معرفی وبلاگ
با سلام خدمت دوستان تبلاگنویس من تصمیم گرفتم چون در اواخر سال 91 هستیم وآستانه عید نوروز سال 92:بر آن شدم تا باایجاد این تبلاگ درباره نوروز ایرانیان هم به این سنت ایرانی بپردازیم وهم ارزیابی کنیم سال تولید ملی وسالی که قرار است رهبرمان آن را نامگذاری کند :امید است که بتوانم با ایجاد این تبلاگ به شما دوستان کمک کنم سخنی از رهبر عزیزم درباره نوروز: به نظر من آن‌چه كه ملت ایران در باب عید نوروز انجام داده است، یكى از زیباترین و شایسته‌ترین كارهایى است كه مى‌شود با یك مراسم تاریخى و سنّتى انجام داد. اوّلِ سال شمسى ما ایرانی‌ها، - یعنى اوّل بهار - عید نوروز است. اوّلاً ملت ایران افتخار دارد كه سال شمسى او هم سال هجرى است؛ یعنى هم‌چنان‌كه سال قمرى ما - كه سال 1418 است - از مبدأ هجرت خاتم الانبیاء علیه و على آله الصّلاة والسّلام است، سال شمسى ما هم از مبدأ هجرت است. بقیه‌ى ملت‌هاى مسلمان براى سال شمسى خود، از سال میلادى استفاده مى‌كنند؛ ولى ما ایرانی‌ها، هجرت نبىّ اكرم را، هم مبدأ سال قمرى قرار دادیم، هم مبدأ سال شمسى. با ما همرا باشید
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 269234
تعداد نوشته ها : 182
تعداد نظرات : 3
Rss
طراح قالب
zekrollaei92:zahrazekrollaei




گزيده اى از روايات در شإن و عظمت نوروز

عيد نوروز از جمله اعياد بسيار كهن است كه حرفهاى ضد و نقيض زيادى درباره آن گفته شده است: عده اى آن را عيد آتش پرستان دانسته‏ [2] و عده اى بر اين باورند كه نوروز يكى از اعياد اسلامى است. هركدام از اين دو گروه براى خود ادله اى دارند كه در جاى خود از آن بحث خواهيم نمود. اين مطلب و چند عامل ديگر ما را بر آن داشت كه در اين موضوع مطالعاتى داشته باشيم:
عامل اول: وجود اين عيد به عنوان يكى از بزرگترين و با شكوه ترين اعياد در بين مردم كشور ما و برخى از كشورهاى همسايه.
عامل دوم: وجود احاديث كثيره در اين خصوص كه بى شك مى توان ادعاى تواتر آنها را نمود. بخصوص ما به احاديثى بر خورديم كه علل پيدايش اين عيد را بيان مى كنند.
عامل سوم: ما هيچ كتاب فقهى را نيافتيم مگر اين كه در مورد اعمال نوروز از قبيل استحباب غسل، روزه، نماز در اين روز سخن گفته است.
اينها مطالبى نيست كه بتوان به آسانى از آنها گذشت، لااقل هر انسان خردمندى را وامى دارد كه ببيند اين عيد، كه آوازه آن، همه جا را فرا گرفته و يكى از اعياد رسمى كشور اسلامى مان است، از جنبه اسلامى و تاريخى پاى آن به كجا بند است؟
آيا عيدى است كه روز تاج گذارى و به قدرت رسيدن جمشيد، پادشاه ايران باستان را تداعى مى كند؟
يا عيدى است كه از اولين روز آفرينش و روزى كه از همه انسانها در روز الست به يگانگى خداوند متعال و نبوت پيامبر اسلام(ص) و ولايت امامان معصوم(عليهم السلام) عهد و پيمان گرفته شد، تداعى مى كند؟
عامل چهارم: عامل ديگرى كه ما را به اين كار واداشت، و حتى دل خوشى ما هم همين بود، مى ديديم كه اين روز به على و اولاد آن حضرت (عليهم السلام) منتسب است به نحوى كه نوروز را نام مبارك على(ع) و اين روز را روز اهل بيت و شيعيان آنها مى نامند.
بخصوص در سالى تنفس كرديم كه بنا به فرموده مقام معظم رهبرى، هم در آغاز و هم در پايان خود، مزين به عيد مبارك غدير است، خيلى مناسب است كه ما اين سال را به اين مناسبت سال امام اميرالمومنين على بن ابى طالب(ع) بدانيم و بناميم و خودمان را به آن بزرگوار نزديك كنيم. [3] اين مطلب ما را مصمم به تحقيق در اين مهم كرد كه شايد قدمى هرچند كوچك براى نزديكى به زواياى وجودى آن حضرت باشد. ان شإ الله.
به يارى خداوند متعال در اين نوشتار طى مباحثى مختلف از قبيل بحث روائى، فقهى، اصولى، تاريخى و رجالى پيرامون نوروز بحث مى نماييم.

گزيده اى از روايات در شإن و عظمت نوروز

1- به على(ع) هديه نوروزى عطا شد، فرمود: اين (هديه) چيست؟
گفتند: يا اميرالمومنين(هديه) روز نوروز است پس على(ع) فرمود: «هر روز را براى ما نوروز بسازيد». [4]
2- محمد بن سيرين مى گويد:به على (رضى الله عنه) هديه نوروزى عطا شد، فرمود: «هر روز را روز پيروزى قرار دهيد».
ابو اسامه مى گويد: (على) اكراه داشت از اين كه بگويد: (هر روزى) نوروز است». [5]
3- اسماعيل بن حماد بن ابى حنيفه گفت: من اسماعيل پسر حماد پسر ابى حنيفه پسر نعمان پسر مرزبان از فرزندان آزاده فارس هستم. خدا اصلا ما را بنده قرار نداده است، جدم در سال هشتاد متولد شد، و او را پيش على بن ابى طالب(رضى الله عنه) بردند در حالى كه او كوچك بود، پس على براى جدم دعا كرد كه خداوند به او و به ذريه اش بركت بدهد و ما اميدواريم از جانب خدا كه اين دعا در حق ما به خاطر على مستجاب شده باشد.
اسماعيل بن حماد گفت: نعمان بن مرزبان، آن همان كسى است كه فالوذج را در روز نوروز به على هديه داد، پس على(ع) فرمود: هر روزى نوروز ماست». [6]
4- نيز از او(على(ع» نقل شده است كه به آن حضرت پالوده هديه دادند، فرمود:
به چه مناسبت است؟ گفتند: به مناسبت روز نوروز، فرمود: اگر قدر بدانيد پس هر روزى نوروز است». [7]
روايات ديگرى هم در اين خصوص داريم كه نشان مى دهد در آن زمان بسيارى از مردم به خدمت على(ع) هديه نوروزى مى برده اند و آن حضرت قبول مى فرمودند.
هديه ها غالبا عبارت بودند از شكر، پالوده، سمنو و گاه لباسهاى گرانبهاى زرباف كه در ظرفهايى از نقره مى گذاشتند و به خدمت آن حضرت مى بردند.
5- معلى بن خنيس از امام صادق(ع) نقل مى كند كه فرمود:
همانا نوروز، همان روزى است كه پيامبر(ص) براى على(ع) در غدير خم از مردم عهد گرفت پس مردم اقرار كردند به ولايت پس خوشا به حال كسى كه به عهد خود ثابت قدم ماند و واى به حال كسى كه آن را شكست.
و آن همان روزى است كه رسول خدا(ص) على(ع) را به سوى وادى جن روانه كرد پس از آنها عهد و پيمان گرفت.
و آن همان روزى است كه على(ع) در آن روز بر اهل نهروان غالب شد و ذوالثديه را كشت.
و آن همان روزى است كه قائم ما اهل بيت و صاحب امر ظاهر خواهد شد و خداوند او را به دجال غلبه مى دهد، پس آن حضرت دجال را بر كناسه كوفه به دار مى كشد. و هيچ نوروزى نيست مگر آن كه ما در آن انتظار فرج را داريم، براى اين كه نوروز از ايام ماست، ايرانيان آن را حفظ كرده اند، و شما(عرب ها) آن را ضايع كرده‏ايد.
پس پيامبرى از پيامبران بنى اسرائيل از خداوند خواست كه زنده كند قومى را كه از ترس مرگ از خانه هايشان بيرون رفتند و آنها هزاران نفر بودند و خداوند همه آنها را بميراند.
پس خداوند به آن پيامبر وحى كرد كه در گورهاى آنها آب بريزيد، پس ريختن آب به آنها در همين روز بود پس زنده شدند و حال اين كه سى هزار نفر بودند پس آب ريختن در روز نوروز سنت قديمى گرديد، اما هيچ كس علت آن را نمى داند مگر راسخان در علم و آن اولين روز از سال ايرانيان است. [8]
اين حديث و حديث بعدى كه معلى از امام صادق(ع) نقل كرده است، در چند كتاب روائى و فقهى آمده است كه در آنها اختلافاتى ديده مى شود ما در ميان اين چند كتاب به كتاب «المهذب البارع» اعتماد كرديم و حديث را از آنجا نقل كرديم به چند علت كه بعد در بحث سندى احاديث بيان مى شود و مرحوم مجلسى در بحار اين دو حديث را به يك سند متصلا نقل كرده است.
معلى گفت: امام(ع) اين حديث را به من املإ كرد و من از املإ امام نوشتم.
6- و همچنين روايت شده از معلى گفت: وارد شدم بر ابى عبدالله(ع) در بامداد روز نوروز پس (حضرت) فرمودند:
اى معلى آيا اين روز را مى‏شناسى؟
گفتم: نه. و لكى روزيست كه ايرانيان از آن تجليل مى كنند و در آن به همديگر تبريك گفته و دعاى خير مى كنند.
فرمود: اين چنين نيست قسم به خانه كهن(كعبه) كه در دل (شهر) مكه است نيست اين روز مگر براى يك امر قديمى كه آن را براى تو تفسير مى كنم. تا اين كه از آن مطلع شو.
پس گفتم: اگر اين علمى را كه نزد شما را فرا گيرم براى من دوست داشتنى تر است از اين كه تا ابد زندگى كنم، و خداوند دشمنان شما را نابود كند.
فرمود: اى معلى روز نوروز همان روزيست كه خداوند در آن از بندگانش عهد گرفت كه او را عبادت كنند و هيچ چيزى را شريك او ندانند و اين كه به رسولان و انبيإ و اوليايش ايمان بياورند و آن اولين روزيست كه خورشيد در آن طلوع كرده، و بادهاى باردار كننده در آن وزيده است و گلها و شكوفه هاى زمين آفريده شده است. و آن روزيست كه كشتى نوح(ع) به كوه جودى قرار گرفته. و آن روزى است كه در آن قومى كه از ترس مرگ از خانه هاى خود خارج شدند و آنها هزارها نفر بودند پس خداوند آنها را ميراند و سپس آنها را در اين روز زنده كرد. و آن روزيست كه جبرئيل بر پيامبر(ص) نازل گرديد.
و آن همان روزيست كه ابراهيم(ع) بتهاى قوم خود را شكست. و آن همان روزيست كه رسول خدا(ص) اميرالمومنين على(ع) را بر دوش خود سوار كرد تا بتهاى قريش را از بالاى خانه خدا به پائين انداخت و آنها را خرد كرد. [9]
7- معلى بن خنيس از آقا امام صادق(ع) درباره نوروز روايت كرد فرمود:
هر وقت نوروز شد، پس غسل كن، و پاكيزه ترين لباسهايت را بپوش و خوش بو كن خود را با بهترين عطرهايت.
و آن روز را روزه بدار.
پس زمانى كه نافله هاى (نمازهاى ظهر و عصر) و خود نمازهاى ظهر و عصر را خوانديد پس بعد از اينها چهار ركعت نماز بخوان (به اين نحو:) در اول هر چهار ركعت سوره فاتحه الكتاب بخوان و ده بار سوره «انا إنزلناه فى ليله القدر» و در ركعت دوم فاتحه الكتاب و بعد ده مرتبه «قل يا ايها الكافرون» و در ركعت سوم فاتحه الكتاب و بعد ده مرتبه «قل هو الله إحد» و در ركعت چهارم فاتحه الكتاب و بعد ده مرتبه سوره «ناس و خلق» را بخوان.
و بعد از خواندن اين چهار ركعت (كه به رو ركعت بايد خوانده شود) سحده شكر كن و در سجده دعا كنه(برا يخودت) كه گناه پنجاه سال تو آمرزيده شود. [10]
8- روايت شده از نبى اكرم(ص) كه فرمود: براى على(ع) هفده اسم است.
پس ابن عباس گفت: يا رسول الله به ما خبر بده كه آن اسمإ چه هستند؟
پس پيامبر(ص) فرمود: اسم او نزد عرب «على» و نزد مادرش «حيدره» و در تورات «اليا» و در انجيل «بريا» و در زبور «قريا» و نزد روم «بظرسيا» و نزد فرس «نيروز» و نزد عجم «شميا» و نزد ديلم «فريقيا» و نزد كرور «شيعيا» و نزد زنج «حيم» و نزد حبشه «تبير» و نزد ترك «حميرا» و نزد ارمن «كركر» و نزد مومنين «سحاب» و نزد كافرين «مرگ سرخ» و نزد مسلمين «وعد» و نزد منافقين «وعيد» و نزد من «طاهر مطهر» است و اوست جنب خدا و نقس خدا و دست راست خداى عزوجل. بعد پيامبر(ص) به اين دو آيه شريفه استشهاد كرد قول خداوند:
«خداوند شما را از نفس خود بيم مى دهد» و قول خداوند: «بل دستان او بازند، هر جور كه بخواهد ، انفاق مى كند». [11]

شرح و توضيح مراد احاديث

در واقع ائمه اطهار(عليهم السلام) نوروز را به روزى كه خداوند در آن معبود و مسجود شده و دين و امر خداوند در آن ظاهر و غالب شده، تفسير كرده‏اند.
و اين معنا از احاديثى كه از اميرالمومنين على(ع) روايت شده است، كاملا به دست مى‏آيد چنانكه آن حضرت فرمودند: «هر روز ما نوروز است». [12] چون پيداست كه ائمه اطهار(عليهم السلام) همواره به طاعت و پرستش خداوند مشغولند.
و يا در حديثى ديگر فرمودند: «هر چيزى را براى ما اختيار كنيد كه در اين صورت هر روزتان نوروز است». [13] و يا در حديثى ديگر فرمودند: «اگر قدر بدانيد هر روزى نوروز است». [14] يعنى اگر معصيت خداوند نكنيد و قدر عمر خود را بدانيد و هر روزى پيشرفتى داشته باشيد، آن روزتان نو و تازه است و الا اگر پيشرفت نداشته باشيد و درجا بزنيد پيداست كه اين روز همان روز گذشته مى شود و در اين صورت نه نوروز بلكه كهنه روز خواهد بود.
و چنانكه در حديث آمده است كه «هركس دو روزش باهم مساوى باشد،زيان كرده است». [15]
و بالاخره كلام گهربار على(ع) كه فرمود: «هر روزى كه در آن معصيت نكنيد، آن روز عيد است». [16] در مورد نوروز هم همين حكم صادق است.
بنابراين از ديدگاه ائمه اطهار(عليهم السلام) هر روزى كه در آن معصيت خداوند نشود و بلكه در آن روز امر دين خداوند ظهور و تبلور داشته باشد آن روز نوروز است و به همين خاطر امام صادق(ع) آن ايام را نوروز مى خواند چون در غدير خم امر خداوند ظاهر و غالب شد و دين او كامل شد و يا در بيعت دومى با على(ع) [17] و يا در جنگ نهروان كه على(ع) پيروز شد در واقع دين خدا پيروز شد و به اين سبب خداوند عبادت شد.
و يا روز نزول جبرئيل به پيامبر اكرم(ص) به اين خاطر نوروز است كه سرآغاز توحيد و عبادت خداوند و دورى از شرك و جهالت است.
و بالاخره اگر روز ظهور مهدى(ع) نوروز ناميده مى شود، به خاطر پيروزى كامل دين و امر خداوند بر شرك و نفاق مى باشد و به همين خاطر روزى تازه و نو ناميده مى شود چون دنيا روزى تازه را شروع مى كند و در تمام اين امور كه در حديث ذكر شده، اگر نوروز ناميده مى شود به خاطر اين است كه دنيا با اين اتفاقات مهم روزى جديد و تازه را آغاز مى كند و به همين اعتبار 22 بهمن 57 را هم بايد نوروز بناميم.
بنابراين به اين نتيجه مى رسيم كه نوروز در احاديث، يك روز خاصى از سال نمى باشد پس احاديث نمى توان براى اثبات مدعاى خود تمسك بجوييم چه مدعاى ما نوروز معروف و مشهور در موقعى خاص از سال است.

