معرفی وبلاگ
با سلام خدمت دوستان تبلاگنویس من تصمیم گرفتم چون در اواخر سال 91 هستیم وآستانه عید نوروز سال 92:بر آن شدم تا باایجاد این تبلاگ درباره نوروز ایرانیان هم به این سنت ایرانی بپردازیم وهم ارزیابی کنیم سال تولید ملی وسالی که قرار است رهبرمان آن را نامگذاری کند :امید است که بتوانم با ایجاد این تبلاگ به شما دوستان کمک کنم سخنی از رهبر عزیزم درباره نوروز: به نظر من آن‌چه كه ملت ایران در باب عید نوروز انجام داده است، یكى از زیباترین و شایسته‌ترین كارهایى است كه مى‌شود با یك مراسم تاریخى و سنّتى انجام داد. اوّلِ سال شمسى ما ایرانی‌ها، - یعنى اوّل بهار - عید نوروز است. اوّلاً ملت ایران افتخار دارد كه سال شمسى او هم سال هجرى است؛ یعنى هم‌چنان‌كه سال قمرى ما - كه سال 1418 است - از مبدأ هجرت خاتم الانبیاء علیه و على آله الصّلاة والسّلام است، سال شمسى ما هم از مبدأ هجرت است. بقیه‌ى ملت‌هاى مسلمان براى سال شمسى خود، از سال میلادى استفاده مى‌كنند؛ ولى ما ایرانی‌ها، هجرت نبىّ اكرم را، هم مبدأ سال قمرى قرار دادیم، هم مبدأ سال شمسى. با ما همرا باشید
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 270943
تعداد نوشته ها : 182
تعداد نظرات : 3
Rss
طراح قالب
zekrollaei92:zahrazekrollaei

برگي از مظلوميت حضرت زهرا ( عليها السلام)

ايام فاطميه و سالروز شهادت حضرت زهرا(سلام الله عليها) يادآور بزرگترين جنايت تاريخ در حق آل الله است؛‌ظلم و ستمي كه شيون افلاكيان را در آورده و ناله ملائك را در پي داشته. فاجعه اي كه دل صاحب الزمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را هماره در اندوه دارد و اشك مباركش را در جريان. ياد آوري مظلوميت حضرت زهرا ( عليها السلام) موجب تقويت ولايت دوستداران اهل بيت( عليهم السلام) است.حضرت فاطمه ( عليها السلام) در روزهاى آخر زندگى فاطمه (عليها السلام) در روزهاى آخر زندگى، «اسماء بنت عميس‏» را فراخواند و فرمود: دوست ندارم بر پيكر زن پارچه‏اى بيفكنند و اندام وى زير آن نمايان باشد.

اسماء پاسخ داد: من چيزى به شما نشان خواهم داد كه درحبشه ديدم سپس چند شاخه‏تر خواست، آنها را خم كرد و پارچه‏اى بر روى آن كشيد و تابوت گونه ساخت. فاطمه ( عليها السلام) فرمود: چه چيز خوبى است كه در آن پيكر زن و مرد قابل تشخيص نيست. اى اسماء! هنگامى كه جان دادم تو مرا غسل بده و نگذار كسى نزد جنازه من بيابد . اين اولين تابوتى بود كه در اسلام ساخته شد و هنگامى كه فاطمه ( عليها السلام) آن را ديد تبسمى كرد كه تنها تبسم او بعد از وفات پدرش رسول خدا (صلى الله عليه و آله) بود. (1)

بيمارى فاطمه ( عليها السلام) روز بروز سخت‏تر مى‏شد، فرزندان زهرا (سلام الله عليها) بخاطر مادرشان بشدت نگران بودند و دل پاك على ( عليه السلام) از اندوه فاطمه (سلام الله عليها) در خون نشسته بود.

روز وفات، زهرا ( عليها السلام) وصاياى خود را به على (عليه اسلام) بيان فرمود و ايشان به شدت گريست.

فاطمه ( عليها السلام) ضمن سفارش فرزندانش به على ( عليه السلام) فرمود: يا على! مرا شبانه و آن هنگام كه چشمها در خواب است غسل بده، كفن كن و به خاك بسپار. دوست ندارم كسانى كه حقم را غصب كردند به تشييع جنازه من حاضر شوند و يا بر من نماز بخوانند. (2)

هنگامى كه وفات فاطمه (سلام الله عليها) نزديك شد، به «سلمى‏» (3) فرمود تا مقدارى آب آورد. زهرا (سلام الله عليها) غسل كرد و بخوبى بدن خود را شستشو داد، لباسهاى پاكيزه خود را خواست و آنها را پوشيد; سپس از سلمى خواست تا رختخوابش را وسط حجره بگستراند آنگاه رو به قبله دراز كشيد; دستها را زير صورت نهاد و گفت من هم اكنون قبض روح خواهم شد. خود را پاكيزه كرده‏ام كسى مرا برهنه نكند. (4)

پس از وفات فاطمه ( عليها السلام) حسن وحسين ( عليهما السلام) وارد خانه شدند و سراغ مادرشان را گرفتند، گفتند اكنون هنگام استراحت مادر ما نيست اسماء (5) به آنان گفت عزيزانم مادرتان از دنيا رفت.

حسن و حسين (ع) روى جنازه مادر افتادند و آن را مى‏بوسيدند و گريه مى‏كردند. حسن (ع) مى‏گفت: مادرجان با من سخن بگو. حسين (ع) مى‏گفت: مادر جان من حسين توام، قبل از آنكه بخاطر غم فراقت روح از بدنم جدا شود با من سخن بگو.

يتيمان زهرا (سلام الله عليها) به جانب مسجد شتافتند تا پدرشان را از مرگ غم انگيز مادر با خبر كنند. وقتى خبر وفات زهرا (سلام الله عليها) به على (ع) رسيد از شدت غم و اندوه بيتاب شد و فرمود اى دختر پيامبر (ص) تو تسلى بخش من بودى بعد از تو از كه تسليت‏بجويم. (6)

صداى شيون يتيمان زهرا (سلام الله عليها) آواى جانسوز عزا بود كه بگوش مردم مدينه رسيد. عده‏اى ازخواص بنى هاشم به درون خانه رفتند، مردم مدينه نيز بيرون خانه اجتماع كردند و در حالى كه بشدت مى‏گريستند منتظر بودند جنازه زهرا (سلام الله عليها) را از خانه بيرون آورند تا در تشييع جنازه شركت كنند ناگاه ابوذر از خانه خارج شد و گفت: پراكنده شويد چون تشييع جنازه به تاخير افتاد. (7)

شبانگاه على (عليه السلام) پيكر پاك فاطمه (سلام الله عليها) را غسل داد. (8) در هنگام غسل وى اسماء نيز با على (ع) همكار داشت. (9)

تنى چند از پاك مردان و رازداران اهل بيت؛ چون سلمان فارسى، مقداد، ابوذر، عمار و حذيفه، عبدالله بن مسعود (10) ، عباس و عقيل همراه حسن و حسين و على (عليهم السلام) بر پيكر دختر پيغمبرنماز گزاردند. (11) شبانه فاطمه (سلام الله عليها) رادفن كردند، على (عليه السلام) او را بخاك سپرد (12) و اجازه نداد تا ابوبكر بر جنازه او حاضر شود (13) على (عليه السلام) جايگاه زهرا (سلام الله عليها) را با زمين يكسان ساخت تا مزارش شناخته نشود. (14) و به روايتى صورت چند قبر بنا كرد تا مزار واقعى مخفى بماند. (15)

سخنان حضرت على (عليه السلام)  بر مزار حضرت زهرا(سلام الله عليها)   كلينى عالم و محدث معروف شيعى - متوفاى 328 ه.ق - مى‏نويسد:

پس از وفات فاطمه (سلام الله عليها)، على (عليه السلام) او را پنهان به خاك سپرد و جاى قبرش را ناپديد كرد، سپس برخاست روبه مزار رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) كرد و گفت:

سلام بر تو يا رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) ! از من و از دخترت كه به ديدار تو آمده و اكنون در كنارت زير خاك خفته‏است، خداوند چنين خواسته كه او زودتر از ديگران به تو ملحق شود.

اى پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) ! شكيبائى‏ام از فراق محبوبه‏ات به پايان رسيده، و خويشتن داري ام بخاطر جدايى سرور زنان عالم از دست رفته است. اما چه چاره جز آنكه طبق سنت تو بر مصائب صبر كنم، آنچنان كه در مصيبت جدائي ات صبر نمودم. من سرّ تو را در آرامگاهت نهادم و تو بر روى سينه من جاى دادى «همه از خدائيم و به سوى خدا باز خواهيم گشت‏» همانا امانت‏ به صاحبش رسيد و گروگان دريافت گشت و زهرا (سلام الله عليها) از دستم گرفته شد. اى رسول خدا (ص) پس از او آسمان و زمين در منظر نگاهم زشت مى‏نمايد. اندوهم جاودانه شد و شبم در بيخوابى مى‏گذرد و غمم پيوسته در دل است تا خدا مرا در جوار تو ساكن گرداند.

غصه‏اى دارم كه از شدتش دل به خون نشسته و اندوهى دارم بهت آور، چه زود جمع ما را به پريشانى كشانيد و ميان ما جدائى افكند تنها بسوى خداوند شكايت مى‏برم به همين زودى دخترت از همدست شدن امتت بر ربودن حقش به تو خبر خواهد داد، همه سرگذشت را از او بپرس و گزارش را از او بخواه، چه بسا درد دلهائى كه چون آتش در سينه‏اش مى‏جوشيد و در دنيا راهى براى گفتن و شرح دادن آن نيافت او هم اكنون مى‏گويد و خداوند هم داورى مى‏كند و او بهترين داوران است. سلام بر شما سلام وداع كننده كه نه خشمگين است و نه دلتنگ اگر مى‏روم بخاطر دلتنگي ام نيست و اگر بمانم بخاطر بدگماني ام به خدا از آنچه به صابران وعده داده نباشد.

آه، آه صبر آرام بخش و زيباست و اگر بيم چيرگى ستمكاران نبود براى هميشه چون معتكفان دراينجا مى‏ماندم و چون فرزند مرده شيون سرمى‏دادم و سيل آسا مى‏گريستم. خدا گواه است كه دخترت پنهان بخاك سپرده مى‏شود در حالى كه حقش غصب شد و از ارثش محروم گشت. با اينكه هنوز روزى چند از وفاتت نگذشته بود و بر خاطره‏ها از يادت غبار كهنگى ننشسته بود.

اى رسول خدا! دل را به ياد تو آرام ميدارم درود خدا بر تو و سلام و رضوان خدا بر فاطه (سلام الله عليها) باد» . (16)

على (عليه السالم) از فراق فاطمه ( عليها السلام) به شدت اندوهگين بود، رنج و اندوه على (ع) در سخنان از دل برآمده‏اى كه دركنار مزار زهرا (سلام الله عليها) گفته است هويدا است. گاه نيز سوز دل خود را در مرثيه‏هايى كه مى‏سرود و يا زمزمه ‏مى‏كرد نشان مى‏داد. در ديوانى كه منسوب به اميرالمومنين (ع) است شعرى با نوزده بيت آمده كه على (ع) آنرا بر مزار فاطمه زهرا ( عليها السلام) سروده است. (17)

اما ابوالعباس مبرد - متوفاى 285 ه - دو بيت از آن شعرها را با اندكى تفاوت ذكر كرد. و گويد على (ع) به اين اشعار تمثل جست.

لكل اجتماع من خليلين فرقه *** و كل الذى دون الممات قليل

و ان افتقادى واحدا بعد واحد *** ‌دليل على ان لايدوم خليل (18)

جمع هر دو دوستى را عاقبت فراق و پريشانى است و هر چيز جز مرگ ناچيز است و اينكه من دوستى را پس از دوست ديگر از دست مى‏دهم نشان آن است كه هيچ دوستى جاويد نمى‏ماند.

در جستجوى مزار فاطمه ( عليها السلام) «و لاى الامور تدفن سرا بضعه المصطفى و يعفى ثراها»

پاره تن مصطفى چرا پنهان بخاك سپرده شد و مزارش پنهان ماند؟

بدون هيچ ترديدى پس از دفن شبانه و مخفيانه زهرا (ع) مزارش نيز پنهان داشته شد. اما چرا بايستى درشهر پيامبر (ص) مزار تنها دخترش كه به فاصله كوتاهى از او به ديدار خدا شتافت مخفى بماند؟ چرا نبايد آنگونه كه شايسته مقام اوست انبوه مردم در عزاى او و تشييع جنازه‏اش شركت كنند و بر او نماز بگزارند و دفنش نمايند؟ آيا اينها بخاطر اجراى وصيت زهرا (ع) نبود؟ از اين رو آن روزها كسى بدرستى جايگاه مزار فاطمه (ع) را نمى‏دانست و اگر كسى از على (ع) سراغ مزار فاطمه (ع) را مى‏گرفت‏به احتمال قوى پاسخش به سكوت برگزار مى‏شد.

سكوتى كه در آن هزاران نكته اعتراض آميز نهفته بود زيرا على (ع) سعى و اصرار فراوان در پنهان داشتن مزار زهرا (ع) داشت‏بدين خاطر جايگاه مزار فاطه را با زمين يكسان كرد آنگاه صورت هفت قبر (19) و يا چهل قبر در بقيع ترتيب داد و هنگامى كه مردم به بقيع رفتند صورت چهل قبر را ديدند از اين روشناخت مزار فاطمه (ع) بر آنان مشكل افتاد. (20)

طبرى در دلائل الامامه مى‏نويسد آن روز صبح مى‏خواستد زنها را ببرند كه قبرها رانبش كنند و جنازه زهرا (ع) را از قبر بيرون آوردند و بر آن نماز بخوانند اما با تهديد على (ع) منصرف شدند. (21)

با اين وجود در مورد مزار فاطمه زهرا (ع) چهار قول وجود دارد:

1- برخى مزار فاطمه (ع) را در بقيع مى‏دانند از جمله اربلى در كشف الغمه و سيد مرتضى در عيون المعجزات (22) اهل سنت نيز عموما بر اين باورند آنان مزارى را كه دركنار مزار چهار امام (ع) وجود دارد مزار فاطمه دختر رسول خدا (ص) مى‏دانند. (23)

2- برخى چون ابن سعد و ابن جوزى گويند فاطمه (سلام الله عليها) رادر خانه عقيل دفن نموده‏اند. (24)

3- برخى مزار فاطمه (سلام الله عليها) را در روضه پيامبر (ص) مى‏دانند.

4- عده‏اى گويند فاطمه (ع) را در خانه‏اش دفن نمودند كه قرائن، روايات و اقوال زيادى اين قول را تاييد مى‏كند كه عبارتنداز:

1- هيچ دليلى نداشت كه على (ع) فاطمه زهرا (ع) را در جوار پيامبر (ص) به خاك نسپارد زيرا خانه فاطمه (ع) دركنار خانه رسول خدا (ص) بود و بنابراين خانه فاطمه فضيلت‏بيشترى نسبت‏به بقيع داشت آنگونه كه حتى بعدها ابوبكر و عمر هم هنگام مرگشان وصيت كردند در جوار پيامبر ( صلى الله عليه و آله) دفن شوند. امام حسن مجتبى (ع) هم هنگام شهادت وصيت نمود كنار جدش بخاك سپرده شود كه متاسفانه اهل بيت (ع) هنگام اجراى وصيت‏با مخالفت‏برخى روبرو شدند. (25)

و از اين رو حضرت را در كنار جده‏اش «فاطمه بنت اسد» بخاك سپردند. (26)

در اينجا روشن مى‏شود: اول آنكه اهل بيت تاكيد داشتند تا در كنار پيامبر (ص) به خاك سپرده شوند و دوم امام حسن ( عليه السلام) كنار مزار فاطمه بنت اسد دفن گرديد بنابراين مزارى كه در بقيع در كنار مزار چهار امام ( عليهم السلام) قرار دارد مزار فاطمه بنت اسد است نه مزار فاطمه زهراء (ع) !

2- هر چند دفن فاطمه (ع) شبانه صورت گرفت اما با توجه با بافت‏شهرى مدينه در آن زمان انتقال فاطمه (ع) از خانه‏اش به بقيع و عبور ازكوچه‏هاى تنگ و از جلوى خانه‏هاى كوچكى كه به سبك روستاها غالبا حياطى هم نداشتند چندان آسان نمى‏نمايد زيرا كافى است تنها در اين مسير چشمى بيدار باشد و يا بيدار شود و همه نقشه‏ها بر باد رود.

3- سخن على (ع) بر مزار فاطمه (ع) كه پس از دفن او برخاست و رو به قبر پيامبر (ص) كرد و فرمود «السلام عليك يا رسول الله عنى و عن ابنتك النازله فى جوارك‏» (27) يعنى: سلام بر تو اى رسول خدا (ص) ازمن و از دخترت كه در جوار تو فرود آمده.

و طبق نقل كلينى: «السلام عليك عنى و عن ابنتك و زائرك و البائنه فى الثرى ببقعتك‏» (28) يعنى: اى رسول خدا (ص) ! از من و دخترت كه به ديدار تو آمده و در كنارت كه زير خاك آرميده درورد باد.

از هر دو عبارت كافى و نهج البلاغه چنين استفاده مى‏شود كه على (ع) پس ازدفن فاطمه (ع) رو به قبر پيامبر (ص) كرد. بنابراين معلوم مى‏شود قبر شريف نبوى (ص) در پيش روى او بود، و اگر على (ع) در بقيع بود بايستى رو به سوى قبر حضرت مى‏كرد نه رو به قبر شريف پيامبر. ديگر اينكه به تصريح ذكر شده كه فاطمه (ع) در جوار پيامبر (ص) و در كنار او به خاك سپرده شده است.

4- شيخ صدوق ابن بابويه عالم بزرگ شيعه - متوفاى 389 ه - گويد: برايم ثابت‏شده كه فاطه (ع) رادر خانه‏اش دفن نمودند، پس از آنكه مسجد را توسعه دادند قبر فاطمه (ع) در مسجد واقع شد. من ساليكه به سفر حج رفتم در مدينه رو به سوى خانه فاطمه (ع) كه از اسطوانه روبروى باب جبرئيل تا پشت‏حظيره مرقد نبوى است نمودم و در آنجا زيارت فاطمه را به جا آوردم. (29)

گروهى ديگر از علماء نظير علامه حلى و علامه مجلسى معتقدند كه فاطمه (ع) را درخانه‏اش دفن نمودند. (30)

5- شيخ طوسى - متوفاى 460 ق - گويد صحيح آن است كه فاطمه (ع) در خانه‏اش يا روضه پيامبر (ص) دفن گرديد، زيرا ديث‏شريف پيامبر (ص) اين مطلب را تاييد مى‏كند كه فرمود: «ما بين قبرى و منبرى روضه من رياض الجنه‏» بين قبر و منبرم باغى از گلشن‏هاى بهشت است. (31)

در صورتى كه مكان روضه را وسيعتر بدانيم قول شيخ طوسى نيز قابل قبول است و گرنه خانه فاطمه (ع) ما بين قبر ومنبر پيامبر (ص) نبوده است‏بلكه پايين قبر پيامبر (ص) قرار داشته است.

6- درسال 886 ق بدنبال آتش سوزى درمسجد نبوى در مدينه سمهودى تاريخ نگار و مدينه شناس معروف كه ازعلويان مصرى ساكن مدينه بود ماموريت نظارت بر تعميرات را به عهده گرفت از اين رو به مقصوره قدم نهاد تا به كار خويش پردازد در هنگام تعمير قبرى در زير كف اطاق حضرت فاطمه ( عليها السلام) پيدا شد كه بايد قبر فاطمه (ع) دختر پيامبر (ص) باشد. (32)

7- وجود مزار شريف فاطمه (ع) درحجره‏اش معروف و مشهور بوده زيرا به عهد سمهودى خدام حرم شريف نبوى (ص) مردم را هنگام زيارت مردم را راهنماى مى‏كردند تا جلو حجره فاطمه (ع) قدرى از كنار ضريح پيامبر (ص) فاصله گيردند مبادا پا بر مزار فاطمه (ع) نهند. زيرا مى‏دانستد كه بنا بر يكى از اقوال آنجا مزار فاطمه (ع) است. (33)

8- مردى از امام جعفر صادق (ع) مكان مزار فاطمه (ع) را سوال نمود حضرت فرمود: «در خانه‏اش دفن شد» . (34)

9- به موجب روايتى كه معتبرترين كتب شيعه نظير اصول كافى، عيون اخبار الرضا، مناقب و ديگر كتابها آن را نقل كرده‏اند: مردى از حضرت رضا (ع) مكان قبر فاطمه (ع) را پرسيد حضرت فرمود فاطمه (ع) را در خانه‏اش دفن نمودند بعد از آنكه بنى اميه مسجد را توسعه دادند قبر فاطمه (ع) در مسجد واقع شد. (35)

10- مردى بنام ابراهيم بن محمد همدانى نامه‏اى به امام على النقى نوشت و از حضرت محل دفن فاطمه (ع) را سوال كرد. امام در پاسخ وى نوشت او را كنار جدم رسول خدا (ص) بخاك سپردند. (36)

بنابراين با توجه به دلائلى كه ذكر شد جاى ترديد باقى نمى‏ماند كه فاطمه زهرا ( عليها السلام) در خانه‏اش دفن گرديد بخصوص كه ائمه عليهم السلام نيز اين موضوع را با صراحت‏بيان فرموده‏اند و به يقين فرزندان بهتر جاى قبر مادرشان را مى‏دانند و اهل خانه از درون خانه بهتر خبر دارند اگر فاطمه (سلام الله عليها) دستور ساختن نعش رابه اسماء مى‏دهد نه براى اين است كه جسد او را مى‏خواستند جابجا كنند بلكه بدين جهت است كه چند تنى كه بر او نماز مى‏گزارند پيكرش را نبيند و اگر على (ع) صورت قبرهاى در بقيع بنا مى‏كند بدان خاطر است تا مزارهاى واقعى در آن مقطع خاص زمانى مخفى بماند واگر با كسانى كه قصد شكافتن آن قبرهاى غير واقعى را دارند به مقابله جدى برمى‏خيزد بدان خاطر است كه اگر آن شبه قبرها شكافته شود بر آنان ترديدى نخواهد ماند كه فاطمه در خانه‏اش به خاك سپرده شده و هر چند على (ع) مزار فاطمه را با زمين يكسان قرار داده بود اما كنجاويها راز نهفته را آشكار مى‏كرد. بعد از گذشت آن دوران خاص ديگر پنهان داشتن مزار دليل خاص نداشت و از اين رو فرزندان فاطمه (ع) يعنى حضرت امام جعفر صادق امام رضا و امام على النقى (كه درود خدا بر آنان باد) با صراحت فرمودند كه مزار فاطمه (عليها لاسلام) درخانه‏اش مى‏باشد و در كنار پيامبر ( صلى الله عليه و آله) بخاك سپرده شده است. اكنون تنها پاسخ به اين سوال باقى است كه مكان حجره فاطمه زهراء ( عليها السلام) در مسجد نبوى كجاست؟

در پاسخ به اين سوال مورخ كبير اهل سنت‏شيخ محمود بن محمد النجار در كتابش الدره الثمينه فى اخبار المدينه چنين مى‏نويسد: قبر فاطمه رضى الله عنها در خانه اوست كه عمر بن عبد العزيز آن را ضميمه مسجد كرد خانه او امروز داخل مقصوره و پشت‏حجره پيامبر (ص) است و در آن محرابى قرار دارد. همچنين قبر پيامبر (ص) وسائر حجرات همسرانش در مسجد قرار دارد. (37)

تاريخ وفات در تاريخ وفات حضرت زهرا (ع) نيز اختلاف است عده‏اى از علماء شيعه و سنى وفات فامه زهرا (ع) را 75 روز (38) و عده اى 95 روز بعد از وفات پيامبر (ص) مى‏دانند. (39)

يكى از مواردى كه موجب اختلاف شده اين است كه در خط كوفى تقطه گذارى وجود نداشته است. واز اين رو خمس و سبعون (75 روز) و خمس و تسعون (95 روز) هر دو يكسان نوشته مى‏شده كه در خواندن و قرائت آن اشتباه پيش آمده است.

با توجه به اينكه وفات پيامبر (ص) در روز دوشنبه 28 صفر سال يازدهم هجرى قمرى مطابق 7 خرداد سال 11 ه.ش اتفاق افتاد بنابر گفته اول (75 روز) تاريخ وفات فاطمه (ع) 13 جمادى الاولى سال يازدهم ه.ق مطابق هفدهم مردادماه سال 11 هجرى شمسى و بنابر گفته دوم (95 روز) تاريخ 3 جمادى الاخر سال 11 ه.ق مطابق با ششم شهريور سال 11 هجرى شمى مى‏باشد البته گفته‏هاى ديگر در تاريخ وفات حضرت زهرا هست اما فاصله 75 روز يا 95 روز با نظر اهل بيت (ع) هماهنگ است از اين رو ما را با ديگر گفته‏ها كارى نيست. با توجه به قرائنى چند آنچه صحيح‏تر مى‏نمايد 95 روزاست. (40) .

-------------------------------------------------------------

1. طبقات ج 8 ص 18- سنن بيهقى ج 4 ص 34- ذخائر العقبى ص 53- بحار الانوار ج 43 ص 189.

2. بحار الانوار ج 43 ص 192.

3. سلمى همسر ابى رافع كنيز پيامبر (ص) بود كه حضرت وى را آزاد فرموده بود بعدها افتخار خدمتگزارى به فاطمه را يافات و به خاطر تشابه اسميش به اسماء برخى تاريخ نگاران اين جريان را به اسماء نسبت داده‏اند ر.ك. به پاورقى ج 43 ص 181 بحار الانوار.

4. مسند الامام احمد بن حنبل ج 6 ص 163- حليه الاولياء ج 2 ص 43- ذخائر العقبى ص 43- اسدالغابه ج 5 ص 590- امالى مفيد ص 172.

5.شايد هم خود سلمى!.

6. بحار الاوار ج 43 ص 186.

7. بحار الاوار ج 43 ص 192.

8. طبقات ابن سعد ج 8 ص 18.

9. كشف الغمه بحار الانوار ج 3 ص 185 و 189 و 184.

10. تفسير فرات بن ابراهيم ص 215- رجال كشى ص 4- اختصاص ص 5.

11. بحار الانوار ج 43 ص 183.

12. طبقات ج 8 ص 18.

13. انساب الاشراف.

14. بحار الانوار ج 43 ص 193.

15. دلائل الامامه ص 46.

16. اصول كافى ج 1 ص 458- كشف الغمه - دلائل الامامه ص 47 امالى مفيد ص 165- درنهج البلاغه بطور خلاصه‏تر ياد شده خطبه 194 نهج البلاغه فيض ص 651 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 10 ص 265.

17. بحار الانوار ج 43 ص 216.

18. كامل ابوالعباس مبرد ج 4 ص 30.

19. بحار الانوار ج 43 ص 182.

20. دلائل الامامه ص 46.

21. دلائل الامامه ص 46.

22. كشف الغمه عيون المعجزات ص 47.

23. نگاه كنيد به تصاوير شماره 7و8.

24. طبقات ج 8 ص 20 تذكره الخواص.

25. مقاتل الطالبين ص 48 و 49- كشف الغمه ج 1 ص 586- تاريخ يعقوبى ج 2 ص - 255 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 16. ص 14.

26. كشف الغمه ج 1 ص 586 مناقب ابن شهر آشوب ج 4 ص 44 ارشاد مفيد ص 192- فتوح ابن اعثم ج 4، ص 208.

27. نهج البلاغه فيض ص 652- خطبه 195.

28. اصول كافى ج 1 ص 458.

29. من لا يحضره الفقيه ج 2 ص 341.

30. بحار الانوار ج 43 ص 188- منتقى علامه حلى - مراه العقول ج 1 ص 39.

31. بحار الانوار ج 43 ص 185.

32. مكه مكرمه مدينه منوره ص 160.

33. وفاء الوفاء ج 2 ص 469 و ص 906.

34. قرب الاسناد ص 161- بحار الانوار ج 10 ص 192.

35. دفنت فى بيتها فلما زادت بنو اميه فى المسجد صارت فى المسجد» . اصول كافى ج 1ص 461 عيون اخبار الرضا ج 1 ص 311 مناقب ابن شهر آشوب ج 3 139 مراه العقول ج 5 ص 349- معانى الاخبار ص 268.

36. رياحين الشريعه ج 2 ص 93.

37. الدره الثمينه فى اخبار المدينه ص 359 و 360 نگاه كنيد به تصوير شماره 9.

38. اصول كافى ج 1 ص 458 الامامه و السياسه ج 1 س 20 دلائل الامامه ص 45 كشف الغمه.

39. روايتى از امام باقر (ع) .

40. ر.ك به مصباح المتهجد ص 732 مصباح كفعمى ص 511 اقبال سيد بن طاوس ص 623- دلائل الامامه ص 45 بحار الانوار ج 43 ص 170 و 180- منتخب التواريخ ص 102 منتهى الامال ص 99.

 
 
پايگاه استاد حسين انصاريان
 

شنبه دوازدهم 12 1391 23:15

وصاياي حضرت فاطمه سلام الله عليها

الف. وصيت‌نامه مالي


فاطمه(س) در روزهاي پس از رحلت رسول خدا(ص)، در مورد اموال موقوفه و شخصي خويش وصايايي داشت و بسياري از اموالي را كه از رسول خدا(ص) به وي رسيده بود، وقف كرد. نقل شده است: بعد از رحلت رسول خدا(ص)، عباس بن عبدالمطلب نزد دختر پيامبر رفت و از وي خواست تا مقداري از اموال رسول خدا را براي پذيرايي از مهمان‌ها و مصارف ديگرش به وي بدهد، لكن معلوم شد دختر پيامبر همه آنها را در راه خدا وقف كرده و چيزي باقي نمانده است.

 

در اينجا دو نمونه از وصاياي مالي آن حضرت را ذكر مي‌كنيم.

 

 

1. حيطان سبعه

 

حيطان سبعه، باغ‌هاي هفت گانه‌اي بود كه اطراف آن ديوار كشيده شده بود. بنا به روايتي، حضرت فاطمه(س) وصيت كرده بود تا اين باغ‌ها وقف امور خيريه شود. ابوبصير مي‌گويد: خدمت امام باقر(ع) رسيدم. او فرمود:آيا وصيت‌نامه مادرم فاطمه(س) را ديده‌اي؟ عرض كردم: نه. سپس درخواست كردم آن را بر من بخواند. امام باقر(ع) زنبيل كوچكي را آوردند و نوشته‌اي را در مقابلشان نهادند كه درباره حيطان سبعه بود. در آن وصيت‌نامه آمده بود.

 

 بسم الله الرحمن الرحيم. هذا ما اوصت به فاطمه بنت محمد رسول الله(ص) اوصت بحوائطها السبعه: العواف و الدلال و البرقه و المثيب و الحُسني و الصافيه و مالام ابراهيم الي عليٌ بن ابي‌طالب(ع) فان مضي عليّ فالي الحسن فان مضي الحسن فالي الحسين فان مضي الحسين فالي الاكبر من ولدي. شهد الله علي ذلك و المقداد بن الاسود و الزبيربن عوام و كتب علي بن ابي‌طالب(ع)؛

 

 به نام خداوند بخشنده مهربان. اين، چيزي است كه فاطمه دختر محمد رسول الله(ص) بدان وصيت كرده است. فاطمه(س) وصيت مي‌كند به باغ‌هاي ديوار كشيده هفت‌گانه كه عبارت‌اند از: العواف، الدلال، البرقه، المثيب، الحسني، الصافيه، و مشربه ام ابراهيم... كه درآمد اينها بايد در راه خدا براي نصرت اسلام مصرف شود. من وصي خود را علي بن ابي‌طالب(ع) قرار مي‌دهم. چنانچه او درگذشت، وصي من فرزندم حسن است و اگر او درگذشت، فرزند ديگرم حسين وصي من است و چنانچه حادثه‌اي براي او پيش آمد، بزرگ‌ترين فرزند پسر باقيمانده‌ام آن را به عهده مي‌گيرد. خداوند را بر اين وصيت شاهد مي‌گيرم و همچنين مقداد بن اسود و زبير بن عوام بر آن گواهي خواهند داد.

 

 

امام باقر(ع) فرمود : مادرم فاطمه(س) اين وصيت را انجام داد و پدرم علي بن ابي‌طالب(ع) آن را نوشت و براي هميشه باقي ماند.[1[

 

  2. ام العيال

 

ام العيال از ديگر موقوفات فاطمه زهرا(س) است كه بيست هزار نخل داشت و نيز ميوه‌هايي چون ليمو و پرتقال و ... در آن كشت مي‌شد. فاطمه اطهر(س) آن را نيز وقف فقرا و سادات كرد كه در كتاب‌هاي عامه و خاصه چنين آمده است: امُّ العيال صدقه فاطمه بنت رسول الله(ص)؛ ام العيال صدقه فاطمه دختر رسول خداست.

 

 


حضرت فاطمه(س) براي آن هم وصيت‌نامه خاصي نوشت؛ زيرا اين منطقه از اهميت والايي برخوردار بود. امّ العيال امروز هم داراي چشمه‌هاي پر آب و سرشار است و از مناطق سرسبز و ييلاقي به شمار مي‌رود.[2]


ب) وصيت نامه الهي ـ سياسي

 

آن حضرت وصاياي شفاهي و غير مكتوب نيز داشت و به حضرت اميرمومنان(ع) سفارش‌هايي كرد. اين وصيت در آخرين ساعات واپسين عمر مطرح شد و فرازهاي مختلفي دارد.

 

 1. اي علي! مرا ياد كن.

