنده اين مطلب از همان حد استبعاد تجاوز نميكند و دليلي نداريم كه اسماء به خانه فاطمه (ع) رفت و آمد نميكرده و در مراسم مزبور حضور نداشته باشد، چون روايات در اين باره از طريق شيعه و سني بسيار نقل شده و احتمال تحريف و تصحيف در همه آنها بعيد به نظر ميرسد، گذشته از اينكه در خود همان روايات قسمتهايي هست كه اين مطلب را تاييد ميكند كه اسماء با اينكه همسر ابوبكر بوده به خانه فاطمه (ع) رفت و آمد ميكرده و در مراسم وصيت و غسل او حضور داشته است، مانند روايتي كه مرحوم اربلي در كشف الغمه و ديگران از خود اسماء روايت كردهاند كه چون فاطمه (ع) از دنيا رفت عايشه آمد و خواستبه اتاق فاطمه (ع) برود، من مانع شده و نگذاردم وارد اتاق شود، عايشه ناراحتشد و به پدرش ابوبكر گفت: اين زن «حبشيه» ميان من و دختر پيغمبر حائل ميشود و نميگذارد من به اتاق او بروم! ابوبكر آمد و به من گفت: اي اسماء چرا نميگذاري زنان پيغمبر به نزد فاطمه بروند؟ من گفتم: خود فاطمه دستور داده است كسي نزد جنازه او نرود (1)...
و در ترجمه «سلمي» نيز جزري در اسد الغابة گويد:
«سلمي» نام زني است كه خدمتكاري رسول خدا (ص) را ميكرد، و او كنيز صفيه دختر عبد المطلب بود، و او همان زني است كه قابلگي فرزندان فاطمه دختر رسول خدا (ص) را به عهده داشت، و همچنين قابله ابراهيم فرزند رسول خدا (ص) بوده، و در ماجراي وفات فاطمه (ع) نيز در غسل دادن او به علي (ع) و اسماء كمك ميكرد. (2)
و صاحب كتاب قاموس الرجال اين مطلب را كه سلمي كنيز صفيه بوده است صحيح نميداند و گفته است: بلاذري در تحت عنوان «كنيزان پيغمبر» نام سلمي را ذكر كرده و گفته است پيغمبر او را آزاد كرد. (3)
نگارنده گويد: از پارهاي روايات چنين استفاده ميشود كه سلمي كنيز آمنه مادر رسول خدا (ص) بوده و پس از درگذشت آمنه به پيغمبر (ص) رسيد، آن حضرت او را آزاد كرد و با مردي به نام ابو رافع ازدواج نمود و از او فرزنداني به دنيا آمد كه يكي از آنها عبيد الله بن ابي رافع كاتب و نويسنده علي بن ابيطالب (ع) بود.
به هر صورت درباره ام ايمن مطلبي در وصيتنامه نيست جز آنكه در روايات نام او آمده و اينكه فاطمه (ع) به او وصيت كرد، و يا اينكه به او كه از همه زنان بيشتر مورد وثوق و يا نزديكترين زن به فاطمه بود دستور داد علي (ع) را نزد او بخواند. (4)
در مورد سلمي نيز در چند حديث آمده كه سلمي گويد: هنگامي كه فاطمه (ع) بيمار شد من از او پرستاري ميكردم تا در يكي از روزها كه علي (ع) براي انجام كارياز خانه بيرون رفت و فاطمه (ع) با اينكه حالش خوب بود به من فرمود: مادر! قدري آب غسل براي من حاضر كن، و من حاضر كردم و فاطمه برخاسته غسل كرد و سپس لباسهاي نو خود را پوشيد و به من دستور داد فرشي براي او در وسط اتاق بيندازم و روي آن خوابيد و پاهاي خود را به طرف قبله كشيد و آن گاه دستخود را زير گونهاش گذارده و فرمود: من اينك از دنيا ميروم، و بدين ترتيب از دنيا رفت و من علي (ع) را خبر كردم...تا به آخر حديث. (5)
و درباره اسماء بنت عميس نيز در پارهاي از روايات آمده كه گويد: فاطمه (ع) به من وصيت كرد كسي جز من و علي (ع) او را غسل ندهد، و من نيز هنگام غسل فاطمه طبق وصيتي كه كرده بود به علي (ع) كمك كردم (6) و هر دو با هم جنازه را غسل داديم.