نوروز سند افتخار ايرانيان

اما تحقيق مطلب اين است كه هر چند در نظر ابتدائى از اين احاديث چنين مطلبى استفاده مى شود بخصوص از احاديث امام على(ع). اما با توجه به سوال و جواب راويان اين احاديث به نظر مى رسد كه مقصود از نوروز، همان روز خاص است. مثلا «معلى» مى گويد:
«در روز نوروز بر امام صادق(ع) وارد شدم امام سوال مى كرد: «آيا اين روز را مى شناسى؟».
معلى: «اين روزى است كه ايرانيان آن را تعظيم مى كنند و در آن به همديگر هديه مى دهند».
امام: «قسم به خانه كعبه كه در مكه است، اين روز نمى باشد مگر به خاطر يك امر كهن». و يا جملات پايانى حديث امام(ع) كه مى فرمايند:
«هيچ روز نوروزى نمى باشد الا اين كه ما در آن انتظار فرج را داريم براى اين كه آن از ايام ما و ايام شيعيان ما است‏ [18] كه ايرانيان آن را حفظ كرده اند و شما (اعراب) آن را تباه كرده ايد».
همه اينها شاهد بر اين مطلب است كه از نوروز روز خاصى را اراده كرده اند كه همان اول سال ايرانيان باشد و حتى در بعضى از احاديث تصريح شده است كه آن نوروز اول سال ايرانيان است.
پيداست آن نوروزى كه ايرانيان آن را از قديم الايام حفظ كرده اند، غير از همان عيد نوروز معروف و مشهور چيز ديگرى نمى باشد.
پس اين شبهه كه منظور از نوروز در احاديث، نوروز «وصفى» است، نه نوروز «علمى» بى مورد است.
همين جواب را مى شود در مورد احاديث مروى از على(ع) هم داد چون على(ع) اين سخنان را براى كسى كه در روز نوروز براى حضرت فالوده برده بود، بيان داشتند. مطلبى كه از اين احاديث استفاده مى شود، اين است كه نوروز در طول اعصار مختلف به وسيله وقوع تحولات بزرگ دينى و اجتماعى در آن همواره روح و حيات تازه اى به خود گرفته است به نحوى كه آن تحولات كه در نوروز واقع شده اند، شايسته اين بوده اند كه آن روز را نوروزى ديگر بناميم.
شايد كسانى كه جلوس جمشيد به پادشاهى‏ [19] و يا ورود او را به آذربايجان‏ [20] علت پيدايش نوروز مى دانند همين مطلب را در نظر داشته اند يعنى چون تجديد آئين ايزد پرستى در روزگارى كه صابئيت حتى پادشاه زمان را هم به پيروى از خود وادار كرده بودند، در نظر مردم بسيار با اهميت و بزرگ جلوه كرد آن روز را نوروز خواندند.
و همين باعث شد، كسانى كه اطلاع دقيقى از تاريخ پيدايش نوروز نداشتند، آن روز را علت پيدايش نوروز بدانند غافل از اين كه نوروز از زمان حضرت آدم(ع) موجود بوده است.
در واقع منظور از خواندن چنين ايامى به «نوروز» نه اين بوده كه آنها اين امر را منشإ پيدايش نوروز بدانند، بلكه فقط خواسته اند، اهميت و عظمت آن روز را بيان و معرفى كنند.
بنابراين با كمى دقت به اين نتيجه مى رسيم كه احاديث، نوروز را به روزى كه براى تمام انسانها روزى نو و تازه است تفسير كرده اند نه روزى نو و تازه براى هر فردى كه در طول شب و روز فردى مومن و موفقى بوده است، يعنى احاديث -همانطور كه از مواردى كه برشمرده اند، به دست مى‏آيد- به افراد و جزئيات زندگى روز مره آنها نظرى ندارند، بلكه به تحولات اجتماعى و سياسى كه به تمام انسانها و عقايد آنها حكومت دارد، نظر داشته و نوروز را از اين حيث و جهت تعريف و تفسير مى كند.

نوروز آئينه تمام نماى ولايت على(ع)

اشكال: استظهار مذكور با احاديث مروى از على(ع) مخالف است چون احاديث ظهور در امور جزئى و فردى دارند نه امور كلى و عام.
جواب: امام على(ع) در زمانى نبوده اند كه بتوانند واقعيت مطلب را آن جور كه هست، بيان كنند يعنى چنانكه از قرائن به دست مى‏آيد، دشمنان على(ع) و اولاد آن حضرت با نوروز مخالف بوده اند و علت مخالفتشان هم با نوروز نه به خاطر اين بوده كه نوروز را از رسوم مجوسيان و كفار مى دانسته اند، بلكه علت مخالفتشان اين بوده است كه آنها مى ديده اند.
اين روز از قديم الايام در عالم به نام على(ع) و اولاد آن حضرت معروف و مشهور بوده است يعنى مى ديدند كه از اول خلقت خداوند سكه اين روز را به نام نامى على(ع) و پيروان آن حضرت زده است لذا با اين روز مخالفت مى كردند.
دليل ما همان حديثى است كه «ابن عباس» از پيامبر اكرم(ص) نقل مى كند و همانطور كه ملاحظه نموديد، در اين حديث پيامبر اكرم(ص) نوروز را نام و اسم على(ع) مى داند و مى فرمايد: در ميان ايرانيان اسم على(ع) نوروز است يعنى ايرانيان در زمان هاى گذشته على را به نام نوروز مى شناخته اند. و عيد بزرگ خود را متبرك و متصف به نام على(ع) كرده اند هرچند حقيقت و مقصود اين عيد چيزى غير از على(ع) و اولاد آن حضرت نمى باشد.
البته ايرانيان اين عيد را نسل اندر نسل از پيامبران و طبق حديثى كه از امام باقر(ع) نقل خواهيم كرد، از حضرت آدم(ع) به ارث برده‏اند.
بنابراين علت مخالفت اهل سنت با عيد نورووز كاملا روشن مى شود و آن اين كه آنها چون از پيامبر اكرم(ص) اين حديث و دهها حديث مشابه ديگر را درباره نوروز و على(ع) شنيده بودند، با اين روز مخالفت مى كردند.
آنها مى دانستند كه اگر با نوروز مخالفت و مقابله نكنند، بايد مقام خلافت و سرپرستى مسلمانان را كه به بهاى دين و آخرت خود به دست آورده اند، از كف بدهند چون مى ديدند حيات و گسترش اين عيد حيات و گسترش على(ع) و ياران آن حضرت را به دنبال خواهد داشت.
پيداست كه اين يك پيام بزرگ داشت و آن اين كه از اول خلقت و آغاز حيات اولاد آدم(ع) على (ع) را به عنوان وصى و كامل كننده دين پيامبر آخرالزمان مى شناختند و به او اعتقاد داشته‏اند.
و الا اگر آنها با سنت كنار مخالف بودند در نماز تكتف. [21] نمى كردند.
لذا آنها با نوروزى كه به روز ميثاق و پيمان به توحيد و نبوت و امامت ائمه اطهار(عليهم السلام) تفسير شده است، مخالف هستند نه با نوروزى كه به هر روز پر خير و سعادت تفسير شود، بنابراين على(ع) ناچار بود كه از تعريف نوروز واقعى دست بردارد و نوروز را جورى تفسير و تعريف كند كه با مذاق آنها سازگار آيد.
پس على(ع) در واقع در كلام خودشان تقيه كرده اند و در صدد بيان نوروز واقعى نبوده اند و از جمله دلائلى كه دلالت بر تقيه بخصوص در زمان على(ع) مى كند، عبارت از حديث امام صادق(ع) است كه فرمود: «شما (اعراب) نوروز را ضايع كرديد».

مخالفت اهل سنت با نوروز در كتب فقهى

مخالفت اهل سنت با نوروز در كتب فقهى آنها هم كاملا آشكار است كه ما در اينجا قسمتى از چند كتاب معتبير فقهى آنها ذكر مى كنيم:
در بدائع الصنائع: ج‏2، ص 79 گفته است: «روزه گرفتن در روز شنبه به تنهائى كراهت دارد چون تشبه به يهود است و همچنين روزه گرفتن در «نيروز» و «مهرجان» بدان اين كه تشبه به مجوس است».
و در المغنى ج‏3، ص 99 گفته است: «روزه گرفتن روز «نيروز» و روز «مهرجان» به تنهائى كراهت دارد براى انى كه آن روزها روزهايى هستند كه كفار آنها را بزرگ مى شمارند».
از جمله دلائل ديگر كه دلالت مى كند كه ائمه اطهار(عليهم السلام) بخصوص على(ع) تقيه مى كردند حديثى است كه قبلا از «سنن بيهقى» نقل كرديم. در پايان اين حديث «ابو اسامه» مى گويد: «على كراهت داشت بگويد نيروز» و به جاى نيروز گفت: «فيروز».

آيا امام نوروز را تفسير كردند يا تحريف؟

در اين جا اين سوال پيش مى‏آيد كه چرا امام صادق(ع) در هر دو روايت فرمودند: «افسره لك حتى تفهمه» و نفرمودند: «اخبره لك» و يا «اقوله لك»؟ با توجه به اين كه امام(ع) در مقام اخبار از گذشته بودند.
به تعبير ديگر: مى بايست امام(ع) مى فرمودند علت حدوث نوروز را براى تو نقل و يا بيان مى كنم نه اين كه بفرمايند علت حدوث نوروز را براى تو تفسير مى كنم و چون كلمه تفسير ظهور در اين دارد كه بدون اين كه به علت پيدايش اين روز و يا حتى خود اين روز در نظر ديگران كارى داشته باشيم، بيائيم آن را بر محمل مورد نظر خود حمل كنيم يعنى در واقع بگوئيم نوروزى كه آنها مى گويند، و به آن اعتقاد دارند، نوروز نيست، بلكه نوروز اين است كه من براى تو تفسير و بيان مى كنم بخصوص با توجه به اين كه امام(ع) در جواب معلى كه گفت: روزى است كه عجم از آن تجليل مى كنند و در آن به همديگر تبريك مى گويند فرمود: نه اين چنين نيست با اين كه معلى هم مى دانست كه نوروز در چه موقعى از سال است و رسم و رسوم آن را هم مى دانست و براى امام(ع) تعريف كرد و اتفاقا تعريف معنى كاملا منطبق بر نوروز بود ولى با اين حال امام اين تعريف را رد فرمودند و اين دليل بر اين است كه امام خواسته اند نوروز را كه به معنى روز نو و تازه است، بنا به نظر و معتقدات خودشان تعريف و تفسير كنند؟
جواب: تفسير به معنى پرده برداشتن و ظاهر نمودن حقيقت و واقعيت چيزى است و گويا معنايى كه مجمل است، آن را با يك پرده و پارچه اى پوشانده اند و همين امر، سبب اجمال و دورى از معنى واقعى آن مى شود، و تفسير اين است كه اين پرده كنار زده شده و معنى واقعى آشكار گردد.
نوروز هم گذشت زمان بر آن يك پرده ضخيم و تاريك انداخته كه ماهيت و حقيقت واقعى آن را از ما پوشانيده بود، و همين باعث شده كه مردم از نوروز و علت حدوثى آن برداشتها و تفسيرهاى مختلف و نادرستى بكنند. ولى در اين ميان اين امام(ع) است كه با علم الهى خود از نوروز و علت حدوث آن به درستى خبر مى دهد چون به اعتقاد ما شيعيان امام(ع) چنان كه اين كه از گناه به دور است، همچنين از اشتباه و خطا كه ناشى از جهل و غفلت و غيره است، نيز به دور مى باشد. در حديث، كلمه و يا قرينه اى دال به اين كه منظور از نوروز غير از نوروز معروف و مشهور در نزد ايرانيان است وجود ندارد مگر «كلما» كه صرف ردع و منع است اما منظور امام اين نيست كه با اين جواب باور ايرانيان در مورد نوروز را رد كند، بلكه مى خواهد از علت واقعى نوروز خبر دهد توضيح اين كه اگر امام تعريف معلى را رد كردند نه به خاطر اين بود كه تعريف معلى نادرست بود و يا اين كه امام(ع) مى خواست نوروز مورد اعتقاد و منظور خود را بيان كند ولى معلى از نوروز مورد اعتقاد ايرانيان خبرداد و امام هم رد فرمود، بلكه اگر امام اين تعريف را رد فرمودند به خاطر اين بود كه اين تعريف يك تعريف سطحى و تعريف به رسم و رسوم بود و در اين تعريف هيچ اشاره به علت وجودى نوروز نشده است و خود معلى در صدر حديث هم بيان داشت كه من اين روز را نمى‏شناسم اما ايرانيان چنين برخوردى با اين روز دارند و گويا معلى مى خواست از اين طريق نوروز را بشناساند كه امام معلى را از چنين تعريف منع و بازداشتند و خود در صدد تعريف واقعى آن برآمدند كه گذشت زمان باعث فراموشى علت واقعى نوروز و مراسم آن شده است.

حقيقت و جان مايه نوروز

حال امام مى خواهند با اين بيان ما را متوجه علت واقعى نوروز بكنند كه نوروز يك تحويل سال و يا ابتداى فصل بهار به تنهائى نيست، بلكه اگر نوروز را نوروز مى خوانند اين به خاطر وقايع و تحولات بزرگى چون غدير و ظهور امام زمان در چنين روزى مى باشد و همين تحولات عظيم و بزرگ باعث بزرگى و عظمت اين روز شده است و الا همه روزها در اين كه يك روز هستند، هيچ فرقى باهم ندارند و عباراتى چون «براى اين كه نوروز از ايام ماست، ايرانيان آن را حفظ كردند و شما آن را ضايع كرديد» و يا آن اولين روز از سال ايرانيان است و يا پس آب پاشيدن در نوروز سنت شرعى گشت همه اين عبارات كه در احاديث آمده است، دلالت مى كند كه منظور از نوروز همان نوروز مورد اعتقاد ايرانيان است نه چيز ديگر.
بنابراين با اطمينان كامل مى توانيم بگوئيم كه احاديث، نوروز را به عنوان روزى خاص از سال كه همان اول سال ايرانيان باشد، به روزى كه امر دين و قدرت خداوند در ميان مردم و جامعه ظهور و تبلور يافته و استوار مى شود، تفسير نموده‏اند.
دنباله دارد

پى‏نوشت‏ها :