 

او در لحظه‌هاي واپسين زندگي به اميرمومنان علي(ع) فرمود:

 

قالت: يا اَبَاالْحَسَنِ لَمْ يَبْقَ لِي اِلاّ رَمَقٌ مِنَ اَلْحَياهِ وَ حَانَ زَمانُ الرَّحِيلِ وَالْوِداعِ فَاسْتَمِعْ كَلامِي فَاِنَّكَ لا تَسْمَعُ بَْعدَ ذلِكَ صَوْتَ فاطِمَهَ ابَداً اوُصيكَ يَا اَبَاالْحَسَنِ اَنْ لا تَنْسَانِي وَ تَزُورَني بَعدَ مَمَاتِي؛ اي اباالحسن! براي من لحظه‌اي بيش از زندگاني نمانده است و زمان كوچ و خداحافظي فرارسيده است. سخنان مرا بشنو؛ زيرا پس از اين صداي فاطمه را هرگز نخواهي شنيد. اي اباالحسن! تو را وصيّت مي‌كنم كه مرا فراموش نكني و پس از وفات من همواره مرا زيارت كني.[3[

 

 2. خواندن قرآن

 

همچنين حضرت زهرا(س) در كلمات ارزشمند ديگري، به امام علي(ع) وصيّت فرمود كه: اِذا اَنَا مِتُّ فَتَوَلَّ اَنْتَ غُسْلِي وَ جَهِّزْنِي وَ صَلِّ عَلَيَّ وَ اَنْزِلْنِي قَبْرِي وَ الْحِدْنِي وَ سَوِّ التُّرابَ عَلَيَّ وَ اجْلِسْ عِنْدَ رَاسِي قَبالَهَ وَجْهِي فَاَكْثِرْ مِنْ تِلاوَهِ وَالدُّعَاءِ فَاِنَّها ساعَهٌ يَحْتاجُ الْميِّتُ فيِها اِلي اُنْسِ الاَحْياءِ وَ اَنَا اَسْتَوْدِعُكَ اللهَ تَعَالي وَ اُوصيِكَ فِي وَلَديِ خَيْراً؛

 

 وقتي وفات كردم تو غسل و كفن مرا به عهده گير، و بر من نماز بگزار، و مرا درون قبر گذاشته، دفنم كن و خاك را بر روي قبر من ريخته، سپس هموار ساز و بر بالينم رو به روي صورت من بنشين و زياد قرآن بخوان و دعا كن؛ زيرا در چنين لحظه‌هايي مردگان به انس گرفتن با زندگان نياز دارند. من تو را به خدا مي‌سپارم و درباره فرزندانم سفارش نيكوكاري دارم.[4[

 

 3. ازدواج با امامه

 

از وصاياي ديگر حضرت زهرا(س) به علي(ع)، توصيه به ازدواج با دختر خواهر فاطمه(س) امامه بود كه فرمود:

 

جَزاكَ اللهُ عَنِّي خَيّرَ الْجَزاءِ يَابْنَ عَمِّ رَسولِ اللهِ اَوصيِكَ اَوَّلاً اَن تَتَزَوَّجَ بَعّدِي بِاِبْنَهِ اُخْتِي اَمَامََهَ فَاِنَّها تَكونُ لِوَلِدِي مِثْلِي فَاِنَّ الرَّجالَ لابُدَّ لَهُمْ مِنَ النِّساءِ؛[5] اي پسر عموي پيامبر! خداوند تو را پاداش نيكو دهد! اولين وصيت من به تو اين است كه چون مردان به زنان نياز دارند. پس از من با دختر خواهرم امامه ازدواج كن؛ زيرا او همانند من با فرزندانم مهربان است.[6[

 

 4. آنان را آگاه مساز!

 

حضرت زهرا(س) در تداوم مبارزات منفي عليه كودتاگران سقيفه، به امام علي(ع) وصيت كرد:

 

اِنِّي اُوصيِكَ اَنْ لايَلِيَ غُسْلِي وَ كَفَنِي سِواكَ وَ اِذا اَنَا مِتُّ فَادْفِنِّي لَيْلاً وَ لا تُوذِّنَّنَ بِي اَحَداً، وَ لا تُوذِنَنَّ بِي اَبَابَكْرِ وَ عُمَرَ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ رَسولِ اللهِ(ص) اَنْ لا يُصَلِّيَ عَلَيَّ اَبُوبَكْرٍ وَ لا عُمَرُ؛[7[

 

همانا من تو را وصيت مي‌كنم كه غسل و كفن كردن مرا كسي غير از تو انجام ندهد و وقتي وفات كردم، مرا شب دفن كن و هيچ كس را خبر نكن و ابوبكر و عمر را نيز مطّلع نساز و تو را سوگند مي‌دهم به حق رسول خدا(ص) كه ابوبكر و عمر بر جنازه من نماز نخوانند.[8[

 

 امام صادق(ع) نقل فرمود كه حضرت زهرا(س) در لحظه‌هاي آخر زندگي خطاب به علي(ع) فرمود:

 

اِذا تَوَفَّيْتُ لا تُعْلِمْ اِلاّ اُمَّ سَلَمَهَ وَ اُمَّ اُيْمَنَ وَ فِضَّهَ وَ مِنَ الرِّجالِ اَبْنَيَّ وَ الْعَبّاسَ وَ سَلْمانَ وَ عَمّاراً وَ المِقْدادُ وَ اَبّاذَرَ وَ حُذَيْفَهَ وَ لا تُدْفِنِّي اِلاّ لَيْلاً وَ لا تُعْلِمْ قَبْرِي اَحَداً؛[9] وقتي وفات كردم به هيچ كس اطلاع نده، جز اينكه از زنان به امّ سلمه و امّ ايمن و فضّه، و از مردان به دو فرزندم حسن و حسين(ع) و عبّاس و سلمان و عمّار و مقدار و اباذر و حذيفه خبر ده. مرا دفن نكن، مگر در شب و قبر مرا به هيچ كس اطلاع نده تا مخفي بماند.[10[

 

 حضرت زهرا(س) به اسماء بنت عميس فرمود:

 

يا اَسْماءُ اِذا مِتُّ فَاغْسِلْينِي اَنْتِ وَ عَلِيُّ بْنُ اَبِي‌طالِبٍ(ع) وَ لا تُدْخِلِْي عَلَيَّ اَحَداً؛[11] اي اسماء، وقتي من از دنيا رفتم، تو و علي(ع) مرا غسل دهيد و هيچ كس را در كنار جنازه من راه ندهيد.[12[

 

 5. دشمن من و رسول خدا را آگاه مكن!

 

همچنين آن حضرت خطاب به اميرالمومنين علي(ع) فرمود:

 

اُوصِيكَ اَنْ لايَشْهَدَ اَحَدٌ جِِنازَتِي مِنْ هولاءِ الَّذينَ ظَلَمونِي وَ اَخَذوا حَقِّي فَاِنَّهُمْ عَدُوِّي وَ عَدُوُّ رَسولِ اللهِ وَ لا تَتْرُكْ اَنْ يُصَلِّيَ عَلَيَّ اَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لا مِنْ اَتْباعِهِمْ وَ ادْفِنِّي فِي الَّيْلِ اِذا هَدَات الْعُيُونُ وَ نَامَتِ الاَبْصارُ؛[13] (اي علي) تو را وصيت مي‌كنم هيچ يك از آنان كه به من ظلم روا داشتند و حق مرا غصب كردند، نبايد در تشييع جنازه من شركت كنند؛ زيرا آنها دشمنان من و دشمنان رسول خدا هستند و اجازه نده كه فردي از آنها و پيروانشان بر من نماز بگزارد. مرا شب دفن كن، آن هنگام كه چشم‌ها آرام گرفته و ديده‌ها به خواب فرو رفته باشند.[14[

 

ج) وصيت نامه مكتوب

 

سخنان فاطمه(س) در آخرين لحظات با شوهر مظلوش به پايان رسيد. او با ذكر شهادتين براي هميشه چشمان خود را بر روي دنيا بست و به ديار ابدي، نزد پدرش رسول گرامي اسلام شتافت. به اطراف خانه خانه خويش نگاه كرد، چشمش به بسته‌اي افتاد كه از همسرش به يادگار مانده بود. آن را باز كرد و ديد حضرت فاطمه، چنين وصيت كرده است:

 

بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيم. هذا ما اَوْصَتْ بِهِ فاطِمَهُ بِنْتُ رَسولِ اللهِ، اَوْصَتْ وَ هِيَ تَشْهَدُ اَنْ لا الهَ اِلاّ اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسولُهُ وَ اَنَّ الْجَنَّهَ حَقُّ وَ النّارَ حَقُّ وَ اَنَّ السّاعَهَ آتِيَهٌ لارَيْبَ فيها وَ اَنَّ اللهَ يَبْعَثُ مَنْ فُي الْقبورِ، يا عَلِيُّ اَنَا فاطِمَهُ بَنتُ مُحَمَّدٍ(ص) زَوَّجْنَي اللهُ مَنْكَ لاكونَ لَكَ فِي الدُّنيا وَ الاخِرهِ، اَنْتَ اَوْلي بِي مِنْ غَيْرِي، حَنِّطْني و غَسِّلْنِي و كَفِّنِّي بِاللَّيلِ وَ صَلِّ عَلَيَّ وَ ادْفِنِّي بِاللَّيْلِ وَ لا تُعْلِمْ اَحَداً وَ اَسْتَوْدِعُكَ اللهَ و اقْرَءُ عَلي وُلْدِي السَّلامَ اِلي يَومِ الْقِيامَهِ؛[15] به نام خداوند بخشنده و مهربان. اين وصيّت‌نامه فاطمه دختر رسول خداست و در حالي وصيّت مي‌كند كه شهادت مي‌دهد خدايي جز خداي يگانه نيست و محمّد(ص) بنده و پيامبر اوست و بهشت حق است و آتش جهنم حق است و همانا روز قيامت فراخواهد رسيد و شكّي در آن نيست و خداوند مردگان را از قبر زنده كرده، وارد محشر مي‌فرمايد.

 

 اي علي! من فاطمه دختر محمّد هستم. خدا مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنيا و آخرت براي تو باشم. تو از ديگران بر من سزاوارتري. حنوط و غسل و كفن كردن مرا در شب به انجام رسان و شب بر من نماز بگزار و شب مرا دفن كن و به هيچ كس اطّلاع نده. تو را به خدا مي‌سپارم و بر فرزندانم تا روز قيامت، سلام و درود مي‌فرستم.[16[

 

 پي نوشت ها:
 [1]فروع كافي، شيخ كليني، ج7، ص48، حديث5؛ بحارالانوار، ج43، ص235.
[2]معجم معالم الحجاز، عاتق بن غيث البلادي، ج6، ص 194.
[3]كتاب زهره الرياض كوكب الدّري، ج1، ص253.
[4]بحارالانوار ، ج79، ص27.
[5]طبري عن احمد بن محمد الخشّاب عن زكريا بن يحيي عن ابن ابي زائده عن ابيه عن محمد بن الحسن عن ابي بصير عن ابي عبدالله قال اميرالمومنين ... .
[6]بحارالانوار، ج43، ص217؛ ج78، ص253؛ ج28، ص304؛ علل الشرائع، ج1، ص188.
[7]روضه الواعظين ذكر حديثاً في مرض فاطمه، ص 130.
[8]كشف الغمه ، ج 2، ص 68.
[9]الطبري الامامي عن احمد بن محمد الخشّاب عن زكريا بن يحيي ابن ابي زائده عن ابيه عن محمد بن الحسن عن ابي بصير عن ابي عبدالله قال…
[10]دلائل الامامه طبري، ص44؛ بحار الانوار، ج78، ص310.
[11]عن عماره بن المهاجر عن ام جعفر.
[12]ذخائر العقبي، ص 53.
[13]عن علي بن احمد بن العباس احمد بن يحيي عن عمرو ابن ابي المقدام و زيادبن عبيدالله قالاعن اباعبدالله... .
[14]بحارالانوار، ج43، ص209؛ ج78، ص253؛ ج28، ص304.
[15]عن ابن عباس قال….
[16]كتاب عوالم، ج11، ص514؛ بحارالانوار، ج43، ص214؛ ج100، ص185؛ ج78، ص390.
 
پايگاه استاد حسين انصاريان
 

شنبه دوازدهم 12 1391 23:15

شهادت فاطمه (س) افسانه نيست

اخيراً يك فرد ناآگاه از تاريخ صحيح اسلام در منطقه سيستان و بلوچستان مقاله اى درباره دخت گرامى پيامبر(صلى الله عليه وآله)نوشته و نام آن را «افسانه شهادت فاطمه زهرا(عليها السلام)» گذارده است. در اين مقاله پس از ذكر مناقب و فضايل آن حضرت، خواسته است شهادت و بى حرمتى را كه درباره آن حضرت انجام گرفته، منكر شود.
از آنجا كه بخشى از اين مقاله، تحريف روشن تاريخ اسلام است، ما را بر آن داشت كه به گوشه اى از اين تحريف و بيان بخشى از اين حقايق بپردازيم تا ثابت شود  هادت بانوى اسلام يك واقعيّت انكارناپذير تاريخى است و اگر آنها چنين بحثى را آغاز نكرده بودند، ما در اين شرايط، آن را دنبال نمى كرديم.
موضوع سخن ما را در اين مقاله، امور ياد شده در زير تشكيل مى دهد:
1ـ عصمت حضرت زهرا(عليها السلام) در لسان پيامبر(صلى الله عليه وآله).
2ـ احترام خانه آن حضرت در قرآن و سنت.
3ـ هتك حرمت خانه آن حضرت پس از درگذشت پدر بزرگوارش.
به اميد آن كه با تشريح اين نقاط سه گانه، نويسنده مقاله، در برابر حقيقت سر تسليم فرود آورد. و از نوشته خود نادم و پشيمان گردد، و به جبران كار خود بپردازد.
تمام مطالب اين نوشتار از منابع معروف اهل سنّت گرفته شده است.

 اول)  عصمت زهرا (س) در لسان رسول خدا (ص)

دخت گرامى پيامبر(صلى الله عليه وآله) از مقام والايى برخوردار بود، سخنان رسول گرامى(صلى الله عليه وآله) در حقّ دخترش حاكى از عصمت و پيراستگى او از گناه مى باشد. آنجا كه درباره او چنين مى فرمايد:

«فاطمه بضعه منّي فمن اغضبها اغضبني».(1)

«فاطمه پاره تن من است، هر كس او را به خشم آورد بسان اين است كه مرا خشمگين كرده است».

ناگفته پيدا است كه خشم رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مايه اذيت و ناراحتى اوست و سزاى چنان شخصى در قرآن كريم چنين بيان شده است:

(وَ الّذين يُوْذُونَ رَسُول اللّه لَهُم عَذابٌ اَليم)(توبه / 61).

«آنان كه رسول خدا را آزار دهند، براى آنان عذاب دردناكى است».

چه دليلى استوارتر بر عصمت او كه در حديث ديگرى رضاى وى در گفتار پيامبر(صلى الله عليه وآله) مايه رضاى خدا، و خشم او مايه خشم خدا معرّفى گرديده است، مى فرمايد:

«يا فاطمهُ انّ اللّه يغضبُ لِغضبك و يَرضى لرضاك».(2)

«دخترم فاطمه!، خدا با خشم تو، خشمگين، و با خشنودى تو، خشنود مى شود».

به خاطر چنين مقامى والا، او سرور زنان جهان است، و پيامبر در حق او چنين فرموده:

«يا فاطمه! الا ترضين ان تكونَ سيدهَ نساء العالمين، و سيدهَ نساءِ هذه الاُمّه و سيده نساء المومنين».(3)

«دخترم فاطمه! آيا به اين كرامتى كه خدا به تو داده راضى نمى شوى كه تو، سرور زنان جهان و سرور زنان اين امّت و سرور زنان با ايمان باشى».

 

دوم) احترام خانه آن حضرت در قرآن و سنّت

محدثان يادآور مى شوند، وقتى آيه مباركه (في بُيُوت اَذِنَ اللّه اَنْ ترفعَ وَ يُذكَر فيها اسْمه)(4) بر پيامبر فرود آمد، پيامبر اين آيه را در مسجد تلاوت كرد، در اين هنگام شخصى برخاست و گفت:

اى رسول گرامى مقصود از اين بيوت با اين اهمّيّت چيست؟

پيامبر فرمود:

خانه هاى پيامبران!

در اين موقع ابوبكر برخاست، در حالى كه به خانه على و فاطمه(عليهما السلام) اشاره مى كرد، گفت:

آيا اين خانه از همان خانه ها است؟

پيامبر(صلى الله عليه وآله) در پاسخ گفت:

بلى از برجسته ترين آنها است.(5)

پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) مدت نُه ماه به در خانه دخترش مى آمد، بر او و همسر عزيزش سلام مى كرد و اين آيه را مى خواند: (اِنَّما يُريد اللّه ليذهبَ عَنْكُمُ الرِّجْس اَهل البَيت و يُطهّركُمْ تَطهيراً)(احزاب / 33).(6)

خانه اى كه مركز نور الهى است و خدا به ترفيع آن امر فرموده از احترام بسيار بالايى برخوردار مى باشد.

آرى، خانه اى كه اصحاب كسا را در بر مى گيرد و خدا از آن با جلالت و عظمت ياد مى كند، بايد مورد احترام قاطبه مسلمانان باشد.

اكنون بايد ديد پس از درگذشت پيامبر(صلى الله عليه وآله) تا چه اندازه حرمت اين خانه ملحوظ گشت؟ چگونه احترام آن خانه را شكستند، و خودشان صريحاً به آن اعتراف دارند؟ اين حرمت شكنان چه كسانى بودند، و هدفشان چه بود؟

 

سوم) هتك حرمت خانه آن حضرت!

آرى، با اين سفارش هاى موكّد، متاسفانه برخى حرمت آن را ناديده گرفته، و به هتك آن پرداختند، و اين مساله اى نيست كه بتوان بر آن پرده پوشى كرد.

ما در اين مورد نصوصى را از كتب اهل سنت نقل مى نماييم، تا روشن شود كه مساله هتك حرمت خانه زهرا(عليها السلام) و رويدادهاى بعدى، يك امر تاريخى مسلّم است نه يك افسانه!! و با اينكه در عصر خلفا سانسور فوق العاده اى نسبت به نگارش فضايل و مناقب در كار بود ولى به حكم اينكه (حقيقت شىء نگهبان آن است) اين حقيقت تاريخى به طور زنده در كتابهاى تاريخى و حديثى محفوظ مانده است و ما در نقل مدارك، ترتيب زمانى را از قرنهاى نخستين در نظر مى گيريم، تا برسد به نويسندگان عصر حاضر.

 

1. ابن ابى شيبه و كتاب «المصنَّف»

ابوبكر ابن ابى شيبه (159-235) مولف كتاب المصنَّف به سندى صحيح چنين نقل مى كند:

انّه حين بويع لابي بكر بعد رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) كان علي و الزبير يدخلان على فاطمه بنت رسول اللّه، فيشاورونها و يرتجعون في امرهم.

فلما بلغ ذلك عمر بن الخطاب خرج حتى دخل على فاطمه، فقال: يا بنت رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) و اللّه ما احد احبَّ الينا من ابيك و ما من احد احب الينا بعد ابيك منك، و ايم اللّه ما ذاك بمانعي ان اجتمع هولاء النفر عندك ان امرتهم ان يحرق عليهم البيت.

قال: فلما خرج عمر جاووها، فقالت: تعلمون انّ عمر قد

جاءَني، و قد حلف باللّه لئن عدتم ليُحرقنّ عليكم البيت، و ايم اللّه لَيمضين لما حلف عليه.

هنگامى كه مردم با ابى بكر بيعت كردند، على و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند، و اين مطلب به عمر بن خطاب رسيد. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا، محبوبترين فرد براى ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو; ولى سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.

اين جمله را گفت و بيرون رفت، وقتى على(عليه السلام)و زبير به خانه بازگشتند، دخت گرامى پيامبر(عليها السلام) به على(عليه السلام) و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مى دهد!(7)

يادآور شديم كه اين رويداد در كتاب «المصنف» با سند صحيح نقل شده است.

 

2. بلاذرى و كتاب «انساب الاشراف»

احمد بن يحيى جابر بغدادى بلاذرى (متوفاى 270) نويسنده معروف و صاحب تاريخ بزرگ، اين رويداد تاريخى را در كتاب «انساب الاشراف» به نحو ياد شده در زير نقل مى كند.

انّ ابابكر ارسل الى علىّ يريد البيعه فلم يبايع، فجاء عمر و معه فتيله! فتلقته فاطمه على الباب.

فقالت فاطمه: يابن الخطاب، اتراك محرقاً علىّ بابي؟ قال: نعم، و ذلك اقوى فيما جاء به ابوك...(8).

ابوبكر به دنبال على(عليه السلام) فرستاد تا بيعت كند، ولى على(عليه السلام) از بيعت امتناع ورزيد. سپس عمر همراه با فتيله (آتشزا) حركت كرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: اى فرزند خطاب، مى بينم در صدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى، اين كار كمك به چيزى است كه پدرت براى آن مبعوث شده است!!

 

3. ابن قتيبه و كتاب «الامامه و السياسه»

مورّخ شهير عبداللّه بن مسلم بن قتيبه دينوري (212-276) از پيشوايان ادب و از نويسندگان پركار حوزه تاريخ اسلامى است، مولّف كتاب «تاويل مختلف الحديث»، و «ادب الكاتب» و... (9). وى در كتاب «الامامه و السياسه» چنين مى نويسد:

انّ ابابكر رضي اللّه عنه تفقد قوماً تخلّقوا عن بيعته عند علي كرم اللّه وجهه فبعث اليهم عمر فجاء فناداهم و هم في دار علي، فابوا ان يخرجوا فدعا بالحطب و قال: والّذي نفس عمر بيده لتخرجن او لاحرقنها على من فيها، فقيل له: يا ابا حفص انّ فيها فاطمه فقال، و ان!!(10)

ابوبكر از كسانى كه از بيعت با او سربرتافتند و در خانه على گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به در خانه على(عليه السلام)آمد و همگان را صدا زد كه بيرون بيايند و آنان از خروج از خانه امتناع ورزيدند در اين موقع عمر هيزم طلبيد و گفت: به خدايى كه جان عمر در دست اوست بيرون بياييد يا خانه را بر سرتان آتش مى زنم. مردى به عمر گفت: اى اباحفص (كنيه عمر) در اين خانه، فاطمه، دختر پيامبر است، گفت: باشد!!

ابن قتيبه دنباله اين داستان را سوزناكتر و دردناكتر نوشته است، او مى گويد:

ثمّ قام عمر فمشى معه جماعه حتى اتوا فاطمه فدقّوا الباب فلمّا سمعت اصواتهم نادت باعلى صوتها يا ابتاه رسول اللّه ماذا لقينا بعدك من ابن الخطاب، و ابن ابي قحافه فلما سمع القوم صوتها و بكائها انصرفوا. و بقي عمر و معه قوم فاخرجوا علياً فمضوا به الى ابي بكر فقالوا له بايع، فقال: ان انا لم افعل فمه؟ فقالوا: اذاً و اللّه الّذى لا اله الاّ هو نضرب عنقك...!(11)

عمر همراه گروهى به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامى كه فاطمه صداى آنان را شنيد، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا پس از تو چه مصيبت هايى به ما از فرزند خطاب و ابى قحافه رسيد، وقتى مردم كه همراه عمر بودند صداى زهرا و گريه او را شنيدند برگشتند، ولى عمر با گروهى باقى ماند و على را از خانه بيرون آوردند، نزد ابى بكر بردند و به او گفتند، بيعت كن، على(عليه السلام)گفت: اگر بيعت نكنم چه مى شود؟ گفتند: به خدايى كه جز او خدايى نيست، گردن تو را مى زنيم...

مسلّماً اين بخش از تاريخ براى علاقمندان به شيخين بسيار سنگين و ناگوار مى باشد و لذا برخى بر آن صدد آمدند كه در نسبت كتاب به ابن قتيبه ترديد كنند، در حالى كه ابن ابى الحديد استاد فن تاريخ اين كتاب را از آثار او مى داند و پيوسته از آن مطالبى نقل مى كند، متاسفانه اين كتاب به سرنوشت تحريف دچار شده و بخشى از مطالب آن به هنگام چاپ از آن حذف شده است در حالى كه همان مطالب در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد آمده است.

«زركلى» در اعلام اين كتاب را از آثار ابن قتيبه مى داند سپس مى افزايد: كه برخى از علما در اين نسبت نظرى دارند. يعنى شك و ترديد را به ديگران نسبت مى دهد نه به خويش، همچنان كه الياس سركيس(12) اين كتاب را از آثار ابن قتيبه مى داند.

4. طبرى و تاريخ او

محمّد بن جرير طبرى (متوفاى 310) در تاريخ خود رويداد قصد هتك حرمت خانه وحى را چنين بيان مى كند:

اتى عمر بن الخطاب منزل علي و فيه طلحه و الزبير و رجال من المهاجرين، فقال و اللّه لاحرقن عليكم او لتخرجنّ الى البيعه، فخرج عليه الزّبير مصلتاً بالسيف فعثر فسقط السيف من يده، فوثبوا عليه فاخذوه.(13)

عمر بن خطاب به خانه على آمد در حالى كه گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وى رو به آنان كرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى كشم مگر اينكه براى بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد در حالى كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد و شمشير از دستش افتاد، در اين موقع ديگران بر او هجوم آوردند و شمشير را از دست او گرفتند.

اين بخش از تاريخ حاكى از آن است كه اخذ بيعت براى خليفه با تهديد و ارعاب صورت مى پذيرفت حالا اين نوع بيعت چه ارزشى دارد؟ خواننده بايد خود داورى نمايد.

 

5. ابن عبد ربه و كتاب «العقد الفريد»

شهاب الدين احمد معروف به «ابن عبد ربه اندلسى» مولف كتاب «العقد الفريد» متوفاى (463 هـ ) در كتاب خود بحثى مشروح درباره تاريخ سقيفه آورده و تحت عنوان كسانى كه از

بيعت ابى بكر تخلف جستند چنين مى نويسد:

فامّا علي و العباس و الزبير فقعدوا في بيت فاطمه حتى بعثت اليهم ابوبكر، عمر بن الخطاب ليُخرجهم من بيت فاطمه و قال له: ان ابوا فقاتِلهم، فاقبل بقبس من نار ان يُضرم عليهم الدار، فلقيته فاطمه فقال: يا ابن الخطاب اجئت لتحرق دارنا؟! قال: نعم، او تدخلوا فيما دخلت فيه الاُمّه!:(14)

على و عباس و زبير در خانه فاطمه نشسته بودند كه ابوبكر عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بيرون كند و به او گفت: اگر بيرون نيامدند، با آنان نبرد كن! و در اين موقع عمر بن خطاب با مقدارى آتش به سوى خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، در اين موقع با فاطمه روبرو شد. دختر پيامبر گفت: اى فرزند خطاب آمده اى خانه ما را بسوزانى، او در پاسخ گفت: بلى مگر اين كه در آنچه امّت وارد شدند، شما نيز وارد شويد!

تا اينجا بخشى كه در آن به تصميم به هتك حرمت تصريح شده است پايان پذيرفت، اكنون به دنبال بخش دوم كه حاكى از جامه عمل پوشاندن به اين نيّت شوم است، مى پردازيم!

مبادا اين تصوير پيش آيد كه آنها مقصودشان ارعاب و تهديد بود تا على(عليه السلام) و يارانش را مجبور به بيعت كنند، و قصد عملى ساختن چنين تهديدى نداشتند.

دنباله اين گفتار نشان مى دهد كه آنها دست به اين جنايت بزرگ زدند!

 

يورش انجام يافت!

 

در اين جا سخنان آن گروه كه فقط به سوء نيت خليفه و ياران او اشاره كردند به پايان رسيد، گروهى كه نخواستند و يا نتوانستند دنباله فاجعه را به طور روشن منعكس كنند، در حالى كه برخى، به اصل فاجعه يعنى يورش به خانه و... اشاره نموده و تا حدّى نقاب از چهره حقيقت برافكندند، اينك در اينجا به مدارك يورش و هتك حرمت اشاره مى نماييم: (در اين بخش نيز در نقل مصادر غالباً ترتيب زمانى را در نظر مى گيريم).

 

6. ابو عبيد و كتاب «الاموال»

ابو عبيد قاسم بن سلام (متوفاى 224) در كتاب خود به نام «الاموال» كه مورد اعتماد فقيهان اسلام است نقل مى كند:

عبدالرّحمن بن عوف مى گويد: كه من در بيمارى ابوبكر براى عيادت او وارد خانه او شدم پس از گفتگوى زياد به من گفت: آرزو مى كنم اى كاش سه چيز را كه انجام داده ام، انجام نمى دادم، همچنان كه آرزو مى كنم اى كاش سه چيز را كه انجام نداده ام، انجام مى دادم. همچنين آرزو مى كنم سه چيز را از پيامبر سوال مى كردم.

امّا آن سه چيزى كه انجام داده ام و آرزو مى كنم كه اى كاش انجام نمى دادم عبارتند از:

1. «وددت انّي لم اكشف بيت فاطمه و تركته و ان اغلق على الحرب».(15)

اى كاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمى گشودم و آن را به حال خود وامى گذاشتم هرچند براى جنگ بسته شده بود.

ابو عبيد هنگامى كه به اينجا مى رسد به جاى جمله: «لم اكشف بيت فاطمه و تركته...» مى گويد: كذا و كذا. و اضافه مى كند كه من مايل به ذكر آن نيستم!.

ولى هرگاه «ابو عبيد» روى تعصّب مذهبى يا علّت ديگر از نقل حقيقت سربرتافته است; محقّقان كتاب «الاموال» در پاورقى مى گويند: جمله هاى حذف شده در كتاب «ميزان الاعتدال» (به نحوى كه بيان گرديد) وارد شده است، افزون بر آن، «طبرانى» در «معجم» خود و «ابن عبدربه» در «عقد الفريد» و افراد ديگر جمله هاى حذف شده را آورده اند.(دقت كنيد!)

 

7. طبرانى و معجم كبير

ابوالقاسم سليمان بن احمد طبرانى (260-360) كه ذهبى در «ميزان الاعتدال» در حقّ او مى گويد: فرد معتبرى است(16). در كتاب «المعجم الكبير» كه كراراً چاپ شده است، آنجا كه درباره

ابوبكر و خطبه ها و وفات او سخن مى گويد، يادآور مى شود:

ابوبكر به هنگام مرگ، امورى را تمنا كرد.

اى كاش سه چيز را انجام نمى دادم.

اى كاش سه چيز را انجام مى دادم.

اى كاش سه چيز را از رسول خدا سوال مى كردم.

درباره آن سه چيزى كه انجام داده و آروز كرد كه اى كاش انجام نمى داد، چنين مى گويد:

امّا الثلاث اللائي وددت اني لم افعلهنّ، فوددت انّي لم اكن اكشف بيت فاطمه و تركته.(17)

آن سه چيزى كه آرزو مى كنم كه اى كاش انجام نمى دادم، آرزو مى كنم كه هتك حرمت خانه فاطمه نمى كردم و آن را به حال خود واگذار مى كردم!

اين تعبيرات به خوبى نشان مى دهد كه تهديدهاى عمر تحقّق يافت.

 

8. ابن عبد ربه و «عقد الفريد»

ابن عبد ربه اندلسى مولّف كتاب «العقد الفريد» (متوفاى 463 هـ ) در كتاب خود از عبدالرحمن بن عوف نقل مى كند:

من در بيمارى ابى بكر بر او وارد شدم تا از او عيادت كنم، او گفت: آرزو مى كنم كه اى كاش سه چيز را انجام نمى دادم و يكى از آن سه چيز اين است:

وودت انّي لم اكشف بيت فاطمه عن شي و ان كانوا اغلقوه على الحرب.(18)

اى كاش خانه فاطمه را نمى گشودم هرچند آنان براى نبرد درِ خانه را بسته بودند.

و نيز اسامى و عبارات و شخصيت هايى كه اين بخش از گفتار خليفه را نقل كرده اند خواهد آمد.

 

9. سخن نَظّام در كتاب «الوافي بالوفيات»

ابراهيم بن سيار نظام معتزلى (160-231) كه به خاطر زيبايى كلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است در كتابهاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه(عليها السلام) را نقل مى كند. او مى گويد:

انّ عمر ضرب بطن فاطمه يوم البيعه حتى القت المحسن من بطنها.(19)

عمر در روز اخذ بيعت براى ابى بكر بر شكم فاطمه زد، او فرزندى كه در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط كرد!!(دقت كنيد).

 

10. مبرد در كتاب «كامل»

محمّد بن يزيد بن عبدالاكبر بغدادى (210-285) اديب، و نويسنده معروف و صاحب آثار گران سنگ، در كتاب «الكامل» خود، از عبدالرّحمن بن عوف داستان آرزوهاى خليفه را مى نويسد، و چنين يادآور مى شود:

وددت انّي لم اكن كشفت عن بيت فاطمه و تركته ولو اغلق على الحرب.(20)

آرزو مى كردم اى كاش بيت فاطمه را نمى گشودم و آن را رها مى نمودم هرچند براى جنگ بسته باشد.

 

11. مسعودى و «مروج الذهب»

مسعودى «متوفاى 325) در مروج الذهب مى نويسد:

آنگاه كه ابوبكر درحال احتضار چنين گفت: سه چيز انجام دادم و تمنا مى كردم كه اى كاش انجام نمى دادم يكى از آن سه چيز:

فوددت انّي لم اكن فتشت بيت فاطمه و ذكر في ذلك كلاماً كثيراً!(21)

آرزو مى كردم كه اى كاش هتك حرمت خانه زهرا را نمى كردم و در اين مورد سخن زيادى گفت!!

مسعودى با اينكه نسبت به اهل بيت گرايش هاى نسبتاً خوبى دارد; ولى باز اينجا از بازگويى سخن خليفه خوددارى كرده و با كنايه رد شده است، البتّه خدا مى داند و بندگان خدا هم اجمالاً مى دانند!

 

12. ابن ابى دارم در كتاب «ميزان الاعتدال»

«احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابى دارم»، محدث كوفى (متوفاى سال 357)، كسى كه محمّد بن احمد بن حماد كوفى درباره او مى گويد: «كان مستقيم الامر، عامه دهره»: او در سراسر عمر خود پوينده راه راست بود.

با توجه به اين موقعيت نقل مى كند كه در محضر او اين خبر خوانده شد:

انّ عمر رفس فاطمه حتى اسقطت بمحسن.

عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى كه در رحم به نام محسن داشت سقط كرد! (22) (دقت كنيد)

13. عبدالفتاح عبدالمقصود و كتاب «الامام علي»

وى هجوم به خانه وحى را در دو مورد از كتاب خود آورده است و ما به نقل يكى بسنده مى كنيم:

«و الّذي نفس عمر بيده، ليَخرجنَّ او لاحرقنّها على من فيها...»!

قالت له طائفه خافت اللّه، و رعت الرسول في عقبه:

«يا ابا حفص، انّ فيها فاطمه...»!

فصاح لايبالي: «و ان...»!

و اقترب و قرع الباب، ثمّ ضربه و اقتحمه...

و بداله علىّ...

و رنّ حينذاك صوت الزهراء عند مدخل الدار... فان هى الا طنين استغاثه...(23)

قسم به كسى كه جان عمر در دست اوست يا بايد بيرون بياييد يا خانه را بر ساكنانش آتش مى زنم.

عده اى كه از خدا مى ترسيدند و رعايت منزلت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را پس از او مى كردند، گفتند:

«اباحفص، فاطمه در اين خانه است».

بى پروا فرياد زد: «باشد!!».

نزديك شد، در زد، سپس با مشت و لگد به در كوبيد تا به زور وارد شود.

على(عليه السلام) پيدا شد...

طنين صداى زهرا در نزديكى مدخل خانه بلند شد... اين ناله استغاثه او بود...!».

* * *

اين بحث را با حديث ديگرى از «مقاتل ابن عطيّه» در كتاب الامامه و السياسه پايان مى دهيم (هرچند هنوز ناگفته ها بسيار است!)

او در اين كتاب چنين مى نويسد:

ان ابابكر بعد ما اخذ البيعه لنفسه من الناس بالارهاب و السيف و القوّه ارسل عمر، و قنفذاً و جماعه الى دار علىّ و فاطمه(عليه السلام) و جمع عمر الحطب على دار فاطمه و احرق باب الدار!...(24)

«هنگامى كه ابوبكر از مردم با تهديد و شمشير و زور بيعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه(عليها السلام) فرستاد، و عمر هيزم جمع كرد و درِ خانه را آتش زد...