در چند حديث از طريق شيعه و اهل سنت آمده كه اسماء گويد، فاطمه در هنگام وفات خود به من فرمود: مادر جان! من از اين وضعي كه درباره حمل جنازه زنها مرسوم استشرم ميكنم و خوش ندارم كه جنازه زنان را روي تختهاي ميگذارند و پارچهاي روي آن مياندازند و پستي و بلنديهاي بدن او براي بيننده آشكار است.
اسماء گويد: بدو عرض كردم: من چيزي را كه در حبشه ديدهام هم اكنون ترتيب داده نزد شما ميآورم و نشانت ميدهم، سپس چند عدد چوب تر و تختي را آورد و آن چوبها را خم كرده دو طرف آن را بر كنار تختبست و چادري روي آن كشيد، فاطمه (ع) كه آن را ديد خوشحال شد و تبسم كرد، اسماء گويد: من از روزي كه رسول خدا (ص) از دنيا رفته بود تا به آن روز تبسم بر لبان دختر پيغمبر نديده بودم. (7)
در روايتي است كه فرمود: چه چيز خوب و نيكويي است كه بدان وسيله جنازه زناز مرد تشخيص داده نميشود، (8) و در حديثي است كه فرمود:
«اصنعي لي مثله استريني سترك الله من النار» (9).
[براي من نيز يك چنين چيزي درست كن، و مرا مستور كن، خدايت از آتش دوزخ مستور دارد (10).] و در احاديث ديگري نيز نام اسماء آمده كه ان شاء الله در صفحات آينده در ضمن داستان شهادت فاطمه (ع) خواهيد خواند.
و اما آنچه به علي (ع) وصيت كرد
از جمله كرامات فاطمه (ع) كه محدثين شيعه و اهل سنت روايت كردهاند اين است كه وي از مرگ خود خبر داد و روز و وقت آن را تعيين كرد چنانكه در روايات پيش از اين نيز گذشت و در حديثي است كه وقتي به علي (ع) گفت: هنگام مرگ من رسيده! علي (ع) فرمود: اي دختر پيغمبر با اينكه وحي از ما قطع شده اين خبر را از كجا دانستي؟
فاطمه پاسخ داد، هم اكنون خواب مختصري مرا فرا گرفت و رسول خدا (ص) را ديدم كه به من فرمود: امشب نزد ما خواهي بود و من ميدانم كه او راست گفته و امروز روز آخر عمر من است. (11)
و در روايتي است كه پس از آن به علي (ع) گفت: چيزهايي در دل دارم كه ميخواهم آنها را به تو وصيت كنم!
علي (ع) فرمود: اي دختر رسول خدا هر چه ميخواهي بگو!
در اين وقت علي (ع) كساني را كه در اتاق بودند بيرون كرد و نزديك سر فاطمه (ع) نشست، آن گاه فاطمه به سخن آمده گفت:
اي پسر عمو هيچ گاه مرا دروغگو و خيانتكار نديدي، و از وقتي با تو معاشرت داشتهام نافرماني تو را نكردهام!
علي (ع) در پاسخ او فرمود:
«معاذ الله انت اعلم بالله و ابر و اتقي و اكرم و اشد خوفا من الله من ان اوبخك بمخالفتي، قد عز علي مفارقتك و تفقدك الا انه امر لا بد منه...»
[پناه بر خدا! تو داناتر و نيكوكارتر و پرهيزكارتر و بزرگوارتر و نسبتبه خداي تعالي بيمناكتر از آني كه من بخواهم تو را در مورد مخالفت و نافرماني خود سرزنش كنم، و براستي مفارقت و دوري تو بر من بسيار ناگوار است جز آنكه چارهاي از آن نيست...]
آن گاه سخنان خود را ادامه داده فرمود:
به خدا مصيبت رحلت رسول خدا (ص) را براي من تجديد كردي و مرگ و فقدان تو بر من بسيار بزرگ است.
«فانا لله و انا اليه راجعون» !
آه! كه چه مصيبت دردناك و جانسوز و غم انگيزي است! مصيبتي كه به خدا سوگند جبران پذير نخواهد بود!
دنباله حديث اين گونه است كه در اينجا هر دو گريان شده و لختي گريستند آن گاه علي (ع) سر فاطمه را برداشته به سينه چسبانيد و بدو فرمود: هر وصيتي داري بنما كه من آن را انجام خواهم داد.
