معرفی وبلاگ
با سلام خدمت دوستان تبلاگنویس من تصمیم گرفتم چون در اواخر سال 91 هستیم وآستانه عید نوروز سال 92:بر آن شدم تا باایجاد این تبلاگ درباره نوروز ایرانیان هم به این سنت ایرانی بپردازیم وهم ارزیابی کنیم سال تولید ملی وسالی که قرار است رهبرمان آن را نامگذاری کند :امید است که بتوانم با ایجاد این تبلاگ به شما دوستان کمک کنم سخنی از رهبر عزیزم درباره نوروز: به نظر من آن‌چه كه ملت ایران در باب عید نوروز انجام داده است، یكى از زیباترین و شایسته‌ترین كارهایى است كه مى‌شود با یك مراسم تاریخى و سنّتى انجام داد. اوّلِ سال شمسى ما ایرانی‌ها، - یعنى اوّل بهار - عید نوروز است. اوّلاً ملت ایران افتخار دارد كه سال شمسى او هم سال هجرى است؛ یعنى هم‌چنان‌كه سال قمرى ما - كه سال 1418 است - از مبدأ هجرت خاتم الانبیاء علیه و على آله الصّلاة والسّلام است، سال شمسى ما هم از مبدأ هجرت است. بقیه‌ى ملت‌هاى مسلمان براى سال شمسى خود، از سال میلادى استفاده مى‌كنند؛ ولى ما ایرانی‌ها، هجرت نبىّ اكرم را، هم مبدأ سال قمرى قرار دادیم، هم مبدأ سال شمسى. با ما همرا باشید
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 269244
تعداد نوشته ها : 182
تعداد نظرات : 3
Rss
طراح قالب
zekrollaei92:zahrazekrollaei

خارى در صحيح به سند خويش از رسول خدا (ص) روايت كرده است كه فرمود:«فاطمه پاره تن من است هر كه او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.»

نسايى در خصايص به سند خود از مسور بن مخرمه روايت كرده است كه گفت:«پيامبر (ص) فرمود:فاطمه پاره تن من است، هر كه او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.»

مسلم نيز در صحيح خود حديثى از پيامبر نقل كرده است كه فرمود:«همانا فاطمه پاره تن من است، هر آن چه او را بيازارد مرا آزار مى‏دهد.»

و در روايت مسلم است كه:«همانا دخترم پاره تن من است،آن چه وى را ناپسند آيد براى من نيز ناپسند است، و آن چه او را مى‏آزارد مرا نيز آزار دهد.»

در اصابه به نقل از صحيحين از مسور بن مخرمه نقل شده است كه گفت:

«از رسول خدا (ص) شنيدم كه بر منبر مى‏فرمود: فاطمه پاره تن من است، آن چه او را بيازارد مرا آزار دهد و آن چه او را ناپسند آيد مرا نيز ناپسند آيد.»

ابو نعيم در حلية الاوليا به سند خود از مسور بن مخرمه نقل كرده است كه گفت:«شنيدم رسول خدا (ص) مى‏فرمود:همانا فاطمه، دخترم، پاره تن من است، هر آن چه او را ناپسند آيد مرا نيز پسنديده نباشد و هر آن چه او را بيازارد مرا آزارده است.»

ابو نعيم گويد:اين روايت را عمرو بن دينار از ابن ابى مليكه از مسور و نيز ايوب سختيانى آن را از ابن ابى مليكه از عبد الله بن زبير روايت كرده‏اند.

ترمذى نيز در صحيح از قول پيامبر (ص) روايت كرده است كه فرمود:«فاطمه پاره تن من است آن چه او را پسند نيايد مرا نيز ناپسند باشد و آن چه او را بيازارد مرا آزارده است.»

آنگاه وى گويد:«اين حديث‏حسن و صحيح است.»

و نيز در همان جا آمده است:«فاطمه پاره تن من است آن چه او را مى‏آزارد مرا آزار دهد و آن چه او را به سختى افكند مرا به دشوارى افكنده است.»

ترمذى اين حديث را نيز حسن و صحيح دانسته است.

در شفا آمده است:«فاطمه پاره تن من است آن چه او را به خشم آرد مرا نيز به خشم آورد.»

حاكم در مستدرك به سند خود از مسور بن مخرمه نقل كرده است كه گفت:«رسول خدا (ص) فرمود:فاطمه شعبه‏اى از من است هر آن چه او را گشاده و مسرور مى‏دارد مرا شاد كند و هر آن چه او را افسرده سازد مرا غمين ساخته است.»

وى گويد:«اين حديث صحيح است.»

همچنين در همان جا به سند خود از مسور بن مخرمه نقل كرده است كه گفت:«حسن بن حسن براى خواستگارى دخترش به او پيغام فرستاد، پس او گفت: هيچ نسب و سببى در نزد من محبوب‏تر از نسب و سبب و خويشاوندى با شما نيست اما رسول خدا (ص) فرمود: فاطمه پاره تن يا پاره‏گوشت من است آن چه او را فسرده كند مرا فسرده سازد و آن چه او را شاد كند مرا مسرور كرده است و پيوندهاى خويشى در روز قيامت‏بريده گردد پيوند و خويشى من و دختر او پيش توست.اگر من او را به همسرى تو دهم اين پيمان را مى‏گيرم و (در روز قيامت) پوزش خواهانه به سويش رهسپار مى‏شوم.»

حاكم گويد:«اين حديث صحيح است.»

ابو الفرج اصفهانى در اغانى نوشته است:«عبد الله بن حسن مثنى بن حسن السبط بر عمر بن عبد العزيز وارد شد، در آن هنگام عبد الله جوانى باوقار و نمكين بود.عمر جاى او را در صدر مجلس قرار داد و احترامش گذاشت و خواسته‏هاى او را روا كرد.يكى از عمر بن عبد العزيز علت اين رفتار را جويا شد و وى پاسخ داد:افراد موثق برايم حديثى نقل كرده‏اند كه گويى خود آن را از دهان رسول خدا (ص) شنيده‏ام.آن حضرت فرمود:همانا فاطمه پاره تن من است هر آن چه او را شاد دارد مرا خوشحال مى‏كند و هر آنچه او را به خشم آورد مرا ناراحت كرده است.بنابراين عبد الله نيز پاره‏اى از پاره تن رسول خداست.»

شدت علاقه پيامبر (ص) به فاطمه (س)
حاكم در مستدرك به سند خود از ابو ثعلبه خشنى نقل كرده است كه گفت:«عادت رسول خدا (ص) بر اين بود كه چون از جنگ يا سفرى بازمى‏گشت‏به مسجد مى‏رفت و دو ركعت نماز مى‏گزارد، آنگاه به فاطمه درود مى‏فرستاد و سپس پيش همسرانش مى‏رفت.»

همچنين وى به سند خود از ابن عمران نقل كرده است كه گفت:«پيامبر (ص) چون قصد مسافرت داشت، آخرين كسى را كه وداع مى‏گفت فاطمه بود و چون از سفرى بازمى‏گشت نخستين كسى را كه مى‏ديد فاطمه بود.»

ابن شهر آشوب در مناقب با چند سند از عايشه نقل كرده است كه گفت:«على (ع) از پيامبر-كه ميان او و فاطمه كه در بستر خوابيده بودند،نشسته بود-پرسيد:كدام يك از ما پيش تو محبوب‏تريم من يا او (فاطمه) ؟پيامبر فرمود:او نزد من محبوب‏تر است و تو عزيزترى.»

در پاسخ به اين پرسش،نمى‏توان جوابى بهتر از اين يافت.فاطمه را از روى مهربانى و شفقت محبوب مى‏داند و على را به خاطر بزرگى در فضل و جايگاهش عزيز مى‏شمارد.


كتاب: سيره معصومان جلد 2،ص 12 ، 13 و 19
نويسنده: سيد محسن امين
ترجمه: على حجتى كرمانى

شنبه هفدهم 1 1392 22:6

درودهاي خداوند و فرشتگان و حاملان عرش او و همه آفريدگان زميني و آسماني بر آن گوهر قدسي باد كه قالب انساني يافت. آن صورت نفس كلّي، فيض بخش عوالم عقلاني، پاره حقيقت نبوي، سرآمد نگاه انوار علوي، سرچشمه‏هاي اسرار فاطمي، رهايي يافته و رهايي دهنده دوستدارانش از آتش دوزخ، ميوه درخت يقين، بانوي بانوان دو عالم، شناخته ارج و ناشناخته مزار، روشنيِ چشم رسول و زهراي پاك بتول.*

* صلوات كبير، محي‏الدّين‏ابن‏عربي.

سيره رفتاري حضرت زهرا عليهاالسلام
گاهي شكوه بانوي بزرگ جهان، چنان دل و جان را لبريز مي‏سازد كه توان سخن گفتن را از انسان مي‏گيرد. جايگاه رفيع فاطمه اطهر عليهاالسلام خيره كننده ديدگان هر بيناست. باري! برخي در شناختن و شناساندن اين بانو، كه مادرِ عصمت و آينه عفاف است، به دامن روايات و آياتي پناه مي‏برند كه گوياي شأن والاي اوست.

در شأن فاطمه عليهاالسلام آيات بسياري نازل گشته و روايات نيز همچون دريايي موّاج و متلاطم طراوت بخش ساحل انديشه‏ها و كرانه‏هاي معرفت است.

امّا در اين ميان، راه ديگري نيز وجود دارد كه ما را با ژرفاي كمالات و جلوه فضيلت‏هاي اين بانو آشنا مي‏سازد، آن هم نگريستن به سيره عملي و شيوه رفتاري آن بزرگوار است. در واقع، زندگينامه زيبا و پرنكته و آموزنده او در ابعاد گونه گون، آينه‏اي است كه نوري از بزرگي‏ها و فضيلت‏هاي او را بر رواق دلمان مي‏تاباند و شبستان جان را همچون روز، روشن مي‏سازد.

نگارنده در اين نوشته مروري دارد بر چند فراز برجسته از زندگي حضرت زهرا عليهاالسلام كه بيشتر كاربردي و عملي است؛ چرا كه فاطمه عليهاالسلام «اسوه» و «الگو» است.

پس شايسته است كه در بند بند اين بخش‏هاي نوراني از حيات فاطمه عليهاالسلام ، به دقت بنگريم و با نگرشي جامع درس هايي را كه از اين نمونه‏ها مي‏آموزيم، در كلاس زندگي به كار بنديم.

1. معنويت در خانه فاطمه عليهاالسلام
زندگي حضرت فاطمه عليهاالسلام سراسر نور و پر از معنويت بود. او توانست در خانه كوچك خود، با تمام مشكلات، به عرفان كامل برسد. وي به جايي رسيد كه جبرئيل امين بر او نازل مي‏شد.

فاطمه عليهاالسلام عاشق عبادت بود. او در تسليم و اطاعت و در استقبال از عبادت، چنان به پيش رفت كه حتي سلامت خويش را از ياد بُرد.

امام باقر عليه‏السلام در شأن عبادت او فرمود: «كانت تَقُومُ حَتّي تَورَّمَ قدماها»

روزي رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به او فرمود: «دخترم از خدا چيزي بخواه كه جبرئيل از جانب خدا وعده اجابت داده است.»، فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: «حاجتي جز توفيق در بندگي خدا ندارم. آرزويم اين است ناظر جمال او باشم و به وجه كريمش نظاره كنم» و خود در مناجاتش مي‏فرمود: «أسالك لذّة النّظر الي وجهك».

همسر و فرزندان او، عاشق معبود يگانه بودند. خانه‏اي كه پر از نور و نماز و قرآن و عبادت است، ارزشمند است.

حضرت علي عليه‏السلام و فاطمه زهرا عليهاالسلام هر دو عاشقانه و خالصانه عبادت مي‏كردند. اين طور نبود كه فقط علي عليه‏السلام در نماز غرق شود؛ بلكه فاطمه زهرا عليهاالسلام نيز چنان در محراب به عبادت مي‏ايستاد كه از شدّت ترس، نَفَسش به شماره مي‏افتاد.

امروز بايد زن و مرد به اين زوج ملكوتي اقتدا كنند و هر دو به معراج عرفان، معنويّت و سير و سلوك برسند.

علاّمه مجلسي قدس‏سره در مورد خانه علي و فاطمه عليهماالسلام از انس بن مالك، و بُريره نقل مي‏كند:

هنگامي كه رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم اين آيه شريفه را خواند: «في بيوتٍ اَذِنَ اللّهُ اَن تُرْفَعَ و يُذْكَرَ فيها اسمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بالْغُدُوِّ والآصالِ»1؛ در خانه‏هايي (مانند معابد، مساجد و منازل انبيا و اوليا) خدا رخصت داده كه آنجا رفعت يابد و در آن، ذكر نام خدا شود و صبح و شام تسبيح و تنزيه ذات پاك او كنند.

مردي برخاست و سؤال كرد: اي رسول خدا! اين خانه‏ها كدامند؟

حضرت فرمود: خانه‏هاي انبيا. سپس ابوبكر برخاست و پرسيد: اي رسول خدا! آيا اين خانه (اشاره به خانه علي و فاطمه) نيز از همان خانه‏هاست؟ حضرت فرمود: آري و از برترين آنان است.