و در ذيل اين روايت تعبيرات ديگرى است كه قلم از بيان آن عاجز است.

* * *

نتيجه: آيا با اين همه مدارك روشن كه عموماً از منابع خودشان نقل شده است باز هم مى گويند «افسانه شهادت...!»

انصاف كجاست؟!

به يقين هر كس اين بحث كوتاه و مستند به مدارك روشن

رابخواند مى فهمد بعد از رحلت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) چه غوغائى برپا شد، و براى نيل به حكومت و خلافت چه ها كردند، و اين اتمام حجّت الهيّه براى همه آزادانديشان دور از تعصّب است، چرا كه ما از خودمان چيزى ننوشتيم، هرچه نوشتيم از منابع مورد قبول خود آنهاست.

 ناصر مكارم شيرازي

 

 1. فتح البارى در شرح صحيح بخارى: 7/84 و نيز بخارى اين را در بخش علامات نبوت، جلد 6، ص 491، و در اواخر مغازى جلد 8، ص 110 آورده است.

2. مستدرك حاكم: 3/154; مجمع الزوائد: 9/203 و حاكم در كتاب مستدرك احاديثى مى آورد كه جامع شرايطى باشند كه بخارى و مسلم در صحت حديث، آنها را لازم دانسته اند.

3. مستدرك حاكم: 3/156.

4. (نور خدا) در خانه هايى است كه خدا رخصت داده كه قدر و منزلت آنان رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود.

5. قرا رسول اللّه هذه الآيه (فى بيوت اذن اللّه ان ترفع و يذكر فيها اسمه» فقام اليه رجل: فقال: اي بيوت هذه يا رسول اللّه؟ قال: بيوت الانبياء، فقام اليه ابوبكر، فقال: يا رسول اللّه: ا هذا البيت منها، ـ مشيراً الى بيت علي و فاطمهـ قال: نعم، من افاضلها (الدر المنثور: 6/203; تفسير سوره نور، روح المعانى: 18/174).

6. در المنثور: 6/606.

7. مصنف ابن ابى شيبه: 8/572، كتاب المغازى.

8. انساب الاشراف: 1/586 طبع دار معارف، قاهره.

9. الاعلام زركلى: 4/137.

10. الامامه و السياسه: 12، چاپ مكتبه تجاريه كبرى، مصر.

11. الامامه و السياسيه، ص 13.

12. معجم المطبوعات العربيه: 1/212.

13. تاريخ طبرى: 2/443، چاپ بيروت.

14. عقد الفريد: 4/93، چاپ مكتبه هلال.

15. الاموال: پاورقى 4، چاپ نشر كليات ازهريه، الاموال، 144، بيروت و نيز ابن عبد ربه در عقد الفريد: 4/93 نقل كرده است چنان كه خواهد آمد.

16. ميزان الاعتدال: 2/195.

17. معجم كبير طبرانى: 1/62، شماره حديث 34، تحقيق حمدي عبدالمجيد سلفي.

18. عقد الفريد: 4/93، چاپ مكتبه الهلال.

19. الوافي بالوفيات: 6/17، شماره 2444; ملل و نحل شهرستانى: 1/57، چاپ دار المعرفه، بيروت. و در ترجمه نظام به كتاب «بحوث في الملل و النحل»: 3/248-255 مراجعه شود.

20. شرح نهج البلاغه: 2/46 و 47، چاپ مصر.

21. مروج الذهب: 2/301، چاپ دار اندلس، بيروت.

22. ميزان الاعتدال: 3/459.

23. عبدالفتاح عبدالمقصود، علي بن ابى طالب: 4/276-277.

24. كتاب الامامه و الخلافه، ص 160 و 161، تاليف مقاتل بن عطيّه كه با مقدّمه اى از دكتر حامد داود استاد دانشگاه عين الشمس قاهره به چاپ رسيده، چاپ بيروت، موسّسه البلاغ.

 

 
 
پايگاه استاد حسين انصاريان
 

شنبه دوازدهم 12 1391 23:15

منافع حجاب

پوشش يا حجاب، به صورتى كه زيبائيها و زينت زن را بپوشاند و او را از چشم چرانى مردم هرزه و بى تربيت، و آلودگان به شهوت حيوانى، و حالات شيطانى حفظ كند دستورى قرآنى، و قانونى الهى، و تكليفى انسانى، و برنامه اى اخلاقى است.

حجاب و پوشش اسلامى كه بهترين نوع آن چادر است، چادرى كه يادگار منبع عصمت و عفتى چون فاطمه زهرا (عليها السلام) است، هيچ مانعى در راه دانش طلبى و رشد و كمال زن ايجاد نمى كند، بلكه او را از بسيارى از خطرات، و دامهائى كه حيوان صفتان در راه زيبارويان، و دختران و زنان جوان قرار داده اند حفظ مى كند، و پاكدامنى و سلامت و عفت و حياى او را براى شوهرش يا اگر ازدواج نكرده، براى مرد آينده اش محفوظ مى گذارد.

گوهر گرانبها و زيبا و پرقيمتى چون زن وقتى در صندوق الهى حجاب قرار داشته باشد، از دستبرد دزدان، و غارتگران، و آلودگان به لجن معصيت و گناه در امان خواهد بود.

زيبارويان جوان، وقتى ديده نشوند، و چهره پاك و معصوم آنان در معرض ديدگان مردم قرار نگيرد، شعله هوسها و هواها، و آتش اميال و غرائز به سركشى و سوزاندن پاكى يك ملت، و خراب كردن بناى معنويت يك مملكت برنمى خيزد.

پسران جوان وقتى گوهر زيبائى و زينت، و طنّازى و عشوه گرى دختران و زنان را در كوچه و بازار، پارك و خيابان، معابر عمومى، فروشگاهها، بيمارستانها، ادارات، مراكز تجارتى نبينند، دچار چشم چرانى، هوس، دختربازى، تجاوز به ناموس مردم، كندى ذهن، در هم شكستن اعصاب، بلوغ زودرس، استمناء، لواط، زنا، افكار پريشان، غصه و نگرانى، بى ميلى به درس، عشق و عاشقى، بيمارى روانى، و در نهايت تعطيل شدن نيروى انسانى خود نمى شوند.

بر اين اساس بايد گفت : حجاب و پوشش براى جنس زن امرى واجب، و فريضه اى شديد، و بدون ترديد منكر آن با آگاهى به اينكه از ضروريات اسلام، و فرمان خدا در قرآن است كافر، و از گردونه اسلام خارج است.

جوانى كه با اين خصوصيات منكر حجاب است، نمى تواند با دختر مسلمان ازدواج كند، زيرا اين ازدواج باطل، و عقدى كه بين آن دو خوانده مى شود بى اثر، و رابطه آن دو رابطه دو نامحرم و فرزندان آنها نامشروع، و عمل آنان زنا است.

دخترى كه با اين خصوصيت منكر حجاب است، نمى تواند همسر جوانى مسلمان شود، زيرا همان احكام در حق او هم جارى است.

حجاب حافظ وقار، شخصيت، كرامت، اصالت، و عظمت زن، و حافظ زيبائى و منافع او براى شوهر است.

زن در عين حجاب داشتن، مى تواند مدارج تحصيلى، و طريق كمالات و فضائل را بپيمايد، و اينكه حجاب مانعى براى او در راه رشد و ترقى است، وسوسه اى شيطانى، و القاء فكرى غلط از جانب استعمارگران غارتگر، و دزدان ناموس، و هرزه هاى كشورهاى غربى و شرقى است.

گرمى خانواده ها، استحكام رابطه زن و شوهر، تداوم زندگى، آرامش قلوب مردان، ثبات دلبستگى و عشق و علاقه مرد به همسر قانونى و شرعى خود، برپائى خانه و خانواده، بر جائى اعتماد و اطمينان مرد به زن، همه و همه مرهون پوشش و حجاب زنان مملكت است، و اينكه مردان زيبائى چهره و زينت و زيور زنانى غير از زن خود را نبينند.

مردان اگر به راحتى و به آسانى در تمام صحنه هاى اجتماعى دسترسى به زنان داشته باشند، ضمانتى براى اثبات محبت و دلبستگى آنان به همسرانشان نخواهد بود، و تحريك هوا و هوس و شهوات آنان را از زندگى خود دلسرد، و خود كلنگى براى خراب كردن كانون گرم خانواده خواهند شد.

زيان بى حجابى و بدحجابى و آزاد گذاشتن زن، و آزاد بودن زن به صورت غربى آن به شماره نمى آيد.

تاكنون بى حجابى زن باعث گمراهى ميليونها مرد، و به گناه افتادن ديگران، و پيدا شدن هيولاى طلاق در خانواده ها، و پديد شدن عشق مرد به زن شوهردار، و روابط نامشروع، شده، و همانطور كه يهوديت و مسيحيت مى خواسته علت خروج بسيارى از مردان و زنان از عرصه گاه ملكوتى اسلام و ديندارى شده است.

پايه گذاران بى حجابى خود از اين مسئله به ستوه آمده، و عوارض آن را از پديده هاى شوم قرون اخير مى دانند.

نظام خانواده در ايران نظامى قوى، مستحكم، بر اساس حيا و عفت، وقار و ادب، ايمان و تقوا، و نبود طلاق مگر به ندرت بود.

از زمانى كه استعمار غرب به دست ولگردى دوره گرد، بيسوادى پليد، آلوده اى خائن، وطن فروشى كثيف به نام رضاخان پهلوى حجاب و پوشش قرآن را از بسيارى از زنان به غارت برد، وضع خانه و خانواده به صورت ديگر شد، آمار طلاق فزونى گرفت در حدى كه در اواخر حكومت آن خانواده نابكار در هر ماه بين شش تا هفت هزار درخواست طلاق به دادگاهها داده مى شد، مردان و جوانان زن ديده بى زن مى شدند، و زنان شوهر ديده بدون شوهر، و اين دو طايفه آزاد شده از تعهد زن دارى و شوهردارى به جامعه مى پيوستند، و سفره فساد و افساد را گسترده تر مى كردند.

مرجع بزرگ، حكيم خبير مرحوم آيت اللّه شاه آبادى پس از مسئله كشف حجاب، بدون ترس از حكومت وقت، چنانكه مستمعين آن بزرگوار برايم نقل كردند، بارها در عرشه منبر و در مجالس عمومى و خصوصى فرياد زد : رضاخان با به غارت بردن حجاب قرآن، و كشتن قيام كنندگان عليه بى حجابى، در مسجد گوهرشاد، و در كنار حرم ملايك پاسبان حضرت رضا (عليه السلام) كمر صد و بيست و چهار هزار پيامبر را شكست.

آرى آن عارف عاشق، و هشيار بينا، كه در مسائل اسلامى و در فلسفه و حكمت مجتهدى توانا، و بصيرى كم نظير بود، كشف حجاب و بدحجابى را شكننده كمر فرستادگان خدا مى دانست!!

قطب در كتاب بسيار مفيد« آيا ما مسلمان هستيم » مى گويد بر اساس مداركى كه ديدم، يكى از پاپها از تمام كشيش ها و كاردينالها در واتيكان دعوت كرد، و از آنها خواست براى كشتن اسلام، و خاموش كردن چراغ دين، به صورتى كه براى واتيكان و مسيحيت خرج زيادن نداشته باشد نظر بدهند، كميسيونها براى اين منظور تشكيل شد، و نظرياتى از جانب صاحبنظران اظهار شد، از ميان تمام آراء و نظريات اين راى مقبول همه كشيشان و كاردينالها و خود پاپ قرار گرفت، كه براى كشتن اسلام قوى ترين اسلحه و كم خرج ترين برنامه، بيرون آوردن دختران و زنان مسلمان از حجاب، و قرار گرفتن آنان در اختيار جوانان و مردان به صورت آزاد، در كوچه و بازار، وسائل عمومى، پاركها و سينما، ادارات و مراكز تجارى، تئاترها، و مراكز اجتماعى است ؟!

اين برنامه به دست خائنان، انجام گرفت، و هوا و هوس زنان و دختران كم ايمان يا بى ايمان به اين آتش دين سوز، و شعله خانمان برانداز كمك كرد، و وضع را در ممالك اسلامى و مملكت ايران به جائى رساند، كه نزديك بود دين خدا كه محصول زحمات انبيا و امامان و علما و دانشمندان است بميرد، و چراغ هدايت خاموش گردد، ولى دست حق از آستين مردى از سلاله انبياء و نتيجه امامان يعنى خمينى بت شكن در كشور ايران بيرون آمد و بر سينه نامحرم زد، و دين را از اسارت اشرار نجات و حجاب قرآن را به ناموس اسلام برگرداند.

بر امت اسلام فرض و واجب است كه انقلاب آن انسان الهى را حفظ كنند، و از ارزشهاى آن نهضت عظيم الهى محافظت نمايند، و نگذارند دشمنان زخم خورده، اين چراغ روشن را كم نور، يا بى نور نموده ملت ايران را به وضع سابق برگردانند، تا بتوان با پايمردى و ثبات قدم فرهنگ انقلاب را صادر، و ساير ملت هاى بيرون رفته از مدار اسلام را به اسلام برگرداند.

با توجه به آنچه كه بيان شد، به ارزش گفتار آن متفكر شهيد، كه بارها در سخنرانيها فرياد زد :حجاب مصونيت است نه محدوديّت پى مى بريم.

آرى حجاب براى زن و براى شوهر او، و خانواده اش، و جامعه، و بخصوص جوانان و آنان كه ازدواج نكرده اند، مصونيت از هزاران خطر، و انواع فساد و افساد، و مانع از هم پاشيده شدن كانون گرم خانواده هاست.

محققين فرموده اند مسئله پوشش زن و حجاب او در چهارده آيه قرآن مطرح است، و برخى را عقيده بر اين است كه از نزديك بيست و پنج آيه اين معنا استفاده مى شود.

اميرالمومنين (عليه السلام) خطاب به حضرت مجتبى و در حقيقت خطاب به تمام مردم فرمودند : محرم نامحرمى را جداً مراعات كن، زيرا اين برنامه براى تو و همه زنان نامحرم مصونيت از افتادن در خيال گناه و خود گناه است، و اگر قدرت دارى كه زنان خانواده تو مردى غير تو را نشناسند، اين برنامه را انجام بده.

راوى مى گويد در يك روز بارانى با رسول خدا در بقيع نشسته بودم، زنى سواره بر الاغ از كنار ما گذشت، دست الاغ در گودالى فرو رفت و زن از مركب بزير افتاد، رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) رو برگرداند، عرضه داشتم خود را با شلوار پوشانده، حضرت سه بار براى اين گونه زنان طلب مغفرت كردند، و فرمودند اى مردم اينگونه پوشش برگيريد كه پوشاننده ترين لباس براى بدن است، و زنان خود را به وقت بيرون رفتن از خانه با چنين جامه اى بپوشانيد.

مقنعه، جلباب، عباء، عناوينى است كه در آيات و روايات براى پوشش زن بكار رفته.

زن بايد خود را بنده حق بداند، و نمك حق را نسبت به خود رعايت كند، و رعايت نمك منعم و مالك حقيقى، و ربّ واقعى، به اين است كه از عظمت او حساب ببرد، و به قيامت و محاكمات او توجه داشته باشد، و با تمام وجود از فرمانهاى حضرتش كه در قرآن، و در زبان انبياء و امامان آمده پيروى كند تا خود و خانواده و جامعه اش از مضرّات بدحجابى و بى حجابى در امان بماند.

و امّا من خاف مقام ربَّه و نهى النَّفس عن الهوى فانَّ الجنَّه هى الماوى.

هر كس از مقام حضرت ربّ ترسيد، و خود را از هوا و تمايلات بى قيد و شرط نگاه داشت، همانا بهشت جاى اوست.

متاسفانه عده اى از دختران و زنان اين زمان در چهار گوشه جهان، از مكتب بى بند و بارى پيروى مى كنند، و شهوات و تمايلات خود را آزاد نموده، و سفره اى از فساد و افساد پهن كرده اند كه در تاريخ گذشته سابقه نداشته، و با كمال اسف گروهى از دختران و زنان كشورهاى اسلامى و امّت رسول حق، از آنان تقليد مى كنند.

اميرالمومنين (عليه السلام) در رابطه با اين زنان فرموده :

يَظْهَرُ فى آخِرِ الزَّمانِ وَ اقْتِرابِ السّاعَهِ وَ هُوَ شَرُّ الاَْزْمِنَهِ، نِسْوَهٌ كاشِفاتٌ عارِياتٌ، مُتَبَرِّجاتٌ، مِنَ الدّينِ خارِجاتٌ، فِى الْفِتَنِ داخِلاتٌ، مائِلاتٌ اِلَى الشَّهَواتِ، مُسْرِعاتٌ اِلَى اللَّذّاتِ، مُسْتَحِلاّتُ الْمُحَرَّماتِ، فى جَهَنَّمَ خالِداتٌ.

در آخر زمان، و نزديكى قيامت، كه بدترين زمانهاست، زنانى ظاهر مى شوند با اين خصوصيات :

بى حجاب و برهنه از پوشش لازم، جلوه دهنده زينت و زيبائى در كوچه و بازار، خارج از دين، داخل در فتنه، راغب به شهوات، سرعت گيرنده به سوى لذات، حلال شـمرنده محرمات الهى، كه اين زنان با اين اوصاف در جهنم ابدى و دائمى هستند.
 
پايگاه استاد حسين انصاريان
 

شنبه دوازدهم 12 1391 23:15

چرا بايد حجاب اجرايي باشد؟

بررسي مسئله لزوم حجاب در جوامع اسلامي وقتي براي انسان ميسر مي شود كه زاويه ديد و نگاه او به مسئله معين شود و بدون شك اگر كسي از همان اول با ديد لجاج و تعصب و دور از منطق و استدلال بخواهد به اين مسئله نظر كند و خواسته هاي نفساني و احساسي و غريزي خودش را بخواهد بر درك عقل و شعور ديني خود حاكم قرار دهد شكي نيست كه هيچ پاسخي براي او منطقي به نظر نمي رسد و هيچ دانشمندي بلكه هيچ معصومي هم نمي تواند او را قانع كند و اما اگر يك انسان مسلمان باشد و به خدا و روز قيامت و رسول خدا و پيامبران و امامان معتقد باشد و به اين باور رسيده باشد كه خدايي وجود دارد و روز قيامتي هست و پيامبران و اماماني هستند بدون شك نگاه او به اين مسئله متغير خواهد شد.

اولا حجاب يك دستور كاملا اجتماعي است و اصلا معقول نيست كه حجاب از دستورات شخصي و خانوادگي باشد، چون هر عاقلي مي داند حجاب در منزل شخصي و نزد بستگان و خانواده اي كه به انسان محرم هستند موضوع و معنايي ندارد. پس اصل دستور حجاب يك دستور كاملا و صد در صد اجتماعي است. ثانيا براي اجراي حجاب در جامعه لازم نيست تا راه دوري را طي كنيم و به احاديث و روايات و تاريخ استناد كنيم، بلكه آيات صريح قرآن كه كلام خداوند عالميان است كافي است تا هر مسلمان واقعي را قانع كند و ما تنها به يكي دو آيه از باب نمونه اشاره مي كنيم. خداوند در سوره نور آيه 32 مي فرمايد:« وَقُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها ...» اين خداوند عالميان است كه به پيامبر رحمتش حضرت محمد(ص) فرمان اكيد و دستور لازم مي دهد كه « اي پيامبر به همه زنان مؤمنه (كه به خدا و رسول خدا ايمان آورده اند) بگو اولا چشمهاي خود را از نامحرمان بپوشند و ثانيا پاكدامني و عفت و ناموس خويش را كاملا محافظت نمايند

و ثالثا زينت هاي لباس و بدن خودشان را براي ديگران ظاهر و آشكار نكنند و رابعا مقنعه ها و چادرهاي خود را كاملا بر سر كرده بطوري كه تمام بدن را بپوشاند و خامسا هرگز زينت هاي خود را براي غير شوهرانشان و كساني كه به آنها محرم شرعي هستند آشكار نكننند و سادسا در اجتماع جوري راه نروند كه ديگران از زينت هايي كه زنان معمولا با خود همراه دارند مطلع و آگاه شده و آنها را ببينند» و در خاتمه مي فرمايد:« وَتُوبُوا إِلَى اللهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ و توبه و استغفار كنيد اي گروه مؤمنان و بسوي خدا باز گرديد جميعا اميد است كه به سعادت و رستگاري برسيد» اما در كجاي تاريخ اسلام داريم كه پيامبر حجاب را همگاني كرده باشند..)  اين قرآن است كه صريحا به پيامبر فرمان اجراي حجاب در جامعه را مي دهد و مربوط به همه زنان هم هست خوب اگر ما بگوئيم پيامبر اين دستور خدا را ناديده گرفته و آنرا عمل نكرده كه العياذ بالله پيامبر اسلام را منكر شده ايم. و اگر بگوئيم پيامبر اين دستور را انجام داده آيا فقط براي محيط خانه و زندگي چنين دستوري داده است؟

آيا اين 7 دستور مهم غير از اجتماع و جامعه، محل و جايگاه ديگري هم دارد؟ آيا خداوند فرموده در اطاقهاي شخصي و منزلهاي خلوت خودتان با چادرها و مقنعه ها خودتان را كاملا بپوشانيد. به نظر مبارك شما چنين چيزي معقول است؟ آيا نشان دادن زينت ها و راه رفتن هاي صحيح مربوط به اطاق شخصي است يا جامعه و اجتماع است؟ آيا پوشاندن چشم از نامحرم و حفظ كردن دامن و بدن مال داخل خانه ها است يا مربوط به جامعه است.پس اگر حجاب را قبول داريم و به خدا و پيامبر و قيامت نيز ايمان داريم بايد دقيق تر و بهتر به كلام خدا توجه كنيم.و اما از قرآن كه بگذريم و سراغ عقل و درايت بيائيم. هر انسان عاقلي بخوبي مي داند بي حجابي در جامعه عامل مهم فساد و فحشاء خواهد بود در جامعه بشري كم نيستند مردان هرزه چشم و شكارچيان بي ايمان كه بدنبال سوء استفاده از زنان و دختران مسلمان مي باشندآيا حجاب يك عامل باز دارنده نمي باشند؟از طرفي مرداني هم كه داراي زن و فرزند و زندگي هستند وقتي بي حجابي جامعه و زنان و دختران آرايش شده را ببينند دل از همسر و زندگي خود بر ميدارند و پايه هاي زندگيهاي اجتماعي انسانها بهم مي ريزد.آيا آزادي به معناي ولنگاري است كه هر كسي هر كاري در جامعه مي خواهد انجام دهد و كسي مانع او نشود آيا اين آزادي است كه خداوند به آن دستور داده است. پس اين همه احكام حدود و قصاص و تعزيرات اسلامي كه تماما از اجرائيات اجتماع است چه مي شود؟ حكومت اسلامي بايد حافظ و پاسدار نواميس مسلمانان باشد و حكومت اسلامي بايد اجرا كننده احكام قرآن در جامعه اسلامي باشد و در غير اين صورت دين و مذهب و خدا و پيامبر پوچ و بي معنا خواهد بود.

شنبه دوازدهم 12 1391 23:15

چرا بايد حجاب داشته باشيم؟

دين مقدس اسلام كه كاملترين و جامع‌ترين دين در ميان اديان ديگر مي‌باشد بيشترين توجه را براي رسيدن انسان به عزت و رشد و تكامل مبذول داشته است، تك تك احكام نوراني اسلام براي سعادت بشر برنامه‌ ريزي شده است و اگر شخصي ملتزم و پايبند به دستورات آن باشد رستگاري او را تضمين مي‌كند، در اين ميان به زن كه داراي وجودي ممتاز مي‌باشد توجهي خاص نموده و براي حفظ كرامت او احكام لازم او را ارائه داده است كه يكي از آنها مسئله پر اهميت حجاب مي‌باشد، زن در صدف حجاب مي‌تواند گوهر عفت خود را حفظ كند و امروز جهان به خاطر آزادي مطلق و بي ‌بندو باري حاكم از زن به عنوان كالاي تجاري كم مصرف بهر‌ه‌وري مي‌كند و به گونه‌اي اجازه فكر كردن را از آنان گرفته است. و ايرادي كه بر مسئله حجاب مي‌گيرند اين است كه زنان نيمي از جامعه را تشكيل مي‌دهد اما حجاب سبب انزواي آنان مي‌گردد و آنها را نظر فكري و فرهنگي عقب مي‌داند، در جواب بايد گفت: حجاب اسلامي زن را منزوي نمي‌كند زيرا زنان با داشتن حجاب اسلامي مي‌توانند به فعاليتهاي علمي و فرهنگي خود را ادامه دهند. اما اينكه حجاب و امام حدود حجاب در اسلام در آيه 31 سوره نور: «و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها» بيان شده است يعني زنان حق ندارند زينتهايي كه معمولا پنهاني است آشكار سازند هر چند اندامشان نمايان نشود و به اين ترتيب آشكار كردن لباسهاي زنتي مخصوص را كه در زير لباس عادي يا چادر مي‌پوشند مجاز نيست، چرا كه در قرآن از ظاهر ساختن چنين زينتهايي نهي كرده است و در ادامه همان آيه مي‌فرمايد: «ولضربن بخمرهن علي جيويهن» يعني ورسري‌هاي خود را بر سينه افكند(تا گردن و سينه با آن پوشانده شود)آنچه كه از نظر اسلام موضوعيت دارد عبارت از حجاب است خواه با چادر باشد يا چيزي كه در حكم چادر است اما از اين نكته نبايد غفلت كرد كه چادر حجاب كامل و برتري است كه شيوه زنان اهل بيت(ع) نيز بوده است، ناگفته نماند كه از نظر فقهاي شيعه لباسي كه حجم بدن را نمايان كند مانند لباسهاي كيپ و تنگ كه به بدن مي‌چسبد حجاب محسوب نمي‌شوند.حجاب يك واجب شرعي است مانند نماز، روزه و زن مسلمان بايد حجاب خود را رعايت كند و كسي كه حكم ضروري اسلام مانند حجاب را انكار كند كافر است. بنابراين حجاب فقط يك حكم تشريفاتي نيست كه هر گاه باب ميل بود رعايت شود و هر گاه باب طبع نبود ترك شود، آيا مي‌توان نماز را ترك كرد، آيا مي‌توان روزه و ساير واجبات را ترك كرد حجاب نيز يك از ضروريات اسلام است و در هيچ حالي نمي‌توان آن را ترك كرد. نمي‌توان يومن ببعض و يكفر ببعض شد، زيرا انكار احكام جزئي از احكام اسلام و بي اعتنايي عمدي به بعضي از احكام در حقيقت بي ‌اعتنايي به تمام احكام شرعي است و اين هيچگونه منافاتي با اختيار و اراده ندارد، كسي كه با .اراده خود به اسلام و مقدسات آن اعتقاد دارد بايد به تمام احكام نوراني آن پاينده باشد. اولاً: از نظر اسلام چهارچموب واجب واجب پوشش و حجاب زنان، كه بيش‌تر مورد چالش‌ و سوال است پوشاندن تمام بدن در مقابل نامحرم است، به استثناي صورت و مچ و دست‌ها به پايين، كه طبق نظر مشهور فقها پوشاندن آنها واجب نيست، البته بعضي از فقهاي فعلي به طور احتياط وجوبي ، پواندن صورت و دستها را نيز لازم مي‌دانند. ثانياً: آيات مربوط به موضوع حجاب و در دو سوره از قرآن آمده است يكي سوره نور و يكي سوره احزاب، مفاد آيه اول و دوم اين است كه مومنين نبايد سرزده و بدون اجازه به خانه كسي داخل شوند، در آيه سوم مكان‌هاي عمومي و جاهايي كه براي سكونت نيست از اين دستور استثنا مي‌گردد. سپس دو آيه ديگر مربوط به وظايف زن و مرد است د معاشرت با يكديگر شامل چند قسمت است: 1.هر مسلمان، چه مرد و چه زن، بايد از چشم‌چراني و نظر بازي اجتناب كند. 2.مسلمان، خواه مرد يا زن، بايد پاكدامن باشد و عورت خود از ديگران بپوشاند. 3.زنان بايد پوشش داشته باشند و آرايش و زيور خود را بر ديگران آشكار نسازند و در صدد تحريك و جلب توجه مردان برنيايند. 4.دو استثنا براي لزوم پوشش زن ذكر شده كه يكي با جمله« ولا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها» بيان شده است و نسبت به عموم مردان است و ديگري با جمله« وليضربن يخمرهن علي جيوبهن» يعني مي‌بايد روسري خود را بر سينه و گريبان خويش قرار دهند، البته روسري خصوصيتي ندارد، مقصود پوشيدن سر و گردن و گريبان است، اين آيه حدود پوشش را مشخص كرده است. به هر حال آيه 30 سوره نور در كمال صراحت حدود پوشش(حجاب) لازم را بيان مي‌كند، حاصل اين كه حجاب گوياي انتخاب يك عقيده است و آدمي عقيده و مرام را با دو خصيصه شناخت و انتخاب بر مي‌گزيند. در انتها خوب است چند سطر از نامه چارلي چاپلين هنر مند بزرگ سينما را به دخترش ملاحضه نماييد كه نوشته است: دخترم، از تو دورم ولي يك لحظه تصوير تو از ديدگانم دور نمي‌شود، روزي كه چهره زيباي يك اشراف‌زاده بي‌بند و بار تو را فريب دهد آن روز است كه بند باز ناشي خواهي شد،.... دل به زر و زيور مبند، بزرگ‌ترين الماس جهان الماسي است كه خوشبختانه بر گردن همه مي‌درخشد اما اگر روزي دل به مرد آفتاب گونه بستي با او يكدل باش و با راستي او را دوست بدار، دخترم هيچ‌كس و هيچ ‌چيز را در اين جهان نمي‌‌توان يافت كه شايسته آن باشد كه دختري ناخن پاي خود را به خاطر آن عريان كند.....برهنگي بيماري عصر ماست، به گمان من، تن تو بايد براي كسي باشد كه روحش را براي تو عريان كرده است. دخترم، با اين پيام نامه‌ام را به پايان مي‌رسانم: انسان باش زيرا گرسنه بودن و در فقر مردن هزار بار قابل تحمل‌تر از پست و بي‌عاطفه بودن است،(به نقل از كتاب آخرين تصوير چارلي: ص79)
شنبه دوازدهم 12 1391 23:15

حضرت زهرا(س)، تجسم رضايت و سخط الهي

مقام صديقه كبري فاطمه زهرا(س) مقام بسيار بزرگي است، ايشان بر گردن مسلمانان حق بزرگي دارند، ولي متاسفانه آنگونه كه مستحق است اين حق را ادا نكرده‌ايم، از آن مي‌ترسم كه محكمه‌اي در دنيا كه قاضي آن حضرت صاحب الزمان، ارواحنا له الفداء، و يا در آخرت كه قاضي آن خداوند تبارك و تعالي باشد تشكيل شود و ما را مورد سوال قرار دهند كه آيا براي اداي حقتان نسبت به حضرت فاطمه زهرا(س) كاري انجام داده‌ايد؟ حتي به مقدار اعتراف يك فقيه سني؟ مي‌ترسم كه آن زمان جوابي نداشته باشيم.

بايد آنچه را كه صحيح بخاري درباره حقوق حضرت فاطمه(س) آورده است را ببينيم و لو غير عامدانه؟ متعصب‌ترين و نقادترين فقهاي اهل سنّت، بخاري را صحيح و معتبر مي‌دانند، در اين كتاب از ابي وليد از ابن عيينه، از عمرو بن دينار، از ابن ابي مليكه از موربن مخرمه روايت شده است كه رسول الله(ص) فرمود:
فاطمه بضعه منّي، من اغضبها فقد اغضبني

فاطمه(س) پاره تن من است، هر آنكس او را غضبناك كند مرا خشمگين كرده است.

مي‌خواهيم در مورد اين حديث بحث و بررسي كنيم، حديثي كه يك فقيه سني آن‌را روايت مي‌كند و در ميان فقهاي اهل سنّت، سند اين حديث صحيح و از درجه بالايي برخوردار است، چرا كه بخاري ـ كسي كه در صحت احاديث بسيار محتاط است ـ آن را از امام جعفر صادق(ع) نقل كرده است و از طرفي ذهبي ـ كه از نقادترين افراد نسبت به احاديث است ـ اين حديث را صحيح و معتبر دانسته و آن را به گونه‌اي ديگر روايت مي‌كند:

انّ الرّب يرضي لرضا فاطمه و يغضب لغضب فاطمه.(مستدرك الحاكم، جلد 3، ص 154)
همان خداوند با خوشنودي فاطمه خشنود و با ناراحتي فاطمه ناراحت مي‌شود.

پس در نزد آنها اين حديث از لحاظ سند در حد قطعي الصدور از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است. ما حديث بخاري را مفّسر و مويدي برحديث ذهبي مي‌دانيم. حال مي‌گوييم اين حديث بر چه چيزي دلالت مي‌كند؟ خشنودي و غضب در انواع مردم از كجا ناشي مي‌شود؟ حيات نباتات به دو عامل بستگي دارد؛ عامل اول قوت جذب و عامل دوم قوت دفع است، اين دو قوت در حيات حيوان به صورت دو قوه خشنودي و خشم ظاهر مي‌شود، كه هر دو ناشي از طبع و غريزه‌اند، امّا در حيات انساني چه؟ معناي حيات انساني آن است كه هريك از ما به درجه انسانيتي برسد كه ركن و پشتيبان وجودش، عقلش باشد، «دعامه الانسان عقله» (علل الشرايع، جلد 1، ص 103.)اينجاست كه عقل منشا تمام خشنودي‌ها و خشم‌ها در وجود انسان مي‌گردد، امّا قبل از آن، منشا آن دو طبع و غريزه بود.

آيا من به مرحله انسانيتي كه منشا خشنودي و خشمش، عقل است رسيده‌ام؟ مي‌گويم: هرگز، اصلاً، هر عاقلي در اولين درجات تعقلش بايد بداند كه به درجه انسان عاقل نرسيده است، اين اعتراف خيلي مهم است.

آيا ما تاكنون نفهميده‌ايم كه محك انسانيت‌مان و ميزان آن چيست و به چه مقدار است؟ خوشحالي و خشم ما به خاطر حاجات بدني ما است، هركدام از ما در وجود خود بنگرد، هنگامي كه شخصي كه به او اطمينان و اعتقاد دارد او را ترك كند، آيا ناراحت مي‌شود يا نه؟ اين ناراحتي خود يك گناه است، به درجه انسانيت نرسيده است، هيچ‌كدام از ما به درجه انسانيت نرسيده است مگر اينكه منشا خشم و خشنودي او عقلاني باشد نه غريزي.
پس هرگاه در زندگي‌مان، منشا خشنودي و خشم‌مان را، حتي براي يك بار از عقل ديديم، آن موقع است كه براي يك بار انسان شده‌ايم، امّا اگر خشنودي و غضبمان ناشي از بطن و فرج بود مطمئناً از حيوانات خواهيم بود ولي در شكل انسان.