فاطمه عرض كرد: خدايت پاداش نيك دهد اي پسر عموي رسول خدا، نخستين وصيت من آن است كه پس از من «امامه» دختر خواهرم را به ازدواج خويش در آوري چون او نسبتبه فرزندان من همانند خودم مهربان است، و مردان نيز ناچارند همسري از زنان داشته باشند.
و از جمله عرض كرد: وصيت ديگر من آن است كه احدي از اين مردم كه به من ستم كرده و حق مرا گرفتند در تشييع جنازه من و ديگر مراسم آن حاضر نشوند زيرا اينان دشمن من و دشمن رسول خدا هستند، و مبادا بگذاري يكي از آنها و يا پيروان آنها بر جنازهام نماز بگذارند...
مرا شب هنگام در آن وقتي كه ديدهها همگي خواب رفتهاند دفن كن (12) ؟
و در نقلي هم آمده كه فاطمه (ع) وصاياي خود را در رقعهاي نوشته و زير سرش نهاده بود و چون از دنيا رفت، علي (ع) آن رقعه را بيرون آورد و جملات زير را در آن مشاهده كرد:
«بسم الله الرحمن الرحيم، هذا ما اوصتبه فاطمة بنت رسول الله، اوصت و هي تشهد ان لا اله الا الله، و ان محمدا عبده و رسوله، و ان الجنة حق و النار حق، و ان الساعة آتية لا ريب فيها، و ان الله يبعث من في القبور.
«يا علي انا فاطمة بنت محمد زوجني الله منك لاكون لك في الدنيا و الآخرة، انت اولي بي من غيري، حنطني و غسلني و كفني بالليل، و صل علي و ادفني بالليل و لا تعلم احدا، و استودعك الله و اقرء علي ولدي السلام الي يوم القيامة» (13).
[به نام خداي بخشاينده و مهربان، اين است آنچه دختر رسول خدا بدان وصيت ميكند، و اين وصيت را در حالي ميكند كه گواهي ميدهد معبودي جز خداي يكتا نيست، و گواهي ميدهد محمد بنده و رسول اوست، و گواهي ميدهد كه بهشتحق است، و جهنم حق است، و قيامتخواهد آمد و هيچ گونه شكي در آن نيست، و گواهي ميدهد كه خداي تعالي هر كس را كه در گورهاست مبعوث و زنده خواهد كرد.
اي علي منم فاطمه دختر محمد كه خداي تعالي مرا به ازدواج تو در آورد تا در دنيا و آخرت از آن تو باشم، و تو در انجام كارهاي من سزاوارتر از ديگران هستي!
كار حنوط و غسل و كفن مرا در شب انجام ده، و بر من نماز بخوان و شبانه مرا دفن كن، و كسي را خبر نكن، تو را به خدا ميسپارم، و بر فرزندان خود تا روز قيامتسلام ميرسانم (14)! ] در نقلي كه از مجالس مفيد و امالي شيخ رحمة الله عليهما آمده در حديثي از امام حسين روايتشده چنين است كه چون فاطمه دختر رسول خدا (ص) بيمار شد به علي وصيت كرد كه وضع حال او را پنهان دارد، و حتي از بيماري او كسي را با خبر نكند، و علي (ع) نيز اين كار را كرد، و خودش شخصا پرستاري فاطمه (ع) را به عهده گرفت، و احيانا اسماء بنت عميس نيز او را كمك ميداد، آن هم به طور پنهاني، و چون هنگام وفات و رحلت او شد به علي (ع) وصيت كرد كارهاي پس از مرگ او را خود انجام دهد، و شبانه او را دفن كند و جاي قبر او را نيز پنهان و مخفي كند كه اثري از قبر او معلوم نباشد (15).
و از كتاب دلايل طبري از امام باقر (ع) نقل شده كه فرمود: فاطمه وصيت كرد از مال خودش به زنان پيغمبر و زنان بنيهاشم، به هر كدام دوازده وقيه بدهند، و به «امامه» دختر ابي العاص (خواهر زاده فاطمه (ع) نيز همين مقدار بدهند.
و در حديث ديگري كه از زيد بن علي (ع) روايت كرده فرمود: فاطمه (ع) مال خود را بر بنيهاشم و فرزندان عبد المطلب بخشيد و علي (ع) اين كار را كرد و به ديگران نيز داد (16).