ابن عباس مي‏گويد: در مسجد پيامبر بوديم كه يكي از قاريان قرآن آيه «في بيوتٍ اذِنَ اللّهُ...» را تلاوت كرد. پرسيدم: اي رسول خدا! اين خانه‏ها كدام خانه‏ها هستند؟

حضرت فرمود: خانه‏هاي انبيا. و سپس با دست خويش به خانه فاطمه زهرا عليهاالسلام اشاره كرد.2

2. ايمان فاطمه عليهاالسلام
امام باقر عليه‏السلام مي‏فرمايد: روزي پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم سلمان را براي رساندن پيامي به خانه فاطمه عليهاالسلام فرستاد. سلمان مي‏گويد: سپس از درنگ كوتاهي در پشت درخانه آن حضرت، سلام گفتم، صداي فاطمه عليهاالسلام را از داخل خانه شنيدم كه قرآن مي‏خواند و در بيرون اتاق، دستاس در حال چرخيدن بود. ماجرا را به پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم خبر دادم. آن حضرت تبسّمي كرده و فرمود:

«يا سلمانُ اِنَّ ابنَتي فاطمةَ مَلاءَ اللّهُ قَلْبَها و جَوارِحَها الي مشاشِها...؛ اي سلمان! خداوند قلب، اعضا و جوارح دخترم فاطمه را تا فرق سرش مملوّ از ايمان كرده است. دخترم خود را در اطاعت و عبادت خدا قرار داده. پس خداوند فرشته‏اي را به نام زوقابيل (جبرئيل) فرستاده تا به جاي او دستاس را بگرداند.»3

3. در محراب عبادت
پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمود: دخترم فاطمه، سرور زنان جهان از اوّلين و آخرين است. هنگامي كه او در محراب عبادت مي‏ايستد، هفتاد هزار فرشته از فرشتگان مقرّبين بر او سلام گفته و همان ندايي را كه به مريم مي‏گفتند، به فاطمه عليهاالسلام مي‏گويند كه: «اِنَّ اللّهَ اصطَفاكِ و طَهَّرَكِ واصْطفاكِ علي نِساءالعالمينَ»4

حَسن بَصري (زاهد معروف) مي‏گويد: «لم يَكُنْ في الاُمّةِ اَزْهَدَ و لا اَعْبَدَ مِنْ فاطِمَةَ...؛ در امت اسلام عابدتر از فاطمه عليهاالسلام نبود. وي آنقدر نماز مي‏خواند و عبادت مي‏كرد كه دو پاي مباركش ورم مي‏نمود.»5

4. فاطمه عليهاالسلام و مائده آسماني
حضرت فاطمه عليهاالسلام به نماز، علاقه فراواني داشت و هرگاه حاجتي داشت، به نماز متوسّل مي‏شد. سه روز بود كه در خانه علي عليه‏السلام و فاطمه عليهاالسلام غذا يافت نمي‏شد و آنان اين مدت را بدون غذا سپري كردند. علي عليه‏السلام وارد منزل شد در حالي كه رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نشسته و فاطمه عليهاالسلام نماز مي‏خواند و بين اين دو نفر ظرفي سرپوشيده بود. وقتي فاطمه عليهاالسلام از نماز فارغ شد، سرپوش را از آن ظرف برداشت اما ظرف مملوّ از نان و گوشت بود. علي عليه‏السلام فرمود: اي فاطمه! اين از كجا برايت رسيده؟ گفت: از جانب خدا نازل شده است. خداوند به هر كه بخواهد، روزي مي‏دهد. رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمود: آيا مي‏خواهيد نظير اين را براي شما نقل كنم؟ گفتند: بله، اي رسول خدا! فرمود: اي علي! مَثَل شما مثل زكرياست كه هر وقت بر حضرت مريم عليهاالسلام وارد مي‏شد، مي‏ديد كه در محراب عبادت است و در نزد وي خوراك نهاده شده است. زكريا مي‏فرمود: اي مريم! اين از كجا آمده است؟ مريم در جواب مي‏گفت: از جانب خدا! خدا هركس را كه بخواهد، روزي مي‏دهد. آن گاه آن غذا را يك ماه خوردند و آن كاسه همان ظرفي است كه حضرت مهدي «قائم آل محمّد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم » در آن غذا مي‏خورد.6

5. حضرت زهرا عليهاالسلام و ترس از قيامت
حضرت زهرا عليهاالسلام به شدّت از روز قيامت و سختي آن نگران بود. او از پدرش رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم درباره چگونگي زنده شدن و احوال قيامت سؤالات بسياري مي‏نمود.

علاّمه مجلسي قدس‏سره مي‏نويسد:

هنگامي كه آيه «و اِنَّ جَهَنَّم لَمَوعِدُهُم اجمعين لها سبعةُ ابوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنهُمْ جُزءٌ مَقْسومٌ»7 بر پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نازل شد، آن حضرت به شدّت گريست و يارانش نيز با گريه آن حضرت، گريه كردند؛ اما كسي نمي‏دانست كه پيامبر چرا مي‏گريد و جبرئيل چه چيزي را بر او نازل كرده كه باعث گريه فراوان پيامبر شده است. از طرفي، هيچ كس ياراي سخن گفتن با آن حضرت را نداشت. اصحاب چون مي‏دانستند وقتي پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نگاهش به فاطمه عليهاالسلام مي‏افتد، شاد مي‏گردد، فردي را به خانه فاطمه عليهاالسلام فرستادند تا وي را از اين ماجرا و گريه پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم باخبر سازد. دختر رسول خدا با شنيدن اين خبر برآشفت و خانه را به قصد مسجد و ديدار پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ترك گفت. هنگامي كه فاطمه عليهاالسلام نزد پيامبر آمد، فرمود: «پدرجان! جانم فدايت باد! چه چيز تو را به گريه درآورده است؟!». پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم آنچه را كه جبرئيل بر او نازل كرده بود، بر دخترش تلاوت كرد. فاطمه عليهاالسلام از شدّت ترس و وحشت، با صورت بر زمين افتاد، در حالي كه مي‏فرمود: «اَلوَيْلُ وِ ثُمَّ الوَيْلُ لِمَنْ دَخَلَ فِي‏النّار؛ واي، پس واي بر كسي كه وارد دوزخ شود!»

علي عليه‏السلام دست بر سر مي‏گذاشت و فرياد مي‏زد: «وا بُعْدَ سَفَراه وا قِلّة زاداهُ في سَفَرِالقيامة؛ واي از دوري سفر، واي از كمي توشه راه سفر قيامت!»

6. اُنس با قرآن كريم
توجّه ويژه حضرت زهرا عليهاالسلام به قرآن كريم، درس ديگري به شيفتگان اين كتاب آسماني مي‏دهد. حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: «حُبِّبَ اِليَّ مِنْ دنياكُمْ ثلاث، تِلاوَتُ كتاب اللّهِ، والنَّظَرُ في وجه رسول اللّهِ وَالإِنفاقُ في سبيل اللّه؛ سه چيز از دنياي شما را دوست دارم: تلاوت قرآن كريم، نگاه به چهره مقدّس پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ؛ انفاق در راه خدا.»8

فاطمه زهرا عليهاالسلام ، با قرآن مأنوس بود و پيوسته از خانه كوچكش آواي خوش قرآن به گوش مي‏رسيد. گفته‏هاي ياران و اصحاب رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مؤيّد اين سيره و شيوه آن بانوي باعظمت است.

حضرت فاطمه عليهاالسلام به قرآن اهميت مي‏داد به گونه‏اي كه وصيّت كرد در شب اوّل قبر، علي عليه‏السلام بر مزارش بسيار قرآن بخواند. حتّي خادمه‏اش فضّه نيز تا بيست سال به غير قرآن لب نگشود و جز با قرآن پاسخ نداد.

7. دعا براي ديگران
فاطمه عليهاالسلام چگونه سخن گفتن با خدا و دعا كردن را به آيندگان آموخت. او در دعا نيز همه را بر خود مقدّم مي‏داشت. امام حسن عليه‏السلام مي‏فرمايد:

مادرم فاطمه عليهاالسلام را در شب جمعه‏اي ديدم كه پيوسته در حال ركوع و سجود بود تا اين كه صبح دميد و شنيدم كه مردان و زنان با ايمان را نام مي‏بُرد و بسيار براي آنان دعا مي‏كرد؛ اما نديدم حتّي يك بار براي خود دعا كند. از روي تعجّب گفتم: مادر! چرا براي خودت دعا نمي‏كني و از خدا چيزي نمي‏خواهي ؛ همان گونه كه براي ديگران دعا مي‏كني؟ مادرم در پاسخ فرمود: «يا بُنيَّ! اَلْجار ثُمّ الدّار؛ فرزندم! اوّل همسايه سپس اهل خانه.»9

8. احترام به پيامبر اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم
هنگامي كه آيه «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً»10 بر پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نازل گشت؛ حضرت فاطمه عليهاالسلام پدر را «رسول اللّه» خطاب كرد. امام حسين عليه‏السلام از مادرش فاطمه زهرا عليهاالسلام نقل مي‏كند:

از آن روزي كه اين آيه بر پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نازل شد، هيبت آن حضرت، مانع شد كه او را «پدر» خطاب كنم، از اين رو مي‏گفتم: يا رسول اللّه. چون پيامبر چنين ديد، فرمود: «دخترم! اين آيه درباره تو و اهل بيت تو نازل نشده است؛ زيرا تو از من هستي و من از تو. تو مرا پدر خطاب كن. دخترم! اين آيه درباره مُستكبران نازل گشته كه احترام مرا نگه نمي‏دارند. پدر گفتن تو براي آرامش قلب من بهتر و به خشنودي خداوند نزديك‏تر است.» سپس پيشاني مرا بوسيد و مقداري از آب دهان خود را به [صورت] من كشيد كه از آن پس هرگز نياز به عطر پيدا نكردم.11

«ادب» نمودار شخصيت انسان و بزرگ‏ترين سرمايه است. علي عليه‏السلام فرمود: «لاميراث كَالأَدَب؛ هيچ ارثي گران بهاتر از ادب نيست.»

ادب، سيره رايج بين اين دختر و پدر بزرگوارش بود. هرگاه رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نزد فاطمه عليهاالسلام مي‏رفت، او بر مي‏خاست و پدر را مي‏بوسيد و او را در جاي خود مي‏نشانيد. البته رسول خدا هم به فاطمه‏اش عنايت ويژه داشت؛ چرا كه وي كوثر الهي بود كه به او كرامت شده است.

9. سبقت گرفتن در سلام
آن حضرت به پيروي از رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به سلام كردن بسيار اهميت مي‏داد. در روايت آمده است كه شخصي گفت: نزد حضرت فاطمه عليه‏السلام آمدم، تا مرا ديد، سلام كرد و در اين امرِ نيكو بر من پيشي گرفت. سپس فرمود: چه چيز تو را به اينجا آورده است؟ عرض كردم: به جهت به دست آوردن خير و بركت. فاطمه عليهاالسلام فرمود: پدرم مرا خبر داد كه هركس سه روز نزد من و يا پدرم آيد و سلام كند، خداوند بهشت را بر وي واجب مي‏گرداند.12

10. تحمّل سختي‏ها
در روزهاي نخست شكل‏گيري حكومت اسلامي در مدينه، مسلمانان با مشكلات بسياري مواجه بودند. بسياري از مهاجران و انصار، با تنگدستي روزگار مي‏گذراندند. در اين حال علي عليه‏السلام نيز همانند ساير مسلمانان زندگي مي‏كرد و هنگام توانمندي، ديگران را برخود مقدّم مي‏داشت. تا چند سال، وضع به همين منوال سپري شد. علي عليه‏السلام و فاطمه عليهاالسلام در خانه زيراندازي جز يك پوست گوسفند نداشتند. فاطمه عليهاالسلام صبر كرد و سختي‏هاي زندگي را به خاطر رضاي خدا و خشنودي پدر و شوهر خويش تحمّل نمود. پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ضمن باخبر بودن از وضع زندگي علي عليه‏السلام و فاطمه عليهاالسلام ، پيوسته دختر خود را به صبر و شكيبايي در برابر مشكلات زندگي فرامي‏خواند.

اَنَس مي‏گويد: روزي فاطمه عليهاالسلام خدمت پدر آمد و عرض كرد: يا رسول اللّه! من و پسر عمويم زيراندازي جز يك پوست گوسفند نداريم. شب‏ها خودمان از آن استفاده مي‏كنيم و روزها علف شترمان را روي آن پهن مي‏نماييم. پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمود: دخترم! صبر كن؛ زيرا موسي بن عمران تا ده سال از روزهاي زندگي خود را سپري كرد، در حالي كه چيزي جز يك عباي قطوانيه نداشت.13

فاطمه عليهاالسلام هنگام سختي‏ها مي‏فرمود: «يا رسول اللّه! خداوند را در برابر نعمت‏هايش ستايش مي‏كنم و بر نعمت‏هاي ظاهري‏اش شكر گزارم.»14 او ساده زندگي مي‏كرد و از تحمّل مشكلات زندگي پرهيز نداشت تا به شيريني‏هاي آخرت برسد. وسايل زندگي حضرت ساده و مهريه‏اش اندك بود. او آيين خانه داري و همسر داري را به خوبي مراعات مي‏كرد و در زندگي، واقعاً شريك همسرش بود. گاهي كه در خانه غذايي نبود و كودكان گرسنه بودند، فاطمه عليهاالسلام به علي عليه‏السلام چيزي نمي‏گفت و چيزي از او درخواست نمي‏كرد. او بيم داشت از اين كه همسرش نتواند خواسته او را برآورده كند و شرمنده شود. فاطمه عليهاالسلام در جواب علي عليه‏السلام كه مي‏فرمود: چرا به من خبر ندادي تا غذايي براي شما تهيه كنم؟ مي‏گفت: اي ابوالحسن! من از خدايم شرم مي‏كنم كه تو را به چيزي كه بر آن قدرت نداري، تكليف كنم!

آري، فاطمه عليهاالسلام در تمام عرصه‏ها نمونه و الگوست. در خانواده، همدم رنج‏ها و غصّه‏هاي شوهر بود و پناه او.