امّا انسان عقلاني كسي است كه براي هميشه با خشنودي عقل، خشنود مي‌شود و با خشم عقل، خشمگين مي‌گردد. پس اگر كسي را در روي كره زمين پيدا كرديد كه به اين درجه از شخصيت رسيده بود مرا خبر كنيد تا پيش او بروم و نه تنها دستش را ببوسم، بلكه گرد وغبار گام‌هايش را نيز ببوسم.

بالاتر از اين مرتبه مقامي است كه ممكن است انسان به آنجا برسد، و آن زماني است كه اراده انسان، در اراده خداوند تبارك و تعالي فاني گردد، ديگر او اراده‌اي ندارد و اراده او عين اراده خداست. و اين همان درجه‌اي است كه تمام كارهايش «يرضي لرضا الله و يغضب لغضب ربّه» مي‌شود. يعني اگر فرزندش را كشتند، خشم او به خاطرخشم پروردگار است نه خشم نفسش و اگر فرزندش را زنده كردند به‌خاطر رضاي خداوند خشنود مي‌گردد، نه رضاي نفسش، تصور اين درجه بسيار مشكل است چه رسد به تحقق اين امر!

اين همان مقام عصمت خاتم‌الانبياء(ص) است. عصمت آن مخلوقي كه نظيرش در ميان تمام مخلوقات وجود ندارد، كسي كه حب و بغضش در حب و بغض خداوند فاني شده است. چيزي را دوست نمي‌دارد مگر اينكه خداوند آن را دوست بدارد و از چيزي خشمگين نمي‌شود مگر اينكه خداوند را از آن چيز خشمگين ببيند.

و اين همان بشري است كه به مقام «و ماينطق عن الهوي ان هو الاّ وحي يوحي» (از روي هوا و هوس حرفي را نمي‌زند و هرچه كه مي‌فرمايد چيزي جز وحي خداوندي كه به او نازل شده نيست. سوره نجم (53) ، آيه 3 و 4.)
رسيده است. و اين همان درجه‌اي است كه از آن به عصمت خاتميه تعبير مي‌شود، عصمتي كه غير از عصمت ابراهيميه است، عصمت ابراهيميه نيز با عصمت يونسيه متفاوت است.

عصمت حضرت يونس(ع) هم عصمت است اما:

وذا النّون اذ ذهب مغاضباً فظنّ ان لن نقدر عليه فنادي في الظّلمات ان لا اله الا انت سبحانك انّي كنت من الظّالمين.(سوره انبياء (21)، آيه 87.)

و ياد آر حال يونس را هنگامي‌كه از ميان قوم خود غضبناك بيرون رفت و چنين پنداشت كه ما هرگز او را در مضيقه و سختي نمي‌‌افكنيم آنگاه در آن ظلمت‌ها فرياد كرد كه الهي، خدايي به جز ذات يكتاي تو نيست تو از شرك و شريك پاك و منزهي و من از ستمكارانم.

او پيامبر خدا و معصوم است . اما خودش را محتاج مي‌بيند كه به مقامي بالاتر برسد «سبحانك انّي كنت من الظّالمين». كه آن حضرت، قبل از آنكه وارد شكم ماهي شود به آن مقام نرسيده بود.

همچنين يوسف(ع) نيز پيامبر خدا و معصوم است. و برهاني كه خداوند به او نشان داد، همان عصمتش بود:
و لقد همّت به وهمّ بها لولا ان راي برهان ربّه كذلك لنصرف عنه السّوء و الفحشاء انّه من عبادنا المخلصين.(سوره يوسف (12)، آيه 24.)

آن زن باز اصرار كرد و اگر لطف خاص خدا وبرهان روشن حق نگهبان يوسف نبود او هم به ميل طبيعي اهتمام مي‌كرد اينچنين عمل زشت و فحشا را از او دور كرديم كه همانا او از بندگان معصوم ماست.
اما ايشان در يك درجه عصمت داشتند كه:

و قال للّذي ظنّ انّه ناج منهما اذكرني عند ربّك فانساه الشّيطان ذكر ربّه فلبث في السّجن بضع سنين.(سوره يوسف (12)، آيه 42.)

آنگاه يوسف از رفيقي كه او را اهل نجات يافت درخواست كرد كه مرا نزد پادشاه ياد كن در آن حال شيطان ياد خدا را از نظرش ببرد بدين سبب در زندان چند سال محبوس ماند.

اما تسليم مطلق نسبت به حب و بغض، خشنودي و غضب خداوند، مقامي خاص است كه اين مقام مخصوص برترين مخلوقات و خاتم پيامبران و آقاي رسولان است، اين مقامي است كه مي‌توان گفت: اوست كه از خشنودي خدا خشنود و از غضب خدا خشمگين مي‌شود، و از طرفي ديگر خداوند تبارك و تعالي نيز از خشنودي او خشنود و از غضب او خشمگين مي‌شود.

آيا بخاري و ذهبي فهميده‌اند كه چه چيزي را روايت كرده‌اند:

انّ الرّب يرضي لرضا فاطمه و يغضب لغضب فاطمه.

و آيا فهميده‌اند كه اگر پيامبر اكرم(ص) فرمودند: «همانا فاطمه(س) با خشنودي خدا خشنود و با غضب خدا غضبناك مي‌شود».

اين كلام دال بر اين مطلب است كه منشا خشنودي و خشم حضرت فاطمه(س) نفس ايشان نيست بلكه منشا آن خداوند تبارك و تعالي است. معناي اين همان درجه عصمت كبري است كه رسول الله(ص) دارد. بالاتر از آن، كلام پيامبر اكرم(ص) است كه مي‌فرمايند:

انّ الرّب يرضي لرضا فاطمه و يغضب لغضب فاطمه.

همانا خداوند از خشنودي فاطمه(س) خشنود و از غضب او غضبناك مي‌شود.

اين به چه معناست كه به درجه‌اي برسد كه «لام» خشنودي از طرف فاطمه(س) باشد (يعني خداوند از خشنودي فاطمه(س) خشنود شود و اين مقام بالاتر است از اينكه فاطمه(س) از خشنودي خدا خشنود گردد.)
اينجاست كه معناي اين سوال فهميده مي‌شود كه فاطمه(س) را چه كسي مي‌شناسد، اين فاطمه(س) چه كسي است؟ و در جواب مي‌گوييم: امام جعفر صادق(ع) كسي است كه مي‌داند فاطمه كيست، ايشان مي‌فرمايند:
انّما سمّيت فاطمه فاطمه لانّ النّاس فطموا عن معرفتها.(تفسير فرات، ص 581.)

همانا فاطمه، فاطمه ناميده شد، چرا كه مردم از شناخت ايشان ناتوانند.

پس با دليل ثابت كرديم كه از معرفت و درك مقام حضرت فاطمه(س) عاجز هستيم، ما از معرفت آن درجه بالايي كه خداوند متعال رضايش را در رضايت او و غضبش را در غضب او گذارده است عاجز هستيم، عاجز هستيم از معرفت اين مخلوق رباني و حوراي انساني، او كيست؟...

اميرمومنان حضرت علي(ع) در شب دفن پيكر مبارك حضرت فاطمه(س) مي‌فرمايند:

امّا حزني فسرمد و امّا ليلي فمسهّد.( امالي المفيد، ص 281)

حزن و اندوهم هميشگي شد و خواب بر من حرام گشت.

بهتر است بدانيم كسي كه اين جمله را بيان مي‌‌كند دنيا و آخرت را شناخته و هر دو آن‌ها را زير پايش گذاشته است! چرا كه اوست كه فاطمه(س) را مي‌شناسد. ملاحظه كنيد هنگامي كه برجنازه حضرت نماز مي‌خواند چه مي‌فرمايد. آنچه براي او در كنار پيكر همسرش اتفاق افتاد، هيچ كجا رخ نداده است، نمي‌توانيم بيشتر از اين بگوييم. از مصباح الانوار در بحارالانوار حديثي از ابي عبدالله الحسين(ع) نقل شده است. كه حضرت فرمودند:

انّ اميرالمومنين(ع) غسل فاطمه(س) ثلاثاً و خمساً، و جعل في الغسله الخامسه الآخره شيئاً من الكافور، و اشعرها مئزراً سابغا دون الكفن، و كان هو الذي يلي ذلك منها، و هو يقول: اللّهمّ انّها امتك، و بنت رسولك، وصفيّك و خيرتك من خلقك، اللهّمّ لقنها حجتّها، و اعظم برهانها، و اعل درجتها، و اجمع بينها و بين ابيها محمد(ص). فلمّا جنّ الليل غسّلها عليّ، ووضعها علي السرير، و قال للحسن: ادع لي اباذر فدعاه، فحملا الي المصلّي، فصلّي عليها ثم صلّي ركعتين، و رفع يديه الي السماء فنادي: هذه بنت نبيك فاطمه ، اخرجتها من الظّلمات الي النور، فاضاءت الارض ميلا في ميل!(مقتل حسين خوارزمي، ج1، ص 86 ؛ بحارالانوار، جلد 43، ص 214)

اميرالمومنين(ع)، فاطمه(س) را سه بار و پنج بار غسل دادند، در آخر غسل پنجم مقداري از كافور استفاده كردند و مئزري بر بدن آن حضرت پوشاندند و سپس فرمودند: خدايا، فاطمه از آنف تو و دختر رسول توست، صفي و برگزيده خلق توست، حجتش را به او نشان ده و مقام او را عالي گردان و بين او و پدرش جمع كن... و آن هنگام كه شب شد، علي(ع) او را غسل داد و بر تختي خوابانيد و رو به حسن كرد و گفت: اباذر را بياور، و او آمد. حضرت فاطمه(س) را به سوي محراب حمل كرد و دوباره دو ركعت نماز به جا آورد، سپس دستانش را به سوي آسمان بلند كرد و فرمود: اين دختر پيامبرت فاطمه است، او را از ظلمات خارج و به سوي نور هدايت فرما. در آن هنگام منطقه‌اي از زمين نوراني شد.

جمله آخر حضرت به چه معناست؟ ملاحظه بفرماييد، اين جمله مجمل بيان شد، ممكن نيست جز براي غيرخدا اين جمله گفته شود، مي‌فرمايد: خداوندا! فاطمه(س) را از اين دنياي تاريكي‌ها گرفتي و به سوي نور، نور آسمان‌ها و زمين فرستادي.

ملاحظه بفرماييد كه خداوند متعال دعاي اميرالمومنين را اجابت فرمود. مثل اينكه خداوند به حضرت فرمود: بله، همان‌گونه كه روح او را از نور پروردگارش خلق كردم او را به سوي نور فرستادم. و هنوز سخنان حضرت امير(ع) تمام نشده بود كه خداوند او را تصديق نمود و نقطه نوري از بدن طاهر حضرت فاطمه(س) قسمتي از زمين را نوراني كرد.

اين چه معنايي مي‌دهد؟ به اين معناست كه «انّالله و انّا اليه راجعون» براي همه است، ولي فاطمه(س) به نور خدا پيوست، نوري كه از آن خلق شده بود.

اين مقام فاطمه است... روحش به نور خداوندي پيوست و اينگونه آن جهان از بدن طاهري كه از عالم ظلماني به عالم روحاني شتافت استقبال نمود.

اين فاطمه است كه به آن مقام رسيد. كه «انّ الربّ ليغضب لغضب فاطمه و يرضي لرضاها.» بهتر است كه در اينجا به مناسبت اشاره‌اي كنيم به آنچه كه بخاري در روايت صحيحه‌اي از عايشه آورده است كه او گفت:
فاطمه(س) دختر رسول الله غضبناك شد و [يكي از صحابه] روي برگرداند، بعد از آن طولي نكشيد كه درگذشت.(صحيح بخاري، ج 4، ص 41.)

و از ديگري روايت كرده است كه:

حضرت فاطمه(س) به علي(ع) وصيت كرده بود كه او را مخفيانه دفن كند و آنها را از محل دفن او آگاه نسازد.

از اين اعترافات مي‌شود به نتيجه‌اي رسيد كه دو مقدمه دارد. مقدمه اول همان است كه اهل سنت مي‌گويند كه انّ الله ليغضب لغضبها و همچنين مي‌گويند كه فاطمه(س) از آن صحابه غضبناك شد و از او روي برگرداند و در حالي كه از او غضبناك بود درگذشت پس غضب خدا بر او حلال گشت و مقدمه دوم اين است كه خداوند مي‌فرمايد:

و من يحلل عليه غضبي فقد هوي.(سوره طه (20)، آيه 81.)

و هركس مستوجب خشم من گرديد همانا خوار و هلاك خواهد شد.

نوشتاري از حضرت آيت الله وحيد خراساني


 
پايگاه استاد حسين انصاريان

منبع: ماهنامه موعود شماره 54
 

شنبه دوازدهم 12 1391 23:12

سيره حضرت زهرا (س)؛ پاسخ‌گوي نيازهاي جامعه‌ امام عصر(عج)

فاطمه اسوه‌ي عهد و عصر خاصى نيست ما هم‌چنان از چشمه‌ي جوشان او مى‏نوشيم و بعد از ما نيز نسل‌هاى آينده بر كناره‌ي اين چشمه زانو خواهند زد شايد از اين روست كه امام زمان(عج)، فاطمه(س) را اسوه‌ي خويش مى‏خواند؛ زيرا نيازها و مسايل جامعه‌ي امام عصر(عج) را سيره و سلوك فاطمه(س) پاسخ مى‏دهد.
به گزارش خبرگزاري قرآني ايران (ايكنا)، فقه در كنار كلام. تفسير و حديث، كوشيده است وظيفه خويش را نسبت‏به «كوثر» آفرينش ادا كند. راه حق‌شناسى از او را ارائه دهد، بخشى از افتخار طرح اين الگوى بزرگ بشريت را بر دوش كشد و سيماى او را در آينه‌ي خود منعكس سازد.
بررسى برخى از احكام فقهى مربوط به فاطمه(س) نشان مى‏دهد كه اين احكام در شمار پرسابقه‏ترين احكام فقهى قرار داشته‏اند به عنوان مثال نماز حضرت زهرا(س) تا آنجا در صدر اسلام شهرت داشت كه اهل كوفه به اين نام آن را مى‏شناختند و يا زيارت آن حضرت(ع) آنگونه كه صاحب جواهر مى‏گويد از ضروريات مذهب بلكه از ضروريات دين به شمار مى‏رود.


1 - آگاهى و شناخت نسبت ‏به فاطمه(س)
آن‌كه بر قله‌ي شناخت فاطمه(س) مى‏ايستد و پهن‌دشت اختلاف‌هاى مسلمين را نظاره مى‏كند، حق را به درستى از باطل تشخيص مى‏دهد.
كسى كه به سرزمين شناخت فاطمه(س) سفر كند، درخت انديشه‏اش به بار اسلام‏شناسى مى‏نشيند، زمينه‏هاى بحثى كه خورشيد شناخت فاطمه(س) بر آن‌ها بتابد روشنايى و وضوح مى‏يابد امامت اين نابترين انديشه كلامى با شناختن سيره‌ي فاطمه(س) شناخته مى‏شود. تاريخ، كژي‌ها و درستى‏هاى آن با تاريخ فاطمه(س) دانسته مى‏شود و ... ولى دريغا كه بسيارى در نيم‌كره‌ي تاريك جهل و دور از نور فاطمه(س) رحل اقامت افكنده‏اند و از مزاياى شناخت او در همه زمينه‏ها بى‏بهره مانده‏اند، شناختن فاطمه(س) و غور در اين شناخت ‏يك ضرورت است و وظيفه.
امام صادق(ع) در بيان جايگاه شناخت او فرمود: «كسى كه فاطمه را بدرستى بشناسد «شب قدر» را درك كرده است.»


2 - اسوه‏پذيرى از فاطمه(س)
فاطمه اسوه‌ي همه است، اسوه‌ي عهد و عصر خاصى نيست. هر چه زمان ما را از عصر او دورتر كند، بيشتر به او نيازمند خواهيم شد. ما هم‌چنان از چشمه‌ي جوشان او مى‏نوشيم بعد از ما نيز نسل‌هاى آينده بر كناره‌ي اين چشمه زانو خواهند زد. شايد از اين روست كه امام زمان(عج) همان نجات‌دهنده‌ي بشر در آخرالزمان فاطمه(س) را اسوه‌ي خويش مى‏خواند؛ زيرا نيازها و مسايل جامعه‌ي امام عصر(عج) را سيره و سلوك فاطمه(س) پاسخ مى‏دهد «وفى ابنه رسول الله(ص) لى اسوه حسنه‏»
چشم‏هاى جوينده‌ي ما بايد زندگى او را سراپا به نظاره بنشيند، چه آن‌كه سيره‌ي اين هديه بزرگ خدا مشعلى است كه ما را از شب‏هاى جهل و گودال‌هاى انحراف رهايى مى‏بخشد. فقيهان مستند برخى از فتاوى خود را فعل فاطمه(س) و تاسى به آن حضرت(ع) قرار داده‏اند. به عنوان نمونه صاحب جواهر زيارت قبور در شنبه و پنج‌شنبه را بر پايه‌ي تاسى به فاطمه(س) مستحب موكد مى‏شمرد.

 
پايگاه استاد حسين انصاريان

منبع: خبرگزاري ايكنا
 

شنبه دوازدهم 12 1391 23:12

اسرار نامهاي حضرت فاطمه (س)

حضرت فاطمه (س) تنها يك تفكر يا تصور يك حقيقت حيات بخش نيست، بلكه تجسمي عيني و زنده از بركت خداوند بر انسان است، در آستانه 20 جمادي الثاني سالروز ولادت آن حضرت، گروه دين و انديشه خبرگزاري مهر برخي از فضايل بانوي عترت را منتشر مي كند .
حضرت امام صادق (ع) فرمود: فاطمه نزد خداي تعالي 9 اسم دارد: فاطمه، صديقه، مباركه، طاهره، زكيه، راضيه، مرضيه، محدثه و زهرا.

فاطمه ؟
رسول خدا فرمود: زيرا او و شيعيانش از آتش جهنم قطع شده‌اند. (فاطمه به معناي قطع‌شده و بريده است.)
و نيز امام صادق (ع) فرمود: زيرا او از هر شر و بدي بريده شده است و نيز چون مردم از رسيدن به معرفت كامل او قطع شده اند.

 صديقه ؟
زيرا او هرگز در زندگي جز راست نگفت و هر آنچه پدر بزرگوارش فرمود، تصديق كرد.
رسول خدا به اميرالمومنين فرمود: يا علي، من به فاطمه سفارش‌هايي كرده ام كه به تو بگويد. او هر چه گفت بپذير، زيرا او راستگوست، بسيار راستگو.

مباركه ؟
بركت به معناي خير فراوان است و از فاطمه نسل فراواني به عالم اسلام هديه شده . لذا در بعضي از تفاسير آمده است كه در آيهي « انا اعطيناك الكوثر» ( اي رسول گرامي ما به تو خير كثير عطا كرديم) منظور، فاطمه (س) است.

طاهره ؟
امام باقر (ع) فرمود: زيرا او از هر ناپاكي ظاهري و هر گونه ناپاكي دامن، مبري است.
و نيز طبق روايات متعدد، آيه تطهير( انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا) درباره حضرت فاطمه  نازل شده است. پس فاطمه طاهره است زيرا هر گونه رجس و پليدي و ناپاكي از وجود مقدسش دور است.

زكيه ؟
زكاه هم به معناي رشد و نمو و هم به معناي طهارت است، بنابراين زكيه هم يعني از فاطمه نسل پرباري پا به عرصه وجود خواهد گذاشت و هم اينكه او وجودي است پاك و طاهر .

راضيه ؟
زندگي كوتاه حضرت فاطمه با غم و اندوه و نيز با تلاش و سختي همراه بود. او زندگي بسيار مشكلي را پشت سر گذاشت ولي هرگز لب به شكايت باز نكرد، بلكه همواره خداي بزرگ را شكر مي‌كرد و راضي بود د.
روايت شده روزي رسول خداحضرت فاطمه را ديد كه لباس خشني بر تن داشت و با دست‌هاي مباركش آسياب مي‌كرد در حاليكه طفل كوچك خود را هم شير مي‌داد. رسول خدا گريان شد و فرمود: اي دختركم، تلخي اين دنيا را بچش، براي رسيدن به شيريني آخرت.
حضرت فاطمه نه تنها لب به شكايت باز نكرد، بلكه عرض كرد: اي رسول خدا، من خدا را براي نعمتهايش سپاسگزارم.
و نيز روزي اميرالمومنين از رسول خدا خواست اگر ممكن باشد براي فاطمه مستخدمه ‌‌اي بگيرد، اما رسول خدا تسبيح فاطمه را به آنها تعليم فرمود. حضرت زهرا پس از شنيدن اين دستور پيغمبر اكرم سه بار فرمود: من از خدا و رسولش راضيم.

مرضيه ؟
تمام كارهاي حضرت فاطمه مورد رضايت خدا و رسول بود. رسول خدا هيچ گاه بر فاطمه غضب نكرد، به او خرده نگرفت و برعكس، گاهي مي‌فرمود: فداها ابوها. (پدرش به قربانش) .
اين چنين است كه رسول خدا رضاي فاطمه را رضاي خدا مي‌دانست و مي‌فرمود: خدا از غضب فاطمه غضب مي كند و از رضايت او راضي مي‌شود.

محدثه ؟
امام صادق (ع) در اين مورد فرمود: زيرا ملائكه از آسمان فرود مي‌آمدند و با او سخن مي‌گفتند.
در فرهنگ اسلامى محدثان راستين همواره از حرمت و منزلت ويژه اى برخوردار بوده اند، محدثان و راويان در حفظ و حراست از گنجينه هاى معارف و ارزشهاى دينى و ذخاير گرانمايه مكتب تشيع و رشد و تعالى فرهنگ غنى اسلامى نقش اول را داشته اند و حامل ودايع و امانتهاى گرانقدر الهى و رازدار اسرار آل رسول بوده اند.

زهرا ؟
امام صادق فرمود: زيرا نور آن بانوي مكرمه در يك روز سه بار براي اميرالمومنين مي‌درخشيد، و چون در محراب عبادت مي‌ايستاد نور درخشنده او براي اهل آسمان مي‌ درخشيد همانگونه كه نور ستارگان براي اهل زمين مي‌درخشد.
برخي نامهاي ديگر حضرت فاطمه (س)
حصان (محفوظ)، حره (آزاده، شريف)، سيده (بانوي محترم)، عذراء (پرده نشين)، حوراء (فرشته، حوريه)، مريم كبري (مريم برتر)، نوريه (تابناك، درخشنده ) و نام آن بانو در آسمان، منصوره (ياري‌شده) است.

كنيه هاي حضرت
ام الحسن، ام الحسين، ام المحسن، ام الائمه، ام ابيها.
حضرت فاطمه (س) آن قدر به پدر بزرگوارش محبت مي كرد و مادرانه عشق مي ورزيد كه " ام ابيها" (مادر پدرش) لقب گرفت.
 
پايگاه استاد حسين انصاريان

منبع: خبرگزاري مهر
 



شنبه دوازدهم 12 1391 23:12

حضرت فاطمه (س) سرور زنان عالم

حضرت فاطمه هديه عاشقانه خداوند به عالم وجود است، هديه اي بس ارزشمند كه مانندش نباشد، شخصيت والاي آن حضرت و مقام بلند و كم نظيري كه در وادي عرفان و عبادت كسب كرده بود او را ممتاز و در جايگاه سرور زنان عالم قرار داد .
آن حضرت ‌در بيت‌ انقلاب‌ متولد شد و تمام‌ دوران‌ كودكي‌ را در آغوش‌ پدري‌ گذراند كه‌ مشغول يك‌ مبارزه‌ عظيم‌ جهاني و‌ فراموش‌ نشدني‌ بود.
وي در دوران‌ كودكي‌، سختيهاي‌ مبارزه‌ دوران‌ مكه‌ را چشيد، به‌ شعب‌ ابي‌طالب‌ برده‌ شد، گرسنگي‌ و سختي‌ و رعب‌ و انواع‌ شدتهاي‌ دوران‌ مبارزه‌ مكه‌ را لمس‌ و بعد كه‌ به‌ مدينه‌ هجرت‌ كرد، همسر مردي‌ شد كه‌ تمام‌ زندگي‌ اش جهاد في‌سبيل ‌الله‌ بود .
در تمام‌ قريب‌ به‌ يازده‌ سال‌ زندگي‌ مشترك‌ فاطمه‌ زهرا (س) و اميرالمومنين‌(ع)، هيچ‌ سالي‌، بلكه‌ هيچ‌ نيم‌ سالي‌ نگذشت‌ كه‌ اين‌ شوهر، كمر به‌ جهاد في‌سبيل‌الله‌ نبسته‌ و به‌ ميدان‌ جنگ‌ نرفته‌ باشد و اين‌ زن‌ بزرگ‌ و فداكار، همسري‌ شايسته‌ يك‌ مرد مجاهد و يك‌ سرباز و سردار دائمي‌ ميدان‌ جنگ‌ را نكرده‌ باشد .
زندگي‌ فاطمه‌ ‌زهرا (س‌) اگر چه‌ كوتاه‌ و حدود بيست‌ سال‌ بيشتر طول‌ نكشيد، اما اين‌ زندگي‌ از جهت‌ جهاد، مبارزه‌ ، تلاش‌، كار انقلابي‌، صبر انقلابي‌، درس‌، فراگيري‌ و آموزش، سخنراني‌ و دفاع‌ از نبوت‌ و امامت‌ و نظام‌ اسلامي‌، درياي‌ پهناوري‌ از تلاش‌ و مبارزه‌ و كار و در نهايت‌ هم‌ شهادت‌ است .
شك نيست كه علاقه پيامبر به حضرت فاطمه (س)  تنها به دليل رابطه پدر و فرزندي نبود . هر چند اين عاطفه در وجود پيامبر موج مي زد ، اما تعابير و سخناني كه پيامبر به هنگام اظهار علاقه نسبت به دختر خود بيان مي كرد، نشان دهنده اين بود كه در اينجا معيارهاي ديگري مطرح است.
بي ترديد شخصيت والاي حضرت فاطمه و مقام بلند و كم نظيري كه در وادي عرفان و عبادت كسب كرده بود، همچنين عفاف و تفوايي كه از خود نشان داد ، نقش محوري و اصلي را در اين تجليلها و تكريم ها ايفا كرد ، تا جايي كه پيامبر ايشان را " مادر خويش " لقب داده و آن حضرت را " ام ابيها" ناميدند.

سيده النساء  
رسول خدا فرموده است: فاطمه سيده نساء اهل الجنه. (فاطمه بانوي زنان بهشت است.)
از امام صادق (ع) پرسيده شد: آيا اين سخن پيامبر، تنها درباره زنان صدر اسلام صادق است؟ ( آيا فاطمه فقط سرور و بانوي زنان زمان خودش بوده است؟)
امام صادق فرمود: نه، فاطمه سرور همه زنهاي بهشت است، از اولين تا آخرين.
در روايتي ديگر رسول خدا فرمود: دخترم فاطمه بزرگ تمام زنهاي عالم است.
و نيز فرمود: اي علي، خداي تعالي به تمام دنيا نگاهي افكند و مرا بر همه مردهاي دنيا برگزيد، سپس نگاهي ديگر كرد و تو را بر همه مردان بعد از من اختيار كرد، آن گاه نگاهي افكند و ائمه ‏اي را كه از فرزندان تو هستند را بر ديگران برگزيد و سرانجام براي چهارمين بار نگاهي افكند و فاطمه را بر تمام زنهاي عالم را برگزيد.
 
پايگاه استاد حسين انصاريان

منبع: خبرگزاري مهر
 

شنبه دوازدهم 12 1391 23:12

گفتار نام آوران و دانشمندان درباره حضرت زهرا (عليها السلام)

زين العرب به نقل از شرح المصابيح مى گويد : فاطمه ، بتول گسسته  نام گرفت چون از جهت فضيلت و ديانت و تبار ، زنى از ميان زنان نتوانست هم گون او باشد .
هروى به نقل مناقب گويد : فاطمه بتول منقطع نام گرفت چون منقطع النظير بود .
كمال الدين محمد بن طلحه الشافعى گفته : به فضيلت سجاياى منصوص ، اختصاص يافت كه منحصر به او بود و به فضيلت ويژگى هايى متمايز شد كه در لفظ نبوى آمده بود و به صفات شرف ممتاز گشت كه روان هاى گرانمايه براى دست يابى به تنها يكى از آنها ، رقابت مى كنند . . .
شمس الدين محمد بن احمد بن عثمان ذهبى آورده : مفاخر او فراوان است ، او بردبار ، ديندار ، نيكوكار ، قانع و سپاس گوى بود.
سليمان كتانى ، نويسنده مسيحى لبنانى : فاطمه پاكدامن ، دخت فضيلت هاى پيامبر بود ، خصلت هايى كه با نبوغ اخلاق و خلاقيت ، پربار شده بود . تن نزار او ، آوند روح شفاف بود تا اينكه در آن سرچشمه اى كه پدرش از آن طلوع كرد محو شد .
عايشه : هرگز كسى برتر از فاطمه ـ جز پدر او ـ نديدم .
بنت الشاطى دانشمند مصرى : او محبوب ترين دختر  پيامبر  در ميان دخترانش بود و شبيه ترين كس از جهت خلق و خوى و خلقت به پدر خود بود . . . خداوند تقدير كرد كه  از بين خواهرانش تنها او  ظرف مطهر سلاله مطهر باشد و رويشگاه پاك درخت تنومند اشراف آل بيت پيامبر . . . » .
استاد احمد شمس باصى در كتاب خود « نفحات من سيره السيده زينب » ، آورده : فاطمه در ميان زنان دنيا بهترين بود و سرور زنان خواهد بود در آخرت .
دكتر على ابراهيم حسن گفته است كه : زندگى فاطمه برگى منحصر به فرد است در ميان برگ هاى تاريخ كه انواع عظمت ها را در او لمس مى كنيم . . . ما ، در برابر شخصيتى قرار داريم كه توانست در جهانى پديدار شود در حالى كه دورادور او هاله اى از فرزانگى و شكوه فرا گرفته بود ، فرزانگى كه منبع آن كتاب هاى فيلسوفان و دانشمندان نيست بلكه تجارب روزگار است كه لبريز از دگرگونى ها و پيشامدهاى ناگهانى است و شكوهى كه نه از پادشاهى يا ثروت كه از اعماق جان او سرچشمه گرفته بود . شايد عظمت فاطمه بود كه عايشه را واداشت تا بگويد : كسى برتر از فاطمه نيافتم مگر پدر او .
پايگاه استاد حسين انصاريان

منبع: اهل بيت (ع) عرشيان فرش نشين

شنبه دوازدهم 12 1391 23:11

آثار و اسرار تسبيح حضرت زهرا (س)

نجات از شقاوت : تسبيح حضرت زهرا عليهاالسلام از آثار و بركات بسيارى برخوردار است كه از جمله‏ى آنها نجات يافتن از شقاوت و بدبختى است.
هر انسانى به تناسب بينش و نگرشى كه به جهان هستى وجود پرآشوب خود دارد به دنبال خوشبختى است، و به عبارتى ديگر يكى از مهمترين مسائلى كه همه‏ى انسانها را آگاه يا ناآگاه به خود مشغول داشته است به طورى كه كارهاى زندگى و برنامه‏هايشان را در جهت وصول به آن پى‏ريزى مى‏كنند، مسئله‏ى رسيدن به سعادت و گريزانى از شقاوت است. منتهى از آنجايى كه انسان اختيار دارد، راه خودش را بايد آزادانه انتخاب كند. لذا انسان بعد از اينكه راه برايش نمايان شد، گاهى حسن انتخاب به خرج مى‏دهد و سبيل هدايت مى‏پيمايد، و گاهى سوء انتخاب به خرج داده و سبيل ضلالت و گمراهى پيش مى‏گيرد. و اين مسئله شقاوت و سوء عاقبت مسئله‏اى است كه همه‏ى آنان كه به خود آمده‏اند، از آن مى‏ترسند و آنها كه بصيرت ندارند و در خواب غفلت عمر مى‏گذرانند از آن نيز به غفلت به سر مى‏برند. لذا آن دسته كه داراى بصيرت هستند، به لحاظ خوف از شقاوت هميشه دست به دعا و ذكر بلند مى‏كنند و با تضرع و اصرار از خداى خويش طلب دورى از شقاوت و وصول به سعادت مى‏نمايند.
مداومت بر تسبيح فاطمه زهرا عليهاالسلام، موجب محفوظ ماندن از شقاوت و بدبختى است. از اين رو شايسته نيست كه از بركات و آثار آن غفلت نموده و در انجام آن كوتاهى و سستى نمائيم. امام صادق عليه‏السلام در اين رابطه مى‏فرمايد:
«يا اباهارون، انا نامر صبياننا بتسبيح فاطمه عليهاالسلام كما نامرهم بالصلاه، فالزمه، فانه لم يلزمه عبد فشقى». (1)
اى اباهارون! ما بچه‏هاى خود را همانطور كه به نماز امر مى‏كنيم به تسبيح حضرت فاطمه عليهاالسلام نيز امر مى‏كنيم. تو نيز بر آن مداومت كن، زيرا هرگز به شقاوت نيفتاده است بنده‏اى كه بر آن مداومت نموده است.
و نيز از اين حديث شريف استفاده مى‏شود كه شايسته است والدين محترم، تسبيح حضرت زهرا عليهاالسلام را مانند نماز به فرزندانشان تعليم كنند، باشد كه مشمول اين حديث گردند.