[1]. ماهنامه درسهايي از مكتب اسلام.
[2]. المنجد، اقرب الموارد، معجم مفردات الفاظ القرآن، معجمع الفروق اللغويه، مجمع البيان، فرهنگ بزرگ جامع نوين، تحريم النوروز به نقل از كتاب «نوروز چه روزى است».
[3]. روزنامه جمهورى اسلامى 11/1/79 پيام رهبرى به مناسبت سال. گفتنى است كه اين مقاله در سال 79 نوشته شده است.
[4]. «و اتى على (ع) بهديه النيروز، فقال: ما هذا؟ قالوا: يا اميرالمومنين اليوم النيروز، فقال: اصنعوا لنا كل يوم نيروزا» (من لا يحضره الفقيه: ج‏3، ص 300).
[5]. «اخبرنا ابوعبدالله الحافظ، ثنا ابوالعباس محمد بن يعقوب، ثنا الحسن بن على بن عفان ثنا ابو اسامه عن حماد بن زيد، عن هشام عن محمد بن سيرين قال: اتى على(رضى الله عنه) بهديه النيروز، فقال: ما هذه؟ قالوا: يا اميرالمومنين هذا يوم النيروز. قال: فاصنعوا كل يوم فيروز» قال ابو اسامه كره إن يقول نيروز» (سنن بيهقى: ج‏1، ص 234).
توضيح : اين كه ابو اسامه مى گويد: على اكراه داشت از اين كه بگويد «نيروز است» برداشت نادرستى است چون ابواسامه در محضر على نبوده تا بگوئيم از چهره و يا كفيت كلام آن حضرت اين مطلب را فهميده است چون او اين حديث را به سه واسطه نقل مى كند بلكه على مى خواسته بگويد: «پيروزيد» اما چون حرف «پ» در كلام فصيح عرب به كار نمى رود، لذا تعبير به «فيروز» نمودند.
[6]. قال اسماعيل بن حماد بن ابى حنيفه انا اسماعيل بن حماد بن ابى حنيفه بن النعمان بن المرزبان من ابنإ فارس الاحرار و الله ما وقع علينا رق قط، ولد جدى سنه ثمانين(نسخه اى كه نگارنده ديده، «ثمانين» مى باشد. ولى احتمال هست كه در اصل «ثلاثين» باشد؛ زيرا اگر ثمانين باشد با دوران زندگانى اميرالمومنين(ع) سازگار نيست) و ذهب به الى على بن ابى طالب و هو صغير فدعا له بالبركه فيه و فى ذريته و نحن نرجو من الله إن يكون قد استجاب لعلى. قال : و النعمان بن المرزبان هو الذى اهدى الى على بن ابى طالب الفالوذج فى يوم النيروز، فقال على «نوروزنا كل يوم». (الانساب: ج‏2، ص 37).
[7]. دعائم الاسلام: ج‏2، ص 326.
[8]. حدثنى المولى السيد المرتضى العلامه بهإ الدين على بن عبدالحميد الساريه باسناده الى المعلى بن خنيس عن الصادق ان يوم الينروز هو اليوم الذى اخذ فيه النبى لاميرالمومنين على العهد بغدير خم فاقروا فيه بالولايه فطوبى لمن ثبت عليها و الويل لمن نكثها و هو اليوم الذى وجه فيه رسول الله عليا الى وادى الجن فإخذ عليهم العهود و المواثيق. و هو اليوم الذى ظفر فيه بإهل النهروان و قتل ذا الثديه. و هو اليوم الذى يظهر فيه قائمنا إهل البيت و ولاه الامر، و يظفره الله تعالى بالدجال فيصلبه على كناسه الكوفه. و ما من نيروز الا و نحن نتوقع فيه الفرج لانه من ايامنا حفظه الفرس و ضيعتموه ثم ان نبيا من انبيإ بنى اسرائيل سإل ربه إن يحيى القوم الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذر الموت فإماتهم الله فإوحى اليه ان صب عليهم المإ فى مضاجعهم، فصب عليهم المإ فى هذا اليوم فعاشوا و هم ثلاثون الفا. فصار صب المإ فى يوم النيروز سنه ماضيه لا يعرف سببها الا الراسخون فى العلم و هو اول يوم من سنه الفرس قال المعلى و املى على ذلك و كتبته من املائه. و عنه انه اهدى اليه فالوذج فقال: ما هذا؟ قالوا: يوم نيروز قال: فنيروزا ان قدرتم كل يوم يعنى تمادوا و تواصلوا فى الله. (عوالى اللئالى: ج‏3، ص 41 - المهذب البارع، بحارالانوار: ج‏56، ص 116 - وسائل الشيعه: ج‏5، ص 288).
[9]. و روى عن المعلى ايضا قال: دخلت على ابى عبدالله عليه السلام فى صبيحه يوم النيروز، فقال: يا معلى اتعرف هذا اليوم؟ قلت لا. و لكنه يوم يعظمه العجم و تتبارك فيه قال: كلا، و البيت العتيق الذى ببطن مكه، ما هذا اليوم الا لامر قديم، افسره لك حتى تعلمه. فقلت: لعلمى هذا من عندك احب الى من إن اعيش ابدا. و يهلك الله اعدائكم. قال: يا معلى يوم النيروز، و هو اليوم الذى اخذ الله فيه ميثاق العباد إن يعبدوه و لا يشركوا به شيئا و ان يدينوا فيه برسله و حججه و اوليائه، و هو اول يوم طلعت فيه الشمس و هبت فيه الرياح اللواقح، و خلقت فيه زهره الارض، و هو اليوم الذى استوت فيه سفينه نوح على الجودى. و هو اليوم الذى احيا الله فيه القوم الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احياهم. و هو اليوم الذى هبط فيه جبرئيل على النبى و هو اليوم الذى كسر فيه ابراهيم اصنام قومه. و هو اليوم الذى حمل فيه رسول الله اميرالمومنين على عليه السلام على منكبيه حتى رمى اصنام قريش من فوق بيت الحرام فهشمها. (مدرك قبل).
[10]. عن المعلى بن خنيس عن مولانا الصادق(ع) فى يوم النيروز قال: اذا كان يوم النيروز فاغتسل و البس انظف ثيابك و تطيب باطيب طيبك، و تكون ذلك اليوم صائما. فاذا صليت النوافل و الظهر و العصر فصل بعد ذلك إربع ركعات، تقرإ فى اول كل ركعه فاتحه الكتاب و عشر مرات «انا انزلناه فى ليله القدر» و فى الثانيه فاتحه الكتاب و عشر مرات «قل يا ايها الكافرون» و الثالثه فاتحه الكتاب و عشر مرات «قل و الله احد» و فى الرابعه فاتحه الكتاب و عشر مرات المعوذتين و تسجد بعد فراغك من الركعات سجده، الشكر و تدعوا فيها يغفر لك ذنوب خمسين سنه. (مصباح المتهجد ص 591، وسائل ج‏5، ص 288).
[11]. قد روى عن النبى(ص) انه قال: لعلى(ع) سبعه عشر اسما فقال ابن عباس اخبرنا ما هى يا رسول الله؟ فقال: اسمه عند العرب على و عند امه حيدره و فى التوراه اليا و فى الانجيل بريا و فى الزبور قريا و عند الروم بظرسيا و عند الفرس نيروز و عند العجم شميا و عند الديلم فريقيا و عند الكرور شيعيا و عند الزنج حيم و عند الحبشه تبير و عند الترك حميرا و عند الارمن كركر و عند المومنين السحاب و عند الكافرين الموت الاحمر و عند المسلمين وعد و عند المنافقين وعيد و عندى طاهر مطهر و هو جنب الله و نفس الله و يمين الله عزوجل قوله «و يحذركم الله نفسه» و قوله: «بل يداه مبسوطتان ينفق كيف يشإ» (الفضائل تإليف شاذان بن جبرئيل قمى، ص 175).
[12]. الفقيه: ج‏2، ص 300 ح 4074 قال(ع) : «نيروزنا كل يوم».
[13]. همان.
[14]. همان.
[15]. بحارالانوار: ج‏71، ص 173 ح 5، باب 64.
[16]. بحار: ج‏91، ص 136، ح 5، باب 5.
[17]. اين قسمت در حديث بحار موجود است ولى در ساير نسخ احاديث موجود نيست.
[18]. اين قسمت حديث در بحار موجود است «لانه من ايامنا و ايام شيعتنا»ج‏56، ص 91.
[19]. بحارالانوار: ج‏56، ص 141، المحاسن و الاضداد، ص 27.
[20]. التفهيم لاوائل صناعه التنجيم: ص 253.
[21]. تكتف يعنى دو دست را رويهم بر سينه گذاشتن، عملى است كه اهل سنت هنگام نماز به آن معتقدند. مى گويند بزرگ اهل سنت(عمر) اين عمل را از مجوسان ايرانى اقتباس كرد و دستور داد از اين پس همه مسلمانان هنگام نماز، به عنوان خضوع در برابر خدا (همچون خضوع ايرانيان در برابر پادشاه) به آن ملزم شوند.

نويسنده:على نجفى

 

جمعه یازدهم 12 1391 18:11



نوروز در روايات اسلامى

قسمت اول

دين جهانى، با آداب و سُنن ملّى چه رفتارى دارد؟ آيا آنها را كنار مى نهد و خود به ساختن آداب و رسوم تازه مى پردازد؟ يا آنها را تأييد مى كند و در كنار خويش مى نشاند؟ و يا از ميان آنها گزينش مى كند؟
نخست بايد دانست كه دين كامل، آن نيست كه خود، همه چيز را برعهده گيرد و به جاى همه استعدادهاى آدمى و همه نهادهاى مدنى بنشيند؛ بلكه دين كامل، دينى است كه همه اينها را در جاى خود، به درستى مى بيند و جهتى كلّى به آنها مى دهد و آنچه را از توان (قُواى فردى) و (نهادهاى جمعى) خارج است، بر عهده مى گيرد و اين، فلسفه اى عميق دارد؛ زيرا چنان كه دين، فعل تشريعى خداوندى است، قواى آدمى و لوازم تابعه آن (مانند نهادهاى جمعى) نيز فعل تكوينى الهى اند و هيچ گاه تكوين و تشريع، ناسازگارى ندارند؛ چرا كه از مبدأ واحدى دستور مى گيرند.
اگر با اين پيش زمينه عقلى به منابع و مصادر دينى بنگريم، مى يابيم كه خواست دين، برچيدن بساط سُنن ملّى قومى نيست؛ بلكه بر آن است كه اين سنّت ها را سَمت و سوى عالى بخشد و دين، تنها آنچه را كه با فطرت آدمى مغايرت دارد، برمى چيند. چنان كه قرآن كريم، حرمت و احترام ماه هاى حرام را كه رسمى جاهلى بود پاس داشت:
فإذا انسلخ الأشهر الحُرم فاقتلوا المشركين. [1]
پس چون ماه هاى حرامْ سپرى شدند، مشركان را بكشيد.
يا أيها الذين آمنوا! لاتحلّوا شعائر اللّه ولا الشهر الحرام. [2]
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! حرمت شعائر خدا و ماه حرام را نگه داريد.
رسول خدا فرموده است:
مَنْ سَنَّ سُنَةً حَسَنَةً عُمِلَ بِها مِنْ بَعْدِهِ، كانَ لَهُ أجُرهُ وَ مِثْلُ اُجورهِم مِنْ غَيْرِ أنْ يَنْقُصَ مِنْ اُجورِهِمْ شَيْئاً وَمَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِئَةً فَعُمِلَ بِها بَعْدَهُ، كانَ عَلَيْهِ وِزْرهُ وَ مِثْلُ أوزارِهِمْ مِنْ غَيرِ أنْ يَنْقُصَ مِنْ أوزارِهِمْ شَيْئا. [3]
آن كه سنّتى نيك را پايه گذارى كند و بدان عمل شود، پاداش عمل خودش به اندازه پاداش ديگر عاملان، به وى داده مى شود، بدون آن كه از پاداش عاملان كم شود؛ و آن كه سنّتى بد را پايه گذارَد و بدان عمل شود، وَبال عمل خودش و ديگران برعهده اوست، بدون آن كه از وِزْر و وَبال ديگران كاسته شود.
اميرالمؤمنين به مالك اشتر فرمود:
ولاتَنْقُضْ سُنّةً صالِحَةً عَمِلَ بها صدورُ هذِهِ الاُمَةِ وَاجْتَمَعَتْ بِها الاُلْفَة وَصَلُحَتْ عليها الرعِيَّةُ وَلاتَحْدُثَنَّ سنّةً تَضُرُّ بشى‏ء مِنْ ماضى تلكَ السُّنَنِ فيكونُ الأجْرُ لِمَنْ سَنَّها وَالوِزْرُ عليكَ بِما نَقَضْتَ مِنها. [4]
آيين پسنديده اى را بر هم مريز كه بزرگان اين امتْ بِدان رفتار نموده اند و به وسيله آن، مردم به هم پيوسته اند، و رعيّت با يكديگر سازش كرده اند؛ و آيينى مگذار كه چيزى از سنّت هاى نيك گذشته را زيان رسانَد تا پاداش از آنِ نهنده سنّت باشد و گناه شكستن آن بر تو مانَد.
از سوى ديگر ،به نمونه هايى از سنّت هاى پيش از اسلام (جاهلى) برمى خوريم كه مورد تأييد اسلام قرار گرفته‏اند:
1) ديه در جاهليت، صد شتر بود. پيامبر(ص) آن را امضا نمود. [5]
2) زنان حائض، در جاهليت از شركت در اعياد مذهبى و مراسم قربانى ممنوع بودند و اسلام نيز آن را حفظ كرد. [6]
3) پيامبر(ص) در «حِلفُ الفضول» در سن 25 سالگى شركت كرد و بعدها بدان افتخار مى كرد و مى فرمود: (اگر بار ديگر بدان پيمان دعوت شوم، مى پذيرم). [7]
4) تحريم لباس شُهرت در فقه، شاهدى ديگر بر پذيرش سنّت هاى ملّى صالح است. [8] روشن است كه لباس شهرت در هر جامعه اى با آداب و رسوم همان جامعه مشخّص مى گردد.
5) ارجاع مسائلى چند به عُرف، گواه ديگرى بر اين موضوع است: مقدار نَفَقه، [9] استطاعت در حج‏ [10] و زكات‏ [11] اين شواهد، گواهى مى دهند كه آيين اسلام، بر محو همه سنّت ها توصيه نمى كند؛ بلكه آنچه را كه خير و صلاحى در پى دارد، و يا اين كه مفسده اى به دنبال ندارد، مى پذيرد و جز آن را طرد مى كند كه مى توان از اين نمونه ها نام بُرد:
1) سنّتى كه نشانگر يك آيين باطل باشد. حرمت حمل و ساخت و نگهدارى صليب، از اين قبيل است. [12] رسول خدا وقتى عَديّ بن حاتم را ديد كه صليب به گردن دارد، فرمود: «اين بت را كنار بگذار». [13]
2) سنّتى كه ترويج خُرافه باشد. حليمه سعديه، وقتى در كودكيِ پيامبر(ص)، خواست مهره اى به بازوى رسول خدا ببندد، با اعتراض پيامبر(ص) رو به رو شد. رسول خدا فرمود: «خداوند، نگهدار ماست و از اين مهره، كارى ساخته نيست». [14]
3) سنّتى كه با احكام شرعْ ناسازگار باشد. پيامبر(ص) با زينب، همسر زيد (پسر خوانده خود) ازدواج كرد تا نشان دهد اين سنّت جاهلى كه: «نمى توان با زنِ پسر خوانده ازدواج كرد»، غلط است. [15]
حال كه نظرگاه كلّى دين در باب آداب و سنن بومى و ملّى روشن شد، به يكى از رسم هاى كهن و ريشه دار ايرانى، يعنى نوروز، مى‏نگريم.
اگر در باب نوروز، دستورى خاص از سوى دين در تأييد يا رد، به دست ما نمى رسيد، براساس همان قاعده نخست مى گفتيم نوروز به عنوان رسمى ايرانى كه مردمانى آن را از ديربازْ حرمت مى نهاده اند، جاى مذمّت و منع ندارد؛ چرا كه اصل «نوروز» به عنوان نشانى از آيين هاى باطل، مورد تكريم و احترام نيست؛ بلكه رنگ و بوى ملّى و بوميِ آن، منظور نظر مردمان است. بلى؛ اگر در آن، ناشايستى نهفته باشد، يا ترويج خُرافه اى صورت گيرد، بايد آن را وانهاد.
ليك، احاديثى در مصادر شيعه و اهل سنّتْ روايت شده اند كه برخى بر آن، مُهر تأييد مى زنند و برخى ديگر، قهر مى ورزند و با آن مى ستيزند. اين دوگانگيِ روايت ها سبب شده است كه از ديرباز، عالمان حوزه دين، به چگونگيِ حلّ اين تعارض بينديشند؛ برخى جانب تأييد را گرفته، از آن دفاع كنند و برخى ديگر، جانب رد را اختيار نمايند.
رسالت اين نوشتار، نخست، گزارش تلاش عالمان در برخورد با اين روايت هاست و در پس آن مى كوشد از منظر ديگرى بِدان بنگرد. شايد ثمر بخشد!
پيش از طرح ديدگاه ها سزاوار است روايت ها نقل شوند. بر اين اساس، مباحث اين نوشتار، در سه بخشْ تنظيم مى گردد: نوروز در روايات، ديدگاه ها، و ارزيابى نهايى.

يك. نوروز در روايات

چنان كه گذشت، روايت ها در زمينه نوروز، به دو گروه تقسيم مى شوند: گروهى به تصريح يا اشاره، آن را تأييد كرده‏اند و گروهى ديگر، آن را مذمّت مى‏كنند.