علي عليه‏السلام مي‏فرمود: وقتي به خانه مي‏آمدم و به زهرا نگاه مي‏كردم، تمام غم و اندوهم برطرف مي‏شد. هرگز كاري نكردم كه فاطمه از من خشمناك و ناراحت شود. فاطمه نيز هرگز مرا خشمناك نساخت.

11. حجاب و عفاف
حضرت زهرا عليهاالسلام هم در سخن، معلّم حجاب بود، هم در رفتار، اسوه عفاف. وي عقيده داشت: «بهترين چيز براي زن، آن است كه نه مردان نامحرم او را ببينند و نه او مردان نامحرم را.» علي عليه‏السلام مي‏فرمايد: روزي با گروهي از اصحاب، خدمت رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بوديم. آن حضرت به اصحاب فرمود: صلاح و مصلحت زن در چيست؟ هيچ كس نتوانست پاسخ صحيحي بدهد، وقتي كه اصحاب متفرّق شدند، من به خانه رفتم و موضوع سؤال رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را به فاطمه عليهاالسلام گفتم. فرمود: من جوابش را مي‏دانم:

«صلاح زن در آن است كه مردان بيگانه را نبيند و مردان بيگانه هم او را نبينند.»

من هنگامي كه خدمت رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم رسيدم، عرض كردم: فاطمه عليهاالسلام در پاسخ سؤال شما چنين فرموده است. پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم سخنِ پخته و منطقي زهرا عليهاالسلام را پسنديد و فرمود: «فاطمه عليهاالسلام پاره تن من است.»15

البته در توضيح فرموده حضرت زهرا عليهاالسلام مي‏توان گفت كه عدم رعايت پوشش از طرف زنان در جامعه، مي‏تواند فساد مردان را به دنبال داشته باشد كه سرانجام اين بي‏مبالاتي، به سستي بنيان خانواده و اجتماع خواهد انجاميد.

پس بهترين، زيباترين و با صفاترين زندگي براي زنان در پرتو سخن پرمغز زهرا عليهاالسلام خلاصه مي‏شود كه: «صلاح زن در آن است كه نه او مرد بيگانه را ببيند و نه مرد بيگانه او را.»

حضرت زهرا عليهاالسلام همان گونه كه فرمود، طبق آن نيز رفتار كرد. تا آنجا حجاب را رعايت مي‏كرد كه روزي يكي از مسلمانان به نام «ابن مكتوم» كه نابينا بود، به خانه فاطمه عليهاالسلام آمد. فاطمه از آن اتاق به اتاق ديگري رفت، به او گفتند: ابن مكتوم نابيناست. حضرت فرمود: او نابيناست؛ اما من كه نابينا نيستم...!

از وصيّت‏هاي فاطمه عليهاالسلام اين بود كه: «پس از مرگ، بدن مرا داخل تابوتي بگذاريد، تا حجم بدنم پيدا نشود.» اين شيوه تا آن زمان مرسوم نبود و اين وصيّت، درسي از عفاف و حجاب و حيا بود كه بانوان بايد آن را مورد توجّه قرار دهند.

اي زن به تو از فاطمه اين گونه خطاب است  ارزنده‏ترين زينت زن، حفظ حجاب است 
فرمان خدا، قول نبيّ، نصّ كتاب است  از بهر زنان افضلِ طاعات، حجاب است 

12. انفاق و ايثار
نمونه بارز انفاق و ايثار آن بزرگوار، بخشش «لباس عروسي» به زن فقير، آن هم در شب عروسي‏است.

هنگامي كه موكب عروس رهسپار خانه علي عليه‏السلام بود، زن سائلي پيش آمد، و در برابر عروس اظهار احتياج به لباس نمود. فاطمه عليهاالسلام مظهر تقوا و ايثار، همراهان را به دور خود جمع كرد، و بي درنگ «لباس عروسي» را از تن در آورد و به آن زن فقير بخشيد. حضرت با اين عمل، ديگري را برخود مقدّم داشت. اين عمل وي به قدري جالب و اين فداكاري، به اندازه‏اي بزرگ است كه تاكنون تاريخ نتوانسته نمونه‏اي از آن را در خاطره خود ثبت نمايد. آري، زهراي اطهر با همان لباس معمولي به خانه شوهر رفت و سند ايثار در چهره درخشان زندگي‏اش ثبت گرديد.16

فاطمه عليهاالسلام و خانواده‏اش، مأواي بيچارگان و نيازمندان بودند. علي عليه‏السلام و زهرا سه روز روزه نذر گرفتند و هر سه روز، غذاي افطار خود را به يتيم، مسكين و اسير دادند. خداي متعال در تقدير از اين ايثار خالصانه، كه جز به خاطر خدا انگيزه ديگري نداشت، سوره «هل أتي» را نازل فرمود.

13. فعاليت‏هاي سياسي ـ اجتماعي
فاطمه عليهاالسلام در برابر مسائل سياسي و اجتماعي جامعه اسلامي، بي تفاوت نبود و پيوسته جبهه حق را ياري مي‏كرد. در صحنه‏هاي اجتماعي و دفاع از دين و رهبر، حاضر بود. حضرت در جنگ اُحُد شركت داشت و به امدادگري و مداواي زخم‏هاي رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مشغول بود. پس از رحلت رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم كه خلافت غصب شد و «فدك» را از او گرفتند، همراه زنان بني هاشم به مسجد آمد و در جمع مسلمانان حاضر، در خطبه‏اي غرّا كه پشت پرده خواند، از بدعت‏ها، ستم‏ها، حق كشي‏ها، فراموش كردن وصيّت پيامبر و احياي سنّت‏هاي جاهلي انتقاد كرد.

فاطمه عليهاالسلام در اثبات حق و مقابله با انحراف در رهبري امت اسلامي، از هيچ كوششي فروگذار نكرد و اين امر را تكليف خود دانست. گاهي شب‏ها همراه علي عليه‏السلام به در خانه مهاجرين و انصار مي‏رفت و حمايت از ولايت و وصيت رسول را در يادها زنده مي‏كرد و آنان را به دفاع از حقّ شوهرش در مسئله خلافت و حقّ خودش فرا مي‏خواند، اگرچه جز كلامي سرد و بي مهر نمي‏شنيد!

فاطمه عليهاالسلام عنايت ويژه‏اي به مسئله دفاع از امامت و ولايت امام علي عليه‏السلام داشت و به عنوان يك وظيفه اجتماعي در قالب‏هاي مختلف، روي آن اهتمام و جدّيت مي‏ورزيد. در مسئله «فدك» آن چيزي كه جوهر اصلي كارها و پيگيري‏هاي حضرت فاطمه عليهاالسلام بود، همان دفاع از «حقّ ولايت حضرت اميرمؤمنان عليه‏السلام » بود. حتّي آخرين وصيّت او يعني تشييع، به خاك سپاري و مخفي نگه داشتن قبر هم در واقع تداوم حضور سياسي و اجتماعي حضرت زهرا عليهاالسلام بود. اين وصيّت، ميزان هدفداري و بزرگواري ايشان را نشان مي‏دهد. تا حضرت زنده بود، علي عليه‏السلام حامي نيرومندي داشت. به تعبير بعضي از بزرگان: «به خاطر فاطمه عليهاالسلام ، حُرمت حضرت اميرمؤمنان عليه‏السلام را تا حدّي پاس مي‏داشتند؛ اما پس از شهادت آن مظلومه، علي عليه‏السلام تنها و بي پناه و مظلوم‏تر شد.» در يك جمله، فاطمه، فدايي امامت و رهبريت شد.

اينها و نمونه‏هايي ديگر از سيره رفتاري آن بانوي بي‏همتا، جلوه‏هاي الگو بودن او براي همه فضيلت خواهان و حق جويان است كه در پي «اُسوه» و سر مشق «چگونه زيستن»اند.

اميد است اين خصلت‏ها و رفتارها، چون تابلويي، پيوسته در برابر ديدگان‏مان باشد. و اگر همواره آن حضرت را سرمشق و اسوه مي‏دانيم و معرّفي مي‏كنيم، «ابعاد الگويي» او را نيز در قالب سيره عملي و رفتاري حضرتش بشناسيم و بشناسانيم. زيرا اين گونه، بهتر مي‏توان مَشي و مرام فاطمي را در بستر زندگي و اخلاق عيني پياده كرد.

نكته‏ها
الف) ناگفته نماند آنچه فاطمه عليهاالسلام را اسوه و نمونه ساخته، كمال انساني اوست و بدين خاطر، متعلّق به عالم انسانيت است.

ارزش‏هاي انساني، اختصاص به زن يا مرد ندارد و به تبع آن، اسوه‏هاي انساني نيز همين گونه‏اند.

در يك جمله، فاطمه عليهاالسلام چنان كه اسوه زنان است، اسوه مردان نيز هست. همان گونه كه پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و امامان عليهم‏السلام اين چنين‏اند.

ب) بايد توجّه داشت كه سنّت‏هاي الهي و قوانين هستي، كه قواعد حاكم بر زندگي انسان بخشي از آن است، همه ثابت و غير قابل تغييرند. رابطه انسان با خدا و با جامعه و طبيعت، رابطه‏اي است كه در جوهر خود از اصول ثابتي تبعيت مي‏كند و قابل تغيير نيست و حضرت زهرا عليهاالسلام به عنوان زني كه عالِم به اين ارزش‏ها بوده و بر طبق موازين الهي و انساني زندگي مي‏كرده، مي‏تواند الگوي همه انسان‏ها تا «انتهاي تاريخ» باشد.

به عبارت ديگر، همان طور كه «دين» امر ثابتي است، «الگو»هم مي‏تواند ثابت و جاودانه باشد؛ لذا زندگي و سلوك آن حضرت همواره براي انسان‏ها «چه در حال و چه در آينده» اسوه و الگوست.

ج) از خصوصيات اسوه‏هاي الهي اين است كه همواره از ساير افراد بشر در مراتب كمال انساني پيشقدم هستند و اين تقدّم به صورتي است كه بشر هرچه در ابعاد مختلف رشد كند، بازهم نمي‏تواند بي‏نياز از آنان باشد. ما انسان‏ها هرچه سعي و تلاش كنيم، به افق فضائل آنان نمي‏رسيم و نمي‏توانيم در حدود آنان و مانند آنها عمل كنيم، ولي بايد در محدوده توان و استعداد خود در مسير آنان حركت نماييم.

اين كه مي‏گوييم فاطمه عليهاالسلام يا ساير حضرات معصومان عليهم‏السلام الگوي همگانند، بدان معنا نيست كه بايد فاطمه عليهاالسلام يا علي عليه‏السلام شد، بلكه مقصود «فاطمه‏وار بودن و فاطمه گونه زيستن» است... .

در سخني از صادق آل محمّد عليه‏السلام آمده است: به خدا سوگند! من شما و روح‏هاي‏تان و بوي خوش‏تان را دوست مي‏دارم. ما را در اين جهت با پرهيزكاري و تلاش خود ياري كنيد. هرگز به ولايت ما نمي‏رسيد جز با كوشش و تقوا. و كسي كه ديگري را به عنوان «امام» و «اسوه» برگزيده است، بايد عملش مطابق با عمل او باشد.17

پديدآورنده:عسگري اسلام‏پور كريمي ،


پي‏نوشت‏ها:
1. نور / 35.

2. فاطمه در كلام اهل سنّت، ص 343.

3. مناقب آل ابي طالب، ج 3، ص 338.

4. آل عمران / 42؛ اَمالي، صدوق، ص 437.

5. ربيع الابرار، ج 2، ص 104.

6. بحارالانوار، ج 42، ص 31.

7. حجر / 44.

8. اخلاق حضرت فاطمه(س)، ص 17.

9. علل الشرايع، ص 215.

10. نور، / 63.

11. بحارالانوار، ج 43، ص 93.

12. اخلاق حضرت فاطمه(س)، ص 63.

13. احقاق الحق، ج 10، ص 400.

14. سفينة‏البحار، ج 1، ص 571.

15. كشف الغمّه، ج 2، ص 92. البته در بعضي از روايات آمده امام حسن(ع) سؤال رسول خدا(ص) را از مادرش پرسيد و زهرا(س) جواب فوق را داد. ر.ك: وسايل الشيعه، ج 2، ص 9.

16.بااقتباس‏ازالوقايع‏والحوادث،ملبوبي،ج4،ص186.

17. ارشاد القلوب، ديلمي، ص 101، چ بيروت.

شنبه هفدهم 1 1392 22:5

 

      منبع:تبيان زنجان    
الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون‏» (1)

(البقره:56)

دانشمندان و تذكره نويسان شيعه متفقند كه نعش دختر پيغمبر را شبانه بخاك سپردند.

ابن سعد نيز در روايت‏هاي خود كه از طريق ابن شهاب،عروه،عايشه،زهري و ديگران است گويد فاطمه (ع) را شبانه دفن كردند و علي (ع) او را بخاك سپرد (2)

بلاذري نيز در دو روايت‏خود همين را نوشته است (3) بخاري نيز چنين نويسد:

«شوي او شبانه او را بخاك سپرد و رخصت نداد تا ابو بكر بر جنازه او حاضر شود» (4)
كليني كه از بزرگان علما و محدثان شيعي است و در آغاز قرن چهارم هجري در گذشته و كتاب خود را در نيمه دوم قرن سوم نوشته و نوشته او از ديرينه‏ترين سندهاي شيعه بشمار مي‏رود،چنين نوشته است:

چون فاطمه (ع) در گذشت.امير المؤمنين او را پنهان بخاك سپرد و آثار قبر او را از ميان برد. سپس رو به مزار پيغمبر كرد و گفت:

-اي پيغمبر خدا از من و از دخترت كه بدين تو آمده و در كنار تو زير خاك خفته است،بر تو درود باد!