دورى شيطان و خشنودى خدا
شيطان همواره دشمن ديرينه‏ى انسان بوده و هست و هيچگاه انسان از حيله‏ها و خواطر شيطانى او در امان نيست. شيطان بنا بنا بر آيات الهى، دشمن قسم خورده‏ى انسان است تا او را به هر طريق ممكن به گمراهى بكشاند. از اين رو آدمى هميشه در معرض تهاجم شيطان و وساوس شيطانى است.
بعضى انسانها در مقابل اين تهاجم شيطانى و خواطر نفسانى هميشه در حال فرارند كه در اين صورت همواره مورد تعقيب شيطان و خواطرند، و هيچگاه خلاصى ندارند و اى بسا در آخر خسته شده و نفس‏زنان تسليم شوند، و عده‏اى اندك در تلاش‏اند كه با مداومت بر ذكر و فكر و عمل، چنان رفتار كنند كه شيطان و خواطر را از خود فرارى دهند و شيطان را از خود دور كنند كه البته راهى است مشكل. كسانى كه به اين مقام برسند داراى نفس مطمئنه خواهند شد كه ديگر دگرگونى در آن راه ندارد.
وقتى انسان توانست شيطان را از خود دور و طرد كند، و به طاعات عمل نمايد و در كارها و اذكار و عبادتهاى خود اخلاص ورزد، رضايت خدا نيز حاصل گردد، چون شيطان و وساوس او يكى از بزرگترين موانع كسب رضايت و خشنودى حقتعالى است. آرى رضا و رضوان خداوند سبحان مطلوب سالكان و منتهاى آرزوى عارفان است.
يكى از راههايى كه مى‏تواند شيطان را از انسان دور كرده و موجبات رضاى الهى را فراهم آورد مداومت بر تسبيح حضرت فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام است.
امام باقر عليه‏السلام مى‏فرمايد:
«من سبح تسبيح فاطمه عليهاالسلام ثم استغفر، غفر له، و هى مائه باللسان، و الف فى الميزان، و يطرد الشيطان، و يرضى الرحمان». (2)
هركس تسبيح حضرت فاطمه عليهاالسلام را بجا آورد و پس از آن استغفار كند، مورد مغفرت قرار مى‏گيرد، و آن تسبيح به زبان صداست، و در ميزان (اعمال) هزار (ثواب) دارد، و شيطان را دور كرده، و خداى رحمان را خشنود و راضى مى‏نمايد.
و به سند معتبر از امام صادق عليه‏السلام منقول است كه چون آدمى در جاى خواب خود مى‏خوابد، فرشته‏ى بزرگوارى و شيطان متمردى به سوى او مى‏آيند، پس فرشته به او مى‏گويد:
روز خود را به خير ختم كن و شب را با خير افتتاح كن، و شيطان مى‏گويد: روز خود را با گناه ختم كن و شب را با گناه افتتاح كن. اگر اطاعت فرشته كرد و تسبيح حضرت زهرا عليهاالسلام را در وقت خواب خواند، فرشته آن شيطان را مى‏راند و از او دور مى‏كند، و او را تا هنگام بيدارى محافظت مى‏كند، پس باز شيطان مى‏آيد و او را امر به گناه مى‏كند و ملك او را به خير امر مى‏كند. اگر از فرشته اطاعت كرد و تسبيح آن حضرت را گفت آن فرشته، شيطان را از او دور مى‏كند و حقتعالى عبادت تمام آن شب را در نامه‏ى عملش مى‏نويسد. (3)

شفاى كم‏شنوايى و درد جسمانى
تسبيح حضرت فاطمه عليهاالسلام بنا بر شواهد روايى و تاريخى در بعضى موارد بر بيماريهاى جسمى نيز موثر بوده و باعث درمان بيمارى گوش شده است.
يكى از ياران امام صادق عليه‏السلام نزد آن حضرت آمده و از كم‏شنوايى گوش خود نزد آن حضرت شكايت كرد، امام عليه‏السلام به او فرمود:
«عليك بتسبيح فاطمه عليهاالسلام». (4)
چه چيز مانع و جلوگير تو است و چرا غافلى از تسبيح حضرت فاطمه عليهاالسلام؟
آن مرد پرسيد: قربانت گردم، تسبيح فاطمه چيست و چگونه است؟ حضرت فرمود: سى و چهار مرتبه «اللَّه‏اكبر»، سى و سه مرتبه «الحمدلله» و سى و سه مرتبه «سبحان‏اللَّه» كه صد عدد مى‏شود. آن مرد گويد:
«فما فعلت ذلك الا يسرا حتى اذهب عنى ما كنت اجده». (5)
و من اين كار را در اندك زمانى انجام دادم و كم‏شنوايى‏ام برطرف شد.

برائت از دوزخ و نفاق
چنانچه گفته شد بنا بر روايت امام صادق عليه‏السلام، تسبيح حضرت زهرا عليهاالسلام از جمله‏ى ذكر كثيرى است كه خداوند در قرآن كريم ياد فرموده:
«تسبيح فاطمه الزهراء عليهاالسلام من الذكر الكثير الذى قال اللَّه عز و جل: «و اذكروا اللَّه ذكرا كثيرا».
و از طرفى رسول گرامى اسلام فرموده است:
«من اكثر ذكر اللَّه عز و جل احبه اللَّه و من ذكر اللَّه كثيرا كتبت له براءتان: براءه من النار و براءه من النفاق». (6)
هركس ذكر خداى عزوجل را بسيار كند خداوند او را دوست دارد، و هر كه ذكر خدا را بسيار كند براى او دو برائت (منشور آزادى) نوشته شود: يكى برائت از آتش جهنم، و ديگرى برائت از نفاق و دورويى.
لذا تسبيح صديقه‏ى طاهره اگر با شرائطش انجام پذيرد، موجب برائت از دوزخ و نفاق مى‏گردد.

غفران الهى
يكى ديگر از آثار تسبيح حضرت فاطمه عليهاالسلام، غفران الهى است. غفران ربوبى، همه‏ى ذنوب و آثار سوء تيرگيهاى آنها را از ميان مى‏برد، حجابها را برطرف كرده و نقائص وجودى انسان را كنار مى‏زند. اما متاسفانه كمتر كسى هست كه بداند غفران يعنى چه و نياز به آنچه معنايى دارد، و چگونه مى‏شود غفران الهى همه‏ى مشكلها را حل، و فاصله‏ها را از ميان بردارد؟ در فرق بين عفو و غفران گفته شده كه: عفو الهى، ناديده گرفتن و به حساب نياوردن لغزشها و خطاها و نقيصه‏ها و عيبها، و محو آثار نامطلوب آنهاست. و غفران الهى عبارت است از افاضات و رحمتهايى كه به دنبال ناديده گرفتن لغزشها و خطاها و نقيصه‏ها، متوجهانسان مى‏گردد و او را تكميل مى‏كند و نقايص و عيوب وجودى وى را برطرف مى‏نمايد. غفران بعد از عفو است. عفو ناديده گرفتن بديهاست و غفران، برطرف كردن آنها از وجود سالك و تبديل آنها به خوبيها و كمالات است. عفو ربوبى، انسان را از سقوط و هلاكت نجات مى‏دهد و غفران الهى، به سالك پر و بال عطا مى‏كند و بالا مبرد. لذاست كه اگر عفو و گذشت ربوبى نباشد، رهروان طريق با شكست روبرو شده و كنار زده مى‏شوند، و اگر غفران ربوبى نباشد، آنها از حرت و پيشرفت بازمانده و متوقف مى‏گردند. امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد:
«من سبح تسبيح فاطمه الزهراء عليهاالسلام قبل ان يثنى رجليه من صلاه الفريضه، غفر اللَّه له». (7)
هركس تسبيح حضرت فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام را قبل از اينكه وضع خود را بعد از نمار واجب عوض كند، بجا آورد، خداى متعال او را مشمول مغفرت خود مى‏گرداند.
البته نبايد چنين پنداشت كه اين «تسبيح» به لحاظ اينكه ظاهرى بسيار خلاصه دارد و انجام دادن آن بسيار آسان است، چگونه مى‏شود از چنين آثار و بركاتى برخوردار باشد؟! آرى اين تسبيح به ظاهر بسيار خلاصه است، اما در نزد آگاهان و عارفان آشنا، دريايى از حقايق و اسرار توحيد را در بر دارد و نيز انجام آن به ظاهر خيلى آسان است، ولى اگر خوب بجا آورده شود، مشكلها را آسان مى‏گرداند. ان‏شاءاللَّه.


پي نوشتها:

   1ـ فروع كافى، كتاب الصلاه، ص 343، ح 13.
2ـ وسائل الشيعه، ج 4، ص 1023، ح 3.
3ـ شيطان دشمن ديرينه‏ى انسان، محمد نصيرى، ص 136.
4ـ بحارالانوار، ج 85، ص 334، ح 20.
5ـ بحارالانوار، ج 85، ص 334، ح 21.
6ـ اصول كافى، ج 2، ص 499، ح 3.
7ـ فروع كافى، كتاب الصلاه، ص 342، ح 6.
 
پايگاه استاد حسين انصاريان

منبع: مجموعه مقالات راديو معارف

شنبه دوازدهم 12 1391 23:11

فرهنگ القاب حضرت فاطمه(سلام الله عليها)

نامگذارى نوزاد تنها رسمى ديرينه در ميان بشر نيست، از سنتهاى خدايى است كه با آفرينش نخستين آفريده، همراه بوده است. «آدم » و «حوا» اولين نامهاى بشرى است. بعد از آن نيز لازم ترين و مهمترين چيزهايى كه به آدمى آموخته شد اسمهايى چند بود. وعلم آدم الاسماء (پروردگار به آدم اسمهايى آموخت.)پس از آن، بشر براى برقرارى روابط خود هيچ راهى جز نامگذارى اشخاص و اشيا نداشت. چه اينكه گفتگوها و آموختنهايش جز از طريق شناخت نامها ميسر نمى شد.در اين ميان، نامگذارى افراد آدمى از اهميت ويژه اى برخوردار بود و چنين معلوم مى شود كه بعضى اسمها از سوى خداى متعال براى افراد نهاده شده است. از جمله نام فرزند حضرت زكريا7 است كه پيش از تولد، از سوى خداوند، يحيى خوانده شد. فهب لى من لدنك ... سميا (1) [زكريا گفت]: پروردگارا، برايم ياور و جانشينى قرار ده كه از من و آل يعقوب ارث برد و او را مورد رضايت خويش گردان. (خداى متعال به وى فرمود:) تو را به داشتن فرزندى به نام يحيى بشارت مى دهيم كه قبل از او كسى را به اين نام ننهاده بوديم.اين در حالى است كه براى بانو حضرت صديقه طاهره(س) نامها و القابى است كه برخى آسمانى اند و از سوى آفريدگار تعيين شده و بعضى از سوى برگزيدگان الهى.اما نامهاى آسمانى نه (9) اسم است كه در حديث ذيل آمده است.امام جعفر صادق(ع) فرمود: براى فاطمه(س) نزد خداى عز و جل نه اسم است: «فاطمه، صديقه، مباركه، طاهره، زكيه، راضيه، مرضيه، محدثه، زهرا» (2)آنچه اين نامها را براى حضرت فضيلت قرار داده اينكه نامهاى حضرتش حاكى از صفتى والاست كه در وى وجود داشته است و چون نامهاى ديگر افراد نيست كه صاحب نام از معنى نام خود هيچ بهره اى نبرده باشد.ما در ذيل، نامها، لقبها و كنيه هاى آن حضرت را به ترتيب حروف الفبا ياد مى كنيم.

ام الائمه (3)
(مادر امامان):
به موجب روايات نقل شده از سوى اهل تسنن و شيعه، نسل پاك پيامبر به وسيله دخترش به وجود آمده و گسترش يافته است. رسول اكرم(ص) فرموده است: پروردگار عزيز و بلند مرتبه نسل هر پيامبر را در صلب خود آن پيامبر قرار داد، حال آنكه نسل مرا در صلب على جاى قرار داد. (4)آن حضرت چندين بار به دختر عزيزش فرمود: اى فاطمه، تو را بشارت مى دهم كه از نسل تو يازده فرزند معصوم، امام مردم خواهد شد و آخرين آنها مهدى عليه السلام است.

ام ابيها (5)
يعنى: مادر (و دلسوز) پدرش  كنيه اى است كه پدر بزرگوارش حضرت رسول اكرم(ص) وى را بدان خواند. چه اينكه پيامبر در خردسالى مادر را از دست داد و سراسر عمر عزيزش را بسختى گذراند و تا قبل از ازدواج با بانو خديجه و حتى پس از آن، پيوسته مورد آزار مشركان بود، يا در جنگها به اين سو و آن سو مى رفت و دشوارى تحمل مى كرد. در اين همه پس از تولد دختر عزيزش فاطمه، با اينكه وى كودكى بيش نبود همواره چون پروانه به گرد شمع، از پدر جدا نمى شد و در رفع اندوه او آنچه مى توانست مى كوشيد و از پدر دلجويى مى كرد. اگر آن بزرگوار در جنگى آسيب مى ديد فاطمه خردسالش بود كه بر زخم و رنج پدر مرهم مى نهاد و بر آرامش و سلامت جانش اصرار داشت. چون رسول خدا(ص) دلسوزى وى را مى ديد اشك مى ريخت و مى فرمود: او مادر پدرش است. (6)
«ام » به معنى مادر و اصل و ريشه است و در حقيقت آن بانو را بايد مادر نبوت دانست.
ام ابيها بود آن خوش خصال
چونكه بود بانوى كاخ جلال
اين كنيه را شيعه و سنى نقل كرده (7) و در معناى آن وجوهى بيان نموده اند. در ميان معانى آن شايد بهترين وجه اين باشد كه: «ام » در لغت به معنى مقصود و هدف نيز آمده است و چون فاطمه ثمره درخت نبوت و حاصل عمر حضرت ختمى مرتبت بود او را ام ابيها گفتند. او بود كه مقصود حقيقى و هدف و ثمره واقعى زندگانى پيغمبر بود و فرزندى شناخته مى شد كه پيامبر مى خواست. (8)
ام الحسن. ام الحسين (9)
(مادر حسن(ع). مادر حسين(ع))
امام مجتبى عليه السلام نخستين فرزند حضرت زهرا(س) است كه در پانزدهم رمضان سال سوم هجرت (در حالى كه مادرش دوازده ساله بود) در مدينه به دنيا آمد.اى فاطمه، تو را بشارت مى دهم كه از نسل تو يازده فرزند معصوم، امام مردم خواهد شد و آخرين آنها مهدى عليه السلام است.پس از شش ماه و اندى از اين تاريخ، وجود مقدس حسين(ع) در سوم شعبان سال چهارم هجرى به دنيا آمد.
ام المحسن (10)
(مادر محسن(ع))
آن حضرت را پنج فرزند بود: حسن(ع)، حسين(ع)، زينب 3، ام كلثوم عليها السلام و محسن(ع). محسن آخرين فرزند آن بانو و اولين شهيد اهل بيت: پس از پيامبر بود كه در ماه آخر حمل، در رحم كشته و سقط شد.

بتول
(بتول يعنى جدا و ممتاز از ديگران، يا آن كه حيض نبيند)ابن اثير در النهايه مى نويسد: فاطمه را بتول ناميدند زيرا از زنان زمان خويش [و زمانهاى قبل و بعد خود] از نظر فضيلت و دين و حسب جدا و ممتاز بود. يا آنكه از دنيا منقطع گشته و به خداى تعالى روى آورده بود. (11)از حضرت رسول(ص) پرسيده شد به چه كسى بتول گويند؟ فرمود: آن كه سرخى (حيض و...) نبيند. بدرستى كه حيض براى دختران پيامبران ناپسند است. (12)

حانيه (13)
(آن كه به شوهر و فرزندانش بسيار مهربان است.)

الحرة (14)
(بانوى آزاد)
چون فاطمه ثمره درخت نبوت و حاصل عمر حضرت ختمى مرتبت بود او را ام ابيها گفتند.

حصان (15)
(پارسا و عفيف)

حورا/حوراى انسيه
(انسانى زمينى كه از حوريان بهشتى است.)

 [حوريه اى شبيه آدمى]در يكى از معراجهاى پيامبر اكرم(ص) به آسمان، آن حضرت از ميوه ها و از خرماى تازه و سيب بهشتى تناول كرد و خداوند متعال آن غذاهاى بهشتى را در صلب پيامبر قرار داد و هنگامى كه ايشان از معراج به زمين بازگشت با حضرت خديجه 3 همبستر شد و بدين ترتيب حضرت فاطمه(س) در رحم حضرت خديجه قرار گرفت. بدين سبب حضرت فاطمه(س) «حوراى انسيه » نام گرفت. (16)

راضيه (17)
(كسى كه به تقدير و قوانين الهى خشنود بود.)
اين صفت از والاترين درجات ايمان است و آن حضرت در تمام مراحل زندگى به آنچه كه از سوى خداى عزيز - از ترس و آزار در راه دين و ظلم و اندوه و غم - برايش مقدر شده بود رضايت داشت و هيچ گاه از وضع خود گله نكرد تا آنكه اين آيه شريف از آن صفت وى ياد كرد: يا ايتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربك راضية مرضية: اى دارنده روان قدسى مطمئن، به سوى پروردگارت بازگرد در حالى كه تو از او راضى و خدا نيز از تو خشنود است.

زكيه
از ديگر نامهاى حضرت است كه به معنى پاك و پاكدامن يا وجود پربركت است.قرآن هر يك از اين معانى را در سه آيه مختلف بيان فرموده است. در جايى از پاكدامنى و مقام عصمت حضرت عيسى عليه السلام چنين ياد مى كند: قال انما انا رسول ربك لاهب لك غلاما زكيا (18) . يعنى جبرئيل به مريم گفت من فرستاده پروردگار توام تا از جانب او پسرى پاكيزه به تو بخشم.در آيه ديگر آمده است: فانطلقا حتى اذا لقيا غلاما فقتله قال اقتلت نفسا زكية بغير نفس. (19) يعنى چون خضر آن پسر را كشت موسى گفت آيا جوانى پاكيزه و بى گناه را بى آنكه كسى را كشته باشد، كشتى؟در جايى ديگر مى فرمايد: قد افلح من زكها (20) . يعنى: رستگار شد هر كه روان خود را پاك ساخت.در حقيقت زكيه به بانويى گويند كه از همه ناپاكيهاى اخلاقى دور باشد و هرگز در وجودش هيچ صفت بد يافت نشود.

زهرا
(درخشان، نورانى و درخشنده)
«زهر» به معنى روشنى و درخشندگى است. امام عسكرى(ع) فرموده است: اينكه فاطمه(س) را زهرا ناميدند بدان لت بود كه هر روز سه بار آن بانوى بزرگوار براى على(ع) مى درخشيد.امام صادق(ع) فرموده است: علت آنكه ايشان را زهرا ناميدند آن است كه به او بارگاهى از ياقوت سرخ در بهشت رحمت خواهد شد كه اهل بهشت آن بارگاه را به بلندى و عظمتى كه دارد مانند ستاره اى درخشان كه در آسمان ست خواهند ديد و به يكديگر مى گويند اين بارگاه درخشنده از آن فاطمه(س) است.از امام صادق(ع) پرسيدند چرا فاطمه را زهرا ناميدند؟ فرمود: زيرا فاطمه چنان بود كه چون در محراب مى ايستاد نورى از او براى اهل آسمان درخشش مى كرد همان طور كه ستارگان براى اهل زمين درخشش دارند.

سماويه (21)
(گرانبها گوهرى آسمانى)

سيدة/سيدة نساء العالمين
(بزرگ بانوى جهانيان) (22)
شيخ صدوق در كتاب امالى حديثى را از حضرت رسول خدا(ص) چنين نقل كرده كه فرمود: ابنتى فاطمه سيدة نساء العالمين. يعنى: دخترم فاطمه بزرگ بانوى زنان جهانيان است.رسول خدا(ص) به دخترش فرمود: اى فاطمه، بدرستى كه خداوند تو را بر همه زنان جهان و بر همه زنان اسلام كه بهترين دين است برگزيد. (23)چون رسول خدا(ص) از نزديك بودن وفات خود از طريق وحى با اطلاع شد دخترش فاطمه را از اين موضوع آگاه ساخت و آن بانو گريست. در اين حال رسول خدا(ص) به وى فرمود: تو اولين كسى از خانواده ام هستى كه به من خواهى پيوست. آيا دوست ندارى كه ارجمندترين زنان بهشت باشى! (24)

صديقه/صديقه كبرى
«صديقه » يعنى كسى كه در راستگويى كامل است. يا آن كه هرگز دروغ نگفته است. يا كسى كه سخن خود را با عمل خويش تصديق مى كند. (25)فاطمه چنان بود كه چون در محراب مى ايستاد نورى از او براى اهل آسمان درخشش مى كرد همان طور كه ستارگان براى اهل زمين درخشش دارند.مرتبه صديقين در رديف پيامبران و شهيدان است. اين مطلب را آيات بسيارى روشن مى كنند كه از آن جمله اند: و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا. (26)مريم(س) را از اين نظر صديقه مى گفتند كه آيات الهى را با گفتار و عملش تصديق مى كرد و آنچه كه پروردگار درباره فرزندش به وى خبر داد كاملا پذيرفت. در تاييد اين سخن حديثى از رسول خدا(ص) اينچنين رسيده است كه به على(ع) فرمود: «سه چيز به تو داده شده كه به هيچ كس حتى به من داده نشده است:
1 - تو داماد كسى مانند رسول خدا هستى و من داماد كسى نيستم كه پدر زنم مانند پدر زن تو باشد.
2 - همسرى صديقه مانند دختر من به تو داده شده كه من چنين همسرى ندارم.
3 - به تو فرزندانى مانند حسن و حسين عنايت شد. در حالى كه من فرزندانى مانند آنان ندارم. ولى با اين حال شما از من هستيد و من از شما.»مفضل بن عمر گويد از امام صادق(ع) سؤال كرد: چه كسى فاطمه را غسل داد؟ فرمود: اميرالمؤمنين. اين مطلب بر من سنگين آمد. فرمود: مثل اينكه اين مطلب بر تو گران آمد! عرض كردم آرى، فدايت شوم. فرمود: قبول اين مطلب بر تو دشوار نيايد زيرا كه جده ام فاطمه زهرا صديقه بود و كسى جز صديق را نرسد كه صديقه را غسل دهد. آيا نمى دانستى كه مريم را جز عيسى هيچ كسى غسل نداد!اهل تسنن از عايشه روايتى را چنين نقل كرده اند: ما رايت احدا اصدق من فاطمه(س) غير ابيها: پس از رسول خدا(ص) هرگز كسى را راستگوتر از فاطمه نديدم. (27)

طاهره
(به معنى پاكيزه، بى عيب، پاك و معصوم)
در حقيقت آيه شريفى كه در پاكيزه دانستن اهل بيت نازل شده است اين نام را براى حضرت زهرا(س) ثابت مى كند. خداى تعالى در سوره احزاب (آيه 33) مى فرمايد: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» يعنى خداوند چنين مى خواهد كه پليدى هر آلايش را از شما خاندان نبوت ببرد و از هر عيب پاكتان گرداند.در اين مطلب مفسران و محدثان شيعه و سنى به گونه اى انبوه رواياتى ذكر كرده اند كه به مفاد آنها معنى اهل بيت هر چه باشد صديقه طاهره را شامل مى شود. (28)آنچه از كتب لغت و تصريح روايات و گفتار مفسران برمى آيد اين است كه نتيجه دور بودن «رجس » از اهل بيت همان دارا بودن مقام عصمت است. در حقيقت نام طاهره با توجه به آيه مورد نظر تاييد عصمت آن بانوست و آنكه آن حضرت حتى پس از رحلت، طاهر خواهد بود و پيكر مطهرش نه در زمان حيات و نه پس از مرگ همچون ديگر مردم نجس نخواهد شد و لمس پيكر پاكش غسل ندارد، چنانكه در روايتى بدين موضوع تصريح شده است. روايت چنين است: مردى به نام حسن بن عمير مى گويد: به امام صادق(ع) گفتم: آيا اميرالمؤمنين پس از غسل دادن رسول خدا(ص) غسل كرد؟ فرمود: با وجود آنكه نبى اكرم(ص) مطهر بود، اميرالمؤمنين(ع) غسل انجام داد تا اين امر سنت گردد. (منظور آنكه سنت غسل كردن پس از مس ميت ترك نشود. (29)والاترين حديث در مقام طهارت حضرت زهرا(س) حديث شريف كساء است كه شيعه و سنى با دهها سند صحت آن را تاييد كرده اند. (30) بر پايه اين حديث، زمانى رسول اكرم(ص) به خانه دخترش فاطمه(س) آمد و خود را در چيزى شبيه عبا پيچيد. زمانى بعد اميرالمؤمنين على(ع) و پس از وى حضرت مجتبى عليه السلام و حسين(ع) نزد حضرتش رفتند و آنگاه فاطمه(س) به پيش ايشان رفت. در همين هنگام بود كه آيه تطهير (انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت .. .) نازل شد.اى فاطمه، بدرستى كه خداوند تو را بر همه زنان جهان و بر همه زنان اسلام كه بهترين دين است برگزيد.

عذرا
(يعنى آن بانو پيوسته همچون دوشيزگان بود.)
از فرموده رسول خدا(ص) كه آن بانو را حوريه اى به صورت انسان معرفى كرده است بر مى آيد كه آن حضرت همچون حوريان بهشت پيوسته دوشيزه باقى خواهد ماند. چه آن كه حضرتش از طعام بهشتى آفريده شد. از امام صادق(ع) در اين باره پرسش شد كه چگونه حوريه بهشتى هر زمان كه همسرش نزد وى مى رود او را دوشيزه مى يابد؟ فرمود: چون او از ماده اى پاك آفريده شده و هيچ گونه فسادى به جسم وى راه نمى يابد و بدنش دچار آفتى نمى گردد ... (31)

فاطمه
يعنى آن كه خود و شيعيانش از آتش بازداشته (و در امان نگاه داشته) شده اند.يا به معنى آن كه شر و بدى در وجود او راهى ندارد.
و به معنى آن كه از طفوليت با علم رشد يافته است.شيخ صدوق در علل الشرايع و علامه مجلسى در بحارالانوار از امام باقر(ع) روايت كرده اند كه فرمود: چون فاطمه(س) متولد شد خداى عز و جل به يكى از فرشتگان وحى فرمود كه به زمين برود و اين نام را بر زبان پيغمبر جارى سازد و بدين ترتيب رسول خدا(ص) نام فاطمه(س) را براى نوزاد انتخاب فرمود. (32)
«فطم » يعنى طفل از شير گرفته شد.
در حديثى از امام باقر(ع) چنين رسيده است كه خداى متعال پس از تولد فاطمه(س) به وى خطاب فرموده كه «انى فطمتك بالعلم و فطمتك عن الطمث »: من تو را به وسيله علم از شير گرفتم و از پليديها و ناپاكيها دور داشتم. گويى چنانكه طفل را پس از بازداشتن از شير به غذايى ديگر عادت مى دهند آن حضرت از زمان شيرخوارگى نخستين غذايش پس از شير، علم بوده و به وسيله علم از شير گرفته شده است. (33)حضرت رضا عليه السلام از پدرش و ايشان از رسول خدا(ص) نقل كرده اند كه فرمود: اى فاطمه، آيا مى دانى چرا فاطمه ناميده شده اى؟ على(ع) پرسيد چرا؟ فرمود: زيرا كه وى و شيعيانش را از آتش بازداشته اند (34) .و در جاى ديگر فرمود: زيرا آتش بر وى و شيعيانش ممنوع گرديده است. (35)اميرالمؤمنين على(ع) فرمود: شنيدم كه رسول خدا(ص) مى فرمود: فاطمه را فاطمه ناميده اند زيرا خداى تبارك و تعالى او و فرزندانش را از آتش بركنار داشته است. البته آن فرزندانى كه با ايمان از دنيا بروند و بر آنچه كه بر من نازل گرديده اعتقاد داشته باشند. (36)امام صادق(ع) فرمود: او را فاطمه گفتند چون شر و بدى در وجود او راهى ندارد و اگر براى همسرى اين بزرگوار، على(ع) نبود تا قيامت كسى همشان پس از رسول خدا(ص) هرگز كسى را راستگوتر از فاطمه نديدم.
ايشان يافت نمى شد. اين حديث را بسيارى از علماى عامه هم نقل كرده اند; از جمله ابن شيرويه ديلمى و طبرى در دلائل الامامه. (37)گفتنى است كه نام مقدس فاطمه نزد اهل بيت: بسيار دوست داشتنى بوده است و آنان اين نام و صاحبش را پيوسته گرامى مى داشته اند. «امام صادق(ع) از يكى از يارانش كه خدا به وى دخترى عنايت فرموده بود، پرسيد او را چه نام نهاده اى؟ گفت: فاطمه. حضرت فرمود: فاطمه! درود خدا بر فاطمه باد. پس بدان چون اين نام را بر او نهاده اى مواظب باش سيلى بر صورتش نزنى و به او بد نگويى و گرامى اش بدارى.»مردى گويد: بر امام صادق(ع) وارد شدم در حالى كه افسرده بودم. حضرت پرسيد: چه غمى دارى؟ گفتم: دخترى برايم به دنيا آمده است. فرمود: او را چه ناميده اى؟ گفتم: فاطمه. فرمود: آه، آه، آه! بدان اگر او را فاطمه نام نهادى لعن و دشنامش مده و او را مزن. (38)

مباركه
از نامهاى ديگر حضرت زهرا(س) و به معنى وجود پربركت است.راغب در مفردات گويد: جايى كه خير الهى به صورتى كه در خور نگهدارى و شمارش و اندازه گيرى نباشد و هر كسى به آن بنگرد فزونى محسوسى در آن ببيند گويند در آن بركت است و آن چيز مبارك است.
بر اين اساس است كه زهرا(س) را مباركه ناميدند چون به وجود آن حضرت نسل رسول خدا باقى ماند و گسترش يافت، در حالى كه ايشان پس از شهادت بيش از دو پسر و دو دختر نداشت. علاوه بر آنكه بعد از واقعه جانگداز كربلا تمام پسران امام حسين(ع) جز يك تن (حضرت سجاد(ع)) باقى نماندند و از فرزندان حضرت مجتبى عليه السلام هم بنا به قولى هفت تن شهيد شدند و از زينب كبرى نيز دو فرزند به شهادت رسيدند و ام كلثوم هم بدون فرزند از دنيا رفت.پس از واقعه كربلا نيز جنايتها و كشتارها نسبت به فرزندان پاك رسول اكرم(ص) و فاطمه(س) ادامه يافت. در زمان حجاج و بنى عباس كشتن علويان رسم شده بود. با همه اينها خداى متعال در نسل فاطمه(س) بركت قرار داد و آن بزرگوار را منشا خير كثير گردانيد.شمارى از مفسران، كلمه كوثر در سوره انا اعطيناك الكوثر را همان وجود مقدس فاطمه زهرا(س) دانسته اند. سيوطى در كتاب الدر المنثور در تفسير «كوثر»، و بخارى و ابن جرير و حاكم نيشابورى از سعيد بن جبير از ابن عباس نقل كرده اند كه كوثر همان خير كثيرى است كه خدا به پيامبر(ص) عنايت فرمود. در همين روايت ابو بشير گويد به سعيد به جبير گفتم: برخى از مردم مى پندارند كه كوثر نهرى است در بهشت. او گفت: آن نهر هم كه در بهشت است از همان خير كثير است كه خدا به وى عطا كرده است.شيخ طبرسى در مجمع البيان در تفسير سوره كوثر مى نويسد: مراد از كوثر همان زيادى نسل از فاطمه(س) و اولاد رسول خداست كه آنچنان فزونى يافتند كه عددشان را نمى توان شماره كرد و اين بركت تا قيامت ادامه خواهد يافت.هم اكنون آمارها نشان مى دهد در سراسر جهان از فرزندان فاطمه(س) بيش از چهل ميليون انسان وجود دارند. (39) هم اينجا پيشنهاد مى شود رايانه هاى ثبت احوال از طريق واژه هاى سيد، سادات، بى بى، شريفه و... آمارى از فرزندان فاطمه(س) كه هم اكنون در جمهورى اسلامى ايران زندگى مى كنند، جهت اثبات اين حقيقت قرآنى ارائه نمايند.

محدثه
يعنى آن كه فرشتگان با او سخن گويند.
در اينكه آيا فرشتگان با غير پيامبر هم سخن مى گويند و از غير پيامبر كس ديگرى مى تواند آنان را ببيند يا صدايشان را بشنود در اخبار و تفاسير شيعه و سنى مطالبى نقل كرده اند. در آياتى از قرآن بدين موضوع پرداخته شده است. خداى متعال در قرآن كريم درباره وجود مقدس حضرت مريم مى فرمايد: او با فرشته الهى ديدار كرد و سخن گفت. در سوره آل عمران آيه 42 آمده است كه: فرشتگان با مريم سخن گفتند و به وى خبر دادند كه خداوند او را پاك گردانيده و بر همه زنان برترى بخشيده است.روايتى چنين نقل شده است: مردى به نام اسحاق بن جعفر گويد: از امام صادق(ع) شنيدم كه فرمود: فاطمه را محدثه ناميده اند زيرا فرشتگان پيوسته بر او از آسمان فرود مى آمدند و چنانكه مريم دختر عمران را ندا مى كردند او را همسخن خويش قرار مى دادند و به وى مى گفتند: اى فاطمه، ان الله اصطفيك و طهرك و اصطفيك على نساء العالمين يا مريم اقنتى لربك و اسجدى و اركعى مع الراكعين. (40)يعنى اى فاطمه، خداى تعالى تو را برگزيده و پاكت گرداند و بر همه زنان عالم برترى بخشيد. اى فاطمه، پروردگارت را فرمانبردار باش و سجده كن و با ركوع كنندگان ركوع نما.اما اينكه فرشتگان جز اين در باره چه با حضرتش سخن مى گفتند احاديث چنين است: آنان از حوادث آينده و پادشاهانى كه در زمين حكومت خواهند كرد و بسيارى از احكام الهى، براى آن بانو سخن مى گفتند و به تقاضاى حضرت، اميرالمؤمنين على(ع) آن مطالب را مى نگاشت تا آن كه كتابى بزرگ گرديد و به مصحف فاطمه(س) خوانده شد. (41)والاترين حديث در مقام طهارت حضرت زهرا(س) حديث شريف كساء است كه شيعه و سنى با دهها سند صحت آن را تاييدكرده اند.امام صادق(ع) به ابوبصير فرمود: مصحف فاطمه(س) نزد ماست و مردم نمى دانند كه اين مصحف چيست آن مصحف از نظر حجم سه برابر اين قرآن است حال آنكه يك كلمه از اين قرآن شما در اين مصحف نيست. بلكه مندرجات آن عبارت از امورى است كه پروردگار بزرگ بر مادرمان زهرا(س) املا و وحى فرمود. (42)

مرضيه (43)
آن كه خداوند پيوسته از او و كردارش راضى است.از آنجا كه آن حضرت معصوم است و آيه تطهير شامل اوست، آنچه مى كند همان خواسته الهى است. اگر او از چيزى خرسند باشد نشان خرسندى خداست و در صورتى كه نسبت به كسى يا عملى ناخرسند باشد دليل مبغوض بودن آن چيز يا كس نزد خداست.رسول اكرم(ص) درباره او فرمود: «آن كه فاطمه را بيازارد مرا آزرده ساخته و كسى كه مرا آزار رساند خداوند را ناخرسند و آزرده ساخته است. و اين همان فرموده الهى است كه: ان الذين يوذون الله و رسوله (44) (كسانى كه خدا و پيامبرش را بيازارند پروردگار در دنيا و آخرت آنها را لعنت مى كند و از رحمت خود دور مى سازد ...)» (45)نيز فرمود: اى فاطمه، خداوند همانابه غضب تو غضب مى كند و به رضايتت خشنود مى شود. (46)

مريم كبرى (47)
(مريم بزرگ)
مقام وى در نزد مسلمانان والاتر از مقامى است كه حضرت مريم(س) در نزد مسيحيان دارد. در اين باره دهها روايت وجود دارد، از جمله آنكه رسول خدا(ص) فرمود: مريم ارجمندترين بانوى زمان خويش بود و فاطمه ارجمندترين بانوى همه زمانهاست. (48)

منصوره
(يارى شده از سوى پروردگار)
در تفسير فرات كوفى، روايتى از حضرت رسول خدا(ص) چنين نقل شده است كه روزى در جمع ياران خود فرمود: مى دانيد فاطمه چگونه آفريده شده است؟ آنان گفتند خدا و رسولش به اين امر داناترند.فرمود: فاطمه از بشر نيست. از حوريانى است شبيه بشر و از عرق و پر جبرئيل آفريده شده است.گفتند: اى رسول خدا، درك اين سخنان براى ما دشوار است. نخست فرموديد: او حوريه اى است بشر مانند و آنگاه فرموديد از عرق و پر جبرئيل!مريم ارجمندترين بانوى زمان خويش بود و فاطمه ارجمندترين بانوى همه زمانهاست.پيامبر(ص) فرمود: حال توضيح خواهم داد. زمانى پروردگارم سيبى از بهشت به وسيله جبرئيل عليه السلام برايم هديه فرستاد. هنگامى كه جبرئيل آن را مى آورد به سينه اش چسبانده بود و سيب همچون بدن جبرئيل عرق كرده بود. آن دو عرق به هم در آميخت و ضمن حديث طولانى آمده كه جبرئيل براى پيامبر سيبى آورد و گفت: اى محمد، آن را بخور. گفت: اى دوست من جبرئيل، هديه خدايم را بخورم؟ گفت: آرى. چون به خوردن آن امر شد آن را خورد ولى با تعجب ديد نورى از آن برخاست كه وى را بسيار شگفت زده كرد. جبرئيل گفت: اى رسول خدا، آن را فاطمه وجودى از نور است و انوار او تا ابد آفاق زندگى بشريت را روشن مى سازد.سلام خدا و فرشتگان و همه پاكان بر او، روز ولادت و روز شهادتش و تا قيام قيامت.بخور كه آن نور وجود «منصوره » است كه در زمين فاطمه ناميده مى شود. گفتم اى جبرئيل، منصوره كيست؟ گفت بانويى از صلب تو بيرون آيد و اسمش در آسمان منصوره و در زمين فاطمه باشد! (49)

نوريه (50)
فاطمه وجودى از نور است و انوار او تا ابد آفاق زندگى بشريت را روشن مى سازد.
سلام خدا و فرشتگان و همه پاكان بر او، روز ولادت و روز شهادتش و تا قيام قيامت.