و بر طبق روايت كشف الغمه از امام باقر (ع) فاطمه وصيت فرمود: حوائط هفت گانه در دست علي (ع) باشد، و پس از او به حسن (ع) و پس از او به حسين (ع) برسد، و پس از درگذشت وي در دستبزرگترين فرزندان او قرار گيرد، و متن اين وصيتنامه به خط امير المؤمنين (ع) نوشته شده بود و مقداد بن اسود و زبير بن عوام آن را گواهي كرده بودند.
نگارنده گويد: «حوائط» جمع حائط و به معناي باغ و يا بستاني است كه اطراف آن را ديوار كشيده باشند، و بر طبق روايات «حوائط» فاطمه (ع) عبارت از هفتباغ بوده به نامهاي «مبيت، عواف، دلال، حسني، برقه، صافيه، مشربه» كه اينها غير از فدك بوده و پيغمبر اكرم آنها را براي فاطمه (ع) وقف كرد، و بعدا نيز به صورت موقوفه فرزندانفاطمه (ع) در آمد، و برخي احتمال دادهاند كه اين «حوائط هفتگانه» همان است كه در برخي از روايات به نام «عوالي» ذكر شده، و اينها باغهايي بود كه از «مخيريق» يهودي به رسول خدا (ص) رسيده بود، و مخيريق كسي است كه در واقعه جنگ احد، مسلمان شد، و همان روز در ميدان جنگ به شهادت رسيد، و هنگامي كه خواستبه ميدان برود فرياد زد: شاهد باشيد كه من مسلمان شدهام و اگر در اين جنگ كشته شدم تمام دارايي من متعلق به رسول خداست.
و از تواريخ و روايات به دست نميآيد كه آيا اين باغهاي هفتگانه در اختيار فاطمه (ع) بوده، يا مانند فدك، آنها را نيز ابوبكر به غصب گرفته بود، اما بعيد نيست اگر اين روايت معتبر باشد چنين استنباط ميشود كه باغهاي مزبور در دست آن حضرت بوده كه توليت آن را به علي (ع) واگذار كرده و روي آن وصيت نموده است، اگر چه برخي گفتهاند:
اين باغهاي هفتگانه همان صدقاتي است كه عمر در زمان خلافتخود به علي (ع) واگذار كرد، و ابوبكر اينها را نيز مانند فدك از فاطمه اطهر گرفت.
باري بازگرديم به دنباله وصيت: در برخي از نقلهاي غير معتبر نيز آمده كه فاطمه (س) از جمله وصيتهايي كه به علي (ع) كرد اين بود:
«يا ابن عم اني اجد الموت الذي لابد و لا محيص عنه، و انا اعلم انك بعدي لا تصبر علي قلة التزويج فان انت تزوجت امراة اجعل لها يوما و ليلة، و اجعل لاولادي يوما و ليلة، يا ابا الحسن و لا تصح في وجوههما فيصبحان يتيمين غريبين منكسرين فانهما بالامس فقدا جدهما و اليوم يفقدان امهما، فالويل لامة تقتلهما و تبغضهما
ثم انشات تقول:
ابكني ان بكيتيا خير هاد و اسبل الدمع فهو يوم الفراق يا قرين البتول اوصيك با لنسل فقد اصبحا حليف اشتياق ابكني و ابك لليتامي و لا تنس قتيل العدي بطف العراق فارقوا فاصبحوا يتامي حياري فاخلفوا الله فهو يوم الفراق
و سخنان ديگري كه چون به نظر نگارنده چندان معتبر نيامد از ترجمه و نقلقسمتهاي ديگر خودداري شد.
ضمنا در پارهاي از روايات آمده كه فاطمه (ع) پيش از آنكه از دنيا برود غسل كرد و جامه نو خود را پوشيد و به سلمي، همسر ابي رافع، فرمود: من غسل كردهام كسي بدن مرا برهنه نكند (17).
ولي براي توضيح بايد بدانيد كه منظور از اين روايات - چنانكه مرحوم مجلسي و ديگران گفتهاند - نه آن است كه مرا بدون غسل دفن كنيد، زيرا مسئله غسل ميتيكي از واجباتي است كه بايد در مورد هر ميت مسلماني انجام شود و استثنايي نخورده جز در مورد شهيدي كه در ميدان جنگ كشته شود آن هم با شرايط و خصوصياتي كه در كتابهاي فقهي ذكر شده است، و از آن سو بر طبق روايات مشهور و زيادي كه هست ميدانيم كه علي (ع) به كمك اسماء بدن فاطمه را شبانه غسل داد.