خدا چنين خواست كه او زودتر از ديگران بتو به پيوندد.پس از او شكيبائي من بپايان رسيده و خويشتن داري من از دست رفته.اما آنچنان كه در جدائي تو صبر را پيشه كردم،در مرگ دخترت نيز جز صبر چاره ندارم كه شكيبائي بر مصيبت‏سنت است.اي پيغمبر خدا!تو بر روي سينه من جان دادي!ترا بدست‏خود در دل خاك سپردم!قرآن خبر داده است كه پايان زندگي همه بازگشت‏بسوي خداست.

اكنون امانت‏به صاحبش رسيد،زهرا از دست من رفت و نزد تو آرميد.

اي پيغمبر خدا پس از او آسمان و زمين زشت مي‏نمايد،و هيچگاه اندوه دلم نمي‏گشايد (5).

چشمانم بي‏خواب،و دل از سوز غم كباب است،تا خدا مرا در جوار تو ساكن گرداند.

مرگ زهرا ضربتي بود كه دل را خسته و غصه‏ام را پيوسته گردانيد.و چه زود جمع ما را به پريشاني كشانيد.شكايت‏خود را بخدا مي‏برم و دخترت را به تو مي‏سپارم!خواهد گفت كه امتت پس از تو با وي چه ستمها كردند.آنچه خواهي از او بجو و هر چه خواهي بدو بگو!تا سر دل بر تو گشايد،و خوني كه خورده است‏بيرون آيد و خدا كه بهترين داور است ميان او و ستمكاران داوري نمايد (6).

سلامي كه بتو مي‏دهم بدرود است نه از ملالت،و از روي شوق است،نه كسالت.اگر مي‏روم نه ملول و خسته جانم و اگر مي‏مانم نه بوعده خدا بد گمانم.و چون شكيبايان را وعده داده است در انتظار پاداش او مي‏مانم كه هر چه هست از اوست و شكيبائي نيكوست.

اگر بيم چيرگي ستمكاران نبود براي هميشه در كنار قبرت مي‏ماندم و در اين مصيبت‏بزرگ، چون فرزند مرده جوي اشك از ديدگانم مي‏راندم.

خدا گواهست كه دخترت پنهاني بخاك مي‏رود.هنوز روزي چند از مرگ تو نگذشته،و نام تو از زبانها نرفته،حق او را بردند و ميراث او را خوردند.درد دل را با تو در ميان مي‏گذارم و دل را به ياد تو خوش مي‏دارم كه درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه (7).

در مقابل اين شهرت،ابن سعد روايت ديگري دارد كه ابو بكر بر دختر پيغمبر نماز خواند و بر او چهار تكبير گفت (8).پيداست كه اين روايت و يك دو حديث ديگر،در مقابل آن شهرت ارزشي ندارد،و دور نيست كه آنرا براي مصلحت وقت‏ساخته باشند. فقدان دختر پيغمبر علي (ع) را سخت آزرده ساخت.نمونه اين آزردگي را از سخناني كه بر كنار قبر او خطاب به پيغمبر (ص) گفت ديديم.در سندهاي ديرين،دو بيت زير را نيز بدو نسبت داده‏اند كه نشان دهنده سوز دروني اوست.اما شمار اين بيت‏ها در ماخذهاي بعدي بيشتر است چنانكه در ديوان منسوب به آنحضرت نوزده بيت است (9).

زبير بن بكار در كتاب خود الاخبار الموفقيات كه آنرا در نيمه دوم قرن سوم نوشته و از مصادر قديمي بشمار مي‏رود چنين نويسد:

مدايني گويد چون امير المؤمنين علي بن ابي طالب رضي الله عنه از دفن فاطمه راغت‏يافت‏بر سر قبر او ايستاد و اين دو بيت را انشاء كرد:

لكل اجتماع من خليلين فرقة و كل الذي دون الممات قليل (10) و ان افتقادي واحدا بعد واحد دليل علي ان لا يدوم خليل (11)

اين دو بيت در بعض مصادر بدين صورت ضبط شده:

لكل اجتماع من خليلين فرقة و كل الذي دون الفراق قليل و ان افتقادي فاطما بعد احمد دليل علي ان لا يدوم خليل (12)

مصحح فاضل چاپ اخير بحار الانوار (طهران) در ذيل صفحه صد و هشتاد و هفت مجلد چهل و سوم عبارتي را دارد كه ترجمه آن اينست:

در بعض نسخه‏ها«و ان افتقادي واحدا بعد واحد»آمده و اين درست است چه علي عليه السلام بدين دو بيت تمثل جسته نه آنرا انشاء كرده است.

ليكن عبارت زبير بن بكار چنين است:«و انشا يقول‏»بعلاوه اين دو بيت چنانكه نوشته شد در ديوان منسوب بآن حضرت ضبط شده است.

مجلسي نويسد:روايت‏شده است كه هاتفي شعر او را پاسخ داد.سپس چهار بيت را نوشته است (13).

پي‏نوشتها:

1.آنانكه چون مصيبتي بديشان رسد گويند:همانا ما از آن خدا و بسوي او باز گردنده‏ايم.

2.طبقات ج 8 ص 18-19.

3.انساب الاشراف ص 405.

4.صحيح ج 5 ص 177،و ر.ك بحار ص 183.

5.السلام عليك يا رسول الله عني.و السلام عليك عن ابنتك و زائرتك و البائنة في الثري ببقعتك و المختار الله لها سرعة اللحاق بك.قل يا رسول الله عن صفيتك صبري و عفا عن سيدة نساء العالمين تجلدي.الا ان في التاسي لي بسنتك في فرقتك موضع تعز فلقد و سدتك في ملحودة قبرك و فاضت نفسك بين نحري و صدري.بلي و في كتاب الله (لي) انعم القبول. انا لله و انا اليه راجعون.قد استرجعت الوديعة.و اخذت الرهينة و اختلست الزهراء فما اقبح الخضراء و الغبراء.اما حزني فسرمد.

6.و اما ليلي فمسهد.و هم لا يبرح قلبي او يختار الله لي دارك التي انت فيها مقيم.كمد مقيح و هم مهيج‏سرعان ما فرق بيننا و الي الله اشكو و ستنبئك ابنتك بتظافر امتك علي هضمها. فاحفها السؤال.و استخبرها الحال.فكم من غليل معتلج‏بصدرها لم تجد الي بثه سبيلا.و ستقول و يحكم الله و هو خير الحاكمين.

7.سلام مودع لا قال و لا سئم.فان انصرف فلا عن ملالة.و ان اقم فلا عن سوء ظن بما وعد الله الصابرين.واها واها و الصبر ايمن و اجمل و لو لا غلبة المستولين لجعلت المقام و اللبث لزاما معكوفا و لاعولت اعوال الثكلي علي جليل الرزية.فبعين الله تدفن ابنتك سرا و تهضم حقها و تمنع ارثها.و لم يتباعد العهد و لم يخلق منك الذكر.و الي الله يا رسول الله المشتكي و فيك يا رسول الله احسن العزاء.صلي الله عليك و عليها السلام و الرضوان (اصول كافي ج 1 ص 458-459) .

8.طبقات ج 8 ص 19.

9.و ر.ك.بحار ص 216.

10.جمع هر دو دوست را پريشاني است و هر چيز جز مرگ ناچيز است.

11.اينكه من يكي را پس از ديگري از دست مي‏دهم نشان آن است كه هيچ دوست جاويد نمي‏ماند.الاخبار الموفقيات ص 194 و رجوع شود به عقد الفريد.

12.مناقب ج 1 ص 501.

13.ص 184 ج 43.

چهارشنبه جهاردهم 1 1392 10:47

 

حاكم در مستدرك به سند خود از انس بن مالك و نيز ابن شهر آشوب در مناقب هم از او نقل كرده‏اند كه گفت:

«درباره چهره فاطمه از مادرم پرسيدم و او پاسخ داد:گويى او همانند ماه شب چهارده يا خورشيد زير ابر بود،همانند خورشيدى بود كه از زير ابر بيرون آمده.پوست‏بسيار سفيدى داشت و شبيه‏ترين مردم بود به رسول خدا (ص) .

از عطاء بن ابى رباح نقل شده است كه گفت:«فاطمه دخت رسول خدا (ص) فربه مى‏نمود و نوك موى پيچيده‏اش روى ديدگانش مى‏افتاد.»در كتاب كشف الغمه نقل شده است كه يكى از وعاظ از فاطمه (ع) و امتيازات و فضايلى كه خداوند بدو داده ياد كرد و غرق در شادمانى شد و آنگاه اين دو بيت را سرود:

-خورشيد از روى شرم از (ديدن) نور درخشان او به سوى شفق گريخت.

-و غنچه از شرم از (ديدن) شمايل وى خود را در برگها پوشانيد.بسيارى از كسانى كه اين دو بيت را شنيدند،جامه بر تن چاك زدند و گريه و زارى سر دادند.

ابن عبد البر در استيعاب به اسانيد خود از«عايشه ام المؤمنين‏»نقل كرده است كه گفت:«من هيچ كس را نديدم كه از نظر سخن و گفتار (و در روايت ديگر) و ويژگيها و خوى و سيرت شبيه‏تر از فاطمه به رسول خدا (ص) باشد.چون فاطمه بر پيامبر وارد مى‏شد، آن حضرت برمى‏خاست و دستانش را بوسه مى‏داد و به وى خوشامد مى‏گفت.همچنان كه هرگاه پيامبر نزد فاطمه مى‏رفت،او با وى چنين مى‏كرد.»

در روايت ابو داود آمده است كه گفت:«چون فاطمه نزد پيامبر مى‏آمد،آن حضرت برمى‏خاست و دستش را مى‏گرفت و مى‏بوسيد و او را در جاى خويش مى‏نشاند.پيامبر نيز هرگاه بر فاطمه وارد مى‏شد،او برمى‏خاست و به سوى حضرتش مى‏رفت و دستش را بوسه مى‏داد و در جاى خويش مى‏نشانيدش.»

حاكم در مستدرك به سند خود از عايشه ام المؤمنين نقل كرده است كه گفت:«هيچ كس را نديدم كه از نظر گفتار و سخن،از فاطمه به رسول خدا (ص) شبيه‏تر باشد.هنگامى كه فاطمه بر پيامبر وارد مى‏شد آن حضرت به وى خوشامد مى‏گفت و برمى‏خاست و دستش را مى‏گرفت و مى‏بوسيد و او را در جاى خويش مى‏نشاند.»حاكم گويد:«اين حديث‏بنا بر شرط شيخين صحيح است و آن دو اين حديث را اخراج نكرده‏اند.»

و هم او به سند خود از«عايشه‏»نقل كرده است كه گفت:«هيچ كس را از نظر گفتار و سخن از فاطمه به رسول خدا همانندتر نديدم. چون وى بر پيامبر وارد مى‏شد آن حضرت به سويش برمى‏خاست و مى‏بوسيدش و به وى خوشامد مى‏گفت و دستش را مى‏گرفت و در جايگاه خويش مى‏نشاندش.فاطمه نيز هرگاه پيامبر بر او وارد مى‏شد به استقبال او مى‏رفت و دست‏حضرتش را مى‏بوسيد.»

حاكم درباره اين حديث گويد:«اين حديث‏بنا بر شرط شيخين صحيح است.»

در شمارى از روايات آمده است كه فاطمه (س) چون راه مى‏سپرد،هيچ اختلافى ميان راه رفتن او با راه رفتن پيامبر (ص) به نظر نمى‏آمد.

در كشف الغمه از ام سلمه،ام المؤمنين،روايت‏شده است كه گفت:«فاطمه دختر رسول خدا (ص) از نظر چهره شبيه‏ترين مردم به رسول خدا بود.»


كتاب: سيره معصومان جلد 2، ص 10 تا 11

نويسنده: سيد محسن امين

ترجمه: على حجتى كرمانى

منبع:تبيان زنجان

پنج شنبه پانزدهم 1 1392 10:47

حاكم در مستدرك به سند خود روايت كرده است كه:«رسول خدا (ص) بر فاطمه وارد شد.فاطمه گردنبندى از طلا را كه به گردن داشت‏به دست گرفت و گفت:اين را ابو الحسن به من تحفه داده است.رسول خدا (ص) به او فرمود:فاطمه آيا خوشحال مى‏شوى كه مردم بگويند فاطمه دختر محمد است و در دست تو زنجيرى از آتش است.آنگاه ننشست و از خانه بيرون آمد.فاطمه زنجير را گرفت و با آن غلامى خريد و آزاد كرد.چون پيامبر را از اين امر آگاه كردند،فرمود:خدا را شكر كه فاطمه را از آتش رهانيد.»حاكم گويد:«اين حديث‏بنا به شرط شيخين صحيح است.»

احمد بن حنبل در مسند از ثوبان،آزاد كرده رسول خدا (ص) نقل كرده است كه گفت:«هنگامى كه پيامبر قصد سفر داشت آخرين كسى را كه ديدار مى‏كرد فاطمه بود و چون باز مى‏گشت نخست‏به ديدار فاطمه مى‏رفت.يكبار از جنگى بازگشت و به خانه فاطمه رفت و ديد كه بر در خانه پرده‏اى آويخته شده است.همچنين بر دست‏حسن و حسين دو دستبند نقره‏اى ديد.آن حضرت با مشاهده اين موارد به خانه داخل نشد و از راه بازگشت.فاطمه دانست كه پيامبر به خاطر ديدن پرده و دستبندها به خانه قدم ننهاده.از اين رو پرده را پاره كرد و دستبندها را از دست كودكانش به در آورد و قطعه قطعه كرد.حسن و حسين گريستند فاطمه دستبند را ميان آن دو تقسيم كرد.آنان هر دو،در هر حالى كه گريه مى‏كردند،به سوى رسول خدا (ص) رفتند.پيامبر دستبند را از آنان گرفت و به ثوبان گفت:اينها را نزد بنى فلان ببر و براى فاطمه گردنبندى از عصب (دندان جانورى دريايى) و دو دستبند از عاج بخر.زيرا اينان اهل بيت من هستند و من دوست ندارم آنان طيبات خود را در زندگى دنيويشان بخورند.»