1) روايات موافق

الف. احاديث شيعه

1. كلينى (م‏329ق) در «الكافى» چنين روايت مى كند:
عدّة من أصحابنا، عن سهل بن زياد و أحمد بن محمد جميعاً، عن ابن محبوب، عن ابراهيم الكرخى، قال: سألتُ أباعبداللّه(ع) عن الرجل تكون له ضيعة، فإذا كان يوم المَهرَجان أو النَّيروز، أهدوا اليه الشى‏ء ليس هو عليهم، يتقرّبون بذلك اليه. فقال(ع): «أليس هم مُصلّين؟». قلتُ: بلى. قال: فليقبل هديّتهم و لْيُكافِهِم؛ فإنّ رسول اللّه(ص) قال: «لو أهدى اليّ كراع لقبلتُ، و كان ذلك من الدين، ولو أنّ كافراً أو منافقاً أهدى اليّ وسقاً ما قبلت، و كان ذلك من الدين. أبى اللّه عزّ وجلّ لى زبد المشركين والمنافقين وطعامهم». [16]
ابراهيم كرخى مى گويد: از امام صادق(ع) پرسيدم كه: شخصى مزرعه اى دارد. روز مهرگان يا نوروز، هدايايى به او داده مى شود و قصد تقرّب جُستن به وى را ندارند [آيا بپذيرد؟ ]. فرمود: آيا نمازگزار هستند؟ گفتم: آرى. فرمود: بايد هديه آنان را بپذيرد و تلافى كند. به درستى كه رسول خدا فرمود: اگر برايم ران بُزى هديه آورند، مى پذيرم و اين، جزو ديندارى است و اگر كافر يا منافقى ران گاو يا گوسفندى برايم هديه آورد، نخواهم پذيرفت و اين هم جزو ديندارى است. خداوند، خوراك و دستاورد مشرك و منافق را براى ما روا نداشته است.
2. شيخ صدوق (م‏381ق) در «كتاب من لايحضره الفقيه» آورده است:
أتى على(ع) بهدية النَّيروز، فقال(ع): «ما هذا؟». قالوا: يا أميرالمؤمنين! اليوم النَّيروز. فقال(ع): «إصنعوا لنا كلّ يوم نَيروزاً». [17]
براى على(ع) هديه نوروز آوردند. فرمود: «اين چيست؟». گفتند: اى اميرمؤمنان! امروز، نوروز است. فرمود: هر روزِ ما را نوروز سازيد!
3. همو نقل مى كند: روى أنّه قال (ع): نيروز ناكل يوم. [18]
روايت شده است كه على(ع) فرمود: هر روزِ ما نوروز است.
4.نعمان بن محمد تميمى (م 363ق ) در كتاب «دعائم الاسلام» روايت مى كند:
عنه [على ](ع) أنّه اُهدى اليه فالوذج، فقال: «ماهذا». قالوا: يوم نيروز. قال: فَنَيرزوا إن قدرتم كلَّ يومٍ [يعنى تهادوا و تواصلوا فى اللّه ]. براى على(ع) فالوده هديه آوردند. فرمود: «اين چيست؟». گفتند امروز، نوروز است. فرمود: اگر مى توانيد، هر روز را نوروز سازيد [يعنى به خاطر خداوند، به يكديگر هديه بدهيد و به ديدار يكديگر برويد]. [19]
5. شيخ طوسى (م‏460ق) در «مصباح المتهجّد» چنين آورده است: عن المُعلَّى بنِ خُنيس، عن مولانا الصادق(ع) فى يوم النَّيروز، قال(ع): إذا كان يوم النيروز، فاغتسل و البس أنظف ثيابك و تطيب بأطيب طيبك و تكون ذلك اليوم صائماً، فإذا صلّيت النوافل والظهر والعصر فصلّ بعد ذلك أربع ركعات، تقرأ فى أوّل كلّ ركعة فاتحة الكتاب و عشر مرّاتٍ «إنّا أنزلناه فى ليلة القدر»، و فى الثانية فاتحة الكتاب و عشر مرّات «قل يا أيها الكافرون»، وفى الثالثة فاتحة الكتاب و عشر مرّاتٍ «قل هو اللّه أحد»، و فى الرابعة فاتحة الكتاب و عشر مرّاتٍ «المعوّذتين»، و تسجد بعد فراغك من الركعات سجدة الشكر و تدعو فيها، يغفر لك ذنوب خمسين سنة. [20]
امام صادق(ع) در روز نوروز فرمود: هنگامى كه نووز شد، غسل كن و لباس پاكيزه بپوش و خودت را خوشبو ساز و آن روز را روزه بدار. پس هنگامى كه نماز ظهر و عصر و نافله هاى آن را به جاى آوردى، نمازى چهار ركعتى بگزار كه در ركعت اوّل آن، سوره حمد و ده مرتبه سوره قدر را مى خوانى. در ركعت دوم آن، سوره حمد و ده مرتبه سوره كافرون را مى خوانى. در ركعت سوم آن، سوره حمد و ده مرتبه سوره توحيد را مى خوانى و در ركعت چهارم، سوره حمد را با سوره هاى فلق و ناس. پس از نماز هم سجده شكر مى گزارى و دعا مى كنى. [بدين ترتيب، ] گناهان پنجاه ساله‏ات بخشوده مى شود.
6. ابن فهد حلّى (م‏841ق) در كتاب «المهذّب البارع» چنين آورده است:
و ممّا ورد فى فضله و يعضد ما قلناه، ما حدّثنى به المولى السيد المرتضى العلاّمة بهاء الدين على بن عبدالحميد النسّابة دامت فضائله ، ما رواه بإسناده إلى المعلّى بن خُنيس عن الصادق(ع): إنّ يوم النوروز، هواليوم الّذى أخذ فيه النّبى(ص) لأميرالمؤمنين(ع) العهد بغديرخم، فأقرّوا له بالولاية، فطوبى لمن ثبت عليها والويل لمن نكثها، وهو اليوم الّذى وَجَّه فيه رسول اللّه(ص) عليّاً(ع) إلى وادى الجن، فأخذ عليهم العهود والمواثيق. وهو اليوم الذى ظفر فيه بأهل النَّهروان، و قتل ذَا الثَدْية. وهو اليوم الذى يظهر فيه قائمنا أهل البيت وولاة الأمر و يظفّره اللّه تعالى بالدجّال، فيصلبه على كناسة الكوفة. و ما من يوم نوروز إلاّ و نحن نتوقّع فيه الفرج؛ لأنه من أيّامنا حفظه الفرس وضيَّعتموه. ثم إنَّ نبيّاً من أنبياء بنى إسرائيل سأل رَبَّه اَنْ يُحييَ القوم الّذين خرجوا من ديارهم وهم اُلوف حذر الموت فأماتهم اللّه تعالى، فأوحى إليه أنْ «صُبِّ عليهم الماء فى مضاجعهم»، فصَبَّ عليهم الماء فى هذا اليوم، فعاشوا وهم ثلاثون ألفاً، فصار صبُّ الماء فى يوم النيروز سنّة ماضيةً لايعرف سببها إلاّ الراسخون فى العلم. وهم أوّل يوم ٍ من سنة الفرس.
قال المعلّى: وأَملى عليّ ذلك، فكتبته من إملائه. [21]
از آنچه در فضليت نوروزْ روايت شده و گفته ما را تأييد مى كند، حديثى است كه علامه سيد بهاءالدين على بن عبد الحميد، با سند خود از مُعلّى بن خُنيس نقل كرده است كه: روز نوروز، همان روز است كه پيامبر(ص) در غديرخم براى اميرالمؤمنين(ع) بيعت گرفت و مسلمانان به ولايت وى اقرار كردند. خوشا به حال آنان كه به اين بيعت، استوار ماندند و واى بر آنان كه آن را شكستند. و اين، همان روزى است كه پيامبر(ص) على(ع) را به منطقه جنّيان روانه ساخت و از آنان عهد و پيمان گرفت. و همان روز است كه على(ع) بر نهروانيان پيروز شد و ذوالثديه (صاحب پستان) را به قتل رساند. و همان روز است كه قائم ما و صاحبان حكومت، ظهور مى كنند و خداوند، او را بر دجّالْ پيروز مى گرداند و دجّال را در زباله دان كوفه به دار مى آويزد. ما در هر نوروز، اميد فرج داريم؛ چرا كه نوروز، از ايّام ماست كه پارسيانْ آن را پاس داشتند و شما آن را تباه نموديد.
همچنين پيامبرى از پيامبران بنى اسرائيل، از خداوند خواست كه گروهى چند هزار نفره را كه از بيم مرگ، ديار خويش را ترك گفتند و گرفتار مرگ شدند، زنده سازد. خداوند، بر آن پيامبر، وحى فرستاد كه بر محل گورستان آنان آب بپاشد. پيامبر در روز نوروز، چنين كرد. سپس زنده شدند و تعدادشان سى هزار نفر بود. از همين روز، پاشيدن آب در نوروز، سنّتى ديرينه شد كه سبب آن را جز آنان كه دانشى پايدار دارند، ندانند و همان، آغاز سال پارسيان است.
معلّى گويد: امام صادق(ع) اين سخنان را بر من املا كرد و من نوشتم.
7. علاّمه مجلسى (م‏1111ق) در «بحارالأنوار» آورده است:
رأيت في بعض الكتب المعتبرة، روى فضل اللّه بن على بن عبيد اللّه بن محمد بن عبداللّه بن محمد بن محمد بن عبيد اللّه بن الحسين بن على بن محمد بن الحسن بن جعفر بن الحسن بن الحسن بن على بن أبى طالب، عن أبي عبداللّه جعفر بن محمد بن أحمد بن العباس الدوريستي، عن أبي محمد جعفر بن أحمد بن علي المونسي القمي، عن علي بن بلال، عن أحمد بن محمد بن يوسف، عن حبيب الخير، عن محمد بن الحسين الصائغ، عن أبيه، عن مُعَلّى بن خُنَيس، قال: دخلت على الصادق جعفر بن محمد(ع) يوم النَّيروز، فقال(ع): «أتعرف هذا اليوم؟». قلت: جعلت فداك، هذا يومٌ تعظّمه العجم وتتهادى فيه. فقال أبو عبداللّه الصادق(ع): «والبيت العتيق الذي بمكة، ما هذا إلاّ لأمر قديم اُفسّره لك حتى تفهمه». قلت: يا سيدي! إن علم هذا من عندك أحب إليّ من أن يعيش أمواتي و تموت أعدائي. فقال: «يا مُعلّى! إن يوم النيروز هو اليوم الذي أخذ اللّه فيه مواثيق العباد أن يعبدوه و لا يشركوا به شيئاً، و أن يؤمنوا برسله و حججه، و أن يؤمنوا بالأئمة(ع)». وهو أوّل يوم طلعت فيه الشمس، و هبت به الرياح، و خلقت فيه زهرة الأرض. وهو اليوم الذي استوت فيه سفينة نوح(ع) على الجودي. و هو اليوم الذي أحيى اللّه فيه الذين خرجوا من ديارهم و هم ألوفٌ حذر الموت، فقال لهم اللّه موتوا ثمّ أحياهم. وهو اليوم الذي نزل فيه جبرئيل على النبي(ص). و هو اليوم الذي حمل فيه رسول اللّه(ص) أميرالمؤمنين(ع) على منكبه حتى رمى أصنام قريش من فوق البيت الحرام فهشمها، و كذلك إبراهيم(ع). و هو اليوم الذي أمر النبى(ص) أصحابه أن يبايعوا علياً(ع) بإمرة المؤمنين. و هو اليوم الذي وجه النبي(ص) علياً(ع) إلى وادي الجن يأخذ عليهم البيعة له. وهو اليوم الذي بويع لأميرالمؤمنين(ع) فيه البيعة الثانية. و هو اليوم الذي ظفر فيه بأهل النهروان و قتل ذا الثديّة. وهو اليوم الذي يظهر فيه قائمنا و ولاة الأمر. وهو اليوم الذي يظفر فيه قائمنا بالدجال فيصلبه على كناسة الكوفة. و ما من يوم نَيروز إلاّ و نحن نتوقّع فيه الفرج؛ لأنه من أيامنا وأيام شيعتنا، حفظته العجم وضيّعتموه أنتم.
وقال(ع): (إن نبياً من الأنبياء سأل ربه كيف يحيي هؤلاء القوم الذين خرجوا، فأوحى اللّه إليه أن يصب الماء عليهم في مضاجعهم في هذا اليوم، وهو أول يوم من سنة الفرس، فعاشوا و هم ثلاثون ألفاً، فصار صب الماء في النيروز سنّة).
فقلت: يا سيدي! ألا تعرّفني جعلت فداك أسماء الأيام بالفارسية؟ فقال(ع): «يا مُعَلّى! هي أيام قديمة من الشهور القديمة، كلّ شهر ثلاثون يوماً لا زيادة فيه ولا نقصان». [22]
مُعلّى پسر خُنَيس گويد: در روز نوروز، بر امام صادق(ع) وارد شدم. فرمود: «آيا اين روز را مى شناسى؟». گفتم: قربانت گردم! اين روز را فارسيانْ گرامى مى دارند و به يكديگر هديه مى دهند. فرمود: «سوگند به خانه كعبه كه اين، رمزى ديرينه دارد و برايت روشن مى سازم تا آگاه گردى». گفتم: سرورم !آموختن اين امر از شما برايم بهتر از آن است كه مردگان زنده شوند و دشمنانم بميرند.
آن گاه فرمود: «اى معلّى! روز نوروز، همان روز است كه خداوند از بندگان پيمان گرفت او را بپرستند و به او شرك نورزند، به پيامبران و حجت هايش بگروند و به امامان ايمان آورند. اين همان روز است كه خورشيد طلوع كرد، بادها وزيدن گرفت و گل هاى زمين روييدند. اين همان روزى است كه كشتى نوح(ع) بر ساحل جودى آرامش يافت و همان روزى است كه خداوند، گروهى چند هزار نفره را كه از ترس مرگ از خانه ها بيرون رفته بودند زنده ساخت، پس از آن كه آنان را ميرانده بود. اين، روز فرود جبرئيل بر پيامبر اسلام است و روزى است كه پيامبر(ص) امام على(ع) بر دوش گرفت تا بت هاى قريش را در مسجد الحرام شكست و در همين روز، ابراهيم، بت ها را شكست. اين همان روزى است كه پيامبر به يارانش دستور داد با على(ع) بيعت كنند و در همين روز، على را براى بيعت گرفتن از جنيان فرستاد. در همين روز، دومين بيعت با اميرالمؤمنين انجام شد. در همين روز بر نهروانيان پيروز شد و ذوالثديه (صاحب پستان) را به قتل رساند. در اين روز، قائم ما و صاحبان حكومتْ قيام كنند و در همين روز، قائم ما بر دجّال پيروز گردد و او را در زباله دان كوفه به دار آويزد. در هر روز نوروزى، ما آرزوى فرج داريم؛ چرا كه آن از روزهاى ما و شيعيان ماست. فارسيان، آن را گرامى داشتند و شما آن را ضايع كرديد.»
و فرمود: يكى از پيامبران بنى اسرائيل از خداوند پرسيد چگونه مردمانى را كه خارج شدند، زنده مى كند. خداوند بدو وحى كرد كه در نوروز، آب بر قبر آنان بپاشد و آن، اولين روز سال فارسيان است و آنها زنده شدند، در حالى كه سى هزار نفر بودند. از همين جا پاشيدن آب در نوروز، سنّت شده است.
گفتم: آيا نام هاى روزهاى فارسى را به من تعليم نمى‏دهى؟ فرمود: اى معلّى! اينها روزهايى كهن از ماه هايى كهن است. هر ماه، سى روز است، بدون كم و كاست.
گفتنى است ابن فهد نيز بخشى از اين روايت را پيش از علاّمه مجلسى در كتاب «المهذّب البارع» آورده است. [23]
8. مُحدث نورى (م‏1320ق) در «مستدرك الوسائل» به نقل از كتاب حسين بن همدان آورده است:
عن المفضّل بن عمر، عن الصادق(ع)، قال له فى خبر طويل فى جملة كلامه(ع):أ فأوحى اللّه اليه: «يا حزقيل! هذا يوم شريف عظيم قدره عندى، و قد آليت أن لايسألنى مؤمن فيه حاجة الا قضيتها فى هذا اليوم و هو يوم نيروز». [24]
مفضّل، فرزند عمر از امام صادق(ع) نقل مى كند كه: خداوند بر حزقيلْ وحى فرستاد كه: «اين روز، روزى گرامى و بلند مرتبه نزد من است. با خود عهد كرده ام هر مؤمنى در اين روز از من حاجتى بخواهد آن را برآورده سازم و آن روز، نوروز است».