بلكه منظور آن بوده كه بدن من پاك است و نيازي به شستشو و بيرون آوردن جامه براي غسل نيست، و به همين خاطر نيز بود كه بر طبق روايات ديگري كه بعدا ذكر خواهد شد، علي (ع) بدن فاطمه را از زير پيراهن غسل داد، و اين وصيت همسرش را نيز - كه ظاهرا انگيزهاي جز پوشش و حفاظت زيادتر بدن از اينكه در معرض ديد قرار گيرد نداشت - انجام داد.
اگر چه برخي خواستهاند بگويند: ممكن است اين وصيت روي علاقه شديدي كه فاطمه (ع) به شوهر عزيزش داشت صادر شده و جنبه عاطفي داشته با اين توضيح كه چون فاطمه تا زنده بود سعي كرد تا بازوي متورم و پهلوي ضرب ديده و بدن كبود و كتك خوردهاش را علي (ع) نبيند و تاثر شوهر بزرگوارش را زيادتر نكند، اما وقتي وصيت كرد كه علي (ع) بدن او را غسل دهد و اساسا نميخواست ديگري متصدي اين كار شود، به اين فكر افتاد كه خواه ناخواه در وقت غسل چشم علي (ع) به بازو و پهلو و بدن او خواهد افتاد و تاثر او را چند برابر خواهد كرد، از اين رو اين كار را كرد و اين قسمت را نيز در وصيتخود ضميمه نمود و بلكه احتمال دادهاند اصرار به اينكه در شب او را غسل دهد نيز روي همين خاطر بود كه گذشته از اينكه بدن او را نبيندصورت كبود و نيلي او را نيز مشاهده نكند...و داغي بر داغهاي دل علي (ع) افزوده نشود.!
و به هر صورت يكي از دو جهت ذكر شده بالا ميتواند انگيزه و علت اين وصيتباشد، نه آنكه ميخواست اصلا او را غسل ندهند و بدون غسل دفن كنند تا آن وقت اين بحث پيش نيايد كه اولا اين چه دستوري بود؟ و ثانيا چرا علي (ع) به اين وصيت عمل نكرد و بدن فاطمه را غسل داد!
زندگاني حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعليها ص 220
رسولي محلاتي
پينوشتها:
1. كشف الغمه، ج 2، ص 130، استيعاب، ج 2، ص 752.روايات زيادي كه به همين نحو از طريق اهل سنت آمده و به تفصيل در احقاق الحق، ج 10، صص 470 به بعد نقل شده.
2. اسد الغابة، ج 5، ص 478.
3. قاموس الرجال، ج 10، ص 456.
4. بحارالانوار، ج 43، صص 181 و 204.
5. همان، صص 172، 183 و 188، كشف الغمه، ج 2، ص 127.
6. بحار الانوار، ج 43، صص 184 و 189، كشف الغمه، ج 2، صص 126 و 130.
7. احقاق الحق، ج 10، ص 474، بحار الانوار، ج 43، صص 189 و 213، ضمنا دوستان حضرت زهرا و بانواني كه ادعاي پيروي و شيعهگري بانوي عظماي اسلام را دارند خوب روي اين قسمتحديث دقت كنند و شدت علاقه فاطمه را به حجاب و پوشش بدن زن حتي پس از مرگ ببينند و تا آنجا كه ميتوانند اين هدف را در زندگي خود و ديگران تعقيب نموده و اين برنامه را در خانه و خانوادهها پياده كنند، تا روي ديدار و ملاقات شفيعه محشر را در آن روز وانفسا داشته و مشمول و شايسته شفاعت او گردند ان شاء الله!
8. كشف الغمه، ج 2، ص 130، استيعاب، ج 2، ص 752.
9. بحار الانوار، ج 43، ص 213.
10. و در برخي از روايات نيز اين گونه است كه فاطمه (ع) به علي وصيت كرد كه چنين نعش و تابوتي براي او ترتيب دهد و بدو گفت: فرشتگان صورت آن را براي من درست كردند، و ظاهرا از نظر تواريخ مسلم است كه اولين تابوتي را كه در اسلام بدين صورت درست كردند همان بود كه براي فاطمه (ع) ترتيب دادند.
11. همان، ص 179.
12. بحار الانوار، ج 43، صص 192- 191.
13. همان، ص 214.
14. همان، ص 214.
15. همان، ص 211.
16. همان، ص 218.
17. همان، صص 172 و 183 و 187.