همچنين احمد بن حنبل از جعفر بن محمد،از پدرش روايت كرده است كه گفت:«گروهى از مردم برهنه از روم نزد رسول خدا (ص) آمدند.آن حضرت بر فاطمه وارد شد،فاطمه پرده‏اى آويخته بود پيامبر به او فرمود:آيا خوشحال خواهى شد اگر خداوند روز قيامت تو را بپوشاند؟اين پرده را به من بده.فاطمه پرده را به رسول خدا (ص) داد و آن حضرت آن را به اندازه دو ذراع در يك ذراع بريد و به هر يك از برهنگان داد.»

راستى در گفتار
مؤلف استيعاب به سند خود از عايشه نقل كرده است كه گفت:كسى را راست گفتارتر از فاطمه نديدم، مگر پدرش را.

كتاب: سيره معصومان جلد 2، ص 20 تا 21
نويسنده: سيد محسن امين
ترجمه: على حجتى كرمانى

جمعه شانزدهم 1 1392 13:47

خارى در صحيح به سند خويش از رسول خدا (ص) روايت كرده است كه فرمود:«فاطمه پاره تن من است هر كه او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.»

نسايى در خصايص به سند خود از مسور بن مخرمه روايت كرده است كه گفت:«پيامبر (ص) فرمود:فاطمه پاره تن من است، هر كه او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.»

مسلم نيز در صحيح خود حديثى از پيامبر نقل كرده است كه فرمود:«همانا فاطمه پاره تن من است، هر آن چه او را بيازارد مرا آزار مى‏دهد.»

و در روايت مسلم است كه:«همانا دخترم پاره تن من است،آن چه وى را ناپسند آيد براى من نيز ناپسند است، و آن چه او را مى‏آزارد مرا نيز آزار دهد.»

در اصابه به نقل از صحيحين از مسور بن مخرمه نقل شده است كه گفت:

«از رسول خدا (ص) شنيدم كه بر منبر مى‏فرمود: فاطمه پاره تن من است، آن چه او را بيازارد مرا آزار دهد و آن چه او را ناپسند آيد مرا نيز ناپسند آيد.»

ابو نعيم در حلية الاوليا به سند خود از مسور بن مخرمه نقل كرده است كه گفت:«شنيدم رسول خدا (ص) مى‏فرمود:همانا فاطمه، دخترم، پاره تن من است، هر آن چه او را ناپسند آيد مرا نيز پسنديده نباشد و هر آن چه او را بيازارد مرا آزارده است.»

ابو نعيم گويد:اين روايت را عمرو بن دينار از ابن ابى مليكه از مسور و نيز ايوب سختيانى آن را از ابن ابى مليكه از عبد الله بن زبير روايت كرده‏اند.

ترمذى نيز در صحيح از قول پيامبر (ص) روايت كرده است كه فرمود:«فاطمه پاره تن من است آن چه او را پسند نيايد مرا نيز ناپسند باشد و آن چه او را بيازارد مرا آزارده است.»

آنگاه وى گويد:«اين حديث‏حسن و صحيح است.»

و نيز در همان جا آمده است:«فاطمه پاره تن من است آن چه او را مى‏آزارد مرا آزار دهد و آن چه او را به سختى افكند مرا به دشوارى افكنده است.»

ترمذى اين حديث را نيز حسن و صحيح دانسته است.

در شفا آمده است:«فاطمه پاره تن من است آن چه او را به خشم آرد مرا نيز به خشم آورد.»

حاكم در مستدرك به سند خود از مسور بن مخرمه نقل كرده است كه گفت:«رسول خدا (ص) فرمود:فاطمه شعبه‏اى از من است هر آن چه او را گشاده و مسرور مى‏دارد مرا شاد كند و هر آن چه او را افسرده سازد مرا غمين ساخته است.»

وى گويد:«اين حديث صحيح است.»

همچنين در همان جا به سند خود از مسور بن مخرمه نقل كرده است كه گفت:«حسن بن حسن براى خواستگارى دخترش به او پيغام فرستاد، پس او گفت: هيچ نسب و سببى در نزد من محبوب‏تر از نسب و سبب و خويشاوندى با شما نيست اما رسول خدا (ص) فرمود: فاطمه پاره تن يا پاره‏گوشت من است آن چه او را فسرده كند مرا فسرده سازد و آن چه او را شاد كند مرا مسرور كرده است و پيوندهاى خويشى در روز قيامت‏بريده گردد پيوند و خويشى من و دختر او پيش توست.اگر من او را به همسرى تو دهم اين پيمان را مى‏گيرم و (در روز قيامت) پوزش خواهانه به سويش رهسپار مى‏شوم.»

حاكم گويد:«اين حديث صحيح است.»

ابو الفرج اصفهانى در اغانى نوشته است:«عبد الله بن حسن مثنى بن حسن السبط بر عمر بن عبد العزيز وارد شد، در آن هنگام عبد الله جوانى باوقار و نمكين بود.عمر جاى او را در صدر مجلس قرار داد و احترامش گذاشت و خواسته‏هاى او را روا كرد.يكى از عمر بن عبد العزيز علت اين رفتار را جويا شد و وى پاسخ داد:افراد موثق برايم حديثى نقل كرده‏اند كه گويى خود آن را از دهان رسول خدا (ص) شنيده‏ام.آن حضرت فرمود:همانا فاطمه پاره تن من است هر آن چه او را شاد دارد مرا خوشحال مى‏كند و هر آنچه او را به خشم آورد مرا ناراحت كرده است.بنابراين عبد الله نيز پاره‏اى از پاره تن رسول خداست.»

شدت علاقه پيامبر (ص) به فاطمه (س)
حاكم در مستدرك به سند خود از ابو ثعلبه خشنى نقل كرده است كه گفت:«عادت رسول خدا (ص) بر اين بود كه چون از جنگ يا سفرى بازمى‏گشت‏به مسجد مى‏رفت و دو ركعت نماز مى‏گزارد، آنگاه به فاطمه درود مى‏فرستاد و سپس پيش همسرانش مى‏رفت.»

همچنين وى به سند خود از ابن عمران نقل كرده است كه گفت:«پيامبر (ص) چون قصد مسافرت داشت، آخرين كسى را كه وداع مى‏گفت فاطمه بود و چون از سفرى بازمى‏گشت نخستين كسى را كه مى‏ديد فاطمه بود.»

ابن شهر آشوب در مناقب با چند سند از عايشه نقل كرده است كه گفت:«على (ع) از پيامبر-كه ميان او و فاطمه كه در بستر خوابيده بودند،نشسته بود-پرسيد:كدام يك از ما پيش تو محبوب‏تريم من يا او (فاطمه) ؟پيامبر فرمود:او نزد من محبوب‏تر است و تو عزيزترى.»

در پاسخ به اين پرسش،نمى‏توان جوابى بهتر از اين يافت.فاطمه را از روى مهربانى و شفقت محبوب مى‏داند و على را به خاطر بزرگى در فضل و جايگاهش عزيز مى‏شمارد.


كتاب: سيره معصومان جلد 2،ص 12 ، 13 و 19
نويسنده: سيد محسن امين
ترجمه: على حجتى كرمانى

سه شنبه بیستم 1 1392 11:57

كرامت عبارت است از «انجام كار خارق العاده با قدرت غير عادي و بدون ادعاي نبوت و يا امامت.» (1)

به عقيده اكثريت علماي مذاهب اسلامي - جز گروه اندكي از معتزلي‏ها - صدور كرامت از اولياي خداوند و به دست آن‏ها ممكن است. به قول دانشمندان «ادل دليل علي امكان الشيي وقوعه; بالاترين دليل بر امكان چيزي، وقوع و انجام آن چيز است.»

در تاريخ نمونه‏هاي زيادي از كرامات اولياي خداوند نقل شده است. مثل: سرگذشت‏حضرت مريم‏عليها السلام و جريان ولادت فرزندش حضرت عيسي‏عليه السلام و نزول ميوه‏هاي بهشتي در محراب عبادت براي او و نيز داستان عاصف بن برخيا و انتقال تخت ملكه صبا از يمن به فلسطين در يك چشم به هم زدن و داستان هايي كه شيعه و سني درباره كرامات حضرت علي‏عليه السلام نقل كرده‏اند (2).

در اين مقاله بر آنيم تا به مناسبت‏شهادت دخت پيامبر عظيم الشان اسلام، گوشه‏اي از كرامت‏هاي حضرت زهراعليها السلام را بيان كنيم.

1 - سخن گفتن با مادر در دوران جنيني
در دوران بارداري خديجه كبري، فاطمه‏عليها السلام از درون شكم مادر با وي سخن مي‏گفت، به برخي روايات در اين زمينه اشاره مي‏كنيم:

الف) از خديجه‏عليها السلام نقل شده است: در زماني كه به فاطمه حامله شدم، وي در شكمم با من صحبت مي‏كرد.

«لما حملت‏بفاطمة كانت‏حملا خفيفا تكلمني من باطني; (3) زماني كه فاطمه را باردار بودم، حملي سبك بود و از باطنم با من سخن مي‏گفت.»

ب) دهلوي نقل مي‏كند: «آن زمان كه خديجه به فاطمه حامله گرديد، وي در درون شكم مادر، با وي سخن مي‏گفت و خديجه اين مطلب را از رسول خدا پنهان مي‏كرد. روزي رسول خدا بر خديجه وارد شد، ديد با كسي سخن مي‏گويد، بدون اين كه شخصي نزد او باشد. فرمود: با چه كسي سخن مي‏گفتي؟ عرض كرد: با كسي كه در شكم دارم. حضرت فرمود:«ابشري يا خديجة هذه بنت جعلها الله ام احد عشر من خلفائي يخرجون بعدي وبعد ابيهم; بشارت تو را اي خديجه، اين [را كه در شكم داري] دختري است كه خداوند او را مادر يازده تن از جانشينان من قرار داده است; كه ايشان پس از من و پدرشان [علي‏عليه السلام به عنوان امام] خارج مي‏شوند.» (4)

2 - آمدن حور العين و زنان بهشتي هنگام ولادت حضرت زهرا عليها السلام
حضرت خديجه عليها السلام به زنان قريش و بني هاشم پيغام داد كه زمان وضع حمل من نزديك است، مرا در اين امر ياري نماييد، ولي آنان پاسخ دادند: اي خديجه! چون تو در ازدواجت از سخنان ما سرپيچي نمودي، و محمد يتيم را به همسري برگزيدي، ما نيز تو را ياري نمي‏كنيم. خديجه از اين جواب سخت غمگين و ناراحت‏شد، در اين هنگام چهار زن، همانند زنان بني هاشم وارد شدند، در حالي كه خديجه از ديدن آنان هراسان شده بود، يكي از آن چهار زن به خديجه گفت: غمگين مباش، پروردگارت ما را براي ياري تو فرستاده است. ما خواهران و ياوران تو هستيم. من «ساره‏» هستم، اين «آسيه دختر مزاحم‏» رفيق بهشتي تو است و اين هم «مريم دختر عمران‏» است و اين يكي «كلثوم خواهر موسي بن عمران‏» است، خدا ما را براي كمك به تو فرستاده است تا ياور و پرستار تو باشيم.

يك نفر از آن چهار زن در سمت راست‏خديجه، دومي در طرف چپ او، سومي در پيش رويش، و چهارمي در پشت‏سر او نشستند و فاطمه پاك و پاكيزه تولد يافت.

پس از تولد آن حضرت، ده نفر حور العين، كه در دست هر يك ظرفي بهشتي پر از آب كوثر و يك طشت‏بهشتي بود وارد شدند و حضرت فاطمه را با آب كوثر شستشو دادند و سپس در ميان پارچه‏اي كه از شير سفيدتر، و از مشك و عنبر خوشبوتر بود پيچيدند. (5) »

حضرت فاطمه‏عليها السلام در هنگام ولادتش حور العين و بانوان عالي مقام ياد شده را كاملا شناخت و با ذكر نام به تك تك آن‏ها سلام كرد. اين كرامت نشان مي‏دهد كه ملاقات و آشنايي آن حضرت با آنان بي‏سابقه نبوده، و آن وجود مقدس قبلا عوالمي را طي كرده و در مسير ملكوتي خويش، آن فرستادگان آسماني را ديده و شناخته است (6).

3 - نوراني شدن مكه و جهان با نور ولادت فاطمه عليها السلام
كرامت ديگري كه براي آن بانوي بزرگ اسلام ذكر شده، اين است كه چون آن مولود مقدس پا به دنيا نهاد، نوري از طلعت او ساطع شد كه پرتو آن به تمام خانه‏هاي مكه وارد گرديد، و در شرق و غرب زمين محلي نماند كه از نور او بي‏بهره باشد، چنان كه در روايتي از امام صادق عليه السلام مي‏خوانيم: «فلما سقطت الي الارض اشرق منها النور...; (7) زماني كه [فاطمه عليه السلام] به دنيا آمد، نور از او ساطع گشت.»