ب.احاديث اهل سنت

9. بخارى (194-256ق) در «التاريخ الكبير» چنين روايت مى كند:
حمّاد بن سلمة بن على بن زيد، عن السعر التميمى: أتى عليٌّ بفالوذج. قال: «ما هذا؟». قالوا: اليوم النيروز. قال: فنَيرِزوا كل يوم! [25]
سعر تميمى گويد: براى على(ع) فالوده آوردند. فرمود: «اين چيست؟». گفتند: امروز نوروز است. فرمود: هر روز را نوروز كنيد!
10. بيرونى (م‏440ق) در «الآثار الباقية» آورده است:
أو قسّم الجام بين أصحابه و قال: ليت لنا كلّ يومٍ نوروز! [26]
[از آن جا كه نسخه عربى مورد استفاده ما افتادگى دارد، ترجمه حديث را از جديدترين كتاب كه بر اساس برخى نسخه ها كامل شده است، در اين جا مى آوريم: ] آورده اند كه در نوروز، جامى سيمين، پر از حلوا، براى پيغمبر(ص) هديه آوردند. آن حضرت پرسيد: «اين چيست؟». گفتند: امروز، روز نوروز است. پرسيد: «نوروز چيست؟» گفتند: عيد بزرگ ايرانيان است. فرمود: «آرى در اين روز بود كه خداوند، عسكره را زنده كرد». پرسيدند: عسكره چيست؟ فرمود: «عسكره، هزاران مردمى بودند كه از ترس مرگ، ترك ديار كرده، سر به بيابان نهادند و خداوند به آنان فرمود: "بميريد" پس مردند. پس آنان را زنده كرد و ابرها را امر فرمود كه بر آنان ببارند. از اين روست كه سنّت آب پاشيدن [ در نوروز ]، رواج يافته است». آن گاه از حلوا تناول كرد و جام را ميان اصحابْ قسمت كرد و فرمود: كاش هر روز براى ما نوروز بود! [27]
11. فيروز آبادى (729-817ق) در «القاموس» آورده است:
قدم الى على شى‏ء من الحلاوى، فسأل عنه، فقالوا: «للنيروز»، فقال: «نيروزنا كل يوم!» و فى المهرجان قال: مَهرِجونا كل يوم! [28]
مقدارى حلوا براى على(ع) آوردند. پرسيد كه چيست. گفتند: براى نوروز است. فرمود: هر روز ما نوروز است.
و در مهرگان گفت: هر روز را براى ما مهرگان كنيد!

2) روايات مخالف

الف. احاديث شيعه

12. قطب الدين راوندى (م‏573) در كتاب «لبّ اللباب» آورده است:
عن رسول اللّه(ص): أبدلكم بيومين يومين: بيوم النيروز و المهرجان، الفطر والأضحى. [29]
دو روز را براى شما جانشين دو روز كردم: عيد فطر و قربان را به جاى عيد نوروز و مهرگان.
13. ابن شهرآشوب (م‏588ق) در كتاب «المناقب» روايت مى كند:
و حكي أن المنصور تقدّم إلى موسى بن جعفر(ع) بالجلوس للتهنئة في يوم النيروز و قبض ما يحمل إليه فقال (ع): «إني قد فتشت الأخبار عن جدي رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله فلم أجد لهذا العيد خبراً وإنه سنة للفرس و محاها الإسلام، و معاذ اللّه أن نحيي ما محاه الإسلام». فقال المنصور: «إنما نفعل هذا سياسةً للجند، فسألتك باللّه العظيم إلاّ جلست»؛ فجلس و دخلت عليه الملوك والأمراء والأجناد يهنؤونه، و يحملون إليه الهدايا و التحف، و على رأسه خادم المنصور يحصي ما يحمل، فدخل في آخر الناس رجل شيخ كبير السنّ، فقال له: يا ابن بنت رسول اللّه! إنني رجل صعلوك لا مال لي أتحفك ولكن أتحفك بثلاثة أبيات قالها جدّي في جدّك الحسين بن على(ع):
عجبت لمصقول علاك فرنده يوم الهياج وقد علاك غبار
ولأسهم نفذتك دون حرائر يدعون جدّك والدموع غزار
ألاّ تغضغضت السهام وعاقها عن جسمك الإجلال والإكبار
قال: «قبلت هديتك، اجلس بارك اللّه فيك»، و رفع رأسه إلى الخادم و قال: «امض إلى أميرالمؤمنين و عرّفه بهذا المال، و ما يصنع به». فمضى الخادم وعاد وهو يقول: «كلها هبة منى له، يفعل به ما أراد». فقال موسى للشيخ: اقبض جميع هذا المال فهو هبة منى لك. [30]
آورده اند كه منصور به امام كاظم(ع) پيشنهاد كرد كه نوروز را براى تبريك و شاد باش و گرفتن هدايا جلوس كنند.
حضرت كاظم در جواب فرمود: من در ميان روايت هاى جدّم رسول خدا(ص) جستجو كردم و تأييدى براى اين عيد نيافتم. همانا اين سنّت فارسيان است كه اسلام، آن را نابود ساخته است و پناه مى برم به خدا كه آنچه را اسلامْ نابود ساخته، زنده بدارم.
منصور گفت: «اين كار را جهت اداره نظاميان انجام مى دهيم و شما را به خداوند سوگند مى دهم كه جلوس داشته باشيد». آن گاه حضرت پذيرفت و فرمانروايان و لشكريان، براى تبريك آمدند و هدايايى با خود آوردند. خدمتگزار منصور، بالاى سر حضرت ايستاده بود و هدايا را مى شمرد. آخرين نفر، مردى كهن سال بود. به امام كاظم(ع) گفت: «اى فرزند دختر پيامبر خدا! من مردى تهى دستم و مالى ندارم تا هديه دهم؛ ولى چند بيت شعر كه جدّ من درباره جدّتان حسين(ع) سروده، به شما هديه مى كنم».
حضرت فرمود: «هديه‏ات را پذيرفتم. بنشين. خداوند به تو بركت دهد!».
آن گاه حضرت، سر بلند كرد و به خدمتگزار منصور گفت كه نزد منصور روانه شود و اين هدايا را برايش بازگو كند. خدمتگزار رفت و باز گشت و گفت منصور گفته است: «اين هدايا از آنِ شماست. هر چه مى خواهيد با آنها انجام دهيد». امام كاظم(ع) هم به پيرمرد فرمود: «اين اموال را به عنوان هديه براى خودت بردار».

ب. احاديث اهل سنّت

14. بخارى (م‏256ق) در «التاريخ الكبير» آورده است:
أيوب بن دينار، عن أبيه: «إنّ عليّاً لا يقبل هدية النيروز». حدّثنى ابراهيم بن موسى عن حفص بن غياث، وقال أبو نعيم: حدّثنا أيوب بن دينار أبو سليمان المكتب، سمع علياً بهذا. [31]
ايوب بن دينار گويد: على(ع) هديه نوروز را نمى پذيرفت.
15. آلوسى (م‏1342ق) در «بلوغ الارب» مى گويد:
قدم النبى(ص) المدينة ولهم يومان يلعبون فيهما، فقال: «ما هذا اليومان؟». فقالوا: «كنّا نلعب فيهما فى الجاهلية. فقال: قد أبدلكم اللّه تعالى بهما خيراً منهما يوم الأضحى و يوم الفطر». قيل: هما النيروز والمهرجان. [32]
پيامبر(ص) وارد مدينه شد. مردمان مدينه دو عيد داشتند كه در آنها به سرگرمى و خوشى مى پرداختند. رسول خدا فرمود: «اين دو روز چيست؟». گفتند دو يادگار جاهليت است. فرمود: «خداوند، بهتر از آنها را جايگزين كرده است: عيد قربان و عيد فطر». گفته شده كه آن دو روز، نوروز و مهرگان بود.
تا اين جا شانزده حديث از مصادر مختلف شيعه و سنّى در تأبيد يا ردّ نوروز گرد آمد. تلاش ما در اين بخش، فحص كامل و استقصاى همه روايت ها بود و تلاش شد روايت ها براساس تاريخ ثبت و كتابتْ تنظيم گردد؛ چنان كه كوشيديم هر روايت را مصدريابى كرده، به منابع گوناگونش ارجاع دهيم. حال، پس از نقل روايت ها به بيان ديدگاه‏ها و ارزيابى نهايى رو مى كنيم.

پي نوشتها

[1]. سوره توبه، آيه 5.
[2]. سوره مائده، آيه 2.
[3]. كنزالعمّال، ج‏15، ص‏78.
[4]. نهج البلاغة، تحقيق: صبحى صالح، ص‏431.
[5]. وسائل الشيعة، ج‏19، ص‏142.
[6]. دائرة المعارف الاسلامية، ج‏8، ص‏165.
[7]. تاريخ سياسى اسلام، ج‏1، ص‏72.
[8]. بحارالأنوار، ج‏70، ص‏251.
[9]. جواهر الكلام، ج‏16، ص‏59.
[10]. نظرية العرف، ص‏96.
[11]. شرح اللمعة، ج‏1، ص‏308.
[12]. تحريرالوسيلة، ج‏1، ص‏496.
[13]. بحارالأنوار، ج‏9، ص‏98.
[14]. فروغ ابديت، ج‏1، ص‏33.
[15]. بحارالأنوار، ج‏43، ص‏234.
[16]. الكافى، ج‏5، ص‏141؛ كتاب من لايحضره الفقيه، ج‏3، ص‏300؛ تهذيب الأحكام، ج‏6، ص‏378؛ وسائل الشيعة، ج‏12، ص‏215.
[17]. كتاب من لا يحضره الفقيه، ج‏3، ص‏300؛ وسائل الشيعة، ج‏12، ص‏213.
[18]. كتاب من لا يحضره الفقيه، ج‏3، ص‏300؛ وسائل الشيعة، ج‏12، ص‏213.
[19]. دعائم الاسلام، ج‏2، ص‏326 .
[20]. مصباح المتهجّد، ص‏591؛ وسائل الشيعة، ج‏12، ص‏428 و ج‏5، ص‏288 و ج‏7، ص‏346.
[21]. المهذّب البارع، ج‏1، ص‏194-195.
[22]. بحارالأنوار، ج‏56، ص‏91.
[23]. المهذّب البارع، ج‏2، ص‏195-196.
[24]. مستدرك الوسائل، ج‏1،ص‏471؛ (چاپ سنگى) ج‏6، ص‏354 (چاپ آل البيت).
[25]. التاريخ الكبير ،البخارى، ج‏1، ص‏414.
[26]. الآثار الباقية، بغداد: مكتبة المثنّى، ص‏230 .
[27]. القاموس، ج‏2، ص‏279 (داراحياء التراث العربى).
[28]. آثار الباقيه، ترجمه: اكبر داناسرشت، تهران: اميركبير، 1363، ص‏325.
[29]. مستدرك الوسائل، ج‏6، ص‏152 (چاپ آل البيت).
[30]. المناقب، ج‏4، ص‏319، ج‏3، ص‏433؛ بحارالأنوار، ج‏48، ص‏108-109 و ج‏95، ص‏419.
[31]. التاريخ الكبير، ج‏4، ص‏201.
[32]. بلوغ الارب، ج‏1، ص‏364.

مجله علوم حديث

 

جمعه یازدهم 12 1391 18:1

نوروز در روايات اسلامى

قسمت دوم

 

دو. ديدگاه ها

ترديدى نيست كه روايت هاى متفاوت، زمينه شكل گيرى آراى متفاوت اند و جستجو در كتب فقه و حديث، اين امر را روشن مى سازد.
پاره‏اى از دانشوران، به نقد روايت هاى نوروز پرداخته و با ذكر خلل ها و سستى هايى كه در آنهاست، آنها را قابل اعتنا و اتكا نشمرده اند؛ چنان كه در مقابل، بيشتر فقيهان به مضمون روايت هاى دسته نخستْ فتوا داده و آدابى را براى نوروز در كتب فقهى خويش برشمرده اند. اينان ضمن فتوا دادن به محتواى روايات، در مقام پاسخگويى به ناقدان و منتقدان نيز برآمده‏اند.
اينك مرورى بر اين دو ديدگاه مى افكنيم.