 

پى نوشتها:
1- سوره مريم، آيه 5 تا7.
2- امالى صدوق، ص 474، ح 18; علل الشرايع، ج 1، ص 178، ح 3; خصال، ص 414، ح 3; دلائل الامامه، ص 10; بحارالانوار، ج 43، ص 10، ح 1.
3- بحارالانوار، ج 43، ص 16.
4- ر. ك: تاريخ بغداد، خطيب بغدادى، ج 1، ص 316; مناقب خوارزمى، ص 229.
5- المناقب، ج 3، ص 132; بحارالانوار، ج 43، ص 16; اسدالغابة، ج 5، ص 520.
6- العوالم، ج 6، ص 37.
7- كشف الغمة، ج 2، ص 88; الاصابة، ج 4، ص 365.
8- زندگانى حضرت فاطمه زهرا ... ، سيد هاشم رسولى محلاتى، ص 14 و15.
9- بحارالانوار، ج 43، ص 16; المناقب، ج 3، ص 132.
10- المناقب، ج 3، ص 132; بحارالانوار، ج 43، ص 16.
11- نيز ر. ك ... معانى الاخبار، ص 54; علل الشرايع، ص 181; ينابيع المودة، قندوزى، ص 260.
12- المناقب، ج 3، ص 110; بحارالانوار، ج 43، ص 16.
13و14 - بحارالانوار، ج 43، ص 16.
15- المناقب، ج 3، ص 133; العوالم، ج 6، ص 24.
16- تفسير فرات كوفى، ص 119; بحارالانوار، ج 43، ص 18.
17- بحارالانوار، ج 43، ص 16.
18- سوره مريم، آيه 19.
19- سوره كهف، آيه 75.
20- سوره شمس، آيه 10.
21- بحارالانوار، ج 43، ص 16.
22- امالى، ص 245، حديث 12; بحارالانوار، ج 43، ص 22.
23- عوالم العلوم، ج 6، ص 46.
24- همان، ص 45.
25- ر. ك: لسان العرب و تاج العروس.
26- سوره نساء، آيه 68.
27- مستدرك حاكم، ج 3، ص 150; حلية الاولياء، ابونعيم، ج 2، ص 41.
28- مراجعه شود به كتابهاى ذيل: تاريخ خطيب بغدادى، ج 10; تفسير كشاف زمخشرى، ج 1، ص 193; اسدالغابة، ابن اثير، ج 2، ص 12; تذكرة الائمة، سبط ابن جوزى، ص 244; درالمنثور، ابوبكر سيوطى، ج 5، ص 198; خصائص الكبرى، ج 2، ص 264.
29- وسائل الشيعه، ج 1، ص.
30- درباره اسناد حديث شريف كساء، كتاب جداگانه موجود است.
31- ر. ك ... فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت (ترجمه)، ص 123.
32- بحارالانوار، ج 43، ص 13.
33- همان.
34- همان، ص 14.
35- همان، ص 15.
36- بحارالانوار، ج 43، ص 18 و19.
37- همان، ص 10.
38- وسائل الشيعه، ج 14، ص.
39- ر. ك: فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت (ترجمه)، ص 75 - 85.
40- سوره آل عمران، آيه 42 و43.
41- ر. ك: بحارالانوار، ج 43.
42- بحارالانوار، ج 43. نيز: فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت (ترجمه)، ص 111.
43- بحارالانوار، ج 43، ص 16.
44- سوره احزاب، آيه 57.
45- العوالم، ج 6، ص 52.
46- همان، ص 55; كشف الغمة، ج 1، ص 458; بحارالانوار، ج 43، ص 53.
47- بحارالانوار، ج 43، ص 16.
48- ر. ك: العوالم، ج 6، ص 44 - 51.
49- عوالم، ج 6، ص 35 و36.
50- المناقب، ج 3، ص 133.

برگرفته از ويژه نامه حضرت فاطمه زهرا(س)

شنبه دوازدهم 12 1391 23:11

فاطمه(س) الگوي جاودانه زنان عالم

بى‏شك خلقت فاطمه پاسخ غيرتمندانه دستگاه آفرينش به تحقير تاريخى زن و پاسخى جاودانه به چگونگى جريان يافتن زنانگى در متن حيات بشرى است.

آفرينش و زندگي فاطمه اين نكته را به اثبات رساند كه مى‏توان احساسات و انعطاف زنانه را با شعور و درايت حماسى پيوند زد؛ مى‏توان از محيط خانه منشا تحولات اجتماعى و تاريخى شد؛ مى‏توان در محراب عبادت با ملك همنوا گرديد و از آنجا، پاى به مسجد گذاشت و بلاغت را در ادبيات سياسى و فرهنگى به اوج رساند؛ مى‏توان اوج اقتدار زنانه را در خضوع به همسر، پرورش فرزند، خانه‏ دارى هدفمند، توجه به علم و معرفت و حضورموثر در مهم‏ ترين عرصه‏ هاى حيات سياسى و اجتماعى، تعريف كرد و عمر كوتاه زندگى مادى را تا هميشه تاريخ جاودانه ساخت.

امروزه بازشناسى شخصيت فاطمه(س) از آنجهت اهميت دارد كه ادعا مى‏كنيم جبران تحقير تاريخى زن و نمايش توانمندى و ارزشمندى آنها، در سلوك مردانه و به خود بستن صفات مذكر نيست و بايد اوج اقتدار زن را در بازبينى «هويت زنانه» جست.

 

شخصيت فاطمه‌ زهرا(س) شخصيتي ممتاز و برجسته

شخصيت‌ زهراي‌ اطهر، در ابعاد سياسي‌ و اجتماعي‌ و جهادي‌، شخصيت‌ ممتاز و برجسته‌اي‌ است؛ به‌ طوري‌ كه‌ همه‌ زنان‌ مبارز و انقلابي‌ و برجسته‌ و سياسي‌ عالم‌ مي‌توانند از زندگي‌ كوتاه‌ و پرمغز او درس‌ بگيرند.

 

زني‌ كه‌ در بيت‌ انقلاب‌ متولد شد و تمام‌ دوران‌ كودكي‌ را در آغوش‌ پدري‌ گذراند كه‌ مشغول يك‌ مبارزه‌ عظيم‌ جهاني و‌ فراموش‌ نشدني‌ بود. وي در دوران‌ كودكي‌، سختيهاي‌ مبارزه‌ دوران‌ مكه‌ را چشيد، به‌ شعب‌ ابي‌طالب‌ برده‌ شد، گرسنگي‌ و سختي‌ و رعب‌ و انواع‌ شدتهاي‌ دوران‌ مبارزه‌ مكه‌ را لمس‌ و بعد  كه‌ به‌ مدينه‌ هجرت‌ كرد، همسر مردي‌ شد كه‌ تمام‌ زندگي‌ اش جهاد في‌سبيل‌الله‌ بود و در تمام‌ قريب‌ به‌ يازده‌ سال‌ زندگي‌ مشترك‌ فاطمه‌ زهرا (س) و  اميرالمومنين‌(ع)، هيچ‌ سالي‌، بلكه‌ هيچ‌ نيم‌ سالي‌ نگذشت‌ كه‌ اين‌ شوهر، كمر به‌ جهاد في‌سبيل‌الله‌ نبسته‌ و به‌ ميدان‌ جنگ‌ نرفته‌ باشد و اين‌ زن‌ بزرگ‌ و فداكار، همسري‌ شايسته‌ يك‌ مرد مجاهد و يك‌ سرباز و سردار دائمي‌ ميدان‌ جنگ‌ را نكرده‌ باشد .

 

زندگي‌ فاطمه‌ ‌زهرا(س‌)، اگر چه‌ كوتاه‌ بود و حدود بيست‌ سال‌ بيشتر طول‌ نكشيد، اما اين‌ زندگي‌، از جهت‌ جهاد، مبارزه‌ ، تلاش‌، كار انقلابي‌، صبر انقلابي‌، درس‌، فراگيري‌ و آموزش، سخنراني‌ و دفاع‌ از نبوت‌ و امامت‌ و نظام‌ اسلامي‌، درياي‌ پهناوري‌ از تلاش‌ و مبارزه‌ و كار و در نهايت‌ هم‌ شهادت‌ است‌.

 

مقام‌ معنوي‌ اين‌ بزرگوار، نسبت‌ به‌ مقام‌ جهادي‌، انقلابي‌ و اجتماعي‌ او به‌ مراتب‌ بالاتر است‌. فاطمه ‌‌زهرا(س‌) به‌ ظاهر، يك‌ بشر و يك‌ زن‌، آن‌ هم‌ زني‌ جوان‌ است؛ اما در معنا، يك‌ حقيقت‌ عظيم‌ و يك‌ نور درخشان‌ الهي‌ و يك‌ بنده‌ صالح‌ و يك‌ انسان‌ ممتاز و برگزيده‌ است‌.

 

فاطمه‌ زهرا(س) روح مجرد و خلاصه نبوت و ولايت

درباره‌ فاطمه‌ زهرا (س)هرچه بگوئيم، كم گفته‏ايم و به حقيقت نمى‏دانيم كه چه بايد بگوئيم و چه بايد بينديشيم. به قدرى ابعاد وجود  اين روح مجرد و اين خلاصه نبوت و ولايت براى ما پهناور و بى‏پايان و درك نشدنى است كه متحير مى‏مانيم.

 

ستارگان درخشان عالم بشريت اغلب در زمان حيات خود به‏ وسيله هم‏عصرانشان شناخته نشده‏اند؛ مگر عده كمى از برجستگان كه انبيا و اوليا باشند؛ آن هم به ‏وسيله عده معدودى. اما فاطمه‌ زهرا (س) چنان است كه در زمان خود، نه فقط پدر و همسر و فرزندان و شيعيان خاص، بلكه حتى كسانى كه شايد رابطه صميمانه و گرمى هم با ايشان نداشتند، زبان به مدح آن بزرگوار گشودند.

 

اگر به كتابهايى كه درباره فاطمه‌ زهرا(س) به‏ وسيله محدثين اهل سنت نوشته شده نگاه كنيم، روايات بسيارى را مى‏بينيم كه از زبان پيغمبر( ص) در ستايش صديقه طاهره صادر شده و يا رفتار پيغمبر با آن بزرگوار را نقل مى‏كنند .

 

ام ابيها؛ تسلي ‌بخش پيغمبر(ص)

تا قبل از ازدواج كه دختركى بود، با آن پدر به اين عظمت كارى كرد كه كنيه‏اش را ام ‏ابيها – مادر پدر - گذاشتند. در آن زمان، پيامبر رحمت و نور، پديد آورنده دنياى نو و رهبر و فرمانده عظيم آن انقلاب جهانى  انقلابى كه بايد تا ابد بماند، در حال برافراشتن پرچم اسلام بود.

 

آن حضرت چه در دوران مكه، چه در دوران شعب ‏ابي‌طالب  و چه آن هنگام كه مادرش خديجه از دنيا رفت و پيغمبر را تنها گذاشت، در كنار و غمخوار پدر بود. دل پيغمبر در مدت كوتاهى با دو حادثه وفات خديجه و وفات ابي ‌طالب شكست. فاطمه زهرا (س) در آن روزها قد برافراشت و با دستهاى كوچك خود غبار محنت را از چهره پيغمبر زدود.

 

كلام نور

- نزديكترين اوقات زن به خدا

 

عَنْ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ(عليها السلام) قالَتْ: سَاَلَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله عليه وآله وسلم)اَصْحابَهُ عَنِ الْمَرْاَهِ ماهِىَ؟ قالُوا: عَوْرَهٌ، قالَ: فَمَتى تَكُونُ اَدْنى مِنْ رَبِّها؟ فَلَمْ يَدْرُوا.

فَلَمّا سَمِعَتْ فاطِمَهُ(عليها السلام) ذلِكَ قالَتْ: اَدْنى ما تَكُونُ مِنْ رَبِّها اَنْ تَلْزَمَ قَعْرَ بَيْتِها.

فَقالَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله عليه وآله وسلم): اِنَّ فاطِمَهَ بَضْعَهٌ مِنّى.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) از اصحابش پرسيد: زن چيست؟ گفتند: زن ناموس است.

فرمود: زن چه موقع به خدايش نزديكتر است؟ اصحاب نتوانستند جواب گويند.

چون اين سخن به گوش فاطمه(عليها السلام)رسيد، فرمود: نزديكترين اوقات زن به خداى خود هنگامى است كه در كُنج خانه خود باشد.

پس از اين جواب، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: حقّا كه فاطمه پاره تن من است.

 

- موقعيت اهل بيت در نزد خدا

« وَاحْمَدُوا الَّذى لِعَظمَتِهِ وَ نُورِهِ يَبْتَغى مَنْ فِى السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ اِلَيْهِ الْوَسيلَهَ، وَ نَحْنُ وَسيلَتُهُ فى خَلْقِهِ، وَ نَحْنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ، وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فى غَيْبِهِ، وَ نَحْنُ وَرَثَهُ اَنـْبِيائِهِ.»

خدايى را حمد و سپاس گوييد كه به خاطر عظمت و نورش، هر كه در آسمانها و زمين است به سوى او وسيله مىجويد، و ما وسيله او در ميان مخلوقاتش و خاصّان درگاه و جايگاه قدس او و حجّت غيبى و وارث پيامبرانش هستيم.

 

- بهترين زنان كيستند؟

قالَتْ فاطِمَهُ(عليها السلام) فى وَصْفِ ما هُوَ خَيْرٌ لِلنِّساءِ: خَيْرٌ لَهُنَّ اَنْ لايَرينَ الرِّجالَ، وَ لا يَرَوْ نَهُنَّ.

حضرت در وصف اين كه بهترين چيز براى زنان چيست، فرموده اند: اين كه زنان، مردان را نبينند، و مردان هم زنان را نبينند.

 
 
پايگاه استاد حسين انصاريان

منبع: خبرگزاري مهر
 

شنبه دوازدهم 12 1391 23:11

كوثر خانه وحي

ماه جمادي يادآور بزرگ بانوي جهان اسلام، حضرت فاطمه زهرا(س) است.

فاطمه، كوثر پيامبر و نمونه كامل زنان مسلمان است، و زهرا همانگونه كه از نامش پيداست، درخشانترين چهره و زيباترين الگو براي تمامي بانوان با فضيلت در طول تاريخ است.

از همان آغازين لحظاتي كه پا به عرصه گيتي نهاد و چشمان پرجاذبه‌اش را گشود، نور وجودش جهان انسانيت را روشن ساخت و براي هميشه تاريخ سر آمد زنان عالم شد (سيده نسا العالمين).

فاطمه در خانه‌اي كه ريشه‌دارترين خاندان قريش است بدنيا آمد، پدرش، صادق اميني كه احدي از قريش به پايه شرافت و امانتش نمي‌رسد، مادرش، بانويي كه در مكه از نظر شرافت و عزت و رفعت همانندي ندارد، خانه‌اي كه عرب در اصالت و كرامت و پاكي براي آن مانندي نمي‌شناخت. فاطمه از اين فضاي پاك و روحاني خانه پيامبر بهره مي‌جست و از چشمه زلال معارف ناب اسلامي كه سرچشمه‌اش پيامبر بود سيراب مي‌شد. زهرا در بستر حوادثي كه چون نسيم تندي با مرگ مادر وزيدن گرفت بزرگ شد، به راستي كه خداوند متعال، فاطمه زهرا(س) را به بيشترين سهم از رنج و امتحان و آزمايش‌هاي بزرگ و تحمل بي‌نظر گرامي داشت! براي او مقدر كرده بود كه شاهد آن محنت و ابتلاي عظيم از همان دوران كودكي باشد.

گر چه عمر فاطمه(س) كوتاه بود، ليكن از آموزگاري چون پيامبر و از مادري چون خديجه و نيز فرشتگان الهي درس آموخت (كانت محدثه) و الگوي تمام عيار صالحان و پرهيزگاران روي زمين شد. او بسان رسول خدا(ص) سخن گفت و نزد آن حضرت جايگاهي والا و بس رفيع داشت.

روزي كه آيه و انذر عشيرتك الاقربين ـ نازل شد و پيامبر را به دعوت خويشاوندان نزديك فراخواند، اين قلب فاطمه بود كه از ترحم و تاثر مي‌تپيد و با صداي آرام مي‌گفت: لبيك اي بهترين پدر و گرامي‌ترين دعوت‌گر ـ و در همان روز فاطمه ضرب‌المثل پيامبر قرار گرفت كوثر خانه پيامبر اسلام روز به روز رشد و نمو يافت تا اينكه به دستور الهي با اميرالمومنين(ع) كه سرآمد مردان روزگار بود ازدواج كرد، فاطمه هم شان علي(ع) بود و به فرموده امام صادق(ع) اگر خداوند علي(ع) را نمي‌آفريد، از زمان آدم تا قيامت همتايي براي زهرا يافت نمي‌شد.

زندگاني زهرا(س) توام با رفاه و اسراف نبود بلكه به رياضت و به رنج نزديك‌تر بود تا رفاه و آسايش، زندگي او توام با قناعت و تعاون، رضا به داده‌هاي الهي و شادمان به آن خانه پاك كه خدا نسل‌هاي پيراسته و ذريه مبارك و عترت گرانقدر را از آن خانه پديد آورد.

زهرا(س) از همان كودكي در متن مبارزات ايمان و كفر و حق و باطل قرار داشت، زيرا او در محيطي پرورش يافت كه آكنده از تلاش و كوشش خستگي‌ناپذير بود، نخستين مشاركت زهرا(س) در جهاد پس از ازدواج، شركت در غزوه اُحد بود و قبل از ازدواج نيز در تعدادي غزوات پيامبر(ص) شركت جست و پيامبر پاره‌اي اسرار را با او درميان مي‌گذاشت.

 

اخلاق فاطمه(س):

آن حضرت داراي خلق كريم، نفس شريف، محسنات ستِرك، سرعت فهم، بينش دقيق، ذهن وقّاد، بزرگواري بي‌حد و فضايلي درخشان بود.

از خلق و خويي ملايم و مهربان با سعه صدر و تحمل بسيار برخوردار بود و آن را با سكينه و وقار و مدارا و متانت و عفّت و تقوا مي‌آميخت. او در دوران حيات پدر طلايه‌دار عزّت بود، بر زبانش جز سخن حق جاري نشد و جز از سر صدق و راستي سخن نگفت. رازداري، وفاي به عهد، نصيحت صادقانه و عذرپذيري و گذشت از بدي‌ها، صدق در گفتار، صدق در نيت، صدق در وفا از خصال خجسته او بود. فاطمه در بلنداي قلّه عفاف و تقوا و پاكي دامن و حجب و حيا و متانت و وقار قرار داشت. فاطمه(س) نمادي از حيا بود كه به او مُثل مي‌زدند: حيا شاخه‌اي از ايمان است، حيا خصلت صالحان و زيور دوشيزگان پارسا و آراسته است.

هنگامي كه سخن از حياي فاطمه(س) مي‌گوئيم، با حياي منحصر به فرد و بي‌نظير مواجه مي‌شويم، آن حضرت در همين روزهاي ماه جمادي با اسماء بنت عميس بود كه شروع به گريه نمود و گريه‌اش فزوني گرفت، اسماء از اين گريه بهت زده شد، پرسيد: فاطمه جان! علت گريه چيست؟ پاسخ فاطمه(س) به اين سوال عقل را مبهوت ميكند، او در حوادث بعد از مرگ فكر مي‌كرد، چيزي كه كمتر كسي به آن مي‌انديشد: گريه فاطمه براي اين بود كه چون مرگ فرا رسد و غسل و كفن شود و بر تخته‌اي چوب حمل گردد و پوششي بر او بگسترانند، كه بدن را نشان ميدهد و اين شرم‌آور است كه هنگام تشييع، حجم بدن معلوم شود، به اين صحنه فكر مي‌كند و از روي شرم، اشك مي‌ريزد ـ اين فطرت پاك و مطهر دردانه رسول خدا(ص) است. آري، فاطمه بانويي با فضيلت، دختري مهربان، مجاهدي بردبار، گوهري پاك و ناياب بود. چه مي‌توان گفت درباره بانويي كه امام صادق(ع) مي‌فرمايد: ما تكاملت النبوه لنبي حتي اقر بفضلها و محبتها: نبوت هيچ پيامبري كامل نمي‌شود جز اينكه به فضيلت و محبت فاطمه(س) اقرار كند.

امام حسن عسكري(ع) مي‌فرمايد: نحن حجج الله علي خلقه، وجدتنا فاطمه(س) حجه الله علينا: ما حجتهاي خدا بر خلايقيم، و جده ما فاطمه(س) حجت خدا بر ماست.

افسوس كه خزان عمر آن بانوي بي‌همتا زود فرا رسيد و طوفان ستم نهالي را كه يادگار پيغمبر بود بر زمين انداخت بانويي كه اميرمومنان در غم فقدان او فرمود: و اما حزني سرمد: اندوه من پايان ندارد.

برترين صلوات خدا و فرشتگان بر در ناياب آفرينش، جليبه حق، فاطمه زهرا(س) باد.
 
پايگاه استاد حسين انصاريان



شنبه دوازدهم 12 1391 23:11

آيا حجاب مقدمه عفاف است ؟

اولاً حجاب كه عبارتست از پوششي كه زن را از تحريك شهوات مردان، و نيت هاي فاسد آنان ،‌و چشم چراني ايشان حفظ كند . از ضروريات اسلام است و منكرش با علم به ضروري بودن آن كافر است .حجاب و پوشش به صورتي كه بيان شد از آيات سي ام و سي و يكم سوره نور و از مفهوم آيه شصت سوره نور و از آيات 53 و 59 سوره احزاب به طور صريح استفاده مي شود و حكمي است قرآني كه تا قيامت قابل تغيير نيست و منكر آن در حقيقت منكر قرآن و لزوماَ منكر بعثت پيامبر و رسالت حضرت ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله است.
اين پوشش بي ترديد حافظ طهارت و پاكي معنوي زن و موجب بقا عفت و پاكدامني اوست .وقتي زيبايي زن ، و بر جستگي هاي اندام او ، و زيورهاي وي و لباس هاي نازك  و عشوه گري و طنازي در معرض ديد همگان نباشد يقيناً از دستبرد چشم هاي هرزه ، و نيت هاي شوم ، و مردان فاسد ،‌ و شهوت رانان بدتر از حيوان و گرگان آدم خوار در امان مي ماند و پاك دامني و عفت و عصمتش حفظ مي شود.
ولي هنگامي كه زيبايي چهره و مويش ، و برجستگي هاي اندامش و زيور و آلات گردن و سينه اش و لباس هاي نازك و كوتاه و رنگارنگش و عشوه گري و طنازي اش رايگان و آسان در دسترس همه باشد ، و هر چشمي بتواند با تماشاي او لذت شهواني ببرد ، و هر فاسدي بتواند قربان صدقه او برود ،‌ و هر ناپاكي بتواند از او براي برقراري رابطه دعوت كند ،‌ و هر هرزه اي بتواند زمينه جدايي او را از خانواده و شوهر و فرزند معصومش فراهم كند چه عفتي و چه شخصيتي و چه انسانيتي و چه كانون گرم خانواده اي و چه جامعه سالمي بر جا خواهد ماند .من در يك مقاله كوتاه از بيان آثار مثبت حجاب و آثار زيانبار و خطرناك بي حجابي و برهنگي و عرياني ناتوانم ، اين بحثي است كه به گستردگي جوامع انساني گسترده است و كتابي مفصل درچند جلد مي طلبد.
قرآن پس از مطرح كردن حرمت چشم چراني و وجوب حجاب و ترسيم محرم و نامحرمي عبارت ذلك ازكي و ذلكم اطهر بقلوبكم و قلوبهن را بيان مي دارد و مي گويد : فرو پوشاندن چشم از نامحرمان و مراعات حجاب ، و رعايت قوانين محرم نامحرمي براي حفظ پاكي و عفت مردان و زنان اصلح و براي پاك ماندن دلهايشان چه دل مردان و چه دل زنان از نيت هاي فاسد و آلوده و هوس هاي حيواني  شيطاني بهتر است.

شنبه دوازدهم 12 1391 23:11

سلام دوستان

امروز 12اسفند :و3فروردين 92دهه اول ايام فاطميه هست:

از دوستان خواهشمندم حرمت اين ايام را حفظ كنند :حضرت فاطمه (س)مادر امام حسين (ع) هستند :پس هر جوري كه براي امام حسين (ع)در محرم الحرام عزاداري مي كنيم :براي مادر امام حسين نيز عزاداري كنيم:در اين ايام كه با عيد نوروز 92با هم يكسان ودر هم افتاده :سعي ادر اين روزهاي بهاري آمرزش گناهان خود را از خداوند وبه وسيله عزاداري حضرت فاطمه بطلبيم:پس ان شالله پيشاپيش عزاداري هاتون قبول باشد

التماس دعا

پي نوشت:دوستان مطالبي ويژه نيز براي دهه فاطميه تدارك ديدم كه پيشاپيش در تبلاگم قرار مي دهم.

شنبه دوازدهم 12 1391 22:22

ايام فاطميه از چه تاريخي شروع ودر چه تاريخي تمام مي شود؟

دربارة تاريخ شهادت حضرت زهرا(س) روايات مختلفي وجود دارد است. و از چهل روز تا شش ماه بعد از رحلت پيامبر(ص) بيان شده است. اما ميان علماي شيعه، دو احتمال معتبر است: هفتاد و پنج روز بعد از رحلت پيامبر(ص) يا  نود و پنج روز بعد از رحلت ايشان.

بنابراين با توجه به رحلت پيامبر اسلام(ص) در بيست و هشتم صفر، بنا به روايت هفتاد و پنج روز، در مورخه سيزدهم تا پانزدهم جمادي الأوّل، شهادت حضرت زهرا(س) است و اين ايام را فاطمية اوّل مي‌ خوانند.

اما بنا به روايت نود و پنج روز، شهادت حضرت(س) در سوم تا پنجم جمادي الثاني است و اين ايام را فاطمية دوم مي‌ خوانند.

بنابراين؛ ايام فاطميه جمعا 6 روز مي باشد، 3 روز در ماه جمادي الاول و 3 روز در ماه جمادي الثاني. فاطميه اول از 13 تا 15 جمادي الاول است و فاطميه دوم از سوم تا پنجم جمادي الثاني مي باشد.

و شايد علت اينكه سه روز در هر ماه بعنوان روز شهادت آن حضرت(س) معرفي شده است به اين دليل است كه اين احتمال وجود دارد كه ماههاي قمري از رحلت پيامبر(ص) تا شهادت حضرت زهرا(س)، 29 روز بوده باشند، حال آنكه د رصورت كامل بودن ماههاي قبل، روز شهادت 13جمادي الاول و يا سوم جمادي الثاني خواهد بود. چرا كه طبق تقويم، حداكثر سه ماه قمري 29 روزه و حداكثر 4 ماه قمري 30 روزه مي توانند پشت سر هم قرار گيرند.

اما در عرف، به دهه دوم جمادي الاول، از دهم تا بيستم جمادي الاول كه بنابر قول 75 روز، شهادت آن بانوي بزرگوار در آن واقع شده است دهه فاطميه اول و به دهه اول جمادي الثاني از اول تا دهم جمادي الثاني، كه طبق قول 95 روز، شهادت حضرت زهرا(س) در آن واقع شده است، دهه فاطميه دوم گفته مي شود.