در قسمت ديگري از اين روايت مي‏خوانيم: «و بشر اهل السماء بعضهم بعضا بولادة فاطمة و حدث في السماء نور زاهر لم تره الملائكة قبل ذلك (8); بعضي از اهالي آسمان به برخي ديگر ولادت حضرت زهرا را بشارت مي‏دادند، و نور بسيار درخشاني در آسمان حادث شد كه فرشتگان قبل از آن نظيرش را نديده بودند.»

در روايت اهل سنت آمده است: «فلما تم امد حملها وانقضي وضعت فاطمة فاشرق بنور وجهها الفضاء (9); آن هنگام كه مدت حمل فاطمه تمام شد، خديجه او را به دنيا آورد، و به نور جمال او، فضا روشن و منور گرديد.»

اين نور در روز قيامت آشكارتر خواهد شد، چنانكه از ابن عباس نقل شده كه «در روز قيامت، اهل بهشت ناگهان متوجه مي‏شوند كه بهشت همانند روشني روز توسط خورشيد، روشن شد، سؤال مي‏كنند كه خدايا فرمودي «در بهشت‏خورشيدي وجود ندارد (10) » پس اين نور چيست؟ جبرئيل جواب مي‏دهد، اين نور خورشيد نيست‏بلكه نور خنده فاطمه و علي‏عليهما السلام است. (11) »

4 - سجده هنگام ولادت
كرامت ديگر آن حضرت اين است كه به هنگام ولادت به سجده افتاد، چنانكه از خديجه كبري نقل شده است: «فولدت فاطمة، فوقعت علي الارض ساجدة رافعة اصبعها (12); هنگامي كه فاطمه به دنيا آمد، به روي زمين به حال سجده افتاد در حالي كه نگشت‏خويش را بالا گرفته بود.»

5 - گفتن شهادتين هنگام ولادت
كرامت ديگر آن حضرت اين است كه هنگام ولادت، به توحيد و رسالت و ولايت‏شهادت داد. امام صادق عليه السلام در اين رابطه مي‏فرمايد: «فلما سقطت... فنطقت فاطمة بالشهادتين و قالت اشهد ان لا اله الا الله و ان ابي رسول الله سيد الانبياء و ان بعلي سيد الاوصياء و ولدي سادة الاسباط (13); بعد از اينكه پا به دنيا گذاشت ... سخن خود را با شهادتين آغاز نمود و گفت: شهادت مي‏دهم كه خدايي جز الله نيست، و پدرم فرستاده خدا و سيد و سالار پيامبران است و همسرم سيد اوصياء، و فرزندانم سيد و سالار نوادگان رسول خدا هستند.»

روايت فوق، اولا نشان مي‏دهد كه آن حضرت به هنگام تولد سخن گفته و ديگر اين كه از آينده و همسري خود با علي‏عليه السلام و امامت فرزندان خود خبر داده است.

6 - جامه بهشتي
از ابن جوزي نقل شده است: در هنگام زفاف فاطمه عليها السلام (بعد از دادن جامه عروسي خود به فقير) جبرئيل به محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله آمده، عرض كرد: يا رسول الله! پروردگارت سلام مي‏رساند، و مرا نيز فرمان داده كه به فاطمه سلام برسانم و براي فاطمه جامه‏اي از ديباي سبز از جامه‏هاي بهشتي فرستاده است. فاطمه بعد از پوشيدن لباس نزد پدر آمد، حضرت با عباي خود، و جبرئيل با بال‏هاي خود آن جامه را پوشاندند تا نور آن باعث آزار ديدگان نشود (14).

7 - هم صحبتي با ملائكه
دانشمندان شيعه و سني معتقدند كه بعد از پيامبر اكرم يقينا انسان‏هايي بوده‏اند كه هم سخن ملائكه قرار مي‏گرفتند، منتهي در مصداق آن اختلاف دارند.

از كرامت‏هاي مهم حضرت اين بود كه بعد از پدر، با ملائكه هم صحبت‏بود.

امام صادق عليه السلام در اين باره مي‏فرمايد: «فاطمة بنت رسول الله كانت محدثة ولم تكن بنبية انما سميت فاطمة محدثة لان الملائكة كانت تهبط من السماء فتناديها كما تنادي مريم بنت عمران (15); فاطمه دختر رسول خدا، محدثه بود، ولي پيامبر نبود. فاطمه از اين جهت محدثه ناميده شده است كه فرشتگان از آسمان نازل مي‏شدند و با او همانند مريم دختر عمران گفت وگو داشتند.»

فاطمه بعد از رحلت پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله 75 روز بيشتر زنده نماند و غم جانسوز داغ پدر، قلب او را لبريز كرده بود، به اين جهت جبرئيل پي در پي به حضورش مي‏رسيد و او را در عزاي پدر تسليت مي‏گفت (16) و تسلي بخش خاطر غمين زهرا بود، و گاه از مقام و منزلت پدر بزرگوارش سخن مي‏گفت و گاه از حوادثي كه بعد از رحلت او بر فرزندانش وارد مي‏گردد، خبر مي‏داد. امير المؤمنين عليه السلام نيز آنچه جبرئيل املاء مي‏كرد، همه را به رشته تحرير در مي‏آورد و مجموعه اين سخنان در كتاب ويژه‏اي جمع آوري شده، كه به نام "مصحف فاطمه" ياد مي‏شود. در زيارت‏نامه حضرت مي‏خوانيم: «السلام عليك ايتها المحدثة العليمة. (17) »

8 - گردش آسياب
ميمونه مي‏گويد: پيامبرصلي الله عليه وآله مقداري گندم را توسط من نزد فاطمه فرستاد تا با دستاس آن را آرد نمايد، گندم را نزد حضرت بردم، ديدم حضرت ايستاده (ظاهرا نماز مي‏خواند) ولي آسياب مي‏چرخيد و حركت مي‏كرد، اين خبر را به پيامبرصلي الله عليه وآله عرض كردم، فرمود: خداوند، ناتواني و ضعف جسماني فاطمه را مي‏داند، لذا به آسياب و دستاس دستور مي‏دهد كه خود دور بزند، او هم مي‏گردد. (18)

9 - حركت گهواره
در روايتي مي‏خوانيم: «ربما اشتغلت‏بصلاتها وعبادتها فربما بكي ولدها فرؤي المهد يتحرك وكان ملك يحركه (19); گاهي حضرت مشغول خواندن نماز و عبادت بود، فرزندش گريه مي‏كرد، گهواره به حركت درمي‏آمد، و فرشته‏اي بود كه آن را حركت مي‏داد.»

10 - غذاي بهشتي
علي‏عليه السلام ديناري قرض گرفته بود كه با آن چيزي تهيه كند تا شدت گرسنگي را از فاطمه‏عليها السلام و فرزندانش رفع كند. مقداد را ديد كه از گرسنگي شديد اهل و عيالش خبر مي‏دهد، حضرت، دينار رابه او بخشيد. بعد از خواندن نماز ظهر و عصر، پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: اي ابالحسن آيا شما چيزي در منزل داريد تا به منزل شما بيايم، علي‏عليه السلام بر اثر خجالت و حياء از پيامبرصلي الله عليه وآله عرض كرد: تشريف بياوريد. پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله دست علي را گرفته و با هم وارد خانه زهراعليها السلام شدند، او در حال نماز بود و پشت‏سر وي ظرفي بود كه از آن بخار برمي‏خاست.

وقتي صداي پيامبرصلي الله عليه وآله را شنيد، از محراب نماز خارج شده و به پدر بزرگوار خويش سلام كردد. پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله بعد از جواب سلام فرمودند: براي ما غذايي بياور، خداوند رحمتش را بر تو نازل كند.

فاطمه‏عليها السلام ظرف غذا را آورده، در مقابل پيامبرصلي الله عليه وآله و علي‏عليه السلام نهاد. علي‏عليه السلام سؤال كرد: اي فاطمه! اين طعام از كجاست؟ من هرگز طعامي به اين خوشرنگي نديده و خوشبوتر از آن بوئي استشمام نكرده و خوش مزه‏تر از آن نخورده‏ام.

رسول اكرم‏صلي الله عليه وآله دست مبارك خود را بين دو كتف علي‏عليه السلام نهاد، مختصري فشرد و فرمود: اين پاداش ديناري است كه تو در راه خدا دادي.

آن گاه اشك رسول خداصلي الله عليه وآله جاري شد و فرمود: سپاس خداي را كه ابا مي‏كند كه شما را بدون مزد و پاداش از دنيا ببرد. اي علي! پروردگارت مي‏خواهد آنچه را كه بر زكريا جاري فرموده، بر تو نيز جاري نمايد.

آنگاه رو به حضرت زهرا كرد و فرمود: «ويجريك يا فاطمة في المجري الذي اجري فيه مريم «كلما دخل عليها زكريا المحراب وجد عندها رزقا قال يا مريم اني لك هذا قال هو من عندالله; و تو را اي فاطمه در همان مسيري كه مريم را حركت داد، پيش برد. [چنان كه قرآن مي‏گويد:] «هر گاه زكريا وارد محراب او مي‏شد، غذاي مخصوصي در آن جا مي‏ديد، از او مي‏پرسيد: اي مريم، اين را از كجا آورده‏اي؟! مي‏گفت: اين از سوي خداست.» (20)

قابل دقت است هرچند اين غذا پاداش عطاي علي‏عليه السلام است و كرامتي براي او به حساب مي‏آيد، ولي براي فاطمه‏عليها السلام نيز كرامت محسوب مي‏شود; چرا كه خداوند به احترام او چنين ميوه‏اي را از بهشت فرستاده است.

11 - زيان نرساندن آتش به بدن فاطمه عليها السلام
انس مي‏گويد: حجاج بن يوسف از اين حديث كه عايشه ديده بود فاطمه‏عليها السلام با دست‏خود، غذاي داغ ديگ را به هم مي‏زند، پرسيد. گفتم: بله، عايشه بر فاطمه زهراعليها السلام وارد شد در حالي كه غذا براي حسنين‏عليهما السلام آماده مي‏كرد، ظرف غذا كاملا مي‏جوشيد، ديد فاطمه با دست‏خود (بدون هيچ وسيله‏اي) ديگ جوشان را به هم زد، عائشه هراسان و فرياد زنان نزد پدر خود (ابوبكر) رفت، ماجرا را تعريف كرد، ابوبكر گفت: اين صحنه را كتمان كن [و با كسي مطرح نكن] زيرا امر بسيار بزرگي است.

اين خبر به پيامبرصلي الله عليه وآله رسيد، حضرت بالاي منبر رفت، بعد از حمد و ثناي الهي، فرمود: ماجراي ديگ و آتش فاطمه زهرا را خيلي بزرگ و عجيب تلقي مي‏كنند ... .

«لقد حرم الله عزوجل النار علي لحم فاطمة ودمها وعصبها وشعرها وفطم من النار ذريتها وشيعتها... الويل ثم الويل، الويل، لمن شك في فضل فاطمة (21); خداوند آتش را بر گوشت و خون و رگ و موي زهرا حرام نموده است (هرگز به او زياني نمي‏رساند) و شيعيان و فرزندان او را از آتش [جهنم] به دور داشته است... . واي بر شما، خشم و عذاب خدا بر كسي كه در فضيلت فاطمه شك كند.»

اين نوع كرامت، ريشه قرآني هم دارد، چرا كه خداوند آتش را بر ابراهيم‏عليه السلام سرد و گلستان قرار داد، «يا نار كوني بردا وسلاما علي ابراهيم‏» (22) پس بعدي ندارد كه بدن فاطمه را كه انبياء به او توسل جسته‏اند، بر آتش حرام گرداند.

12 - گريه هستي بر گريه زهراعليها السلام
كرامت ديگر آن حضرت همراهي هستي، با رفتار او و از جمله گريه اوست. وقتي در لحظات آخر عمر پدر بزرگوارش اشك مي‏ريخت، پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله فرمود: «والذي بعثني بالحق لقد بكي لبكائك عرش الله وما حوله من الملائكة والسموات والارضون وما فيهما; قسم به آن كسي كه مرا به رسالت‏بر انگيخت همانا از گريه تو عرش خدا و ملائكه و آسمان‏ها و زمين و تمام موجودات گريستند. (23) »

كرامات بعد از شهادت
1 - بيرون آمدن دست‏هاي زهراعليها السلام از كفن
هنگامي كه امام علي‏عليه السلام بدن زهراعليها السلام را كفن كرد، وقتي كه خواست‏بندهاي كفن را ببندد فرزندان خود را صدا زد و فرمود: «هلموا تزودوا من امكم; بياييد از ديدار مادرتان توشه بگيريد.» حسن و حسين‏عليهما السلام فرياد زنان مادر را صدا مي‏زدند، و مي‏گفتند: وقتي كه به حضور جدمان رسيدي سلام ما را به او برسان و به او بگو: بعد از تو در دنيا يتيم مانديم. آه! آه! چگونه شعله غم دل از فراق پيامبرصلي الله عليه وآله و مادرمان خاموش گردد؟!

امير مؤمنان مي‏فرمايد: «اني اشهد الله انها قد حنت وانت ومدت يديها وضمتهما الي صدرها مليا; من خدا را گواه مي‏گيرم كه فاطمه ناله جان كاه كشيد و دست‏هاي خود را باز كرد و فرزندانش را مدتي به سينه‏اش چسبانيد.»