الف. مخالفان

ناقدان و مخالفان احاديث نوروز، بسيار نيستند. اينان كوشيده اند خلل هاى موجود در روايت هاى دسته نخست را برملا سازند و در نتيجه به محتواى دسته دوم از روايت ها ملتزم شده اند؛ گرچه كوشش آنان در تصحيح و تأييد دسته دوم متمركز نيست.
اينان براى روايت هاى موافق، ضعف ها و كاستى هايى از اين دست برشمرده‏اند:
1. ضعف سند،
2. تناقض و تهافت در روايت هاى معلّى،
3. ذكر نشدن روايت هاى معلّى در مصادر كهن،
4. عدم تطبيق وقايع ذكر شده در روايت ها با واقعيت هاى تاريخى،
5. معلوم نبودن نوروز ايرانى،
6. ترويج شعائر مجوس.
مخالفان، بر پايه اين ايرادها، روايات موافق را بى اعتبار مى دانند و به هيچ رو گراميداشت نوروز را روا نمى انگارند. اينان بر اين باورند كه آداب و سنن ذكر شده در اين روايت ها قابل اخذ و عمل نيست و نمى توان با قاعده «تسامح در ادلّه سنن» از ضعف و سستى اينها چشم پوشيد؛ چرا كه با محذور بزرگى چون ترويج شعائر مجوسى روبه رور هستيم. در اين جا پاره‏اى از اين ديدگاه ها را مى آوريم:
آقا رضى قزوينى (در رساله اى كه در سال 1062قمرى نگاشته)، شايد نخستين كسى باشد كه به تفصيل، نوروز را نقد كرد. وى به طور عمده منكر تطبيق نوروز رايج با نوروز ياد شده در روايات است و از اين طريق بر روايت هاى مؤيد، خرده مى گيرد و پس از نقل روايت معلّى مى نويسد:
با توجه به استحباب اعمال مذكوره در نوروز و اين كه اين اعمال، موقته است و در امثال اين عبادات، اگر التزام وقت خاص نشود و در اوقات ديگر به عمل آيد، بدعت مى باشد، بنابراين، تعبد به اين عمل [را ] مكلّفى تواند كه لااقل ظن به تعيين وقت مذكور تحصيل كرده باشد. تحصيل اين ظن، لامحاله از امارات شرعيه و عرفيه تواند بود و چون در عرف به اعتبار اختلاف اصطلاحات حاليه نوروز متعدد است چنان كه بعضى از آن، بعد از اين مذكور مى گردد و اشهريت بعضى به بعضى ازمنه اماره نمى شود و در ظاهر قرآنْ چيزى در اين باب نيست، اماره آن از روايات و اخبارْ تتبّع بايد نمود. [33]
محمد اسماعيل خواجويى (م‏1173ق) تناقض هاى روايت هاى معلّى را دليل ناتمام بودن آن مى داند و مى نويسد:
فقير بى بضاعت گويد: به حسب ظاهرى ميان اين حديث و حديث سابق تناقض است؛ چه، در حديث سابق مذكور است كه پيغمبر(ص) در روز نوروز، اميرالمؤمنين(ع) را به دوش مبارك برداشته تا بتان قريش را از فوق كعبه به زير انداخته، شكست و فانى ساخت، و اين، بلاشبهه در سال فتح مكه معظمه بود، چنان كه اخبار بسيار از طرق خاصه و عامه دلالت بر اين دارد و فتح مكه معظمه در ماه مبارك رمضان سال هشتم هجرت واقع شد، چنان كه شيخ مفيد و نيز طبرسى و اين شهرآشوب و ديگرانى روايت كرده اند، و احاديث معتبره بر اين دلالت كرده است، و اكثر برآن اند كه در روز سيزدهم ماه بوده، و بعضى بيستم هم گفته اند، و حركت حضرت از مدينه در روز جمعه دوم ماه مبارك رمضان، بعد از نماز عصر بوده، و روز غدير خم در سال دهم هجرت در حجة الوداع در روز هجدهم ذى الحجة الحرام بود. پس چگونه تواند بود كه هر دو در روز، نوروز باشد؟ چه، نوروز، از قرار حساب گذشته، بعد از شش هفت سال از فتح مكه معظمه، بلكه بيشتر، به ذى الحجة خواهد رسيد، نه بعد از يك سال، چنان كه مقتضاى اين دو حديث است. [34]
وى ادامه مى دهد:
و چون هر دو به يك طريق از معلّى منقول است، پس ترجيح احدهما بر ديگرى من حيث السند متصور نيست، و بنابراين، مضمون هيچ يك حجت نخواهد بود، و بر آن، اعتماد نشايد كرد، و به او استدلال نتوان نمود؛ چه، تناقض در كلام معصومين(ع) غير واقع است. پس، از اين جا فهميده مى شود كه اين دو حديث، كلاهما او احدهما از معصوم تلقى نگرديده، و چون از او نباشد، حجيت را نشايد و سند شرعى نتواند بود. [35]
استاد محمد تقى مصباح در حاشيه بر «بحارالأنوار»، ذيل اين روايت ها نگاشته است:
در باب نوروز، دو دسته روايت مختلف روايت شده است. يكى را معلّى از امام صادق(ع) آورده و بر عظمت و ارزش نوروز دلالت دارد و ديگرى حديث امام كاظم(ع) است كه آن را از سنّت هاى پارسيان دانسته كه اسلام، آن را از ميان برداشته است.
بايد دانست كه هيچ يك از آنها صحيح نيست و از اعتبار برخوردار نمى باشد تا بتوان بر پايه آن، حكم شرعى را اثبات كرد. گذشته از آن كه روايت معلّى، ايرادهاى ديگرى دارد، از جهت تطبيق نوروز بر مناسبت هاى ماه هاى عربى. [36]
آن گاه مى نويسد:
ظاهر روايت منصور، حرمت بزرگداشت نوروز است؛ چرا كه اين كار، بزرگداشت شعائر كفار و زنده داشتن سنّت هايى است كه اسلام، آنها را ميرانده است. اين روايت گرچه واجد شرايط حجّيت نيست اما مطلب كلى اى كه در آن آمده (يعنى حرمت بزرگداشت شعائر كفار)، با ادلّه عامه به اثبات رسيده است و اين كه نوروز از آن آداب و رسوم است، به وجدانْ اثبات مى شود.
و اما فتواى فقيهان، مبنى بر استحباب غسل و روزه در نوروز، مبتنى بر قاعده تسامح در ادلّه سنن است؛ ولى اين جا محل اجراى آن قاعده نيست؛ زيرا قاعده تسامح در ادلّه سنن، از مواردى كه احتمال حرمت تشريعى دارند، انصراف دارد. [37]
جناب آقاى سيد جواد مدرّسى در مقاله اى در مجلّه «نور علم» مى نويسد: با وجود تضارب روايات و عدم توجه قدما و كدورت متن و عدم صحت سند، فتواى به مشروعيت نوروز، و تعيين روز آن، مشكل است. راهى كه باقى مى ماند، تمسك به ادلّه «تسامح در ادله سنن» است؛ و لكن تعيين روز، گفتار بعض فقهاست نه مضمون روايت؛ و ادله مذكور، شامل كلام فقها نمى شود.
از جهت ديگر، عيد نوروز از شعائر مجوسى و محتمل الحرمه است و ادله تسامح در سنن چنان كه بعضى گفته اند از چنين موردى منصرف است. [38]
آقاى رسول جعفريان نيز در اين باره گفته است: اين بود آنچه در منابع شيعه قرن ششم درباره نوروزْ نقل شده است. در اين باره، مهم، همان روايت معلّى بن خنيس است و جز آن، چيزى درباره تاييد نوروز به چشم نمى خورد. منشأ آنچه در آثار بعدى درباره استحباب غسل روز نوروز و نماز و دعاى مربوطه آمده، همين نص است و بس. البته مطالب ديگرى نيز افزوده شده كه منشأ آنها را اشاره خواهيم كرد. [39]
و در جاى ديگر گفته است:
و مشكل اين دو حديث (منظور، دو حديثى است كه ابن فهد حلّى در تأييد نوروز از معلّى نقل كرده است)، آن است كه در منابع كهن شيعه نيامده است. افزون بر آن، روايات مزبور كه در اصل بايد يكى باشد، حاوى دو نوع آگاهى درباره روز نوروز است كه اين، خود، منشأ شبهه درباره آن شده و احتمال جعل آن را تقويت مى كند. افزون بر آن، دانسته است كه، ابن غضايرى گفته: «غاليان رواياتى را به معلّى بن خنيس نسبت داده اند و نمى توان بر اخبار وى اعتماد كرد». در اين صورت، اين روايت كه بى گرايش غاليانه يا نگرش افراطى همه نيست ، از همان دسته مجعولاتى مى باشد كه غاليان به معلّى نسبت داده اند. بايد اين دو نكته را نيز يادآورى كرد كه گفته شده قرامطه (گرايشى وابسته به مذهب افراطى اسماعيليه) دو روز را در سال كه نوروز و مهرگان بوده روزه مى گرفته اند. بلافاصله بايد تأكيد كنيم كه مجوسيان، نه تنها نوروز را روزه نمى گرفته اند، بلكه به نقل بيرونى اساساً «مجوس را روزه‏اى نيست و هر كس از ايشان روزه بگيرد، گنه كرده است». [40]

ب. موافقان

آداب نوروز از قبيل روزه، نماز، ادعيه، در كتب حديثى و فقهى، از زمان شيخ طوسى در ميان عالمان شيعه رواج داشته است.
شيخ طوسى (م‏460ق) در «مصباح المتهجد)، [41] پس از او ابن ادريس (م‏598ق) در «السرائر) [42] و سپس يحيى بن سعيد (م‏589ق) در «الجامع للشرائع) [43] و پس از وى، شهيد اول (م‏786ق) در «القواعد و الفوائد) [44] و نيز «الدروس) [45]و «البيان) [46] و «الذكرى) [47] و «اللمعة) [48] بدان اشاره دارد.
ابن فهد (م‏841ق) در «المهذّب البارع) [49] و محقق كَرَكى (م‏940ق) در «جامع المقاصد) [50] و شهيد ثانى (م‏966ق) در «المسالك) [51] و «شرح اللمعة) [52] و محقق اردبيلى(م‏993ق) در «مجمع الفائدة و البرهان) [53] و شيخ بهايى(م‏1030ق) در «جامع عباسى) [54] و «الحبل المتين) [55] و فاضل هندى(م‏1137ق) در «كشف اللثام) [56] و شيخ يوسف بحرانى (م‏1186ق) در «الحدائق الناضرة) [57] و كاشف الغطاء (م‏1228ق) در «كشف الغطاء) [58] و نراقى (م‏1245ق) در «مستند الشيعة) [59] و صاحب جواهر در (م‏1266ق) «جواهر الكلام) [60] و شيخ انصارى (م‏1281ق) در «كتاب الطهارة) [61] بدين آدابْ فتوا داده‏اند.
همچنين در كتب فتوايى و فقهى معاصر، چون: العروة الوثقى، [62] جامع المدارك، [63] المستند [64] فتوا بدين آداب به چشم مى خورد.
در كتب روايى نيز چنان كه در بخش نخست آورديم ، آداب نوروز، در: مصباح المتهجّد، وسائل الشيعة و بحارالأنوار، ياد شده است؛ چنان كه روايت هايى نيز كه به گونه اى ضمنى نوروز را تأييد مى كنند در: الكافى، كتاب من لايحضره الفقيه و دعائم الاسلام منقول است.
شايد همين كثرت فتواها و نقل ها سبب شده است كه صاحب «جواهر» بگويد:
غسل روز نوروز، نزد متأخران مشهور است؛ بلكه مخالفى در آن نديديم. [65]
بجز اين، تلاش محدّثان و فقيهان در پاسخگويى به ديدگاه مخالفان نيز درخور درنگ است. علامه مجلسى در «بحارالأنوار»، بيشترين كوشش را در اين باره به انجام رسانده و شبهه هاى مخالفان را پاسخ گفته است؛ وى در قسمتى از نوشتار مفصلش در نقد روايت ابن شهرآشوب (در مذمت نوروز)، مى نويسد:
اين حديث، با روايت هايى كه معلّى بن خنيس آورده مغايرت دارد و بر جايگاه نداشتن نوروز در شريعتْ دلالت دارد؛ ليك روايت هاى معلّى از نظر سند، قوى تر و نزد اصحاب ،مشهورتر ند.
از سوى ديگر مى توان گفت كه اين، حديث تقيه است؛ چرا كه در روايات «مناقب»، مطالبى ذكر شده كه زمينه تقيه دارد. [66]
پس از وى نيز عالمان ديگرى به پاسخگويى اجمالى يا تفصيلى گام برداشته‏اند.
شيخ انصارى در نقد روايت «مناقب» مى گويد:
روايت «مناقب» نمى تواند با احاديث معلّى معارضه كند؛ زيرا روايت معلّى نزد اصحاب، از شهرت بيشترى برخوردار است و احتمال تقيّه در روايت «مناقب» وجود دارد. [67]
همچنين صاحب «جواهر» در دفاع از روايت هاى معلّى و نقد حديث «مناقب» مى نويسد:
روايت معلّى جاى مناقشه در سند و دلالت ندارد؛ چنان كه حديث «مناقب» نمى تواند با آن معارضه كند؛ چرا كه با سستى اى كه در آن مشهود است، احتمال تقيه نيز در آن مى رود. [68]
گفتنى است حمل روايت «مناقب» بر تقيه بعيد نيست؛ چرا كه اهل سنّت، روزه نوروز را مكروه مى دانند. [69] و بدين جهت، در تعارض روايت هاى معلّى و «مناقب»،
جانب روايات معلّى رجحان مى يابد.
بجز اينها، رساله ها و كتبى نيز در تأييد فضيلت نوروز و روايات معلّى تدوين شده، كه برخى به چاپ رسيده و برخى ديگر، خطى باقى مانده اند. [70]

سه. ارزيابى نهايى

چنان كه پيش از اين ياد شد، اين نوشتار، نوروز را از منظر حديث و روايت مى كاود و از تاريخ و تقويم نگارى و فقه، تنها آن را برمى رسد كه به گونه اى با حديث و روايتْ مرتبط شود و در نقد يا تأييد آن، سودمند افتد.
اينك نكته هايى درباب اين رواياتْ آورده مى شود تا پس از آن به جمع بندى نهايى نزديك شويم.
يكم: در نقد نوروز، چهار حديث آورديم. اين احاديث، به هيچ رو قابل تصحيح و اعتبار نيستند؛ زيرا:
1. روايت اول و چهارم، مضمونى واحد دارند كه اوّلى در مصادر شيعه و دومى در مصادر اهل سنّت ياد شده است. روايت شيعى را به قطب راوندى (از عالمان قرن ششم) نسبت داده اند كه در كتاب «مستدرك الوسائل» حاجى نورى (م‏1320ق) روايت شده است. اين روايت، گذشته از آن كه در مصادر كهنْ موجود نيست، مضمون آن را هم نمى توان تأييد كرد؛ زيرا چگونه دو عيد باستانى ايرانى در جزيرة العرب در سال هاى نخستين اسلام، رايج و مرسوم بود كه پيامبر(ص) آنها را با فطر و اضحى منسوخ بدارد؟! بى ترديد، نوروز و مهرگان، از آيين هايى باستانى ايرانيان اند كه آوازه شان، پس از ارتباط اعراب با ايرانيان، بدان سرزمين رفته است و پيش از آن، آن چنان مقبول مردمان نبوده اند كه پيامبر(ص) آنها را با اعياد اسلامى نسخ كند.
حديث ديگر، آن است كه آلوسى آورده است و تعبيرهاى «نوروز» و «مهرگان» در متن آن نيست و ظاهراً راويان، اين دو را از روى احتمال (نه قطع و يقين)، به روايت افزوده اند. بدين رو آلوسى پس از نقل حديث مى گويد: «قيل: هما النيروز والمهرجان». گفتنى است كه برخى نويسندگان، اين اضافه را به آلوسى نسبت داده اند كه جزو حديث آورده است:
آلوسى در «بلوغ الارب»(ج‏1، ص‏364، قاهره، 1925م) نقل مى كند كه انصار، عيد نوروز و مهرگان را بر حضرت رسول(ص) عرضه كردند. حضرت فرمودند: خداوند متعال، بهتر از آن را (فطر و اضحى را) به من داده است. [71]
چنان كه پيش از اين آورديم، روايت آلوسى چنين است:
قدم النبى(ص) المدينة و لهم يومان يلعبون فيهما. فقال: «ما هذا اليومان؟». فقالوا: كنّا نلعب فيهما فى الجاهلية. فقال: «قد أبدله اللّه تعالى بهما خيراً منهما: يوم الأضحى و يوم الفطر». قيل: هما النيروز و المهرجان.
2. روايت «مناقب»، گذشته از آن كه مرسل است و با تعبير «حُكيَ (آورده اند)» نقل شده است، نه حاكى آن معلوم است و نه مصدر نقل ابن شهرآشوب.
3. روايت بخارى كه على(ع) هديه نوروز را نمى پذيرفت، گذشته از آن كه با روايت ديگر بخارى كه على(ع) هديه نوروز را مى پذيرفت معارضه دارد، با نقل هاى بسيار ديگر شيعى نيز ناسازگار است و نمى توان به آن، استناد جُست.
دوم: در ارزيابى سندى روايت هاى موافق، مى توان چنين گفت:
1. روايت كلينى از سند معتبر برخوردار است.
2. روايت شيخ طوسى از معلّى، اگر چه بدون سند است، ليكن وى در كتاب «فهرست» به كتاب معلّى سند معتبر دارد. [72] محتمل است آن روايت، براساس همين سند باشد.
3. علامه مجلسى در« زاد المعاد» مى گويد: «به اسانيد معتبره از معلّى بن خنيس كه از خواص حضرت صادق(ع) بوده است، منقول است) [73] و سپس روايتى را نقل مى كند كه ذيل آن، مطابق روايتى است كه شيخ در «مصباح» آورده است.
4. نقل اين روايت ها در مصادر كهنى چون: الكافى، كتاب من لا يحضره الفقيه، مصباح المتهجّد و دعائم الاسلام، مى تواند شاهدى بر اعتبار آنها باشد.
بر اين پايه مى توان گفت از مجموع احاديث دوازده گانه مى توان اين مطلب را به پيشوايان دينى نسبت داد كه رفتار ايرانيان در گراميداشت نوروز، در مرأى و منظر آنان بوده و نه تنها مخالفتى با آن نكرده اند، بلكه نسبت به اصل آن و پاره اى رفتارهاى ضمنى آن، روى خوش نشان داده و تشويق كرده‏اند.
بلى؛ ما معتقديم كه بر پايه اين احاديث و بدون شواهد تاريخى ديگر، نمى توان خصوصيت هاى موجود در آنها را به اثبات رساند و اشارات تاريخى موجود در آنها را تأييد كرد. چنان كه به جهت برخى نكات تاريخى نامعلوم در آنها نمى توان اين كليّت را تضعيف كرد و ناديده انگاشت.
سوم: بررسى مصادر كهن، نشان مى دهد كه نوروز به عنوان يك آيين ايرانى، در فرهنگ مسلمانان و شيعيانْ رواج داشته است.
اينك شواهد اين امر را بجز روايات ياد شده، بازگو مى كنيم:
1. به اعتقاد برخى متخصصان تبديل گاه شمار، در جلسه مشورتى خليفه دوم براى تعيين تقويم، هرمزان تازه مسلمانْ شركت داشت و تقويم ايرانى را براى حاضران شرح كرد و خليفه، آن تقويم را براى امور ديوانى و خراج پذيرفت‏ [74] و روشن است كه نوروز، جزئى از تقويم ايرانى به شمار مى رود.
2. نجاشى در شرح حال ابوالحسن نصر بن عامر بن وهب سنجارى نوشته است كه وى از ثقات شيعيان است و كتاب هايى دارد، از جمله: «كتاب ما روى فى يوم النيروز». [75]
همچنين ابن نديم درباره صاحب بن عبّاد، آورده است كه «كتاب الأعياد و فضائل النيروز» نگاشته است. [76]
در دوره صفويه نيز نوروزيه هايى بسيار به قلم علماى دينْ تحرير شد. [77]
3. خراج در دوره عباسيان بر اساس نوروز تنظيم مى شده است. [78]
4. خلفاى اموى و عباسى هداياى نوروز را مى پذيرفته اند؛ بلكه دستور مى داده اند تا برايشان ارسال گردد. [79]
گفتنى است در برخى مناطق، حاكمان اهل سنّت، گرفتن هداياى نوروز را منع مى كردند؛ چنان كه از برگزارى مراسم نوروز، ممانعت به عمل مى آوردند. [80]
5. از ديرباز تاكنون، نوروز در سروده هاى شاعران تازى گو و پارسى زبانْ حضور جدّى دارد و اين نيز شاهدى گويا بر حضور نوروز در فرهنگ ايرانيان مسلمان است. [81]
با توجه به اين شواهد و امور ديگر، نوروز را در دوره اسلامى از شعائر مجوسى دانستن، سخنى نا صواب است؛ چنان كه آن را ترويج آيين آتش پرستان انگاشتن، واقعيت خارجى ندارد. گذشته از اينها در روايات اسلامى و سخن فقيهان، فضيلت روزه نوروز مطرح است و به نقل بيرونى: «مجوس را روزه اى نيست و هر كس از ايشان روزه بگيرد، گناه كرده است». [82]
گيريم روزگارى نيز نوروز چنان بود؛ ولى زمانى كه در عرف ايرانيان مسلمان، آن حالت از ميان رفت، ديگر ذَمّى بر آن نيست. همان گونه كه امام خمينى فتوا داد كه شطرنج، اگر روزى ابزار قمار نباشد، حرمتى در بازى با آن نيست‏ [83] و استاد مطهرى، مجسمه سازى را مجاز دانست؛ چرا كه فلسفه حرمت آن،به جهت فاصله گرفتن از دوران بت پرستى، از ميان رفته است‏ [84] و نمونه هاى بسيار ديگر.
اصوليان را قاعده اى است كه در اين جا به كار آيد. آنان گويند اگر در ميان مردمان، آداب و رسومى رواج داشت و در جان و دل آنان رسوخ يافته بود، چنانچه شرع با آن روى خوشى ندارد و مى خواهد آن را طرد سازد، بايد ادله اى روشن و قوى كه همپاى سيره باشد، ارائه دهد وگرنه نمى توان گفت شارع از آن سيره بيزار است و آن را طرد كرده است. به تعبير ديگر، سيره هاى راسخ و استوار را نمى توان با عمومات يا ادلّه سست بنيان طرد كرد؛ بلكه دليل مانع و رادع بايد به اندازه قوت سيره، قوت داشته باشد.
بر اين اساس و با توجه به آنچه در ريشه دارى نوروز و گذشته اش در ميان ايرانيان گفته شد، دليلى بر منع و ردع آن از سوى شرع در دست نيست؛ چرا كه ادلّه خاص چنان كه ياد شد موهون است كه وجهش گذشت و عمومات را نيز در چنين مواردى ياراى رويارويى نخواهد بود.
چهارم: اگر بپذيريم كه روايت هاى موافقْ قابل اعتماد نيستند و نمى توان بر پايه آنها رأى و حكمى را اثبات كرد، همچنان كه نمى توان بر دسته دوم از احاديث تكيه زد، در اين فرض بايد حكم نوروز را با اصل اوّلى و قاعده عام دينى نشان داد.
همان گونه كه در ابتداى مقاله گذشت، اسلام كه دينى جهانى است و همه انسان ها را به سوى خود فراخوانده است، به اقتضاى خصلت جهان شمولى اش، هيچ گاه به معارضه سنّت ها و آداب و رسوم ملّى نرفته، مگر آن جا كه ترويج باطل باشد يا به تثبيت خرافه اى انجامد و يا ملازم با محرّمات شرعى گردد.
آيين نوروز، قرن هاست در ايران اسلامى بر پاداشته مى شود و مسلمانان، نه به عنوان ترويج آيين مجوس، بلكه به عنوان آيينى ملّى بدان مى نگرند. بمانَد كه رسم نوروز، پيش از آيين زردتشت نيز در ايران برپا بوده است. [85]
از سوى ديگر، نوروز، تثبيت خرافه اى باطل كه با دين ناسازگار باشد، نيست و در سرشت خود، محرّمات شرعى را به همراه ندارد؛ ولى اگر كسى يا كسانى آن را به محرّمات بيالايند، اين بدان ماند كه ساير كردارهاى مباح و حتى امور شرعى را با محرّمات شرعى همراه كنند، كه طبعاً معنايش ناپسند شدن آن امر مباح يا شرعى نيست؛ بلكه آنان كه چنين مى كنند، قابل سرزنش و مذمت اند.
از سوى ديگر، بسيارى از رفتارهاى پسنديده، چون: پاكيزگى و آراستگى، سير و سفر، ديد و بازديد، بخشش و دلجويى، هديه دادن در اين رسم و آيين به انجام مى رسد كه از نگاه شرع و عقل، ستودنى است.
با اين وصف، ايستادگى در برابر اين آيين ملّى، از زاويه شرع و دين، مستندى محكم ندارد و نشايد بدان دامن زد.
پنجم: آنچه تأييد شده يا مورد ردع قرار نگرفته، چيزى است كه در عرف عمومى ايرانيان، نوروز ناميده مى شود. اگر در طول زمان، تغييراتى در آن صورت گرفته است كه همين عرف عمومى آنها را برمى تابد، خللى در اين امضا يا عدم ردع شرعْ وارد نمى سازد.
بر اين پايه، ايرادى كه برخى فقيهان و نويسندگان در اين موضوع گرفته اند (كه نامعلوم بودن روز نوروز و تغيير آن، به شرعى بودنش لطمه مى زند)، پذيرفتنى نيست.
حاصلْ آن كه:
1. روايت هاى وارد شده در مخالفت با نوروز، به هيچ روى قابل تأييد و اعتبار نيستند.
2. در روايت هاى موافق، به جهت شواهد و قرائن ياد شده، مى توان گفت كه اصل آيين نوروز، مورد امضا و تأييد است؛ گرچه خصوصيت هاى ياد شده در احاديث را نمى توان تأييد كرد.
3. از آن رو كه نوروز در ميان ايرانيان در دوره اسلامى رايج بود و به عنوان سيره اى عمومى استمرار داشت، نمى توان طرد و ردع آن را از سوى شارع با قواعد كلّى يا ادلّه سست پذيرفت؛ بلكه ردع چنين سيره هايى نيازمند ادلّه خاص و قوى است.
4. اگر بپذيريم كه ادلّه موافق و مخالف، هيچ كدام قابل اعتماد و تأييد نيست، اقتضاى قواعد عمومى دينى، عدم مخالفت با نوروز است. [86]