شنبه دوازدهم 12 1391 22:19




اسلام و عيد نوروز

نوروز واژه‌اي است مركب از دو جزء كه روي هم به معناي روز نوين است و بر نخستين روز از نخستين ماه سال خورشيدي آن گاه كه آفتاب به برج حمل انتقال مي‌‌‌يابد گذارده مي‌شود. و اصل پهلوي اين واژه نوك روچ يا نوك روز بوده است.
بيروني در تعريف نوروز نقل مي‌كند "نخستين روز است از فروردين ماه و از اين جهت روز نو نام كردند، زيرا كه پيشاني سال نو است و آنچه از پس اوست از اين پنج روز همه جشن‌هاست."
مورخين و محققان درباره جايگاه نوروز با هم اختلاف دارند. به نظر مي‌رسد آريائي‌ها از مهاجرت به فلات ايران و هم مرز شدن با تمدن ميان‌رودان سال را به دو قسمت تقسيم مي‌‌كردند كه هر يك با انقلابي شروع مي‌شد و دو جشن نوروز و مهرگان سرآغاز اين دو انقلاب بودند. يعني هنگام انقلاب تابستاني جشن نوروز گرفته مي‌شد و زمان انقلاب زمستاني جشن مهرگان پاس داشته مي‌شد. برخي معتقدند كه جشن نوروز و مهرگان جشني بوده‌ است كه در ايران قبل از ورود آريائي‌ها وجود داشته است و اقوام قبل از آريائي‌ها كه در فلات ايران ساكن بوده‌اند به آن عمل مي‌كرده‌اند.
"نوروز" را ايرانيان گرامي مي‌دارند و آييني است كهن كه گرچه طي هزاران سال دگرگون يافته،‌ اما هرگز از ميان نرفته و از سوي اقوام و مذاهب مختلفي كه در سرزمين ايران حضور پيدا كرده‌‌اند، مهر تأييد خورده است. بدين سان امروزه نوروز از نمادهاي بزرگ و وحدت بخش ملت ايران با همه تكثرهاي قومي، مذهبي، فرهنگي و زباني است.
آيين‌ها و رسم‌هاي مردم فرآيند الزامات و نيازهاي درهم تنيده مادي و معنوي، در پيوند جغرافيايي و شيوه‌هاي توليد و ساختارهاي اقتصادي دوره‌اي مختلف‌اند كه برحسب ضرورت پيوسته در حال تغييرند و به مقوله‌هايي كه در ژرفا معنا دارند پاسخ مي‌دهند.
ظهور اسلام و برخورد مسالمت آميز آن با ساير اديان و آيين‌ها از جمله اعتقادات مذهبي و ملي ايرانيان موجب شد كه مراسم و آداب مربوطه، به يكباره از جامعه اسلامي ايران رخت بر نبندد، فقط با مسلمان شدن تدريجي ايرانيان از وسعت آنها كاسته شد و اندك اندك همراه اعتقادات ديني اسلام، اسطوره‌ها و داستان‌هاي عربي نيز در ميان توده مردم نفوذ كرد. طي گذشت ايام، زماني كه برخي از سنت‌ها و آداب در تضاد آشكار با اعتقادات و رسوم گذشته قرار مي‌گرفت ايرانيان مي‌كوشيدند سنت كهن ملي را در قالب شخصيت‌هاي اسلامي باز يابند و به عبارت روشن‌تر سنت‌هاي ملي ايراني را با سنت‌هاي اسلامي در آميختند. در نتيجه از ميان انبوه جشن‌هاي ايراني قبل از اسلام آنچه ميان ايرانيان مسلمان باقي ماند منحصر به عيد نوروز، جشن سده و جشن‌هاي كوچك‌تري مانند جشن گل سرخ كه در اصفهان مرسوم بوده است. از ميان جشن‌هاي ياد شده بزرگ‌ترين اعياد ملي ايرانيان جشن نوروز است.
نوروز تنها جشني است كه از دوران باستان با عظمت تمام و همراه با انبوهي افسانه و آيين تا به امروز ادامه يافته است. عظمت نوروز را از نقش‌هاي تخت جمشيد گرفته تا آثار ادبي و هنري گوناگون عربي و فارسي در همه جا مي‌توان يافت. يكي از كهن‌ترين و بزرگ‌ترين منابعي كه به جشن و افسانه‌ها و آيين‌هاي مربوطه پرداخته است، كتاب «آثار الباقيه» اثر ابوريحان بيروني (متوفي 440 هجري قمري) است. او مي‌نويسد:
«سال نزد فارسيان چهار فصل بود ... بر حسب اين فصول عيدهايي داشتند كه به اهمال در كبيسه روز اين عيدها جابه‌جا مي‌شد. از جمله اين اعياد يكي روز اول فروردين ماه يعني نوروز بود. كه روز بس بزرگ است كه به علت زنده شدن طبيعت گويند. آغاز خلقت جهان در آن روز بوده است. چنين به نظر مي‌رسد كه پنج روز نخستين سال « نوروز عامه» يعني جشن همگاني بود. حال آنكه روز ششم كه «خرداد روز» نام داشت، « نوروز خاصه» يعني جشن پادشاهان و بزرگان بوده است.
احترام نوروز در اسلام هر چند كه به مذهب شيعه منحصر نيست، اما چنان در ميان شيعيان فراگير است كه حتي رواياتي از امامان شيعه در بزرگداشت نوروز نقل شده است. براي مثال علامه مجلسي در "السماء‌والعالم" از امام صادق‌ عليه‌السلام حديثي را بدين مضمون نقل مي‌كند: "در آغاز فروردين، آدم آفريده شد و آن روز فرخنده‌اي است براي طلب حاجت‌ها و برآورده شدن آرزوها و ديدار پادشاهان و كسب دانش و زناشويي و مسافرت و داد و ستد. در آن روز خجسته بيماران بهبودي مي‌يابند و نوزادان به آساني زاده مي‌شوند و روزي‌ها فراوان مي‌گردد."مجلسي همچنين حديث ديگري را درباره نوروز نقل مي‌كند كه منتسب به امام كاظم عليه‌السلام است و آن اين كه "اين روز بسيار كهن است. در نوروز خداوند از بندگان پيمان گرفت تا او را پرستش كنند و براي او شريك قائل نشوند و به آيين فرستادگان‌شان درآيند و دستورشان را بپذيرند و آن را اجرا نمايند و آن نخستين روزي است كه آفتاب بدميد و بادهاي بار دهنده بوزيد و گل‌هاي روي زمين پديد آمد و هم جبرئيل بر پيامبر نازل شد و نيز روزي است كه ابراهيم بت‌ها را شكست و هم پيامبر علي را بر دوش خود گرفت تا بت‌هاي قريش را از خانه كعبه بينداخت.
علاوه بر عدم مخالفت اسلام با آيين نوروز و از آن فراتر تأييد اين مذهب بر نوروزگان، تداوم گراميداشت نوروز در دوره اسلامي را مي‌توان به علاقه شديد ايرانيان براي حفظ مواريث باستاني خود نيز نسبت داد.
"برتولد اشپولر" ايران‌شناس بزرگ آلماني در اين باره مي‌‌‌گويد:‌ "از جشن‌هاي قديمي ايراني، بيش از همه جشن‌ سال نو (نوروز؛ شكل عربي آن نيروز) و نيز در پايان تابستان جشن پاييز (مهرگان) طبيعتاً بر اساس تقويم قديمي برگزار مي‌شد. البته مسلمانان، به‌ويژه در زمان عمر دوم (عمربن عبدالعزيز) كوشش كردند تا اين اعياد را ملغي كنند و كساني را كه در اين مواقع به طور كلي هداياي متداولي براي مقامات بالاتر مي‌فرستادند، تحت فشار قرار دادند.
اما اين رسم چنان عميق با انديشه و احساس مردم ايران وابسته بود كه به زودي پيروز‌مندانه براي خود جايي باز كرد و با اوج گرفتن كار عباسيان، اما به‌ويژه در زمان آل‌بويه كاملاً در همه جا متداول شد و حتي در بين‌النهرين (درست در بغداد و حتي در بصره) رسمي همه‌گير شد. در سوريه، مصر و شمال آفريقا نيز اين جشن در برخي از زمان‌‌ها به طور نامنظم برگزار مي‌شد.
بدين ترتيب نوروز با ورود اسلام به ايران و فراگيري اين مذهب در پهنه‌اي وسيع از شبه قاره هند تا شمال آفريقا، اين مجال را يافت تا در ميان اقوام غير ايراني نيز تداول يابد.
با توجه به اين كه عباسيان بيش از پنج سده نفوذ سياسي و ديني خود را در جهان اسلام - با فراز و نشيب بسيار - حفظ كردند، مي‌توان دريافت كه بزرگداشت نوروز از سوي خلفاي اين سلسله تا چه حد در استمرار و گسترش آن تأثير گذار بوده است. نوروز از زمان پيامبر اسلام تا دوره سلسله متأخر ايراني همواره مورد توجه بوده است. به شهادت تاريخ، حضرت محمد صلي‌‌الله عليه‌وآله و حضرت علي عليه‌السلام و بزرگان و خلفاي اسلام نوروز را گرامي مي‌داشتند و در دستگاه خلافت عباسي نوروز عظمتي خاص داشت و پس از اسلام نيز نوروز بزرگ با سنت‌هاي اسلامي شكوه و جلالي ديگر يافته بود. خاندان‌هاي بزرگ ايراني چون سامانيان و ديلميان و آل زياد به نگهداري و پاسداري سنن ملي دلبستگي فراوان داشتند و به هنگام نوروز به روش نياكان خود مردم را بار عام مي‌دادند و آداب ديرين را معمول مي‌داشتند. شهرياران صفوي هم در اجراي مراسم جشن نوروز كوشش بسيار مي‌كردند و مردم نيز تشريفات عيد به جاي آوردند.
برگزاري جشن نوروز در دوره صفويه به ‌ويژه با نگاه به احاديثي كه محدثين بزرگ اين دوره همچون علامه مجلسي درباره نوروز نقل كرد‌ه‌اند، قابل ارزيابي است. چنين مي‌نمايد كه در اين دوره - همچون زمان حاضر - نوروز صبغه‌اي كاملاً اسلامي يافته بود و تفكيك عناصر باستاني و اسلامي در اين آيين باشكوه كاري دشوار مي‌نمود.
در كتاب‌هاي مشهور ادعيه همچون اقبال الا‌عمال سيد‌ابن‌طاووس و مصباح المتهجد شيخ توسي اشاره‌‌اي به دعاي تحويل سال نگرديده و اين نشان مي‌دهد چه در منابع اهل سنت و چه در منابع اهل تشيع سند روايي مورد اعتماد براي آن موجود نيست. اما مجلسي در كتاب زادالمعاد در خصوص اين دعا گزارش مي‌كند كه در كتب غير مشهوره روايت كرده‌اند كه در وقت تحويل سال اين دعا را بسيار بخوانيد: يا مقلب‌القلوب والابصار يا مدبر الليل والنهار يا محول الحول و الاحوال حول حالنا الي احسن الحال. بنابراين با توجه به اين گزارش دعاي تحويل سال در دوره صفويه مرسوم و معمول بوده است.
در هر حال جدا از اين كه دعاي تحويل سال تا پيش از دوره صفويه چگونه بوده و اين دعا در كدام يك از مأخذ حديثي نقل شده است، نفس دعا يا قرائت قرآن يا حتي نمازگزاردن هنگام تحويل سال نشان از اسلامي شدن نوروز دارد. حتي بعضي‌ها معتقدند كه عبارات دعاي تحويل سال برگرفته از عبارات قرآني يا احاديث و رواياتي است كه در معتبرترين مأخذ شيعي نظير "التهذيب" شيخ توسي نقل شده‌اند.
از اين گذشته بزرگ‌ترين نماد آيين نوروز كه "هفت سين" است، فلسفه‌اي باستاني و اسلامي دارد. "محمد علي دادخواه" كه اخيراً پژوهشي با عنوان "نوروز و فلسفه هفت سين" را به نگارش در آورده، در اين باره مي‌نويسد:‌ "عدد هفت برگزيده و مقدس است. در سفره نوروزي انتخاب اين عدد بسيار قابل توجه است. ايرانيان باستان اين عدد را با هفت امشاسپند يا هفت جاودانه مقدس ارتباط مي‌دادند. در نجوم عدد هفت، خانه آرزوهاست و رسيدن به اميدها را در خانه هفتم نويد مي‌دهند. علامه مجلسي مي‌فرمايد: آسمان هفت‌ طبقه و زمين هفت طبقه است و هفت ملك يا فرشته موكل برآنند و اگر موقع تحويل سال، هفت آيه از قرآن مجيد را كه باحرف سين شروع مي‌شودبخوانند آنان را از آفات زميني و آسماني محفوظ مي‌دارند."
همچنين تقدس ديني لحظه تحويل سال چنان در نظر مردمان پر رنگ است كه در شهرهاي مقدس مردم به امامزاده‌ها و اماكن متبركه مي‌روند. شيرازي‌ها به حرم شاهچراغ و حرم علي‌بن حمزه روي مي‌آورند و مشهدي‌‌ها به پابوس حضرت رضا (ع) مي‌شتابند و بسياري از مردم قم در بارگاه حضرت معصومه گرد مي‌آيند و بعضي از مردم ري و تهران در حرم شاه‌عبدالعظيم."
با اين وجود صيغه اسلامي نوروز كه با توجه به اكثريت مطلق مسلمانان در ايران امري بديهي است، مانع از آن نشده كه پيروان ساير مذاهب در بزرگداشت آن كمتر از ايرانيان مسلمان اهتمام ورزند. امروزه نوروز، آييني متعلق به همه مذاهب و اقوام و فرهنگ‌هاي ايراني و بسياري ديگر از كشورهاي تحت نفوذ فرهنگ ايراني چون افغانستان، پاكستان، هندوستان،‌ كشورهاي آسياي ميانه و قفقاز و مناطق كردنشين تركيه، عراق و سوريه است
در روايات اسلام نوروز روزي است كه جبرئيل بر حضرت محمد (ص) نازل شد، روز غدير خم است، و روز ظهور حضرت صاحب‌الزمان (عج) خواهد بود. در اعتقادات كهن ايراني روزي است كه آفريدگار از خلقت جهان فارغ مي‌شود و روز آفرينش انسان است.
واژه (عيد) در قرآن كريم تنها يكبار در آيه 114، سوره مائده آمده است: (عيسي ابن مريم گفت بارالها! اي پرودگار تو ما از آسمان مائده اي فرست تا اين روز براي ما و كساني كه پس از ما آيند روز عيد مباركي گردد و آيت و حجتي از جانب تو براي باشد، كه تو بهترين روزي دهندگاني.
عيسي بن مريم اين دعا را آن هنگام كه حورايون به او گفته بودند كه: اي عيسي ابن مريم، آيا خداي تو مي تواند براي ما از آسمان مائده فرستد؟ عيسي در پاسخ آنان مي گويد: اگر ايمان آورده ايد از خدا بترسيد! و هرگز شك در قدرت خدا و يا شك در اجابت دعاي پيغمبر خدا نكنيد. حواريون گفتند (ما شك نكرده ايم ليكن) مي خواهيم كه از آن مائده آسماني تناول كنيم تا دل هاي ما مطمئن شود (و بر يقين ما بيفزايد) و تا به راستي عهدهاي تو پي بريم و بر آن گواه باشيم.
عيد خود مصدري است مانند عود به معناي بازگشتن و به همين مناسبت، سالگردها و يادبودها را (عيد) گويند. البته، اين نامگذاري به ياد بودهاي خوش وتوأم با شادماني اختصاص دارد.
(عيد) روزي است كه در آن سود و منفعتي به دست بيايد و در شرع مقدس اسلام، روزهاي اضحي و فطر عيد ناميده مي‌شوند. كه در عيد اضحي قرباني، و در عيد فطر زكات فطره مطرح است. نيز مي‌توان گفت، عيد آن روزي است كه در آن نماز ويژه‌اي برگزار كنند، يا روزي است كه مجمعي در آن فراهم آيد، و يا آنكه عيد روزي است كه خلق از ماتم به شادماني (عود) كنند، يا روزي است كه زندانيان را از زندان رها كنند، و يا كودكان را از مكتب بيرون فرستند، يا روزي است كه تفاوتي ميان درويش و توانگر نباشد، يا آنكه (عيد) روز شريف و ارجمندي مي‌تواند باشد.
از آيه (مائده) استفاده مي‌شود كه حضرت عيسي و مسيح روز نزول مائده را كه سالروز وقوع يك معجزه الهي در تاريخ است براي همه انسان‌ها (عيد) قرار داده است، تا اين روز آيت و حجتي از جانب خداوند براي مردمان در تمامي اعصار بوده باشد و به ميمنت اين پديده پر بركت همه ساله شادماني و خجستگي آن روز تكرار گردد.
از آنجا كه (مائده) به معناي خوان پر نعمت، تنها دوبار در سوره مائده آمده است، مي‌توان گفت نزول رزق از آسمان به درخواست حضرت عيسي مسيح (ع) ويژگي خاصي داشته است كه به خاطر آن عنوان (مائده) را به خود گرفته است.
بنابراين، عيد در اين آيه اشاره دارد به نزول يك بركت آسماني در پوشش طبق يا طبق‌هايي از طعام و خوردني كه مي‌تواند تكرار و بازگشت آن روز نيز همان بركات را به همراه داشته باشد و از اين جهت، آيت و حجتي ديگر از جانب خداوند متعال براي انسان‌ها و فرصتي ديگر براي ايجاد ارتباط با خدا و ذكر و ياد او در دل‌ها و زبان‌ها بوده باشد.

آداب اسلامي نــوروز

در كتاب مفاتيح‌الجنان كه طي دهه‌‌هاي گذشته يكي از بزرگ‌ترين كتاب‌هاي مورد رجوع عموم براي انجام مستحبات مذهبي بوده به نماز عيد نوروز اشاره شده كه نمازي است توأم با قرائت سوره حمد و سوره‌هاي قدر، كافرون، توحيد، فلق و ناس و بسيار شبيه به نمازي است كه ضمن آداب و اعمال روز جمعه و روز عيد غدير خم وارد شده است.
مفاتيح الجنان همچنين روايتي از معلي‌بن‌خنيس را درباره نوروز ذكر كرده است كه اعمال اين روز و دعاي مربوط به آن را همراه دارد. بي‌آنكه اشاره‌اي به فضيلت اين روز كرده باشد. ولي بحارالانوار مجلسي روايات معلي‌بن‌خنيس را به تفصيل آورده است. در آن روايات به فضيلت و برتري اين روز نسبت به ساير ايام بسيار پرداخته است و يكي از روايات مفصل معلي‌بن‌خنيس از نوروز را اين گونه تجليل كرده است: نوروز روزي است كه كشتي نوح بر كوه جودي قرار گرفت، روزي است كه جبرئيل بر نبي عليه‌السلام نازل شد، روزي است كه رسول اكرم صلي‌‌الله عليه‌وآله، علي عليه‌السلام را بر دوش كشيد تا بت‌هاي قريش را از بالاي كعبه مي‌كند، روزي است كه نبي عليه‌السلام به وادي جن رفت و از ايشان بيعت گرفت، روزي است كه براي علي عليه‌السلام از مردم بيعت گرفت (غدير خم) روزي است كه قائم آل محمد ظهور خواهد كرد و روزي است كه امام عصر عجل‌الله تعالي فرجه‌الشريف بر دجال پيروز خواهد شد.
و اما روايت خنيس به نقل از امام صادق عليه‌السلام در مفاتيح الجنان:
فرمود: چون نوروز شود غسل كن و پاكيزه‌ترين جامه‌هاي خود را بپوش و به بهترين بوي‌هاي خوش خود را معطر گردان پس چون از نمازهاي پيشين و پسين و نافله‌هاي آن فارغ شدي، چهار ركعت نماز بگذار يعني هر ركعت به يك سلام و در ركعت اول بعد از حمد ده مرتبه اناانزلنا و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره قل يا ايهاالكافرون و در ركعت سوم بعد از حمد ده مرتبه قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق را بخوان و بعد از نماز به سجده شكر برو و اين دعا را بخوان.
همان طور كه مشاهده مي‌شود اين روز نيز چون اعياد اسلامي با غسل كردن، پوشيدن جامه نو و معطر گرديدن به بوي‌هاي خوش و روزه داشتن آغاز مي‌شود، ضمن آنكه نمازي مشابه نمازهاي ساير اعياد اسلامي دارد.

نماز عيد نوروز

نماز عيد نوروز مشتمل است بر قرائت سوره حمد و سوره‌هاي قدر، كافرون، توحيد، فلق و ناس و بسيار شبيه به نمازي است كه ضمن آداب و اعمال روز جمعه و همين طور اعمال روز عيد غدير خم وارد شده است.
از آنجا كه قرائت سوره قدر در نماز عيد نوروز توصيه شده است مي‌توان دريافت كه عيد نوروز نيز چون ديگر اعياد اسلامي با نزول بركات و آيات الهي همراه بوده است. تاكيد بر قرائت سوره‌هاي كافرون، توحيد، معوذتين نيز مي‌تواند اشاره به درخواست دفع انواع شرور و بدي‌ها داشته باشد.

دعاي عيد نوروز

دعاي مخصوص عيد نوروز با درود و صلوات بر رسول اكرم صلي‌‌الله عليه‌وآله و آل او و اوصيا و همه انبيا و رسولان آغاز مي‌شود آنگاه با فرستادن درود بر ارواح و اجساد ايشان ادامه مي‌يابد.
در اين دعا آمده است: (هذا الذي فضله و كرمته و شرفته و عظمت خطره) اين فراز با اندكي جابجايي در كلمات در دعاي مخصوص ماه مبارك رمضان، ماه نزول قرآن نيز آمده است.
فراز پاياني دعاي مخصوص عيد نوروز : ( اللهم .... ما فقدت من شي فلا تفقدني عونك عليه حتي لا اتكلف مالا احتاج اليه يا ذالجلال و الاكرام ) از آن جهت كه در آن سخن از گم شدن و گمشده‌ها به ميان مي‌آيد بيش از اندازه قابل توجه است زيرا، چنانكه نقل شده است عيد نوروز همان روزي است كه حضرت سليمان عليه‌السلام انگشتري خويش را پس از مدتي پيدا كرده است.

پي‌نوشت‌ها:

1. ذكايي، پرويز: نوروز تاريخچه و مرجع‌شناسي، مركز مردم‌شناسي ايران، تهران، 1353، ص19
2. كريميان سردشتي، نادر: "نوروز در روايات شيعه و در كتاب التاج جاحظ بصري"، مجموعه مقالات نخستين همايش نوروز، پژوهشكده مردم‌شناسي، تهران، 1379، ص45
3. اشپولر، برتولد:‌ تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي، ترجمه مريم ميراحمدي، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1369، ج2، ص359-358
4. رضي، هاشم: گاه شماري و جشن‌هاي ايران باستان،‌ انتشارات بهجت، تهران، 1380، ص451
5. دادخواه، محمد‌علي: نوروز و فلسفه هفت‌سين، انشارات حروفيه، تهران، 1382، ص119
6. مدرس زاده، مريم: عيد نوروز در فرهنگ اسلامي و آيين‌ها و اساطير ايراني، مجموعه مقالات نخستين همايش نوروز، ص131
7. مفاتيح الجنان

 

شنبه دوازدهم 12 1391 18:11

پيام نوروزى رهبر معظم انقلاب در آغاز سال 1377

بسم الله الرحمن الرحيم
يا مقلب القلوب والابصار,يا مدبر الليل و النهار,يا محول الحول و الاحوال,حول حالنا الى احسن الحال

فرا رسيدن عيد سعيد نوروز را كه سرآغاز بهار طبيعت و بهار جسم و جان انسان است ، به همه هم ميهنان عزيز و به همه ايرانيان در هر جاى عالم كه هستند، صميمانه تبريك عرض مى كنم ؛ مخصوصا به خانواده هاى عزيز ايثارگر، خانواده هاى عزيز شهداى گرانقدرمان ، اسرا و جانبازان و آزادگان و خانواده هايشان ، و همه كسانى كه در راه اعتلاى نظام مقدس جمهورى اسلامى و ايران عزيز، تلاش و مجاهدت دارند.
همچنين به ملتهايى كه نوروز را گرامى مى دارند ، بخصوص به ملتهاى آسياى ميانه و افغانستان ، و بالاخص به مردم تاجيكستان و جمهورى آذربايجان ، تبريك عرض مى كنم.
اميدوارم سرآغاز سال جديد، سرآغاز روزهاى نو، زيبا و بانشاط و سرشار از سعادت و خوشبختى براى مردم عزيزمان در چهارگوشه كشور و در همه جاى ميهن بزرگ و پهناورمان باشد.
در اين دعاى پُرمغزى كه در آغاز سخن ، تلاوت شد و بر زبان همه جارى است ، از خداى متعال درخواست مى كنيم كه حال ما را به بهترين حالات برگرداند. هرجا كه باشيم و هرچه نيكويى در حال ما باشد، نيكوتر از آن هم هست ؛ ما از خداوند متعال در اين دعا، درخواست مى كنيم كه حال ما را به بهترين حالات برساند. اين درخواست ، مخصوص حال شخصى نيست ؛ بلكه درباره كسان خود، ملت خود، و در يك دايره وسيعتر، درباره بشر و انسانيت است .
البته بايد توجه داشته باشيم كه دگرگونى هر پديده يى در عالم ، به دست انسان است و همه تحولها با اراده انسان ، انجام مى گيرد. انسان اگر بخواهد در وضعيت جامعه خود، كشور خود و زندگى خود، تحول ايجاد كند، بايد اين تحول را در خود آغاز كند - تحول اخلاقى ، تحول درونى ، رفتن به سوى صفا و انسانيت ، عبوديت پروردگار و تسليم در مقابل اراده خداوند عالم و آفريننده هستى - كه اين تحول ، سعادت انسانها را متضمن است .
بشر هرچه ناراحتى و رنج و دشوارى تحمل مى كند، بر اثر دورى از راه خدا و سركشى در مقابل احكام الهى است . بحمداللّه مردم كشور ما در اين راه ، حركت بزرگى را آغاز كرده و در اين حركت ، پيش رفته اند؛ و من اميدوارم هرچه مى گذرد، مردم ما از لحاظ اخلاق فردى و جمعى ، از لحاظ ايجاد صفات و خصال ممتاز بشرى در درون خودشان ، پيشتر بروند و با دوستان ، با صفا و محبت و با مروت هرچه بيشتر، با بيگانگان با هوشيارى و بيدارى هرچه بيشتر، و با دشمنان با سرسختى هرچه بيشتر مواجه بشوند، تا ان شا اللّه بتوانند كشتى نجات خودشان را به ساحلهاى امن و امان الهى برسانند.
سالى را كه پشت سر گذاشتيم ، سال پر از حوادث بزرگ ، و البته در ميان آنها حوادث بسيار شيرين و احيانا حوادث تلخ بود. به نظر من يكى از بزرگترين حوادث سالى كه بر ما گذشت ، حادثه انتخابات رياست جمهورى و شركت عظيم مردم در اين انتخابات بود؛ كه قطعا نظام جمهورى اسلامى را سرافراز و سربلند، و داعيه هاى جمهورى اسلامى را در چشم جهانيان ، متقن و متكى به استدلال كرد.
يكى از بزرگترين شاخصهاى مردمى بودن حكومتها در دنيا، عبارت است از همين كه مردم در انتخابات و گزينشهاى بزرگ ملى ، چه قدر شركت مى كنند. در آن جايى كه بيش از هشتاد درصد حايزين شرايط مردم ، در پاى صندوقها شركت مى كنند - يعنى كشور ما - در معيارهاى جهانى با همه منطقها و زبانهايى كه امروز در دنيا، در عالم سياست و مسايل سياسى و اجتماعى مطرح و قابل فهم است ، اين حكومت و نظام ، نظامى مردمى است ؛ نظامى است كه در آن ، حضور مردم محسوس است و نزديك به سى ميليون نفر در انتخابات ، شركت كردند!
بحمداللّه گزينش خوبى هم انجام دادند و رئيس جمهور محترم ما را كه از فرزندان انقلاب ، از كارگزاران طولانى دوران انقلاب ، از خاندان پيغمبر و از ملبسين به كسوت روحانى از كسانى است كه در راه دانشهاى دينى ، سالهاى متمادى زحمت كشيده و تلاش كرده اند. بحمداللّه چهره موجه و مقبول مردم ، انتخاب شد.
اين انتخابات ، با حضور سى ميليونى مردم و با گزينش بيست ميليونى يك رئيس جمهور، سند محكمى براى جمهورى اسلامى بود كه برخلاف داعيه و خواست دشمنان ، نظام جمهورى اسلامى در ميان مردم ، داراى محبوبيت متزايد است ؛ و اين براى جمهورى اسلامى ، خيلى باارزش بود.
بحمداللّه در همه صحنه ها موفقيتهاى بزرگى داشتيم كه شايد بتوان گفت اين انتخابات ، بزرگترين آنها بود. در صحنه مسايل خارجى هم همين طور بود. بعضى از دولتهاى اروپايى ، با طرح دعاوى نامعقول ، سعى داشتند جمهورى اسلامى را به عقب نشينى وادار كنند؛ كه ايستادگى ، استقامت ، درايت و تدبير و اتكا به ارزشهاى انقلاب و اسلام و گزينش آن راهى كه امام بزرگوارمان در طول ده سال اول انقلاب پيمودند، موجب شد كه نتوانستند اين مقصود خودشان را محقق كنند! آنها عقب نشينى كردند و جمهورى اسلامى در آزمايش سفراى كشورهاى اروپايى كه يك جا از كشورمان خارج شده بودند، سربلند بيرون آمد و همه به اين معنا اعتراف كردند!
از اول سال 76 تا همين اواخر، پى درپى اظهارات جهانى از سوى خود امريكاييها و ديگران - حتى عناصر و رجال خود امريكا - بارها بر زبان آوردند كه در هماوردى در مقابل جمهورى اسلامى ، نتوانستند موفقيتى كسب كنند، و جمهورى اسلامى در همه ميدانها - در ميدان اقتصادى و سياسى ، در جذب دوستان و در مواجهه با دشمنان - توانست قدرت و عظمت و عزت خودش را نشان بدهد و به دشمن بفهماند كه جمهورى اسلامى را نمى توان ناديده و غير جدى گرفت ؛ بلكه بايد به اين پديده عظيم انسانى و اسلامى در اين منطقه ، با چشم جدّ نگاه كنند!
البته خوشبختانه ملت ما در اين ميدان ، نهايت كمك هوشيارانه را به مسؤ ولين كرده و باز هم مى كنند. ايستادگى يك دولت ، يك نظام و يك مجموعه حكومتى در مقابل بيگانگان ، در مقابل دشمنان ، بدخواهان و مدعيان از هر نوع ، علاوه بر اين كه به درايت و كاردانى و حكمت مسؤ ولين ، متكى است ، بر هوشيارى و حضور مردم نيز متكى است ؛ كه حضور قوى مردم در طول اين سال - چه در انتخابات ، چه در راهپيماييهاى گوناگونى كه طبق معمول همه ساله ، بخصوص در اواخر سال انجام شد - توانست حرف قوى خود را بزند و نتايج بزرگى را به بار آورد!
ما سال ديگرى را در پيش داريم ، سالى نو و روزى نو، كه نوروز نشانه شروع اين سال است .
ملت عزيز، شما تجربه هاى گوناگونى را با اقتدار و با اتكا به شخصيت ملى خودتان و با ايمان عميق اسلامى گذرانده ايد؛ راهى را كه امام بزرگوار ما در مقابل ملت ايران گشودند، تا امروز طى كرده ايد، بعد از اين هم بايد همين راه را با استحكام تمام برويد.
ما مى دانيم كه انتظارات مردم از دستگاه حكومت و دولت در زمينه اقتصادى و در همه زمينه هايى كه مردم ، انتظاراتى از دولت دارند، عمدتا انتظارات بجا و صحيح و درست است . مردم بايد بدانند - و البته مى دانند - كه مسؤ ولين بخشهاى گوناگون حكومت و نظام جمهورى اسلامى - اعم از قوه مجريه ، مجلس شوراى اسلامى و قوه قضاييه - در صددند كه خواسته ها، نيازها، انتظارات و حقوق اساسى مردم را برآورده كنند و با بهترين وجهى آنها را ادا كنند.
البته دشمنانى مشغول تلاش هستند كه نگذارند اين كارها انجام بگيرد! ساده انديشى و ساده لوحى است كه كسى خيال كند ما در خارج از مرزهاى خودمان - بلكه در داخل مرزها - هيچ دشمن و بدخواهى نداريم و كسى عليه ما كار نمى كند! مگر ما از همه ملتها و دولتها و همه جوامعى كه در طول تاريخ بوده اند، مستثنى هستيم ؟ آنها همه ، دشمن داشته اند، ما هم دشمن داريم . آنها در مقابل دشمن ، روشهاى گوناگونى را اتخاذ كردند كه سرنوشت آنها را رقم زده است . بعضى هوشيارانه و مدبرانه و حكيمانه و سرسختانه ايستادند و پيروز شدند؛ بعضى هم سست عنصرى و زودباورى و سهل انديشى و ساده لوحى به خرج دادند و شكست خوردند! ما بايد درس بگيريم . خوشبختانه گذشته خود ما هم از همين درسها و تجربه ها پُر است گذشته نوزده ساله بعد از انقلاب تا امروز - يكى از اقداماتى كه شده است ، اقدام به كاهش قيمت نفت است !
من نمى خواهم ادعا كنم كه اين كار را صرفا دشمنان كرده اند و صرفا به خاطر ضربه زدن به جمهورى اسلامى است ؛ نه ، دشمنان كرده اند، دوستان نادان و كسانى كه نتوانستند هوشيارانه در اين زمينه بينديشند نيز با آنها سهيم شده اند! تصميمات نادرست گرفته اند و البته حتما دشمنان هم دخالت و شركت داشته اند و هر كسى به دنبال مقاصد خودش مى باشد! نمى توان گفت كه مقصود آنها فقط جمهورى اسلامى است ، ولى مسلما جمهورى اسلامى هم هدف است ، ممكن است - بلكه حتماكشورهاى ديگرى هم هدف هستند.
خوب ، اين حالت جديدى است ؛ ما بايد در مقابل آن ، هوشيارانه حركت بكنيم و تصميم مقتضى اتخاذ كنيم . گزارشهايى كه برادران ما در مسؤ وليتهاى گوناگون اقتصادى دولت ، به من دادند، نشان مى دهد كه آنها خودشان را براى شكلها و وضعهاى گوناگون ، آماده كرده اند، تا بتوانند كشور را به درستى اداره كنند، و ان شا اللّه اداره خواهند كرد؛ ليكن در همه اين وضعيتها، همكارى ، كمك ، دلسوزى و پشتيبانى دلسوزانه مردم از مسؤ ولين ، لازم و واجب است .
من آنچه را كه مى خواهم در اين برهه عرض كنم ، اين است كه ملت عزيز، جدا از اسراف و زياده روى ، پرهيز كنند. ما حق نداريم به عنوان يك ملت ، مصالح بزرگ و ملى و دورنگر - بلكه مصالح نقد مهم و كنونى - خود را، به خاطر خواسته هاى شخصى خودمان - كه ما را به اسراف و بى بندوبارى در مصرف مى كشاند - فدا كنيم و آنها را نديده بگيريم ! همه بايد مساءله صرفه جويى را جدى بگيرند.
امسال توصيه مهم من عبارت است از صرفه جويى ! دولت هم بايد صرفه جويى بكند؛ ملت هم بايد بكند. دولت ، علاوه بر صرفه جويى ، بايستى راههاى صرفه جويى را هم به مردم تعليم بدهد. تا وقت نگذشته است - تا ماههاى اول سال ، سپرى نشده است - بايستى فهرستى از انواع صرفه جوييهايى را كه مردم مى توانند بكنند - در آب ، نان ، بنزين و در مصارف گوناگون و همه چيزهايى كه براى صرف آنها ما مجبوريم از سرمايه هاى كشور و نفت مصرف بكنيم - و راههاى صرفه جويى در آنها را به مردم تعليم و نشان بدهند؛ مردم هم جدا سعى كنند كه صرفه جويى كنند!
عزيزان من ! ملت ايران را به رياضت ، دعوت نمى كنم ؛ بحمداللّه ما احتياجى به اين نداريم كه ملت خودمان را به رياضت ، دعوت كنيم . فضاى غم آلود رياضت ، از زندگى اين مردم ، دور باد! من مردم را به قناعت ، دعوت مى كنم ؛ قناعت سرافرازانه ، قناعت انسان عاقل و خردمندى كه مى داند آينده خود را با قناعت تاءمين مى كند، و زندگى و روال اقتصادى كشور را تسهيل ، و به مسؤ ولين كمك مى كند كه بتوانند تدابير صحيح را در كار اداره مملكت ، اعمال كنند.
من بار ديگر براى همه شما دعا مى كنم . اميدوارم روز و نوروز خوش و بهاران باصفايى ، با بركت و زيبايى ، در انتظار همه ملت ايران باشد، و سال پُربركت و سرشار از عزت و عظمتى را در پيش داشته باشيد.
از خداوند متعال براى ارواح طيبه شهداى عزيزمان و براى روح مطهر امام بزرگوار، طلب رحمت و مغفرت و علوّ درجات مى كنم . همچنين حوادثى كه اخيرا - در آستانه سال نو - براى برخى از دانشجويان عزيز ما پيش آمد - كه ما را داغدار كرد - اين ضايعه را به خاندان و خانواده آنها تسليت عرض مى كنم ، و اميدوارم ان شا اللّه جوانها، دانشجويان و همه نسلها و قشرهاى كشور ما در زير سايه عزت و عظمت اسلامى و احكام نورانى اسلام ، زندگى آبرومند و سربلند و همراه با عزت و رفاه و رضايت را بگذرانند.

والسّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته

 

دسته ها : نوروز ورهبري
جمعه یازدهم 12 1391 20:23




گزيده اى از روايات در شإن و عظمت نوروز

عيد نوروز از جمله اعياد بسيار كهن است كه حرفهاى ضد و نقيض زيادى درباره آن گفته شده است: عده اى آن را عيد آتش پرستان دانسته‏ [2] و عده اى بر اين باورند كه نوروز يكى از اعياد اسلامى است. هركدام از اين دو گروه براى خود ادله اى دارند كه در جاى خود از آن بحث خواهيم نمود. اين مطلب و چند عامل ديگر ما را بر آن داشت كه در اين موضوع مطالعاتى داشته باشيم:
عامل اول: وجود اين عيد به عنوان يكى از بزرگترين و با شكوه ترين اعياد در بين مردم كشور ما و برخى از كشورهاى همسايه.
عامل دوم: وجود احاديث كثيره در اين خصوص كه بى شك مى توان ادعاى تواتر آنها را نمود. بخصوص ما به احاديثى بر خورديم كه علل پيدايش اين عيد را بيان مى كنند.
عامل سوم: ما هيچ كتاب فقهى را نيافتيم مگر اين كه در مورد اعمال نوروز از قبيل استحباب غسل، روزه، نماز در اين روز سخن گفته است.
اينها مطالبى نيست كه بتوان به آسانى از آنها گذشت، لااقل هر انسان خردمندى را وامى دارد كه ببيند اين عيد، كه آوازه آن، همه جا را فرا گرفته و يكى از اعياد رسمى كشور اسلامى مان است، از جنبه اسلامى و تاريخى پاى آن به كجا بند است؟
آيا عيدى است كه روز تاج گذارى و به قدرت رسيدن جمشيد، پادشاه ايران باستان را تداعى مى كند؟
يا عيدى است كه از اولين روز آفرينش و روزى كه از همه انسانها در روز الست به يگانگى خداوند متعال و نبوت پيامبر اسلام(ص) و ولايت امامان معصوم(عليهم السلام) عهد و پيمان گرفته شد، تداعى مى كند؟
عامل چهارم: عامل ديگرى كه ما را به اين كار واداشت، و حتى دل خوشى ما هم همين بود، مى ديديم كه اين روز به على و اولاد آن حضرت (عليهم السلام) منتسب است به نحوى كه نوروز را نام مبارك على(ع) و اين روز را روز اهل بيت و شيعيان آنها مى نامند.
بخصوص در سالى تنفس كرديم كه بنا به فرموده مقام معظم رهبرى، هم در آغاز و هم در پايان خود، مزين به عيد مبارك غدير است، خيلى مناسب است كه ما اين سال را به اين مناسبت سال امام اميرالمومنين على بن ابى طالب(ع) بدانيم و بناميم و خودمان را به آن بزرگوار نزديك كنيم. [3] اين مطلب ما را مصمم به تحقيق در اين مهم كرد كه شايد قدمى هرچند كوچك براى نزديكى به زواياى وجودى آن حضرت باشد. ان شإ الله.
به يارى خداوند متعال در اين نوشتار طى مباحثى مختلف از قبيل بحث روائى، فقهى، اصولى، تاريخى و رجالى پيرامون نوروز بحث مى نماييم.