ناگاه شنيدم هاتفي در آسمان ندا داد: «يا ابالحسن ارفعهما عنها فلقد ابكيا والله ملائكة السماء ...; اي علي! حسنين را از روي سينه مادرشان بردار، سوگند به خداوند، كه فرشتگان آسمان را به گريه انداختند. (24) »

2 - نام زهراعليها السلام و نزول آب بهشتي
امام صادق‏عليه السلام فرمود: از ام ايمن نقل شده، كه در راه مكه به جحفه به عطش شديدي دچار شدم تا آنجا كه جانم به خطر افتاد، پس رو به آسمان نموده عرض كردم: اي پروردگار من، مرا دچار تشنگي نموده‏اي در حالي كه من خادمه دختر پيغمبرت مي‏باشم؟ آن گاه ديدم كه سطلي از آب بهشتي ظاهر شد، از آن نوشيدم. قسم به خانمم فاطمه زهراعليها السلام كه بعد از آن تا هفت‏سال گرسنگي و تشنگي بر من عارض نشد. (25)

براي حضرت زهراعليه السلام كرامات‏بسياري نقل شده است كه به دليل ضيق مقال، به همين مقدار بسنده مي‏كنيم.

سيد جواد حسيني

پي‏نوشت‏ها:

1) شيخ محمدرضا مظفر، بداية المعارف، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، ج 1، ص 239.

2) ر.ك، علامه حلي، كشف المراد، (قم، مؤسسة النشر الاسلامي، پنجم، 1415 ه.ق)، ص‏351.

3) عبدالرحمن شافعي، نزهة المجالس، ج‏2، ص‏227.

4) عيون المعجزات، ص‏51.

5) بحار الانوار، (پيشين)، ج‏16، ص‏80 و ج‏43، ص‏2 - 4; امالي صدوق، ص‏475 - 476. و ر.ك: مناقب ابن شهر آشوب، ج‏3، ص‏304.

6) بحار الانوار، (پيشين)، ج‏26، ص 117 - 132.

7) بحار الانوار، ج‏16، ص‏80 - 81; ج‏43، ص‏2.

8) همان، (پيشين)، ج‏43، ص‏3.

9) شعيب بن سعد مصري، روض الفائق، ص‏214.

10) انسان/13.

11) بحار، (پيشين)، ج‏35، ص‏241; امالي صدوق، ص‏333، ح‏11.

12) قندوزي، ينابيع المودة، ص‏198; علي بن يونس عاملي، الصراط المستقيم، ص‏170.

13) بحار الانوار، ج‏43، ص‏3.

14) قاضي نورالله حسيني، احقاق الحق، طهران، مكتبة الاسلامية، ج‏10، ص‏401.

15) بحار الانوار (پيشين)، ج‏26، ص‏75.

16) اصول كافي، ج‏1، ص‏241; بحار الانوار، (پيشين)، ج‏22، ص‏546 و ج‏26، ص‏41.

17) بحار الانوار، ج 97، ص 195.

18) عسقلاني، لسان الميزان، چاپ حيدر آباد، ج‏5، ص‏65; ميزان الاعتدال، ذهيس، بيروت، دارالمعرفة، ج‏3، ص‏468.

19) بحار الانوار، ج‏43، ص‏45.

20) ذخائر العقبي، چاپ قدس، ص‏45 - 47.

21) فاطمة الزهراء، پيشين، ص‏102.

22) انبياء/69.

23) بحار الانوار، ج‏22، ص‏491 - 484.

24) بيت الاحزان، ص‏154.

25) بحارالانوار، ج 62، ص 102; مستدرك الوسائل، ج 5، ص 135، ح 41.

دوشنبه نوزدهم 1 1392 12:47

منبع:تبيان زنجان

    
وصاياي فاطمه (س) به طور پراكنده و غير منظم در روايات و تواريخ نقل شده و همچنين كساني را كه فاطمه به آنها وصيت كرد، و اينكه آيا وصاياي او شفاهي بوده يا كتبي، و يا مقداري شفاهي و مقداري كتبي، و به هر صورت موضوعات مورد بحث در اين باره به گونه‏هاي پراكنده و مختلفي نقل شده كه ما ناچاريم آنها را قسمت‏بندي‏كرده و هر موردي را جداگانه مورد بحث قرار دهيم:

ام ايمن، اسماء، سلمي...
بجز امير المؤمنين (ع) كه نامش در وصاياي فاطمه (ع) زياد ديده مي‏شود نام اين سه بانوي محترمه، يعني ام ايمن و اسماء و سلمي همسر ابي رافع نيز در روايات آمده است.

ام ايمن همان بانوي فداكار و با ايماني است كه قبل از اين نامش ذكر شد و كسي بود كه به صدق مدعاي فاطمه شهادت داد، و طبق روايات پيغمبر درباره‏اش فرمود «او زني است از اهل بهشت...» و او در خانه پيغمبر و خديجه زندگي مي‏كرد و پس از آن نيز به مدينه هجرت كرد و به خانه اسامه رفت و پس از او نيز در خدمت اهل بيت پيغمبر انجام وظيفه مي‏كرد.

و اما اسماء بنت عميس پس از آنكه شوهرش جعفر بن ابيطالب در جنگ موته به شهادت رسيد به همسري ابوبكر در آمد و اين جريان قبل از رحلت رسول خدا (ص) انجام شد، و از اين رو برخي بعيد دانسته‏اند كه اسماء در جريان وصيت و شهادت و مراسم غسل و تدفين فاطمه (ع) حضور داشته باشد، و همان احتمالاتي را كه در بخش چهارم و در مراسم ازدواج داده شد همانها را در اينجا ذكر كرده‏اند، اما به عقيده نگارنده اين مطلب از همان حد استبعاد تجاوز نمي‏كند و دليلي نداريم كه اسماء به خانه فاطمه (ع) رفت و آمد نمي‏كرده و در مراسم مزبور حضور نداشته باشد، چون روايات در اين باره از طريق شيعه و سني بسيار نقل شده و احتمال تحريف و تصحيف در همه آنها بعيد به نظر مي‏رسد، گذشته از اينكه در خود همان روايات قسمتهايي هست كه اين مطلب را تاييد مي‏كند كه اسماء با اينكه همسر ابوبكر بوده به خانه فاطمه (ع) رفت و آمد مي‏كرده و در مراسم وصيت و غسل او حضور داشته است، مانند روايتي كه مرحوم اربلي در كشف الغمه و ديگران از خود اسماء روايت كرده‏اند كه چون فاطمه (ع) از دنيا رفت عايشه آمد و خواست‏به اتاق فاطمه (ع) برود، من مانع شده و نگذاردم وارد اتاق شود، عايشه ناراحت‏شد و به پدرش ابوبكر گفت: اين زن «حبشيه‏» ميان من و دختر پيغمبر حائل مي‏شود و نمي‏گذارد من به اتاق او بروم! ابوبكر آمد و به من گفت: اي اسماء چرا نمي‏گذاري زنان پيغمبر به نزد فاطمه بروند؟ من گفتم: خود فاطمه دستور داده است كسي نزد جنازه او نرود (1)...

و در ترجمه «سلمي‏» نيز جزري در اسد الغابة گويد:

«سلمي‏» نام زني است كه خدمتكاري رسول خدا (ص) را مي‏كرد، و او كنيز صفيه دختر عبد المطلب بود، و او همان زني است كه قابلگي فرزندان فاطمه دختر رسول خدا (ص) را به عهده داشت، و همچنين قابله ابراهيم فرزند رسول خدا (ص) بوده، و در ماجراي وفات فاطمه (ع) نيز در غسل دادن او به علي (ع) و اسماء كمك مي‏كرد. (2)

و صاحب كتاب قاموس الرجال اين مطلب را كه سلمي كنيز صفيه بوده است صحيح نمي‏داند و گفته است: بلاذري در تحت عنوان «كنيزان پيغمبر» نام سلمي را ذكر كرده و گفته است پيغمبر او را آزاد كرد. (3)

نگارنده گويد: از پاره‏اي روايات چنين استفاده مي‏شود كه سلمي كنيز آمنه مادر رسول خدا (ص) بوده و پس از درگذشت آمنه به پيغمبر (ص) رسيد، آن حضرت او را آزاد كرد و با مردي به نام ابو رافع ازدواج نمود و از او فرزنداني به دنيا آمد كه يكي از آنها عبيد الله بن ابي رافع كاتب و نويسنده علي بن ابيطالب (ع) بود.

به هر صورت درباره ام ايمن مطلبي در وصيتنامه نيست جز آنكه در روايات نام او آمده و اينكه فاطمه (ع) به او وصيت كرد، و يا اينكه به او كه از همه زنان بيشتر مورد وثوق و يا نزديكترين زن به فاطمه بود دستور داد علي (ع) را نزد او بخواند. (4)

در مورد سلمي نيز در چند حديث آمده كه سلمي گويد: هنگامي كه فاطمه (ع) بيمار شد من از او پرستاري مي‏كردم تا در يكي از روزها كه علي (ع) براي انجام كاري‏از خانه بيرون رفت و فاطمه (ع) با اينكه حالش خوب بود به من فرمود: مادر! قدري آب غسل براي من حاضر كن، و من حاضر كردم و فاطمه برخاسته غسل كرد و سپس لباسهاي نو خود را پوشيد و به من دستور داد فرشي براي او در وسط اتاق بيندازم و روي آن خوابيد و پاهاي خود را به طرف قبله كشيد و آن گاه دست‏خود را زير گونه‏اش گذارده و فرمود: من اينك از دنيا مي‏روم، و بدين ترتيب از دنيا رفت و من علي (ع) را خبر كردم...تا به آخر حديث. (5)

و درباره اسماء بنت عميس نيز در پاره‏اي از روايات آمده كه گويد: فاطمه (ع) به من وصيت كرد كسي جز من و علي (ع) او را غسل ندهد، و من نيز هنگام غسل فاطمه طبق وصيتي كه كرده بود به علي (ع) كمك كردم (6) و هر دو با هم جنازه را غسل داديم.

در چند حديث از طريق شيعه و اهل سنت آمده كه اسماء گويد، فاطمه در هنگام وفات خود به من فرمود: مادر جان! من از اين وضعي كه درباره حمل جنازه زنها مرسوم است‏شرم مي‏كنم و خوش ندارم كه جنازه زنان را روي تخته‏اي مي‏گذارند و پارچه‏اي روي آن مي‏اندازند و پستي و بلنديهاي بدن او براي بيننده آشكار است.

اسماء گويد: بدو عرض كردم: من چيزي را كه در حبشه ديده‏ام هم اكنون ترتيب داده نزد شما مي‏آورم و نشانت مي‏دهم، سپس چند عدد چوب تر و تختي را آورد و آن چوبها را خم كرده دو طرف آن را بر كنار تخت‏بست و چادري روي آن كشيد، فاطمه (ع) كه آن را ديد خوشحال شد و تبسم كرد، اسماء گويد: من از روزي كه رسول خدا (ص) از دنيا رفته بود تا به آن روز تبسم بر لبان دختر پيغمبر نديده بودم. (7)

در روايتي است كه فرمود: چه چيز خوب و نيكويي است كه بدان وسيله جنازه زن‏از مرد تشخيص داده نمي‏شود، (8) و در حديثي است كه فرمود:

«اصنعي لي مثله استريني سترك الله من النار» (9).

[براي من نيز يك چنين چيزي درست كن، و مرا مستور كن، خدايت از آتش دوزخ مستور دارد (10).] و در احاديث ديگري نيز نام اسماء آمده كه ان شاء الله در صفحات آينده در ضمن داستان شهادت فاطمه (ع) خواهيد خواند.

و اما آنچه به علي (ع) وصيت كرد
از جمله كرامات فاطمه (ع) كه محدثين شيعه و اهل سنت روايت كرده‏اند اين است كه وي از مرگ خود خبر داد و روز و وقت آن را تعيين كرد چنانكه در روايات پيش از اين نيز گذشت و در حديثي است كه وقتي به علي (ع) گفت: هنگام مرگ من رسيده! علي (ع) فرمود: اي دختر پيغمبر با اينكه وحي از ما قطع شده اين خبر را از كجا دانستي؟

فاطمه پاسخ داد، هم اكنون خواب مختصري مرا فرا گرفت و رسول خدا (ص) را ديدم كه به من فرمود: امشب نزد ما خواهي بود و من مي‏دانم كه او راست گفته و امروز روز آخر عمر من است. (11)

و در روايتي است كه پس از آن به علي (ع) گفت: چيزهايي در دل دارم كه مي‏خواهم آنها را به تو وصيت كنم!

علي (ع) فرمود: اي دختر رسول خدا هر چه مي‏خواهي بگو!

در اين وقت علي (ع) كساني را كه در اتاق بودند بيرون كرد و نزديك سر فاطمه (ع) نشست، آن گاه فاطمه به سخن آمده گفت:

اي پسر عمو هيچ گاه مرا دروغگو و خيانتكار نديدي، و از وقتي با تو معاشرت داشته‏ام نافرماني تو را نكرده‏ام!

علي (ع) در پاسخ او فرمود:

«معاذ الله انت اعلم بالله و ابر و اتقي و اكرم و اشد خوفا من الله من ان اوبخك بمخالفتي، قد عز علي مفارقتك و تفقدك الا انه امر لا بد منه...»

[پناه بر خدا! تو داناتر و نيكوكارتر و پرهيزكارتر و بزرگوارتر و نسبت‏به خداي تعالي بيمناكتر از آني كه من بخواهم تو را در مورد مخالفت و نافرماني خود سرزنش كنم، و براستي مفارقت و دوري تو بر من بسيار ناگوار است جز آنكه چاره‏اي از آن نيست...]

آن گاه سخنان خود را ادامه داده فرمود:

به خدا مصيبت رحلت رسول خدا (ص) را براي من تجديد كردي و مرگ و فقدان تو بر من بسيار بزرگ است.

«فانا لله و انا اليه راجعون‏» !

آه! كه چه مصيبت دردناك و جانسوز و غم انگيزي است! مصيبتي كه به خدا سوگند جبران پذير نخواهد بود!