پى نوشت‏ها

[33]. نامه مفيد، ش‏9، ص‏215.
[34]. همان، ص‏218.
[35]. همان جا.
[36]. بحارالأنوار، ج‏56، ص‏100(پاورقى).
[37]. همان جا.
[38]. نور علم، ش‏20، ص‏115.
[39]. نامه مفيد، ش‏9، ص‏206.
[40]. همان، ص‏210.
[41]. مصباح المتهجد، ص‏591.
[42]. السرائر، ج‏1، ص‏315.
[43]. الجامع للشرائع، ص‏33.
[44]. القواعد و الفوائد، ج‏1، ص‏3.
[45]. الدروس، ص‏2.
[46]. البيان، ص‏4.
[47]. الذكرى، ص‏23.
[48]. اللمعة، ص‏34.
[49]. المهذّب البارع، ج‏1، ص‏194-195.
[50]. جامع المقاصد، ج‏1، ص‏75.
[51]. شرح اللمعة، ج‏1، ص‏316.
[52]. مسالك الأفهام، ج‏1، ص‏171.
[53]. مجمع الفائدة والبرهان، ج‏2، ص‏73.
[54]. جامع عباسى، ص‏11 و 78.
[55]. الحبل المتين، ص‏80.
[56]. كشف اللثام، ج‏1، ص‏11.
[57]. الحدائق الناضرة، ج‏4، ص‏212.
[58]. كشف الغطاء، ص‏324.
[59]. مستند الشيعة، ج‏1، ص‏208.
[60]. جواهر الكلام، ج‏5، ص‏40.
[61]. كتاب الطهارة، ص‏328.
[62]. العروة الوثقى، ج‏1، ص‏461 و ج‏22، 242.
[63]. جواهر الكلام، ج‏5، ص‏40.
[64]. جامع المدارك، ج‏3، ص‏182.
[65]. المستند، ج‏17، ص‏299.
[66]. بحارالأنوار، ج‏56، ص‏100.
[67]. كتاب الطهارة، ص‏328.
[68]. جواهر الكلام، ج‏5، ص‏40.
[69]. بدائع الصنائع، ج‏2، ص‏79؛ المغنى، ج‏3، ص‏99.
[70]. چاپ شده ها مانند: رساله نوروزيه، سيد هاشم نجفى يزدى، 1371قمرى. براى نسخه هاى خطى بنگريد به: الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج‏24، ص‏379-384؛ نامه مفيد، ش‏9، ص‏213-215، مقاله« نوروز در فرهنگ شيعه».
[71]. نور علم، ش‏8، ص‏108.
[72]. الفهرست، شيخ طوسى، ص‏193.
[73]. زاد المعاد، ص‏482.
[74]. گاهشمارى هجرى قمرى و ميلادى، دكتر رضا عبداللهى، ص‏25-26.
[75]. رجال النجاشى، ص‏428.
[76]. الفهرست، ابن النديم، ص‏190.
[77]. بنگريد: الذريعة، ج‏24، ص‏379-348؛ نامه مفيد، ش‏9، ص‏213-215، مقاله (نوروز در فرهنگ شيعه).
[78]. تاريخ الطبرى، ج‏9، ص‏218 و ج‏10، ص‏39 و ج‏11، ص‏203.
[79]. تاريخ اليعقوبى، ج‏2، ص‏306 و 313؛ عيون أخبار الرضا(ع)، ص‏550.
[80]. نامه مفيد، ش‏9، ص‏208-207.
[81]. نوروزگان، ص‏167-197؛ نامه مفيد، ش‏9، ص‏207-206؛ نور علم، ش‏20، ص‏104، 106، 107.
[82]. الآثار الباقية، ص‏230، آثار الباقيه، ص‏357.
[83]. صحيفه نور، ج‏21، ص‏15.
[84]. تعليم و تربيت در اسلام، ص‏46 .
[85]. آيين ها و جشن هاى كهن در ايران امروز، محمود روح الامينى، تهران: آگاه، ص‏38-36.
[86]. جهت آگاهى بيشتر، بنگريد به: بحارالأنوار، ج‏59، ص‏91-143؛ زادالمعاد، ص‏485-842؛ المهذّب البارع، ج‏1؛ بلوغ الارب، ج‏1، ص‏348-357؛ الخطط المقريزية، ج‏1، ص‏369-367؛ الآثار الباقية، ص‏212-33؛ رساله نوروزيه، سيد هاشم نجفى يزدى ( يزد: پاينده)؛ نوروز در تاريخ و دين، سيد عبدالرضا شهرستانى (نجف: مطبعة الآداب)؛ النوروزه أثره فى الادب العربى، فؤاد عبدالمعطى الصياد (جامعة بيروت، 1972م)؛ نوروز، تاريخچه و مرجع شناسى، پرويز اذكايى (وزارت فرهنگ و هنر، 1353)؛ النوروز فى مصادر الفقه والحديث، مركز المعجم الفقهى (قم)؛ نوروزگان، مرتضى هنرى (سازمان ميراث فرهنگى، 1377)؛ «نوروز در فرهنگ شيعه»، رسول جعفريان (نامه مفيد، ش‏9، ص‏201220)؛ «نوروز در تاريخ و اسلام»، سيد جواد مدرسى (نور علم، ش‏20، ص‏115-103)؛ (عيد نوروز و صبغه هاى اسلامى آن)، ابراهيم شكورزاده (مجله دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه مشهد، سال 15، ش‏1و2، ص‏258 242)؛ «نوروز ايرانى در تقويم اسلامى»، ابوالفضل نبئى (مجله دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه مشهد، سال 15، ش‏4، ص‏738 703).

 

جمعه یازدهم 12 1391 18:1

نوروز و سي روز حديث

معلي بن خنيس

 

پيش از آغاز مطلب مي بايستي به دو مقدمه توجه داشت:

1- بر طبق نظر فقيهان بزرگ دين مقدس ما اسلام ، احكام متداول ميان امت بر دو گونه است:

اول احكام تاسيسي است و شامل حكم هايي مي شود كه قانون گزاران اسلام وضع كرده و سابقه زماني نداشته اند.

دوم : احكام امضايي و آن حكم ها و آداب و رسومي است كه پيش از اسلام نيز در ميان مردماني اجرا مي شده است ، پس قانون گزار مقدس ما آنها را تاييد و امضا و بر جاي خود ابقا فرموده آنها را داخل قوانين منزه اسلام كرده اند. نمونه احكام امضايي را مي توان از احكام حج و عمره، زيارت خانه خدا در مكاه معظمه برشمرد، كه پيش از ظهور دين مبين اسلام نيز در ميان بسياري از قبايل عرب، به چندين گونه و در چندين بتخانه در حجاز و نجد و يمن اجرا مي گرديده است و پيامبر مقدس ما آنها را با جرح و تعديل بهبود بخشيده و ابقاء فرموده است.

2- مقدمه ديگر آنكه طرح مساءل اجتماعي از طرف موالي براي حاكمان قدرتمند و متكبر عرب بسيار دشوار يا اصولا" غير ممكن بود. از اين رو دانشمندان موالي، ايراني، دست به دامان امامان مقدس و مظلوم اهل بيت مي زدند و ايشان كه خود در خاندان علم و نبوت بودند مساءل طرح شده را با گشاده رويي مناسب تلقي كرده امضا مي نموده در شمار احاديث فقهي در مي آوردند.

اينك، نظري به فعاليت هاي علمي موالي ايراني در دو سده آغازين حكومت عرب بر ايران مي اندازيم البته خواست من از فعاليت علمي، علم امروزين نيست، بلكه كوشش است كه مردم ايران براي نگهباني از آداب و سنن و رسوم نياكان خودشان انجام مي دادند. در اين دوران برتري فرهنگي محكومان بر حاكمان آشكار بود پس اجازت دادند تا هر يك از موالي، دانش خود را به نام ارباب عرب خود پخش كنند. مي توان از ژرمه بربري ( 2505 هـ. ق ) نام برد كه بنده ابن عباس ( 3-68 هـ . ق ) بود، نيز از كيسان ايراني ( 100 هـ. ق ) كه در خانه مختار ثقفي ( 1-67 هـ. ق ) بود و كنگر كابلي ( قرن اول ) كه از ياران محمد حنيفه ( 21 81 هـ. ق ) بود ياد كرد ( ن، ك : مقالت " جبر الامه " ا زمنزوي مجله كاوه مونيخ شماره 55 ص 23-25 سال 1353 خ )

معلي بن خنيس كيست؟

كشي م .( 328 هـ.ق ) او را از ياران امام جعفر صادق ( ع ) ياد مي كند. او گويد : سراقي رءيس شرطه مدينه زير فرمان داوود بن علي والي نخستين حكومت عباسيان معلي را در مدينه كشته است.

و چون به گفته طبري داود بن علي پس از سه ماه حكومت بر مدينه در ربيع يك سال 133 ق در گذشته است، پس بايد معلي در همين سه ماه كشته شده باشد. او بنده بني اسد و سپس بنده امام صادق ( ع ) شده و در مدينه دور از زن و فرزندش زندگي مي كرد و بزاز بود. وي از دوري خانواده ناله داشت

اينك حديث نوروز و سي روز :

 

علامه مجلسي ( 1037 1110 هـ.ق) محمد باقر پسر محمد تقي شيخ الاسلام رسمي و در حقيقت رءيس دانشگاه روحاني اصفهان، در باب 22 از كتاب ( سماء و عالم ) از ( بحار الانوار) مجلد 59 ص 9143 چ آخوندي تهران 1386 ق 1967 م، حديث را چنين مي آورد: روايت با زنجيره پيوسته از معلي پسر خنيس است كه گفت: روز نوروز من به خدمت امام صادق ( ع ) در آمدم، او فرمود: آيا اين روز را مي شناسي؟ من عرض كردم: اين روزي است كه ايرانيانش بزرگ مي دارند و براي يكديگر پيش كش برند. فرمود: به خانه كهن سال مكه سوگند كه اين رسمي ديرپا است كه من تو را از آن آگاه مي كنم. گفتم : ... اي بزرگوار،دانستن اين رسم نزد من با ارزش تر از زندگي دوستان و مرگ دشمنان است ... فرمود: امروز روزي است كه خداوند ( عهد ازل = پيمان جاودانه ) را با مردم ببست، روزي است كخ نخستين بار خورشيد بدرخشيد و با بوزيد، و زمين لرزه پدپد آمد ، روزي است كه كشتي نوح بر كوه جودي نشست روزي است كه جبرءيل بر پيامبر فرود آمد... روزي است كه حضرت پيامبر علي را بر شانه بلند كرد تا بت هاي كعبه را سرنگون ساخت ... روزي است كه دستور داد مردم با علي بيعت كنند ( غدير خم ) روزي است كه مردم براي بار دوم پس از مرگ عثمان با علي بيعت كردند .. هيچ نوروزي نيست كه ما منتظر فرج نباشيم ... اين روز را شما ( عرب ها ) فراموش كرديد و ايرانيان آن را نگاه داشته اند من گفتم : بزرگوارا آيا شود كه نام فارسي روزهاي ماه را به من بياموزي؟ او فرمود: اين معلي اين ها نام هاي باستاني براي روزها و ماه ها است. نزد گذشتگان هر ماه داراي سي روز بود نه كم مي شد نه زياد. سپس معلي نام هر يك از سي روز را با چند سطر از ويژگي هاي افسانه اي آنها ياد مي نمايد.