گزيده اى از روايات در شإن و عظمت نوروز

1- به على(ع) هديه نوروزى عطا شد، فرمود: اين (هديه) چيست؟
گفتند: يا اميرالمومنين(هديه) روز نوروز است پس على(ع) فرمود: «هر روز را براى ما نوروز بسازيد». [4]
2- محمد بن سيرين مى گويد:به على (رضى الله عنه) هديه نوروزى عطا شد، فرمود: «هر روز را روز پيروزى قرار دهيد».
ابو اسامه مى گويد: (على) اكراه داشت از اين كه بگويد: (هر روزى) نوروز است». [5]
3- اسماعيل بن حماد بن ابى حنيفه گفت: من اسماعيل پسر حماد پسر ابى حنيفه پسر نعمان پسر مرزبان از فرزندان آزاده فارس هستم. خدا اصلا ما را بنده قرار نداده است، جدم در سال هشتاد متولد شد، و او را پيش على بن ابى طالب(رضى الله عنه) بردند در حالى كه او كوچك بود، پس على براى جدم دعا كرد كه خداوند به او و به ذريه اش بركت بدهد و ما اميدواريم از جانب خدا كه اين دعا در حق ما به خاطر على مستجاب شده باشد.
اسماعيل بن حماد گفت: نعمان بن مرزبان، آن همان كسى است كه فالوذج را در روز نوروز به على هديه داد، پس على(ع) فرمود: هر روزى نوروز ماست». [6]
4- نيز از او(على(ع» نقل شده است كه به آن حضرت پالوده هديه دادند، فرمود:
به چه مناسبت است؟ گفتند: به مناسبت روز نوروز، فرمود: اگر قدر بدانيد پس هر روزى نوروز است». [7]
روايات ديگرى هم در اين خصوص داريم كه نشان مى دهد در آن زمان بسيارى از مردم به خدمت على(ع) هديه نوروزى مى برده اند و آن حضرت قبول مى فرمودند.
هديه ها غالبا عبارت بودند از شكر، پالوده، سمنو و گاه لباسهاى گرانبهاى زرباف كه در ظرفهايى از نقره مى گذاشتند و به خدمت آن حضرت مى بردند.
5- معلى بن خنيس از امام صادق(ع) نقل مى كند كه فرمود:
همانا نوروز، همان روزى است كه پيامبر(ص) براى على(ع) در غدير خم از مردم عهد گرفت پس مردم اقرار كردند به ولايت پس خوشا به حال كسى كه به عهد خود ثابت قدم ماند و واى به حال كسى كه آن را شكست.
و آن همان روزى است كه رسول خدا(ص) على(ع) را به سوى وادى جن روانه كرد پس از آنها عهد و پيمان گرفت.
و آن همان روزى است كه على(ع) در آن روز بر اهل نهروان غالب شد و ذوالثديه را كشت.
و آن همان روزى است كه قائم ما اهل بيت و صاحب امر ظاهر خواهد شد و خداوند او را به دجال غلبه مى دهد، پس آن حضرت دجال را بر كناسه كوفه به دار مى كشد. و هيچ نوروزى نيست مگر آن كه ما در آن انتظار فرج را داريم، براى اين كه نوروز از ايام ماست، ايرانيان آن را حفظ كرده اند، و شما(عرب ها) آن را ضايع كرده‏ايد.
پس پيامبرى از پيامبران بنى اسرائيل از خداوند خواست كه زنده كند قومى را كه از ترس مرگ از خانه هايشان بيرون رفتند و آنها هزاران نفر بودند و خداوند همه آنها را بميراند.
پس خداوند به آن پيامبر وحى كرد كه در گورهاى آنها آب بريزيد، پس ريختن آب به آنها در همين روز بود پس زنده شدند و حال اين كه سى هزار نفر بودند پس آب ريختن در روز نوروز سنت قديمى گرديد، اما هيچ كس علت آن را نمى داند مگر راسخان در علم و آن اولين روز از سال ايرانيان است. [8]
اين حديث و حديث بعدى كه معلى از امام صادق(ع) نقل كرده است، در چند كتاب روائى و فقهى آمده است كه در آنها اختلافاتى ديده مى شود ما در ميان اين چند كتاب به كتاب «المهذب البارع» اعتماد كرديم و حديث را از آنجا نقل كرديم به چند علت كه بعد در بحث سندى احاديث بيان مى شود و مرحوم مجلسى در بحار اين دو حديث را به يك سند متصلا نقل كرده است.
معلى گفت: امام(ع) اين حديث را به من املإ كرد و من از املإ امام نوشتم.
6- و همچنين روايت شده از معلى گفت: وارد شدم بر ابى عبدالله(ع) در بامداد روز نوروز پس (حضرت) فرمودند:
اى معلى آيا اين روز را مى‏شناسى؟
گفتم: نه. و لكى روزيست كه ايرانيان از آن تجليل مى كنند و در آن به همديگر تبريك گفته و دعاى خير مى كنند.
فرمود: اين چنين نيست قسم به خانه كهن(كعبه) كه در دل (شهر) مكه است نيست اين روز مگر براى يك امر قديمى كه آن را براى تو تفسير مى كنم. تا اين كه از آن مطلع شو.
پس گفتم: اگر اين علمى را كه نزد شما را فرا گيرم براى من دوست داشتنى تر است از اين كه تا ابد زندگى كنم، و خداوند دشمنان شما را نابود كند.
فرمود: اى معلى روز نوروز همان روزيست كه خداوند در آن از بندگانش عهد گرفت كه او را عبادت كنند و هيچ چيزى را شريك او ندانند و اين كه به رسولان و انبيإ و اوليايش ايمان بياورند و آن اولين روزيست كه خورشيد در آن طلوع كرده، و بادهاى باردار كننده در آن وزيده است و گلها و شكوفه هاى زمين آفريده شده است. و آن روزيست كه كشتى نوح(ع) به كوه جودى قرار گرفته. و آن روزى است كه در آن قومى كه از ترس مرگ از خانه هاى خود خارج شدند و آنها هزارها نفر بودند پس خداوند آنها را ميراند و سپس آنها را در اين روز زنده كرد. و آن روزيست كه جبرئيل بر پيامبر(ص) نازل گرديد.
و آن همان روزيست كه ابراهيم(ع) بتهاى قوم خود را شكست. و آن همان روزيست كه رسول خدا(ص) اميرالمومنين على(ع) را بر دوش خود سوار كرد تا بتهاى قريش را از بالاى خانه خدا به پائين انداخت و آنها را خرد كرد. [9]
7- معلى بن خنيس از آقا امام صادق(ع) درباره نوروز روايت كرد فرمود:
هر وقت نوروز شد، پس غسل كن، و پاكيزه ترين لباسهايت را بپوش و خوش بو كن خود را با بهترين عطرهايت.
و آن روز را روزه بدار.
پس زمانى كه نافله هاى (نمازهاى ظهر و عصر) و خود نمازهاى ظهر و عصر را خوانديد پس بعد از اينها چهار ركعت نماز بخوان (به اين نحو:) در اول هر چهار ركعت سوره فاتحه الكتاب بخوان و ده بار سوره «انا إنزلناه فى ليله القدر» و در ركعت دوم فاتحه الكتاب و بعد ده مرتبه «قل يا ايها الكافرون» و در ركعت سوم فاتحه الكتاب و بعد ده مرتبه «قل هو الله إحد» و در ركعت چهارم فاتحه الكتاب و بعد ده مرتبه سوره «ناس و خلق» را بخوان.
و بعد از خواندن اين چهار ركعت (كه به رو ركعت بايد خوانده شود) سحده شكر كن و در سجده دعا كنه(برا يخودت) كه گناه پنجاه سال تو آمرزيده شود. [10]
8- روايت شده از نبى اكرم(ص) كه فرمود: براى على(ع) هفده اسم است.
پس ابن عباس گفت: يا رسول الله به ما خبر بده كه آن اسمإ چه هستند؟
پس پيامبر(ص) فرمود: اسم او نزد عرب «على» و نزد مادرش «حيدره» و در تورات «اليا» و در انجيل «بريا» و در زبور «قريا» و نزد روم «بظرسيا» و نزد فرس «نيروز» و نزد عجم «شميا» و نزد ديلم «فريقيا» و نزد كرور «شيعيا» و نزد زنج «حيم» و نزد حبشه «تبير» و نزد ترك «حميرا» و نزد ارمن «كركر» و نزد مومنين «سحاب» و نزد كافرين «مرگ سرخ» و نزد مسلمين «وعد» و نزد منافقين «وعيد» و نزد من «طاهر مطهر» است و اوست جنب خدا و نقس خدا و دست راست خداى عزوجل. بعد پيامبر(ص) به اين دو آيه شريفه استشهاد كرد قول خداوند:
«خداوند شما را از نفس خود بيم مى دهد» و قول خداوند: «بل دستان او بازند، هر جور كه بخواهد ، انفاق مى كند». [11]

شرح و توضيح مراد احاديث

در واقع ائمه اطهار(عليهم السلام) نوروز را به روزى كه خداوند در آن معبود و مسجود شده و دين و امر خداوند در آن ظاهر و غالب شده، تفسير كرده‏اند.
و اين معنا از احاديثى كه از اميرالمومنين على(ع) روايت شده است، كاملا به دست مى‏آيد چنانكه آن حضرت فرمودند: «هر روز ما نوروز است». [12] چون پيداست كه ائمه اطهار(عليهم السلام) همواره به طاعت و پرستش خداوند مشغولند.
و يا در حديثى ديگر فرمودند: «هر چيزى را براى ما اختيار كنيد كه در اين صورت هر روزتان نوروز است». [13] و يا در حديثى ديگر فرمودند: «اگر قدر بدانيد هر روزى نوروز است». [14] يعنى اگر معصيت خداوند نكنيد و قدر عمر خود را بدانيد و هر روزى پيشرفتى داشته باشيد، آن روزتان نو و تازه است و الا اگر پيشرفت نداشته باشيد و درجا بزنيد پيداست كه اين روز همان روز گذشته مى شود و در اين صورت نه نوروز بلكه كهنه روز خواهد بود.
و چنانكه در حديث آمده است كه «هركس دو روزش باهم مساوى باشد،زيان كرده است». [15]
و بالاخره كلام گهربار على(ع) كه فرمود: «هر روزى كه در آن معصيت نكنيد، آن روز عيد است». [16] در مورد نوروز هم همين حكم صادق است.
بنابراين از ديدگاه ائمه اطهار(عليهم السلام) هر روزى كه در آن معصيت خداوند نشود و بلكه در آن روز امر دين خداوند ظهور و تبلور داشته باشد آن روز نوروز است و به همين خاطر امام صادق(ع) آن ايام را نوروز مى خواند چون در غدير خم امر خداوند ظاهر و غالب شد و دين او كامل شد و يا در بيعت دومى با على(ع) [17] و يا در جنگ نهروان كه على(ع) پيروز شد در واقع دين خدا پيروز شد و به اين سبب خداوند عبادت شد.
و يا روز نزول جبرئيل به پيامبر اكرم(ص) به اين خاطر نوروز است كه سرآغاز توحيد و عبادت خداوند و دورى از شرك و جهالت است.
و بالاخره اگر روز ظهور مهدى(ع) نوروز ناميده مى شود، به خاطر پيروزى كامل دين و امر خداوند بر شرك و نفاق مى باشد و به همين خاطر روزى تازه و نو ناميده مى شود چون دنيا روزى تازه را شروع مى كند و در تمام اين امور كه در حديث ذكر شده، اگر نوروز ناميده مى شود به خاطر اين است كه دنيا با اين اتفاقات مهم روزى جديد و تازه را آغاز مى كند و به همين اعتبار 22 بهمن 57 را هم بايد نوروز بناميم.
بنابراين به اين نتيجه مى رسيم كه نوروز در احاديث، يك روز خاصى از سال نمى باشد پس احاديث نمى توان براى اثبات مدعاى خود تمسك بجوييم چه مدعاى ما نوروز معروف و مشهور در موقعى خاص از سال است.

نوروز سند افتخار ايرانيان

اما تحقيق مطلب اين است كه هر چند در نظر ابتدائى از اين احاديث چنين مطلبى استفاده مى شود بخصوص از احاديث امام على(ع). اما با توجه به سوال و جواب راويان اين احاديث به نظر مى رسد كه مقصود از نوروز، همان روز خاص است. مثلا «معلى» مى گويد:
«در روز نوروز بر امام صادق(ع) وارد شدم امام سوال مى كرد: «آيا اين روز را مى شناسى؟».
معلى: «اين روزى است كه ايرانيان آن را تعظيم مى كنند و در آن به همديگر هديه مى دهند».
امام: «قسم به خانه كعبه كه در مكه است، اين روز نمى باشد مگر به خاطر يك امر كهن». و يا جملات پايانى حديث امام(ع) كه مى فرمايند:
«هيچ روز نوروزى نمى باشد الا اين كه ما در آن انتظار فرج را داريم براى اين كه آن از ايام ما و ايام شيعيان ما است‏ [18] كه ايرانيان آن را حفظ كرده اند و شما (اعراب) آن را تباه كرده ايد».
همه اينها شاهد بر اين مطلب است كه از نوروز روز خاصى را اراده كرده اند كه همان اول سال ايرانيان باشد و حتى در بعضى از احاديث تصريح شده است كه آن نوروز اول سال ايرانيان است.
پيداست آن نوروزى كه ايرانيان آن را از قديم الايام حفظ كرده اند، غير از همان عيد نوروز معروف و مشهور چيز ديگرى نمى باشد.
پس اين شبهه كه منظور از نوروز در احاديث، نوروز «وصفى» است، نه نوروز «علمى» بى مورد است.
همين جواب را مى شود در مورد احاديث مروى از على(ع) هم داد چون على(ع) اين سخنان را براى كسى كه در روز نوروز براى حضرت فالوده برده بود، بيان داشتند. مطلبى كه از اين احاديث استفاده مى شود، اين است كه نوروز در طول اعصار مختلف به وسيله وقوع تحولات بزرگ دينى و اجتماعى در آن همواره روح و حيات تازه اى به خود گرفته است به نحوى كه آن تحولات كه در نوروز واقع شده اند، شايسته اين بوده اند كه آن روز را نوروزى ديگر بناميم.
شايد كسانى كه جلوس جمشيد به پادشاهى‏ [19] و يا ورود او را به آذربايجان‏ [20] علت پيدايش نوروز مى دانند همين مطلب را در نظر داشته اند يعنى چون تجديد آئين ايزد پرستى در روزگارى كه صابئيت حتى پادشاه زمان را هم به پيروى از خود وادار كرده بودند، در نظر مردم بسيار با اهميت و بزرگ جلوه كرد آن روز را نوروز خواندند.
و همين باعث شد، كسانى كه اطلاع دقيقى از تاريخ پيدايش نوروز نداشتند، آن روز را علت پيدايش نوروز بدانند غافل از اين كه نوروز از زمان حضرت آدم(ع) موجود بوده است.
در واقع منظور از خواندن چنين ايامى به «نوروز» نه اين بوده كه آنها اين امر را منشإ پيدايش نوروز بدانند، بلكه فقط خواسته اند، اهميت و عظمت آن روز را بيان و معرفى كنند.
بنابراين با كمى دقت به اين نتيجه مى رسيم كه احاديث، نوروز را به روزى كه براى تمام انسانها روزى نو و تازه است تفسير كرده اند نه روزى نو و تازه براى هر فردى كه در طول شب و روز فردى مومن و موفقى بوده است، يعنى احاديث -همانطور كه از مواردى كه برشمرده اند، به دست مى‏آيد- به افراد و جزئيات زندگى روز مره آنها نظرى ندارند، بلكه به تحولات اجتماعى و سياسى كه به تمام انسانها و عقايد آنها حكومت دارد، نظر داشته و نوروز را از اين حيث و جهت تعريف و تفسير مى كند.

نوروز آئينه تمام نماى ولايت على(ع)

اشكال: استظهار مذكور با احاديث مروى از على(ع) مخالف است چون احاديث ظهور در امور جزئى و فردى دارند نه امور كلى و عام.
جواب: امام على(ع) در زمانى نبوده اند كه بتوانند واقعيت مطلب را آن جور كه هست، بيان كنند يعنى چنانكه از قرائن به دست مى‏آيد، دشمنان على(ع) و اولاد آن حضرت با نوروز مخالف بوده اند و علت مخالفتشان هم با نوروز نه به خاطر اين بوده كه نوروز را از رسوم مجوسيان و كفار مى دانسته اند، بلكه علت مخالفتشان اين بوده است كه آنها مى ديده اند.
اين روز از قديم الايام در عالم به نام على(ع) و اولاد آن حضرت معروف و مشهور بوده است يعنى مى ديدند كه از اول خلقت خداوند سكه اين روز را به نام نامى على(ع) و پيروان آن حضرت زده است لذا با اين روز مخالفت مى كردند.
دليل ما همان حديثى است كه «ابن عباس» از پيامبر اكرم(ص) نقل مى كند و همانطور كه ملاحظه نموديد، در اين حديث پيامبر اكرم(ص) نوروز را نام و اسم على(ع) مى داند و مى فرمايد: در ميان ايرانيان اسم على(ع) نوروز است يعنى ايرانيان در زمان هاى گذشته على را به نام نوروز مى شناخته اند. و عيد بزرگ خود را متبرك و متصف به نام على(ع) كرده اند هرچند حقيقت و مقصود اين عيد چيزى غير از على(ع) و اولاد آن حضرت نمى باشد.
البته ايرانيان اين عيد را نسل اندر نسل از پيامبران و طبق حديثى كه از امام باقر(ع) نقل خواهيم كرد، از حضرت آدم(ع) به ارث برده‏اند.
بنابراين علت مخالفت اهل سنت با عيد نورووز كاملا روشن مى شود و آن اين كه آنها چون از پيامبر اكرم(ص) اين حديث و دهها حديث مشابه ديگر را درباره نوروز و على(ع) شنيده بودند، با اين روز مخالفت مى كردند.
آنها مى دانستند كه اگر با نوروز مخالفت و مقابله نكنند، بايد مقام خلافت و سرپرستى مسلمانان را كه به بهاى دين و آخرت خود به دست آورده اند، از كف بدهند چون مى ديدند حيات و گسترش اين عيد حيات و گسترش على(ع) و ياران آن حضرت را به دنبال خواهد داشت.
پيداست كه اين يك پيام بزرگ داشت و آن اين كه از اول خلقت و آغاز حيات اولاد آدم(ع) على (ع) را به عنوان وصى و كامل كننده دين پيامبر آخرالزمان مى شناختند و به او اعتقاد داشته‏اند.
و الا اگر آنها با سنت كنار مخالف بودند در نماز تكتف. [21] نمى كردند.
لذا آنها با نوروزى كه به روز ميثاق و پيمان به توحيد و نبوت و امامت ائمه اطهار(عليهم السلام) تفسير شده است، مخالف هستند نه با نوروزى كه به هر روز پر خير و سعادت تفسير شود، بنابراين على(ع) ناچار بود كه از تعريف نوروز واقعى دست بردارد و نوروز را جورى تفسير و تعريف كند كه با مذاق آنها سازگار آيد.
پس على(ع) در واقع در كلام خودشان تقيه كرده اند و در صدد بيان نوروز واقعى نبوده اند و از جمله دلائلى كه دلالت بر تقيه بخصوص در زمان على(ع) مى كند، عبارت از حديث امام صادق(ع) است كه فرمود: «شما (اعراب) نوروز را ضايع كرديد».

مخالفت اهل سنت با نوروز در كتب فقهى

مخالفت اهل سنت با نوروز در كتب فقهى آنها هم كاملا آشكار است كه ما در اينجا قسمتى از چند كتاب معتبير فقهى آنها ذكر مى كنيم:
در بدائع الصنائع: ج‏2، ص 79 گفته است: «روزه گرفتن در روز شنبه به تنهائى كراهت دارد چون تشبه به يهود است و همچنين روزه گرفتن در «نيروز» و «مهرجان» بدان اين كه تشبه به مجوس است».
و در المغنى ج‏3، ص 99 گفته است: «روزه گرفتن روز «نيروز» و روز «مهرجان» به تنهائى كراهت دارد براى انى كه آن روزها روزهايى هستند كه كفار آنها را بزرگ مى شمارند».
از جمله دلائل ديگر كه دلالت مى كند كه ائمه اطهار(عليهم السلام) بخصوص على(ع) تقيه مى كردند حديثى است كه قبلا از «سنن بيهقى» نقل كرديم. در پايان اين حديث «ابو اسامه» مى گويد: «على كراهت داشت بگويد نيروز» و به جاى نيروز گفت: «فيروز».

آيا امام نوروز را تفسير كردند يا تحريف؟

در اين جا اين سوال پيش مى‏آيد كه چرا امام صادق(ع) در هر دو روايت فرمودند: «افسره لك حتى تفهمه» و نفرمودند: «اخبره لك» و يا «اقوله لك»؟ با توجه به اين كه امام(ع) در مقام اخبار از گذشته بودند.
به تعبير ديگر: مى بايست امام(ع) مى فرمودند علت حدوث نوروز را براى تو نقل و يا بيان مى كنم نه اين كه بفرمايند علت حدوث نوروز را براى تو تفسير مى كنم و چون كلمه تفسير ظهور در اين دارد كه بدون اين كه به علت پيدايش اين روز و يا حتى خود اين روز در نظر ديگران كارى داشته باشيم، بيائيم آن را بر محمل مورد نظر خود حمل كنيم يعنى در واقع بگوئيم نوروزى كه آنها مى گويند، و به آن اعتقاد دارند، نوروز نيست، بلكه نوروز اين است كه من براى تو تفسير و بيان مى كنم بخصوص با توجه به اين كه امام(ع) در جواب معلى كه گفت: روزى است كه عجم از آن تجليل مى كنند و در آن به همديگر تبريك مى گويند فرمود: نه اين چنين نيست با اين كه معلى هم مى دانست كه نوروز در چه موقعى از سال است و رسم و رسوم آن را هم مى دانست و براى امام(ع) تعريف كرد و اتفاقا تعريف معنى كاملا منطبق بر نوروز بود ولى با اين حال امام اين تعريف را رد فرمودند و اين دليل بر اين است كه امام خواسته اند نوروز را كه به معنى روز نو و تازه است، بنا به نظر و معتقدات خودشان تعريف و تفسير كنند؟
جواب: تفسير به معنى پرده برداشتن و ظاهر نمودن حقيقت و واقعيت چيزى است و گويا معنايى كه مجمل است، آن را با يك پرده و پارچه اى پوشانده اند و همين امر، سبب اجمال و دورى از معنى واقعى آن مى شود، و تفسير اين است كه اين پرده كنار زده شده و معنى واقعى آشكار گردد.
نوروز هم گذشت زمان بر آن يك پرده ضخيم و تاريك انداخته كه ماهيت و حقيقت واقعى آن را از ما پوشانيده بود، و همين باعث شده كه مردم از نوروز و علت حدوثى آن برداشتها و تفسيرهاى مختلف و نادرستى بكنند. ولى در اين ميان اين امام(ع) است كه با علم الهى خود از نوروز و علت حدوث آن به درستى خبر مى دهد چون به اعتقاد ما شيعيان امام(ع) چنان كه اين كه از گناه به دور است، همچنين از اشتباه و خطا كه ناشى از جهل و غفلت و غيره است، نيز به دور مى باشد. در حديث، كلمه و يا قرينه اى دال به اين كه منظور از نوروز غير از نوروز معروف و مشهور در نزد ايرانيان است وجود ندارد مگر «كلما» كه صرف ردع و منع است اما منظور امام اين نيست كه با اين جواب باور ايرانيان در مورد نوروز را رد كند، بلكه مى خواهد از علت واقعى نوروز خبر دهد توضيح اين كه اگر امام تعريف معلى را رد كردند نه به خاطر اين بود كه تعريف معلى نادرست بود و يا اين كه امام(ع) مى خواست نوروز مورد اعتقاد و منظور خود را بيان كند ولى معلى از نوروز مورد اعتقاد ايرانيان خبرداد و امام هم رد فرمود، بلكه اگر امام اين تعريف را رد فرمودند به خاطر اين بود كه اين تعريف يك تعريف سطحى و تعريف به رسم و رسوم بود و در اين تعريف هيچ اشاره به علت وجودى نوروز نشده است و خود معلى در صدر حديث هم بيان داشت كه من اين روز را نمى‏شناسم اما ايرانيان چنين برخوردى با اين روز دارند و گويا معلى مى خواست از اين طريق نوروز را بشناساند كه امام معلى را از چنين تعريف منع و بازداشتند و خود در صدد تعريف واقعى آن برآمدند كه گذشت زمان باعث فراموشى علت واقعى نوروز و مراسم آن شده است.

حقيقت و جان مايه نوروز

حال امام مى خواهند با اين بيان ما را متوجه علت واقعى نوروز بكنند كه نوروز يك تحويل سال و يا ابتداى فصل بهار به تنهائى نيست، بلكه اگر نوروز را نوروز مى خوانند اين به خاطر وقايع و تحولات بزرگى چون غدير و ظهور امام زمان در چنين روزى مى باشد و همين تحولات عظيم و بزرگ باعث بزرگى و عظمت اين روز شده است و الا همه روزها در اين كه يك روز هستند، هيچ فرقى باهم ندارند و عباراتى چون «براى اين كه نوروز از ايام ماست، ايرانيان آن را حفظ كردند و شما آن را ضايع كرديد» و يا آن اولين روز از سال ايرانيان است و يا پس آب پاشيدن در نوروز سنت شرعى گشت همه اين عبارات كه در احاديث آمده است، دلالت مى كند كه منظور از نوروز همان نوروز مورد اعتقاد ايرانيان است نه چيز ديگر.
بنابراين با اطمينان كامل مى توانيم بگوئيم كه احاديث، نوروز را به عنوان روزى خاص از سال كه همان اول سال ايرانيان باشد، به روزى كه امر دين و قدرت خداوند در ميان مردم و جامعه ظهور و تبلور يافته و استوار مى شود، تفسير نموده‏اند.
دنباله دارد

پى‏نوشت‏ها :

[1]. ماهنامه درسهايي از مكتب اسلام.
[2]. المنجد، اقرب الموارد، معجم مفردات الفاظ القرآن، معجمع الفروق اللغويه، مجمع البيان، فرهنگ بزرگ جامع نوين، تحريم النوروز به نقل از كتاب «نوروز چه روزى است».
[3]. روزنامه جمهورى اسلامى 11/1/79 پيام رهبرى به مناسبت سال. گفتنى است كه اين مقاله در سال 79 نوشته شده است.
[4]. «و اتى على (ع) بهديه النيروز، فقال: ما هذا؟ قالوا: يا اميرالمومنين اليوم النيروز، فقال: اصنعوا لنا كل يوم نيروزا» (من لا يحضره الفقيه: ج‏3، ص 300).
[5]. «اخبرنا ابوعبدالله الحافظ، ثنا ابوالعباس محمد بن يعقوب، ثنا الحسن بن على بن عفان ثنا ابو اسامه عن حماد بن زيد، عن هشام عن محمد بن سيرين قال: اتى على(رضى الله عنه) بهديه النيروز، فقال: ما هذه؟ قالوا: يا اميرالمومنين هذا يوم النيروز. قال: فاصنعوا كل يوم فيروز» قال ابو اسامه كره إن يقول نيروز» (سنن بيهقى: ج‏1، ص 234).
توضيح : اين كه ابو اسامه مى گويد: على اكراه داشت از اين كه بگويد «نيروز است» برداشت نادرستى است چون ابواسامه در محضر على نبوده تا بگوئيم از چهره و يا كفيت كلام آن حضرت اين مطلب را فهميده است چون او اين حديث را به سه واسطه نقل مى كند بلكه على مى خواسته بگويد: «پيروزيد» اما چون حرف «پ» در كلام فصيح عرب به كار نمى رود، لذا تعبير به «فيروز» نمودند.
[6]. قال اسماعيل بن حماد بن ابى حنيفه انا اسماعيل بن حماد بن ابى حنيفه بن النعمان بن المرزبان من ابنإ فارس الاحرار و الله ما وقع علينا رق قط، ولد جدى سنه ثمانين(نسخه اى كه نگارنده ديده، «ثمانين» مى باشد. ولى احتمال هست كه در اصل «ثلاثين» باشد؛ زيرا اگر ثمانين باشد با دوران زندگانى اميرالمومنين(ع) سازگار نيست) و ذهب به الى على بن ابى طالب و هو صغير فدعا له بالبركه فيه و فى ذريته و نحن نرجو من الله إن يكون قد استجاب لعلى. قال : و النعمان بن المرزبان هو الذى اهدى الى على بن ابى طالب الفالوذج فى يوم النيروز، فقال على «نوروزنا كل يوم». (الانساب: ج‏2، ص 37).
[7]. دعائم الاسلام: ج‏2، ص 326.
[8]. حدثنى المولى السيد المرتضى العلامه بهإ الدين على بن عبدالحميد الساريه باسناده الى المعلى بن خنيس عن الصادق ان يوم الينروز هو اليوم الذى اخذ فيه النبى لاميرالمومنين على العهد بغدير خم فاقروا فيه بالولايه فطوبى لمن ثبت عليها و الويل لمن نكثها و هو اليوم الذى وجه فيه رسول الله عليا الى وادى الجن فإخذ عليهم العهود و المواثيق. و هو اليوم الذى ظفر فيه بإهل النهروان و قتل ذا الثديه. و هو اليوم الذى يظهر فيه قائمنا إهل البيت و ولاه الامر، و يظفره الله تعالى بالدجال فيصلبه على كناسه الكوفه. و ما من نيروز الا و نحن نتوقع فيه الفرج لانه من ايامنا حفظه الفرس و ضيعتموه ثم ان نبيا من انبيإ بنى اسرائيل سإل ربه إن يحيى القوم الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذر الموت فإماتهم الله فإوحى اليه ان صب عليهم المإ فى مضاجعهم، فصب عليهم المإ فى هذا اليوم فعاشوا و هم ثلاثون الفا. فصار صب المإ فى يوم النيروز سنه ماضيه لا يعرف سببها الا الراسخون فى العلم و هو اول يوم من سنه الفرس قال المعلى و املى على ذلك و كتبته من املائه. و عنه انه اهدى اليه فالوذج فقال: ما هذا؟ قالوا: يوم نيروز قال: فنيروزا ان قدرتم كل يوم يعنى تمادوا و تواصلوا فى الله. (عوالى اللئالى: ج‏3، ص 41 - المهذب البارع، بحارالانوار: ج‏56، ص 116 - وسائل الشيعه: ج‏5، ص 288).
[9]. و روى عن المعلى ايضا قال: دخلت على ابى عبدالله عليه السلام فى صبيحه يوم النيروز، فقال: يا معلى اتعرف هذا اليوم؟ قلت لا. و لكنه يوم يعظمه العجم و تتبارك فيه قال: كلا، و البيت العتيق الذى ببطن مكه، ما هذا اليوم الا لامر قديم، افسره لك حتى تعلمه. فقلت: لعلمى هذا من عندك احب الى من إن اعيش ابدا. و يهلك الله اعدائكم. قال: يا معلى يوم النيروز، و هو اليوم الذى اخذ الله فيه ميثاق العباد إن يعبدوه و لا يشركوا به شيئا و ان يدينوا فيه برسله و حججه و اوليائه، و هو اول يوم طلعت فيه الشمس و هبت فيه الرياح اللواقح، و خلقت فيه زهره الارض، و هو اليوم الذى استوت فيه سفينه نوح على الجودى. و هو اليوم الذى احيا الله فيه القوم الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احياهم. و هو اليوم الذى هبط فيه جبرئيل على النبى و هو اليوم الذى كسر فيه ابراهيم اصنام قومه. و هو اليوم الذى حمل فيه رسول الله اميرالمومنين على عليه السلام على منكبيه حتى رمى اصنام قريش من فوق بيت الحرام فهشمها. (مدرك قبل).
[10]. عن المعلى بن خنيس عن مولانا الصادق(ع) فى يوم النيروز قال: اذا كان يوم النيروز فاغتسل و البس انظف ثيابك و تطيب باطيب طيبك، و تكون ذلك اليوم صائما. فاذا صليت النوافل و الظهر و العصر فصل بعد ذلك إربع ركعات، تقرإ فى اول كل ركعه فاتحه الكتاب و عشر مرات «انا انزلناه فى ليله القدر» و فى الثانيه فاتحه الكتاب و عشر مرات «قل يا ايها الكافرون» و الثالثه فاتحه الكتاب و عشر مرات «قل و الله احد» و فى الرابعه فاتحه الكتاب و عشر مرات المعوذتين و تسجد بعد فراغك من الركعات سجده، الشكر و تدعوا فيها يغفر لك ذنوب خمسين سنه. (مصباح المتهجد ص 591، وسائل ج‏5، ص 288).
[11]. قد روى عن النبى(ص) انه قال: لعلى(ع) سبعه عشر اسما فقال ابن عباس اخبرنا ما هى يا رسول الله؟ فقال: اسمه عند العرب على و عند امه حيدره و فى التوراه اليا و فى الانجيل بريا و فى الزبور قريا و عند الروم بظرسيا و عند الفرس نيروز و عند العجم شميا و عند الديلم فريقيا و عند الكرور شيعيا و عند الزنج حيم و عند الحبشه تبير و عند الترك حميرا و عند الارمن كركر و عند المومنين السحاب و عند الكافرين الموت الاحمر و عند المسلمين وعد و عند المنافقين وعيد و عندى طاهر مطهر و هو جنب الله و نفس الله و يمين الله عزوجل قوله «و يحذركم الله نفسه» و قوله: «بل يداه مبسوطتان ينفق كيف يشإ» (الفضائل تإليف شاذان بن جبرئيل قمى، ص 175).
[12]. الفقيه: ج‏2، ص 300 ح 4074 قال(ع) : «نيروزنا كل يوم».
[13]. همان.
[14]. همان.
[15]. بحارالانوار: ج‏71، ص 173 ح 5، باب 64.
[16]. بحار: ج‏91، ص 136، ح 5، باب 5.
[17]. اين قسمت در حديث بحار موجود است ولى در ساير نسخ احاديث موجود نيست.
[18]. اين قسمت حديث در بحار موجود است «لانه من ايامنا و ايام شيعتنا»ج‏56، ص 91.
[19]. بحارالانوار: ج‏56، ص 141، المحاسن و الاضداد، ص 27.
[20]. التفهيم لاوائل صناعه التنجيم: ص 253.
[21]. تكتف يعنى دو دست را رويهم بر سينه گذاشتن، عملى است كه اهل سنت هنگام نماز به آن معتقدند. مى گويند بزرگ اهل سنت(عمر) اين عمل را از مجوسان ايرانى اقتباس كرد و دستور داد از اين پس همه مسلمانان هنگام نماز، به عنوان خضوع در برابر خدا (همچون خضوع ايرانيان در برابر پادشاه) به آن ملزم شوند.

نويسنده:على نجفى

 

جمعه یازدهم 12 1391 18:11

X