دنباله حديث اين گونه است كه در اينجا هر دو گريان شده و لختي گريستند آن گاه علي (ع) سر فاطمه را برداشته به سينه چسبانيد و بدو فرمود: هر وصيتي داري بنما كه من آن را انجام خواهم داد.

فاطمه عرض كرد: خدايت پاداش نيك دهد اي پسر عموي رسول خدا، نخستين وصيت من آن است كه پس از من «امامه‏» دختر خواهرم را به ازدواج خويش در آوري چون او نسبت‏به فرزندان من همانند خودم مهربان است، و مردان نيز ناچارند همسري از زنان داشته باشند.

و از جمله عرض كرد: وصيت ديگر من آن است كه احدي از اين مردم كه به من ستم كرده و حق مرا گرفتند در تشييع جنازه من و ديگر مراسم آن حاضر نشوند زيرا اينان دشمن من و دشمن رسول خدا هستند، و مبادا بگذاري يكي از آنها و يا پيروان آنها بر جنازه‏ام نماز بگذارند...

مرا شب هنگام در آن وقتي كه ديده‏ها همگي خواب رفته‏اند دفن كن (12) ؟

و در نقلي هم آمده كه فاطمه (ع) وصاياي خود را در رقعه‏اي نوشته و زير سرش نهاده بود و چون از دنيا رفت، علي (ع) آن رقعه را بيرون آورد و جملات زير را در آن مشاهده كرد:

«بسم الله الرحمن الرحيم، هذا ما اوصت‏به فاطمة بنت رسول الله، اوصت و هي تشهد ان لا اله الا الله، و ان محمدا عبده و رسوله، و ان الجنة حق و النار حق، و ان الساعة آتية لا ريب فيها، و ان الله يبعث من في القبور.

«يا علي انا فاطمة بنت محمد زوجني الله منك لاكون لك في الدنيا و الآخرة، انت اولي بي من غيري، حنطني و غسلني و كفني بالليل، و صل علي و ادفني بالليل و لا تعلم احدا، و استودعك الله و اقرء علي ولدي السلام الي يوم القيامة‏» (13).

[به نام خداي بخشاينده و مهربان، اين است آنچه دختر رسول خدا بدان وصيت مي‏كند، و اين وصيت را در حالي مي‏كند كه گواهي مي‏دهد معبودي جز خداي يكتا نيست، و گواهي مي‏دهد محمد بنده و رسول اوست، و گواهي مي‏دهد كه بهشت‏حق است، و جهنم حق است، و قيامت‏خواهد آمد و هيچ گونه شكي در آن نيست، و گواهي مي‏دهد كه خداي تعالي هر كس را كه در گورهاست مبعوث و زنده خواهد كرد.

اي علي منم فاطمه دختر محمد كه خداي تعالي مرا به ازدواج تو در آورد تا در دنيا و آخرت از آن تو باشم، و تو در انجام كارهاي من سزاوارتر از ديگران هستي!

كار حنوط و غسل و كفن مرا در شب انجام ده، و بر من نماز بخوان و شبانه مرا دفن كن، و كسي را خبر نكن، تو را به خدا مي‏سپارم، و بر فرزندان خود تا روز قيامت‏سلام مي‏رسانم (14)! ] در نقلي كه از مجالس مفيد و امالي شيخ رحمة الله عليهما آمده در حديثي از امام حسين روايت‏شده چنين است كه چون فاطمه دختر رسول خدا (ص) بيمار شد به علي وصيت كرد كه وضع حال او را پنهان دارد، و حتي از بيماري او كسي را با خبر نكند، و علي (ع) نيز اين كار را كرد، و خودش شخصا پرستاري فاطمه (ع) را به عهده گرفت، و احيانا اسماء بنت عميس نيز او را كمك مي‏داد، آن هم به طور پنهاني، و چون هنگام وفات و رحلت او شد به علي (ع) وصيت كرد كارهاي پس از مرگ او را خود انجام دهد، و شبانه او را دفن كند و جاي قبر او را نيز پنهان و مخفي كند كه اثري از قبر او معلوم نباشد (15).

و از كتاب دلايل طبري از امام باقر (ع) نقل شده كه فرمود: فاطمه وصيت كرد از مال خودش به زنان پيغمبر و زنان بني‏هاشم، به هر كدام دوازده وقيه بدهند، و به «امامه‏» دختر ابي العاص (خواهر زاده فاطمه (ع) نيز همين مقدار بدهند.

و در حديث ديگري كه از زيد بن علي (ع) روايت كرده فرمود: فاطمه (ع) مال خود را بر بني‏هاشم و فرزندان عبد المطلب بخشيد و علي (ع) اين كار را كرد و به ديگران نيز داد (16).

و بر طبق روايت كشف الغمه از امام باقر (ع) فاطمه وصيت فرمود: حوائط هفت گانه در دست علي (ع) باشد، و پس از او به حسن (ع) و پس از او به حسين (ع) برسد، و پس از درگذشت وي در دست‏بزرگترين فرزندان او قرار گيرد، و متن اين وصيت‏نامه به خط امير المؤمنين (ع) نوشته شده بود و مقداد بن اسود و زبير بن عوام آن را گواهي كرده بودند.

نگارنده گويد: «حوائط‏» جمع حائط و به معناي باغ و يا بستاني است كه اطراف آن را ديوار كشيده باشند، و بر طبق روايات «حوائط‏» فاطمه (ع) عبارت از هفت‏باغ بوده به نامهاي «مبيت، عواف، دلال، حسني، برقه، صافيه، مشربه‏» كه اينها غير از فدك بوده و پيغمبر اكرم آنها را براي فاطمه (ع) وقف كرد، و بعدا نيز به صورت موقوفه فرزندان‏فاطمه (ع) در آمد، و برخي احتمال داده‏اند كه اين «حوائط هفتگانه‏» همان است كه در برخي از روايات به نام «عوالي‏» ذكر شده، و اينها باغهايي بود كه از «مخيريق‏» يهودي به رسول خدا (ص) رسيده بود، و مخيريق كسي است كه در واقعه جنگ احد، مسلمان شد، و همان روز در ميدان جنگ به شهادت رسيد، و هنگامي كه خواست‏به ميدان برود فرياد زد: شاهد باشيد كه من مسلمان شده‏ام و اگر در اين جنگ كشته شدم تمام دارايي من متعلق به رسول خداست.

و از تواريخ و روايات به دست نمي‏آيد كه آيا اين باغهاي هفتگانه در اختيار فاطمه (ع) بوده، يا مانند فدك، آنها را نيز ابوبكر به غصب گرفته بود، اما بعيد نيست اگر اين روايت معتبر باشد چنين استنباط مي‏شود كه باغهاي مزبور در دست آن حضرت بوده كه توليت آن را به علي (ع) واگذار كرده و روي آن وصيت نموده است، اگر چه برخي گفته‏اند:

اين باغهاي هفتگانه همان صدقاتي است كه عمر در زمان خلافت‏خود به علي (ع) واگذار كرد، و ابوبكر اينها را نيز مانند فدك از فاطمه اطهر گرفت.

باري بازگرديم به دنباله وصيت: در برخي از نقلهاي غير معتبر نيز آمده كه فاطمه (س) از جمله وصيتهايي كه به علي (ع) كرد اين بود:

«يا ابن عم اني اجد الموت الذي لابد و لا محيص عنه، و انا اعلم انك بعدي لا تصبر علي قلة التزويج فان انت تزوجت امراة اجعل لها يوما و ليلة، و اجعل لاولادي يوما و ليلة، يا ابا الحسن و لا تصح في وجوههما فيصبحان يتيمين غريبين منكسرين فانهما بالامس فقدا جدهما و اليوم يفقدان امهما، فالويل لامة تقتلهما و تبغضهما

ثم انشات تقول:

ابكني ان بكيت‏يا خير هاد و اسبل الدمع فهو يوم الفراق يا قرين البتول اوصيك با لنسل فقد اصبحا حليف اشتياق ابكني و ابك لليتامي و لا تنس قتيل العدي بطف العراق فارقوا فاصبحوا يتامي حياري فاخلفوا الله فهو يوم الفراق

و سخنان ديگري كه چون به نظر نگارنده چندان معتبر نيامد از ترجمه و نقل‏قسمتهاي ديگر خودداري شد.

ضمنا در پاره‏اي از روايات آمده كه فاطمه (ع) پيش از آنكه از دنيا برود غسل كرد و جامه نو خود را پوشيد و به سلمي، همسر ابي رافع، فرمود: من غسل كرده‏ام كسي بدن مرا برهنه نكند (17).

ولي براي توضيح بايد بدانيد كه منظور از اين روايات - چنانكه مرحوم مجلسي و ديگران گفته‏اند - نه آن است كه مرا بدون غسل دفن كنيد، زيرا مسئله غسل ميت‏يكي از واجباتي است كه بايد در مورد هر ميت مسلماني انجام شود و استثنايي نخورده جز در مورد شهيدي كه در ميدان جنگ كشته شود آن هم با شرايط و خصوصياتي كه در كتابهاي فقهي ذكر شده است، و از آن سو بر طبق روايات مشهور و زيادي كه هست مي‏دانيم كه علي (ع) به كمك اسماء بدن فاطمه را شبانه غسل داد.

بلكه منظور آن بوده كه بدن من پاك است و نيازي به شستشو و بيرون آوردن جامه براي غسل نيست، و به همين خاطر نيز بود كه بر طبق روايات ديگري كه بعدا ذكر خواهد شد، علي (ع) بدن فاطمه را از زير پيراهن غسل داد، و اين وصيت همسرش را نيز - كه ظاهرا انگيزه‏اي جز پوشش و حفاظت زيادتر بدن از اينكه در معرض ديد قرار گيرد نداشت - انجام داد.

اگر چه برخي خواسته‏اند بگويند: ممكن است اين وصيت روي علاقه شديدي كه فاطمه (ع) به شوهر عزيزش داشت صادر شده و جنبه عاطفي داشته با اين توضيح كه چون فاطمه تا زنده بود سعي كرد تا بازوي متورم و پهلوي ضرب ديده و بدن كبود و كتك خورده‏اش را علي (ع) نبيند و تاثر شوهر بزرگوارش را زيادتر نكند، اما وقتي وصيت كرد كه علي (ع) بدن او را غسل دهد و اساسا نمي‏خواست ديگري متصدي اين كار شود، به اين فكر افتاد كه خواه ناخواه در وقت غسل چشم علي (ع) به بازو و پهلو و بدن او خواهد افتاد و تاثر او را چند برابر خواهد كرد، از اين رو اين كار را كرد و اين قسمت را نيز در وصيت‏خود ضميمه نمود و بلكه احتمال داده‏اند اصرار به اينكه در شب او را غسل دهد نيز روي همين خاطر بود كه گذشته از اينكه بدن او را نبيندصورت كبود و نيلي او را نيز مشاهده نكند...و داغي بر داغهاي دل علي (ع) افزوده نشود.!

و به هر صورت يكي از دو جهت ذكر شده بالا مي‏تواند انگيزه و علت اين وصيت‏باشد، نه آنكه مي‏خواست اصلا او را غسل ندهند و بدون غسل دفن كنند تا آن وقت اين بحث پيش نيايد كه اولا اين چه دستوري بود؟ و ثانيا چرا علي (ع) به اين وصيت عمل نكرد و بدن فاطمه را غسل داد!

زندگاني حضرت فاطمه زهرا سلام‏الله‏عليها ص 220
رسولي محلاتي


پي‏نوشت‏ها:

1. كشف الغمه، ج 2، ص 130، استيعاب، ج 2، ص 752.روايات زيادي كه به همين نحو از طريق اهل سنت آمده و به تفصيل در احقاق الحق، ج 10، صص 470 به بعد نقل شده.

2. اسد الغابة، ج 5، ص 478.

3. قاموس الرجال، ج 10، ص 456.

4. بحارالانوار، ج 43، صص 181 و 204.

5. همان، صص 172، 183 و 188، كشف الغمه، ج 2، ص 127.

6. بحار الانوار، ج 43، صص 184 و 189، كشف الغمه، ج 2، صص 126 و 130.

7. احقاق الحق، ج 10، ص 474، بحار الانوار، ج 43، صص 189 و 213، ضمنا دوستان حضرت زهرا و بانواني كه ادعاي پيروي و شيعه‏گري بانوي عظماي اسلام را دارند خوب روي اين قسمت‏حديث دقت كنند و شدت علاقه فاطمه را به حجاب و پوشش بدن زن حتي پس از مرگ ببينند و تا آنجا كه مي‏توانند اين هدف را در زندگي خود و ديگران تعقيب نموده و اين برنامه را در خانه و خانواده‏ها پياده كنند، تا روي ديدار و ملاقات شفيعه محشر را در آن روز وانفسا داشته و مشمول و شايسته شفاعت او گردند ان شاء الله!

8. كشف الغمه، ج 2، ص 130، استيعاب، ج 2، ص 752.

9. بحار الانوار، ج 43، ص 213.

10. و در برخي از روايات نيز اين گونه است كه فاطمه (ع) به علي وصيت كرد كه چنين نعش و تابوتي براي او ترتيب دهد و بدو گفت: فرشتگان صورت آن را براي من درست كردند، و ظاهرا از نظر تواريخ مسلم است كه اولين تابوتي را كه در اسلام بدين صورت درست كردند همان بود كه براي فاطمه (ع) ترتيب دادند.

11. همان، ص 179.

12. بحار الانوار، ج 43، صص 192- 191.

13. همان، ص 214.

14. همان، ص 214.

15. همان، ص 211.

16. همان، ص 218.

17. همان، صص 172 و 183 و 187.

شنبه هفدهم 1 1392 22:47

X