چون به تازگي جزوه اي به نام ( تعاليم مغان ) تاليف آر . سي و زنر،ترجمه دكتر فريدون بدره اي به دستم رسيد كه نام سي روز ماه در آن از متن پهلوي ترجمه شده بر آن شدم كه در يك صفحه دو ستوني دو روايت پيش و پس از اسلام آن را بياورم تا گوشه اي از كوشش هاي ارزشمند پدران ما، در سده آغازين اسلام، براي روشن و دلپذير نمودن اسلام، از دجله تا سند روشن شود. سپس كتابنامه اي شامل بيش از پنجاه گفتار، رساله، كتابچه كه درباره نوروز به خامه پدران ما نگاشته شده خواهد آمد. اينك نام روزها در تعاليم مغان و توضيحات مرحوم مجلسي درباره هر يك:

 

خويشكاري سي روزه ماه

شماره روز نام روز در تعاليم مغان ترجمه مجلسي

1 هرمزد روز، مي خور و خرم باش خلقت آدم در اين روز بوده است

2 بهمن روز، جامه نو پوش خلقت خوا در اين روز بوده است

3 ارديبهشت روز، به آتشگاه رو نحس است، رانده شدن آدم از بهشت در اين روز بود.

4 شهريور روز ، شاد باش هر كار نيكوست بجز سفر

5 سپندارمذ روز، زمين خود را شخم بزن روز فرشته موكل بر زمين است.

6 خرداد روز، جوي بكن روز فرشته كوهستان است

7 امرداد روز، بوته و درخت بنشان روز فرشته ارزاق است.

8 دي به آذر روز، سر بشوي و ناخن و موي بپيرايروز ديبا روز نيكو است.

9 آذر روز، به گردش رو، و نان مپز، كه گناهي گران است روز فرشته نگهبان دوزخ است.

10 آبان روز، از آب پرهيز كن، و آزار به آبها مرسان روز فرشته نگهبان دريا است .

11 خور روز، كودك به دبيرستان فرست تا روز فرشته خورشيد است. دبيري و فرزانگي آموزند .

12 ماه روز شراب خور، به پرسش روز فرشته ماه است دوستان رو و از خداي ماه كاميابي بخواه

13 تير روز، فرزندان خويش به روز فرشته ستارگان است. آموختن تير اندازي، كارزار، و اسب سواري فرست

14 گوش روز، از اصطبل هاي خود روز فرشته آدمي و حيوانات ديدن كن، و گاوانت را شخم زدن بياموز

15 دين به مهر روز، سر بشو، موي فرشته بزرگ خدا و ناخن بپيراي، انگور از تاكها( بگزين ) و به چرخشت كن تا ( شراب ) نيكو به دست آري

16 مهر روز، اگر تو را از كسي ستم رسيده روز فرشته مهرباني در سختي ها است در برابر مهر بايست و از او داوري بخواه، و در نزد او بلند زار كن

17 سروش روز، از سروش مقدس روز فرشته ويراني ها رستگاري روان خويش بخواه

18 رشن روز، زندگي به شادي گذار، و بهروز فرشته آتش نيكي و دينداري آنچه خواهي كن

19 فروردين روز، سوگند مخور، و به روز فرشته ارواح فروهر پاكان ستايش ونيايش كن بشود كه خشنودتر شوند

20 بهرام روز، خانه پي افگن تا زود به روز فرشته پيروزي و شكست فرجام رسد، و به نبرد و كارزار شو تا پيروز باز آيي

21 رام روز، زن خويش فراخوان و كار روز فرشته شادي رامش پيش گير و شاد باش ، دادخواهيي پيش داوران بر تا پيروز باز آيي،

يا براءت يابي

22 باد ( وات ) روز، كار تازه به دست روز فرشته بادها وابرهاست مگير دي ( داذو ) به دين روز، هر كار خواهي

23 كن، زن خانه آر، موي و ناخن فرشته خواب و بيداري بپيراي، و جامه پوش

24 دين روز، خرفستر كش روز فرشته كوشش و جنبش

25 اردروز، هر چيز نو بخر و به خانه برروز فرشته ديوان و شياطين

26 اشتات روز، ماديان، گاوان و ستورانروزكار نيك است جزازدواج و سفر خويش برگشن بيفكن، تا به تندرستي باز آيند ( شايد بار آورند )

27 آسمان روز، به سفر دراز رو تا به روز فرشته آسمان ه درستي باز آيي

28 زمداد روز ( زمياد روز) دارو و مخورروز فرشته زمين و دادگستري

29 مهر اسپند روز، جامه هاي روز فرشته خرد و زمان خويش درست كن، بدوز و بپوش و بر زن خويش درآي تا فرزندان نيك و تيزهوش زايد

30 انغزان( انيران) روز، موي و ناخن بپيراي و زن به بستر بر تا فرزند نامدار برايت زايد اقوال مختلف در نوروز

در زمان شاه سليمان صفوي ( 1077105 هـ.ق ) بحثي در تعيين روز نوروز در گرفته است آقر رضي قزويني محمد پسر حسن ( 1096 ق) براي اولين بار رساله اي نوشت و در آن ادعا نمود كه نوروز جلالي خيامي كه مطابق اول انتقال خورشيد از برج حمل است درست نيست بلكه نوروز صحيح نوروز يزدگردي است كه او در آن رساله حساب دقيق آن را معين كرده است. ( طبقات اعلام قرن 11ص 223- 224 ) ( ذريعه ج 24 ص 383 ش 2058 )

و اما در مورد نوروز، در تقويم يزدگردي و خيامي

عيد نوروز كه امروز در ايران و افغانستان و در سه كردستان عراق، سوريه، تركيه و كشورهاي آسياي ميانه متداول است، در اصطلاح نجومي نوروز جلالي يا خيامي شناخته مي شود و در برابر نوروز يزد گردي است كه بعدا" اشاره خواهيم كرد.

نوروز خيامي به فيلسوف بزرگ، رياضي دان و منجم خيام نيشابوري م حدود 515 ق / 1121 م نسبت دارد كه آن را از يك، زيج استخراج نمود كه براي ملكشاه سلجوقي ( زاده 447 جلوس 465 كشته 485 ) تاليف كرده بود. ملكشاه تصميم داشت تاريخ هجري شمسي نسبتا" كامل را جانشين تاريخ ناقص هجري قمري سازد تا از نامنظم بودن ماليات هاي كشاورزي جلوگيري شود. ولي كشته شدن ملشكاه در 485 كار متوقف ساخت ابن اثير در حوادث سال 467 در كتاب ( كامل ) در تاريخ از همكاران خيام در كار بزرگ تبديل تاريخ ناقص قمري به تاريخ نسبتا" كامل تر شمسي از دو تن به نام مظفر اسفزاري و ميمون پسر نجيب و اسطي اهوازي نام مي برد و گويد كار رصد ايشان تا كشته شدن ملكشاه ادامه داشت. زندگينامه اي كوتاه از اين دو فيلسوف همكار خيام در آن امر مهم مظفر اسفزاري در تتمه صوان الحكمه ( بيهقي 499- 565 ق ) ( چ ع ص 125 چ ف ص 79 ) و ميمون پسر نجيب نيز در همان كتاب ( چ ع 105 چ ف ص 62 ) و نيز در ( شهر زوري نزهه الارواح ص 289 ) ثبت است.

مرحوم پدرم صاحب ذريعه بوالعباس لوكري م 464 ق را نيز در انجمن زيج خيام شريك ، شمرده اند و اگر درست باشد بايد گفت : لوكري سه سال پيش از پايان كار زيج در گذشته است ( تتمه صوان الحكمه چ ع 126 پ 80 )

علامه سيد جلال تهراني م 1358 خ در گاه نامه اش در سال 1311 خ خازني عبدالرحمان فيلسوف منجم سده 5 و 6 را نيز در شمار اعضاي انجمن تغيير تاريخ سال 467 و همكار خيام دانسته است، ليكن چون خازني در سال 525 مولف بوده است دور مي نمايد كه در 467 عضو چنان انجمن باشد.

بيش از پنجاه رساله نوروزيه از سده 3 تا دوران صفوي قرن 11 باقي مانده كه اختلاف ميان دانشمندان در برتري نوروز خيامي يا نوروز يزد گردي را نشان مي دهند .

قديمي ترين نوروز نامه كه اكنون مي شناسم مجموعه اي است به شماره 3687 دانشگاه فهرست ج 12 ص 2693 ) كه در سال 961 ق تاليف شده است. رساله دوم و سوم آن فارسي است و به حكيم ترمذي محمد بن علي در گذشته 255 ق نسبت داده شده است كه اگر درست باشد قديمي ترين متن فارسي خواهد بود.

اختلاف نوروز خيامي با يزدگردي در چيست ؟

 

مي دانيم سال شمسي 365 روز+ 242 هزارم يك روز است . حال اگر هر ماه را 30 روز تمام فرض كنيم و پنج روز مانده را در پايان سال به نام ( پنجه دزديده ) بيفزاييم به تقويم يزدگردي عمل كرده ايم كه تا پايان دولت ساساني بدان عمل مي شد. چون پس از سقوط ساسانيان ، افزايش ساليانه ( پنجه دزديده ) انجام نيافت سال شمسي متوقف ماند و سال يزدگردي كه موبدان مخفيانه آن را به كار مي بستند در هر سال پنج روز عقب تر از سال شمسي بود، ليكن باز هم پنج روز از سال قمري كه خليفگان به كار مي بردند بهتر بود. از اين روي متوكل با همه بدبيني كه نسبت به ايرانيان داشت دستور داد تا جشن نوروز رسم پيشكش آوردن براي دربار احيا گردد و براي ماليات كشاورزان چهار فصل و ماه هاي شمسي زنده شود ليكن هنوز به درستي اجرا نشده بود كه كشته شد و كارها متوقف بماند.

خيام با زيج ياد شده در بالا سال هاي هجري قمري را از آغاز هجرت تاسال 467 ق / 459 خ / 1074 م ( روز به روز با 12 برج حمل حوت ) كه به سال 1304 خورشيدي ( فروردين تا اسفند ) ناميده شد، و با تصويب مجلس شواري آن سال قانوني گرديد) تطبيق نمود. خيام بدين نتيجه رسيد كه روز 20 شعبان 469 ق تا يكم رمضان 470 ق برابر مارس 1077 م تا 21 مارس 1078 م سال 457 خ هجري خورشيدي شد. از آن سال تا به سال 1304 خ كه طبق قانون تصويب شده مجلس سال شمسي ( جلال خيامي) تاريخ رسمي كشورشناخته شد. يكي از ستون هاي تقويم هاي سالانه را كه به تقويم رقومي معروف است اختصاص دادند. تاريخچه اين گونه تقويم ها را در ذريعه ج 4 : 397 403 و ج 8 ص 211-225 و نسخه هاي كهن سال از آنها را در فهرست كتابخانه هاي سپهسالار و مجلس و دانشگاه مي بينيم .

پنج شنبه دهم 12 1391 18:1

هفت سيني همه از سنبل!!

خلقت آدم
صعود

خداوند خلقت را آغاز فرمود . زمين ، كوهها ، دريا ، آسمان ، ستارگان و آدم را .

آنچه به آدم آموخت ، به هيچ يك از مخلوقات عطا نفرمود چرا كه در او گنجايش پذيرايي از آنچه آموختني بود را نهاد.

وآدم آفريده شد . پروردگار از روح خود در او دميدو او شد آدمي كه مايه مباهات به فرشتگان باشد. او بود كه بار اين امانت الهي را به دوش گرفت ، تا چگونه اين بار به مقصد رساند...

پيچك وار حبل الله المتين را دست آويز قرار دادند و صياد نگاههاي متحيرانه فرشتگان الهي گشتند و طو مار خلقت پروردگار را به مهر " فتبارك الله احسن الخالقين" ممهور كردند.

پاي بر زمين خاكي نهاد تا از هر آنچه مخلوق رب اوست، درسي بياموزد.

فراخي آسمان او را بلنداي روح آموخت و شد "سنبل بلنداي روح" : چمران.

خروش

درخشش بي ادعاي ستارگان را در خود متجلي ساخت  و شد" سنبل درخشيدن در سكوت " : همت .

تموج درياي بي كران آبي ، خروش را در او پروراند و شد "سنبل خروش " : برونسي .

از مرغان زميني آموخت كه قانع باشد و شد"سنبل قناعت " : آبشناسان .

استواري كوه ها كه چون ميخهايي بلند(1) مايه ي استقرار زمينند ، او را "سنبل استقامت" كرد و شد: كاوه .

از خورشيد آموخت" سنبل سخاوت بي منت" باشد و شد : خرازي .

و خاك او را "سنبل تواضع "كرد و شد : رجايي .

خود را محصور قفس تن كرده است و بر خويشتن خويش چنان ظلمي روا داشه كه نه انگار " ظلمت نفسي " امير المؤمنين براي بيداري اوست....

و اينك دوران پرواز آمده بود ، همه اين سنبل ها از مرغان دريايي عروج تا ملكوت را آموختند و شدند سنبل رهايي.جامه دلبستگي ها و گره هاي دنيايي را از تن بر كندند و خود را از قيد و بند هاي اين عالم رهانيدند و ره يافتند و شدند : ره يافتگان زمين...

اميد

همچو ايوب ، بلندي شكيب را سرمنزل مقصو د يافتند ، پيچك وار "حبل الله المتين" (2)را دست آويز قرار دادند و صياد نگاههاي متحيرانه فرشتگان الهي گشتند و طو مار خلقت پروردگار را به مهر " فتبارك الله احسن الخالقين" (3)ممهور كردند.

دقايقي ناب را به فكوري گذراندند تا هدف را دريافتند : " لقاء الله " . اينگونه توانستند خوشتن را از حصار تنگ زمين خاكي رها كنند و اهل"زمين آسمان "باشند . باهنر بي بال پريدن ، پرستوهاي مطهري شدند و مفتح دروازه هاي بهشتي كه انتظارشان را مي كشيد...

اين سان است كه  " ادخلوها بسلام امنين " (4)در شأن اينان آمده : در دنيا زين الدينند و در عقبي زين الجنه .

و اين انسان شد آنچه كه بايد ، و چه زيبا بار امانت را به منزل رساند . همو كه مصداق" ونفخت فيه من روحي " (5)بود....

و اين انسان چه ها كه مي تواند باشد ولي افسوس  ، چنان  خود را محصور قفس تن كرده است و بر خويشتن خويش چنان ظلمي روا داشه كه نه انگار" ظلمت نفسي " (6)امير المؤمنين براي بيداري اوست....

در اين هنگامه كه باديگر بار بهار طبيعت همت گمارده تا زيباييهايش را جلوه گري كند، شايد من كه نياموختم انسان شدن را و"ظلوم و جهول" (7)ماندم ، به خود آيم. هفت سينم رااز اين هفت" سنبل زمين آسمان" ، كه نه هفتاد ها از آنان مي سازم. شايد كه ره يابم و رها شوم...

 

تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز.

ان شاء الله.

 


                                                                                                                                   نويسنده : فاطمه شريعتمدار

پي نوشت ها:

1_سوره نبإ آيه 7

2_سوره آل عمران آيه 103

3_سوره مؤمنون آيه 14

4_سوره حجر آيه 46

5_سوره حجر آيه 29

6_اشاره به فراز هايي از دعاي شريف كميل

7_سوره احزاب آيه 72

يکشنبه ششم 12 1391 17:22

X